انقلابی که فقط شبیه به خودش بود...
بررسي زمينهها، عوامل و روند وقوع انقلاب، از جمله مهمترين مباحثي است كه بهعنوان فلسفه وجودي و جامعهشناسي انقلاب تلقي ميشود. بهصورت خلاصه، ويژگيهايي وجود دارند كه در تمام انقلابها مشتركند. اول آنكه، انقلاب بهسرعت رخ ميدهد. فرآيندهاي تدريجي تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي كه همواره در تمام جوامع وجود دارند ،از جمله اصلاحات،4 را نميتوان انقلاب محسوب كرد. دوم آنكه، انقلابها لاجرم در يكي از بخشهاي خود از زور استفاده ميكنند.5 سوم آن است كه انقلاب، يك جايگزين سياسي تلقي ميشود و مستلزم تعويض گروه حاكم با گروه ديگري است؛ و نهايتاً آنكه انقلاب، تغيير است. اگر چيزي تغيير نكند، انقلابي هم رخ نداده است.6 انقلاب اسلامي ايران، بهمثابه آخرين انقلاب اجتماعي بزرگ واقعشده در جهان، در رديف انقلابهاي كبير محسوب ميشود. اين رويداد، تنها در ايران دگرگوني حاصل نكرد، بلكه داراي پيامدهاي متعددي در جهان اسلام و بازتابهاي متنوعي در سراسر جهان بود. برخي، بازتاب رواني انقلاب ايران را با جنگ روسيه و ژاپن در سالهاي 1905-1904 مقايسه ميكنند كه طي آن، كشوري جهان سومي، قدرت اروپايي عظيمي را تحقيركرد.7
1-پيشينه فكري
هويت ايراني: ايرانيها، هزار سال قبل از ميلاد مسيح، در فلات مرتفع ايران ساكن شدند. اعقاب آنان از نژاد اروپاييها بودند كه از آسياي مركزي خارج شدند و با عنوان آريايي شناخته ميشدند. ايرانيان از گروههاي مختلفي تشكيل شدهاند، كه داراي زبان و گويشهاي مختلف هستند.8 حتي از لحاظ مذهب نيز، ايران كشوري يكدست همچون افغانستان و يا عربستان سعودي نيست. معماي بزرگ اين است كه بهرغم آميزههاي متنوع زباني، قومي و مذهبي، همواره يك حس نيرومند هويتي كه تمام مردم ايران در آن سهيماند، در فضاي زيست جامعه ايران ديده ميشود. گرچه اقوامي كه طي قرون به سرزمين و جغرافياي ايران هجوم آوردند و در آن ساكن شدند، هويتها و فرهنگهاي خاص خود را به همراه داشتهاند، اما بدون استثناء تحت تاثير سنتهاي فرهنگي فلات ايران قرار گرفتند كه در قرن پنجم قبل از ميلاد، توسط آرياييها كاشته شد و از قرون شانزدهم ميلادي به اين سو، مذهب شيعي آن را بارور كرد.9
شكلگيري هويت ايراني، بهعنوان يك انگاره سياسي و مذهبي، به اواسط دوره ساسانيان و پادشاهي اردشير، بر ميگردد. اما تكامل اين مفهوم، يك روند طولاني تاريخي دارد. هويت ايراني، شامل ويژگيهاي ملي و قومي نژاد آريايي است. ايرانيان همواره خداپرست بودهاند. با ظهور اسلام، به قول دكتر اسلامي ندوشن،«ايرانيان با آوردن اسلام، تغييري بنيادي در بعضي از شئون پديد نياوردند. اعتقاد به پروردگار يكتا برجاي ماند و ابليس به جاي اهريمن نشست. آتشكده تبديل به مسجد شد. فقط نمازها و نيازها تعيير شيوه دادند. ادبيات و زبان فارسي نيز بخشي از هويت ايراني است، كه نقشي اساسي و محوري در ساختار هويتي ايراني ايفا كرده است و ميكند.
برخي گمان ميبرند كه بهواسطه تاكيد رهبران انقلاب بر اصول مذهبي، موضوع ايرانيت و ديگر ويژگيهاي ملي و قومي آنان در اين حركت ،مغفول مانده است. مهمترين نشانه ايراندوستي رهبران انقلاب، مقاومت آنان و مردم در برابر تجاوز عراق به ايران است. امامخميني(ره) در پاسخ به درخواست رياست گروه ويژه كنفرانس اسلامي براي اتمام جنگ ايران و عراق كه گفته بود اگر كمي از اراضي و يا آبهاي ايران به عراق اضافه شود، راه دوري نرفته است، گفته بودند كه اگر براي هر يك وجب از خاك ايران هزاران شهيد دهيم، ارزش آن را دارد كه تماميت ارضي اين آب و خاك را حفظ نماييم. ذكر چند مثال در اين رابطه جالب است:
در زمان حيات حضرت امام، برخي پيشنهاد ميكردند كه براي نزديكتر شدن به وحدت اسلامي، مناسب است كه از برخي از نامهاي ايراني چشم بپوشيم؛ ازجمله اينكه بهجاي نام بردن از خليج فارس ،بگوييم خليج اسلامي تا همه اعراب و ايرانيان رضايت خاطر بيابند. امام با اين پيشنهاد مخالفت كردند.
در يكي از نطقهاي وزير خارجه وقت در مورد رودخانه مرزي مابين ايران و عراق از واژه شطالعرب استفاده شده بود كه امام با قلم خود، آن را به «اروندرود» تغيير داده بودند.
حساسيت ايرانيان، اعم از مردم، مسؤولان و ايرانيانِ خارج از كشور در مورد استفاده مجله نشنال جئوگرافيك از دو نام براي خليج فارس موجب حيرت ديگر كشورها گرديد.
بنابراين عناصر ناسيوناليستي انقلاب ايران، كم اهميتتر از ديگر عناصر آن نيست. هنر انقلاب ايران، تلفيق مناسب عناصر اسلامي و ملي با يكديگر بوده است. احياي ناسيوناليسم در برخي از موارد مانند جزاير سهگانه ايراني در خليج فارس، ميتواند نيروي موثري در حفاظت از منافع ملي و تماميت ارضي ايران باشد.
هويت ملي: هويت ملي پديدهاي است كه به 200 سال اخير مربوط ميشود. سرزمين مشترك، منافع مشترك، حقوق و دولت مشترك و يك حس روانشناسي فردي و جمعي مشترك از عناصر هويت ملي است. همان عناصري كه هويت ايراني، يعني دين و زبان مشترك را تشكيل دادهاند، مقدمهاي براي هويت ملي ايران شدهاند. در ايران، هويت ملي نيز سابقه اي بيش از 200 سال دارد و بنمايههاي چنين پديدهاي، به دورانهايي مانند صفويه در ايران و ناسيوناليسم ويژه آن دوران مربوط ميشود. به همين دليل، ميهندوستي بخشي از فرهنگ عمومي ايرانيان است كه توسط مباني تشيع تقويت شده است.
هويت اسلامي: انقلاب ايران به نحو روشني، بازتابي از مفاهيم اسلامي است. اساس اسلام در ارتباط با مردم و جهان، در مفهوم دعوت نهان شده است. اسلام بر آن است كه همه جهان را به آشنايي با مباني اين دين دعوت كند. انقلاب ايران نيز دعوت از تمامي مستضعفان و محرومان جهان را سرلوحه اهداف خارجي خود قرار داده بود. اين موضوع در ارتباط با ايجاد امت اسلامي نيز معناي دعوت اسلامي را آشكار ميسازد. يكي ديگر از عناصر آموزه انقلاب اسلامي ايران، آرمان رهبري ستمديدگان جهان عليه قدرتهاي مستكبر است.10
«در انقلاب ايران، نقش حساس و اصلي دين در آن قابل توجه است. در انقلاب كبير فرانسه، انقلابيون برنامههاي مشخص ضد كليساي كاتوليك را داشتند. براي نمونه، موقعي كه انقلابيون روي كار آمدند تقويم مسيحي را عوض كردند و سال را با سال صفر آغازكردند. انقلابيون ميخواستند مطرح كنند كه انقلاب فرانسه يك انقلاب جديدي است و ميخواهد يك دوره جديد و آزمايشنشده را آغاز كند. انقلابيون تمام ثروت كليسا را گرفتند و ملي كردند و از همه مهمتر اينكه كشيشها را مجبور كردند كه به جاي قسم خوردن به كليساي رم، قسم به دولت جديد انقلابي فرانسه ياد كنند. انقلاب 1917 در روسيه هم پايه و اساس ضد خدا و دين داشت و مانند انقلاب چين در سال 1949 ،خواهان تشكيل يك سيستم جديد سوسياليستي بود. در انقلاب ايران، دنيا با يك پديده جديد انقلابي روبهرو ميشود. سالها متفكران ماركسيست و غير ماركسيست فكر ميكردند كه هر چقدر جامعه به سمت صنعتيشدن پيش ميرود و مدرنتر ميشود، منزلت دين در آن كمرنگتر ميشود. برعكس انقلاب فرانسه كه از سال صفر ميخواست شروع كند، انقلاب ايران ميخواست به دوران طلايي تمدن اسلامي بازگردد. بنابراين، انقلاب ايران هم يك انقلاب مدرن و هم يك انقلاب سنتي بود، كه در آن هم عناصر مدرن و هم سنتي موجود است.11
تشيع: انقلاب اسلامي در ايران و تاسيس جمهوري اسلامي در اين كشور از نقطه نظر تاريخي، حاصل مجموعه رويدادهايي است كه با پيوستن اكثريت ايرانيان به مكتب فكري شيعي و به عبارت ديگر، رسميتيافتن اين مذهب از قرن شانزدهم ميلادي آغاز شد. درواقع، يكي از عوامل مهمي كه انقلاب اسلامي را از تمام انقلاب هاي دگرگونساز ديگر قرن بيستم متمايز ميكند، همين ريشههاي عميقي است كه اين انقلاب در گذشته تاريخي دارد. اساسيترين موضوع در بررسي نقش تشيع، عبارت است از اصل «امامت» و تشخيص «امام»، كه نه تنها در زمينه اختيارات قضائي، اجرائي و حتي نظامي جانشين پيامبر است، بلكه مصداقي از ابعاد روحاني رسالت پيامبرانه نيز بهحساب ميآيد. از نظر شيعه، حكومت تنها در صورتي مشروعيت پيدا ميكند كه مرتبط با امام معصوم باشد. لذا حكومتهائي كه به نام اسلام فرمانروايي ميكردهاند، كمتر مورد تائيد شيعيان بودهاند. در موارد بسياري، شيعيان علاوه بر نافرماني، عليه اين حكومتها بهپا خواسته و قيام كردهاند. در اين ارتباط، عناصر خاصي از شيعه، بيشتر در جريان شكلگيري انقلاب مطرح شد و تغييري آشكار در برداشت از مفاهيم شيعي مانند اصل تقيه، انتظار و عاشورا پديد آمد و اين مفاهيم، كاملا رنگ انقلابي به خود گرفت.12
تحولات تاريخي: در عصر صفويه، براي اولين بار در ايران، تشيع حكومتي فراگير تشكيل ميدهد. هرج ومرج و فلاكتي كه بعد از سقوط صفويه حاكم شد و سياست سردي كه نادرشاه نسبت به شيعه اعمال كرد، موجب آن شد كه بسياري از علماي تراز اول ايران به نجف مهاجرت كنند. با به قدرت رسيدن سلسله قاجار و به پايان رسيدن دهها سال جنگ داخلي، چند عاملِ بيريشگي مذهبي فرمانروايان قاجار، جنگهاي ايران و روس، كه علما با صدور فتواي جهاد و تشويق و ترغيب مردم براي پيوستن به جنگ، نقش با اهميتي از نظر حكومت يافته بودند، باعث شد تا علما بخشي از قدرت و نفوذ زمان صفوي خود را بازيابند. ولي آنان تمايل چنداني به سهيم شدن در قدرت دربار قاجار نشان نميدادند و نجف همچنان بهعنوان قلب حوزه علميه تشيع باقي ماند. فتواي ميرزاي شيرازي را ميتوان نقطه عطف عصر جديد در زندگي سياسي- اجتماعي روحانيت دانست. از اين تاريخ به بعد، روحانيت كم و بيش بهصورت بخش جداييناپذيري از مبارزات سياسي جامعه در ميآيد.
بيتوجهي به ارزشها و معتقدات جامعه و مقابله با ارزشهاي اسلامي، مشخصهاي از سلطنت محمدرضا شاه و از عوامل زمينهساز انقلاب اسلامي است. در جوامعي مانند ايران كه 98 درصد جمعيت آن مسلمان و بيش از 90 درصد آنها پيرو مذهب شيعه هستند، هيچ دولتي نميتواند اين عامل وحدتبخش را ناديده بگيرد. اما رژيم شاه با گستاخي خود عليه مذهب و روحانيت، مصداق اين بيتوجهي شد و مورد خشم و نفرت مردم قرار گرفت. بر همين اساس، يكي از عوامل عمده بروز انقلاب اسلامي، تلاش شاه در زير پا گذاشتن ارزشها و سمبلهاي ديرين اجتماعي بود كه ريشه عميقي در مذهب داشتند. اين حركت و تلاش شاه، از سالهاي 1340 به بعد بسيار واضحتر شد و بخش بزرگي از مخالفان رژيم شاه، با تمسك به اسلام و مذهب، به مقابله با وي برخاستند. تقليد و اقتباس شاه از سكولاريسم، نفي ميراث اسلامي، نفرت از اعراب و تجليل از گذشته پيش از اسلام، تأكيد بيش از حد برناسيوناليسم قومي و نژاد، تغيير تاريخ اسلامي به تاريخ شاهنشاهي و جستوجوي پايههاي نظري و تاريخي براي مشروعيت سلطنت، تغيير در قوانين و مقررات و حذف مواد مربوط به اسلام در آنها و... مسايلي بودند كه واكنش اقشار و طبقات مذهبي را برميانگيخت.
شاه طي يك برنامه حسابشده تلاش ميكرد كه دين را هم بهعنوان بخشي از پروژه مدرنيزاسيون جامعه، غربي كند و در يك جامعه بهشدت مذهبي، نقش دين را همانند جهان غرب تنزل دهد، بدون اين كه به تفاوت زمينههاي فرهنگي و تاريخيِ دو جامعه و دو دين توجه داشته باشد. يكي از دلايل اقبال گسترده مردم به اسلام در دهه آخر سلطنت شاه، اصرارِ بيش از حد رژيم در محو ارزشهاي اسلامي بود. بنابراين، نارضايتي مردم، روزبهروز تشديد ميشد. مدلهاي لباس، الگوي مصرف، رواج اشياء لوكس، ادبيات و موسيقي مبتذل و بسياري از مسائل ديگري كه ترويج ميشد، چيزهايي نبود كه با روح فرهنگي اصيل ايراني-اسلامي سازگار باشد. با اين وجود، هر چه رژيم بيشتر تلاش ميكرد، مردم بيشتر حساس ميشدند. اين موج گسترده، در سالهاي آخر سلطنت شاه، بهطور كامل بر روند انقلاب و اعتراضات مردم حاكم شد و همه شعارها و پيرايهها را تحتالشعاع خود قرار داد و انقلاب را بهطور عملي، در قالب اسلام و سمبلها و شعائر مذهبي آن قرار داد. به همين دليل ،در اين دوره، سخنرانيهاي سياسي اسلامي به مساجد و منابر و حسينيهها كشيده شد و مردم از مراسم و شعائر مذهبي همانند نماز جماعت، نماز عيد فطر، شهادت، اربعين، تاسوعا و عاشورا بهعنوان وسيله پوششي براي تحرك خود در مقابل رژيم استفاده كردند، تا اينكه بهمرور همه چيز از دست رژيم شاه خارج شد.
مجموعه عوامل فوق، كه به موزائيك فكري ايرانيان باز ميگردد، باعث شد كه ايرانيان در آستانه انقلاب اسلامي، داراي ذهنيتي پيچيده و تاريخي باشند. از يكطرف نسبت به دخالت خارجي، بدگمان بودند، و از طرف ديگر، استبداد داخلي حكومت را تحمل نميكردند. بنابراين به عنصر ايراني هويت خود بها دادند و از سوي چهارم، مذهب و كاركردهاي آن بيشترين ابزار را براي بسيج و راهنمايي طبقات مختلف فراهم آوردند. نقش امامخميني(ره) در رهبري انقلاب، نقشي يگانه و بيبديل است، اما جا دارد كه در كنار نقش پيشروانه ايشان، از نقش ديگر نخبگان موثر در ايجاد موزائيك فكري نيز ياد شود. يكي از مهمترين بخشهاي شكلگيري ذهني ايرانيان در آستانه انقلاب، به تلاش دكتر علي شريعتي باز ميگردد.
زندگي كوتاه و پرثمرش كه جز به نوشتن و سرودن دردها و دغدغهها و دريغها و آرزوهاي يك ايراني مسلمان سپري نشد، گواه گوياي شخصيت و ويژگي روحي اوست. شايد برجستهترين ويژگي كلام او، همان همدلي و پيوند مستقيم با مخاطبانش بود. شريعتي بهعلت تسلط نسبي بر علوم اسلامي و بر فرهنگ و تمدن جديد، نقش ويژهاي در تحرك جوانان و بيداري نسل جوان ايفا كرد. او در آشنا ساختن جوانان با آنچه كه خود داريم، سهم بينظيري ايفا كرد. يكي از دانشجويان دانشگاه صنعتي شريف، براي تحقيق خود مصاحبهاي با استاد محمدرضا حكيمي انجام داده است. جايگاه حكيمي در ذهن شريعتي از آنجا معلوم ميشود كه او تنها وصيِ دكتر شريعتي است و شريعتي در وصيتنامه خويش به تفصيل درباره فضائل او سخن گفته است. او در پاسخ به محمود سركاري خرمي ميگويد:
«من در سال 1314 در مشهد متولد شدم. دكتر شريعتي هم متولد 1312 در مشهد بود. من از نوجواني به كانون نشر حقايق ديني ميرفتم. اين كانون توسط پدر دكتر شريعتي، يعني استادمحمدتقي شريعتي، ايجاد شده بود. در آنجا با دكتر شريعتي آشنا شدم. از همان دوران با دكتر روابطمان نزديك شد. بدون شك دكتر نقش بسيار مؤثري در انقلاب داشت. او در بيداري جوانان نقش عمدهاي داشت. سر و كار او بيشتر با روشنفكران و جامعه تحصيلكرده بود نه عوام. دكتر شريعتي تقريباً 70 درصد افرادي كه در دانشگاه يا در بازار بودند، ولي روحيه دانشگاهي داشتند را متوجه انقلاب ساخت. دكتر شريعتي يك فريادگر است، نه يك فقيه و مفسر قرآن. اين مطلب را خود دكتر هم اعلام كرده بود. منتها فريادگري اگر بخواهد به نتيجه برسد، يك ايدئولوژي ميخواهد. دكتر شريعتي هم تشيع علوي را برگزيده بود. تشيعي كه با ظلم و سلطنت ناسازگار است، نه تشيع ظاهري. بنابراين، دكتر شريعتي قطعاً در جريان انقلاب و مذهبيشدن جامعه روشنفكر نقش داشته است. در ضمن بايد گفته شود كه حدود 30 درصد از جمعيت دانشگاه، مذهبي بودند و اگر دكتر شريعتي هم نبود، آنان انقلاب ميكردند. در يكي از سخنرانيهاي دكتر در حسينيه ارشاد، كه من هم در آن حضور داشتم، بين سخنراني دكتر با چشمي گريان به من نگاه كرد و گفت: پاي همه قراردادهاي استعماري، امضاي دكتر و مهندس فرنگرفته است، باعث خجالت امثال بنده؛ در حاليكه در مخالفت با استعمار، امضاي آخوند نجف رفته ديده ميشود».
2-نظام بينالمللي و انقلاب ايران
كرن برينتون در كتاب «كالبدشكافي انقلاب» ميگويد: همانطور كه انجيل بهدنبال جهانيكردن مسيحيت است، انقلابها هم در آمال و اهداف خود جهانشمولند.13 همچنين چالمرز جانسون در كتاب خود از يك سنخشناسي ششوجهي صحبت ميكند كه بر اساس آن، انقلابها را با چهار ضابطه «انقلاب بر ضد چه كساني است، ماهيت افراد انقلابي، آرمانهاي انقلاب و آيا انقلاب از قبل طراحي شده است يا نه» تبيين ميكند. او با كاربرد اين ضابطهها، برخي از انقلابها را هزارهاي ميخواند. از منظر جانسون ميتوان تصور كرد كه وقوع انقلاب هزارهاي به اميد تغييري ريشهاي و ساخت جهاني جديد است كه همه چيز آن از نو ساخته ميشود.14 صدور انقلاب اسلامي و يا دعوت از تمامي جهانيان براي آشنا شدن با مباني انقلاب، هدف اصلي سياست خارجي ايران است. با آنكه تمام چشمها پس از پيروزي انقلاب ايران، به منطقه خليج فارس دوخته شده بود كه چگونه اين انقلاب وضعيت را در اين مناطق تغيير ميدهد، اما همه آنچه كه تئوريسينهاي غربي در مورد تاثير انقلاب ايران بر مسلمانان ديگر كشورها پيشبيني ميكردند، بهوقوع نپيوست. شايد علت اصلي عدم توفيق مردمان ديگر كشورهاي اسلامي در متابعت از انديشههاي انقلاب ايران، پيشگيري حكومتهاي اين كشورها از هر گونه تغيير در صحنههاي اجتماعي كشورهايشان بوده است. بر اين اساس، با سركوب شديد شيعيان و كردها توسط صدام و كشتن رهبران اجتماعي، همچون آيتاللّه محمد باقر صدر، از هرگونه حركت در لايههاي اجتماعي عراق جلوگيري شد. رهبران شيعيان بحرين دستگير شدند، در لبنان مسلمانان، و بهخصوص شيعيان، در فشار سهجانبه مسيحيان، اسرائيل و فلسطينيان در حال نابودي بودند؛ در عربستان نيز هر گونه حركت مخالف با حضور آمريكا بهشدت سركوب شد. در كويت، شيعيان به بهانههاي واهي دستگير شدند. اما اكنون پس از حادثه 11 سپتامبر و تغييرات عميق در روابط كشورهاي منطقه با نيروهاي مسلط فرامنطقهاي و در پيِ فروپاشي رژيم صدام، حركات اجتماعي در كشورهاي اسلامي كه در دهه 1980 منتظر آن بودند، اكنون در حال بروز است. حزبالله لبنان، بهمنزله تنها نيرويي كه تاكنون در تاريخ اسرائيل توانسته است اين كشور را به زور از اراضي اعراب بيرون براند، افتخار همه اعراب شده است. مردم عراق در حال ايجاد كشوري نوين بر پايه دموكراسي هستند
و قانون اساسي افغانستان به نحو بيسابقهاي از قانون اساسي جمهوري اسلامي، الهام گرفته است. در ديگر نقاط منطقه نيز، آنچه كه 25 سال قبل از آن بهعنوان تاثير انقلاب اسلامي ياد ميكردند، اكنون در حال بروز است. شيعيان شرقيه تنها ياوران حكومت فعلي عربستان سعودي شدهاند و در بحرين، تظاهرات براي اعطاي حقوق مدني بيشتر در حال انجام است. در بزرگترين كشور جهان، اتحاد شوروي نيز، همانطور كه امامخميني(ره) در پيام خود به رهبر شوروي، ميخائيل گورباچف، تاكيد كرده بود و مسلمانان شوروي اين پيام را شنيدند، مدتي بعد، ماركسيسم را در موزه تاريخ سياسي جهان سپردند. بنابراين ميتوان نتيجهگيري كرد كه بازتاب جهاني انقلاب ايران، نمودي از تاثير غير مستقيم انقلاب ايران بوده است و ايران عمدتاً نقش الگو را براي مردم دنيا داشته است. الگوي ايران براي فعالان مسلمان محلي، عامل شتابدهندهاي بود و آنان ميديدند كه نگرانيهايشان، اينك نه منحصربهفرد است و نه لاينحل.15
ايران نيز همچون ديگر بازيگران صحنه بينالمللي و همسو با روندهاي كلي در نظام جهاني، در تكاپو براي بهحداكثررساندن منافع ملي، منطقهاي و بينالمللي خويش است. در باب تاثيراتي كه انقلاب بر نظام بينالملل گذاشته است، ميتوان بر اين نكته تاكيد كرد كه نظام بينالمللي، نظامي محافظهكار است كه همواره به حفظ وضع موجود ميپردازد و حركتهايي كه نظم حاكم را به چالش بكشند، برنميتابد16. تفكر جاري در روابط بينالمللي كه پس از جنگ دوم جهاني، بهطور عمده، تحت سلطه پارادايمهاي واقع گرايي و نوواقعگرايي بود به طور گستردهاي، از تاثير تغييرات درونكشوري در سياستگذاري خارجي چشمپوشي كرد. براساس اين پاردايمها، سيستم بينالمللي، نقشها و هنجارهايي را ايجاد ميكند كه همه دولتها مجبورند خود را با آنها وفق دهند، حتي دگرگونيهاي عظيم انقلابي، منجر به تغيير راديكال رفتارهاي يك دولت در عرصه بينالمللي نخواهند شد، مگر اينكه تغييرات، منجر به فروپاشي آن دولت شوند. اما بايد گفت كه حتي اگر دولت هاي پس از انقلاب، در بلندمدت از قواعد و هنجارهاي بينالمللي پيروي كنند، در كوتاهمدت، سياست خارجي آن كشور را تحت تاثير قرار ميدهند، چرا كه ايدئولوژي انقلابيون پيروز براي مشروعيتبخشيدن و تحكيم رژيم، نياز به اين كار جامعه دارد. بهصورت اوليه، ايران با اكثر جريانات بينالمللي، همسويي دارد. ولي اين تصور را كه بر پايه قوانين و هنجارهاي رفتارياي قرار گرفته است كه همه بازيگران موظفند خود را با جهان آنها وفق دهند، نميپذيرد. در نهايت، روابط بينالمللي ايران بسياري از تعاريف پذيرفتهشده منافع ملي را به چالش ميكشد. ايران عضو فعال ملل متحد است و در مجامع اين سازمان همچون مجمع عمومي و كميتههاي وابسته فعاليت ميكند. در سازمانهاي تخصصي جهاني نيز از اعضاي صاحبنظر است. در عين حال، در موارد استثنايي نيز، مخالف برخي از روندهاي فعلي است. از جمله درمخالفت با اسرائيل، جدي است. حتيالامكان ميكوشد كه از هژموني آمريكا بكاهد و در مواردي كه موضوع به نوعي مستقيماً با نظرات اسلام مباينت دارد، مخالفت ميورزد. مانند مسأله سقط جنين و توهين به رسولاللّه. منافع ملي ايران نيز بخش ديگري است كه مطمح نظر تصميمگيرندگان است و در مواردي، به اين دليل با نظرات غالب بر صحنه جهاني، مخالفت مي كند. مانند موضوع غنيسازي اورانيوم.
همه انقلابها دست كم در ظاهر، سوداي آرمانگرايي در سر دارند. نبرد نهايي كه نظام پيشين را در هم ميريزد، از ستيز بين آرمانشهر و وضعيت موجود ريشه ميگيرد.17 از يكسو، انقلاب اسلامي، يك انقلاب ايدئولوژيك است و الزامات و اهداف مكتبي خود را دنبال ميكند و از سوي ديگر، ايران كشوري است همچون ديگر كشورها، با محدوديتها و فرصتهاي خاص خود. آيا اين دو با يكديگر در تنازع دائمي هستند؟ و يا ميتوان آنها را با هم و در كنار هم داشت؟ مقصود يك سياست خارجيِ متكي بر ايدئولوژي، تاثيرگذاري بر محيط و در نهايت، تغيير آن مطابق آمال خويش است.
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، بهرغم جواني و كم تجربگي، بهواسطه اصول انقلاب، اهداف عظيم و والايي را در عرصهاي به وسعت سراسر جهان پيشِ روي خود دارد.18 در مقابل، سياست واقعگرا، جولانگاه عينيات و محاسبات مادي است. ملاحظات و مقدورات بر آن حاكم است. شكست و پيروزي، دو واژه پررنگ و تلالوئي است كه از يكي پرهيز و به سوي ديگري گام برداشته ميشود. فضيلت، واژه غير قابل فهمي است كه در اهداف سياست واقعگرا راه نمييابد.19
يك نظام متكي بر ايدئولوژي، چارهاي جز تلفيق واقعگرايي و آرمانخواهي ندارد تا علاوه بر حفظ و پيشرفت خود، در مسير تحقق خواستههاي نهايي آرمانهايش نيز كوشش كند و چنانكه گفته شد، لاجرم اين كوشش در محدوده توان و مقدورات نظام، براي تضمين ادامه حيات آينده آن صورت ميگيرد.
بسياري از محققان بر دوگانهبودن نظام جمهوري اسلامي ايران پاي فشردهاند، اما به نظر ميرسدكه در طراحي و تصميمسازي سياست خارجي، نوعي اجماع در ميان تصميمسازان وجود دارد. خصوصاً زماني كه تهديدي متوجه كشور است، تصميمات حكومت در مورد سياست خارجي، بيشتر به سمت حفظ منافع ملي ميل ميكند.
اگر از ديدگاه نقادانه به فرآيند تصميمگيري در سياست خارجي جمهوري اسلامي نگاه افكنيم، متوجه خواهيم شد كه اين فرآيند، نسبتاً طولاني است و در مواقع بحراني، كه كمبود زمان از مشخصات اصلي آن است، اين پروسه ناكارآمد خواهد بود. سازگاري و يا عدم سازگاري اهداف سياست خارجي با فضاي حاكم بر صحنه محيط بينالمللي ضرورتاً از اهداف تعارضي ناشي نميشود. گاه ممكن است كه ديپلماسي ضعيف، محافظهكار و بدبينانه تصميمگيران و يا مجريان موجب شود تا بسياري از اهداف همگون و حتي غير متعارض بازيگران در صحنه محيطي به اجرا درنيايد. و چون محيط عملياتي و اجرايي سياست خارجي، فراتر از محيطي است كه در آن تصميم اتخاذ ميشود، طبيعي است كه درصدي از اهداف سياست خارجي در صحنه عملياتي بينالمللي عقيم و انجامنشده باقي بماند.
ارزيابي سياست خارجي، درواقع، به معناي تعيين خوب و يا بد بودن آن است. به عبارت ديگر، مساله ارزيابي در درجه اول به ارزشها باز ميگردد. ارزيابي مبتني بر اين نگرش، هر تصميمي را كه در شرايط فعلي بتواند اهداف سيستم سياسي را تامين كند، خوب و گرنه آن را بد ميداند. به ديگر سخن، بهترين تصميم آن است كه با در نظر گرفتن موقعيت و لحاظ كردن امكانات و تواناييهاي بازيگران، با هزينهاي معقول بتواند هدف سيستم سياست خارجي را تامين كند.20 براي يك ارزيابي كارآمد، تحليلگر سياست خارجي بايد اطلاعات لازم و كافي نسبت به آرمانها و اهداف تصميمگيرندگان، افراد و نهادهاي دستاندركار تصميم، سازمان تصميمگيري و مدل بهكارگرفتهشده در فرآيند سياستگذاري را در اختيار داشته باشد.
كارنامه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نشان ميدهد كه از يكسو دستاوردهاي بزرگي از قِبَلِ سياستهاي واقعگرايانه اين بخش از نظام، نصيب كشور و ملت شده است. از سوي ديگر، روابط خارجي ايران، در صورتيكه با استاندارد يك سياست خارجي نسبتاً موفق مقايسه شود، از انتظارات مردم و نظام ايران، پائينتر است. اين مساله از عوامل متعددي ناشي ميشود كه يكي از آنها سازمان ضعيف وزارت امور خارجه براي پيشبرد اهداف سياست خارجي است. آنچه اهميت دارد، آن است كه در ساختار تصميمگيري در سياست خارجي بايد بر يك نكته مهم پاي فشرد و آن اين است كه نظام جمهوري اسلامي ايران براي دستيابي به اهداف خود، لازم است از يك هماهنگي در تصميمگيري برخوردار باشد تا دستگاه مجري بتواند در تعامل با موضوعات مختلف و بازخوردهاي ناشي از آن بر كل دستگاه تصميمگيري، اشراف و تسلط داشته باشد.
3- دهه چهارم انقلاب
اين موضوع تنها موقعي مفهوم پيدا ميكند كه ما فرض كنيم حتي در دنياي عدم قطعيت، عناصري از دنياي آينده با درجات مختلف، قابل پيشبيني هستند. رهيافت نظاممند در مسير متمايزساختن عناصر قابل پيشبيني از عدم قطعيتها، شرط مقدماتي براي يك تفكر آيندهمحور است. بهطور منطقي، اگر آينده مملو از عدم قطعيتها و نامشخص است؛ پس آيندههاي قابل باوري كه احتمال رخداد برابري دارند؛ وجود دارند.
هر چند كه پيشگويي رفتار انقلاب در آينده، به نظر برخي از صاحبنظران ممكن نيست،21 اما ميتوان با توجه به علوم آيندهنگري، روندهايي را مشخص ساخت. در مورد آينده، در باورهاي ديني و حافظه تاريخي ايرانيان، عناصري وجود دارند. تاريخ و نهادهاي ايران از هنگام استقرار اسلام به عنوان دين دولتي در قرن شانزدهم با تشيع درآميخته و با فراز و فرودهايي از آن زمان به بعد اعتقادات، رهبري و نهادهاي شيعي، جزء جداييناپذير كشور و جامعه بوده است.22 اما آنچه كه در موضوع رابطه با آينده مد نظر است، استفاده از مفهوم مهدويت است.23 مهدويت بهعنوان انديشهاي كه، در نهايت، جهان را عليرغم مظاهر فساد، تفرقه و ماديت، به حكومت جهاني واحد و محيط امن و آزاد ميرساند، داراي پيامدهاي بينالمللي است. سياستگذاريهاي انقلاب و بناشده بر مفهوم مهدويت، از هر گونه حركت همگرايانه در سطح جهان و يا در سطح منطقهاي حمايت ميكند.
بنابراين اتحاديه اروپا، اتحاديه تجارت آزاد آمريكاي شمالي، سازمان وحدت آفريقا و سازمان همكاريهاي شانگهاي، در اصل، داراي پيام منفي براي انقلاب ايران نيست. موضوع انتظار همچنان در ادامه حركت انقلاب اسلامي، نقشآفرين است. بهصورت كلي، استفاده از عناصر شيعي، به گرايش و علاقه مردم به كشور خودشان افزوده و بدين ترتيب، راه را براي هرگونه تهديد خارجي، بسته است. اصولاً مذهب، قادر به تشويق وابستگي فرد به قلمرو و- در دوران جديد- به دولت و ملت بوده است.
در محيط پس ازجنگ سرد، ايران بهصورت يك قدرت منطقهاي در آسياي جنوب غربي پديدار شد و در حاليكه از لحاظ ژئواستراتژيك، اهميت خود را افزايش داد، در دو منطقه بزرگتر يعني خاورميانه و آسياي مركزي و قفقاز نيز نفوذ خود را افزايش داد. در هر منطقه، سياستهاي ايران مشخصكننده نيازهاي اقتصادي و امنيتي كشور بوده است. و به همين دليل، سياستهاي ايران، گاه در بخش دو جانبه با كشورهاي مناطق يادشده و سياستهاي چندجانبه ايران در همان مناطق، همپوشاني داشته است. در جنوب، روابط جديد ايران با عربستان سعودي، قطر و امارات عربي متحده، نشان از نگرش جديد سياست خارجي ايران به كشورهاي مزبور دارد. در آسياي مركزي، ايران بهصورت كلي، مايل به انكشاف روابط از طريق سياستهاي چندجانبه است. مورد مشخص آن، تشويق كشورهاي اين منطقه به پيوستن به سازمان همكاريهاي اقتصادي (اكو) است. در همين زمينه ميتوان گفت در حاليكه محرك ايران براي همكاريهاي خود با كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز، همچنان اقتصادي است، در جنوب، دليل اصلي همكاريهاي ايران در خليج فارس، محركهاي امنيتيِ ناشي از حضور سربازان آمريكايي در منطقه است.
محيط بينالمللي معاصر، فضاي مساعدي براي ترويج انديشههاي انقلاب است. همه جاي جهان امروز از طريق شبكههاي ارتباطي، شنيدني و ديدني است. زمين در حال كوچك شدن و تبديل به يك دهكده جهاني است. بدون وارد شدن در مباحث جهانيسازي و جهانيشدن، به اين نكته بسنده ميكنيم كه فواصل جغرافيايي در حال كوتاه شدن براي كساني است كه اهل مشاهده و دانستن هستند. اگر امروز يك نفر در تركيه كسي را كتك بزند، از طريق رسانهها، اين موضوع تبديل به يك اغتشاش در سيستم بينالمللي خواهد شد. اگر در جايي شير نفت را ببندند، در جاي ديگري چرخها از حركت بازخواهند ماند. انقلاب، اطلاعاتي براي طرح انديشهاي نو و افكار جديد زمينههاي آمادهاي همچون ارتباطات الكترونيك را دارد. دوم آنكه، صحنه بينالمللي بهلحاظ بيشترشدن بازيگران، در حال بيشتر بههم ريختهشدن است، كشورها، سازمانهاي بينالمللي، شركتهاي فرامليتي، و گروه زيادي كه منافع آنان در خارج از مرزهاي كشورهاي خود است. به همين دليل، پيچيدگي حوادث، بيشتر شده است. سوم آنكه، تغييرات در اوضاع اقتصادي، سياسي و اجتماعي با سرعت بيشتري در حال انجامشدن است. تاثيرات آنها عميقتر شده و بهنوعي فرم آشوب را به خودگرفته است و حتي تغيير در ارزشها كه تاكنون بنيادي و اساسي بودهاند، شدت گرفته است. اگر كسي امروزه ادعا كند كه با فضاي بينالمللي آشناست، فردا مشاهده خواهد كرد كه محيط نوعي ديگري است. بنابراين، تغييرات ساختار جهاني يك موضوع تكعاملي نيست و براي سئوالات بيشمار امروز نميتوان بهراحتي پاسخ يافت. و چهارم آنكه، بزرگي و عظمت نتايج عملكرد هر واحد سياسي در صحنه بينالمللي است. در گذشته، اگر فعاليتهاي ديپلماتيك پيشگيرانه به نتيجه نميرسيد، حداكثر، كشورها بهسمت جنگ كشيده ميشدند؛ سربازان به جبههها ميرفتند و به بقيه مردم نيز القا ميشد كه بهترين حالت، حفظ آرامش است. اما امروزه يك تصميم اشتباه از طرف رهبران كشورها، اگر به جنگ منتج شود، ديگر جنگها محدود و با خسارات كم نيستند، بلكه ممكن است كه در انتهاي جنگ، كشوري از صحنه جغرافيا حذف شود و يا كل بشريت نابود شود.
روندهاي كلي در جهان معاصر با انقلاب ايران همسوست. در جهان امروز، چهار روند كلان به چشم ميخورد: جهانيسازي، منطقهگرايي، دموكراسيگرايي، و نهايتاً افول سكولاريسم. جهانيسازي، تعبير و تفسير از جهانيشدن، متنوع و گوناگون است. آمريكاييها مراد خود از جهانيسازي را يكسانسازي فرهنگ و عادات و سنن مناطق مختلف جهان ميدانند و آمريكا را حافظ نظم نوين جهاني و بهعبارتي پليس بينالمللي ميدانند كه با ابزار نظامي، اقتصادي و بهخصوص بازار انرژي، كنترل جهان را در دست دارد. پيشينه تاريخي اين پديده، در حقيقت، به دوران پس از فروپاشي شوروي سابق و بلوك شرق بازميگردد. اين حادثه در آخرين دهه قرن بيستم، مهمترين نقطه عطف در حوزه روابط بينالمللي بود. پس از اين رويكرد در صحنه بينالمللي، نظام تكقطبي در غرب درصدد تئوريپردازيهاي جديدي برآمد كه از جمله اين تئوريها ميتوان به نظريه جورج بوش پدر، رئيسجمهور آمريكا، پس از حمله به عراق در سال 1991 اشاره كرد. با توجه به اين پيشينه تاريخي ميتوان بهراحتي از پيوند وثيق و عميق نظم نوين جهاني و جهانيشدن پرده برداشت. در حقيقت، جهانيشدن، جلوه ديگري از پديده تمدن موجود است كه دقت در اهداف و كاركردهاي آن ميتواند بهخوبي اهداف جهانيشدن را هويدا سازد.
جهانيسازي در معناي واقعي آن، پيادهشدن يكي از ارزشهاي انقلاب اسلامي است كه در چارچوب مهدويت به آن اشاره شد. نهايتاً اين ارزشهاي شيعي است كه در محيط آماده جهاني به ناكاميهاي بشريت پايان ميدهد.
منطقه گرايي: تاريخ تمدن بشري از تجارب تلاش براي يكپارچگي ملتها از طريق زور و شمشير آكنده است. تجربه همگرايي در گذشته، بهجز از راه زور، كمتر موفق بوده است. تجربه همگرايي منطقهاي اروپا كه با تشكيل جامعه ذغال و فولاد در 1957 آغاز شد، سبب شد كه گرايش به توسعه همكاريهاي منطقهاي و بهرهگيري از مزاياي آن در ميان كشورهاي جهاني گسترش يابد.
در ميان كشورهاي در حال توسعه در آفريقا، آمريكاي لاتين و آسيا نيز طرحهاي همگرايي منطقهاي ايجاد شده است. اگرچه هيچكدام از اين طرحها به اندازه منطقهگرايي در اروپا،كه نهايتاً به تشكيل اتحاديه اروپايي منجر شد، موفق نبوده است؛ اما نبايد از نظر دور داشت كه سازمانهاي منطقهاي در يك قضاوت كلي، داراي كارنامه مثبتي در سطح جهان بودهاند؛ هر چند كه اهميت متغير عامل خارجي و عوامل سياسي ديگر در همكاريهاي منطقهاي در جهان سوم، سبب بروز دشواريهايي در مسير تحقق آن شده است.
بهرغم دشواريهاي جدي كه طرحهاي همگرايي منطقهاي در جهان سوم با آن روبهرو شدهاند، در منطقه خاورميانه نيز براي ايجاد همكاريهاي منطقهاي، اقداماتي انجام شده است. در اين منطقه، تشكيل سازمان همكاري منطقهاي براي عمران (آر. سي. دي) در 1343 با شركت ايران، تركيه و پاكستان قابل اشاره است. اعضاي اين سازمان، توسعه صنعتي بر اساس الگوهاي ارائهشده از سوي كشورهاي غربي را مورد توجه قرار دادند. بهرغم پيوندهاي فرهنگي تاريخي در ميان اعضاي آر. سي. دي، اين سازمان در طول فعاليتش كه تا 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران ادامه يافت، به دستاورد چشمگيري دست نيافت.
ايده شوراي همكاري خليج فارس در سال 1351 توسط ايران پيشنهاد شد، اما كشورهاي ديگر خليج فارس، يعني عربستان سعودي، كويت، بحرين، امارات متحده عربي و عمان كه ايران را بهتنهايي قوي و قدرتمند ميديدند، مايل به تجمع در يك سازمان منطقهاي كه تفوق ايران را تشديد ميكردند، نبودند. بهخصوص كه نفوذ عراق در ميان نخبگان و هيئت حاكمه كشورهاي عربي خليج فارس در آن زمان غير قابل كتمان بود. در سال 1360 و پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، اين بار 6 كشور جنوب خليج فارس، شوراي همكاري را بدون ايران و عراق تشكيل دادند. هر چند كه شوراي همكاري در زمينههاي دفاعي، نظامي و امنيتي به دستاوردهاي قابل توجهي دست نيافته است، اما در مواردي مانند همكاريهاي اقتصادي، بازرگاني، كاهش تعرفهها، گمرگ، لغو رواديد و... موفق بوده است. مهمترين دستاورد شوراي همكاري، مراوده با اتحاديههاي ديگر منطقهاي در جهان، بهخصوص اتحاديه اروپا، بوده است كه در صدور كالاهاي كشورهاي عضو شورا به اروپا موثر بوده است.
به پيشنهاد جمهوري اسلامي ايران، در سال 1364، سازمان همكاريهاي اقتصادي (اكو) در ميان ايران، پاكستان و تركيه تشكيل شد. گسترش تجارت، ايجاد رشد و توسعه پايدار، تحكيم علائق و پيوندهاي فرهنگي و اجتماعي، كمك به رشد تجارت جهاني و از ميان بردن سياستهاي بازرگاني تبعيضآميز نسبت به كشورهاي در حال توسعه نيز از اهداف اين سازمان اعلام شد. درسال 1370، جدا شدن كشورهاي آسياي مركزي از اتحاد شوروي و استقلال آنان مقارن با پيوستن اين كشورها به اين سازمان بود. فرصتي كه بدونشك اگر در اختيار سازمان ديگري قرار مي گرفت، موثرتر از آن استفاده ميكرد. جمهوري هاي مسلمان آسياي مركزي و قفقاز كه به اكو پيوستند، همگي از دسترسي به آبهاي آزاد محروم و در عين حال از منابع غني انرژي برخوردار هستند. عوامل عيني و ادراكي مانند همگوني و تقارن، فرهنگ مشترك و نيازهاي عيني، سبب پيوستن جمهوريهاي آسياي مركزي و قفقاز به اكو شد، اما ساختارهاي اقتصادي و سياستگرايي زودرس، روند همگرايي ميان اعضاي اكو را كندتر كرده است. افغانستان، آخرين عضو اكو نيز با توجه به تحولات پس از 11 سپتامبر ميتواند بخشي از نوسازي خود را از طريق اكو محقق سازد. همچنين برونگرايي با درجات مختلف در بين اعضاي اكو و بهخصوص تركيه و تمايل شديد به وارد شدن به اتحاديه اروپا وجود دارد. منطقهگرايي، خود، پيشنياز حكومت جهاني واحد است. چيزي كه انقلاب اسلامي از ابتداي ظهور خود در پي آن بود.
دموكراسيگرايي: حكومت، زاييده موافقت يا رضايت حكومتشوندگان است. اين مطلب، اساس دموكراسي در جهان معاصر است. طبق نظريه قرارداد اجتماعي، دولت بهمثابه يك سرداور و يا يك داور بيطرف در جامعه است. دولت، مظهر منافع تمامي شهروندان است و هر گاه افراد يا گروهها دچار تضاد منافع شوند، در اينجاست كه دولت وارد عمل ميشود و قواعد بازي و شرايط قرارداد را به اجرا در ميآورد. كساني نيز هستند كه نقش اساسي دولت را مبارزه با بيعدالتي در جامعه ميدانند. گرچه مفهوم دموكراسي در سطح جهاني، بهعنوان «يك چيز خوب» محسوب شده است، اما هيچ تعريف مورد قبول يا قطعي براي دموكراسي وجود ندارد. مردم از طريق برگزيدن نمايندگان خود، در حقيقت، حكومت را تشكيل ميدهند و جامعه را اداره ميكنند. دموكراسي، حكومت را در دستان طبقهاي از سياستمداران حرفهاي، از جمله افرادي كه مسؤوليت آشكار دارند، قرار ميدهد تا آرمانهاي مردم را به واقعيت نزديك كنند. در عين حال، خاطر نشان ميشود كه به دليل آنكه افرادي كه از طرف مردم انتخاب ميشوند، انسانهايي با رفتار و محدوديتهاي انساني هستند، هميشه اين دغدغه وجود دارد كه آيا نمايندگان مردم، عقايد آنها را بيان ميكنند يا نظرات خود را؟ البته بازخورد رفتار حكومتگران در دوره بعدي انتخابات، نشان ميدهد كه مردم در اين مورد چگونه قضاوت كردهاند. بهرغم تمامي كاستيهاي دموكراسي، همچنان اين روش بهعنوان بهترين روش از ميان مجموعهاي از بدترين راه حلهاي اداره حكومت از جمله استبداد، هرج و مرج، وابستگي و... شناخته شده است. تحولات سالهاي اوليه قرن بيست و يكم نشان ميدهد كه در مجموع، روند تبديل حكومت كشورهاي مختلف در جهان بهسوي حكومتهاي دلخواه مردمان آن سرزمينها و به نفع دموكراسي در جريان بوده است. گرچه كودتا و حكومت نظامي گاه و بيگاه در نقطهاي از جهان رخ داده است، اما تشكيل حكومت با روش دموكراسي نمايندگي، بيشتر از گذشته بوده است. در اين ميان، وضعيت در خاورميانه نه تنها اميدواركننده نيست، بلكه از لحاظ شاخص دموكراسي، شايد سير قهقرايي نيز پيشبيني شود. در اين ميان، ايران يك كشور استثنايي است. دموكراسي پارلماني در ايران يك واقعيت زنده و پوياست كه بهرغم تمامي موانع سد راه آن، بهخوبي توسعه يافته است و پيش ميرود. بهدليل آنكه در هر كشوري، عهدهداران تصميمات استراتژيك، تنها افراد معدود و يا جمع محدودياند و بهدليل آنكه اين افراد با رجوع به برداشتها و ادراكات خود از جهان واقع تصميم ميگيرند، روند تكاملي دموكراسي و بسط آزاديهاي فردي و اجتماعي در ايران نشاندهنده نوع و طرز تفكر و بينش مسؤولان اصلي كشور است. مشاركت مردم، اساس انقلاب ايران بود. هر گاه كه اين انقلاب از پشتيباني مردم محروم شود، معلوم نيست كه همچنان نام آن انقلاب باشد.
افول سكولاريسم: مشخصات جوامع جديد و بهخصوص كشورهاي غربي و يا غربزده را ميتوان در يك فهرست كوتاه بدين صورت مشاهده كرد: عصر بيايماني و اصالت دنيا: دنياي متجدد بهتدريج تباه ميشود و در صدد است كه همه آنچه را كه مقدس و ديني است از بين ببرد.
بياعتنايي به ارزشهاي اخلاقي: ضوابط و اصول اخلاقي به دليل اصالتدادن به فرد، اومانسيم، جداافتادگي انسان از ساحت قدسي، عصيان بر ضد اقتدار، از دست رفتن حس تنزه و تعالي، كمي شدن زندگي، فروكاسته شدن، از اهميت گذشته برخوردار نيستند.
انتقال از پايه خانواده به پايه اصالت فرد: آنتوني گيدنز، جامعهشناس، تئوريسين حزب كارگر و نويسنده كتاب «راه سوم» ميگويد كه در حال حاضر، همه مفاهيم دچار استحاله شدهاند. مفهوم سنتي كه خانواده سلول تشكيلدهنده جامعه بود و همچنين اينكه لزوماً خانواده بايد دو پايه و از دو جنس مخالف داشته باشد، متحول شده است. اكنون ديگر فرد، سلول تشكيلدهنده جامعه است. شمار فزايندهاي از كودكان در غرب در خانههايي بزرگ ميشوند كه پدر يا مادر در آن حاضر نيست و آن يكي هم كه حاضر است، چون نميتواند يكتنه اقتدار پدر و مادر را همزمان ايفا كند. غالباً از زير بار مسؤوليتي كه پدر و مادرها در خانوادههاي سنتي براي انتقال دادن ارزشهاي اخلاقي به جوانان و تدارك كردن ساختار اصلي زندگي ايشان بر عهده داشتهاند، شانه خالي ميكند. بسياري از جوانان ناچارند بهتدريج خودشان زندگيشان را شكل دهند.
قطعشدن پيوندهاي اقتصاد و اخلاق: هماكنون برخي از روشهاي تجارت، كاملاً با كرامت انساني در تضاد است و در عين حال، بهصورت مرموزي انجام ميشود. فروش كودكان، بهدام انداختن جوانان در مسير مواد مخدر، فروش داروهاي سكرآور و...
از هم گسيختگي جوامع غربي: امروزه اشتياق شديد جوانان به شنيدن موسيقي پاپ، راك، هويمتال و پوشيدن لباسهايي مانند بلوجين كه زبان حال ميل به آزادي از قيد و بندها و تحرك و تكاپو و اعلام استقلال يكتنه از قيد ضوابط و معيارهاي اجتماعي است، كاملاً ديده ميشود.
تسخيرشدگي: كشش جوانان به طرف اتوموبيلهاي پرسرعت و انواع تفريحاتي كه در فيلمها يا ساير تفريحات و سرگرميهاي غربي ديده ميشود، كاملاً مشهود است. بسياري از جوانان تيز و چابك پا در ركاب سفر ميگذارند، بدون آنكه بدانند به كجا ميروند.
چالشهاي مدرن و پستمدرن: نظير هيچانگاري، لاادريمشربي، اگزيستانسياليزم ملحدانه، ماركسيسم ماترياليستي و تنزلدادن همه عالم معنا و واقعيتهاي معنوي، از مهمترين عرصههاي چالش ميان «سنت» و طرز تلقيهايي است كه جوانان را عليه شرايط موجود به شورش واميدارد.
شكاف بين نسلها: در ميان نسلهاي اخير، هيچ نسلي بيش از نسل كنوني جوانان غربي، براي گريز از سنن و مواريث آباء و اجدادي خود نكوشيده است. در غرب سخن از عصيان نوجوانان، بحران تضاد ميان جوانان و پدر و مادرها و پديدههايي از اين دست است. در بسياري از شهرهاي بزرگ، جوانان از پدر و مادر جدا هستند.
افرا طگري جنسي: گرايش به روابط جنسي خارج از چارچوب ازدواج و حتي عدم پايبندي به چارچوبه ازدواج و نيز اَشكال گوناگون همجنسبازي، شتابي روزافزون دارد.
نفوذ رسانههاي جمعي: رسانههاي جمعي براي مردم، قهرمانان فرهنگي خلق ميكنند و نظريات مردم را درباره امور و مسائل سياسي و اجتماعي و حتي خودِ واقعيت در جهاتي كه مورد نظر باشد، شكل ميدهند. افزوده شدن تاثير تحولات روزافزون بر قدرت هولانگيز رسانهها، به آنها اثر مسحوركننده شهر فرنگگوني داده است كه همه كس را مجذوب ميكند. آهنگ شتابناك تغيير و تحول را ميتوان در مد لباسها، اطوار و رفتارهاي ظاهري در زندگي و حتي در هنر جديد ديد كه عملاً هر چند سال يكبار و در مورد مد لباسها هر سال يكبار تغيير ميكند.
پس از اين مبحث، ميتوانيم به مبحث ديگري كه در مقوله جهانيشدن مطرح است، يعني دين بپردازيم. عدهاي بر اين باورند كه جهانيشدن هيچگونه تضييق و تهديدي جهت دينداري و دينزدايي نيست و حتي جهانيشدن دين را نيز در بازار جهاني انديشه قرار ميدهد و از اين رو، فرصت براي دين پديد ميآورد. فرصت از اين لحاظ كه دين ميتواند با تكيه بر تكنولوژي ارتباطات، بر تعداد مخاطبان خود بيفزايد. برخي جهانيسازي را قرين با رشد معنويت، اخلاق، آئينها و مذاهب گوناگون دانستهاند و برخي ديگر، جهانيسازي را همراه با هجوم به ارزشهاي انساني، اخلاقي و ديني ميدانند. ولي به صورت كاملاً روشني، از سالهاي آخر قبل از فروپاشي اتحاد شوروي، گرايش به مذهب در جوامع مختلف مشاهده شده است. علاوه بر انقلاب اسلامي ايران، نهضت همبستگي در لهستان و پيوند آن با كليساي كاتوليك، الهيات رهاييبخش در آمريكاي لاتين، گرايش مردم مسلمان در آسياي مركزي، قفقاز و جمهوريهاي مسلماننشين روسيه به اسلام، تحركات مسلمانان چين و هويت جديد اسلامي نهضت فلسطين، نشانه هاي آشكاري از گرايش جوامع به مذهب است. در عين حال كه آمريكا در پيِ متهم ساختن اسلام بهعنوان منشاء تحركات افراطي است، اما برخي از آمارها نشان ميدهد كه در جوامع غربي، شتاب جوانان براي مسلمانشدن، حتي پس از 11 سپتامبر و تبليغات بيامان رسانهها عليه اين دين، بيشترشده است. در برخي از جوامع نيز گرايش به مذهب به اَشكال مورد توجه قراردادن مجدد اخلاق و ارتباط فرد با غيب، تجلي يافته است.
4- نتيجهگيري
الف- قوت ايمان جوان مسلمان
ب- وجود شبكههاي بينالمللي ارتباطات، ارائه اسلام به زبان معاصر و با استفاده از تكنولوژي اطلاعاتي. هماكنون در اينترنت، تعاليم مربوط به خداوند، بشر، جهان طبيعت، فرجام كار انسان، وحي و... بهصورت مستدل و به زبانهاي مختلف بيان ميشود.
پ- شروع كاوش در اديان ديگر توسط انديشمندان مسلمان بر پايه وسعت فهم قرآن از دين.
ت- همگرايي يهوديت، مسيحيت و اسلام و تمايز آن با نيروهاي مدرنيست، متجدد و غيرديني.
ث- وجود برخي از نشانههاي هنر اسلامي در سطح جهاني كه ميتواند به يك مسلمان، غرور و استغناء ببخشد؛ مانند خوشنويسي، معماري، لباس، فرش، شعر، موسيقي و تلاوت قرآن. اينگونه ميراث، به يك مسلمان از حيث فضاي هنري و فرهنگي كه در آن نفس ميكشد، برتري ميبخشد.
ج- مطرح شدن حكمت خالده در غرب، از اوائل قرن بيستم در عين حال كه غرب سخت گرفتار فلسفههاي ضد مابعدالطبيعي و ضد ديني بوده است، شاهد تجديد مطلع تدريجي فلسفه جاودان خرد نيز بوده است كه تماماً با فلسفه جديد غرب مخالف است و آن را از نقطه نظر فلسفه و حكمت، انحرافي از ميراث ابدي بشريت ميداند. افرادي نظير رنه گنون، آناندا كومارا سوآمي، فريتهوف شوآن، تيتوس بوكهارت و ... در طول قرن جاري ،در جهت احياي حكمت خالده سنت هاي گوناگون و معرفت سنتيِ نهفته در بطن اديان معتبر تلاش كردهاند.
چ- پستمدرنيسم، برخي از انديشههاي فرامدرن در تلاش براي پاياندادن به فلسفه كنوني غرب است. بهعنوان مثال، ژاك دريدا، منادي مكتب واساختگرايي و يا شالودهشكني است، كه معتقد است از طريق نقد دروني و منهدم كردن همه ساختارهاي معنايي موجود در غرب، به تعاريف جديدي دست خواهيم يافت. هايدگر نيز معتقد است كه كل مشغله فلسفي به آن معنايي كه تاكنون در غرب فهميده ميشد، به پايان آمده است.
ح- رشد اسلامخواهي در اروپا و آمريكا: يكي از ويژگيهاي شيوه زندگي جديد، جستوجوي مشتاقانه به دنبال معناست. از دست رفتن معناي زندگي براي بسياري از مردم است كه آنها را به بيراهههاي طلب لذتهاي آني جسماني از طريق روابط جنسي يا استفاده از مواد مخدر و يا گاهي خشونت و جنايت كشانده است. پديده جستوجو براي بازيافت معناي زندگي، بسياري از مردمان هوشمند در غرب را براي نخستين بار به پيام معنوي فرهنگها و اديان ديگر واداشته است و احترامي كه امروزه طبقات مختلف براي عوامل معنوي قائلند، بهمراتب بيشتر از احترامي است كه استعمارگران انگليسي و فرانسويِ قرن نوزدهم براي جهان اسلام و ساير فرهنگهاي آسيايي و آفريقايي قائل بودهاند.
خ- وجود يك ميليارد مسلمان در دنيا و بهويژه در مناطق اطراف ايران.
د- علم، مبناي هويت و سياستگذاري در ايران است.24 توجه ايرانيان به دانشاندوزي، موضوع روشني است و گرايش به داشتن تحصيلات در ميان مردم عادي كوچه و بازار، قابل لمس است. اما نكته ديگر آن است كه سياستگذاري و تصميمگيري در ايران نيز بهرهمند از مدلهاي علمي است.
با توجه به نكات گفتهشده، آينده تعامل ايران و نظام بينالملل روشن است. گرچه برخي بر اين باورند كه انقلاب ايران به نقطه دوري خود (ترميدور) نزديك ميشود، اما از آنچه كه گفته شد، ميتوان دريافت كه جمهوري اسلامي ايران در آينده ميتواند بهتر از گذشته عمل كند، اگر:
1- فاصله مابين شعار و عمل را در سياست خارجي كم كند. برخي اوقات، شعارهاي كوچكتر، اما قابل دسترستر، مناسبتر از آرزوهاي بزرگ است.
2- با ژرفبيني مضاعف، به واقعيات جهاني نگاه كند. ديرزماني است كه ديگر نظام دوقطبي از جهان رخت بربسته است. اينكه آيا نظام حاكم بر روابط بينالمللي، يكقطبي و يا چندقطبي، بحث جداگانهاي را ميطلبد، اما استفاده از رو شهاي مطرح در نظام دوقطبي، ديگر امكانپذير نيست. تنها ميتوان گفت كه دوران فعلي نظام بينالمللي، دوران گذار است. در اين شرايط، ايران بايد فرصتها و تهديدات مربوط به خود را در محيط بينالمللي، عميقاً مورد بررسي قرار دهد و با نقاط قوت و ضعف خود در هم آميزد و راهبردهاي مقتضي را اتخاذ كند.
3- ايران بهدنبال متحدان جديدي بايد باشد. ديگر نهضت عدم تعهد، مانند گذشته داراي موقعيت ويژه در روابط بينالمللي نيست؛ در عوض كشورها بهعنوان واحدهاي سياسي، داراي نفوذ عمدهاي در صحنه جهاني شدهاند. منطقهگرايي ميتواند يكي از موارد پيش رو در سياست خارجي ايران باشد.
4- نگاه به آسيا ميتواند استراتژي انتخابي ايران براي آينده باشد. ايران، روسيه، چين و هند چهار كشور بزرگ آسيايي هستند كه ميتوانند با يكديگر تعاملات نزديكتر و ويژه داشته باشند. ë
پي نوشت ها :
1. عشقي، ليلي، زماني غير زمانها: امام، شيعه، ايران. ترجمه احمد نقيبزاده، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1379، ص 69.
2. Bedeschi, Guiseppe, et al., Encyclopedia of Social Sciences Rome: Instituto della Italiana, 2001
3. Goldstone, Jack A., Revolution, Center for Advanced Study in the Behavioral Sciences at Stanford Univerity; January 1997, P. 1
4. دفرونزو، جيمز، انقلاب اسلامي ايران از چشمانداز نظري، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، 1379، ص 23.
5. Katz, Mark N.; Revolutions and Revolutionary Waves; New York: St. Marn Press, 1997, pp.345
6. كالورت، پيتر، انقلاب و ضد انقلاب، ترجمه حسن فشاركي، تهران: مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1382، ص 9.
7. لانك، ديويد، بازتاب انقلاب ايران بر شبه جزيره عربستان و كشورهاي خليج فارس، جان ال اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه محسن شانهچي، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، ص 116.
8. كدي، نيكي آر، ريشههاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران: انتشارات قلم، 1369.
9. مك كي، ساندرا، ايرانيها: ايران، اسلام و روح يك ملت، ترجمه: شيوا رويگران، تهران: ققنوس، 1380، ص12.
10. مك كي، ساندرا، ايرانيها: اسلام و روح يك ملت، ترجمه شيوا رويگريان، تهران: نشر ققنوس، 1380.
11. ميلاني، محسن، يك انقلاب استثنايي، مصاحبه با عباس ملكي، همشهري ديپلماتيك، ديماه 1385.
12. عنايت، حميد، انقلاب در ايران: 1979
13. Brinton, Crane; The Anatomy of Revolution; New York: Vantage Books, 1965. P.45.
14. Johnson, Chalmers; Revolutionary Change
15. اسپوزيتو، جان ال، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه: محسن شانهچي، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، ص 331.
16. مجيدي، محمدرضا، ده گفتار پيرامون انقلاب اسلامي، نشر معارف، 1383، ص 217.
17. رجايي، فرهنگ، ايدئولوژي و جهانبيني ايراني: صدور فرهنگ انقلاب؛ اسپوزيتو، جان ال، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه: محسن شانهچي، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، ص 16.
18. ولايتي، علياكبر، سخن نخست، مجله سياست خارجي، شماره 1، سال اوي، 1365، ص 30
19. ملكي، عباس، ايدهآليسم، مجله سياست خارجي، شماره 3، سال اول، 1366، ص 408
20. Etzioni, Amitai; The Actice Society; New York: The Free Press, 1968
21. از جمله ميلاني، محسن، يك انقلاب استثنايي، مصاحبه با عباس ملكي، همشهري ديپلماتيك، ديماه 1385
22. اسپوزيتو، جان ال، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه محسن مدير شانهچي، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران، ص 16
23. حسينيان، روحالله، چهارده قرن تلاش شيعه براي ماندن و توسعه، تهران:مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ص 7
24. Hourcade, Bernard; “The Revolutions of October”; in International Conference on Iran Twenty Five Years after Revolution, New Delhi, March, 2008.