خدای فلسفه و عرفان خدای برهان و قرآن نیست !

آیا خاستگاه و منشأ فلسفه و عرفان مصطلح، قرآن و عترت است؛ به عبارت دیگر آیا مبادی و مبانی و به تبع آن ها مسائل فلسفه و عرفان متخذ از آموزه های برهانی و حیانی و استدلالات عقلی آیات و روایات است و یا آن که خاستگاهی غیر وحیانی و غیر دینی داشته و برخلاف مدعای خود، خلاف عقل و برهان و ضروریات مکتب وحی است؟
چهارشنبه، 17 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خدای فلسفه و عرفان خدای برهان و قرآن نیست !

 

 

 

خدای فلسفه و عرفان خدای برهان و قرآن نیست !
خدای فلسفه و عرفان خدای برهان و قرآن نیست !


 

نویسنده: مهدی نصیری




 

نگاهی به دیدگاه فلاسفه و عرفا درباره توحید
 

از نشریه وزین و با نشاط پنجره که تداوم بخش مناظره تلویزیونی اینجانب با جناب حجت الاسلام و المسلمین غرویان است، تشکر می کنم. تداوم منظم این گفت و گو، نیازمند به طرح بحثی مشخص است تا از پراکنده گویی اجتناب شود. از همین رو بنده طرح بحث خود را از آغاز تا به انجام ارائه می دهم. امیدوارم این طرح بحث مقبول آقای غرویان نیز باشد بحث شامل دو دسته مسائل خواهد بود: محورهای اصلی و محورهای فرعی که ابتدا به محورهای اصلی و سپس به محورهای فرعی، خواهم پرداخت.
قبل از ورود به بحث توجه به یک نکته مهم ضروری است؛ روشن است وقتی صحبت از نقد فلسفه و عرفان می شود ، مقصود از فلسفه، فلسفه مصطلح ارسطویی و افلاطونی است که شاخه هایی چون مشائی و اشراقی و حکمت متعالیه دارد و نه یک نظام عقلانی معرفتی و عقیدتی صحیح که در قرآن و عترت وجود دارد و در کلام شیعی منعکس است. و نیز وقتی سخن از نقد عرفان است، مقصود عرفان صوفیانه مصطلح است که سردمدارانی چون افلوطین، ابی عربی، مولوی، بایزید، حلاج، عطار و... دارد و نه معرفت به معنای واقعی کلمه که خاستگاهی جز معارف قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)ندارد و در تاریخ تشییع، اغلب قاطع فقها و متکلمان شیعه، پیرو و قائل به آن بوده اند.

محورهای اصلی بحث
 

1ـ توحید از منظرفلسفه و عرفران و نقد آن؛
2ـ نبوت و امامت از منظر فلسفه و عرفان و نقد آن؛
3ـ معاد از منظر فلسفه و عرفان و نقد آن؛
4ـ فلسفه و عرفان و شریعت و تأویل بی ضابطه و تفسیر به رأی آیات قرآنی و روایات اهل بیت (علیهم السلام)

محورهای فرعی بحث
 

1ـ آیا خاستگاه و منشأ فلسفه و عرفان مصطلح، قرآن و عترت است؛ به عبارت دیگر آیا مبادی و مبانی و به تبع آن ها مسائل فلسفه و عرفان متخذ از آموزه های برهانی و حیانی و استدلالات عقلی آیات و روایات است و یا آن که خاستگاهی غیر وحیانی و غیر دینی داشته و برخلاف مدعای خود، خلاف عقل و برهان و ضروریات مکتب وحی است؟
2ـ آیا از منظر قرآن و عترت، علم و حکمت و عرفان و به ویژه معرفت الله که اساس همه معارف و اصول و فروع دین است ، بی وطن و هر جایی است و هم عرض با انبیا در دسترس فکر و اندیشه هر متفکری است یا آن که برعکس دارای موطن و خاستگاه منحصر و مشخصی است که همان کانون وحی(قرآن و عترت)است؟(در همین محورپیرامون حدیث «اطلبوا العلم ولو بالصین»و «خذالحکمه و لو من اهل النفاق»و...بحث خواهد شد)
3ـ آیا فلسفه همان تعقل و عقلانیت واقعی است که مورد ستایش و سفارش قرآن و عترت است یا خیر، بلکه نوعی تفکر و اندیشه ورزی بشری است که الزاما عقلانی نبوده و ای بسا به نتایجی برخلاف برهان و عقلانیت رسیده است؟
4ـ آیا فهم عمیق دین و حداقل پاره ای از آیات و روایات، متوقف برفلسفه و عرفان است؟آیا شیرینی پاره ای از معارف الهی را جز با عرفان مصطلح نمی توان چشید؟
5ـ آیا حدیث اقوام متعمق در آخر الزمان، دلیلی برمطلوبیت فلسفه از منظر اهل بیت(علیهم السلام)است؟
6ـ آیا دین برای دفاع از خود در مقابل شبهات مخالفان و ملحدان به ویژه در دنیای امروز نیاز به فلسفه دارد؟
7ـ نسبت بین فلسفه و عرفان مصطلح چیست؟نسبت حکمت متعالیه با تصوف و صوفی گری چیست؟
8ـ آیا از منظر قرآن و عترت، برای رسیدن به حقیقت دو راه داریم: عقل و دل و به عبارت دیگر استدلال و شهود؟آ یا فلسفه ، محصول عقل و عرفان، محصول شهود و مکاشفه است؟
9ـ آیا معارف دینی ذو مراتب است که مراتبی از آن برای عوام و مراتبی از آن برای خواص است؟و آیا فلسفه و عرفان همان معارف عالیه ای است که برای خواص است؟ آیا متون دینی شامل ظواهر و بواطن است که ظواهر برای عوام و بواطن برای خواص است که فلسفه و عرفان بیانگر این بواطن هستند؟
10ـ آیا گرایش به فلسفه و عرفان در تاریخ تشیع(از زمان اهل بیت علیهم السلام)قاعده بوده است یا استثنا؟

محور اصلی اول؛ توحید از منظر فلسفه و عرفان و نقد آن بر اساس برهان و وحی
 

آن چه فلسفه و عرفان به عنوان توحید و معرفت الله به ویژه در فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه عرضه داشته اند؛ برخلاف موازین برهانی و آموزه های عقلانی و حیانی است و نسبتی با توحید قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)ندارد. در این مجال محدود سعی خواهیم کرد حرف های نهایی فلسفه و عرفان را در مسأله توحید ارائه کرده و سپس به نقد آن براساس توحید برهانی ووحیانی بپردازیم.
در امر معرفت الله و توحید خداوند، دو مسلک و مدرسه وجود دارد:
یکی مسلک و مدرسه اندیشه های بشری که در فلسفه و عرفان منعکس است و دیگری مسلک و مدرسه برهان و وحی که در آموزه های قرآنی و روایی بازتاب یافته است.
براساس مسلک فلسفه و عرفان، جز وجود خداوند، هیچ وجودی در کار نیست و خداوند متعال هیچ موجودی خلق نکرده ، بلکه جهان هستی و وجود سایر اشیا همان وجود خداوند است که به صورت ها و شکل ها و تعین های گوناگون اعم از انسان و حیوان وجماد و جن و فرشته و بت و سنگ و چوب و ماه خورشید و...در آمده است و حتی وجود شیطان هم غیر وجود خدا نیست . به بیان دیگر خدای فلسفه و عرفان، آن وجود نامتناهی و تو پُری است که جایی برای وجود غیرخود باقی نگذاشته است.
اما براساس مسلک و مدرسه برهان وحی، جهان هستی غیر وجود خداوند متعال است. همه اشیاء مخلوق و آفریده او هستند و او همه چیز را پس از نیستی حقیقی، خلق کرده است. مخلوقات نه پدید آمده از ذات خداوندند و نه مرتبه ها ، اجزا، تعیین ها، اشکال و صورت های وجود او.
اینک به نمونه هایی از کلمات فلسفه و عرفان در بیان آن چه توحید و معرفت الله می پندارند، بنگرید.
واجب الوجود همه چیزهاست ، هیچ چیز از او بیرون نیست.
خداوند، وجود و هستی همه چیزهاست.
منزه آن که اشیا را ظاهر کرد، و خود عین آن هاست.
غیرتش غیر در جهان نگذاشت، لا جرم عین جمله اشیا شد.
او به صورت و شکل خلق خود است، بلکه او عین هویت و ذات و حقیقت خلقش است.
تحقیقان آن [ذات الهی]به صورت حمار [و در نسخه ای:جماد] و حیوان ظاهر است.
«موجود و وجود»، منحصر در حقیقتی است که واحد شخصی است و شریکی در موجودیت حقیقی ندارد و در خارج، فرد دومی برای آن در کار نیست، در سرای هستی غیر از او احدی وجود ندارد و تمام چیزهایی که در عالم وجود به نظر می آید که غیر واجب معبود باشد تنها وتنها از ظهورات ذات وتجلیات صفات اوست که در حقیقت عین ذات اوست. بنابراین هر چیزی که ما ادراک می کنیم همان وجود حق است که در اعیان ممکنات است ...پس«عالم»،خیال است و وجود واقعی ندارد . و این بیان آن چیزی است که عارفان حقیقی و اولیای محقق به آن معتقدند.
معنای «علت بودن» افاضه خداوند به این باز می گردد که خود او به صورت های مختلف و گوناگون در می آید.
حق و خدا همان چیزی است که دیده می شود و خلق، وهم و خیال است.
عارف کسی است که حق رادر هر چیزی ببیند؛ بلکه عارف، حق را عین هر چیزی می بیند
عارف کامل آن است که هر معبودی را نموداری بداند که حق در آن پرستیده می شود و به همین جهت است که همه ایشان آن را «اله » نامیده اند ، گر چه نام آن یا سنگ است و یا درخت، و یا حیوان است و یا انسان، و یا ستاره است و یا فرشته.
معیت حق سبحانه با بنده، نه چون معیت جسم است با جسم، بلکه چون معیت آب است با یخ و خشت با خاک. چون تحقیق وجود یخ و خشت کنی، غیر از آب و خاک هیچ نخواهی یافت، و خواهی دانست که آن چه تو او را یخ و خشت می خوانی توهمی و اعتباری بیش نیست، و تو هم و اعتبار، عدم محض [است]. این جا بشناس که حقیقت تو چیست.
سالک...توجه به نفس خود کند تا کم کم تقویت شده ، به وطن مقصود برسد که حتی در حین تلاوت قرآن براو منکشف شود که قاری قرآن خداست جل جلاله ...تمام افعال، در جهان خارج استناد به ذات مقدس او دارد و می فهمد که فعل از او سرنمی زند بلکه از خداست...در این مرحله سالک جز خدا را نخواهد شناخت ، بلکه خدا خود را می شناسد و بس. ذات، ذات مقدس حضرت خداوند است.
ـ تمامی محسوسات، هیچ و پوچند
ـ آنان که طلبکار خدایید خدایید
حاجت به طلب نیست شمایید شمایید البته باید به این نکته اشاره کنیم که فلاسفه و عرفا گاه در مقابل انتقاداتی که به نظریه وحدت وجود می شود، تلاش می کنند مسأله را با الفاظی چون تجلی و آیه و این که جهان و هستی تجلی خداوند و یا آیه و نشانه ای برذات خداوند هستند، مطرح کنند تا از انتقادات رهایی یابند اما معلوم است که اگر منظور از تجلی و آیه بودن این است که جهان و ما سوی الله مخلوق خداوندند و وجودشان مباین با ذات حق- به این معنا که ما سوی الله متجزی و مقداری و دارای زمان و مکان و کم و کیف و ...هستند و خداوند متعالی از همه این صفات است- و هر موجودی تجلی ای از قدرت خداوند و آیه ای بر خالقیت خداوند هستند، این حرف متکلمین است و دیگر نیازی به آن همه تعابیر گمراه کننده و شبهه آفرین درباره وجود و خداوند-که نمونه هایی از آن را نقل کردیم- نیست اما اگر معنای جلوه و آیه بودن باز این است که موجودات چون امواج دریا جلوه ای از دریا و آیه ای بر وجود دریا هستند که مثالی از همان ذات حق است، این همان وحدت وجود است ، چرا که دریا و امواج دریا در حقیقت یک ذات بیشتر نیستند و تنها در نمود و تعیین تفاوت دارند.

لوازم نظری و اعتقادی وحدت وجود
 

نظریه وحدت وجود لوازم و توابع فاسد زیر را در بر دارد:

1ـ غلیظ ترین نوع پلورالیسم اعتقادی و مذهبی
 

فلسفه و عرفان به استناد وحدت وجود برهمه مذاهب حتی گوساله پرستی و ماه و خورشید و سنگ و چوب و بت پرستی مهر تأیید می زند، چرا که هر موجودی در عالم، مرتبه و یا حصه و یا ترشح و یا جزیی از ذات خداوند است و هر چیزی که پرستیده شود، در حقیقت این خداوند است که پرستیده می شود!
ابن عربی می گوید:
«عقد الخلائق فی الاله عقائدا و انا اعتقدت جمیع ما عقدوا»
هر گروه از مردم در مورد خداوند عقیده ای دارند، من همه این عقاید را باور دارم!
ابن عربی برخلاف صریح قرآن می گوید:
«وقتی موسی(علیه السلام)از مناجات کوه طور برگشت و دید مردم گوساله پرست شدند، به برادرش هارون عتاب کرد و عتابش هم به هارون بدین جهت بود که تو چرا گوساله پرستی را انکار کردی و نفهمیدی گوساله پرستی چیزی غیر از خداپرستی نیست؛ چون عارف خدا را عین هر چیزی می داند
آیت الله حسن زاده آملی در شرحی بر کلام ابن عربی می گوید:
«بنابراین عتاب موسی به برادرش هارون از این جهت بود که هارون انکار عبادت عجل [گوساله]می نمود و قلب او چون موسی اتّساع نداشت، چه این که عارف حق را در هر چیز می بیند بلکه او را عین هر چیز می بیند.»
حافظ می گوید:
«گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین/گفتا به کوی عاشقی هم این وهم آن کنند!»
شبستری در کتاب مشهور گلشن راز می گوید:
«مسلمان گر بدانستی که بت چیست/بدانستی که دین در بت پرستی است!»
ولا هیجی، شارح گلشن راز در شرح این بیت می گوید:
«اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقه بت چیست و مظهر کیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است ، بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است. بت را هم حق کرده و آفریده است وهم حق گفته که بت پرست باشند. و هم حق است که به صورت بت ظاهر شده است ...و چون او به صورت بت متجلی و ظاهر گشته است، خوب و نکو بوده است..چون فی الحقیقه غیر حق موجود نیست، و هر چه هست حق است.»
و این پلورالیسم اهل فلسفه و عرفان و تصوف را مقایسه کنید با صدها آیه قرآن و از جمله سوره شریف کافرون در مقابله با شرک و کفر و بت پرستی ، قل یا أیها الکافرون ، و لا أعبد ما تعبدون و....
همچنین باید أنا الحق گفتن عرفایی چون حلاج و با یزید را در چهارچوب همین تلقی وحدت وجودی از توحیدفهمید. با یزید می گوید:
«سبحانی سبحانی ما أعظم شأنی، لا اله إلا أنا فاعبدون ، أنا الحق ، لیس فی جبتی إلا الله »
منزهم من، منزهم من، بس عظیم الشأنم من، خدایی جز من نیست، من را بپرستید، در جبه ام جز خدا نیست!
و مولوی پیرو همین حرف با یزید می گوید:
«گفت مستانه عیان آن ذو فنون
لا اله الا أنا ها فاعبدون»
مولوی أنا الحق گفتن بندگان را سزاوارتر و متواضعانه تر از أنا العبد گفتن آن ها می داند و می گوید:
«آخرین این أنا الحق گفتن مردم می پندارند که دعوی بزرگی است. أنا العبد گفتن دعوی بزرگ است. أنا الحق عظیم تواضع است زیرا این که می گوید: من عبد خدایم دو هستی اثبات می کند: یکی خود را و یکی خدا را اما آن که أنا الحق می گوید، خود را عدم کرد و به باد داد.می گوید: أنا الحق یعنی من نیستم، همه اوست، جز خدا راهستی نیست، من به کلی عدم محضم و هیچم . تواضع در این بیشتر است.»
و این در حالی است که خداوند در قرآن، رسولش را عبد خود می خواند(اوحی إلی عبده ما اوحی)و رسول الله (صلی الله علیه و اله و سلم)نیز خویش را عبد خداوند می دانست و هرگز کوس أنا الحق نزد.

2ـ قول به قِدَم عالم و انکار خالقیت خداوند
 

از آن جا که فلسفه و عرفان، خداوند را وجود ازلی نامتناهی ای که جایی برای وجود غیر نگذاشته است، می داند و می گوید لا وجود الا وجود الله، بنابراین، خلقت و آفرینش موجواتی به عنوان مخلوقات خداوند و نیز حدود عالم، معنا و مفهوم خودرا از دست می دهد. نهایت حرفی که وحدت وجودی ها در این باب دارند، این است که خداوند را به دریایی بی نهایت تشبیه می کنند که تموج می کند و امواجی را می آفرینند! به عبارت دیگر آن ها مخلوقات را چون امواجی که بخشی از ذات دریا و خداوند هستند می دانند و نه چیزی جدای از ذات خداوند در حالی که براساس برهان و صراحت قرآن و اعتقاد همه ادیان، عالم و هستی مباین با ذات خداوند ومخلوق و آفریده او بدون سابقه وجودی (لا من شی)و حادث و غیر ازلی و متناهی هستند.
زندیقی از امام صادق(علیه السلام)پرسید:«خداوند اشیا را از چه چیزی آفریده است؟
امام(علیه السلام)فرمودند: آن ها را از چیزی نیافریده است. گفت: چگونه ممکن است از «هیچ» چیزی پدید آید؟! فرمودند: اشیا یا باید از چیزی آفریده شده باشند و یا این که از چیزی آفریده نشده باشند، اگر از چیزی آفریده شده باشند که آن چیز با خداوند بوده است پس آن چیز قدیم خواهد بود، در حالی که قدیم نمی تواند حادث باشد و فنا ودگرگونی بپذیرد...گفت: پس از کجا گفته اند که اشیا ازلی اند؟! فرمودند: این گفتار، اعتقاد کسانی است که وجود مدبر اشیا را انکار کرده اند، انبیا و گفتار آنان را تکذیب کرده ، و خبرهای آن ها را دروغ شمرده اند. کتاب های آن ها را افسانه انگاشته ، و برای خویشتن مذهبی براساس اندیشه ها و افکار خود بنا نهاده اند..اگر عالم قدیم می بود دگرگونی در احوال نمی پذیرفت، ازلی آن است که زمان ها آن را دگرگون نمی سازند و فنا و نیستی در آن راه ندارد.»
متکلم عالی قدر شیعه، مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی می فرماید:
«وجود ممکن از غیر خودش است، پس ایجاد آن باید در حالی باشد که پیش از آن موجود نباشد زیرا ایجاد چیزی که موجود باشد محال است. پس معدوم بوده است و وجود آن پس از عدمش است. نام این گونه وجود، حدوث است . پس تمامی ماسوای خداوند متعال محدث هستند.»
و می فرماید:
«غیر از خداوند تعالی، هیچ موجود ازلی ای وجود ندارد.»
مرحوم علامه حلی در شرح این کلام، در رد مذاهب فلسفی می فرماید:
«تمامی این مذاهب(مذاهب فلسفی در مورد ازلیت و قدیم بودن موجودات )باطل است. زیرا تمامی ماسوای خداوند ممکن الوجود است و هر ممکنی هم حادث است.»

3ـ جبر گرایی
 

از دیگر لوازم باطل و حدت وجود، جبرگرایی و سلب اختیار از انسان است. چراکه وقتی در داروجود جز خداوند نباشد، اصلا مختار بودن انسان چه معنا می دهد؟
شبستری می گوید:
کدامین اختیار ای مرد جاهل/کسی را کاو بود بالذات باطل
چون بود توست یکسر جمله نابود/نگویی اختیارت از کجا بود
کسی کاو را وجود از خود نباشد/به ذات خویش نیک وبد نباشد
مؤثر حق شناس اندر همه جای /زحد خویشتن بیرون منه پای
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است/نبی فرمود کاومانند گبر است
چنان کان گبر یزدانو اهرمن گفت/همین نادان احمق ما و من گفت
مقدر گشته پیش از جان و از تن/برای هر یکی کاری معین
جناب کبریایی لا ابالی است/منزه از قیاسات خیالی است
چه بود اندر ازل ای مرد نااهل /که این یک شد محمد و آن ابوجهل
کرامت آدمی را ز اضطرار است/نه آن کاو را نصیبی ز اختیار است
در کتاب «رسائل توحیدی»آمده است:
«در جهان خارج هیچ فعلی نیست مگر فعل خداوند سبحان، و این حقیقتی است که برهان وذوق هر دو برآن دلالت دارد.»
و در کتاب «خیر الأثر در رد جبر و قدر»آمده است:
«فاعل، در هر موطن اوست، و مؤثری جز وی نیست.»
اما بدیهی است که چنین عقیده ای برخلاف ضرورت عقل و برهان و نصوص مکتب وحی است. رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم)می فرمایند:
«در آخر الزمان گروهی باشند که گناهان و معاصی را انجام دهندوگویند که خداوند آن را برایشان مقدر فرموده است. کسی که ایشان را رد کند، مانند کسی که در را ه خداوند شمشیر کشیده باشد.»
امام صادق (علیه السلام)می فرمایند:
«خداوند عادل تر از این است که بنده ای را برکاری مجبور کرده، سپس به خاطر آن عذابش کند.
امام باقر (علیه السلام)می فرمایند:
«خداوند به خلق خود مهربان تر از آن است که ایشان را به انجام گناهان مجبور کرده و سپس به جهت گناه، عذاب شان کند.»
در پایان باید در باره لوازم نظریه وحدت وجود یک بار دیگر تأکید کنیم که اگر نسبت وجودِ«خدا و خلق»مانند نسبت «جزء و کل»و«عام و جزییات»بوده، و در حقیقت ذات خود دو موجود مباین(یکی خالق ازلی و دیگری مخلوق حادث«لا من شیء»نباشند، در واقع همه اصول وفروع دین پوچ و بی معنی انگاشته شده، وتکلیف و عبادت و جز او پاداش و بهشت و دوزخ و...را معنایی نخواهد ماند. اگر وجود مخلوقات، عین وجود خداوند یا جزو او یا صورت و جلوه هستی او باشند، جا دارد سؤال شود:
آیا معنای آفرینش و خلقت، امری موهوم و خیالی است؟!
آیا خداوند اجزای وجود خودش را مورد تکلیف قرار داده، و امر و نهی می فرماید؟!
آیا فرستادن تمامی پیامبران و کتاب های آسمانی، لغو و بیهوده بوده و خداوند متعال آن ها را برخود نازل کرده است؟
ایا خداوند جل و علا، خودش را به بهشت می برد و از نعمت هایش بهره ور می سازد؟
آیا آفریدگار متعال، خودش را به دوزخ می برد ودر آتش انتقام خویش می سوزاند؟
آیا شیطانی که به خداوند کفر ورزیده ، و بندگان را به گمراهی می کشاند، یکی از صورت های وجود همان خداوندی است که خود او، او را لعنت فرموده، و عذاب خواهد کرد؟!
آیا مؤمنانی که به وجود خداوند ازلی و ابدی ایمان دارند و خود را آفریده او می دانند و او را عبادت می کنند ، با ملحدانی که جهان را موجودی ازلی و ابدی و متجلی به جلوه های گوناگون می دانند، یکی هستند؟!
آیا معبود حقیقی مخلوقات، وجود خود آن هاست؟
و ختم مقال این که خدای فلسفه و عرفان، خداوند احد و واحد برهان و قرآن نبوده بلکه وجود موهوم نامتناهی ای است که بی نهایت! متکثراست و همان چیزی است که دهری مسلکان و طبیعیون اسم آن را طبیعت می گذارند و فلاسفه و عرفا به آن خداوند، می گویند. تعالی الله عما یقولون علوا کبیرا
در شماره بعدبه تبیین توحید برهانی قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)خواهیم پرداخت إن شاء الله .
منبع: پنجره شماره 114



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.