گشت و گذار در روستاي جهاني

شيب نه چندان آرام ديواره ها پر است از رديف حفره هايي كه راه به تاريكي مي برند. تاريكي پر از زندگي و قصه ميمندي ها در دل تپه اي از سنگ هاي رسوبي جا خوش كرده و تپه با يك لايه سنگ آذرين سرسخت پوشانده شده و با همين لايه از گزند فرسايش و دشمن در امان مانده است. جنگجويان بسياري در تاريخ كرمان به ميمند پناه آورده اند تا در پس خانه هاي سنگي و دژهاي دور تا دورش، بر دشمن پيروز شوند. ميمند درحقيقت منظومه اي از آغل ها و آبادي
يکشنبه، 21 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گشت و گذار در روستاي جهاني

گشت و گذار در روستاي جهاني
گشت و گذار در روستاي جهاني


 






 
يك روز زندگي در ميمند؛
شيب نه چندان آرام ديواره ها پر است از رديف حفره هايي كه راه به تاريكي مي برند. تاريكي پر از زندگي و قصه ميمندي ها در دل تپه اي از سنگ هاي رسوبي جا خوش كرده و تپه با يك لايه سنگ آذرين سرسخت پوشانده شده و با همين لايه از گزند فرسايش و دشمن در امان مانده است. جنگجويان بسياري در تاريخ كرمان به ميمند پناه آورده اند تا در پس خانه هاي سنگي و دژهاي دور تا دورش، بر دشمن پيروز شوند. ميمند درحقيقت منظومه اي از آغل ها و آبادي هايي است كه با دست در دل سنگ ساخته شده و از كيلومترها قبل شروع شده اما ميمند تاريخي همين روستاي نشسته در دل سنگ است؛ همين روستاي پر رمز و راز زنده اي كه خيال ندارد دست از مقاومت بردارد و همچنان پاي سبك زندگي بدوي اش ايستاده است.
جاده که خودش را به ميان 2 بلندي مي رساند، ديواره هايي از حفره هاي عجيب و مرموز محاصره اش مي كنند. جاده فرعي 25 كيلومتر قبل، از جاده رفسنجان - شهر بابك جدا شده تا ما را به ميمند برساند و خود در نزديكي آخرين خانه هاي سنگي ميمند به پايان برسد.
گشت و گذار در روستاي جهاني

ميمند كوچه ندارد
 

دوده همه جا را گرفته است. نوري كه از قاب كوچك در داخل مي شود، ميان تاريكي اتاق گم شده و حريف سياهي يكدست فضا نيست. رنگ هاي شاد پوسترهاي نقاشي همه جاي ديوار پخش شده اند تا قدري از سنگيني فضا كم كنند اما همچنان سياهي، اولين چيزي است که ديده مي شود. اتاق ها ميان سنگ و خاك حفر شده اند و خدا مي داند چقدر عمر دارند. بخار از كتري آب بلند مي شود و چاي داغ فنجان هاي سفالي خانه خانم محمودي را پر مي كند. فاطمه خانم وقتي كنار يكي از چهار صد و اندي حفره روستا ايستاده بود، سلام مان را شنيده و لبخندزنان پايين آمده بود. دست هاي پينه بسته اش را توي دست هايم گذاشته و به سرعت ما را به خانه اش رسانده بود؛ خانه اي با چند فضاي نه چندان بزرگ، در انتهاي دالاني نه چندان طويل. اتاق روبه روي دالان هميشه نشيمن خانه است و 2 فضاي كناري، بيشتر انبارند و طويله. درهاي 3 اتاق به ايواني باز مي شوند كه سقفي از چوب و شاخه هاي درخت و كاهگل دارند. فاطمه خانم صورت كوچك و سبزه اش را با سفيدي يكدست چارقدي بلند، قاب كرده و برايمان از «كيچه» هاي ميمند مي گويد. ميمند كوچه ندارد، كيچه دارد؛ دالان هايي كه در شيب تپه ها جلو رفته اند تا به عمقي برسند كه بشود در آنها خانه ساخت. بيشتر 406 كيچه ميمند، به چند خانه سنگي ختم مي شوند؛ خانه هايي با چند اتاق كوچك و بزرگ كه همه يك اجاق در ميانشان دارند. گودالي كه با سنگ دوره شده و با زغال پر مي شود و آتش به جان ديگ و سرما مي اندازد. فاطمه خانم اجاق گاز هم دارد. مدت هاست گاز با كپسول هاي خاكستري به خانه ميمندي ها آمده اما هنوز نتوانسته حريف قدر چوبي اش را از ميدان به در كند و همچنان «ديدان»، اجاق سنگي ميمند، گرمابخش خانه هاي سنگي است. ميمندي ها هر كجا باشند، سنگ هاي «كُچ» را كنار هم مي نشانند و ديدان برپا مي كنند. ايوان، كيچه، كَپر، مَرخانه و هر جايي كه قرار است زندگي كنند، بايد يك يا چند ديدان داشته باشد. بيشتر ميمندي ها 4 ماه اول سال را در «گُمبه» مي گذرانند و دامداري مي كنند؛ گُمبه ها، خانه هايي هستند با ديوارهاي سنگ چين و سقفي از چوب و شاخه هاي درخت و در دشتي بنا مي شوند كه فاصله چنداني با ميمند صخره اي ندارند. ميمندي ها 4 ماه دوم سال به ييلاق مي روند و در خانه هاي تابستاني شان روزگار مي گذرانند. خانه هايي كه «كپر» نام دارند و از شاخه هاي درختان محلي برپا مي شوند؛ خانه هايي خنك، سبك و راحت. 4 ماه سوم و 2 ماه اول سال، وقت روان شدن به سمت ميمند و خانه هاي گرمش است. فاطمه خانم و همسر چوپانش هم چند روزي است كه به ميمند برگشته اند تا سقفي از سنگ و دوده بالاي سرشان باشد. دوده اي كه از ديدان بلند مي شود و روي سقف مي نشيند تا نگذرد خاك سقف بريزد و عمر خانه كم مي شود. دوده، گندزدا هم هست و حشرات را هم فراري دهد. ميزبان مهربان ميمندي، مشت مشت و پسته وحشي در جيبمان مي ريزد و نشاني كسي را مي دهد كه «بيشتر از همه مي داند اينجا چي هست.»
گشت و گذار در روستاي جهاني

جايي كه مي ماند
 

«نشست مرغ سعادت چوبر سرباني/بكنده است مكان سجود رباني / بخواند شاعر عاقل براي تاريخش / به ابجد آمده مرغ، ارحساب ميداني.» حسين شمس الديني همان راهنماي سن و سالداري است كه «بيشتر از همه مي داند». پيرمرد سرحالي كه داستان مسجد و باني اش را با اين شعر شروع مي كند و «حاج محمد مسيحا» مي گويد كه بعد از بازگشت از مكه، قصد مي كند مسجدي براي روستايش بنا كند. 192 سال قبل، آخرين فضاي دستكند روستا به دست او بنا مي شود تا بعدها يكي از نواده هاي شيخ محمود، در آن روي منبر برود و اذان و خطابه بگويد. روحاني خوشنامي كه همين چند وقت پيش به جمع خفتگان قبرستان ميمند پيوسته است. مسجد، محراب، طاقچه و 3 ستون سنگي هم دارد و جاكفشي هايي كه در و ديواره هاي ورودي كنده شده اند و البته دري كه مثل تمام درهاي روستا، از چوب است. درهاي چوبي روستا، تنها راه ورود هوا و نور به تاريكي اتاقك هاي سنگي اند و وقتي بسته و قفل شوند، كسي جز صاحبخانه نمي تواند بازشان كند. هر خانه يك كليد چوبي مخصوص دارد كه با برآمدگي ها و شكل منحصر به فردش، در جاي خالي زبانه چوبي مي نشيند و آن را به عقب مي كشاند. شمس الدين راهنما، مسجد را به قصد حسينيه ترك مي كند و ما هم به دنبال او و داستان هايش مي رويم.
گشت و گذار در روستاي جهاني

همدستي هنرمندانه
 

فصل زدن پشم گوسفندان كه برسد، هِي هِي هاي مداوم خبر از ساخت و پرداخت نمدهاي مرغوب ميمندي مي دهد. هي هي كه بلند شود، يعني چند مرد ميمندي با دست و پا روي لوله هاي پشمي ضرب گرفته اند. حاصل همدستي نمدمالان ميمند، كلاه مي شود و زير انداز و عبا و با عنوان سوغات همراه مسافران از ميمند مي رود
گشت و گذار در روستاي جهاني
3 طاق بلند در كنار هم، بر بالاي 3 ورودي حسينيه ايستاده اند؛ اينجا بزرگترين فضاي دستكند است. ملاعلي محمد، 300 سال قبل 3 خانه ميمندي را خريده و بخش هايي از ديواره هاي بين اتاق ها را برداشته تا ميمند حسينيه داشته باشد. هر سال عاشورا و تاسوعا، ميمندي ها به روستايشان باز مي گردند تا دست در كمر يكديگر، «جوش» بزنند؛ جوش، شيوه سينه زني آنهاست. ميمندي ها كه 2 علم چوبي هم دارند كه با پارچه هاي نذري، رنگارنگ شده اند. آقاي شمس الديني تمام بخش هاي حسينيه را نشانمان مي دهد و برايمان از همه چيز تعريف مي كند. از وجه تسميه ميمند و ارتباطش با مي و خم هاي انگور مي گويد يا از اينكه ميمند چون مانده و مي ماند به اين نام مشهور شده. اينها را كه مي گويد ما را به سمت سومين بناي عمومي روستا مي برد.
گشت و گذار در روستاي جهاني
گشت و گذار در روستاي جهاني

كيچه به كيچه در ميمند
 

«نمي دانم كه ما چطور با آن همه آلودگي در خزينه حمام، سالم مانديم.» خاطرات كودكي آقاي شمس الديني پر است از تلخي قصه هاي حمام عمومي. حمامي كه زير جاده ميمند و كنار رودخانه بنا شده و همه چيز دارد؛ از خزينه و سربينه تا گربه رو و نظافتخانه و تون. حمام قديمي ميمند مثل همه هم نوعانش با آتش چوب گرم مي شده است. گرماي آتش در تونل هاي زير كف حمام حركت مي كرده و بعد از گرم كردن كف، از دود كش حمام خارج مي شده است. از حمام خارج مي شويم و به سراغ چهارمين بناي ديدني ميمند مي رويم؛ كيچه مهدي ها كه زماني مدرسه بوده و حالا پايگاه ميراث فرهنگي ميمند است. كودكان ميمندي معمولاً زاده تنها واحد 3 كيچه اي ميمندند است. كودكان ميمندي معمولاً زاده تنها واحد 3 کيچه اي ميمندند. کيچه اي با 7 اتاق که زماني مکتبخانه بوده و بعدها مدرسه ابتدايي شده است. وقتي هم مدرسه جديد براي دانش آموزان برپا مي شود، اين كيچه 20 سال متروك مي ماند تا ميراث فرهنگي، پايگاه اش را در آن برپا و از همين جا شروع به بازسازي روستا و احياي رسومش كند. ميراث فرهنگي ميمند يكي از كيچه ها را هم از داشته هاي تاريخي ميمند پر كرده است. كيچه اي كه مي گويند آتشكده بوده و حالا موزه شده است. تنها اتاق ميمندي كه دودكش دارد و 2 آتشدان بزرگ، به روايت اهالي، آتشكد بوده است. فضايي با 4 اتاق كه در انتهاي كيچه اي حفر شده كه با يك بند سنگي به 2 قسمت تقسيم مي شود. كيچه اي كه از آن خانواده مرادي بوده، حالا با نام هاي كيچه دوبندي، مرادي ها، آتشكده و موزه شناخته مي شود. اسم و رسم دارترين كيچه ميمند 10 سال است كه از ابزار و وسايل كار ميمندي پر شده و خاطراتشان را پشت ويترين شيشه اي نگه داشته است. خيش، دستگاه ريسندگي، آسياب، قفل و كليدهاي چوبي توي اتاق كوچك موزه كنار هم رديف شده اند و نمايشگاهي از عكس هاي ميمند و ديدني هاي اطرافش هم در آنجا برپا شده است. آقاي شمس الديني كليددار همه بناهاي عمومي روستا، وقتي قصه همه اشيا جمع شده در موزه را مي گويد، كليد بر قفل موزه مي زند و به رسم ميمندي ها ما را به خانه اش دعوت مي كند. كيچه هاي ميمند، بيشتر يك همسايه سنگ چين حلزوني شكل به نام «اُوريز» دارند. اُوريزها توالت هايي هستند كه با شكل حلزوني ديوارهايشان، بدون در هم ديد ندارند اما معمولاً با دريا پرده مسدود مي شوند و با شاخه هاي درخت مسقف. كيچه ها و اوريزهاي هم شكل اما متفاوت را پشت سر مي گذاريم و وارد كيچه آقاي معلم مي شويم.
گشت و گذار در روستاي جهاني

قصه هاي آقاي معلم
 

«بنده حسين شمس الدين، معلم بازنشسته، متولد 33 از رسيدگي به ميمند رضايت ندارم.» معلم بازنشسته ميمندي، براي ما از خودش مي گويد و مشكلاتش، به اين اميد كه ما بتوانيم كاري برايش انجام دهيم. او از گله هايي كه به مسوولان كرده مي گويد و دردهايي كه دوا نشده. خانه آقاي معلم مثل همه خانه هاي ميمندي، يك ورودي كوچك دارد و يك بالاخانه. ورودي خانه كوتاه است و در كنارش 2 نشيمنگاه دارد تا اگر ميهماني آمد و قصد داخل شدن نداشت، آنجا بنشيند. بالاخانه هم انباري كوچكي است كه در بالا و كنار ورودي حفر شده تا انبار خانه باشد. شمس الديني از «قايمدان» خانه هاي ميمندي هم برايمان مي گويد؛ گودال هاي كوچكي در كف خانه كه صاحبخانه اموال با ارزش اش را آنجامي گذاشته است. 2 خانه از خانه هاي ميمند هم 2 فضا زير اتاق اصلي داشته اند كه در موقع اضطرار به كمكشان مي آمده. وقت جنگ و ناامني، دختران و زنان به آنجا فرستاده مي شدند تا در امان باشند. مي گويند دختران وقت ماندن در آنجا، بند تنبان مي بافتند.
«آلاله يا آويشن؟» چاي ميمندي ها هميشه يك طعم گياهي در خود دارد. صاحبخانه، آويشن در چاي مي ريزد. كيسه هاي پر از برگ و ريشه گياهان بومي در همه جاي خانه، آويزانند. كيسه هايي كه «دولو» يا «اِفتَنگ» نام دارند و از پارچه هاي رنگارنگ دوخته مي شوند. در هر گوشه اي از خانه هاي ميمند، يك تنه لخت شده درخت هست كه يا نقش چوب رختي را بازي مي كند يا از شاخه هايش دولو يا افتنگ آويزان است. حسين آقاي شمس الديني يكي از دولوهايشان را برمي دارد و «بَنِه» تعارفمان مي كند. بنه يا پسته وحشي مهم ترين محصول ميمند نه چندان سرسبز است. پسته هاي خوش طعم و چاي آويشن تمام نشده، مهمان زالزالك و خاطره هاي شيرين صاحبخانه مي شويم تا با دهاني پر از طعم مزه هاي مختلف، راهي كيچه هاي ديگر روستا شويم؛ كيچه هايي كه همه بوي نان و دود مي دهند.
گشت و گذار در روستاي جهاني

كيچه ننه سلما
 

«هيچ كس نمي داند چه كسي اين خانه ها را ساخته.» آتش درون اجاق مي اندازد و تابه دود گرفته اش را به گرماي مطبوع اجاقي مي سپارد كه پر از زغال و خاكستر است. خمير را با مهارت باز و روي تابه پهن مي كند تا «نان تابه» معروف ميمندي را پيشكش مهمان ها كند. بوي نان داغ ما را به اتاقك «ننه سلما» كشانده و پاي حرف هايش نشسته ايم. ننه سلما هم نمي داند كه تيشه مردم كدام دوران، خانه هاي سنگي ميمند را در دل كوه كنده است. حدس و گمان محققان هم راه به جايي نمي برد. يكي ميمند را 12 هزار ساله مي داند و يكي 2 هزار و چند ساله، يكي پيش از تاريخ و يكي تاريخي اما همه بر سر پايبندي سازندگان ميمند به آيين مهري، يكدل اند. آييني كه ميمند دستكند را در دل تپه هاي سنگي حفر كرده تا همچون خورشيد جاودانه بماند و سرسختي سازندگان اش را به رخ بكشد. قصه شهرت ميمند به روايت معلم ميمندي هم در زمان پهلوي دوم شروع مي شود. ميمند را براي انبار مهمات نشان مي كند و دكتر محمود روح الاميني - مردم شناس پيشكسوت- را به همين قصد به ميمند مي فرستد. اين طور كه شمس الديني مي گويد، مرحوم روح الاميني رطوبت خانه هاي ميمند را مناسب انباركردن مهمات نمي داند اما در ميمند مي ماند تا خانه هايش را ثبت كند.
خانه ننه سلما مثل بيشتر خانه هاي ميمندي يك ايوان اجاق دار پر از دبه هاي آب دارد. دبه هايي كه از شير آب وسط روستا پُر مي كنند و جاي مُشك هاي خاطره انگيز را گرفته اند. سلما خانم فتحي به همراه دخترش مسوول پختن نان و غذا براي مهمانان روستاست. «كشكله جوش» و «اشكنه» در ديگ هاي دودي و نان هاي تابه اي در پارچه آردي، روانه سفره خانه ميمند مي شوند تا همه چيز سنتي باشد و عطر و طعم ميمندي بدهد. ما هم كشكله جوش مان را در ظرف هاي سفالي نخودي رنگ تريد مي كنيم و شروع خوردن مخلوطي از كشك، چربي محلي، پيازداغ، گردو و سبزي با نان تازه مي كنيم. اگرچه كمر ننه سلما خم شده اما همچنان در حال جنب و جوش است. كار مي كند از خاطراتش مي گويد؛ از قصه قالي بافتن هايش با چراغ موشي، بچه داري اش با چراغ موشي، پرده بافي اش با چراغ موشي و ... همه خاطره هاي ننه، چراغ موشي كم سو و كم نور دارند. چراغ نفتي كوچكي كه هنوز هم در تمام خانه هاي ميمند هست و وقتي برق قطع شود، دوباره به داد ميمندي ها مي رسد. ديگ هاي خالي شده غذا به كيچه ننه سلما برمي گردند و ما از آن خارج مي شويم و روانه مهمانخانه.

مهمانخانه سنگي
 

پشتي هاي رنگارنگ، نمد، پرده دشتي و قالي هاي خوش نقش و نگار و كوزه آب و هرچه كه يك مهمان ممكن است نياز داشته باشد، در مهمانسراي ميمند هست. مهمانسرايي كه طعم زندگي در دل سنگ و خاك را به شيوه ميمندي ها به مهمانان مي چشاند. در چوبي كه بسته ي شود، تاريكي حكمراني مي كند و تنها چاره تاريكي، روشن كردن چراغ هاي آويزان از شاخه هاي درخت است. يكي از چراغ ها با پرده دشتي، چراغ خواب شده و دلبري مي كند. پرده دشتي از دانه هاي اسپند و پارچه هاي رنگي بافته مي شود و ارزان ترين سوغاتي ميمندي هاست. ميمندي ها قالي هاي زيبا و نمدهاي مرغوب هم دارند. قالي هايي كه به ريز نقشي معروف بوده و حالا ديگر كمتر بافته مي شود. نمدهاي ميمند هم به زيبايي و كيفيت بالا شهره اند. نمدهايي كه در كارگاه نمدمالي ميمند نقش پردازي مي شوند و با صداي هي هي نمدمالان شكل مي گيرد. تمام صنايع دستي ميمند احياشده و دوباره جان گرفته اند، حمام هاي دوشي و سرويس هاي بهداشتي در مركز روستا ساخته شده اند و ميمند حالا پاركينگ، پارك و فروشگاه هم دارد اما همچنان بوي زندگي روستايي و سنتي مي دهد. تصوير امروز ميمند پر است از كيچه هاي روشني كه مدام در حال كم شدن هستند و ساكناني كه ميان رفتن و ماندن حيرانند و خانه هايي كه اجاقشان خاموش شده و در انتظار مهمانند. با اين حال ميمند همچنان زنده است و به زندگي پر از سنتش مي بالد.

محافظ آذرين
 

حفره هاي مرموز اما پر از زندگي ميمند مديون اين رديف سرخ مقاومند. لايه سرسخت آذري، خانه هاي رسوبي ميمند را از خطر فرسايش حفظ مي کنند و آمد و شد مهاجمان را سخت.

زير سقف سنگين
 

در دل سنگ سخت، زندگي حال و هوايي غريب دارد. زير و زَبر و چپ و راست، همه طرف فقط سنگ است و سنگ. اينجا در ميان حفره هاي سنگي، نزديک شدن به خدا آسان تر مي شود و مرگ ديگر فقط براي بقيه نيست. مسجد سنگي ميمند از جنس خانه هاي ساده و بي آلايشي است که هيچ نشاني از دنياي پر از تعلقات و تجملات ندارد.

قاب سفيد
 

موقع پخت نان يا ريسيدن پشم و پنبه يا طبخ غذا و بافتن پرده، هميشه و هميشه خانم هاي ميمندي چارقد سفيد بلند بر سر دارند. چارقدي که با يک سنجاق زير گردن بسته مي شود و چهره هاي مهرباني را قاب مي کند که يادگاري هاي فراواني از سوز سرما و داغ آفتاب بر خود دارند.

کپر
 

تابستان بيشتر ميمندي ها زير سقف خانه هايي از چوب و شاخه هاي خشک درختان سر مي شود. ميمندي ها و گله هاي گوسفندشان، تابستان را در اطراف ميمند و در کپر مي گذرانند و همين که سر و کله سرما پيدا شود، راهي خانه هاي سنگي گرمشان مي شوند.
گشت و گذار در روستاي جهاني

روزهاي کوتاه کودکي
 

روزهاي سخت و پرمشغله ميمندي ها به شب هايي با نواي ني و بوي آش ختم مي شود. کودکان ميمندي خيلي زود، تبديل به مردان و زنان سختکوش روستايي مي شوند و به زندگي در ميان سنگ هاي سخت و در کنار طبيعت خو مي گيرند. گرچه حالا مدت هاست کم سن و سال ها ساکن شهر بابک اند و وقت هاي فراغت از کار و مدرسه، راهي ميمند مي شوند.

چطور برسيم؟
 

براي رسيدن به ميمند، جدا از وسيله شخصي 3 راه داريد:
 

گشت و گذار در روستاي جهاني

هواپيما:
 

از هر فرودگاهي که به سيرجان يا رفسنجان پرواز داشته باشد، مي توانيد حرکت تان را شروع کنيد. فرودگاه هر 2 شهر حدوداً 100 کيلومتر با ميمند فاصله دارند. يا با سواري دربست راهي مقصد بشويد و يا با ماشين هاي سواري به شهر بابک برويد.

قطار:
 

خودتان را به ايستگاه خاتون آباد در نزديکي ميمند برسانيد و 70 کيلومتر باقيمانده تا ميمند را با سواري دربست طي کنيد.

اتوبوس:
 

از ترمينال هاي تهران، کرج، يزد، انار، اصفهان، کرمان، سيرجان و رفسنجان مي توانيد خودتان را به شهر بابک برسانيد و از آنجا به سمت ميمند برويد.
منبع: نشريه سرزمين من شماره 31



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط