سرشناس ترین شهدای جنگ صفین
طی نبرد صفین، تعدادی از چهره ها و شخصیت های اسلامی که از اصحاب و یا تابعین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)به شمار می رفتنند و در سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) حضور داشتند، به شهادت رسیدند که در سخنان آن حضرت نام چند تن از آنان بالخصوص و جمعی دیگر به طور عموم آمده است. در این جا به طور اجمال به برخی از آنان اشاره می شود:الف) عماربن یاسر
یاسر و سمیه از خانواده های اصیل صدر اسلام هستند که در راه پذیرش اسلام و ایمان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)زیرشکنجه های شدید، توسط ابوجهل و دیگر مشرکان به شهادت رسیدند. عمار نیز بزرگ شده آن خانواده و مکتب؛ و در تعهد به آیین اسلام، مثال زدنی و کم نظیر بود و از همان ابتدا در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)حضوری فعال داشت و نزد آن حضرت از جایگاه ویژه ای برخوردار بود تا آنجا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)یک کلام تاریخی و یک اخبار غیبی در مورد او فرمود که:انک لن تموت حتی تقتلک الفئه الباغیه الناکبه عن الحق یکون آخر زادک من الدنیا شربه لبن؛(1) تو نخواهی مرد تا وقتی که گروهی ستمگر و منحرف از حق، تو را بکشند و آخرین توشه ی تو از دنیا جرعه ای از شیر است.
عمار بن یاسر، غلامی به نام راشد داشت. در روز جنگ، او شربتی از شیر برای او آورد. عمار با دیدن شیر گفت: از خلیل خودم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم که فرمود: «آخرین توشه تو از دنیا، شربتی از شیر خواهد بود»؛ سپس آن را نوشید و به اتفاق گروهی به میدان رفت و رو در روی عمروعاص ایستاد و به او گفت: «وای بر تو! دین خود را در برابر حکومت مصر فروختی! خدا تو را نابود کند، این نخستین بار نیست که تو به اسلام ضربه زدی. تو مدت هاست که از راه راست منحرف شده ای»؛ آن گاه رو به یارانش فریاد زد: «ای مردم! به سوی اینان که ادعای خونخواهی عثمان را دارند و می پندارند که او مظلومانه کشته شده بتازید، به خدا قسم! عثمان ظالم به خود بود و به غیر آنچه خداوند نازل کرده بود، حکم می کرد». عمار این سخنان را گفت و با شجاعت به جنگ با آنها پرداخت تا به شهادت رسید.
بازتاب شهادت عمار بن یاسر
هنگامی که خبر شهادت عمار به امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید، سخت متأثر گردید و شعری بدین مضمون قرائت فرمود:هان! ای مرگی که هرگز مرا رها نخواهی کرد! مرا راحت کن که هر دوست با وفایی که داشتم، از من ربودی! من تو را چنان می بینم که نسبت به کسانی که دوستشان دارم، کاملاً بینا هستی، گویی با راهنما و نشانه به سوی شان می روی و آنان را در بر می گیری.(2)
از طرف دیگر، با انتشار خبر شهادت عمار و با توجه به آن حدیث مشهور نبوی، اختلاف شدیدی میان لشکریان معاویه پدید آمد؛ زیرا آنان خود را مصداق گروه ستمگری می دانستند که رو در روی عمار ایستاده و او را کشته اند؛ لذا جمع قابل توجهی در همراهی با معاویه دچار تردید و تزلزل شدند؛ بطوری که معاویه از پراکندگی و سستی لشکریانش به هراس افتاد. از این رو، در صدد چاره ای برآمد و دست به تأویل مضحکانه و عوام فریبانه زد و در میان سپاهش ندا داد که: «کسانی عمار را کشتند که او را به این جا آوردند!!».(3)
هنگامی که این توجیه معاویه به گوش حضرت رسید، فرمود: «اگر این گونه باشد، پس باید گفت که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)حمزه را کشت؛ زیرا پیامبر، او را به جنگ با کافران فرستاد».(4)
ب) اویس قرنی
یکی از یاران سرشناس امیرالمؤمنین(علیه السلام)که در نبرد صفین به شهادت رسید، اویس قرنی بود. او از زهاد و بزرگان تابعین به شمار می رفت. روزی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)به اصحاب خود بشارت داد که: «اویس در روز قیامت از شفاعت کنندگان است». و به دنبال آن، به عمربن خطاب فرمود: «اگر او را دیدی سلام مرا به او برسان». از آن به بعد، عمر همواره در جستجوی او بود تا مطلع شد وی به همراه کاروان های حج کوفه، به مکه آمده است، پس نزد آنان رفت و سراغ او را گرفت؛ ولی همسفرانش اویس را سبک مغز دانسته و تحقیرش کردند. عمر با شنیدن این سخنان، بیشتر مشتاق دیدن او شد و آنقدر گشت تا او را یافت و پیغام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در مورد شفاعت او و سلام را به او اطلاع داد اویس نیز با شنیدن این حدیث و به شکرانه ی آن سجده ای طولانی بجای آورد؛ ولی بعد از سجده به عمر گفت: «تو مرا مشهور کردی و به هلاکت افکندی!». بعدها نیز، زیاد به مردم می گفت: «آزاری که من از دست عمرکشیدم از هیچ کس نکشیدم!».با توجه به شهرت حدیث و عنایت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به اویس، وی از جایگاه ویژه ای نزد مسلمانان برخوردار بود. نقل شده که در جنگ صفین، مردی از لشکر معاویه رو به لشکر عراق کرد و گفت:«آیا اویس قرنی در میان شماست؟». به او پاسخ دادند، آری! آن مرد گفت: «از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)شنیدم که فرمود: از بهترین تابعان، اویس قرنی است»، و با این سخن از لشکر معاویه جدا شد و به لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام)پیوست. اصبغ بن نباته می گوید: در روز جنگ صفین، نود و نه نفر با حضرت بیعت کردند و آن حضرت فرمود: «نفر صدم کجاست؟! زیرا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر داده که در این روز صد نفر از مردان جنگی با من بیعت خواهند کرد».
در این وقت، مردی که دو شمشیر داشت، نزد حضرت آمد و گفت: «دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم!». حضرت فرمود: «به چه چیز با من بیعت می کنی؟». عرض کرد: «بر این که در راه تو جان دهم». و وقتی حضرت نام او را پرسید، پاسخ داد: «من اویس قرنی هستم و به دنبال آن با حضرت بیعت کرد و چنان جنگید تا به شهادت رسید».(5)
ج) هاشم بن عتبه
هاشم بن عتبه از یاران وفادار و مورد اعتماد امیرالمؤمنین(علیه السلام)بود وی همان است که قبل از نبرد جمل، برای جمع آوری نیرو، جهت تشکیل سپاه از جانب آن حضرت به سوی کوفه رهسپار شده بود. گویند هاشم بن عتبه در روز شهادتش قبل از آن که به میدان رود، به همراهان خود گفت: «ای مردم! من مرد درشت هیکلی هستم؛ پس نباید افتادن من بر زمین، شما را به وحشت اندازد؛ زیرا کشتن من چیزی بیش از قربانی یک شتر نیست». او پس از این سخن، به میدان رفت و آن قدر جنگید تا نقش بر زمین شد. امیرالمؤمنین(علیه السلام)که از دور نظاره گر میدان نبرد بود، متوجه شد که پرچم پیش نمی رود، پیکی فرستاد که به هاشم بگویید «پرچم را پیش ببرد!» وقتی پیک، پیام را به هاشم رساند، هاشم در حالی که به شکم دریده اش اشاره می کرد گفت: «شکم مرا بنگر» (یعنی من دیگر زنده نمی مانم)، و دیری نپایید که به شهادت رسید. وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام)بر سر جنازه اش حاضر شد با مشاهده ی پیکرش، بسیار اندوهگین و متأثر شد و اشعاری در رثای او سرود.(6)د) ابوالهیثم مالک بن تیهان
او از انصار مدینه به شمار می رفت و درعقبه ی اولی و ثانیه حضور داشت. به گفته جمعی، او نخستین کسی بود که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)بیعت کرد. وی در بسیاری از غزوات، از جمله جنگ بدر حضوری فعال داشت از خود رشادت های زیادی نشان داد.هـ) خزیمة بن ثابت
لقب او ذوالشهادتین(7) است. او نیز از سابقین در اسلام و از پیروان راستین امیرالمؤمنین(علیه السلام)بود. پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر را در غصب خلافت امام(علیه السلام)محکوم کرد. وی در نبرد جمل نیز، فرماندهی هزاران سوار را بر عهده داشت.و) عبدالله بن بدیل
وی یکی از یاران شجاع و با وفای لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام)بشمار می رفت و در میان مسلمانان، از شخصیت و جایگاه برجسته ای برخوردار بود و به طوری که وقتی خبر شهادتش به معاویه رسید و معاویه، یارانش را دید که در قتل حوشب و ذی الکلاع سخت بی تابی می کنند به آنان گفت:شما در این بی تابی ها برای از دست دادن اینان نباید بی تاب تر از مردم عراق نسبت به کشتگان شان باشید، به خدا قسم! ذوالکلاع و امثال او در میان شما بزرگ تر و مهم تر از عماربن یاسر در آن ها نبود و عبیدالله بن عمر در شمار بزرگ تر از عبدالله بن بدیل در آنها نبود! عمار که جوانمرد ایشان بود و هاشم که حمزه آنها بود و عبدالله بن بدیل که همه کارها را انجام می داد، کشته شدند و مالک اشتر، اشعث و عدی بن حاتم باقی مانده اند.
وقتی عبدالله بن بدیل زخمی و بی رمق روی زمین افتاده بود و لحظات پایانی عمرش را می گذراند، اسود بن طهمان خزاعی چشمش به او افتاد، او را در آغوش گرفت و به او گفت:
به خدا قسم! چقدر برای من ناگوار است که تو را در این حال ببینم و اگر تو را پیش از این دیده بودم، حتماً از تو دفاع می کردم و اگر می دانستم چه کسی تو را به این حال انداخته، حتماً او را می کشتم. تو از مردانی بودی که پیوسته به یاد خدا بودی؛ اکنون مرا وصیتی کن، خدایت رحمتت کند.
او با گفتن این سخن چشم از جهان فروبست و به شهادت رسید. وقتی اسود، پیام عبدالله را به امام(علیه السلام)رساند، حضرت فرمود: «خدایش رحمت کند که در زندگی، همراه با دشمن جنگید و هنگام وفات نیز خیرخواه بود».
پی نوشت ها :
1. مقریزی، امتاع الاسماع، ج12، ص202؛ تاریخ طبری، ج5، ص 39؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج3، ص159.
2. الایا ایهاالموت الذی لیس تارکنی
أرحنی فقد أفنیت کل خلیل
أراک بصیرا بالذین أحبهم
کأنک تنحو نحوهم بدلیل
3.«انما قتله الذین جاؤا به»، (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج7، ص268).
4.«فالنبی قتل حمزه حین ارسله قتال الکفار»، این عبارت نیز نقل شده: «فرسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)اذن قاتل حمزه»، (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص334).
5. ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص 179و180؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج6، ص 206-204؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج2، ص 544و549.
6. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج8، ص 34و35؛ نصربن مزاحم، وقعه صفین، ص 353.
7. در زمان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)مردی یهودی ادعا کرد که آن حضرت مبلغی طلب دارد در حالی که پیامبر قبلاً طلب او را داده بود. به خزیمه به سود پیامبر شهادت داد. حضرت به او فرمود: تو که هنگام پرداخت دینم حاضر نبودی و یقین نداری، پس چگونه شهادت می دهی؟ خزیمه گفت: ما سخن تو را وحی آسمان می دانیم، پس چگونه باز پرداخت دینت را باور نکنیم. حضرت شهادت او را نافذ دانست و وی را صاحب دو شهادت نامید؛ زیرا شهادتین برابر با شهادت دو مرد عادل به شمار آمد ابن اثیر، اسد الغابه، ج11، ص 610.