نویسنده: محمدسلطانی*
تأثیر جهان بینی مؤلف در فهم اثر
خواننده در روند فهم اثر، در واقع باید فضای فکری- فرهنگی حاکم بر اثر و پدیدآورنده آن را بازسازی کند و اثر را در درون آن فضا بفهمد و تفسیر کند. یکی از مهمترین عوامل تشکیل دهنده فضای حاکم بر اثر، جهان بینی پدیدآورنده است. جهان بینی هرکسی رنگ و بوی خاصی تقریباً به تمام سخنان وآثاراو می دهد.برای نمونه اگر فردی الهی که به وجود و قدرت و حضور باری تعالی اعتقاد کامل دارد، بگوید «طبیعت چنین و چنان کرد»، سخنی به مجاز گفته است؛ چون می دانیم او بر این باور است که آنچه در این جهان رخ می دهد، به قدرت و اراده خداست. پس انتساب رویش گیاه به بهار از زبان وی، انتساب فعل به غیر فاعل حقیقی و چنین انتسابی مجاز عقلی است. ولی فرد مادی که قدرت و موجودی را ورای ماده و جسم باور ندارد، چنین سخنی را به حقیقت بر زبان جاری می کند و نزد وی، به حقیقت بهار و طبیعت رویاننده گیاهان است.
نمونه دیگری را در این مورد بیان می کنیم که در حوزه اندیشه اسلامی، دو اندیشه و تفکر کلامی رشد وتوسعه پیدا کرد. گروهی شرع را حاکم بر گستره معارف واخلاق دانستند، و تعریف و تشخیص خوبی وبدی، دادگری و ستم را به دست شرع دادند و عقل و درک عقلانی آدمی را در برابر نصوص شرعی ناتوان شمردند. این اندیشه، اندیشه غالب دراهل تسنن است که نماینده آن مکتب اشعری است. در برابر آنان، گروهی قرارمی گیرند که خرد بشری را مرجع تشخیص ارزشهای اخلاقی و محک نصوص شرعی می دانند. در نظر اینان خداوند- و در بیانی گسترده تر شارع مقدس- کاری نمی کند و سخنی نمی گوید که با عقل مخالف باشد. این گروه دوم، عدلیه نام دارند. شیعیان و معتزله از اهل تسنن از این دسته اند. این دو طرز تفکر، آثار بی شمار در کلام، اخلاق، فقه و حتی تاریخ، جامعه و سیاست مسلمانان به جای گذارده و می گذارد.
حال نکته اصلی آن است که جهان بینی اشعری بر تمام آثار این مکتب سایه می افکند و آثار پدید آمده در این مکتب را همواره با پس زمینه اشعری گری باید خوانده و فهمید و تفسیر کرد. از آن سو نیز تمام آثار بوجود آمده در مکتب عدلیه را نیز براساس اصل عدل خواند و فهمید تفسیر کرد. بسیاری از سوتفاهم ها ناشی از آن است که هر اندیشوری سخن طرف مقابل خویش را در فضا و جهان بینی خویش می فهمد، که در واقع باید آن سخن را در چارچوب جهان بینی صاحب سخن فهم و تفسیر کند. از این روی، توجه به این اصل برای فهم درست مذاهب و مکاتب دیگر لازم است. زمانی می توانیم فتوای فقیه حنبلی و باور متکلم اشعری را آنچنان که هست فهم و تفسیر کنیم که آن را از جهان بینی و فضای فکری خودش خارج نکنیم و براساس باور و اندیشه خویش آن را تفسیر ننماییم.
البته این سخن بدان معنا نیست که ما تمام عقاید و باورها را روا و صحیح بشماریم، بلکه بدان معناست که در فهم، تفسیر، بررسی و نقد آرا باید بین اشکال بنایی و مبنایی تفاوت بگذاریم. گاه ما در مقام متکلم عدلی، اصل حسن و قبح شرعی اشاعره را نقد می کنیم و اساس فکری ایشان را هدف قرار می دهیم. این بحث و اشکال بنایی و اینگونه بحث و نقد رواست. ولی اگر در مقام اندیشور عدلی و در چارچوب اصل عدل، و حسن و قبح عقلی، یکی از پیامد ها و نتایج اندیشه اشعری- مثلاً تصویب- را نقد کنیم، بحث و اشکال ما مبنایی است؛ بدین معنا که بنابر مبنا(فضا، جهان بینی) خود یکی از نتایج مبنای دیگری از نقد کرده ایم. این گونه بحث و نقد منطقاً متأخر از بحث بنایی است.(1)
شیوه تخاطب مؤلف ونقش آن در فهم اثر
گذشته از ساختار و محتوای متن و جهان بینی صاحب اثر، بدین نکته باید توجه کرد که پدیدآورنده اثر آیا همگان را مخاطب خویش قرار داده یا آنکه مخاطب خاصی را برای خویش برگزیده است؟
در فرض اول، هر کس می تواند پس از تحقیق و بررسی مفردات اثر و جستجو از قراین دیگر، اثر را بفهمد و تفسیر کند. ولی در فرض دوم فهم و تفسیر اثر تنها برای کسانی ممکن و رواست که مخاطب قرار داده شده اند یا تمام ویژگی های مخاطبان را دارا هستند.
صاحب اثر ممکن است آگاهانه مخاطبان خویش را برگزیند، مانند فیلسوفی که خودآگاه تنها برای فلسفه ورزان بنویسد و سخن بگوید به گونه ای که عموم مردم را اصولاً در اثر خویش در نظر نگیرد.اگر مؤلف برای مخاطب عام اثری را پدید آورده باشد، باید خود را به اصول و مبانی عام تخاطب و تفاهم ملتزم بداند. اصالت ظهور و نتایج پر تعداد آن مبنای خردمندان در محاورات است. وآنگاه که صاحب اثر به عموم خطاب می کند، قوانین و قواعد عام تخاطب بر او و برای او حجت است. بدین معنا که وی می تواند بدین قواعد و اصول تکیه کند و براساس آنها منظور و مراد خویش را در درون اثر به مخاطبان انتقال دهد. مخاطبان نیز در چارچوب همین قواعد و اصول، اثر مؤلف را می فهمند و تفسیر می کنند و معنا و پیام دریافتی از اثر را به مؤلف نسبت می دهند؛ درست مانند متهمی که اظهارات مکتوب و شفاهی اش برضد یا به نفع او قابل استناد است.
اما در آن فرض که پدیدآورنده اثر مخاطبان خاصی را از پیش برگزیده، در واقع در دستگاه و چارچوب ویژه ای اثر را پدید آورده است و آن اثر باید در همان چارچوب خاص و براساس قواعد و اصول همان محیط، فهم و تفسیر شود. نمو نه آشکار این روند اشعار عارفانه است. کسی که عارفان را مخاطب اثر خویش قرار می دهد، همواره بر مبنای تشبیه معقول به محسوس عمل می کند. چشم، ابرو، خال، عارض، می، ساغرو ...هرچند در تخاطب عام معانی ظاهری خویش را انتقال می دهند، در شعر و نثر عارفانه همگی حاکی از معانی و مفاهیم عرفانی و فرامادی خواهند بود.
برخی از اخباریان شیعه ظواهر قرآن را حجت نمی دانستند. یکی از ادله این باور آن بود که آنان مخاطب قرآن کریم را تنها پیامبر اکرم و اهل تسنن آن حضرت می دانستند که براین اساس فقط معصومان هستند که حق دارند قرآن را تفسیر و بدان استدلال کنند. پس دیگران مخاطب قرآن نیستند و نمی توانند آن را بفهمند و تفسیر نمایند.(2)
شواهد و ادله مستندی از جمله خطاب های پرشمار قرآن کریم به مردمان(الناس)، آدمیان(الانسان، بنی آدم) مؤمنان و پیروان ادیان آسمانی(المؤمنون، اهل الکتاب) نشان دهنده عمومیت و شمول خطاب قرآن کریم است.
هدف غایی مؤلف و نقش آن در فهم اثر
از دیگر مواردی که سوی پدیدآورنده تعیین می شود و در فهم اثر تعیین کننده است، هدف غایی مؤلف در ایجاد اثر است. گاه پدیدآورنده برای آموزش مخاطبان اثری را پدید می آورد. در این فرض هدف، تنها انتقال آموزه هاست و مخاطب به انجام دادن یا ترک کاری ترغیب نمی شود. به بیان دیگر اثر صرفاً جنبه آموزشی و آگاهی بخشی دارد نه انگیزشی. برای نمونه آنگاه که فردی نامسلمان به بررسی و پژوهش در قرآن یا روایات نبوی و علوی می پردازد و اثری در توضیح و تشریح آیات و روایات پدید می آورد، بی تردید هدف این پدیدآورنده ترغیب خوانندگان به اسلام و توحید نیست، بلکه وی تنها در پی گزارش و انتقال آموزه ها و دانسته هایی در باره اسلام است. همچنین است آنگاه که ادیبی مسلمان و متعهد به شرح و توضیح اشعار عرب جاهلی می پردازد که چه بسا حاوی مطالبی غیراخلاقی باشد. بی تردید نیز در پی تحریض و ترغیب مخاطبان به پیروی از عرب جاهلی نیست، بلکه تنها برآن است که لغت، بیان و فصاحت عرب را آموزش دهد.ازآن سو، آنان نیز برای ایجاد انگیزه در مخاطبان پدید می آید. برای نمو نه در وعظ و پند صرفاً بنا بر آموزش مخاطب نیست، بلکه چه بسا مخاطب موعظه، بهتر و پیش تر مفاد وعظ را دانسته باشد، بلکه هدف موعظه گر برانگیختن مخاطب وایجاد انگیزه در اوست.
گذشته از آموزشی یا انگیزشی بودن اثر، اهداف و غایات دیگری نیز برای اثر قابل طرح و بررسی است. در بیشتر موارد، پدیدآورندگان- به ویژه در آثار مکتوب- در پی پاسخ گویی به پرسش و رفع ابهام و برطرف کردن تحیر و سرگردانی مخاطب اند. ولی گاهی نیز پدیدآورنده اثر را بدین هدف می آفریند تا پرسش هایی را طرح کند و ابهام هایی را برانگیزاند تا مخاطب را به فکر وادارد یا به شک و تحیری که پلی برای رسیدن به حقیقت است مبتلا سازد. هردو هدف در جای خویش عاقلانه و خردمندانه است؛ بی تردید پرسش مقدمه تحقیق و پژوهش است و تحیر پیش نیاز تفکر.
در مورد قرآن کریم هردو بحث مطرح شده است؛ آیا قرآن کریم صرفاً درپی بیان واقعیات، آموزش مخاطبان و انتقال دانسته هایی به ایشان است؟ یا آنکه هدف اصلی از وحی و دین برانگیختن مخاطبان در جهت نیکوکاری و پرهیزگاری است؟ همچنین قرآن- بطور گسترده تر دین- برای پاسخ گویی به پرسشها و ابهامات آمده؟ یا برای ایجاد پرسش و افزودن بر تحیر مخاطبان؟
در مورد آموزشی یا انگیزشی بودن قرآن کریم- یا به طور گسترده تر دین- باید توجه کرد که بیشتر آثار را نمی توان آموزشی یا انگیزشی صرف و خالص دانست. در بیشتر آثار این دو هدف در کنار هم لحاظ شده است و البته جمع بین این دو هدف نیز هیچ منعی ندارد. قرآن کریم به شهادت وجدان و به تصریح آیات در پی هر دو هدف است. کیست که انکار کند قرآن و اسلام به مسلمانان بسیار آموخت؟! از گردش اجرام آسمانی و گونه گونی بخش های زمین تا اصول تربیتی و اخلاقی...از برخی از صحابه نقل شده که می گفتند: ما شترچران بودیم و هم اکنون چشم به حرکت خورشید و ماه داریم.(3)
و البته از آن سو نیز مسلمانان را برانگیخت که جهانی را دگرگون کنند و بزرگ ترین قدرتهای سیاسی زمانه خویش را از میان بردارند یا تحت تأثیر قرار دهند. یکی از لطیف ترین بیان های قرآن آیاتی است که وظیفه پیامبراسلام را تعلیم و تزکیه ی مردمان می داند. تعلیم آموزش است و تزکیه همان برانگیختن مخاطب به سوی پاک سیرتی است: «یعلمهم الکتاب و الحکمه ویزکیهم»(بقره:129)
در آیات 164آل عمران و دوم جمعه نیزهمین مضمون تکرار شده است؛ با این تفاوت که در این دو آیه تزکیه بر تعلیم مقدم داشته شده است. شاید تقدیم تعلیم بر تزکیه در جایی و تقدیم تزکیه برتعلیم درجایی دیگر دلیل برهمراهی و پیوستگی این دو باهم باشد؛ بدین معنا که هر آموزشی، مبنایی برای انگیزه و فعالیتی است و هر گامی در جهت پاک سیرتی، مقدمه ای است برای آموختن بیشتر و ژرف تر.
از این گذشته، انگیزشی بودن یک اثر الزاماً نمی تواند بدان معنا باشد که آن اثر حاکی از واقعیت ها نیست و گزاره های آن فاقد ارزش عملی است. هرچند در برخی آثار دیگر ممکن است مؤلف برای برانگیختن مخاطب داستانی خیالی بپردازد، از زبان حیوانات پند دهد وبه خیر دعوت کند و ممکن است در جهت برانگیختن مخاطب از گزاره های ناظر به واقعیات خارجی کمک بگیرد، مانند کسی که با بیان بزرگی و عظمت کیهان، حسن فروتنی و خضوع در برابر آفریدگار را در خواننده برمی انگیزاند. در مورد قرآن- و بطور عام دین- نیز همین نکته صادق است؛ با این تفاوت که قرآن هیچگاه از مطالب خرافی حتی در بیانات تمثیل خویش بهره نمی گیردو در همه بیانات انگیزشی خویش برواقعیت تکیه و بر برهان تکیه می کند. اگر درآیه ای از قرآن یا بخشی از دین جنبه انگیزشی و تحریکی قوی تر بود، دلیل برآن نمی شود که مفاد آن بخش ناظر بر واقعیت نباشد. به ویژه از تأکید قرآن کریم بر پیوستگی و همراهی تعلیم و تزکیه چنین برمی آید که برانگیختگی مطلوب دین همواره ریشه در علم و دانش دارد و البته دانش مطلوب دین نیز آن است که به سوی خیر و خوبی برانگیزد.
در مورد پاسخ گویی یا پرسش آفرینی نیز سخنی مشابه باید گفت. این دو هدف مانعه الجمع نیستند. قرآن کریم بلکه مجموعه دین نیز در مقامی پاسخگویی پرسشهای پیشین و ایمان آفرین و یقین آورند و درمقامی دیگر زمینه را برای پرسشهای نو ایجاد می کنند. به بیانی دیگر، وحی سطح و پایه پرسش و تحیر آدمی را فراتر و والاتر می برد.
تحیر و سرگردانی آدمی در معرفت و دانش پایان ناپذیر است؛ انسان هیچگاه به پایان این راه نمی رسد. بلی، پرسش مسلمان عارف با بت پرست عامی متفاوت است. پس می توان گفت که وحی، هم پاسخ دهنده به پرسش هاست و هم طراح پرسش های نو در جهت دستیابی به معرفتی نو و سیری فراتر روحی و گام برداشتن به سوی سعادت.نتیجه گیری
1. برای مؤلف در فهم اثر براساس نوع اثر(متن) می توان نقشهای مختلفی قائل شد.2. اگر اثر- برفرض- به گونه ای باشد که مؤلف هیچ معنایی برای آن در نظر نگرفته و پرونده را برای هر نوع درک و تفسیری بازگذاشته باشد در چنین فرضی مؤلف در فهم اثر هیچ جایگاهی ندارد.
3. درآثاری که آفریننده ی آنها کلیت و جهت اثر را مشخص کرده، ولی فهم و تفسیر ابعاد جزئی تر اثر را به بیننده یا خواننده سپرده است، مفسر،تنها در چارچوب تعیین شده می تواند به فهم و تفسیر اثر بپردازد و فراتر از آن، برداشت شخصی مفسر است که نمی توان آن به مؤلف اثر نسبت داد.
4. با توجه به شیوه قرآن در سخن گفتن و هدف پدید آورنده آن، تفسیر قرآن بدون در نظر گرفتن قواعد محاوره ی عقلایی و چارچوبی که شارع مقدس برای آن تعیین کرده، مصداق روشن تفسیر به رأی است که به حکم عقل و شرع نارواست.
5. در فهم کتاب الهی تفاوتی از جهت نگاه مؤمنانه و غیرمؤمنانه به قرآن وجود ندارد. غیرمؤمن درصورت رعایت ضوابط فهم یک متن از قرآن همان را می فهمد که یک مؤمن می فهمد؛ جز اینکه مؤمن به حکم ایمان خود به فهم های خود از این کتاب الهی جامه عمل می پوشاند.
6. ساختار هر اثری را پدیدآورنده آن پی می ریزد. به مثال ساختار یک متن متأثر از ویژگیهای گوینده و فضایی است که درآن سخن گفته است؛ فهم و تفسیر یک اثر خارج از ساختاری که مؤلف برای آن پی ریزی کرده و فضایی که درآن سخن گفته ناورا و گونه ای تغییر و تحریف معنوی آن اثر است.
7. محتوایی یک متن حاصل گزینش و چینش واژه ها و عبارات آن از سوی مؤلف آن است، طبیعتاً این محتوا باید براساس معنای واژه ها در فضایی که مؤلف در آن سخن گفته و قواعدی که مؤلف در القای مقاصد خود برآن تکیه کرده، فهم شود.
8. جهان بینی هرکس رنگ و بوی خاصی به سخن و اثر او می بخشد. از این رو هر اثر باید با توجه به جهان بینی صاحب اثر و فضای حاکم بر آن فهم شود.
9. در فهم یک اثر نباید مخاطبان آن را از نظر دور داشت؛ اگر مخاطبان یک اثر عام باشند، تمام مخاطبان براساس قواعد محاوره عقلایی می توانند به فهم اثر مبادرت کنند؛ اما اگر مخاطبان اثر در بخشی از آن یا تمام آن خاص باشند، فهم آن اثر یا بخش هایی از آن، تنها برای همان مخاطبان خاص رواست.
10. هدف غایی صاحب اثر در فهم آن مؤثر است. ممکن است هدف غایی آفریننده ی یک اثر صرفاً آموزشی یا انگیزشی یا ترکیبی از این دو باشد. هدف غایی قرآن علاوه برآشنا ساختن مخاطبان با حقایقی از عوالم هستی، تزکیه و برانگیختن آنها به سوی پاکی و پاک سیرتی است. قرآن برای انگیزش مخاطبان خود به سوی اهداف مورد نظراز گزاره ها داستانهایی که مطابق با واقع اند استفاده کرده است.
پینوشتها:
* (دانش آموخته سطح چهار حوزه علمیه قم، دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث، دریافت: 30/9/88- تایید: 5/7/89)
1- شاید این تفکیک بین ردیه ها و اشکالات بنایی و مبنایی بتواند بسیاری از نزاع ها و تنش ها را در بین فرقه های اسلامی در مسیر اصولی و منطقی خود قرار دهد.
2- برای اطلاع بیشتر از این نظریه اخباریان و پاسخ های آن ر.ک: سیدابوالقاسم خویی، مصباح الاوصول، ج2،ص122-5
3- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،ج79، ص351
ابن الجوزی، جمال الدین عبدالرحمن، زاد المسیرفی علم التفسیر، بیروت، دارالفکر،1407
برسی، حافظ رجب، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین، دارالفکر، بیروت، 1379
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، 1410
طوسی، محمدبن الحسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی،1405
عکبری، محمدبن محمد(شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الشیعه، بیروت، دارالمفید،1414
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ق
متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله،1409
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، دارالوفاء، 1403
موسوی خویی، سیدابوالقاسم، مصباح الاصول، قم، داوری،1417
واعظی، احمد، درآمدی بر هرمنوتیک، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1386ش.
فصلنامه علمی- تخصصی قرآن شناخت شماره 5
/ج