نظام آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن بر مبناى رساله ى معماریه

رساله ى معماریه، یکى از متون انگشت شمار معمارى قدیم است که جعفر افندى در سال 1023 هجرى آن را درباره ى استادش محمد بن عبدالمعین، سازنده ى مسجد سلطان احمد استانبول،
دوشنبه، 23 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظام آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن بر مبناى رساله ى معماریه
نظام آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن بر مبناى رساله ى معماریه

نویسنده:مهرداد قیومى بیدهندى (1)



 
رساله ى معماریه، یکى از متون انگشت شمار معمارى قدیم است که جعفر افندى در سال 1023 هجرى آن را درباره ى استادش محمد بن عبدالمعین، سازنده ى مسجد سلطان احمد استانبول، به زبان ترکى تألیف کرده است و اطلاعات مهمى درباره ى نظام آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن از آن برمى آید. در این مقاله، مى کوشیم بر اساس رساله ى معماریه تصویرى از آن نظام به دست دهیم. بدین منظور ویژگیهاى آن نظام را از نظر شأن معمارى و نسبت آن با علوم و فنون، نسبت معمارى با هستى شناسى، منشأ مقدس پیشه، پیوند آموزش و حرفه، مسیر آموزش و نسبت آموزش با اخلاق بررسى مى کنیم.
تحولاتى که به ظهور دوران مدرن انجامید، با دگرگونى اساسى در بینش و منش و نحوه ى زندگى آدمیان همراه بود. بدیهى است این دگرگونى ها معمارى را نیز، مانند سایر هنرها، اساسا متأثر ساخت. ماهیت معمارى چنان است که در بسیارى از مقاطع تاریخى، تحولات در آن دیرتر به ظهور مى رسد؛ لیکن از آنجا که معمارى ظرف زندگى انسان است، شاید تحولات آن از هنرهاى دیگر دیرپاتر، عمیق تر و در زندگى انسان ها مؤثرتر باشد. تلاش براى شناسایى تفاوت هاى عالم معمارى پیش از مدرن و مدرن، بى اغراق در دست یابى به دیدگاهى واقع بینانه مفید است و به شناسایى موقعیت تاریخى کنونى ما و نسبتمان با گذشته، حال و آینده و مناسبات حقیقى مان با سایر فرهنگ ها مدد مى رساند. از انحرافات مطالعه ى تاریخ معمارى، این است که مطالعه کننده بى آن که به تفاوت هاى فاحش معمارى مدرن و پیش از مدرن توجه داشته باشد، تاریخ معمارى را با شبیه سازى عالم معمارى اى که اکنون در آن به سر مى برد، بررسى کند. اتکا بر متون و اسناد دست اول در پژوهش، از تدابیرى است که محقق را از چنین لغزش هایى مصون مى دارد. با پژوهش متکى بر اسناد تاریخى، مى توان به منظرى نزدیک تر به تاریخ معمارى نایل شد. یکى از حوزه هایى که از این نظر باید بدان پرداخت آموزش معمارى است.
نظر و عمل معمارى و آموزش آن در فرهنگ ما، به رغم غنایى که داشته، بر فرهنگ شفاهى متکى بوده و کمتر متنى از آن بر جاى مانده است. فقط در قرون دهم و یازدهم هجرى (شانزدهم و هفدهم میلادى) دو کتاب درباره ى معماران برجسته ى عثمانى نوشته شده است. یکى از آنها رساله ى معماریه است، که آن را یکى از معماران عثمانى، به نام جعفر افندى، در سال 1023 ق (1614 م) به زبان ترکى و الفباى عربى نوشته، و در سال 1984 م، هوارد کرین آن را از ترکى به انگلیسى ترجمه کرد. نگارنده ى این سطور نیز در 1375 ش، آن را از انگلیسى به فارسى برگردانده است.
جعفر افندى این رساله را درباره ى استاد خود محمد بن عبدالمعین، معروف به “محمد آقا”، شاگرد سنان آقا و سازنده ى مسجد سلطان احمد استانبول، نوشته است. البته این رساله صرفا شرح حال و مناقب محمد آقا نیست و نویسنده به تناسب مقال در جاى جاى متن به مطالب دیگرى هم پرداخته که به نحوى به شغل صاحب زندگى نامه و علایق وى مربوط است. بدین ترتیب، نه فقط خواننده را با خصوصیات اخلاقى و منش حرفه اى یکى از معماران بنام آن دوره آشنا مى کند، بلکه اطلاعات باارزشى هم درباره ى شیوه و نظام امور ساختمانى و تشکیلات حرفه اى و مجموعه ى ارزنده اى از واژه هاى مربوط به ساختمان و مساحى و موسیقى، به سه زبان فارسى، عربى و ترکى، به دست مى دهد.
رساله ى معماریه، دیباچه اى دقیق در معرفى مندرجات و فهرست فصول و اشعار دارد، و پانزده فصل در پى آن مى آید. این فصول را مى توان به لحاظ موضوع در پنج بخش دسته بندى کرد؛ بخش اول (فصل هاى اول تا چهارم) به زندگانى و خصال محمدآقا مربوط است؛ بخش دوم (فصل هاى پنجم و ششم) به بعضى از آثار معمارى محمدآقا مى پردازد؛ بخش سوم (فصل هاى هفتم تا دهم) به واحدهاى اندازه گیرى طول و سطح، که در مساحى و هندسه به کار مى رفته است، اختصاص دارد؛ بخش چهارم (فصل هاى یازدهم تا چهاردهم) حاوى واژه نامه هایى سه زبانى از اصطلاحات معمارى و حرفه ى ساختمان و موسیقى است؛ بخش پنجم (فصل پانزدهم) خاتمه و دعاى اختتام کتاب است.
در این مقاله، مهم ترین مختصات آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن در جهان اسلام با استفاده از رساله ى معماریه بررسى مى شود. در این بررسى به موضوعاتى وارد خواهیم شد که خاص رساله نیست و نیازمند بحث هاى گسترده اى است. در اینجا فقط در حدى به آن مباحث وارد خواهیم شد که فهم مضمون رساله را آسان تر کند.
مقاله داراى این ابواب خواهد بود:
1. شأن معمارى و نسبت آن با علوم و فنون؛
2. هستى شناسى و آموزش معمارى؛
3. منشأ مقدس پیشه؛
4. پیوند آموزش با تشکیلات صنفى معمارى؛
5. نظام و مسیر آموزش معمارى؛
6. آموزش معمارى و اخلاق.
براى شناختن ماهیت آموزش معمارى، نمى توان نفس آموزش را بدون در نظر گرفتن خود حرفه، صاحب حرفه، سازوکارهاى حرفه و بنیادهاى نظرى مبناى عمل در حرفه بررسى کرد، خصوصا در مورد دوران پیش از مدرن، که آموزش معمارى سخت در کار و بار معمارى درآمیخته و درهم تنیده بود. به عبارتى، بررسى آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن بررسى تمامیت حرفه ى معمارى از منظر آموزش و با حساسیت به وجوه آموزشى است.

شأن پیشه ى معمارى و نسبت آن با علوم و فنون

آنچه ماهیت هر پیشه را معلوم مى کند، موضوع پیشه، محصول آن، مراحل کار و شیوه ى اجراى آن، نسبت حرفه با فرهنگ حاکم، دانش هاى لازم براى آن پیشه، شیوه ى آموزش آن پیشه، سلسله مراتب پیشه، نسبت پیشه با پیشه هاى دیگر، شأن اجتماعى صاحب پیشه و مانند اینهاست. بنابراین، شناختن ماهیت پیشه، مستلزم بررسى همه ى این وجوه است که در این نوشته تا اندازه اى که متن رساله امکان دهد، بدان خواهیم پرداخت. در این قسمت از سخن، از باب مقدمه به برخى از مشخصات پیشه ى معمارى در دوران پیش از مدرن اشاره و به مواضع ذیربط در رساله استشهاد خواهیم کرد.
نخستین نکته در تشخیص ماهیت معمارى، در ترکیب “پیشه ى معمارى” نهفته است. معمارى در دوران پیش از مدرن، نه علم بود و نه تخصص به معناى امروزى آن. معمارى علم نبود؛ زیرا هدف آن نه کشف نادانسته هایى از عالم طبیعت بود، نه پرداختن به نظریه هایى براى فهم رویدادهاى طبیعى و پیش بینى رویدادهاى آینده. هدف از معمارى پدید آوردن مکانى براى زیستن انسان ها در حوزه هاى گوناگون زندگى بود. از این رو، معمارى “پیشه” به شمار مى آمد. این نکته، به رغم ظاهر ساده و بدیهى اش، بس مهم است، چه، غفلت از همین نکته، به بسیارى از کژفهمى ها چه در بررسى معمارى امروز چه گذشته، منجر شده است.
در دوران پیش از مدرن مؤسساتى براى آموزش علوم گوناگون تأسیس شد. مى دانیم که جهان اسلام در قرون وسطا از این لحاظ برجسته بود و از مدرسه هاى آن که جاى آموزش علوم دینى و غیر دینى بود، سخن بسیار گفته اند. مدرسه هاى کلیسایى اروپاى قرون وسطا نیز معروف است، (2) اما، در هیچ جاى جهان ما قبل مدرن، گزارشى درباره ى آموزش معماران در مدارس دیده نشده است. معماران آموخته و ماهر نیز، نه عالم، بلکه اهل حرفه شمرده مى شدند. البته معماران بزرگ آموزش هاى رسمى مقدماتى هم مى دیدند، (3) چنان که قرآن خواندن مى دانستند و گاه بر ادبیات که زبان مسلط فرهنگ اسلامى بود، تسلط داشتند، اما اینها لازمه ى معمار شدن نبود و بر ماهیت معمارى تأثیر مستقیم نمى گذاشت. در میان عالمان، معماران بیشتر با هندسه دانان و گاه حساب دانان، سروکار داشتند (4) و گاهى پیوندى هم با عالمان حیل (علم مکانیک) مى یافتند (مثلا در باب نظام هاى پیچیده ى آب رسانى). (5) هم نشینان و هم طرازان معماران، عالمان نبودند، بلکه گذشته از مدیر و ناظر عالى طرح (که در ایران به او “سرکار” مى گفتند)، (6) بنا، طیان، ناوه کش، گچ کار، کاشى ساز و کاشى تراش، مقرنس بند، نقاش و مانند اینها بودند. در خارج از حرفه نیز دیگر اهل فن، چون خوش نویسان، نگارگران و صنعت گران، هم طراز او به شمار مى رفتند. اگر معمار به سمت “معمارباشى” (رئیس معماران مملکت) منصوب مى شد. شأن او بالاتر مى رفت و قدرى جنبه ى سیاسى مى یافت، خصوصا در نظام دیوانى پیچیده ى حکومت عثمانى که رنگ سیاسى و دیوانى “معمارباشى” گسترده تر از ایران بود. (7) اگر از سمت معمارباشى عثمانى بگذریم، معماران مسلمان در دوران پیش از مدرن نه در سطح سیاست مداران، درباریان و ملازمان سلاطین بودند، نه در زمره ى عالمان، ادیبان، کاتبان و مورخان، بلکه آنان در زمره ى اهل فن و پیشه یا محترفان بودند. (8) در دوره ى اسلامى، تذکره ها و تاریخ هاى بسیارى تألیف شده است، که در آنها به احوال و آثار پادشاهان، وزیران، شاعران و ادیبان پرداخته اند، اما هیچ تاریخ و تذکره اى به زبان فارسى یافت نشده است که در آن ذکرى از معمار - از آن رو که معمار است - رفته باشد. (9) در تواریخ، سخن از مسعود غزنوى هست که مهندسى چیره دست بود، (10) اما نام او را نه بدان جهت که معمار بود، بلکه به سبب پادشاهى اش آورده اند. درباره ى استاد على اکبر اصفهانى، معمار بزرگ ایران، که مسجد جامع عباسى (مسجد امام) در اصفهان به معماریت او خاتمه یافت، (11) در همه ى متون دوره ى صفوى فقط چند سطر یافت مى شود، آن هم از آن بابت که او از سر تفنن چند بیتى شعر سروده بود. (12) با آن همه آثار معمارى که در طول قرون در این سرزمین پهناور ساخته شده، فقط از یک معمار در تواریخ به صراحت و از حیث معمار بودنش یاد شده است؛ استادقوام الدین شیرازى، معمار مسجد گوهرشاد مشهد و مجموعه ى گوهرشاد هرات؛ اما ذکر او نیز از چند سطر تجاوز نمى کند. (13) در کتیبه هاى بسیارى از بناها نام معمار درج نشده است. این از بابت تواضع معماران است و نیز از این بابت که معمار و بانى بنا شأن و وجهى نداشته است. گفته اند که در صدها کتیبه ى دوران ممالیک در قاهره و حلب و دمشق، موارد ذکر نام معماران هر شهر از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمى کند، اما پر است از اسامى اقسام امیرانى که بیشتر آنها هیچ سهمى در احداث بنا نداشته اند. (14) این بى التفاتى، گذشته از تکبر امیران، از نازل بودن شأن عمومى معمار برمى خاست، چه، معمار دوران سنتى غالبا در زمره ى “اعیان” (15) نبود و فقط در معدودى موارد موضوع برعکس بوده است. (16) بخش اعظم بناهاى عمومى را در ممالک اسلامى، نه امیران و نه حتى روحانیان برجسته، بلکه افراد عادى با انگیزه ى دینى مى ساختند، (17) اما در کتیبه هاى آنها نیز معمار جایگاهى والا ندارد.
زبان ارتباطى میان معمار با همکارانش، معمار و بانى بنا، معمار و جامعه، زبان کلامى نبود و آموزش نیز از راه کلام و نوشته صورت نمى گرفت؛ از این رو، متنى مختص معمارى در ممالک اسلامى پیش از مدرن یافت نشده است. (18)
در اروپاى قرون وسطا نیز وضع بر همین منوال بود. از زمانى که ویترویوس ده کتاب معمارى خود را در اوایل قرن دوم میلادى نوشت، تا آن گاه که چهار کتاب معمارى آلبرتى در دوران رنسانس منتشر شد، متن مهمى درباره ى معمارى سراغ نداریم. (19) وجه دیگرى از نظام حرفه و آموزش معمارى در دوران پیش از مدرن، به مراحل کار حرفه اى مربوط مى شود. با تقسیم علوم و تقسیم کارى که به تدریج در دوران مدرن شکل گرفت، (20) تقسیم امور مربوط به ساختمان نیز صورتى دیگر یافت. اگر براى کل فعالیت هاى خلاقانه اى که به ایجاد بنا ختم مى شود، دو مرحله قائل شویم و آنها را به زبان امروزى “طراحى” و “اجرا” بخوانیم، امروزه خلاقیت و کارشناسى و مدیریت، در هر یک از این دو مرحله به پاره هاى مختلفى تقطیع و هر کدام به کارشناس ویژه اى سپرده شده است. در مرحله ى طراحى، کار صورت بندى ترکیب کلى بنا، فضاهاى آن، مناسبت آن با
کارکردهاى متوقع، تعیین جزئیات اجرایى ساختمان و هماهنگى کارشناسان مختلف را مهندس معمارى (آرشیتکت)، طراحى سازه و عناصر مربوط به ایستایى ساختمان را مهندس سازه و طراحى تأسیسات مصنوعى متکفل تنظیم محیط را مهندسان تأسیسات مکانیکى برقى برعهده دارند. نظارت بر اجرا را معمولا یکى از مهندسان معمارى یا سازه برعهده مى گیرد. مدیریت عملیات اجرایى (اصطلاحا پیمان کارى) نیز معمولا با مهندسان معمارى یا سازه است.
در دوران پیش از مدرن نیز، دست کم در کشورهاى اسلامى که موضوع بحث ماست، دو مرحله ى متفاوت طراحى و اجرا (البته با عناوین دیگرى مانند: “از کار درآوردن طرح”، “بنا کردن”، “تعمیر”، “عمارت کردن”، “ساختن”) وجود داشت، اما تقسیم کارها به صورتى دیگر بود. بخش عمده ى طراحى بر عهده ى کسى بود که معمولا به او “معمار” یا “استاد معمار” یا “مهندس” مى گفتند. وى علاوه بر کار طراحى معمارى، طراحى سازه و وجوه مربوط به تنظیم محیط (گرما، سرما، رطوبت و روشنایى) را خود انجام مى داد و گاه خود در طراحى برخى تزیینات بنا (چون: آجرکارى، گچ برى، کاشى کارى، نقاشى، اقسام کاربندى، حجارى و نجارى) نیز استاد بود. البته در آن دسته از این رشته ها که مهارت کافى نداشت نیز با کلیات آنها چندان آشنا بود که مى توانست کارشناسان مربوط را هدایت کند، آن چنان که میان مجموعه ى طرح بنا (معمارى، سازه و اقسام زینت ها) هماهنگى و تناسب برقرار گردد. در مرحله ى اجرا، معمولا کار مدیریت اجرا نیز وظیفه ى همان معمارى بود که طراحى را بر عهده داشت. کسى به مرحله ى طراحى معمارى و مهندسى مى رسید که در اجرا مهارت کسب کرده بود و از تخیل معمارانه و علم هندسه ى عملى نیز بهره داشت. از این رو، وى علاوه بر آن که کار اجرایى وجوه مختلف بنا را اداره مى کرد، بخش هاى پیچیده و دشوار بنا (مانند: گنبد، طاق هاى ویژه و کاربندى ها) را خود اجرا مى کرد. پیداست که هرچه بنا مفصل تر و پیچیده تر مى شد، این تقسیم کار جدى تر، خردتر و مفصل تر مى شد. در پروژه هاى بزرگ عمومى و حکومتى، گاه کسى مدیریت و نظارت عالى چند پروژه ى دولتى را عهده دار بود که به او در ایران دوران صفویه “سرکار عمارت” مى گفتند. گاه مدیریت مالى و تدارکاتى اجرا با صاحب سمت دیگرى بود که او را در دوران صفویه “مشرف” مى خواندند. (21) برترین و تواناترین معمار کشور را به سمت “سرمعمار” (معمار باشى) برمى گزیدند. او بر کار معماران، به ویژه در پروژه هاى عمومى و حکومتى، نظارت داشت. در کشور رقیب ایران در زمان صفویه، یعنى عثمانى، که به لحاظ رساله ى معماریه محل تأکید ماست، چنین وضعى، با اندک تفاوت هایى متناسب با محل و نظام ادارى و حکومتى آنجا، حاکم بود. (22) بدین ترتیب در دوران پیش از مدرن، بر خلاف دوران مدرن، پیشه ى معمارى همه ى وجوه کار ساختمان را، از طراحى کل و جزء معمارى و سازه، تا طراحى تأسیسات و سیویل (خصوصا راه و آب و فاضلاب) (23) نظارت بر اجرا و مدیریت اجرا در بر مى گرفت.
در دوران مدرن، آن وجه از معمارى را که با تخیل و خلاقیت سرو کار دارد “هنر معمارى” و آن بخش را که به اجرا، مواد و فنون ساختمانى مربوط است، “فن و صنعت معمارى” یا “ساختمان” مى خوانیم. انسان مدرن، هنر معمارى را خویشاوند نقاشى و مجسمه سازى و در یک کلام هم خانواده ى “هنرهاى زیبا” (24) مى شمارد. مدرنیته، در مسیر استحاله اى که در هنرها پدید آورد، هنرهاى زیبا را از هنرهاى کاربردى تفکیک کرد و هنرهایى را که به کار زیباکردن محیط زندگى و کارافزارهاى انسان مى آمد، “هنرهاى تزیینى” (25) خواند و آنها را هم شأن هنرهاى مستقل از کاربرد ندانست و هنرى را ناب تر و خالص تر شمرد که ارتباط کمترى با زندگى روزمره داشته باشد. این جریان، با همه ى قوت، آن قدر در معمارى کارگر نیفتاد که آن را از کارکرد منفک سازد؛ زیرا کارکرد جزو لاینفک تعریف معمارى بود و معمارى بدون کارکرد عنوان هنرى مستقل بود که مجسمه سازى نام داشت، اما توانست شؤون مختلف معمارى (از جمله شؤون هنرى و اجرایى) را از هم جدا کند و شأن هنرى آن را در کار هنرهاى دیگر بنشاند. در دوران پیش از مدرن، (26) کاربردى بودن نه فقط از شأن هنرها نمى کاست، بلکه بر اعتبار و حرمت آنها مى افزود. از این لحاظ معمارى اشرف فنون بود؛ زیرا بیشتر به کار دین و دنیاى خلق مى آمد، همه ى فنون دیگر را به خدمت مى گرفت و متحد مى ساخت.
در عالم پیش از مدرن چیزى که دقیقا و منحصرا با هنر (art) به معناى امروزى آن مطابق باشد، وجود نداشت. واژه ى “هنر”، در زبان فارسى بر ترکیبى از زیبایى، خیر و فضیلت و گاه بر فن، مهارت و خلق زیبایى دلالت مى کرد. (27) فارسى زبانان، به مصادیق آنچه امروز هنر خوانده مى شود، هم “هنر” و هم به تبع عرب ها “فن” مى گفتند. (28) واژه ى عربى تبار “فن” در دیگر ممالک اسلامى هم متداول بود. مصادیق هنر، در معناى اخص به دو دسته ى بزرگ تقسیم مى شد؛ ادبیات و فنون. معمارى در زمره ى فنون بود و با فنون وابسته به معمارى (مانند: کاشى کارى، گره چینى، حجارى، نجارى و فلزکارى) و فنون وابسته به کتابت (مانند: خوش نویسى، تذهیب، تشعیر و نگارگرى) خویشاوند بود. هنرهاى مربوط به کتابت، با آن که در ظاهر مستقل از معمارى بود، با معمارى تعاملى فعالانه داشت که در دوره هاى شکوفایى فرهنگى (مانند دوران تیموریان) به نهایت مى رسید. خوش نویسى (خاصه در نوع جلى اقلام مختلف)، از همان قرن اول هجرى به یکى از شاخصه هاى بناهاى اسلامى بدل شد (29) و قرابتى ناگسستنى با معمارى یافت که همچنان باقى است. دیگر فنون کتابت (چون تذهیب و نگارگرى) نیز با معمارى تعامل و داد و ستد داشتند. (30)
اشرف هنرها در میان مسلمانان، یعنى ادبیات، نیز بر معمارى تأثیرى عمیق (البته غیرمستقیم) داشت. ادبیات، زبان فرهنگ پیش از مدرن در ممالک اسلامى و بارزترین جلوه ى آن بود. بنابراین، معمارى نیز، مانند سایر مظاهر فرهنگى، نمى توانست از تأثیر آن برکنار باشد. معمار از جریان فرهنگى تصوف ارتزاق مى کرد و چون زبان تصوف “ادبیات” بود، بدون آشنایى با ادب نمى توانست آن را وسعت و عمق بخشد. ایرانیان و بلکه همه ى مسلمانان (شاید تحت تأثیر قرآن کریم)، قرن ها نیروى هنرى خود را صرف ادب کرده بودند. ادبیات در متن زندگى مردم جریان داشت و حتى بى سوادان شعر مى خواندند و
شعر مى گفتند. آشنایى با ادبیات، دلیل فضل و لازمه ى مجالست با بزرگان و مفتخر شدن به ضبط نام در تذکره ى شاعران بود. (31)معمارى با علوم نیز مناسبت و داد و ستد داشت. یکى از این علوم، علم الحیل (مکانیک) بود که به لحاظ ترفندهایش در مسائل آب رسانى، جراثقال و مهندسى نظامى، به کار معمارى مى آمد، (32) اما علمى که پیوندى ناگسستنى با معمارى داشت، هندسه بود، خاصه هندسه ى عملى (کاربردى). (33)معمارى در جزء و کل، با هندسه سامان مى گرفت. از طرح استقرار بنا در زمین و ترکیب فضاهاى باز و بسته گرفته تا شکل سطوح و حجم ها، جزئیات و نقوش، همه بر هندسه مبتنى بود: از این رو استاد معمارى حتما هندسه مى دانست. گاه دانش او در هندسه ى عملى بدان پایه مى رسید که او را هم طراز “مهندس” (یعنى
عالم هندسه) مى شمردند، (34) و حتى گاه بدو لقب “مهندس” مى دادند.
براى هر یک از این موارد، مثال هاى متعددى در رساله ى معماریه یافت مى شود که هر یک شایان تأمل جدى و بلکه تحقیقى مستقل است. در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا مى کنیم: (35)

شأن معمارى در میان حرف و فنون

نویسنده ى رساله ى معماریه مى گوید: محمدآقا وقتى براى تعلم به مجموعه ى باغ هاى سلطنتى (که محل تعلیم فنون مختلف بود) وارد شد، نوازنده اى دید که به غلامان موسیقى مى آموخت. شوق آموختن موسیقى در او درگرفت. براى تعلم نزد نوازنده رفت و در این کار به سرعت پیش رفت، تا آن که در خواب جمعى کولى یا جن دید که به نواختن مشغولند. با این خواب درباره ى موسیقى به تردید افتاد. نزد یکى از مشایخ رفت و خواب خود را براى او بازگفت و از او تعبیر جست:
آن بزرگ، لختى اندیشه کرد. پس سر برداشت و این جواب صواب بداد: اى جان پدر! باید که از این صنعت دست بدارى؛ زیرا که اگر خیرى در آن بود، ابرار و اخیار بدان مى پرداختند و بدین سان در دست اراذل ناس و قوم وسواس خناس نمى افتاد. چون طالب صنعتى، باید که چنین کنى: روزى چند درنگ کن. اگر طبعت به صنعتى دیگر متمایل شد، باز با ما مشاورت کن، تا
چون نفعى از دنیا و آخرت در آن باشد، از براى تو دعاى خیر کنیم و [تعقیب آن را] اجازت دهیم. باشد که با دعاى خیر و اجازت، در آن صنعت استاد شوى... (ص 64 - 56). (36)
محمدآقا موسیقى را کنار گذاشت و پس از چندى به معمارى علاقه مند شد و براى کسب اجازه نزد شیخ مذکور رفت:
پس شتابان به سوى آن بزرگ روانه شد. چون در رسید، دست شریف وى بوسه داد و ماجرا را چنان که افتاده بود، به تفصیل بازگفت. آن بزرگ در اندیشه شد و زمانى در عالم مراقبه تفکر کرد. پس از ساعتى سر از جیب مراقبت برداشت و گفت:اى جان پدر! این صنعت و کار سزاوار و شایسته تو مشاهده شد، زیرا که بیشتر کارهاى معماران، ساختن جوامع شریف و مساجد لطیف و مدرسه ها و پلها و تکیه ها و قلعه ها و دیوارها و جمله اقسام بناهاى خیرات و حسنات است. [...] چه، سرور دو جهان است؛ که چون دنیا عمارت کنى، به حقیقت آخرت خود هم عمارت کنى. باید که بى درنگ این صنعت بیاموزى (ص ص 74 - 73).

معمارى و هندسه

سبب علاقه مند شدن محمدآقا به معمارى، این بود که روزى در کارگاه صدف کاران دید استاد جوانى در حال تعلیم کتابى درباره ى هندسه است:
[جوان] استادان صدف کار را گفت: در این زمانه اگر معماران و آموختگان را سخنى از علم هندسه فراز آورى، گویند: آرى از آن شنیده ایم، اما خود نیک ندانیم که چه سازد و با چه پردازد. حال این کتاب شریف، جمله این علم لطیف [هندسه] بیان کند. آن که این علم مستطاب و این فن کمیاب در نیافته است، صدف کارى به کمال نخواهد توانست و در صنعت معمارى حذاقت و مهارت نخواهد یارست. [...] برناى دانا کتاب مى خواند و تعریف هندسه و معمارى مى گفت و بدان ترغیب مى کرد و حضرت آقا [محمدآقا] وى را با دقت نظر و فوت بصر نظاره مى کرد و سخن وى با گوش دل مى شنید (ص 65 و 72).

معمارى و نجارى

گویى لازمه ى استادى در معمارى، علاوه بر تسلط بر هندسه ى عملى، استادى در نجارى بوده است، یا دست کم معمارى با فنون مربوط به چوب و صنایع چوبى قرابت داشته است:
از تاریخ نهصد و هفتاد و هفت که آقاى ما [محمدآقا] به صنعت معمارى و صدف کارى پرداخت، تا سال نهصد و نود و هفت که مجاهد معروف به قوجه معمار [خواجه معمار]، مرحوم سنان آقا (که سر مهندسان جهان و شهره ى آفاق و دوران بود) وفات یافت، [...] هر راه که مصنوعى آراسته مى ساخت، به مرحوم مزبور، سنان آقا فرامى نمود. سنان آقا گه گاه مى گفت: آفرین شاگرد! چیز بى نظیرى ساخته اى... (ص 77).

معمارى و سمت هاى دیوانى

در عثمانى وضع معمار باشى (که به او “سر معماران خاصه” مى گفتند) با دیگر جوامع اسلامى متفاوت بود و سمت “سرمعمار” نوعى سمت سیاسى و گاه دیوانى محسوب مى شد. شاید از همین رو باشد که کتاب هایى درباره ى برخى از سر معماران عثمانى در دست است که مى توان آنها را تنها کتاب هاى معمارى جهان اسلام شمرد. در نظام معمارى عثمانى، کسى به منصب معمارباشى مى رسید که علاوه بر آشنایى با فنون مختلف، مناصب مدیریتى را نیز آزموده باشد. آزمودن مدیریت (در معناى کهن آن) و همچنین مناسبت معمار و معمارى با مناصب غیر معمارى در فقراتى از این قبیل شایسته ى تأمل است:
... به سال [نهصد و] نود و هشت میز تلاوتى به حضرت سلطان مرادخان [...] اهدا کرد و در مقابل به سمت حاجب دربار سلطان منصوب شد. دو سال بعد قله صوفى سى [خادم خواجگان دربان حرم سلطان] شد. (37) در این دوران بود که شهلا محمود [راهزن] را در بند به قاهره برد و به اویس پاشا، که در ان هنگام بیگلربیگى مصر بود، تسلیم کرد.
این چنین با سیر و سفر در جمله ى ولایات عرب، مرقد بیشتر اولیا و انبیا زیارت کرد. چون از آنجا [...] مراجعت کرد و به استانبول رسید، در حال از جانب سلطنت عظما مأمور تفحص روم ایلى شد. [...] در ولایت بوسنه جمله ى قلاع سر حدات هشت دشمن بدانجام را هم [...] در نوشت. [پس از بازرسى همه ى قلاع و سرحدات و مراجعه به استانبول] محضر باشى [رئیس احضار کنندگان دادگاه] چهار قاضى [...] شد. چون خسروپاشا بیگلربیگى دیار بکر شد، وى را به سمت مسلم [والى و نایب الحکومه] به دیار بکر فرستاد. قریب به شش ماه در سمت مسلم بر دیار بکر حکم راند و بر اثر عدالت وى در آن ولایت گرگ و گوسپند یار هم شدند. [... سپس] آقاى ما به استانبول رفت و قپوکد خداسى [نماینده ى والى در دربار] آستانه ى پاشاى مزبور شد. [... سپس] باز مسلم [ولایت شام] شد..]... مدتى بعد] به استانبول آمد و سرور و عزت و دولت و شوکت یافت
[...] بعد از آن به سال یک هزار و شش، آن ذات مستطاب ناظر آب محمیه ى قسطنطنیه شد. هشت سال در این مقام بود، تا آن که در چهارشنبه هشتم جمادى الاخر سال یک هزار و پانزده - بعون لله تعالى - معمارباشى شد (ص 86 - 95).

معمارى و دیگر فنون

نویسنده ى رساله ى معماریه، ظاهرا خود نیز معمار بوده و از آنچه در رساله آورده، مى توان به دایره ى فنون مرتبط با معمارى پى برد؛ از جمله در فقرات مفصلى که درباره ى موسیقى از زبان نوازنده اى نقل مى کند، در بحث مفصل درباره ى هندسه از زبان استاد جوان در کارگاه صدف کاران، در چهار فصلى که به واحدهاى اندازه گیرى اختصاص داده است، فصل مربوط به ابزارهاى بنایى و نجارى و حجارى و نیز در بحث درباره ى سنگ شناسى، که چنین آغاز مى شود:
چون بزرگ مزبور چنین گفت که دوازده جنس مرمر در ساخت جامع شریف (38) مشاهده کردم، لازم آمد که من نیز در اقسام مرمر تتبع کنم، اقسام آن و رنگ هر قسم پیدا کنم و در مناقب نامه ى خود بنگارم. حال اقسام مرمر را تشریح کنیم... (ص 150).
جعفر افندى دانش هایى علاوه بر دانش هاى معمول معماران نیز داشته و در سلک ادیبان نیز بوده؛ از این روست که بخش مفصلى از رساله ى او به واژگان و اصطلاحات فنى در سه زبان اختصاص یافته و هم از این روست که وقتى محمدآقا تفألى به کتاب حدیثى مى زند، از وى مى خواهد آن را معنا کند:
در هنگام این مصاحبت [در کارگاه بناى مسجد جامع سلطان احمد] نظر وى به کتاب شریفى افتاد که به دست داشتم. آن را بگرفت و بوسه داد و به آن تفألى زد. پس گفت: معناى شریف فعال مرا از این کتاب مبارک بیان کن. این بنده ى فقیر در آن فقره نظر کرد و فعال وى را حدیثى خجسته یافت... (ص 149).

معمارى و ادبیات

بخش هایى از رساله ى معماریه به نظم است که طبق فهرست جعفر افندى، مشتمل است بر مفردات و قطعات متعدد، ده قصیده و چهار غزل، قصیده ها در وصف صنع الهى، مدح حضرت پیغمبر (ص)، نعت آل رسول اکرم (ص) و اصحاب، وصف کعبه مکرمه، وصف مدینه ى منوره، اوصاف جمله ى اراضى مقدس، وصف مسجد جامع سلطان احمد، وصف عید و مدح محمدآقا، و غزل ها در دلاورى محمدآقا و استادى وى در صنعت، لطف و کرم و سخاى محمدآقا، ملقب شدن محمدآقا به لقب “معمار خادم الحرمین”، مذمت عشرت دنیا و ضرورت تدارک آخرت سروده شده است.
اگر معمارى امروز (در وجه هنرى آن)، با نقاشى و مجسمه سازى و حتى تئاتر مناسبت و سنخیت دارد، در گذشته با همه ى فنونى که امروزه تزیینى شان مى خوانند از یک طرف و با ادبیات از طرف دیگر مؤانست و مناسبت داشت.
از همین تفاوت مى توان به وجه بارزى از افتراق ماهیت معمارى در دوران پیش از مدرن و مدرن راه برد. معمارى در اروپاى قرون وسطا نیز کمابیش چنین ماهیتى داشت (39) و حتى، بنابر گزارش هاى تاریخى و کتاب منحصر به فرد ویترویوس، مى توان ادعا کرد که معناى معمارى در عهد باستان نیز به معناى پیش از مدرن آن نزدیک تر بوده است تا به دوره ى مدرن. (40)

هستى شناسى و آموزش معمارى

در قرآن کریم آمده است: “خداوند جهان را بدون ستون هایى که بتوان آنها را دید، برافراشته است”. (41) “او جهان را چنان متقن آفریده است که در آن نمى توان هیچ خللى یافت”. (42) بنابراین، از نظر قرآن خداوند معمارى حاذق است. کتاب هاى دینى، عرفانى ادبى نیز آکنده از تشبیه جهان به عمارت و خداوند به معمار است. در گذشته معمارى با هستى خویشاوندى داشت؛ زیرا معمار با ساختن بنا عالمى صغیر بر صورت کائنات بنا مى کرد. از همین رو، معمارى او مانند نظام کائنات بر نظم و ریاضیات استوار بود. خداوند نیز برترین معمار تلقى مى شد، معمارى که بناى عالم را در نهایت کمال و نظم و استوارى و بى هیچ فتورى برپا کرده است. تمثیل معمارى کائنات، هم در متون ادبى و هنرى پیش از مدرن به کار رفته، هم در متون کلام و اخلاق (در مبحث استدلال آفرینندگى خداوند). (44) از آنجا که انسان هم در فضاى معمارى زیست مى کند و هم، در مقیاسى بزرگ تر در فضاى عالم، قاعدتا مشابهت میان این دو به ذهن انسان ها، خصوصا انسان کل نگر پیش از مدرن، مى رسیده است و ضرورتا نباید منشأ و خاستگاه این اندیشه را در فرهنگى دون فرهنگ دیگر جست و جو کرد. (45) این دیدگاه براى جامعه ى اسلامى، خاصه معماران، بس معنادار بوده است. معماران خداوند را معمارى مى دانستند که گنبد کبود و عظیم جهان را برافراشته و همه ى جهان را چنان زیبا و کارآمد آفریده است که هیچ سستى در آن دیده نمى شود. پس در معمارى نیز باید بدو تشبه جست، بناى خلق خدا را با خلقى خدایى ساخت و در نظم و کارآیى و زیبایى و خلل ناپذیرى از عمارت الهى تقلید کرد. در رساله ى معماریه، شواهد آشکارى درباره ى این گونه هستى شناسى دیده مى شود، از جمله در آغاز رساله آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم. حمد بى حد و ثناى بى عد یزدان خالق عباد را که باب سراى حکمت گشاد [...] و به هر یک از این دو طایفه [انس و جن] این عبادتگاه و کارخانه ى معظم [عالم] را - که در صورت کامل و در معنا تام است و هفت سطح [طبقه ى] زبرین و هفت سطح زیرین را حاوى و شامل است - عطا کرد، تا طایفه ى جن و آدمى زادگان را هر جاى آن عبادتگاهى و هر گوشه ى آن تکیه اى و خانقاهى باشد... (ص 44).
سپس قصیده اى در وصف صنع الهى مى آورد که معناى ابیات نخست آن چنین است:
چیست این مسجد عالى و گوشه ى تهلیل؟! چیست این گنبد والا و زینت قندیل؟! چیست این روزن رخشنده و این شمع منیر؟! چیست این صنع شگفت آور و این طرز جمیل / چیست این سقف سماء و چیست این سطح زمین؟! چیست این طاق بلند و چیست این قصر جلیل؟! چیست اینها؟ که تواند چنین ساخته ها بنیاد کند / بلارسوم [نقشه] و بلا هندسه و بلا تمثیل [نمونک یا ماکت]؟ (ص 46)جعفر افندى، خداوند را معمار بهشت نیز مى داند: “خداى تعالى روحش شاد کند و بدان سان که خوى اوست، در عوض اینها وى را در بهشت برین سراى ها و کوشک هاى بلند بنا کناد” (ص 242).
گاه عالم هستى به بنا و گاه بنایى به عالم تشبیه شده است. در قصیده اى در وصف مسجد جامع سلطان احمد آمده است:
برقى از منزل مهر بدرخشید و بر چرخ دوار زر افشاند / و این چنین بر گنبد گردون انوار آشکار شد / رنگین کمان صورت فرح بخش محراب یافت / جهان چون مسجدى شد که ستارگان قندیل آن باشند / مهر و مه مسجد دهر را دو شمع فروزانند / که با طلعت خود روز و شب عالم را شوق بخشند / طور سینا را توانى گنبدى بر ساخته انگاشتن / که در آن انوار حضرت حق تجلى کرده است / جاى جاى کوه بلند همچون محفل هاى [جایگاه حافظان قرآن در مسجد] بى همتایى است / حافظ خوش نفس بلبل صحن گلزار است / همچنان که عالم خود را به چنین شکل هاى نکو بنمود / جامع شاه جهان رسم خود اشعار کرد... (ص ص 142 - 143 (.
مضمون تمثیل افلاک، که ادبیات فارسى را آکنده، در بناها نیز اثرهاى نهان و آشکار بسیارى گذاشته است. از آن جمله مى توان به طاق مقرنس اشاره کرد که نوعى محاکات از فلک، حالت گنبدین و طبقات آن است. این تمثال فلک، طبقات (یا “پا”هاى) گوناگونى دارد که از بناى مطبق افلاک حکایت مى کند. آلت هایى به نام “تخت” در دل این طبقات به شکل ستاره است. مقرنس، با همه ى ستاره ها و طبقه هایش، در نهایت به مرکز و اوج طاق مى رسد که به شکل خورشید است و “شمسه” نام دارد. عکس این تمثیل نیز در ادبیات فارسى راه یافته است و فلک را به طاق مقرنس تشبیه کرده اند. (47) اثر معمارى، در عالم پیش از مدرن اثرى مصنوع و منفک از خلقت نبود، بلکه جزئى از خلقت الهى شمرده مى شد. از این رو، معمار در پى آن نبود که اثرى متباین با طبیعت بسازد، بلکه نهایت هنر خود را در این مى دانست که اثر او، در عمل آسیبى به طبیعت نرساند و با طبیعت متباین نباشد. (48)

منشأ مقدس پیشه

معمار و معمارى از طریق دیگرى نیز با نظام کائنات پیوند مى یافت. در گذشته براى همه ى پیشه ها، از جمله معمارى، منشأ مقدسى قایل بودند. (49) در قرآن کریم از معمارى کردن برخى از اولیا و انبیا سخن رفته است؛ مثلا ذوالقرنین سدى مستحکم ساخت و ابراهیم و اسماعیل (علیهماالسلام) کعبه ى شریف را بنیاد کردند. تقریبا در همه ى متون مربوط به فنون و حرف، اشاره اى به منشأ مقدس پیشه یافت مى شود. (50) خوش نویسان، اولین خوش نویس خط عربى را على - علیه السلام - مى دانند. میر على هروى، که وضع و تدوین خط نستعلیق بدو منسوب است، مى گوید: این خط را در رؤیا از على - علیه السلام - آموخته است. در عصر صفوى نیز متون مربوط به نگارگرى و تذهیب، حضرت امیر را واضع شیوه ى اسلیمى دانسته اند. (51) در رساله ى معماریه، درباره ى منشأ مقدس پیشه ها (خصوصا معمارى، حجارى و نجارى) شواهد متعددى یافت مى شود. از جمله: [استاد هندسه] استادان صدف کار را گفت: [...] پیر استادان سنگ کار و آنان که مساجد شریفه و جوامع لطیفه سازند، کیست؟ خود بگویم: پیر ایشان شیث پیغامبر، پور آدم صفى الله است که درود خداى بر ایشان باد. [...] پیر درودگران حضرت نوح پیغامبر است، علیه السلام. [...] نخست آن که بر طریق علم حساب و جذر علم حساب نوشت، حضرت ادریس پیغامبر - علیه السلام - بوده، که علم حساب و علم نجوم تصنیف و تألیف کرد (ص 65 و 67).
متعلم معمارى، در بدو آموزش خود را همکار و پیرو انبیا و اولیا مى دید و جایگاه خود را در سلسله اى قدسى مى یافت که از طریق آن به معمار جهان متصل مى شد. او در نظام هستى معلق و یله نبود، بلکه با همه ى خلقت و ناموس الهى پیوند داشت. از این رو، چه در زندگى شخصى، چه حرفه اى، خود را مجاز به هر کارى نمى دید.

پیوند آموزش با تشکیلات صنفى معمارى

سلسله ى قدسى اى که معمارى را از طریق اولیا به خالق کائنات و در نتیجه به نظام هستى پیوند مى داد، در نظام آموزش و عمل معمارى نیز تجلى مى یافت.
در عالم مدرن، آموزش و کار حرفه معماران، اگر چه در جمع صورت مى گیرد، ماهیتا انفرادى است. تمام اعتبار خلاقیت معماران به کار انفرادى است و هرچند کار معمارى در مرحله ى طراحى و اجرا، در قیاس با هنرهاى دیگر ماهیتى جمعى دارد، در مرحله ى خلاقیت کاملا فردى است. این افراد متعدد، به اقتضاى سازوکارهاى اجتماعى و اقتصادى که در طول مدت سیطره ى مدرنیته به تدریج حاکم شده است، براى حفاظت منافع خود گرد هم آمده، نهادهایى صنفى پدید مى آورند. حیطه ى عمل این نهادها تا جایى است که حریم هاى فردى را مخدوش نسازد.
در عالم پیش از مدرن چنین نبود. معمار خود را مستحیل در جامعه و معیارهاى آن مى دید و وظیفه ى خود را بهبود بخشیدن آن ضوابط مى دانست. نوآورى، در آن زمان هم ممدوح بود، اما مفهومى دیگر داشت. نوآورى، در انداختن طرح هاى تازه در چارچوب زیبایى شناسى مقبول و با حفظ اصولى بود که سنت ایجاب مى کرد. تجاوز از این حدود را نه نوآورى ممدوح، بله بدعت مذموم مى شمردند و براى فراهم آوردن سکونت گاهى مطلوب انسان، خود را موظف به بهره گیرى از تجارب هزاران ساله ى معماران پیش مى دانستند و این طرز فکر در نظام اجتماعى و حرفه اى آنان نیز تجلى مى کرد. معماران - دست کم در جوامع شهرى - نظام صنفى مستحکمى داشتند. چنین نبود که معماران گرد هم آیند و این نظام را تشکیل دهند، بلکه وجود نظام امرى طبیعى بود که از دل جامعه مى جوشید و البته حکام نیز براى اداره ى بهتر جامعه و گاه براى تحکیم حکومت و تحمیل آراى خود آن را تقویت مى کردند. معمار، از روز نخست در کسوت کارگرى و غلامى و شاگردى با نظام صنفى آشنا مى شد و فراخور استعاد و پشتکار خود مدارج آن را طى مى کرد. آموزش و عمل غیرحرفه اى و حرفه اى او (حتى در طرح هاى خصوصى) به نحوى ظریف و طبیعى با نظام صنفى مرتبط بود. این نهادهاى صنفى به تدریج با حلقه هاى صوفیه مرتبط شدند و کم کم هر نظام صنفى حلقه اى خاص خود یافت. (52) به این حلقه هاى صوفیانه ى صنفى “فتیان” (جوانمردان) یا “اهل فتوت” مى گفتند. (53)
رسم و راه صوفیان در تبعیت از استاد، رازدارى و رازپوشى و مراعات اخلاق (چه در زندگى فردى، چه در کار اجتماعى)، نظام صنفى را مستحکم تر ساخت. ارتباط با استاد و نظام صنفى - صوفیانه ى فرد را با شیخ و از طریق او با منشأ مقدس حرفه، یعنى با تاریخ پیوند مى داد. به علاوه، همین ارتباط ولوى او را از طریق پیر به مولى الموالى صوفیان، على (ع) و پیامبر (ص) و خداوند، یعنى به نظام هستى مرتبط مى ساخت. نظام صنفى، نهادى نبود که به منظور حفاظت منافع اهل حرفه پدید آمده باشد - هرچند که چنین خاصیتى نیز داشت - بلکه معمار را در عمل و کار دنیا با نظام هستى از منظر دینى پیوند مى داد و به زندگى او معنا مى بخشید.
از رساله ى معماریه چنین برمى آید که ورود شاگرد یا طالب فن به مجموعه ى کارگاه هاى فنون در باغ هاى سلطانى، به منزله ى ورود به صنف بوده است. هر شاگرد، استادى مستقیم و اصلى داشت که نزد او به تعلم هندسه ى عملى مى پرداخت. همه ى این استادان خود شاگرد و مرید استاد بزرگ ترى بودند که استاد استادان و رئیس معماران کشور محسوب مى شد. نخستین مرتبه ى شایان توجه در صنف معماران، استادى در نجارى و بالاترین مرتبه “معمارباشى” بود که به دارنده ى آن منصب “سر معماران خاصه” مى گفتند.

نظام و مسیر آموزش معمارى

در دوره ى مدرن، طالب آموزش معمارى پس از طى آموزش نظرى دوره ى متوسطه، در امتداد همان آموزش وارد مراکز آموزش عالى مى شود و معمارى را، کمابیش مانند سایر علوم، مى آموزد. برنامه ى مدرن آموزش معمارى، در قرن نوزدهم به دو شیوه ى مدرسه ى باوهاوس (54) (خانه ى ساختمان) در آلمان و مدرسه ى بوزار (55) (مدرسه ى هنرهاى زیبا) در فرانسه، تدوین و سامان دهى شد، (56) و هنوز هم، به رغم تحولات و تنوعات پیدا شده در کشورهاى مختلف تحت تأثیر همان دو مکتب است. البته در این برنامه ها آموزش عملى طراحى معمارى بدنه ى اصلى آموزش را تشکیل مى دهد، اما طراحى و آموزش آن مستقل از اجراست. آشنایى با امور اجرایى تنها بر روى کاغذ و با کلام و نوشتار صورت مى گیرد و مشاهده ى کارگاه هاى اجرایى امرى حاشیه اى در کنار آموزش معمول معمارى است. بسیارى از معماران، پس از فراغت از تحصیل فقط به کار طراحى ساختمان مى پردازند. آنان که به سراغ امور اجرایى مى روند، کار مدیریت کارگاه یا نظارت بر اجرا را متکفل مى شوند و آشنایى ایشان با وجوهمختلف اجراى ساختمان نه به لحاظ آموزش دانشگاهى، بلکه به واسطه ى تجربه و علاقه ى شخصى خودشان است.
در دوران پیش از مدرن، آموزش چه در محتوا چه در مسیر، صورتى به کلى متفاوت داشت. آموزش نظرى در حاشیه بود و به خواندن و نوشتن و اطلاعات مهم فرهنگى که در آن زمان آشنایى با فروع دین و ادبیات را شامل مى شد، محدود مى گردید. در سطوح بالا، تکمیل آموزش هندسه هم به مجموعه ى تعالیم اضافه مى شد. طالب معمارى کار را با شاگردى و غلامى آغاز مى کرد. در این مسیر، نه تنها اصول اولیه ى بنایى، بلکه ضوابط کار، روابط فرهنگى و اصول اخلاقى را نیز متناسب با پیشرفت و طى مدارج مى آموخت. رابطه ى استاد و شاگرد بالاتر از رابطه ى پدر و فرزند محسوب و جور استاد به از مهر پدر تلقى مى شد. استاد، پدر معنوى شاگرد بود، زیرا تربیت معنوى او را بر عهده داشت. در نتیجه، احترامش کمتر از پدر جسمانى نبود. استاد هم، به شاگرد که به نوعى غلام او محسوب مى شد، به چشم برده یا دانشجویى که مقطع کوتاهى از عمر خود را براى معامله ى دانش در کنار او مى گذراند، نظر نمى کرد. او علاوه بر آموزش فنى، بر همه ى امور زندگى شاگرد نظارت داشت و خود را در آن مسؤول مى شمرد، زیرا اصولا زندگى در آن زمان به ساحت هاى مختلف کار، درس، حرفه، استراحت و... تقطیع نشده بود.
در دوران پیش از مدرن، آموزش در دل نظم صنفى صورت مى گرفت. طالب معمارى از ابتدا در عالم حرفه اى بار مى آمد و با نظام حرفه اى انس مى گرفت و زندگى خود را بر پایه ى آن استوار مى ساخت. صنف نیز حمایت مادى و معنوى از او را وظیفه ى خود مى دانست. آموزش معمارى، امرى نظرى و خارج از عالم حرفه و جدا از مردم نبود. معمار به جاى آن که در محیطى جدا از جامعه و زندگى واقعى مردم و بر اساس طرح هاى فرضى دانشگاهى تعلم کند، از همان ابتدا در دل زندگى واقعى و در جریان عملى حیات جامعه بار مى آمد و بر خلاف دوران مدرن که همواره یکى از مهم ترین مشکلاتش در آموزش معمارى نا هم زبانى مرد و معماران بوده است، (57) معمار خود از مردم و در معرفت فرهنگى با آن یگانه بود و در نتیجه بنایى که مى ساخت، هم با نیازهاى جسمانى، روانى و روحانى مردم مناسبت بیشترى داشت و هم با نظام زیبایى شناسى آنان. (58)
فنون خویشاوند معمارى، در دوران پیش از مدرن فنونى دیگر بود، که این تفاوت نیز بر آموزش معمارى تأثیر مى نهاد. او به جاى نقاشى و مجسمه سازى و مانند آنها، که در دوران مدرن خویشاوند معمارى محسوب مى شود، نجارى، حجارى، کاشى کارى، طراحى هندسى و احیانا خوش نویسى مى آموخت. در رساله ى معماریه آمده است:
حضرت آقاى ما در بازپسین سال هاى حیات مرحوم حضرت سلطان سلیمان خان [...]، به سال نهصد و هفتاد از هجرت، در کسوت غلام نوسپاهى [دوشرمه عجمى اوغلان] از روم ایلى به استانبول آمد. پنج سال غلام بى مزد [علوفه سز] بود و به سال ششم، چون به سلک مزدوران [علوفه] درآمد، در تربت [...] سلطان سلیمان خان [...] نگاهبان باغ [باغچه بگچى] شد. یک سال بعد به خدمت باغ هاى سلطانى [خاص باغچه] در آمد. [... به موسیقى علاقه مند شد. سپس از آن دست کشید و در کارگاه صدف کاران به معمارى علاقه مند شد. استاد هندسه متوجه علاقه ى او شد و گفت:] این فرزند اگر چنان که گویید، به حقیقت قابل باشد و بدین صنعت ها مایل باشد، [...] وى را آزمودن سهل باشد. تخته اى و تیشه اى برگیرید و نشانى بر آن نهید و با طلب خیر تیشه به وى دهید تا آن را برگیرد و با توکل بر خداى فراز آرد و بر تخته فروکوبد. اگر تیشه راست بر نشان خورد، میل و قابلیت وى فرانماید و در این صنعت سخت استاد و ماهر گردد. [...] استادان حاضر از ضربات حضرت آقا بر نشان و از حرکات وى تیشه را، حیران و مبهوت شدند؛ گفتند: دست و بازوت پر نیرو باد. حق تعالى عمر درازت دهاد. تو را سزد که در صنعت هاى معمارى و صدف کارى استاد گردى. چنین شاید. از همین حال به حلقه ى اخوت ما درآى و در این صنعت بیاموز و ببال. جوان کتاب خوان گفت: اگر این پسر را با چنین قابلیت بدین صنعت میل است، من نیز وى را علم هندسه خواهم آموخت [...] (ص 57 - 56 ، 72 و73)
از تاریخ نهصد و هفتاد و هفت، که آقاى ما [محمدآقا] به صنعت معمارى و صدف کارى پرداخت، تا سال نهصد و نود و هفت، که مجاهد معروف به قوجه [خواجه] معمار، مرحوم سنان آقا، که سر مهندسان جهان و شهره ى آفاق و دوران بود، وفات یافت، حضرت آقا نزد استاد محمد، خلیفه ى باغچه، و مرحوم مزبور سنان آقا تلمذ کرد. بیشتر ایامى. که مرحوم قوجه معمار به خاصه باغچه مى آمد، آقا علم هندسه و صنعت معمارى را نزدیک وى و بعضى دیگر مى آموخت (ص 77).
در این فصل بگوییم که حضرت آقا چگونه در کسوت ینى چرى از روم ایلى به [استانبول] آمد، در [خدمت] باغ هاى سلطانى داخل شد، میل به صنعتى یافت، درباره ى آن صنعت که بدان دل بسته بود رؤیایى دید. براى تعبیر رؤیا نزدیک بزرگى رفت، آن بزرگ وى را از دل بستن بدان صنعت بازداشت و آن گاه حضرت آقا به آموختن صدف کارى و معمارى مصمم شد و با اذن و دعاى خیر آن بزرگ در کار صدف کارى و معمارى مهارت یافت (ص 56).
در رساله ى معماریه، سیر مشابهى درباره ى استاد محمدآقا، یعنى سنان آقا، معماربزرگ عثمانى، نقل شده است. (59) این فقره هم، که رابطه ى مؤلف رساله را با استاد خود محمدآقا نشان مى دهد، شایان تأمل است:
هرچند که والد این بنده، چنین پاک و موحد و چنین زاهد و عابد بود، چون بر این بنده ى فقیر لازم آمد که به قصد تحصیل علم از جوار وى مفارقت و به استانبول عزیمت کند، کسانى با وى گفتند: فرزندت جعفر افندى را عزم استانبول است. وى را بر قدر خرج راه مال ده. چون این بگفتند، پدرم مرا اندکى مال، بر قدر یک ماه خرج راه و مصارف اقامت بداد. اما حضرت آقا هر زمان ما را از دینار و درهم بر قدر کفایت، با تعظیم و تکریم مى فرستاد. آن که مرا از پدر والد و مادر پرورنده ام کریم تر بود، چون یک دو مثال از حکایات لطف او بازگویم، چه عجب باشد؟ (ص 98).

آموزش معمارى و اخلاق

در دوران معمارى، اخلاق بیشتر امرى شخصى است و اخلاق اجتماعى بیشتر در حیطه ى آداب معاشرت است. البته قوانین فراگیر مدنى در جوامع خاستگاه مدرنیته، به نوعى متضمن نوعى اخلاق اجتماعى و حرفه اى نیز هست. اعلامیه ى جهانى حقوق بشر نیز متضمن نوعى اخلاق اجتماعى است. در پزشکى (و برخى حرفه هاى دیگر) گذشته از قوانینى که وظایف متقابل پزشک و بیمار را تبیین مى کند. مبحث مشخصى هم با عنوان اخلاق پزشکى مطرح است. با این حال، این مباحث اگر چه در عنوان و محتوا با اخلاقیات پیش از مدرن شباهت و قرابتى دارد، عین آن نیست؛ زیرا اخلاقیات مدرن، امرى عرفى است. حال آن که اگر از سنخ قوانین مدنى باشد، براى زیست اجتماعى بهتر است. اخلاق خارج از قوانین مدنى، معطوف به رشد روحى فرد، و مانند دین، امرى کاملا فردى است. امروزه، آنچه در حیطه ى اخلاق شخص معمار قرار مى گیرد، ربطى به آموزش و کار حرفه اى او ندارد. در نظام آموزش معمارى، کارى با تربیت اخلاقى طالبان معمارى ندارند. در عالم حرفه نیز، نه سپردن کار به معمار با اخلاقیات او ارتباطى دارد، نه مناسبات معمار با تشکیلات صنفى است. در عالم مدرن است که میان نتیجه و محصول کار معمار با اخلاق و میزان تزکیه ى نفس وى ربطى قایل باشد.
پیش از مدرن، تربیت اخلاقى در حین تربیت حرفه اى صورت مى گرفت و فرد با همه ى اعمال زندگى، از جمله آموزش و عمل معمارى، بار مى آمد و صفات اخلاقى خود را شکل مى داد. رشد معمار در تشکیلات صنفى به اخلاق و منش فردى و اجتماعى او وابسته بود. مردم نیز معمار خوش سیرت را خوش نفس و خوش دست و مبارک مى شمردند. اخلاق نه امرى عرفى، بلکه امرى دینى و لازمه ى تقرب به خداوند تلقى مى شد. با توجه به اندیشه ى پیوستگى همه ى ساحات نظام هستى و اعمال آدمى از امور دنیوى و اخروى (خصوصا در عالم اسلامى) اعتقادى راسخ وجود داشت که محصول کار همه ى فنون متأثر از دل پدیدآورنده ى آنهاست. مثلا، خوش نویسان صفاى خط را متأثر از صفاى دل مى دانستند. (60)
نویسندگان متون و تذکره ها، هنگام ذکر کسان، از صفات اخلاقى ایشان نیز سخن گفته اند. نصرآبادى، ادیب دوره ى صفویه، درباره ى استادعلى اکبر اصفهانى، معمار مسجد امام اصفهان، مى نویسد: “استاد على اکبر معمارباشى اصفهانى، مرد کدخدایى در نهایت آرامى و صلاح و درویشى است. مسجد جمعه ى کبیر واقع در میدان نقش جهان به معمارى او به اتمام رسید”. (61)
تنها ابیات باقى مانده از استاد على اکبر نیز از این نظر شایان توجه است. نصرآبادى این ابیات را چنین نقل کرده است:
فکر شعر هم مى کرد. این رباعى به زبانش آمده:

آن کس که به نفس خود نبردى دارد
با خویش همیشه سوز و دردى دارد

گر خاک شود عدو و بر باد رود
غافل نشوى که بازگردى دارد

این بیت هم از اوست:
اکبر به دعا برآر دستى
تا دست تو را در آستین است (62)

در رساله ى معماریه شواهد فراوانى در خصوص اخلاقیات معمار و اخلاق در معمارى پراکنده است که بررسى آنها خود محتاج تحقیق مستقلى است. در اینجا به ذکر چند نمونه ى بارز اکتفا مى شود: (63)
حضرت آقاى مشارالیه که وجودى شریف و به غایت حلیم و سلیم طبع است و در دین و دیانت سخت متعبد، هیچ گاه ذره اى کبر و کین به دل نداشته است و به فرانمودن معارف و کمالات خود نپرداخته است. توان گفت که هرگز، ولو یک بار، به عمر خود بر زبان نیاورده است که بر فلان کار قادرم و در فلان صنعت و عمل ماهرم. اگر بیگانه اى سال ها با وى همنشین شود، تا آقا برنخیزد و به کارى نپردازد، از صنعت و کار و معرفت وى در علم هندسه آگاه نشود؛ زیرا که وى بر رغم دیگران، خود نستاید و باوقار و بزرگ منش است. نگوید فلان گونه و فلان نوع هنر دارم (ص ص 76 - 77).
فصل چهارم، در بیان لطف و کرم و احسان آقاى ماست. نگارش این فصل را حاجت نبود، زیرا که لطف و کرم حضرت آقا جمله ى جهان را چون روز ظاهر و باهر است و به شرح و بیان و عیان حاجت نیست. چون اینها تقریر شود، باشد که طبع وى آزرده گردد؛ زیرا مراد شریف و عادت منیف وى این است که انفاق و احسان وى تنها خداى متعال منزه از شریک و زوال داند و بس و دیگران را پیدا نگردد (ص 97).
عادت شریف وى چنین بوده است که تا مالى به دست آورد، حب خداى را، نهانى بر درویشان بذل و تصدق کند. هرگز نبوده است که درهمى یا دانه اى پنهان و اندوخته و ذخیره کند و در اندیشه ى اندوختن مالى چند باشد (ص 97).
در طبع شریفش چندان مرتبه اى از لطف و کرم است که به آزار مورى رضا ندهد (ص 99).
حضرت آقا چون طریق حسنات را سالک بود، با آن که چندان خصال حمیده و افعال پسندیده ى مذکور را مالک بود، خرسند نبود و در توفیر و تکثیر آنها مى کوشید [...] (ص 100).
[...] با خود اندیشیدم که نزدیک حضرت آقا روم و نظر کنم که اکنون در چه کار است [...] سجاده اش پیش چشمه ى جامعه شریف گسترده دیدم [...] از سر تواضع و خوار خویشتنى، در کنار سجاده برخاک بنشسته بود. سبحه اى به دست راست داشت و چوب خطى به دست چپ. با دست راست بى وقفه سبحه مى چرخاند و با هر دانه ذکر، اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله، سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر، بر زبان مى راند. گاه بر اطراف نظر مى کرد و بنایان اهمال کار را به کار مى فرمود و بر ایشان بانگ مى زد و بر چوب خطى که به دست چپ داشت نشان مى نهاد (ص 147).
درباره ى سنان آقا مى نویسد: “هفتاد و نه سال از عمر شریف خود را، از اوان صباوت و شباب تا گاه کهولت و پیرى، در غزاها و بناهاى خیر سپرد. سعى بلیغ و نیروى بازوى خود بى دریغ در هر یک بذل کرد” (ص ص 241 - 242).
منابع:
1. افشار، ایرج. “مقدماتى درباره ى تاریخ معمارى در ایران، بر اساس متون فارسى”. رواق، ش 1، پاییز 1377 ش.
2. -. “شهر آشوب پیشه هاى ساختمانى”. رواق، ش 4، پاییز و زمستان 1378 ش.
3. الکساندر، کریستوفر، معمارى و راز جاودانگى (راه بى زمان ساختن). ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى. تهران: دانشگاه شهید بهشتى، 1381 ش.
4. بلوم، جاناتان ام. “انتقال طرح ها در سپیده دم معمارى اسلامى”. ترجمه ى معصومه على محمدى رواق، ش 5، بهار و تابستان 1379 ش.
5. ترکمان، اسکندربیگ. تاریخ عالم آراى عباسى. به کوشش ایرج افشار. تهران: امیرکبیر، 1350 ش.
6. تکمیل همایون، ناصر. “جایگاه اجتماعى و فرهنگى حرفه بنایى و معمارى در تاریخ ایران”. مجموعه مقالات نخستین کنگره ى تاریخ معمارى و شهرسازى ایران. ج 5. تهران: میراث فرهنگى
7. جعفر افندى. رساله ى معماریه. ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى. تهران: شرکت توسعه ى فضاهاى فرهنگى، 1375 ش.
8. زرین کوب، عبدالحسین. ارزش میراث صوفیه. تهران: امیرکبیر، 1362 ش.
9. سراج شیرازى، یعقوب بن حسن. تحفة المحبین. به کوشش کرامت رعنا حسینى و ایرج افشار. تهران: نشر نقطه، میراث مکتوب، 1376ش.
10. ضیمران، محمد. جستارهایى پدیدارشناسانه پیرامون هنر و زیبایى. تهران: کانون، 1377 ش.
11. قیومى بیدهندى، مهرداد. “رساله ى معماریه و معمار مسجد احمدیه”. مجموعه مقالات نخستین همایش معمارى مسجد (گذشته، حال، آینده). تهران: دانشگاه هنر، 1376ش.
12. کربن، هانرى. آیین جوانمردى. ترجمه ى احسان نراقى. تهران: نشر نو، 1363 ش.
13. کوستوف، اسپیرو. “معماران سده هاى میانه در شرق و غرب”. ترجمه ى فرزانه طاهرى. بخش اول: خیال. ش 3، پاییز 1381 ش.
14. -. بخش دوم: خیال. ش 4، زمستان 1381.
15. کومارا سوامى، آناندا. “هنر بدون علم هیچ است”. ترجمه ى نادیه ایمانى. خیال. ش 2، تابستان
1381 ش.
16. - “فلسفه ى نر در قرون وسطى و شرق”. ترجمه ى علاء الدین طباطبایى. رواق. ش 6، نیم سال اول 1382 ش.
17. گلمبک، لیزا و دونالد ویلبر، معمارى تیمورى در ایران و توران. ترجمه ى کرامت لله افسر و محمد یوسف کیانى. تهران: میراث فرهنگى.
18. گیدنز، آنتونى. جامعه شناسى. ترجمه ى منوچهر صبور. تهران: نشر نى، 1378 ش.
19. لاله، هایده. “معماران دوره ى اسلامى، دانش نظرى و کاربرد عملى آن”. میراث جاویدان. سال چهارم، ش 3 و 4.
20. لینگز، مارتین. هنر خط و تذهیب قرآنى. ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى. تهران: گروس، 1377 ش.
21. مجتهدى، کریم و دیگران. مدارس و دانشگاه هاى اسلامى و غربى در قرون وسطى. تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1379 ش.
22. محمودزاده، مهرداد. “ذکر هنرمند”. خیال. ش 6، تابستان 1382 ش.
23. مک چسنى، آر. دى. “احداث اصفهان عباسى در متون صفوى”. ترجمه ى مهرداد محمودزاده. رواق. ش 1، پاییز 1377 ش.
24. منجم یزدى، ملاجلال الدین محمد. تاریخ عباسى یا روزنامه ى ملا جلال. به کوشش سیف الله وحیدنیا. تهران: وحید، 1366 ش.
25. نجیب اوغلو، گل رو، هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى). ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى. تهران: روزنه، 1380 ش.
26. ندیمى، حمید. “آموزش معمارى، دیروز و امروز”. فصلنامه ى پژوهش و برنامه ریزى در آموزش عالى ش 13 و 14، 1375 ش.
27. ندیمى، هادى. “آیین جوانمردان و طریقت معماران (سیرى در فتوت نامه هاى معماران و بنایان)”. مجموعه مقالات کنگره ى تاریخ معمارى و شهرسازى ایران. ج 5. تهران: میراث فرهنگى.
28. نصرآبادى، میرزا محمد طاهر. تذکره ى نصرآبادى. به کوشش وحید دستگردى. تهران: فروغى،
1361 ش.
29. همایى، جلال الدین. تاریخ اصفهان (مجلد هنر و هنرمندان). به کوشش ماه دخت بانو همایى. تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375 ش.
30. هلد، رناتا. “جست و جوى تعریف هنر معمارى در دوره ى اسلامى”. ترجمه ى فرزین فردانش. رواق. ش 4، پاییز و زمستان 1378 ش.
31. هنر فر، لطف لله. گنجینه ى آثار تاریخى اصفهان. اصفهان: کتاب فروشى ثقفى. 1350 ش.
32. Grabar, Oleg. The Formation of Islamic Art. New Haven-London, Yale Univ., 19737.
33. Mayer, L.A. Islamic Architects and Their Works. Albert Kunding, 1956.

پی نوشت ها :

(1) عضو وابسته ى فرهنگستان هنر..
(2) از جمله، نک: کریم مجتهدى و دیگران، مدارس و دانشگاه هاى اسلامى و غربى در قرون وسطى (تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1379 ش).
(3) در رساله ص ص 65 و 72 صحنه اى وصف شده است که در آن، استاد هندسه متنى را مى خواند و شاگرد ابتدایى معمارى به آن گوش فرامى دهد و آن را مى فهمد. این خود نشان از آموزش هاى مقدماتى آنان دارد. متن رساله، خصوصا دیباچه و اشعار و واژه نامه هاى آن، از دانش نسبتا گسترده و تسلط او بر سه زبان ترکى، عربى و فارسى، حکایت مى کند.
(4) هایده لاله، “معماران دوره اسلامى، دانش نظرى و کاربرد عملى آن”، میراث جاویدان، سال چهارم، شماره ى 3 و 4، ص ص 42 - 41.
(5) گل رونجیب اوغلو، هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى)، ترجمه ى مهرداد قیومى بید هندى (تهران: روزنه، 1380 ش)، ص ص 189 - 188؛ قیومى، “عمارت هشت بهشت اصفهان”. ص ص 53 -52..
(6) درباره ى سمت هاى معمارى در ایران دوره ى صفویان، نک: آر. دى. مک چسنى، “احداث اصفهان عباسى در متون صفوى”، ترجمه ى مهرداد محمودزاده، رواق، شماره ى 1 (پاییز 1377 ش). در خصوص سمت هاى مشابه در دیگر سرزمین ها در قرون وسطا، نک: اسپیرو کوستوف، “معماران سده هاى میانه در شرق و غرب” ترجمه ى فرزانه طاهرى، خیال، شماره ى 3 (پاییز 1381 ش)؛ هایده لاله، “معماران دوره ى اسلامى، دانش نظرى و کاربرد عملى آن”، میراث جاویدان، سال چهارم، شماره ى 3 و 4؛
L: A. Mayer, Islamic Architects and their works, Albert kunding, 1956.
(7) هوارد کرین، “مقدمه ى مترجم انگلیسى” بر رساله ى معماریه، ص ص 4 -3؛ نک: جعفر افندى، رساله ى معماریه، ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى (تهران: شرکت توسعه فضاهاى فرهنگى، 1375 ش).
(8) نک: “معماران سده هاى میانه در شرق و غرب”، ص ص 122 - 116؛ هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى)، ص 250 - 177..
(9) در مقاله ى زیر از ایرج افشار حدود آنچه مى توان از متون فارسى درباره ى معمارى توقع داشت، تبیین شده است:
ایرج افشار، “مقدماتى درباره ى تاریخ معمارى در ایران، بر اساس متون فارسى”، رواق، شماره ى 1 (پاییز 1377 ش)، ص ص 46 - 41.
(10) ابوالفضل بیهقى، تاریخ بیهقى، ص 181؛ نک: “معماران دوره ى اسلامى، دانش نظرى و کاربرد عملى آن”، ص 40.
(11) القاب استاد على اکبر اصفهانى، معمار مسجد امام اصفهان، در کتیبه ى مهم سر در این مسجد چنین است: “و بمعماریة من فى العمل کالمهندسین و هو النادر فى الاوانى استاد على اکبر الاصفهانى” (به معماریت آن که در عمل مانند مهندسان است و او یگانه ى دوران ها، استاد على اکبر اصفهانى است).
(12) میرزا محمدطاهر نصرآبادى، تذکره ى نصرآبادى، به کوشش وحید دستگردى (تهران: فروغى، 1361 ش)، ص 138.
(13) لیزاگلمبک و دونالد ویلبر، معمارى تیمورى در ایران و توران، ترجمه ى کرامت الله افسر و محمد یوسف کیانى (تهران: میراث فرهنگى، 1374 ش)، ص ص 262 - 256.
(14) Islamic Architects and Their Works, pp.19-21.
(15) این سخن را، در سال 1376 از استاد ایرج افشار شنیدم. ایشان افزودند که مقصود از “اعیان” اشراف و متمولان نیست، بلکه کسانى هستند که در “عین” نبوده اند، یعنى در مراتب بالاى اجتماعى قرار نداشتند.
(16) نام برخى معماران سلجوقى به صورت برجسته در ترنج هاى جانبى کتیبه ى اصلى آمده است و در برخى از کتیبه هاى اندلس، نام معمار قبل از نام سرکار ذکر شده است، (نک: “معماران سده هاى میانه در شرق و غرب ص 123.)
(17) Islamic Architects and Their Works , pp. 22 - 23.
(18) نک: هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى)، ص ص 255 - 11، 252؛ “مقدماتى درباره ى تاریخ معمارى ایران...”؛ “معمارى دوره ى اسلامى، دانش نظرى و کاربرد علمى آن”؛ ریاضى، “کتاب شناسى معمارى و شهرسازى ایران”. نگارنده، بسیارى از فهرست هاى تفصیلى نسخه هاى خطى فارسى را بررسى کرده و در آنها به نوشته هایى درباره ى علومى چون هیئت، ریاضیات، علوم دینى و حتى فنون آشپزى و نگاه دارى چارپایان برخورده، اما اثرى از کتابى درباره ى معمارى ندیده است..
(19) “معماران سده هاى میانه در شرق و غرب”..
(20) آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه ى منوچهر صبور (تهران: نشر نى، 1378ش)، ص ص 521 - 517.
(21) نک: ملاجلال الدین محمد منجم یزدى، تاریخ عباسى یا رزنامه ى ملاجلال، به کوشش سیف الله وحیدنیا (تهران: وحید، 1366 ش)، ص 330؛ کتیبه ى سر در مسجد امام اصفهان که در آن محب على بیگ الله با عنوان “مشرف” ذکر شده است. همین شخص، بنابر گزارش اسکندربیگ ترکمان “سرکار عمارات خاصه ى شریفه ى اصفهان” (یعنى مدیر پروژه هاى ساختمانى دربار در پایتخت) بوده است؛ اسکندربیگ ترکمان، تاریخ عالم آراى عباسى، به کوشش ایرج افشار (تهران: امیرکبیر، 1350 ش)، ص ص 950 - 949. آنچه درباره ى تقسیم کارها و عناوین سمت ها و مشاغل خاصه در دوره ى صفویه ذکر شده، در حد فرضیه است و هنوز جاى تحقیقى وافى در این باره (حتى در دوره ى مهم صفویه) خالى است.
(22) در عثمانى “بناهاى مهم را تحت حمایت خاصه معمار لرى اوجاغى (هیأت معماران دربار)، مجموعه اى از وزارت امور عامه تحت ریاست یک استاد معمار با عنوان سر معماران خاصه یا خاصه معمارباشى (سر معمار دربار) و همکارى معماران و کارگران ماهر، که هر یک در رشته اى مهارت داشته، مى ساخته اند؛ کرین، مقدمه ى مترجم انگلیسى بر رساله ى معماریه، ص ص 4 -3.
(23) طراحى فضاهاى شهرى، مانند میدان، مناره، باغ هاى عمومى، خیابان و پل نیز بر عهده ى معماران بود. معماران، علاوه بر آن که طراحى شبکه ى آب رسانى و فاضلاب داخل بناها را برعهده داشتند (که نمونه ى بارز آن شبکه ى پیچیده ى آب رسانى در عمارت هشت بهشت اصفهان است)، شبکه ى آب رسانى شهر را هم طراحى مى کردند. در عثمانى، معمار باشى مسؤول امور آب پایتخت (استانبول) هم بود و به عبارتى بالاترین مقامات مهندسى کشور، یعنى معمار باشى و صوناظرى (ناظرآب) در یک نفر جمع مى آمد؛ نک: رساله ى معماریه.
(24) fine arts.
(25) decorativer arts.
(26) آنچه درباره ى دوران پیش از مدرن مى گوییم، ممکن است در کلیات بر همه ى جهان صدق کند، اما در محدوده ى این مقاله، منحصر است به ایران و عثمانى که تا نیمه دوم دوران صفویه (یعنى دست کم تا عهد سلطان سلیم اول)، سخت تحت تأثیر فرهنگ ایرانى بوده است.
(27) به معناى هنر، در این ابیات توجه کنید:
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند
قباى اطلس آن کس که از هنر عارى است
(حافظ)
چهار چیز شد آیین مردم هنرى
که مردم هنرى زین چهار نیست برى
یکى سخاوت طبعى چو دستگاه بود
به نیک نامى آن را ببخشى و بخورى...
(ابن یمین)..
(28) حافظ “فن” و “هنر” را معادل هم به کار گرفته است:
عشق مى ورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهاى دگر موجب حرمان نشود.
(29) نک:
oleg Grabar, The Formation of Islamic Art (New Haven-London:
Yale University, 1973), pp. 75-103.
(30) هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى)، ص ص 291 - 287..
(31) کتاب هاى مسما به “تذکره” معمولا به شاعران و کتاب هاى تاریخ به شاهان و وزیران اختصاص داشت و در کتیبه ى بناها و مقدمه ى کتاب ها نیز فقط نام امیر و وزیر ذکر مى شد. فقط در برخى بناها، نام معمار و کاشى کار و... در گوشه اى دور از چشم یا در ذیل نام امیر آمده است. بنابراین، یگانه راه ثبت نام هنرمند در تاریخ این بود که در زمره ى شاعران باشد، آن هم از شاعرانى که مغضوب سلطان وقت نباشند؛ زیرا تذکره ى شاعران نیز نوعا به امید صله، به نام سلطان و امیر وقت نوشته مى شد. از بزرگ ترین معماران ایران و بلکه یکى از بزرگ ترین معماران و طراحان شهرى در عالم پیش از مدرن، یعنى استاد على اکبر اصفهانى (معمار مسجد امام و میدان نقش جهان اصفهان)، جز چند کلمه در کتیبه ى مسجد و در تواریخ آن دوره هیچ نشانى باقى نیست و نیز چند سطرى که ادیب معاصر او، نصرآبادى، در تذکره اش آورده، آن هم به این مناسبت که استادعلى اکبر گاهى شعر هم مى سروده است..
(32) هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى)، ص ص 89 - 88.
(33) همان، ص ص 250 - 178؛ “معماران دوره ى اسلامى، دانش نظرى و کاربرد علمى آن”..
(34) در کتیبه ى سردر مسجد امام اصفهان، معمار مسجد، استاد على اکبر اصفهانى را در عمل مانند مهندسان شمرده اند. این نکته براى تفخیم ذکر شده است؛ یعنى آن استاد معمار آنچنان ماهر بوده که در عمل به مهندسان مى مانسته است.
(35) در قسمت هاى منقول از رساله، همه ى تأکیدها از ماست..
(36) در همین فقره، این نکته ها پیداست: موسیقى “صنعت است، لازمه ى آن که فرد به چیزى بپردازد، این است که خیر و نفع دنیا و آخرت در آن باشد. نشانه ى وجود خیر در چیزى، این است که انسان هاى نیک بدان بپردازند. لازمه ى استاد شدن در صنعت، دعاى خیر و اذن اولیاى خداست.”..
(37) ظاهرا این سمت از سمت هاى تشریفاتى دربار بوده است.
(38) منظور مسجد جامع سلطان احمد است که محمد آقا در آن زمان در استانبول مى ساخت.
(39) آناندا کومارا سوامى، “هنر بدون علم هیچ است”، ترجمه ى نادیه ایمانى، خیال، شماره ى 2 (تابستان 1381 ش)، ص ص 13 - 12.
(40) افلاطون، معمارى را از نوع اول تصویرسازى مى داند که به ساختن راستین، یعنى ساختن الهى، نزدیک تر است و نقاشى را از نوع دوم، که در واقع تقلید از تقلید و تصویرسازى دروغین است؛ نک: محمد ضیمران، جستارهایى پدیدارشناسانه پیرامون هنر و زیبایى (تهران: کانون، 1377ش)، ص ص 99 - 98..
(41) قرآن کریم: رعد، 2؛ لقمان، 10.
(42) قرآن کریم، ملک، 3.
(44) نک: هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توپقاپى)، ص ص 6، 161 - 160.
(45) همین معنا در یونان باستان هم مطرح بوده است. “یونانیان هنرمندان را به آفرینندگان (demiurgos) تشبیه نمودند؛ یعنى براى نخستین بار وجهى از رویکرد کلامى theology of art را که در دریافت اساطیرى آن دوران ریشه داشت، وارد بحث هنر نمودند. افلاطون هنرمند را به آفریننده اى مانند نمود که با آیینه اى که در دست دارد، تصویر خورشید و زمین و آسمان ها را منعکس مى کند. در این تمثیل، هنرمند، چون ایزدان، آفریننده محسوب شده است. [... امپدوکلس] پیدایش عالم را هم به هنرمند و نگارگرى نسبت مى دهد که در سایه ى هنر (techne) خویش طبیعت زیبا را ترسیم نموده و به یارى قلم زیباى خویش هستى را مى آراید”؛ جستارهایى پدیدارشناسانه پیرامون هنر و زیبایى، ص ص 72 - 71.
(47) حافظ مى گوید: “فتنه مى بارد از این طاق مقرنس، برخیز”.
(48) نک: کریستوفر الکساندر، معمارى و راز جاودانگى (راه بى زمان ساختن)، ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى (تهران: دانشگاه شهید بهشتى، 1381 ش)؛ مارتین لینگز، هنر خط و تذهیب قرآنى، ترجمه ى مهرداد قیومى بیدهندى (تهران: گروس، 1377 ش)، ص 14، پانوشت 10..
(49) برخى از آن به “اسطوره ى پیدایى” تعبیر کرده اند؛ نک: ناصر تکمیل همایون، “جایگاه اجتماعى و فرهنگى حرفه بنایى و معمارى در تاریخ ایران”، مجموعه مقالات نخستین کنگره ى تاریخ معمارى و شهرسازى ایران، ج 5 (تاریخ: میراث فرهنگى)، ص 330.
(50) هادى ندیمى، “آیین جوانمردان و طریقت معماران (سیرى در فتوت نامه هاى معماران و بنایان)”، مجموعه مقالات کنگره ى تاریخ معمارى و شهرسازى ایران، ج 5 (تهران: میراث فرهنگى).
(51) هندسه و تزیین در معمارى اسلامى (طومار توتیایى)، ص 155.
(52) نک: عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه (تهران: امیرکبیر، 1362 ش)، ص ص 178 - 151.
(53) نک: هانرى کربن، آیین جوانمردى، ترجمه ى احسان نراقى (تهران: نشر نو، 1363 ش)؛ “آیین جوانمردان و طریقت معماران...”..
(54) ecole des beaux - arts.
(55) bau haus.
(56) نک: حمید ندیمى، “آموزش معمارى، دیروز و امروز”، فصلنامه ى پژوهش و برنامه ریزى در آموزش عالى، شماره ى 13 و 14 (1375 ش).
(57) نک: معمارى و راز جاودانگى (راه بى زمان ساختن).
(58) همان..
(59) رساله ى معماریه، ص ص 241 - 240.
(60) سلطان على مشهدى، نستعلیق نویس معروف گفته است:
داند آن کس که آشناى دل است
که صفاى خط از صفاى دل است
در این خصوص کتاب هاى متعددى تألیف شده است که از نفیس ترین آنها تحفة المحبین، اثر سراج حسنى کاتب است.
(61) تذکره ى نصرآبادى، ص 138..
(62) همانجا..
(63) نک: مهرداد قیومى بیدهندى، “رساله ى معماریه و معمار مسجد احمدیه”، مجموعه مقالات نخستین همایش معمارى مسجد (گذشته، حال، آینده) (تهران: دانشگاه هنر، 1376ش)؛ مهرداد محمودزاده، “ذکر هنرمند”، خیال، شماره ى 6 (تابستان 1382ش)..

منبع: مقالات اولین هم اندیشی معنویت و اموزش هنر /فرهنگستان هنر با همکاری پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی /ویراستار : فرهاد طاهری /تهران فرهنگستان هنر 1384

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما