انتساب شرک به شیعه از منظر قرآن (2)

يکشنبه، 12 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتساب شرک به شیعه از منظر قرآن (2)
بررسی و نقد آراء وهابیت در انتساب عنوان شرک به شیعه از منظر قرآن کریم(2)
 

نویسندگان: دکتر سید ابوالفضل سجادی(1)
و مهدی آشناور(2)


 

معیار شرک

معیار شرک چیست؟ و آیا می توان به سادگی هرکسی را مشرک دانست؟ برای رسیدن به پاسخ مناسب برای چنین سؤالاتی کافی است روایاتی که در منابع خود اهل سنت آمده، بررسی شود؛ برای نمونه: بخاری در خصوص شرک و عدم شرک اشخاص و اینکه معیار مسلمان شدن چیست، از پیامبر(ص) نقل کرده است:« قال رسول الله(ص) امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا: « لا اله الا الله» عصم منی ماله و نفسه الا بحقه و حسابه علی الله» (بخاری، 392/1). همین روایت با سندهای مختلف در صحیح مسلم از رسول الله (ص) آمده است.(مسلم بن حجاج، 134/1 و 135).
ثانیاً در صحیح بخاری آمده است: پیامبر خدا(ص) در روز بدر دستور داد تا 24 نفر از بزرگان قریش را در چاهی از چاه های بدر بیندازند و عادت پیامبر(ص) این گونه بود که اگر بر یک قومی قالب و پیروز می شد، در همان جا، سه شبانه روز می ماند و در روز بدر نیز در روز سوم دستور داد که اسباب و اثاثیه اش جمع آوری شود و سپس با پای پیاده به راه افتاد و اصحابش نیز به دنبالش به راه افتادند و می پنداشتند که پیامبر(ص) می خواهد بعضی از کارهای عقب مانده اش را تکمیل کند تا اینکه در لبه چاهی که جسد مشرکان در آن انداخته شده بود، ایستاد و با ذکر نام و نام پدرشان، آنان( جسد مشرکان) را خطاب قرار داد:« ای فلانی پسر فلانی آیا خوش حال می شدید اگر از آل و رسولش اطاعت می کردید؟ ما آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود به حق یافتیم؟ آیا شما نیز آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود، به حق یافتید؟»در این هنگام، عمر گفت یا رسول الله(ص) آیا اجسادی را که روح و جانی ندارند، خطاب قرار می دهی؟ پیامبر(ص) در جواب گفت: قسم به پروردگاری که جانم در قبضه اوست، شما در شنیدن سخنانی که می گویم بهتر از آنان نیستید».
در این روایت که حضرت رسول(ص) با مردگان جنگ بدر صحبت می فرماید، عمر اعتراض می کند و می گوید با اجساد بی روح سخن می گویی؟ حضرت در جواب می فرمایند: آن ها شنواتر از شمایند.
می بینیم که حضرت آن ها را صدا می زند و خطاب به آن ها می فرماید:« السلام علیکم یا اهل القبور، یغفرالله لنا و لکم، انتم سلفنا و نحن بالاثر».
از طرفی همه مسلمانان بالاتفاق در تشهد تمام نمازهایشان می گویند:« السلام علیک ایها النبی و رحمة الله...».
اگر خطاب یا رسول الله(ص)، یا علی(ع) و مانند این ها شرک باشد و صدا زدن اموات حرام و موجب شرک و کفر شود، پس- العیاذ بالله- این موضوع شامل حال پیامبر(ص) در جنگ بدر نیز می شود. در هر حال، صدا زدن مردگان، عبادت آن ها نیست. البته در برخی جاها گفته اند که اموات سلام زائر را می شنوند و خداوند روح آن ها را به آن ها باز می گرداند تا جواب سلام زائران خود را بدهند.
از انس روایت شده کفر در سه حالت به شخص قابل اطلاق است؛ انس نقل می کند، پیامبر(ص) فرموده است:« ثلاث من اصل الایمان الکف عمن قال: لا اله الا الله لانکفره بذنب و لانخرجه عن الاسلام بالعمل و الجهاد ماض منذ بعثنی الله الی أن یقاتل آخرأمتی الدجال لا یبطله جور جائر و لا عدل عادل و الایمان بالاقدار»(عبدالرحمن بن قدامه، 371/10؛ بهوتی، 36/3 و 36؛ شوکانی، 30/8؛ سجستانی، 569/1؛ البیهقی، 156/9؛ موصلی، 288/7-287؛ سیوطی، 527/1؛ ثعلبی، 93/2؛ سرخسی، 160/1).
سه چیز از اصل ایمان به حساب می آیند: 1) هرکس کلمه شهادت بگوید نباید نسبت کفر به او بدهیم و به واسطه کردارش او را از اسلام خارج نمائیم. 2) از روزی که خداوند پیامبر را مبعوث کرده، جهاد واجب شده است و تا زمانی که آخرین امت ایشان در برابر دجال جهاد می کند، ستم هیچ ستمکاری و عدالت هیچ عادلی نمی تواند آن را باطل و از بین ببرد، 3) ایمان به قضا و قدر الهی.

تکفیر مسلمانان مخالف نصّ قرآن است

اسلام چیست؟ و مسلمان کیست؟ به چه کسی مسلمان گفته می شود و به تعبیر دیگر مرز ورود به جامعه اسلامی و خروج از آن چیست؟
بدون شک، کمترین درجه مسلمانی، اقرار و گواهی به وحدانیّت خداوند تبارک و تعالی و رسالت و پیامبری خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی(ص) است، گرچه فقط زبانی باشد. با توجه به آیات ذیل می توان به تعریفی از اسلام و مسلمان رسید:
آیه اول: خداوند متعال در قرآن می فرماید: « قالت الاعرابُ ءامنا قلْ لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمنُ فی قلوبکم»(حجرات، 14). « عرب های بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید : اسلام آورده ایم، چون هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فرو گذار نمی کند، خداوند آمرزنده و مهربان است.»
راغب می نویسد:« الإسلام: الدخول فی السلم، و هو ان یسلم کلّ واحد منهما ان یناله من ألم صاحبه»؛ اسلام یعنی ورود در امنیت و آرامش، یعنی با پذیرش توحید و رسالت از آزار دیگری محفوظ باشد.(راغب اصفهانی، 421/1).
طبری می نویسد: اسلام شهادت و گواهی به وحدانیّت خدا و یکتایی پروردگار و ایمان، سخن همراه با عمل است.(طبری، 182/26).
زمخشری می گوید: اسلام، ورود در امنیت و آرامش و خارج شدن از جنگیدن با مسلمانان است، که با شهادتین حاصل می شود، این مطلب از سخن خداوند به دست می آید که به گروهی از تازه مسلمان ها فرمود: « شما مسلمان هستید، ولی هنوز ایمان مرز دلهای شما را فتح نکرده است.» در حقیقت اقرار زبانی اگر قلب را تسخیر نکند، اسلام است و اگر زبان و دل هر دو آن را پذیرا شدند، ایمان است. چرا که ایمان اعتقادی محکم، همراه با آرامش درونی است.(زمخشری، 376/4).
قرطبی می گوید: حقیقت ایمان همان تصدیق قلبی است، اما پذیرش اسلام یعنی باور ظاهری به آنچه پیامبر آورده است که همین مقدار برای حفظ جان کافی است.« و حقیقة الایمان التصدیق بالقلب و اما الاسلام فقبول ما اتی به النبی(ص) فی الظاهر، و ذلک یحقن الدم».(قرطبی، 299/16).
ابن کثیر گفته است: از این آیه استفاده می شود که ایمان، اخص از اسلام است که مذهب اهل سنت نیز همین است.
آیه 14 سوره حجرات دلالت می کند که این اعراب منافق نبودند، بلکه مسلمانانی بودند که ایمان در قلب آنان استوار نشده بود و مقامی فراتر از آنچه داشتند، ادعا کردند و به همین جهت خداوند آنان را تأدیب نمود.
و اگر آنان منافق بودند، با آنان برخورد به عمل می آمد و مفتضح می شدند، همان گونه که با منافقان در سوره برائت به عمل آمده است؟ قال ابن کثیر: وقد استفید من هذه الایه الکریمة: ان الایمان اخصّ من الاسلام، کما هو مذهب اهل السنة و الجماعة- الی ان قال:- فدل هذا علی ان هؤلاء الاعراب المذکورین فی هذه الآیه لیسوا بمنافقین و إنما هم مسلمون لم یستحکم الایمان فی قلوبهم، فادعوا لأنفسهم مقاما اعلی مما وصلوا الیه، فأدبوا فی ذلک.
ثم قال: ولو کانوا منافقین لعنّفوا وفضحوا، کما ذُکر المنافقون فی سورة براءة( ابن کثیر، 1607).
آیه دوم:« یا ایها الذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله فتبینوا و لا تقولوا لمن القی الیکم السلم لستَ مؤمناً»(نساء، 94).
سیوطی می نویسد: بزّار و دارقطنی و طبرانی از ابن عباس نقل می کنند که گفت: پیامبراکرم(ص) گروهی را که مقداد هم در میان آنان بود، برای جنگ فرستاد، وقتی که به آن مکان و قبیله رسیدند، دیدند همه فرار کرده اند، مگر یک نفر که چون مال و ثروت زیادی داشته است، فرار نکرده بود تا نگاهش به جنگجویان مسلمان افتاد، شهادتین را بر زبان جاری کرد، مقداد شمشیر کشید و او را کشت.
یکی از مسلمانان گفت: ‌مردی را که گواهی به خدا داد، کشتی؟ من این کارت را به پیامبر گزارش خواهم کرد، پس از بازگشت محضر پیامبر آمدند و گفتند: ای رسول خدا(ص) یک نفر به خداوند اقرار کرد ولی مقداد او را کشت، فرمود: مقداد را صدا بزنید، فرمود: آیا کسی که لا اله الا الله گفت کشتی؟ فردای قیامت چه جوابی داری؟ پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود.(سیوطی، 200/2؛ ابن کثیر، 552/1؛ ابن جوزی، 174/2؛ هیثمی، 9/7).

مخالف بودن تکفیر مسلمان با سنت پیامبراکرم(ص)

با نقل چند حدیث از زندگی و سیره پیامبر(ص) حقیقت موضوع بیشتر روشن می شود.
1. بخاری از عبدالله بن عمر نقل می کند: رسول خدا(ص) فرمود: مأمور شده ام تا با مردم بجنگم تا بگویند:« اشهد ان لا اله الا الله، و أنّ محمداً رسول الله» و نماز را بخوانند، زکات بدهند، پس هرگاه این چنین کردند، از طرف من خون و مالشان محفوظ است، مگر حق اسلام که حسابشان بر خداست.( بخاری، 11/1).
2. انس بن مالک از رسول خدا نقل می کند: مأمور به جنگیدن با مردم هستم تا لا اله الا الله بگویند، هرگاه آن را بر زبان جاری کردند و مانند ما نماز خواندند و رو به قبله نماز خواندند و ذبح حیوانات را مانند ما انجام دادند، خون و اموال آنان بر ما حرام می شود، مگر حق خدا که حسابشان بر اوست.(بخاری، 102).
3. میمون بن سیاه از انس بن مالک پرسید: چه چیز خون انسان و مالش را حرام می کند؟ گفت: شهادت به یگانگی خدا و رو به قبله شدن و همانند ما نماز خواندن و خوردن گوشت حیوانی که ما آن را ذبح کرده ایم، پس چنین کسی مسلمان است و هر حقوقی مسلمان دارد، او هم دارد.(همان، 103).
4. انس بن مالک از رسول خدا(ص) نقل می کند: ‌کسی که مانند ما نماز بخواند و به طرف قبله بایستد و از گوشت ذبح شده ما بخورد، پس او مسلمان است و در پناه خدا و رسول، عهد خدا را دوباره نشکنید.(همان، 102)
5. مسلم از اسامة بن زید نقل می کند: پیامبراکرم(ص) ما را به جنگ قبیله ای فرستاد، هنگام صبح در میان قبیله حرمة از جُهینه بودیم، مردی از افراد قبیله را تعقیب کردم، گفت: لا اله الا الله، با نیزه او را از پا درآوردم، احساس کردم که کار بدی کرده ام و لذا به پیامبر گزارش دادم، فرمود: آیا کسی که لا اله الا الله گفت او را کشتی؟ عرض کردم: ای رسول خدا(ص) او برای حفظ جان و ترس از اسلحه آن را گفت. فرمود: مگر تو قلبش را شکافتی تا بدانی که صادقانه می گوید یا نه؟ پیامبر این سخن را مدام تکرار می کرد، آرزو کردم روزی از نو مسلمان شوم. سعد بن وقّاص می گوید: من هیچ مسلمانی را نمی کشم تا ذو البطین یعنی اسامه او را بکشد.
شخصی پرسید: مگر خداوند نفرموده است: بکشید کافران را تا فتنه ای نباشد و همه دین برای خدا باشد؟
سعد وقّاص گفت: ما جنگ کردیم تا فتنه ای نباشد، ولی تو و یارانت جنگ می کنید تا فتنه باشد.(مسلم، 67/1).
6. مسلم نیز از مقداد بن اسود نقل می کند: به رسول خدا(ص) عرض کردم: اگر شخصی از کفار با من درگیر شود و با شمشیر یکی از دست هایم را قطع کند، سپس از ترس من به درختی پناه برد و بگوید: در برابر خدا تسلیم هستم. آیا پس از گفتن این سخنان او را به قتل برسانم؟ پیامبر(ص) فرمود: او را نکش، چون اگر او را کشتی، همانند تو مسلمان است قبل از کشته شدن و تو همانند او هستی قبل از گفتن شهادتین.(مسلم، 66).
سیوطی در درالمنثور می نویسد: وقتی عقبة بن ابی معیط از سفر باز می گشت، غذایی تهیه می کرد و بزرگان قومش را دعوت می کرد. او با پیامبر زیاد رفت و آمد داشت. روزی از مسافرت برگشت و مردم و پیامبر(ص) را دعوت نمود. وقتی به غذا نزدیک شدند، حضرت فرمودند: من از غذای تو نمی خورم، مگر این که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت من بدهی. عقبه شهادتین را گفت. (سیوطی، 68/5؛ ابونعیم، 470؛ صالحی شامی، 468/2؛ مقریزی، 163/12؛ زیلعی، 458/2).
ابن شهرآشوب می نویسد: ابن عباس و ضحاک درباره آیه «و یومَ یعضُّ الظالمُ»(الفرقان، 27) می گویند: درباره ابن ابی معیط و ابی بن خلف که با هم دوستی بسیار نزدیک داشتند، نازل شده است، هنگامی که عقبه از سفرش بازگشت، به گروه بزرگان که پیامبر نیز در میان آن ها بود، غذایی داد. حضرت فرمود: من نمی خورم، مگر اینکه تو شهادتین را بگویی. عقبه هم شهادتین را گفت و حضرت هم از طعام او خورد.(ابن شهرآشوب، 118).
این روایت، نشان دهنده این مطلب است که پیامبر(ص) نهایت تسامح را در پذیرفتن افراد درون دایره اسلام داشتند و حتی اقراری ظاهری را ملاک مسلمان شدن می دانستند. از سوی دیگر، کفر امری باطنی است که جز خداوند کسی از آن آگاه نیست و صدور حکم تکفیر نسبت به یکی از مسلمانان امری بسیار خطیر است، پس چگونه می توان به این آسانی حکم تکفیر امت اسلامی را صادر کرد؟
از طرف دیگر، در اسلام این مسئله مورد قبول است که وقتی مجتهد یا حاکم شرع حکمی را صادر کرد و در آن باب اجتهاد نمود، اگر حکم صواب بود، آن مجتهد دارای دو اجر است و اگر دچار خطا شد، یک اجر دارد. این مطلب را علمای اهل سنت و حتی ابن تیمیه و اهل حدیث نیز قبول دارند و خود ابن تیمیه در صفحه 19، جزء‌سوم منهاج السنة این مطلب را آورده است. با استناد به این گفته ها، چگونه فرقه وهابی که بزرگان اهل سنت را قبول دارند، سایر طوایف مسلمان را کافر و مشرک می دانند و خون و ناموسشان را حلال می شمرند؟

بررسی عقاید وهابیت

از عقاید وهابیت که به صورت کلی می تواند مورد نقد و اشکال قرار بگیرد، اعتقاد خاص این فرقه در مسئله توحید در عبادت است. وهابی ها با داخل نمودن امور متعددی در معنای عبادت، دایره توحید در عبادت را آنقدر ضیق کرده اند که امکان عملی بر طبق آن را باقی نگذاشته است و در مقام عمل حتی خود آنان هم نمی توانند از موحدّین در عبادت به شمار آیند. ابن تیمیه می گوید: عبادت اسم جامعی است برای هرچه خداوند آن را دوست داشته و می پسندد و این چیز می تواند در قالب گفتار باشد و می تواند به شکل عمل باطنی و ظاهری مثل نماز، زکات،‌ روزه و حج، راستگویی،‌ اداء امانت، صله ارحام از انسان صادر گردد.(سبحانی، 25).
آنان هر عملی را که حاکی از احترام و تعظیم غیر خدا باشد، موجب شرک و کفر می دانند و لذا به پیروی از این عقیده،‌ شفاعت، توسل، تبرک زیارت قبور انبیاء‌ و اولیاء و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صدای بلند بر پیامبر اسلام خصوصاً در کنار قبر آن حضرت، جشن و شادی در میلادهای پیامبر و ائمه(ع) سوگواری در روزهای وفات و شهادت آنان و ساختن قبّه بر قبور مبارک آنان و هرچیز دیگری که از احترام، تعظیم، تقدس آن ها چه در عمل و چه در قول حکایت بکند به اعتقاد وهابیت حرام و غیرمشروع بوده و اعتقاد به این امور و عمل به آن ها را باعث شرک و کفر می دانند. آیت الله سبحانی در تعریف عبادت می گوید: عبادت دارای دو رکن است یکی اینکه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اینکه این عمل در برابر کسی انجام بگیرد که اعتقاد به الوهیت و ربوبیت او وجود داشته است. (سبحانی، 22) این نقد کلی بر وهابیت اجتناب ناپذیر است و سایر اشکالات جزئی و موضوعی آنان ناشی از همین انحرافات می باشد.
وهابیت نماز و دعا نزد قبور را منع کرده و آن عمل را شرک و کفر دانسته است. ابن تیمیه می گوید: هر زمان که صحابه نزد قبر پیامبر(ص) می آمدند بر او سلام می فرستادند و وقتی قصد دعا داشتند و رو به روی قبر شریف نبوی بودند، خداوند را نمی خواندند، بلکه از قبر برگشته و روی خود را به طرف قبله می کردند و سپس خداوند را می خواندند؛ به همین دلیل هیچ کس از پیشوایان گذشته نگفته است که نماز نزد قبور و مشاهد اولیا مستحب است و نیز نگفته اند که نماز و دعا در آنجا افضل از جاهای دیگر است.(ابن تیمیه، 159).
اول: عموم روایتی که نماز و دعا را در هر مکانی جایز می داند، بر جواز نماز و دعا نزد قبر پیامبر(ص) و قبور انبیا و صالحان نیز دلالت می کند. لذا حکم به جواز به جهت آن عمومات و اطلاقات است.
دوم: آنچه از دین فهمیده می شود این است که نماز و دعا و حتی مطلق عبادات در هر مکانی که شرف و احترامش از شرع رسیده باشد، رجحان دارد. از طرفی شرف هر مکان به کسی است که در آن مکان قرار دارد و شرف و احترام قبر به آن جسد مبارک و پاکی است که در آن جای گرفته است. آیا از نظر شرع قبر پیامبر(ص) شرفی ندارد؟؟
سوم: سیره حضرت زهرا(س) برخلاف رأی وهابیت است. او قبر عمویش حمزه را در هر روز جمعه زیارت می کرد و در کنار آن نماز می گزارد و گریه می کرد( صنعانی، 574/3؛ حاکم نیشابوری، 377/1؛ بیهقی، 131/4). گفتنی است حضرت زهرا(س) هم از بزرگان صحابه به شمار می آید، هم معصوم است.
چهارم: سیره مسلمین از زمان رسول خدا(ص) تاکنون بر این امر بوده که به دعا و نماز نزد قبور صالحان و مؤمنان می پرداختند.
طبری می گوید: وقتی عمر با اصحابش برای انجام حج خارج شد، پیرمردی به او استغاثه کرد. وقتی عمر از حج برمی گشت، در منزلگاه(ابواء) از آن پیرمرد خبر گرفت و فهمید که آن پیرمرد در گذشته است. طبری می گوید: گویا عمر را می بینم که وقتی این خبر را شنید، از جای برخاست و با گام های بلند به سوی قبر رفت، سپس نماز بر او گزارد و قبر را در آغوش گرفت و گریست.(طبری، 230/2).

نتیجه گیری

بنابراین همانطور که آیات و روایات مورد استناد وهابیان، مورد بررسی قرار گرفت، مشخص شد که دلایل و مستنداتشان سست است. آن ها به آیات و روایاتی استناد کرده اند که خود آن آیات و روایات ناقض ادعای آن هاست و آن ها سعی می کنند با مغالطه، نظرات و اعتقادات خود را بر دیگر مسلمانان تحمیل کنند. لذا کسانی را که اعتقادات آن ها را قبول نکنند، مشرک و مهدور الدم می دانند و از آن جا که در برخی موارد با اهل سنت مشترکاتی دارند، بیشترین توجهشان به شیعه می باشد.
منابع:
1. قرآن کریم
2. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، اجتماع الجیوش الاسلامیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
3. مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق و تعلیق: محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
4. ابن قیم، محمد بن ابی بکر، توضیح المقاصد، بیروت، المکتب الاسلامی، 1404ق.
5. زیلعی، تخریج الاحادیث و الآثار، تحقیق: عبدالله بن عبدالرحمن السعد، ریاض، دار ابن خزیمة، 1414ق.
6. ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
7. ابن مرزوق، ابوحامد، التوسل بالنبی و بالصالحین، استانبول، 1986م/ 1407ق.
8. خَلَف، حسین، شیخ خزعل، تاریخ الجزیره العربیة فی عصر الشیخ محمد بن عبدالوهاب(حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب)، بیروت، 1968م/ 1388ق.
9. ثعلبی، تفسیر الثعلبی، مراجعة و تدقیق الاستاذ نظیر الساعدی، چاپ اول، بیروت- دار احیاء التراث العربی، 1422-2002م.
10. ابن عبدالوهاب، سلیمان بن عبدالله بن محمد، تیسیر العزیز الحمید فی شرح کتاب التوحید، مکتبة الریاض الحدیثة، 1420ق.
11. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی، 2001م.
12. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق.
13. الجامع الصغیر، ج1، چاپ اول، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع- 1401-1981م
14. وهبه، حافظ، جزیرة العرب فی القرن العشرین، قاهره، 1387ق/ 1967م.
15. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور فی تفسیر المأثور، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
16. یاسینی، ایمن، الدین و الدولة فی المملکة العربیة السعودیة، ترجمه به عربی، دکتور کمال الیازجی، دارالساقی، 1978م.
17. ابونعیم، احمد بن عبدالله، دلایل النبویة،‌ بغداد، مکتبة النهضة، 1363ق.
18. طبری، احمد بن عبدالله، ریاض النظرة فی مناقب العشرة، بیروت، دارالمعرفه، 1418ق.
19. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.
20. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1422ق.
21. زادالمعاد، ابن قیم، محمد بن ابی بکر، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1407ق.
22. ابن تیمیه الحرانی، احمد بن عبدالحلیم، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، الریاض، الاداره العامة للطبع و الترجمه، 1410ه.
23. امین، سعید، سیرة الامام الشیخ محمد بن عبدالوهاب، مکة، 1384ق.
24. ابی داود سجستانی، ابن الاشعث، سنن، تحقیق و تعلیق: سعید محمد اللحام، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1410ق-1990م.
25. بیهقی، سنن الکبری، دارالفکر، بی تا.
26. صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، تحقیق و تعلیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود، الشیخ علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1414-1993م.
27. شیبانی سرخسی، محمد بن الحسن، شرح السیر الکبیر، تحقیق دکتر صلاح الدین المنجد، مطبعة مصر، 1960م.
28. مقدسی، عبدالرحمن بن قدامه، الشرح الکبیر، بیروت، دارالکتاب العربی للنشر و التوزیع، بی تا.
29. مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی تا.
30. بخاری، محمد بن اسماعیل ابراهیم، صحیح، تاشکند، 1394ق.
31. قزوینی، سیدمحمد حسن، فرقه وهابی و پاسخ به شبهات آن ها، ترجمه علی دوانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1366ش.
32. سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، مؤسسه امام صادق(ع)، 1412ق.
33. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
34. بهوتی، منصوربن یونس، کشاف القناع، تقدیم: کمال عبدالعظیم العنانی/ تحقیق: ابوعبدالله محمد حسن إسماعیل الشافعی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق-1997م.
35. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف اشرف، المکتبة الحیدریه، 1956م.
36. الصنعانی، عبدالرزاق، المصنف، بی جا، بی تا.
37. حاکم نیشابوری، المستدرک، تحقیق: یوسف عبدالرحمن المرعشلی، طبعة مزیدة بفهرس الاحادیث الشریفة،‌ بی تا.
38. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بیروت/ دمشق، دارالعلم/ الدار الشامیة،‌ 1412ق.
39. ابن تیمیه، احمد عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، بی جا، بی تا.
40. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، بولاق مصر،‌مطبعة کبرای امیریه، 1321ق.
41. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله بن عبدالرحمن، تحفة الاخوان، ریاض، 1418ق.
42. بن باز، عبدالعزیز بن عبدالله بن عبدالرحمن، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، جمع و اشراف محمد بن سعد الشویعر، الریاض، دارالقاسم، 1420ق.
43. هیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1408-1988م.
44. ابویعلی الموصلی، مسند ابی یعلی، دارالمأمون للتراث، 1408-1988م.
45. شوکانی، محمد بن علی بن محمد بن عبدالله، نیل الأوطار، بیروت، دارالجیل، 1973.

پی نوشت ها :

1.استادیار دانشگاه اراک
2. کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7

منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم برهان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم برهان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرطاها و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرطاها و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرسام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرسام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرحسام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرحسام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیررضا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیررضا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرارسلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرارسلان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرمهدی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرمهدی و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بیژن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بیژن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بنیامین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بنیامین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یوسف و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یوسف و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
حکمت | آثار عجیب خدمت به مادر / استاد هاشمی نژاد
music_note
حکمت | آثار عجیب خدمت به مادر / استاد هاشمی نژاد
حکمت | امام زمان (عج) ملاک حق و حقیقت / استاد هاشمی نژاد
music_note
حکمت | امام زمان (عج) ملاک حق و حقیقت / استاد هاشمی نژاد
معنی اسم فرزان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فرزان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرعباس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم امیرعباس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آرون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آرون و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال