پویایی و برنایی مکتب تشیع (1)

نویسنده در مقدمه ی این نوشتار به ارائه ی بحثی درمورد مکتب و چگونگی صدق آن در رابطه با تشیع پرداخته آن را جریانی اعتقادی- عملی می داند که از ساماندهی و
چهارشنبه، 22 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پویایی و برنایی مکتب تشیع (1)
پویایی و برنایی مکتب تشیع (1)

 

نویسنده: محمدحسین پژوهنده*



 

چکیده

نویسنده در مقدمه ی این نوشتار به ارائه ی بحثی درمورد مکتب و چگونگی صدق آن در رابطه با تشیع پرداخته آن را جریانی اعتقادی- عملی می داند که از ساماندهی و وحدت رهبری مستمری برخوردار گردیده است.
وی در بخش نخست آن به مواردی از پویایی، که رمز اساسی ماندگاری مکتب شیعه است، همچون موضوع امامت و ولایت، وحدت اصولی و تنوع الگویی، احاطه ی علم امامان، مکتب تشیع به عنوان مکتب امت شاهد، اجتهاد و مسائل مرتبط با آن، می پردازد که بنا به عقیده ی وی از زمره ی امتیازات مکتب تشیع است. آن گاه، در ادامه، به صورت اشاره به سایر مؤلفه های پویایی و ماندگاری مکتب همچون اصول تقیه، مکتب عاشورا و رمضان، اصل نتظار و آماده باش دائمی پرداخته و نوشته ی خود را پس از یک نتیجه گیری به پایان برده است.
ویژکی این نوشتار بیشتر در آن است که تا حد ممکن، قرآن در محور سندیت مطالب آن قرار دارد و تا آن جایی که اخلالی در تبیین و اثبات مطلب وارد نیاید، سعی شده است کم تر رویکرد به نقل و اقتباس وجود داشته باشد تا آن مطالب از تازگی و طراوت برخوردار باشند.
واژگان کلیدی: مکتب، تشیع، اسلام، پویایی، اهل بیت علیهم السلام، فرد و جامعه.

درآمد بحث- پویایی و برنایی مکتب

به عنوان مقدمه شایسته است تأملی در وجه نام گذاری برخی از مذاهب فکری- اعتقادی به عنوان مکتب بنماییم.
عنوان مکتب، چنان که از کاربرد واژگانی آن برمی آید، اصطلاحی است که در محاوره ای اهل علم به محفل تعلیم و تربیت اطلاق می گردد. بر این پایه مجموعه ی آموزشی- تربیتی یک حکیم یا دایره ی رسالت یک نبی و پیامبر و به مثابه محفلی ر نظر گرفته می شود که عهده دار تعلیم و تربیت گردیده است.
استاد شهید مطهری قدس سره، تلویحاً، مکتب را عبارت از مجموعه ی تعالیم منسجمی دانسته است که دارای جهان بینی مکتی بر ایدئولوژی باشد. همچنین ایدئولوژی آن دارای استحکام در اصول و خدشه ناپذیر باشد، هرچند که در فروع قابل تغییر بوده باشد (مطهری 2، 1372، 16-12).
در کنار این برداشت از مکتب، برداشت های دیگری نیز هست که ایدئولوژی را در آن دخالت نمی دهند، همچون برداشت هایی که در جامعه شناسی و علوم سیاسی و غیره از آن می شود.
دکتر علی شرعتی قدس سره در تعبیرهایی که از اسلام دارد، از مکتب و ایدئولوژی هر دو سخن می گوید. وی فرقی بین مکتب و ایدئولوژی در این رابطه نمی گذارد (شریعتی، 1370، 161). وی مجموعه ی اسلام را به مثابه تعلیمات مکتب خانه ای سنتی ارزیابی می کند و به خاطر وجود ارزش های ویژه ای، آن را نسبت به سایر مکاتب متمایز می شناسد (شریعتی، 1377، 525-429). از نظر شریعتی مکتب دارای اجزای اساسی نظام یافته ای است که در دستگاه اعتقادات انسان شامل نظری و عملی است و تصویر کلی از تمامیت پیکره ی آن عنوان مکتب را صادق می خواند (شریعتی، 1375، 71-70).
با این توصیف، مکتب در محاورات اهل فنون و حرف و علوم و مذاهب و معارف اصطلاحی دارای کاربردهای مختلف است؛ گاهی بسیار شامل و به معنای فوق مذهب است، چنان که از دین به عنوان مکتب یاد می کنیم و می گوییم «مکتب اسلام»، و گاهی در درون یک مذهب استفاده می شود، چنان که گفته می شود، مکتب اعتزال، مکتب اشعری مکتب اصولی یا اخباری، یا مکتب حله و کوفه و امثال آن. گاهی نیز دامه ی آن تنگ تر است و بر یک سبک و روش اطلاق می شود مثل مکتب هرات در هنر معماری.
در کنار همه ی این ها مکتب یا مذاهب برابری در معناداری نیز می کند مثل «تشیع یک مکتب است»، و «مکتب تشیع»، و «مکتب اهل بیت علیهم السلام» و ...

مؤلفه های پویایی مکتب تشیع

پویش و پوییدن به معنای حرکت و گام برداشتن رو به جلو در جهت مقصد است.
این کلمه زمانی که بر مفاهیم و عناوین عقلی بار شود، اشاره به معنای استعاری خواهد داشت، چنان که گویی آن شیء نازل منزله ی یک موجود زنده مثل انسان قرار گرفته است. با این تبیین خود به خود مراد از پویش در مثل مفهوم مکتب روشن می شود و طبعاً همان لوازمی را طلب خواهد کرد که یک انسان در پویش خود به سمت مقصدی به آنها نیاز دارد؛ و مهم ترین چیزی که در این راستا بدان احساس نیاز می شود، آگاهی، رشد بالای عقلی، هدف شناسی، راه آشنایی توسعه ی افق فکری و باز بودن میدان دید، داشتن بصیرت کافی، داشتن قدرت تحمل و سعه ی صدر برای هموار ساختن زجرها و مصیبت ها و دشواری های راه بر خود و سایر ملزوماتی است که برای رسیدن به هدف و مقصود لازم است.
این از طرفی، و از طرف دیگر وقتی در برنامه ی کار و وظیفه ی انبیای الهی علیهم السلام نظر می کنیم، می بینیم از عمده ترین نقش های انبیای الهی علیهم السلام- و جانشینان شان- در جامعه ی بشری گسترش دانش و معارف، عدالت طلبی و ستم ستیزی، تلاش در جهت برقراری نظام سیاسی مطلوب، آشنا ساختن افراد با نظام برین اداره ی امور جامعه، تبین و تشریح حقوقی شهروندی، ارائه ی قوانین و مقررات و ضوابط عادلانه، تأکید بر توسعه و آبادانی نیز در قلمرو عمومی مسؤولیت و وظیفه ی آنان قرار دارد.
با این نگرش درمی یابیم که در ارزیابی مکتب انبیای الهی علیهم السلام از نظر دارا بودن و میزان عوامل و عناصر پویایی چند چیز به طور عمده تشخص می یابد: علم و آگاهی؛ وسعت و عمق نظر، حس مسوولیت؛ باز بودن وسعت افق فکری؛ که از ذهن طیار و ذوق سرشار و اتصال به مبدا غیب الغیوب شان سرجشمه می گیرد.
البته اگرچه ممکن است در برخی دیگر از انسان هایی که باری در جهت نجات انسان ها احساس وظیفه ی دستگیری نموده اند مصداق داشته باشد، چنان که مکتب اخلاقی بودا و کنفوسیوس هنوز همچنان فعال و پویا هستند و در نقشی که در آن مکاتب برنامه ریزی شده است تا حدودی موفق نیز می باشند، لیکن آنچه در این نوشته می خوانیم نتیجه بگیریم اشاره به ویژگی درخشان مکتبی است که علاوه بر مأموریت های سایرین، دارای جامعیتی در تداوم راه انبیای الهی و حلقه ی اتصالی است از ولایت الهیه ی آنان چنان که نظیر آن را در هیچ یک از مکاتب دیگر نمی توان نشان داد؛ و آن مکتب اهل بیت پیامبر اولوالعزم اسلام است که در زیر به گونه ها ونمونه هایی از ویژگی های آن اشاره می کنیم.

الف- موضوع امامت و ولایت، نخستین رمز پویایی مکتب تشیع

اگر دین را عبارت از امور معنوی، همچون وجود خدا، عالم آخرت، وحی، ملائکه، بهشت و جهنم و آموزه های اخلاقی ارشادی بدانیم و تعالیم دینی را آموزه های اخلاقی نسبی فرض کنیم که بشر به فراخور فهم و اعتباری که بدان ها می دهد، به تفسیر و انطباق آنها بر مسائل زندگی می پردازد (عصری شدن دین) و به عبارت دیگر، آن زمانیکه خدا از میان برود و انسان به جای او بنشیند (تفکر سکولار)، در این هنگام نیازی هم به رهبری الهی در جامعه نخواهد بود؛ لیکن اگر دین ناظر به تمامی ابعاد نیازمندی های بشر در زندگی او باشد و به مثابه کتاب راهنمای زندگی بشر تلقی گردد که جز پدید آورنده ی آن کسی بر اسرار و رموز آن واقف نیست- همان گونه که فی الواقع چنین است- در این صورت به رهبری الهی در جامعه ی انسانی نیاز خواهد بود. از این روی، مسأله ی امامت در جامعه به خودی خود یک ضرورت است، زیرا امامان علیهم السلام به منزله ی ایدئولوگ و رهبر فکری نظام های جامعه می باشند و لذا به عنوان «ولی» شناخته می شوند- که دارای بار اعتقادی و معنوی است- نه پادشاه و سلطان و فرمان فرما و مانند آن. از این روی، خداوند در قرآن اتمام نعمت خود را به وسیله ی اکمال دین با مسأله ی امامت در غدیر بیان داشته است.
اکنون این سؤال پیش می آید که «چرا مسأله ی امامت و ولایت این قدر در اسلام اهمیت دارد که اکمال دین به واسطه ی آن باشد؟». اما اگر اندک تأملی در موقعیت و نقش اما نماییم به حقیقت آن پی می بریم، زیرا در می یابیم که امام در جامعه نقش قلب و مغز در بدن آدمی را دارد.
امام مرجعیت عامه است، فصل الخطاب دعاوی و مناقشات است، تزریق کننده ی حکمت و دانش الهی به پیکر جامعه است، مبین آیات الهی و روشن گر راه بشریت است، اما با دارا بودن علم لدنی مسائل را به معاینه مشاهده می کند و درباره ی آنها سخن می گوید. بنابر این او از مصدر نور الهی پیام می دهد و لذا آن چه می گوید منطبق با حق است و حجت برای مردمان. موقعیت عصمت او از خطا و لغزش های بشری علاوه بر این که موجب جلب اعتماد کامل نسبت به او می شود، خود او را همواره وابسته و پیوسته به ملکوت الهی نگه می دارد و پیروان او از ین طریق به عالم علوی اتصال می یابند. همه ی این ها در مجموع سبب رشد و پویایی مکتبی است که او عهده دار رهبری و زعامت آن است، زیرا بازگشاینده ی اسرار نظام آفرینش و مطلع بر خفایا و زوایای امور است و همچون سالاری راه آشنا، که از زیر و بم و پیچ و خم راه آگاهی دارد، کاروانیان را سالم و غانم به مقصد مقصود می رساند. چنین است که وجود او در جامعه ی اسلامی در بیان قرآن تمامیت نعمت الهی تلقی شده است (ر.ک. زیارت جامعه کبیره).

ب- مکتب تشیع، به عنوان مکتب امت شاهد

سوره ی بقره آیه ی 143 از یک مطلب مهم در اسلام خبر می دهد، و آن تخصیص امت وسط به عنوان امت شاهد برای پیروان اسلام است، که می گوید:
«وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّهً وَسَطَاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی الناّسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» (بقره، 143).
مفاد ظاهر آیه ی شریفه بدون التفات به قراین تخصیص دهنده، ظهور در همه ی امت اسلام دارد که مصداق اجلای آن مؤمنان راستین آگاه به معالم دین هستند. لیکن پس از تأمل در برخی شواهد و قراینی که در خود قرآن بدان ها اشاره شده است، به حقیقتی ورای دلالت ظاهر آن آگاهی می یابیم و آن تخصیص در ظهور آن به ائمه ی معصومین علیهم السلام است که برخی از آن قراین عبارتند از:
1) آیه ی 84 سوره ی نحل می گوید:
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُوْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُستَعْتَبُونَ» (نحل، 84)؛ روزی که از هر امتی شاهدی را برانگیزیم، سپس به آنانی که کفر ورزیدند اذنی داده نمی شود.
کلمه ی امت در این آیه به معنای عام آن، یعنی همه ی پیروان یک دین است که خداوند از میان آنان شاهدانی برمی گزیند. این آیه، به طور واضح، می تواند دلالت بر تخصیص امت و شهید در آیه ی 143 بقره داشته باشد.
2) در سوره ی نساء، آیه ی 41 می گوید:
«فَکَیْفَ اِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هُوْلاءِ وَ شَهیداً» (نساء، 41)؛ چگونه است زمانی که از هر امتی شاهدی بیاوریم و تو را بر این مردم به عنوان شاهد انتخاب کنیم.
3) همچنین در سوره ی نحل آیه ی 89 می گوید:
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ اُمَّهٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهیداً عَلی هوُلاءِ ...» (نحل، 89)؛ روزی که در هر امتی شاهدی بر آنان از خودشان برانگیزیم و تو را به عنوان شاهد بر اینان بیاوریم.
صرف معنایی کلمه شهید و امت در این دو آیه از وضع عام آن به شخص رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و‌اله بسیار روشن است.
4) پس از این که تخصیص این دو کلمه از وضع عام آن به معنای خاص پیامبر صلی الله علیه و آله و هر فرد یا گروهی که خداوند برگزیند روشن شد، می بینیم در قرآن اشاره ای به برخی از مؤمنان نیز، همراه شخص رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله، به عنوان شاهد شده است، چنان که در سوره ی توبه آیه ی 105می خوانیم:
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَری اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُوْمِنُونَ ...» (توبه، 105).
آن چه از این آیه روشن می شود، وجود مؤمنانی همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله در این معناست. اکنون با تأمل در توالی مؤمنان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله به این نتیجه می رسیم که این مؤمنان نه هر مؤمن اصطلاحی است، بلکه مؤمنی است که درجه ی ایمانی او بعد از پیامبر صلی الله علیه و‌آله باشد و آنان کسانی نیستند مگر آنانی که به تصریح قرآن جزو طهارت یافتگان اند؛ آن جا که می گوید:
«اِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطْهِیراً» (احزاب، 33)

ملاحظات

1) هیأت لفظی «جعل»، که در آیه ی مبنا از آن استفاده شده، چون حاکی از سازماندهی انسانی در سنت ثابت آفرینش است، دلالت بر امر تکوینی دارد، نه تشریعی. علاوه بر این، در صورتی که قرینه ی صارفه ای نباشد، تبادر ظهور به همان جعل تکوینی است.(1)
2) استنباط این مطلب که امت شاهد افرادی برگزیده و تعین یافته اند، نه همه ی امت اسلام، از آن روی قوام می یابد که:
اولاً چنان که می دانیم در دین مبین اسلام برای شاهد عادی محکمه شرایطی همچون عدالت، پرهیزگاری و صدق و امانت در گفتار قرار داده شده است، به هنگام تطبیق مسأله ی مورد نظر، چون شهادت بر کل امت است، به دلیل اولویت و اهمیت مسأله، در می یابیم که شرایطی که شاهدان امت از آن برخوردارند، به مراتب سنگین تر از وضیعت شاهد عادی محاکم است، به حدی که جز عصمت چیزی نمی تواند تأمین کننده ی آن باشد.
ثانیاً مضاعف بر آن چه ذکر شد، توصیف امت به وسط، یعنی عدل، در بیان خداوند از نظر مفسرین ظهور مطلق در عصمت آنان دارد، نه فقط عدالتی که از فرد عادی انتظار می رود.
ثالثاً نظر به موقعیت آنان که نازل منزله و مرتبه ی بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند، و این که عصمت از لوازم لاینفک رسالت به شمار می اید، بر این مبنا خصوصیت عصمت، همچون یک شرط به آنان نیز تسری می نمایند.(2)
3) با توضیحات یاد شده روشن می شود که مکتب تشیع به دلیل این که مکتبی منتسب به امت شاهد، یعنی امامان معصوم علیهم السلام می باشد، از ویژگی ارتباط نزدیک با نخستین شاهد بزرگوار امت، یعنی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برخوردار است و طبعاً مکتبی که با این ویژگی، از رشد و پویایی منحصر به فردی نیز برخوردار باشد، که در دنباله ی بحث به نمونه هایی اشاره خواهد شد.

توضیح

به دلیل شمولی که در آیات مفسر وجود دارد و برای همه ی مذاهب می تواند از حجیت برخوردار باشد، در این مقام تنها بدان ها اشاره شد و این در حالی است که روایات مأثوره و معتبره ی بسیاری بر مقصود از آیات فوق یعنی امامان معصوم علیه السلام از ذریه ی پیامبر صلی الله علیه و‌آله تصریح شده که درجای خود مضبوط است (ر.ک. مطهری- کاردان، 1361، 124-114).

پی‌نوشت‌ها:

* پژوهشگر و رئیس گروه فرهنگ و معارف اسلامی اندیشه ی حوزه
1) در رابطه با دلالت کلمه ی «جعل» در قرآن و فلسفه بحث مشبعی توسط دکتر موسی رامشینی انجام گرفته که به همین نام چاپ و منتشر گردیده است. ر.ک. منابع.
2) مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان، ذیل این آیه حدیثی را از برید بن معویه عجلی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: نحن الامه الوسط و شهداء الله علی خلقه و حجته فی ارضه؛ همچنین مرحوم ملا فتح الله کاشانی ذیل آیه از حاکم ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل به اسناد خود از سلیم بن قیس هلالی حدیثی را از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: ان الله تعالی ایانا عن بقوله لتکونوا شهداء علی الناس، فرسول الله شاهد علینا و نحت شهداء الله علی خلقه و حجته فی ارضه و نحن الذین قال الله تعالی وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونوُا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ؛ نیز فرات کوفی، ج1، ص 62، سطر 7 به اسناد خود از میمون البان از امام باقر عیه السلام نقل کرده است که فرمود: منا شهید علی کل زمان: علی بن ابی طالب فی زمانه و الحسن فی زمانه و الحسین فی زمانه و کل من یدعوا منا الی امر الله تعالی (ر.ک نرم افزار ترجمه و تفسیر جامع: مؤسسه ی نشر حدیث اهل بیت علیهم السلام).

منبع: اندیشه حوزه شماره 84



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط