نویسنده:رائیکا محمدی
نگاهی به کتاب « ناصر انقلاب»
نام کتاب از سخنرانی سردارد دکتر مصطفی ایزدی به مناسبت سیزدهمین سالگرد شهادت شهید کاظمی در تاریخ 1374/6/12 گرفته شده است:«او در پاسداری انقلاب خمینی(ره)کبیر سر از پا نمی شناخت و هر منطقه ای از کشور که نیاز به حضور مسلحانه داشت، ناصر در صف اول داوطلبان قرار داشت.او بحق « ناصر انقلاب» بود.»(ص12)استفاده از معنای نصر و ناصر و ترکیب آن با کلمه ای دیگر برای رساندن معنا شاید در سخنرانی(آن هم در سال 74)جذاب باشد؛ اما استفاده از آن برای نام کتاب در روزگار ما مناسب به نظر نمی رسد.باید دید گروه مخاطبانی که بنیاد حفظ آثار در نظر دارد چه کسانی هستند.اگر می خواهد نسل جنگ رفته و جنگ دیده را در گسترده مخاطبانش داشته باشد که خاطرات خود را مرور یا واکاوی می کنند آثاری با ویژگی هایی از این دست کافی است؛ اما اگر می خواهد نسل بعد از جنگ را هم در جرگه مخاطبان داشته باشد باید طرحی نو در اندازد.
ضمن اینکه این اثر برای محققان تاریخ شفاهی جنگ هم بی اشکال نیست.ابوالقاسم شکری در صفحه 12 می نویسد:« یکی از روش های تحقیق در تاریخ، شیوه « تاریخ نگاری شفاهی » است.تاریخ نگاری شفاهی سبک و روشی است در تحقیقات تاریخی که بر پایه مصاحبه با افرادی که درمتن وقایع تاریخی حضور یا نقشی داشته اند استوار است؛ همچنین با جمع آوری خاطراتی که افراد مختلف سینه به سینه از آن زمان نقل کرده اند، نگارش و تدوین می گردد.»
در این کتاب هم از افراد مختلفی که در آن زمان حضور داشته یا با شهید ناصر کاظمی ارتباطی داشته اند یادداشت ، سخنرانی و مصاحبه دیده می شود.از سرداران و فرماندهان و نماینده رهبر انقلاب در کردستان و امام جمعه گرفته تا همسر و برادر شهید، و بعضی از افرادی که امروز خوب می شناسیم، مثل محسن رضایی که نقل قول پشت جلد کتاب از اوست.
تعدد افرادی که از آنها نقل قول شده مبین تلاش پدید آورندگان کتاب است.در انتهای کتاب متن وصیتنامه شهید و چند عکس ضمیمه شده است.بعضی از بندهای وصیت او متفاوت و خواندنی است؛ مثل بند 6 « از اینکه کاری اشتباه انجام داده اید، از گفتن آن ابا نداشته باشید.» یا بند 9:« سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید،مانند،شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی.» و یا بند 14:« زندان جمهوری اسلامی باید دانشگاه باشد و ...بهترین و مکتبی ترین افراد بازجو و زندانبان باشند.» و یا بند 11:« سعی شود که قانون و اسلام در مورد همه یکسان اجرا شود و فرقی بین یک فرد عادی و سپاهی و روحانی و دلتمرد نباشد...»(ص 472).
در چنین کتابی که مجموعه ای از یادداشت های مجزاست باید در یک نگاه مشخص شود ارتباط سخنران یا مصاحبه شونده با شهید چیست، در چه تاریخی و کجا مصاحبه صورت گرفته است.این مساله در مورد سردار دکتر احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی رعایت شده است؛ اما در مورد بسیاری از افراد هیچ توضیحی داده نشده است.یا گاهی هم به گفتن نام مصاحبه کننده اکتفا شده مثلا گفته شده مصاحبه کننده با امیر احمد دادبین فردی به نام «بیات»است؛ اما در مصاحبه های دیگر حتی این هم ذکر نشده است.منبع بعضی از سخنرانی ها مربوط به سیزدهمین یا بیست و پنجمین سالگرد شهید است یا کنگره سرداران شهید استان تهران.اشکال عمده در یکسان نبودن معرفی افراد و ارتباطشان با شهید، منبع مورد استفاده و شیوه کسب اطلاعات است.یادداشت همسر شهید در ابتدای کتاب اگر چه اصولی است؛ اما به شناخت مخاطب از کاظمی کمکی نمی کند.
همسر شهید با آنکه از گفته های دیگران می فهمیم فقط چند ماه با او زندگی کرده، قطعا حرف هایی دارد که متفاوت از دیگران است.در اینجاست که باید از گروه تحقیق پرسید چرا با همسر یا والدین شهید مصاحبه عمیق تری ترتیب داده نشده.آن طور که می گویند در تاریخ شفاهی تا حد ممکن سعی می شود مصاحبه کننده خود با موضوع تحقیق آشنا باشد تا بتواند به مصاحبه جهت بدهد و حرف های ناگفته شخص را از نهاد او بیرون بکشد، نه اینکه فقط شنونده باشد.
در شناخت شهدا همان قدر که وجه آسمانی بودنشان مهم است، زندگی روزمره و عادی هم اهمیت پیدا می کند.مانند خاطرات جالب مهندس پرویز کاظمی از برادرش، از تشکیل صندوق برای وام ازدواج جوانان و گروه های ورزشی در زندان گرفته تا ریش پروفسوری ناصر. نمی گویم تقدس زدایی کنیم ،نه به هیچ وجه.بلکه می گویم در کنار همه خصوصیات روحانی شهدا به جنبه زمینی شان اشاره کنیم.بگذاریم شهید انسانی باشد شبیه دیگران و آنچه او را متمایز می کند ایمان و شجاعتش باشد که با وجود همه ترس ها و مشکلات به میدان جنگ می رود.خاطراتی را پر رنگ کنیم که زندگی شهید را برای ما ملموس تر می کند، مثل :« همیشه دفتری در دستش بود و نکات را یادداشت می کرد؛ یعنی بعد از یادداشت کردن مطالب پیگیر آنها می شد.»(ص 102)یا خاطره جالبی که شهید بروجردی در ص 45 گفته است:« ایشان برای اینکه ضد انقلاب او را نشناسد، ریش خود را پروفسوری تراشیده بود...بعضی روحانیون هم فکر می کردند ایشان دموکرات است...او در مخفی کاری خیلی خوب عمل کرده بود ...و به قول معروف از بچه های جا افتاده تهران بود که به سادگی خودش را لو نمی داد.علمای آنجا هم متوجه نشده بودند و می آمدند و اعتراض می کردند که شاید ایشان از افراد نفوذی باشد...یا آنچه آقای اناری درباره تلاش ناصر در پاوه می گوید:« صد تا پیراهن بچگانه می خواهم، برای من بدوزید و آماده کنید...ایشان یک عکس هم برای من فرستاد که صحنه بسیار جالبی داشت.در عکس بچه ها با همان پیراهن های فوتبال مشغول تمیز کردن شهر بودند.»(ص 455)
کاش این عکس را در انتهای کتاب می دیدیم و ما هم مثل خود شهید می توانستیم بگوییم:« حالا می فهمم زندگی یعنی چه.»(همان)در بخش عکس ها مساله به جای خالی این عکس ختم نمی شود؛ بلکه خیلی از عکس های موجود هم شرح درستی ندارند.گهگاه شرح عکس ها ناکافی بوده و روش مند نیست.گاهی با سه نقطه بیننده را بلاتکلیف رها کرده یا اسم افراد، تاریخ یا مکان عکس نامعلوم است.مثلا در صفحه 483 در توضیح عکس آمده:« در کنار فرمانده محبوب، شهید محمد بروجردی» اما در عکس چهار نفر را می بینیم که افراد مورد نظر مشخص نشده اند.
به نظر می رسد در تهیه کتاب های تاریخ شفاهی اگر به مستند سازی درست توجه نشود خطری تهدیدمان می کند که بزرگ تر از تهیه نکردن چنین کتاب هایی است.مگر درباره هر شهید چند کتاب نوشته می شود که بخواهیم از مستندات مربوط به او به راحتی بگذاریم؟ آن هم وقتی که در خود این کتاب می بینیم بسیاری از افرادی که زمانی درباره ناصر کاظمی سخنرانی کرده یا خاطره ای گفته اند شهید شده اند.آیا بهتر نیست در همان زمانی که به افراد مراجعه می کنیم اطلاعات را کامل و جامع و بر اساس روش های علمی گردآوری کنیم؟ البته می توان بعضی وقت ها بعد از تمام پروژه به تکمیل آن پرداخت.در این کتاب هم می شد یک زندگینامه کوتاه بر اساس اسناد تنظیم کرد؛ زندگینامه ای مختصر در چند صفحه که می تواند شمایی کلی از وقایع زندگی به دست دهد، مثل :
-تولد:1335 خرداد
-دانشگاه خرداد:1342
-زندان:1356
و ...
و در پایان باید بگویم با وجود همه زحماتی که برای تدوین کتاب کشیده شده جای نمایه خالی است.
منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74