نویسنده: صدیقی عظیم
واژگان بیگانه میهمانانى ناخوانده اند که بى درنگى براى خوش آمد، باشتابى چشمگیر هر روز و در گستره ى زبان فارسى جا خوش مى کنند ؛ چه در نوشتار، چه در گفتار، و به همان اندازه، عرصه را بر بخشى از واژگان فارسى تنگ مى کنند ، آن را پس مى زنند و شاید براى همیشه بیرون مى رانند. دیده بانى هوشیارانه ى گستره ى زبان، پالایش و پیرایش هنرورانه و دانشورانه ى آن از واژگان بیگانه کارى است سترگ که با گام هاى کند و سرسنگین به سامانى خجسته و نیک نمى رسد.
پاسدارى از زبان رسالتى است که بر دوش فرهنگستان زبان و ادب فارسى نهاده شده است، نهادن واژگانى نو یا کهن در برابرواژگان بیگانه کار بزرگ فرهنگستان است. این پاسدارى سویه هاى درون فرهنگى و برون فرهنگى بسیارى دارد که آن را از ستیزه جویى کور و نابخردانه جدا مى سازد. پیراستن زبان از همه ى واژگان بیگانه کارى است ناشدنى ، و افزون بر آن ناپذیرفتنى و ناخواستنى . باید دریاد داشت که زبان که از زیباترین آیات خداوندى است، پدیده اى است که زندگى و مرگ مى پذیرد؛ زبان و فرهنگ زنده چونان همه ى زندگان دیگر دادو ستد مى کند ، واژه مى دهد و واژه مى ستاند، اما در ستاندن واژه ها گزینشگر و هوشمند است ، واژگان همساز و همخوان را به رنگ فرهنگ خود در آورده و در سازو کارى نو بر گنجینه ى واژگانى خود مى افزاید. پیداست که ورود سرزده و ناخوانده و پذیرش ناهوشمندانه را باید نشانه ى بیمارى زبان و نا هشیارى زبان آوران و زبان پردازان دانست.
باید پذیرفت که فرهنگستان زبان کنونى پدیدآورنده ى وضع موجود زبان و کاستى هاى آن نیست، اما این را نیز باید پذیرفت که بى تردید، فرهنگستان زبان کنونى با بررسى توش و توان خویش و شناخت همه ى این کاستى ها خود را براى سامان رساندن این داستان توانمند دیده و پا به میدان نهاده است.
با عنایت به بزرگى کار ، بسیارى برآنند که بر کار فرهنگستان درنگ ها رواست؛ نخست در کندى ِ گام ها براى آفرینش به هنگام فرآورده هاى زبانى که با بزرگى دورماندگى ها سازگار نمى نماید ، دیگر در چندو چون واژه هاى گزین شده و برساخته که کاربرد آن را در میان مردم دشوار و ناپذیرفتنى مى سازد.
ساختن و پرداختن واژه امرى است که با تکیه بردو ویژگى سامان مى یابد؛ دانش و ذوق، کم نیستند دانشورانى که با همه ى زوایاى تاریخ زبان و فرهنگ فارسى آشنایند، اما از موهبت ذوق بى بهره اند و برعکس، ذوق ورزانى در اوج که از پایه و مایه ى دانشى در خور به دورند.پیداست که چند و چون در کارکرد فرهنگستان به یکى از این دو ویژگى گرایش مى یابد؛ یا باید اشکالى علمى را به واژه هاى برگزیده و برساخته وارد دانست، یا از ناحیه ى ذوق در رنگ و آهنگ واژگان خدشه کرد.
گذرى شتابزده در نقدها به کار فرهنگستان مى نمایاند که واژگان نوپدید گرچه در ساخت و اشتقاق با دستور زبان سازگارند، ذوقى والا و آفرینشگر در پردازش بسیارى از واژگان به کار گرفته نشده است، این کاستى را مى توان برخاسته از ساخت و بافت واژه سازان و واژه پردازان فرهنگستان دانست؛ به دیگر سخن اگر نیک بنگریم؛ واژه سازان توانمند و آفرینشگران نواندیش در آن میان اندکند و کم شمار ، گرچه ارجمندان کهنسال و دانشوران به اندازه ى نیاز و شاید فراتر از نیاز در آن میان کم نیستند. چرا نمى پذیریم که در آفرینش و پردازش واژگان باید زبان آوران را در کنار زبان دانان نشاند؟ چرا نمى پذیریم که مدرک و لقب دانشگاهى هرگز پیش نیاز زبان آورى و آفرینشگرى در این میدان نیست؟ ، اى بسا گمگشتگى در هزارتوهاى تاریخ و زبان همان سر سوزن ذوق پیشین را نیز باد دهد ؛چنان که بسیار دیده ایم و مى بینیم ! و چرا نمى پذیریم که برخى از شاعران و ادیبان زبان آور به تنهایى فراتر از نهادها و دستگاه ها و فرهنگستان ها واژگان خوشنوا و دلپذیر ساخته و پرداخته اند ؛ واژگانى پر طنین که در گفتار و نوشتار ایرانیان ریشه دوانده است؟
کوتاه سخن این که به پیرانه سرى اصحاب فرهنگستان دست مریزاد باید گفت، اما انگاراز شور و شیدایى و سرزندگیِ برنایانِ زبان آور چندان خبر نیست!
در این باره سخن بسیار است، مجالى دیگر باید!
زبان فارسى در اعماق تاریخ جهان ریشه دارد و از کهن ترین متن هاى آریایى جهان یعنى اوستا برخوردار است. این زبان با این ویژگى ها، از تهدیدهاى تکنولوژى هاى جدید ضرر نخواهد دید؛ بلکه کم کم خودش را نشان مى دهد و به مرور، شاخه هاى جدیدى از این درخت کهن بیرون خواهد آمد که عظمت و زیبایى آن را نشان مى دهد.
من در این موضوع، جاى ترس نمى بینم. البته به این جوان ها نمى شود همین جورى گفت به این سو بیایید. ما وقتى یک مرکز جاذبه ى خیلى قوى به وجود بیاوریم، خواهى نخواهى این ذرات به مرکز جاذبه نزدیک مى شوند. وقتى مردم ایران واژه هایى را که درفرهنگستان زبان و ادب فارسى تصویب مى شوند، به کار نمى برند؛ یعنى این واژه ها کارآیى ندارند. براى مثال، هیچ کس "درازلقمه" را به جاى "ساندویچ" استفاده نمى کند. کسانى که چنین واژه اى را مى سازند، از آگاهى کافى برخوردار نیستند؛ وگرنه ما در زمان ساسانیان گونه اى خوراکى داشتیم که مانند ساندویچ بوده و اسم آن "بزم آورد" بوده است. البته آن ها این خوراک را برش مى داده اند و گاز نمى زده اند.
وقتى براى "کراوات" معادل "درازآویز زینتى" را قرار مى دهند، این به مسخره و ریشخند مى ماند.
زبان فارسى، زمانى زبان جهانى بوده است. در هندوستان تا صد سال پیش به فارسى مى نوشته اند. سیصد سال پیش، کتاب "دستور زبان فارسى" در چین نوشته شده است. در صربستان نویسنده اى "مثنوى معنوى" را در 24 جلد تفسیر کرده است. نخستین دستگاه هاى چاپ را در قاهره و استانبول داشته ایم که روزنامه ها را به فارسى منتشر مى کرده اند. چون این زبان به ریشه ى زبان آریایى وصل است، من ترسى ندارم و آینده ى خوبى براى زبان فارسى مى بینم.
از یک جهت مى توان ساده و سطحى با این موضوع یعنى تأثیر تکنولوژى هاى نوین ارتباطى و ورود واژگان بیگانه بر زبان فارسى برخورد کرد و گفت زبان براى برقرارى ارتباط است و هر واژه اى که بهتر بتواند ارتباط ایجاد کند، کاربردش بیش تر است. اما عده اى نظرشان این است که زبان به حفاظت و نگه دارى نیاز دارد و باید واژه هاى مناسب به کار برد. باید یک گمرک زبانى ایجاد شود و براى تکنولوژى هاى نوین، واژگان فارسى ایجاد کرد. اما من فکر مى کنم قضیه ى زبان را باید عمیق بررسى کرد؛ زیرا زبان امرى است که انضمامى است و صورى و لفظى نیست.
الآن دو قضیه وجود دارد؛ یکى زبان و دیگرى ادبیات. ادبیات جنبه ى هنرى زبان است که تکلیفش مشخص است. درباره ى ادبیات، تئورى هاى ادبى و تولید ادبیات و این ها مهم است. اما در مورد زبان، نظریه هاى مختلف وجود دارد.
واژه هاى مربوط به تکنولوژى هاى جدید از کشورهایى که تکنولوژى هاى جدید را صادر مى کنند، مى آید. اگر ما به دنبال یک تحول عمیق صنعتى باشیم، باید خودمان سعى کنیم که محصولاتى را تولید کنیم و به طور طبیعى و با استفاده از مراکز علمى و فرهنگستان، براى محصولات جدید، واژه ایجاد کنیم که این اتفاق مشکل است. اگر ما براى همه ى تکنولوژى ها واژه ى فارسى به کار ببریم، آیا واقعا مشکل حل مى شود؟
این قضیه دو سوى دارد؛ یکى محصولات و اجناسى که وارد مى شود و ما باید سعى کنیم این محصولات را بسازیم و سردمدار باشیم و موضوع دیگر این است که اگر این کار دشوار است، پیش از تصمیم گیرى مردم، باید اسامى فارسى براى محصولات قرار داد. البته محصولات دو نوع هستند؛ یکى محصولات عمومى و دیگرى محصولات تخصصى و فنى است. اسامى تخصصى در جامعه نفوذ نمى یابد و اگر واژگان فارسى باشد، بهتر است؛ اما اگر واژگان خارجى هم باشد، چیزى نمى شود. ولى در کشور ما این گمرک زبانى وجود ندارد؛ یعنى اجناس وارد مى شوند، به کار مى روند، اسامى خارجى شان رایج مى شود و آن وقت، از سوى فرهنگستان، اسامى پیشنهاد مى شود که بیش تر این واژه ها اصلا به کار نمى روند. براى مثال، واژه ى "کش لقمه" به جاى"پیتزا" واژه ى دقیقى نیست. هیچ مغازه اى و هیچ کسى این واژه را به کار نمى برد و واژه اى که جا بیفتد، تغییر دادنش سخت است.
برخى از واژگان هم معادل سازى شان دشوار است. ما براى واژه ى "لاستیک" چه معادلى بگذاریم؟ ملک الشعراى بهار در کتاب "سبک شناسى"اش مى گوید، واژگان خارجى اى در زبان به کار مى رود که کوتاه باشد، خوش آهنگ باشد و در دستور زبان فارسى قابل اجرا باشد. واژه ى ماشین را مردم به راحتى به کار مى برند؛ چون در زبان فارسى هم وزن زیاد دارد.
افراط و تفریط در هر دو زمینه بد است. اگر لغات خارجى آن قدر وارد زبان شود که کیفیت زبان را تهدید کند، باید براى آن ها فکرى کرد. اما مته به خشخاش گذاشتن و این که براى هر واژه اى بخواهیم معادل بگذاریم، خوب نیست. اگر بخواهیم در مقابل واژه هاى خارجى بایستیم، عده اى در مقابل واژگان عربى جهت گیرى مى کنند. البته عربى زدگى هم خوب نیست. اگر خوب بود، علماى متقدم ما از واژگان عربى استفاده مى کردند. در تفسیرهاى قدیمى قرآن، لغات فارسى زیادى به کار برده شده است و اگر فارسى به کار بردن در مقابل واژگان عربى کار بدى بود، علماى متقدم این کار را نمى کردند.
البته فارسى دانى نیاز به آموزش دارد. اگر کسى مى خواهد به فارسى خوب بنویسد، باید یک دوره کتاب هاى متقدم را بخواند و گستره ى واژگانى اش را افزایش دهد. گوینده ى تلویزیون وقتى ابوحمزه ى ثمالى را ابوحمزه ى شمالى مى خواند، دیگر چه انتظارى مى توانیم از او داشته باشیم؟ اگر آموزش ندیده باشد، این واژه را هم به او یاد بدهیم، چیز دیگرى را اشتباه مى کند. یک عده تحصیل کرده ى زبان فارسى لازم است و دیگر این که همه ى رشته ها هم باید تا حدودى با زبان آشنایى بیابند.
بحث دیگرى هم مطرح است. ما در مورد واژگان فارسى هم نمى توانیم مطمئن باشیم که ریشه ى همه ى آن ها فارسى است، یا برعکس، مثلا حدود سه هزار واژه ى فارسى در عربى وجود دارد. در قرآن کریم، 400 واژه ى غیرعربى وجود دارد.
من درباره ى همه ى واژه هاى مصوب آن ها نمى توانم اظهارنظر کنم. آن ها زحمت مى کشند و نباید زحمت شان را نادیده گرفت؛ اما واژه هاى مصوب فرهنگستان رایج نمى شود. آن ها به جاى "آباژور"، "فروتاب" را پیشنهاد داده اند. استفاده ى دو واج "ف" و "ب" با هم دشوار است و "ف" با "پ" راحت تر تلفظ مى شود. مردم به جاى "آباژور"، "فروتاب" را به کار نمى برند. آباژور خودش آواست و راحت به کار برده مى شود. البته تلاش آن ها براى حفظ زبان فارسى است و من با آن مخالف نیستم؛ اما باید واژگانى که تصویب مى کنند، پیش از رایج شدن واژه ها و با ویژگى هایى باشد که پیش تر گفتم؛ یعنى به آهنگ فارسى نزدیک باشد، خوش موسیقى باشد و در زبان بگردد.
در تمام کشورها کتابت عقب تر از تلفظ شفاهى است و این که به لهجه ى گفتار بنویسند، در واقع، یک نوع هنر زبانى است که در ادبیات و سینما و تئاتر به کار مى رود. اما خیلى زود نمى شود زبان محاوره را با زبان کتابت جایگزین کرد؛ زیرا نمى توانیم زبان متون قدیمى را به زبان محاوره برگردانیم و براى این که ارتباط فرهنگى مان با گذشته مان قطع نشود، مجبوریم زبان کتابت را رعایت کنیم. اما فرهنگ جامعه در این زمینه مؤثر است. هرچه فرهنگ جامعه تقویت شود، زبان کتابت و زبان شفاهى به هم نزدیک مى شود.هرچه مدرسه و دانشگاه و ارتباط مردم با مراکز علمى کم باشد، زبان شفاهى و کتبى از هم فاصله مى گیرند. این قضیه در انگلیسى به هم نزدیک شده و فاصله ى زبان شفاهى و کتبى کم است.
در کل، ماجراى ورود واژگان بیگانه به زبان فارسى باعث نگرانى است. این نگرانى هم نگرانى ما فقط نیست. نگرانى همه است. اگر ورود واژگان کنترل نشده باشد، توان زبان را مى گیرد؛ اگرچه از یک طرف هم به گسترش زبان، داد و ستدهاى زبانى و گسترش واژگانى مى انجامد. البته باید یک تعادلى هم باشد.
البته اگر ما این موضوع را تهدید ندانیم، مى فهمیم زبان مان مانند اردو شده است که آن قدر واژگان بیگانه در آن زیاد است که گویا زبان، ترکیبى شده است؛ بنابراین آن جا که مى توانیم برابر بیاوریم، باید این کار را انجام دهیم؛ چون زبان زایایى دارد و با کمک عناصر زبانى مى تواند خودش را گسترده کند.
ما مى توانیم واژگان جدید را با استفاده از اشتقاق، ترکیب و با وندها بسازیم. زبان بسته نیست و این بستگى به فعالیت ما دارد. واژه هاى جدید به گسترش زبان کمک مى کند. البته واژگانى هستند که جهانى هستند و نمى توانیم در برابر آن ها، معادل بیاوریم. واژگانى مثل پست و مترو معادل گذارى شان سخت است و در همه ى زبان هاى دیگر هم به همین صورت استفاده مى شود. براى مثال، در روسى هم مى گویند مترو، چون این واژگان گویا هستند، کوتاه اند و جهانى هستند. البته این واژگان تعدادشان کم است. براى این واژگان جهانى شده اگر بخواهیم معادل بیابیم، معادل کوتاهى نیست و اگر پیدا کنیم، دیگر جا نمى افتد؛ چون این واژه ها با فرهنگ مردم گره خورده است. معادل گزینى براى سایر واژه ها هم باید کوتاه باشد و به لحاظ معنایى و ساختارى نزدیک باشند. البته گروهى هم هستند که فکر مى کنند اگر از زبان خارجى حرف بزنند، تشخص بیش ترى پیدا مى کنند.
زبان فارسى مى تواند زبان علم باشد. این توانایى در زبان وجود دارد؛ اما ناتوانى در ماست، در دانشگاه ها، در فرهنگستان و در فرهنگ نویسان است. این ها نمى روند از این توانایى هاى بالقوه استفاده کنند. امروزه زبان فارسى زنده است و ادبیاتى غنى دارد. ما تمام بالندگى مان به ادبیات مان است و ادبیات در زبان رخ مى دهد. چطور عده اى مى گویند امروز زبان فارسى قابلیت علمى شدن ندارد؟
براى تبدیل شدن زبان فارسى به زبان علم، باید چه کار کنیم ؟، براى این کار، استادان ما باید در مقابل مسائل علمى جدید خودشان را هم سو کنند. ادباى ما که جنبه هاى سنتى را در نظر دارند، باید کمى خودشان را با وضع امروز انطباق دهند و برخى اتفاقاتى را که در زبان مى افتد، بپذیرند. ما باید این جسارت را داشته باشیم که زبان را باز کنیم. براى مثال از یون، یونش را بسازیم. همان طور که پستچى را از پست ساخته ایم. باید مترجمان و متخصصان علوم ما این قدر آموزش هاى زبانى ببینند که توانمند باشند. این ها متأسفانه از روح زبان فارسى اطلاع ندارند و وقتى به مشکل برمى خورند، فکر مى کنند مسأله از زبان است؛ در حالى که مشکل از بى اطلاعى آن هاست.
باید این فرهنگ به وجود بیاید که واژه هاى مصوب فرهنگستان استفاده شوند و رسانه ها و مردم آن ها را جدى بگیرند. شاید قسمتى از واژه هاى فرهنگستان سخیف، ثقیل و مسخره باشد؛ اما همه ى آن ها که این طور نیست.
در حوزه ى اینترنت و فضاى مجازى، ما باید فعال عمل کنیم و زبان فارسى را قابل انطباق با این فضا کنیم. اگر اکنون این امکان نیست، مشکل از زبان نیست. زبان چینى و ژاپنى با این دشوارى موفق بوده اند. باید تجربه هاى سایر کشورها را دید که چه کار کرده اند.
فرهنگستان ها در همه ى کشورها و در ایران موضع محتاطانه اى دارند. وقتى واژه اى در بین مردم جا بیفتد، تغییر آن سخت است؛ در نتیجه باید در ایجاد واژه سرعت داشت. از سوى دیگر، ورود واژه ها قابل پیش بینى نیست که چه واژه اى وارد مى شود. وقتى واژه اى هم وارد مى شود، فرهنگستان باید معادل آن واژه را ایجاد کند و به جامعه بفرستد. این رفت و برگشت زمان بر است. منابع ایجاد واژگان باید بیش تر باشد. همه ى فعالیت هاى فرهنگستان در برابر کارى که باید انجام شود، بسیار کم است.
این کار، کارى جمعى و گسترده فراگیر نیاز دارد؛ زیرا بسیارى هستند که ذوق واژه سازى دارند و استاد دانشگاه هم نیستند. بسیارى از واژگان معادل را فرهنگستان نساخته؛ مردم ساخته اند. مردم منتظر فرهنگستان نیستند. آن ها واژگان را مى گیرند و با کاربرد و فرهنگ خودشان، آن را استفاده مى کنند. فرهنگستان باید با جامعه همکارى داشته باشد. باید در دانشگاه هم گرایشى براى فرهنگ نویسى و واژه گزینى وجود داشته باشد.
به نظر من، واژه هاى بیگانه براى زبان فارسى تهدید هستند. فناورى هاى نوین با خودشان یک سرى واژه مى آورند. این واژه ها را نباید در نحو زبان به کار ببریم. اگر بخواهیم این واژه ها را عینا به کار ببریم، شما ناچارید ساختار زبان و جمله را تغییر بدهید تا بتوانید همان واژه را که صرف مى شود و در زبان خودش ترکیبات و مشتقاتى دارد، استفاده کنید.
زبان فارسى در مقابله با الفاظ بیگانه، یکى از تواناترین زبان هاست؛ چون به راحتى از پسوند و پیشوندها مى توانیم استفاده کنیم و امکان هرگونه ساختى وجود دارد. در زبان هاى دیگر گاهى مجبورند به جاى یک کلمه، یک جمله بنویسند. اما زبان فارسى جواب گوى تمام نیازهاى علمى است.
ما در فرهنگستان، نزدیک به 30هزار واژه را معادل گزینى کرده ایم. از این 30هزار واژه، 300 واژه عمومى است و بقیه علمى است که رشته هاى مختلفى چون علوم پایه، شیمى، مهندسى و زیست شناسى را دربر مى گیرد. ما به راحتى براى همه ى این واژه ها معادل سازى کرده ایم. براى ساخت آن ها برخى از ساخت هاى پیشین زبان خودمان را زنده کردیم؛ براى این که زبان فارسى پیشینه ى طولانى دارد و امکانات زبان فارسى براى واژه سازى به هیچ عنوان کم نیست. ساختار زبان ها با یکدیگر تفاوت دارد؛ مثلا ممکن است ما براى یک کلمه ى انگلیسى که دو، سه کلمه است، یک معادل یک کلمه یى داشته باشیم و یا بالعکس، ممکن است ما یک ترکیب به کار ببریم و آن ها یک کلمه استفاده کنند.
بنابراین به راحتى مى شود براى تمام واژه هاى علمى و مشتقات آن ها معادل گذاشت، خصوصا براى واژه هایى که تک واژه هستند. ما نمى توانیم واژه را تک واژه درنظر بگیریم؛ چون دیگر رشدى در زبان پیدا نمى کند و نمى شود از آن فعل، صفت و ... ساخت. از سوى دیگر، اگر واژه اى هم وارد زبان شود، چون به نحو زبان وارد نمى شود، تأثیر ندارد؛ اما اگر واژه اى وارد نحو زبان شود، تأثیرگذار است. اما غالب واژه هاى علمى اگر وارد زبان شود، اثر مخرب دارد؛ در نتیجه، این واژه ها باید معادل سازى شوند.
هشتاد درصد واژه هایى را که فرهنگستان مى سازد، از جامعه ى علمى مى گیرد؛ یعنى این واژه ها معادل هایى داشته اند و به کار گرفته شده اند. شاید این معادل ها ساخت شان غلط بوده، ما ساخت آن ها را تغییر داده ایم و یا تعدادشان زیاد بوده، که ما یکى را انتخاب کرده ایم. به ندرت ما خودمان به واژه سازى جدید دست زده ایم؛ مگر در مورد فناورى هاى جدید که معادلى نبوده و انگلیسى شان عینا وارد زبان شده است.
در مقایسه با فرهنگستان اول و دوم، سرعت ما خوب بوده است. فرهنگستان اول حداکثر دوهزار واژه را تصویب کرد و فرهنگستان دوم در حد 600 واژه تصویب کرد. همان زمان ها هم انتقادهایى به واژه هایى چون "دانشکده" و "دانشگاه" شده است که این واژه ها گویا نیستند. در هر زمانى که واژه ساخته شود، چون نو است و مردم با آن ها آشنا نیستند، با آن واژه سرناسازگارى دارند. اما باید از ساخت واژه زمان بگذرد. فرهنگستان اول در سال 1314 فعالیت مى کرده است. اگر براى شما واژه هایى چون "شهردارى"، "شهربانى"، "دانشگاه" و "دانشکده" معمولى است، در زمان تصویب شان، خیلى غریب بوده اند و اعتراض هایى هم از سوى کسانى چون تقى زاده، هدایت و اقبال آشتیانى شده است که آن ها سردم دار زبان و ادبیات بوده اند.
بنابراین باید زمان بگذرد. طبیعتا یک سرى از واژه هاى فرهنگستان اول جا نیفتاده و واژه هاى فرهنگستان دوم هیچ کدام در جامعه جا نیفتاده؛ چون سره گرایى این واژه ها بیش از حد بود.
الآن ما را به عربى گرایى متهم مى کنند؛ در حالى که فرهنگستان نه عربى ستیز است، نه عربى گرا، نه سره گراست و نه با واژه هاى اصیل فارسى سر ستیز دارد. فرهنگستان دوم سره گرا بود؛ اما جامعه نپذیرفت؛ به خاطر این که واژه ها به همان اندازه اى بیگانه بودند که واژه هاى خارجى. در نتیجه هیچ واژه ى مصوب آن ها جاى نیفتاد. در مجموع، باید به واژه ها زمان داد که در جامعه رشد کنند و جا بیفتد.
فرهنگستان قرار نیست براى همه ى واژه ها معادل بسازد. این اتفاق در هیچ کشورى رخ نمى دهد. فرهنگستان دارد الگو مى دهد و به جاى این که تنها خودمان معادل گزینى کنیم، از استادان و انجمن هاى علمى هم یارى گرفته ایم. ما نزدیک به 46 گروه داخل فرهنگستان داریم. اما از چند سال پیش، انجمن هاى علمى را درگیر کرده ایم؛ این کار یعنى آموزش معادل گزینى در جامعه. ما همین قدر خیال مان راحت است که جامعه به این موضوع حساس شده است. مردم باید خودشان به زبان خودشان حساس شوند که واژه ى بیگانه به کار نرود. حالا واژه ى بیگانه ممکن است عربى باشد که مردم خوش شان نیاید یا مغولى و ترکى، ممکن هم هست واژه هاى اروپایى باشد. مردم اکنون حساس شده اند و این حساسیت نقشى بوده است که فرهنگستان مى خواسته در جامعه ایفا کند؛ حتا اگر بیایند در برنامه هایى واژه هاى ما را نقد کنند و به تمسخر بگیرند. الآن انجمن هاى علمى وزارت علوم و وزارت بهداشت دارند براى واژه گزینى فعالیت مى کنند و مهم این است که واژه گزینى دارد به جامعه ى علمى مى رود.
واژه هاى بیگانه ى ما الآن 30هزار تاست و هر سال هم 3500 تا 4000 واژه به این واژه ها اضافه مى شود، بیش از این هم یک سازمان نمى تواند گسترش پیدا کند. در هفته نزدیک به 55 جلسه برگزار مى شود و بیش از این فرهنگستان نمى تواند حوزه ى کارى خود را گسترش دهد؛ مگر کار خود را به درون جامعه ببرد که دارد این کار را انجام مى دهد.
فرهنگستان مؤسسه ى پژوهشى است و مؤسسه ى اجرایى نیست؛ اما از طریق وزارت ارشاد و ریاست صدا و سیما سعى کرده ایم ارتباط برقرار شود و تذکر بدهیم. فرهنگستان آمریت ندارد. اما الآن یک دفتر ارتباط با صدا و سیما در فرهنگستان به وجود آمده و در آن جا هم دفترى براى ارتباط با فرهنگستان هست. مرتب مشکلاتى را که پیش مى آید، به آن هإ؛ّّ مى گوییم و آن ها هم براى برنامه هاى شان با ما ارتباط مى گیرند؛ اما چون این دفتر تازه است، هنوز راهکارى براى سرعت دادن به ارتباطمان نیافته ایم. براى نشریات هم با وزارت ارشاد در ارتباط هستیم. در مجلس هم لایحه ها با واژه هاى بیگانه تصویب نمى شود. البته شاید ارتباطها خیلى نظام مند نیست و در حد چند تلفن و نامه است. اما اگر همه ى نهادهاى دولتى این حساسیت را داشته باشند، لازم نیست دائم فرهنگستان تذکر بدهد و آن ها از فرهنگستان سؤال بپرسند.(ایسنا)
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 217
پاسدارى از زبان رسالتى است که بر دوش فرهنگستان زبان و ادب فارسى نهاده شده است، نهادن واژگانى نو یا کهن در برابرواژگان بیگانه کار بزرگ فرهنگستان است. این پاسدارى سویه هاى درون فرهنگى و برون فرهنگى بسیارى دارد که آن را از ستیزه جویى کور و نابخردانه جدا مى سازد. پیراستن زبان از همه ى واژگان بیگانه کارى است ناشدنى ، و افزون بر آن ناپذیرفتنى و ناخواستنى . باید دریاد داشت که زبان که از زیباترین آیات خداوندى است، پدیده اى است که زندگى و مرگ مى پذیرد؛ زبان و فرهنگ زنده چونان همه ى زندگان دیگر دادو ستد مى کند ، واژه مى دهد و واژه مى ستاند، اما در ستاندن واژه ها گزینشگر و هوشمند است ، واژگان همساز و همخوان را به رنگ فرهنگ خود در آورده و در سازو کارى نو بر گنجینه ى واژگانى خود مى افزاید. پیداست که ورود سرزده و ناخوانده و پذیرش ناهوشمندانه را باید نشانه ى بیمارى زبان و نا هشیارى زبان آوران و زبان پردازان دانست.
باید پذیرفت که فرهنگستان زبان کنونى پدیدآورنده ى وضع موجود زبان و کاستى هاى آن نیست، اما این را نیز باید پذیرفت که بى تردید، فرهنگستان زبان کنونى با بررسى توش و توان خویش و شناخت همه ى این کاستى ها خود را براى سامان رساندن این داستان توانمند دیده و پا به میدان نهاده است.
با عنایت به بزرگى کار ، بسیارى برآنند که بر کار فرهنگستان درنگ ها رواست؛ نخست در کندى ِ گام ها براى آفرینش به هنگام فرآورده هاى زبانى که با بزرگى دورماندگى ها سازگار نمى نماید ، دیگر در چندو چون واژه هاى گزین شده و برساخته که کاربرد آن را در میان مردم دشوار و ناپذیرفتنى مى سازد.
ساختن و پرداختن واژه امرى است که با تکیه بردو ویژگى سامان مى یابد؛ دانش و ذوق، کم نیستند دانشورانى که با همه ى زوایاى تاریخ زبان و فرهنگ فارسى آشنایند، اما از موهبت ذوق بى بهره اند و برعکس، ذوق ورزانى در اوج که از پایه و مایه ى دانشى در خور به دورند.پیداست که چند و چون در کارکرد فرهنگستان به یکى از این دو ویژگى گرایش مى یابد؛ یا باید اشکالى علمى را به واژه هاى برگزیده و برساخته وارد دانست، یا از ناحیه ى ذوق در رنگ و آهنگ واژگان خدشه کرد.
گذرى شتابزده در نقدها به کار فرهنگستان مى نمایاند که واژگان نوپدید گرچه در ساخت و اشتقاق با دستور زبان سازگارند، ذوقى والا و آفرینشگر در پردازش بسیارى از واژگان به کار گرفته نشده است، این کاستى را مى توان برخاسته از ساخت و بافت واژه سازان و واژه پردازان فرهنگستان دانست؛ به دیگر سخن اگر نیک بنگریم؛ واژه سازان توانمند و آفرینشگران نواندیش در آن میان اندکند و کم شمار ، گرچه ارجمندان کهنسال و دانشوران به اندازه ى نیاز و شاید فراتر از نیاز در آن میان کم نیستند. چرا نمى پذیریم که در آفرینش و پردازش واژگان باید زبان آوران را در کنار زبان دانان نشاند؟ چرا نمى پذیریم که مدرک و لقب دانشگاهى هرگز پیش نیاز زبان آورى و آفرینشگرى در این میدان نیست؟ ، اى بسا گمگشتگى در هزارتوهاى تاریخ و زبان همان سر سوزن ذوق پیشین را نیز باد دهد ؛چنان که بسیار دیده ایم و مى بینیم ! و چرا نمى پذیریم که برخى از شاعران و ادیبان زبان آور به تنهایى فراتر از نهادها و دستگاه ها و فرهنگستان ها واژگان خوشنوا و دلپذیر ساخته و پرداخته اند ؛ واژگانى پر طنین که در گفتار و نوشتار ایرانیان ریشه دوانده است؟
کوتاه سخن این که به پیرانه سرى اصحاب فرهنگستان دست مریزاد باید گفت، اما انگاراز شور و شیدایى و سرزندگیِ برنایانِ زبان آور چندان خبر نیست!
در این باره سخن بسیار است، مجالى دیگر باید!
ریشه در اعماق تاریخ
فریدون جنیدىزبان فارسى در اعماق تاریخ جهان ریشه دارد و از کهن ترین متن هاى آریایى جهان یعنى اوستا برخوردار است. این زبان با این ویژگى ها، از تهدیدهاى تکنولوژى هاى جدید ضرر نخواهد دید؛ بلکه کم کم خودش را نشان مى دهد و به مرور، شاخه هاى جدیدى از این درخت کهن بیرون خواهد آمد که عظمت و زیبایى آن را نشان مى دهد.
من در این موضوع، جاى ترس نمى بینم. البته به این جوان ها نمى شود همین جورى گفت به این سو بیایید. ما وقتى یک مرکز جاذبه ى خیلى قوى به وجود بیاوریم، خواهى نخواهى این ذرات به مرکز جاذبه نزدیک مى شوند. وقتى مردم ایران واژه هایى را که درفرهنگستان زبان و ادب فارسى تصویب مى شوند، به کار نمى برند؛ یعنى این واژه ها کارآیى ندارند. براى مثال، هیچ کس "درازلقمه" را به جاى "ساندویچ" استفاده نمى کند. کسانى که چنین واژه اى را مى سازند، از آگاهى کافى برخوردار نیستند؛ وگرنه ما در زمان ساسانیان گونه اى خوراکى داشتیم که مانند ساندویچ بوده و اسم آن "بزم آورد" بوده است. البته آن ها این خوراک را برش مى داده اند و گاز نمى زده اند.
وقتى براى "کراوات" معادل "درازآویز زینتى" را قرار مى دهند، این به مسخره و ریشخند مى ماند.
زبان فارسى، زمانى زبان جهانى بوده است. در هندوستان تا صد سال پیش به فارسى مى نوشته اند. سیصد سال پیش، کتاب "دستور زبان فارسى" در چین نوشته شده است. در صربستان نویسنده اى "مثنوى معنوى" را در 24 جلد تفسیر کرده است. نخستین دستگاه هاى چاپ را در قاهره و استانبول داشته ایم که روزنامه ها را به فارسى منتشر مى کرده اند. چون این زبان به ریشه ى زبان آریایى وصل است، من ترسى ندارم و آینده ى خوبى براى زبان فارسى مى بینم.
گمرک زبان
دکتر احمد تمیم دارىاز یک جهت مى توان ساده و سطحى با این موضوع یعنى تأثیر تکنولوژى هاى نوین ارتباطى و ورود واژگان بیگانه بر زبان فارسى برخورد کرد و گفت زبان براى برقرارى ارتباط است و هر واژه اى که بهتر بتواند ارتباط ایجاد کند، کاربردش بیش تر است. اما عده اى نظرشان این است که زبان به حفاظت و نگه دارى نیاز دارد و باید واژه هاى مناسب به کار برد. باید یک گمرک زبانى ایجاد شود و براى تکنولوژى هاى نوین، واژگان فارسى ایجاد کرد. اما من فکر مى کنم قضیه ى زبان را باید عمیق بررسى کرد؛ زیرا زبان امرى است که انضمامى است و صورى و لفظى نیست.
الآن دو قضیه وجود دارد؛ یکى زبان و دیگرى ادبیات. ادبیات جنبه ى هنرى زبان است که تکلیفش مشخص است. درباره ى ادبیات، تئورى هاى ادبى و تولید ادبیات و این ها مهم است. اما در مورد زبان، نظریه هاى مختلف وجود دارد.
واژه هاى مربوط به تکنولوژى هاى جدید از کشورهایى که تکنولوژى هاى جدید را صادر مى کنند، مى آید. اگر ما به دنبال یک تحول عمیق صنعتى باشیم، باید خودمان سعى کنیم که محصولاتى را تولید کنیم و به طور طبیعى و با استفاده از مراکز علمى و فرهنگستان، براى محصولات جدید، واژه ایجاد کنیم که این اتفاق مشکل است. اگر ما براى همه ى تکنولوژى ها واژه ى فارسى به کار ببریم، آیا واقعا مشکل حل مى شود؟
این قضیه دو سوى دارد؛ یکى محصولات و اجناسى که وارد مى شود و ما باید سعى کنیم این محصولات را بسازیم و سردمدار باشیم و موضوع دیگر این است که اگر این کار دشوار است، پیش از تصمیم گیرى مردم، باید اسامى فارسى براى محصولات قرار داد. البته محصولات دو نوع هستند؛ یکى محصولات عمومى و دیگرى محصولات تخصصى و فنى است. اسامى تخصصى در جامعه نفوذ نمى یابد و اگر واژگان فارسى باشد، بهتر است؛ اما اگر واژگان خارجى هم باشد، چیزى نمى شود. ولى در کشور ما این گمرک زبانى وجود ندارد؛ یعنى اجناس وارد مى شوند، به کار مى روند، اسامى خارجى شان رایج مى شود و آن وقت، از سوى فرهنگستان، اسامى پیشنهاد مى شود که بیش تر این واژه ها اصلا به کار نمى روند. براى مثال، واژه ى "کش لقمه" به جاى"پیتزا" واژه ى دقیقى نیست. هیچ مغازه اى و هیچ کسى این واژه را به کار نمى برد و واژه اى که جا بیفتد، تغییر دادنش سخت است.
برخى از واژگان هم معادل سازى شان دشوار است. ما براى واژه ى "لاستیک" چه معادلى بگذاریم؟ ملک الشعراى بهار در کتاب "سبک شناسى"اش مى گوید، واژگان خارجى اى در زبان به کار مى رود که کوتاه باشد، خوش آهنگ باشد و در دستور زبان فارسى قابل اجرا باشد. واژه ى ماشین را مردم به راحتى به کار مى برند؛ چون در زبان فارسى هم وزن زیاد دارد.
افراط و تفریط در هر دو زمینه بد است. اگر لغات خارجى آن قدر وارد زبان شود که کیفیت زبان را تهدید کند، باید براى آن ها فکرى کرد. اما مته به خشخاش گذاشتن و این که براى هر واژه اى بخواهیم معادل بگذاریم، خوب نیست. اگر بخواهیم در مقابل واژه هاى خارجى بایستیم، عده اى در مقابل واژگان عربى جهت گیرى مى کنند. البته عربى زدگى هم خوب نیست. اگر خوب بود، علماى متقدم ما از واژگان عربى استفاده مى کردند. در تفسیرهاى قدیمى قرآن، لغات فارسى زیادى به کار برده شده است و اگر فارسى به کار بردن در مقابل واژگان عربى کار بدى بود، علماى متقدم این کار را نمى کردند.
البته فارسى دانى نیاز به آموزش دارد. اگر کسى مى خواهد به فارسى خوب بنویسد، باید یک دوره کتاب هاى متقدم را بخواند و گستره ى واژگانى اش را افزایش دهد. گوینده ى تلویزیون وقتى ابوحمزه ى ثمالى را ابوحمزه ى شمالى مى خواند، دیگر چه انتظارى مى توانیم از او داشته باشیم؟ اگر آموزش ندیده باشد، این واژه را هم به او یاد بدهیم، چیز دیگرى را اشتباه مى کند. یک عده تحصیل کرده ى زبان فارسى لازم است و دیگر این که همه ى رشته ها هم باید تا حدودى با زبان آشنایى بیابند.
بحث دیگرى هم مطرح است. ما در مورد واژگان فارسى هم نمى توانیم مطمئن باشیم که ریشه ى همه ى آن ها فارسى است، یا برعکس، مثلا حدود سه هزار واژه ى فارسى در عربى وجود دارد. در قرآن کریم، 400 واژه ى غیرعربى وجود دارد.
من درباره ى همه ى واژه هاى مصوب آن ها نمى توانم اظهارنظر کنم. آن ها زحمت مى کشند و نباید زحمت شان را نادیده گرفت؛ اما واژه هاى مصوب فرهنگستان رایج نمى شود. آن ها به جاى "آباژور"، "فروتاب" را پیشنهاد داده اند. استفاده ى دو واج "ف" و "ب" با هم دشوار است و "ف" با "پ" راحت تر تلفظ مى شود. مردم به جاى "آباژور"، "فروتاب" را به کار نمى برند. آباژور خودش آواست و راحت به کار برده مى شود. البته تلاش آن ها براى حفظ زبان فارسى است و من با آن مخالف نیستم؛ اما باید واژگانى که تصویب مى کنند، پیش از رایج شدن واژه ها و با ویژگى هایى باشد که پیش تر گفتم؛ یعنى به آهنگ فارسى نزدیک باشد، خوش موسیقى باشد و در زبان بگردد.
در تمام کشورها کتابت عقب تر از تلفظ شفاهى است و این که به لهجه ى گفتار بنویسند، در واقع، یک نوع هنر زبانى است که در ادبیات و سینما و تئاتر به کار مى رود. اما خیلى زود نمى شود زبان محاوره را با زبان کتابت جایگزین کرد؛ زیرا نمى توانیم زبان متون قدیمى را به زبان محاوره برگردانیم و براى این که ارتباط فرهنگى مان با گذشته مان قطع نشود، مجبوریم زبان کتابت را رعایت کنیم. اما فرهنگ جامعه در این زمینه مؤثر است. هرچه فرهنگ جامعه تقویت شود، زبان کتابت و زبان شفاهى به هم نزدیک مى شود.هرچه مدرسه و دانشگاه و ارتباط مردم با مراکز علمى کم باشد، زبان شفاهى و کتبى از هم فاصله مى گیرند. این قضیه در انگلیسى به هم نزدیک شده و فاصله ى زبان شفاهى و کتبى کم است.
نگرانى ها و ناتوانى هاى ما
دکترحسن ذوالفقارىدر کل، ماجراى ورود واژگان بیگانه به زبان فارسى باعث نگرانى است. این نگرانى هم نگرانى ما فقط نیست. نگرانى همه است. اگر ورود واژگان کنترل نشده باشد، توان زبان را مى گیرد؛ اگرچه از یک طرف هم به گسترش زبان، داد و ستدهاى زبانى و گسترش واژگانى مى انجامد. البته باید یک تعادلى هم باشد.
البته اگر ما این موضوع را تهدید ندانیم، مى فهمیم زبان مان مانند اردو شده است که آن قدر واژگان بیگانه در آن زیاد است که گویا زبان، ترکیبى شده است؛ بنابراین آن جا که مى توانیم برابر بیاوریم، باید این کار را انجام دهیم؛ چون زبان زایایى دارد و با کمک عناصر زبانى مى تواند خودش را گسترده کند.
ما مى توانیم واژگان جدید را با استفاده از اشتقاق، ترکیب و با وندها بسازیم. زبان بسته نیست و این بستگى به فعالیت ما دارد. واژه هاى جدید به گسترش زبان کمک مى کند. البته واژگانى هستند که جهانى هستند و نمى توانیم در برابر آن ها، معادل بیاوریم. واژگانى مثل پست و مترو معادل گذارى شان سخت است و در همه ى زبان هاى دیگر هم به همین صورت استفاده مى شود. براى مثال، در روسى هم مى گویند مترو، چون این واژگان گویا هستند، کوتاه اند و جهانى هستند. البته این واژگان تعدادشان کم است. براى این واژگان جهانى شده اگر بخواهیم معادل بیابیم، معادل کوتاهى نیست و اگر پیدا کنیم، دیگر جا نمى افتد؛ چون این واژه ها با فرهنگ مردم گره خورده است. معادل گزینى براى سایر واژه ها هم باید کوتاه باشد و به لحاظ معنایى و ساختارى نزدیک باشند. البته گروهى هم هستند که فکر مى کنند اگر از زبان خارجى حرف بزنند، تشخص بیش ترى پیدا مى کنند.
زبان فارسى مى تواند زبان علم باشد. این توانایى در زبان وجود دارد؛ اما ناتوانى در ماست، در دانشگاه ها، در فرهنگستان و در فرهنگ نویسان است. این ها نمى روند از این توانایى هاى بالقوه استفاده کنند. امروزه زبان فارسى زنده است و ادبیاتى غنى دارد. ما تمام بالندگى مان به ادبیات مان است و ادبیات در زبان رخ مى دهد. چطور عده اى مى گویند امروز زبان فارسى قابلیت علمى شدن ندارد؟
براى تبدیل شدن زبان فارسى به زبان علم، باید چه کار کنیم ؟، براى این کار، استادان ما باید در مقابل مسائل علمى جدید خودشان را هم سو کنند. ادباى ما که جنبه هاى سنتى را در نظر دارند، باید کمى خودشان را با وضع امروز انطباق دهند و برخى اتفاقاتى را که در زبان مى افتد، بپذیرند. ما باید این جسارت را داشته باشیم که زبان را باز کنیم. براى مثال از یون، یونش را بسازیم. همان طور که پستچى را از پست ساخته ایم. باید مترجمان و متخصصان علوم ما این قدر آموزش هاى زبانى ببینند که توانمند باشند. این ها متأسفانه از روح زبان فارسى اطلاع ندارند و وقتى به مشکل برمى خورند، فکر مى کنند مسأله از زبان است؛ در حالى که مشکل از بى اطلاعى آن هاست.
باید این فرهنگ به وجود بیاید که واژه هاى مصوب فرهنگستان استفاده شوند و رسانه ها و مردم آن ها را جدى بگیرند. شاید قسمتى از واژه هاى فرهنگستان سخیف، ثقیل و مسخره باشد؛ اما همه ى آن ها که این طور نیست.
در حوزه ى اینترنت و فضاى مجازى، ما باید فعال عمل کنیم و زبان فارسى را قابل انطباق با این فضا کنیم. اگر اکنون این امکان نیست، مشکل از زبان نیست. زبان چینى و ژاپنى با این دشوارى موفق بوده اند. باید تجربه هاى سایر کشورها را دید که چه کار کرده اند.
فرهنگستان ها در همه ى کشورها و در ایران موضع محتاطانه اى دارند. وقتى واژه اى در بین مردم جا بیفتد، تغییر آن سخت است؛ در نتیجه باید در ایجاد واژه سرعت داشت. از سوى دیگر، ورود واژه ها قابل پیش بینى نیست که چه واژه اى وارد مى شود. وقتى واژه اى هم وارد مى شود، فرهنگستان باید معادل آن واژه را ایجاد کند و به جامعه بفرستد. این رفت و برگشت زمان بر است. منابع ایجاد واژگان باید بیش تر باشد. همه ى فعالیت هاى فرهنگستان در برابر کارى که باید انجام شود، بسیار کم است.
این کار، کارى جمعى و گسترده فراگیر نیاز دارد؛ زیرا بسیارى هستند که ذوق واژه سازى دارند و استاد دانشگاه هم نیستند. بسیارى از واژگان معادل را فرهنگستان نساخته؛ مردم ساخته اند. مردم منتظر فرهنگستان نیستند. آن ها واژگان را مى گیرند و با کاربرد و فرهنگ خودشان، آن را استفاده مى کنند. فرهنگستان باید با جامعه همکارى داشته باشد. باید در دانشگاه هم گرایشى براى فرهنگ نویسى و واژه گزینى وجود داشته باشد.
باید زمان بگذرد
نسرین پرویزى (مسؤول گروه واژه گزینى فرهنگستان)به نظر من، واژه هاى بیگانه براى زبان فارسى تهدید هستند. فناورى هاى نوین با خودشان یک سرى واژه مى آورند. این واژه ها را نباید در نحو زبان به کار ببریم. اگر بخواهیم این واژه ها را عینا به کار ببریم، شما ناچارید ساختار زبان و جمله را تغییر بدهید تا بتوانید همان واژه را که صرف مى شود و در زبان خودش ترکیبات و مشتقاتى دارد، استفاده کنید.
زبان فارسى در مقابله با الفاظ بیگانه، یکى از تواناترین زبان هاست؛ چون به راحتى از پسوند و پیشوندها مى توانیم استفاده کنیم و امکان هرگونه ساختى وجود دارد. در زبان هاى دیگر گاهى مجبورند به جاى یک کلمه، یک جمله بنویسند. اما زبان فارسى جواب گوى تمام نیازهاى علمى است.
ما در فرهنگستان، نزدیک به 30هزار واژه را معادل گزینى کرده ایم. از این 30هزار واژه، 300 واژه عمومى است و بقیه علمى است که رشته هاى مختلفى چون علوم پایه، شیمى، مهندسى و زیست شناسى را دربر مى گیرد. ما به راحتى براى همه ى این واژه ها معادل سازى کرده ایم. براى ساخت آن ها برخى از ساخت هاى پیشین زبان خودمان را زنده کردیم؛ براى این که زبان فارسى پیشینه ى طولانى دارد و امکانات زبان فارسى براى واژه سازى به هیچ عنوان کم نیست. ساختار زبان ها با یکدیگر تفاوت دارد؛ مثلا ممکن است ما براى یک کلمه ى انگلیسى که دو، سه کلمه است، یک معادل یک کلمه یى داشته باشیم و یا بالعکس، ممکن است ما یک ترکیب به کار ببریم و آن ها یک کلمه استفاده کنند.
بنابراین به راحتى مى شود براى تمام واژه هاى علمى و مشتقات آن ها معادل گذاشت، خصوصا براى واژه هایى که تک واژه هستند. ما نمى توانیم واژه را تک واژه درنظر بگیریم؛ چون دیگر رشدى در زبان پیدا نمى کند و نمى شود از آن فعل، صفت و ... ساخت. از سوى دیگر، اگر واژه اى هم وارد زبان شود، چون به نحو زبان وارد نمى شود، تأثیر ندارد؛ اما اگر واژه اى وارد نحو زبان شود، تأثیرگذار است. اما غالب واژه هاى علمى اگر وارد زبان شود، اثر مخرب دارد؛ در نتیجه، این واژه ها باید معادل سازى شوند.
هشتاد درصد واژه هایى را که فرهنگستان مى سازد، از جامعه ى علمى مى گیرد؛ یعنى این واژه ها معادل هایى داشته اند و به کار گرفته شده اند. شاید این معادل ها ساخت شان غلط بوده، ما ساخت آن ها را تغییر داده ایم و یا تعدادشان زیاد بوده، که ما یکى را انتخاب کرده ایم. به ندرت ما خودمان به واژه سازى جدید دست زده ایم؛ مگر در مورد فناورى هاى جدید که معادلى نبوده و انگلیسى شان عینا وارد زبان شده است.
در مقایسه با فرهنگستان اول و دوم، سرعت ما خوب بوده است. فرهنگستان اول حداکثر دوهزار واژه را تصویب کرد و فرهنگستان دوم در حد 600 واژه تصویب کرد. همان زمان ها هم انتقادهایى به واژه هایى چون "دانشکده" و "دانشگاه" شده است که این واژه ها گویا نیستند. در هر زمانى که واژه ساخته شود، چون نو است و مردم با آن ها آشنا نیستند، با آن واژه سرناسازگارى دارند. اما باید از ساخت واژه زمان بگذرد. فرهنگستان اول در سال 1314 فعالیت مى کرده است. اگر براى شما واژه هایى چون "شهردارى"، "شهربانى"، "دانشگاه" و "دانشکده" معمولى است، در زمان تصویب شان، خیلى غریب بوده اند و اعتراض هایى هم از سوى کسانى چون تقى زاده، هدایت و اقبال آشتیانى شده است که آن ها سردم دار زبان و ادبیات بوده اند.
بنابراین باید زمان بگذرد. طبیعتا یک سرى از واژه هاى فرهنگستان اول جا نیفتاده و واژه هاى فرهنگستان دوم هیچ کدام در جامعه جا نیفتاده؛ چون سره گرایى این واژه ها بیش از حد بود.
الآن ما را به عربى گرایى متهم مى کنند؛ در حالى که فرهنگستان نه عربى ستیز است، نه عربى گرا، نه سره گراست و نه با واژه هاى اصیل فارسى سر ستیز دارد. فرهنگستان دوم سره گرا بود؛ اما جامعه نپذیرفت؛ به خاطر این که واژه ها به همان اندازه اى بیگانه بودند که واژه هاى خارجى. در نتیجه هیچ واژه ى مصوب آن ها جاى نیفتاد. در مجموع، باید به واژه ها زمان داد که در جامعه رشد کنند و جا بیفتد.
فرهنگستان قرار نیست براى همه ى واژه ها معادل بسازد. این اتفاق در هیچ کشورى رخ نمى دهد. فرهنگستان دارد الگو مى دهد و به جاى این که تنها خودمان معادل گزینى کنیم، از استادان و انجمن هاى علمى هم یارى گرفته ایم. ما نزدیک به 46 گروه داخل فرهنگستان داریم. اما از چند سال پیش، انجمن هاى علمى را درگیر کرده ایم؛ این کار یعنى آموزش معادل گزینى در جامعه. ما همین قدر خیال مان راحت است که جامعه به این موضوع حساس شده است. مردم باید خودشان به زبان خودشان حساس شوند که واژه ى بیگانه به کار نرود. حالا واژه ى بیگانه ممکن است عربى باشد که مردم خوش شان نیاید یا مغولى و ترکى، ممکن هم هست واژه هاى اروپایى باشد. مردم اکنون حساس شده اند و این حساسیت نقشى بوده است که فرهنگستان مى خواسته در جامعه ایفا کند؛ حتا اگر بیایند در برنامه هایى واژه هاى ما را نقد کنند و به تمسخر بگیرند. الآن انجمن هاى علمى وزارت علوم و وزارت بهداشت دارند براى واژه گزینى فعالیت مى کنند و مهم این است که واژه گزینى دارد به جامعه ى علمى مى رود.
واژه هاى بیگانه ى ما الآن 30هزار تاست و هر سال هم 3500 تا 4000 واژه به این واژه ها اضافه مى شود، بیش از این هم یک سازمان نمى تواند گسترش پیدا کند. در هفته نزدیک به 55 جلسه برگزار مى شود و بیش از این فرهنگستان نمى تواند حوزه ى کارى خود را گسترش دهد؛ مگر کار خود را به درون جامعه ببرد که دارد این کار را انجام مى دهد.
فرهنگستان مؤسسه ى پژوهشى است و مؤسسه ى اجرایى نیست؛ اما از طریق وزارت ارشاد و ریاست صدا و سیما سعى کرده ایم ارتباط برقرار شود و تذکر بدهیم. فرهنگستان آمریت ندارد. اما الآن یک دفتر ارتباط با صدا و سیما در فرهنگستان به وجود آمده و در آن جا هم دفترى براى ارتباط با فرهنگستان هست. مرتب مشکلاتى را که پیش مى آید، به آن هإ؛ّّ مى گوییم و آن ها هم براى برنامه هاى شان با ما ارتباط مى گیرند؛ اما چون این دفتر تازه است، هنوز راهکارى براى سرعت دادن به ارتباطمان نیافته ایم. براى نشریات هم با وزارت ارشاد در ارتباط هستیم. در مجلس هم لایحه ها با واژه هاى بیگانه تصویب نمى شود. البته شاید ارتباطها خیلى نظام مند نیست و در حد چند تلفن و نامه است. اما اگر همه ى نهادهاى دولتى این حساسیت را داشته باشند، لازم نیست دائم فرهنگستان تذکر بدهد و آن ها از فرهنگستان سؤال بپرسند.(ایسنا)
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 217