فارسي، زبان دانش
نويسنده : دکتر سيد محمود حسابي
در تاريخ جهان هر دوره اي ويژگي هاي داشته است. در آغاز تاريخ، آدميان زندگي قبيله اي داشتند و دوران افسانه ها بود. پس از پيدايش کشاورزي، دوره ده نشيني و شهرنشيني آغاز شد. سپس دوران کشور گشايي ها و تشکيل پادشاهي هاي بزرگ مانند هخامنشيان، اسکندر و امپراتوري روم بود. پس از آن دوره رستاخيز تمدن است که به نام رنسانس شاخته شده است. تا آن دوره ملل مختلف داراي وسايل کار و پيکار يکسان بودند. مي گويند که وسايل جنگي سربازان رومي و بربرهاي ژرمني با هم فرقي نداشت و تفاوت تنها در انضباط و نظم و وظيفه شناسي لژيون هاي رومي بود که ضامن پيروزي آنها بود. همچنين وسايل جنگي مهاجمان مغول و ملل متمدن چندان فرقي با هم نداشت.
از دوران رنسانس به اين طرف ملل غربي کم کم به پيشرفت هاي صنعتي و ساختن ابزار نوين نايل آمدند و پس از گذشت يکي دو قرن، ابزار کار آنها به اندازه اي کامل شدکه براي ملل ديگر ياراي ايستادگي در برابر حمله آنها نبود. همزمان با اين پيشرفت صنعتي، تحول بزرگي در فرهنگ و زبان ملل غرب پيدا شد؛ زيرا براي معلومات تازه ناگزير به داشتن واژه هاي نويني بودند و کم کم زبان هاي اروپايي داراي نيروي بزرگي براي بيان مطالب مختلف گرديدند.
در اوايل قرن بيستم ملل مشرق پي به عقب ماندگي خود بردند و کوشيدند که اين عقب ماندگي را جبران کنند. موانع زيادي سر راه اين کوشش ها وجود داشت و يکي از آنها نداشتن زباني بود که براي بيان مطالب علمي آماده باشد. بعضي ملل چاره را در پذيرفتن يکي از زبان هاي خارجي براي بيان مطالب علمي ديدند، مانند هند؛ ولي ملل ديگر به واسطه داشتن ميراث بزرگ فرهنگي نتوانستند اين راه حل را بپذيرند که يک مثال آن کشور ايران است.
براي بعضي زبان ها به علت ساختمان مخصوص آنها جبران اين کمبود واژه هاي علمي کاري بس دشوار و شايد نشدني است؛ مانند زبان هاي سامي که اشاره اي به ساختمان آنها خواهيم کرد. بايد خاطر نشان کرد که شمار واژه ها در زبان هاي خارجي در هرکدام از رشته هاي علمي بسيار زياد و گاهي در حدود ميليون است. پيدا کردن واژه هايي آنها کاري نيست که بشود بدون داشتن يک روش علمي مطمئن به انجام رسانيد و نمي شود از روش تشابه و استعاره و تقريب و تخمين در اين کار پردامنه به جايي رسيد. اين کار بايد از روي اصول علمي معين انجام گيرد تا ضمن عمل، به بن بست برنخورد.
براي اينکه بتوان در يک زباني به آساني واژه هايي در برابر واژه هاي بي شمار علمي پيدا کرد، بايد امکان وجود يک چنين اصل علمي در آن زبان باشد. مي خواهيم نشان دهيم که چنين اصلي در زبان فارسي وجود دارد و از اين جهت زبان فارسي زباني است توانا؛ در صورتي که بعضي زبان ها گو اينکه از جهات ديگر يک سابقه ادبي درخشاني دارند، ولي در مورد واژه هاي علمي ناتوان هستند.
اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاور نزديک وجود دارد، صحبت مي کنيم که عبارتند از زبان هاي هند و اروپايي (Indo- European) و زبان هاي سامي (Semitic). زبان هاي فارسي از خانواده زبان هاي هند و اروپايي است. در زبان هاي سامي، واژه ها بر اصل ريشه هاي سه حرفي يا چهار حرفي قرار دارند که به نام “ثلاثي” و “رباعي” گفته مي شوند و اشتقاق واژه هاي مختلف براساس تغيير شکلي است که به اين ريشه ها داده مي شود و به نام “ابواب” خوانده مي شود. پس شمار واژه هايي که ممکن است در اين زبانها وجود داشته باشد، نسبت مستقيم دارد با شمار ريشه هاي ثلاثي و رباعي. بنابراين بايد بسنجيم که حداکثر شمار ريشه هاي ثلاثي چقدر است. براي اين کار روش رياضي به نام جبر ترکيبي (Combinatoire Algebre) کار مي بريم. در اين رشته قضيه اي است به اين ترتيب: هرگاه بخواهيم از ميان تعداد n شيء تعداد معيني مثلاً k شيء برگزينيم، و بخواهيم بدانيم چند جور مي شود اين k شيء مختلف را از ميان آن تعداد کل n شيء برگزيد، پاسخ اين پرسش چنين است: اگر تعداد امکانات گزينش را به p نشان دهيم، اين عدد مي شود:
مي بينيم که 20 ترکيب پيدا شده است که که در آن رعايت ترتيب نيز شده است؛ مثلاً ترکيب (اب) از ترکيب (ب ا) جداست. اکنون مي خواهيم ببنيم که از ميان 28 حرف الفباي سامي چند ترکيب سه حرفي مي توان در آورد. اين تعداد ثلاثي هاي مجرد مساوي مي شود با: 19656=26×27×28=p يعني حداکثر تعداد ريشه هاي “ثلاثي مجرد” مساوي 19656 است و نمي شود بيش از اين تعداد ريشه ثلاثي در اين زبان وجود داشته باشد.
درباره ريشه هاي رباعي مي دانيم که تعداد آنها کم است و در حدود 5 درصد تعداد ريشه هاي ثلاثي است؛ يعني تعداد آنها در حدود هزار است. چون ريشه هاي ثلاثي نيز وجود دارد که به جاي سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که يکي از آنها تکرار شده است مانند فعل “شدّ” که حرف “د” دوبار به کار رفته است. از اين رو بر تعداد ريشه هايي که در بالا حساب شده است، چند هزار مي افزاييم و جمعاً عدد بزرگتر بيست و پنج هزار ريشه را مي پذيريم. چنان که گفته شد، در زبان هاي سامي از هر فعل “ثلاثي مجرد” مي توان با تغيير شکل آن و يا اضافه چند حرف کلمه هاي ديگري از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول مي باشد مانند: فعل- فعلّ- فاعل- افعل- تفعّل- تفاعل- انفعل- افتعل- افعل- استفعل که باب نهم يعني افعل به ندرت مورد استفاده قرار مي گيرد.
ابوابي که به اين ترتيب به دست آمده است، داراي معاني نزديک به اصل ثلاثي مرجد دارند و جنبه هاي تأکيد و تشديد و واداشتن به کاري (ماند شغّل و اشغل) و حالت بين الاثنتين (مانند ضارب و تضارب) و حالت پذيرش (مانند انفعل) و حالت خواستن چيزي (مانند استغفر) و يا اشاره به خود (مانند استکبر) و يا پيدا کردن خاصيتي (مانند احمر). اين تفاوت هاي در معاني که به وسيله ابواب به دست مي آيد، در بيان مطالب علمي در زبان هاي مانند زبان هاي هند و اروپايي مورد نياز نيست؛ زيرا همين معاني در آن زبان ها به شکل ديگري بيان مي شوند؛ مانند شغّل=به کار گماشتن و استغفر=بخشايش خواستن.
از هرکدام از افعال، اسامي مختلفي اشتقاق مي يابد: اول نام هاي مکان و زمان (مانند مسکن از سکن و مدخل از دخل)؛ دوم نام ابزار (مانند “مبرد” از “برد” بر وزن مفعل، “ميزان”، از “وزن” بر وزن مفعال، “مشربه”، از “شرب” بر وزن مفعله)؛ سوم نام طرز و شيوه مانند (کتبه و مشيه بر مفعله)؛ چهارم نام حرفه (مانند خباز و خياط بر وزن فعال)؛ پنجم اسم مصدر (مانند فعل از فعل و تفعل و انفعال از انفعل و همچنين براي بابهاي ديگر)؛ ششم صفت که ساختمان آن ده شکل متداول دارد (مانند صعب بر وزن فعل- حسن بر وزن فعل – حزن بر وزن فعل – رحيم بر وزن فعيل- رسول بر وزن فعول – رحمان بر وزن فعلان – کذّاب بر وزن فعال – صديق بر وزن فعّيل- علاّمه بر وزن فعّاله- ضحکه بر وزن فعله)؛ هفتم رنگ (مانند احمر بر وزن افعل)؛ هشتم نسبت (مانند غربي از غرب روحاني از روح)؛ نهم اسم معني (مانند کيفيه از کيف).
با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات نتيجه گرفته مي شود که از هر ريشه اي حداکثر هفتاد مشتق مي توان به دست آورد. پس هرگاه تعداد ريشه ها را که از 25000 کمتر است، در هفتاد ضرب کنيم، حداکثر عده کلمه هايي که به دست مي آيد، مي شود:
1/750/000=70×25/000
البته همه هفتاد اشتقاق براي هر ريشه اي متداول و معمول نيست و عددي که محاسبه شد، حداکثر کلمه هايي است که ساختن آنها امکان دارد، نه اينکه همه کلمه هايي که طبق الگوي زبان ممکن است ساخته شود، واقعاً وجود داشته باشد. با اين همه باز مقداري به اين عدد حساب شده مي افزاييم و آن عدد را به دو ميليون مي رسانيم. امکان ساختن کلماتي بيش از اين در ساختمان اين زبان وجود ندارد. يک اشکالي که در فراگرفتن اين نوع زبان است، اين است که براي تسلط يافتن به آن بايد دست کم25/000 ريشه را از برداشت و اين کار براي همه کس مقدور نيست، حتي براي اهل آن زبان، چه رشد به کساني که به آن زبان بيگانه هستند.
اکنون اگر تعداد کلمات لازم از آن دو ميليون بگذرد، ديگر در ساختمان اين زبان راهي براي اداي يک معني نوين وجود ندارد، مگر اينکه معني تازه را با يک جمله اي ادا کنند. به اين علت است که در فرهنگ هاي لغت از يک زبان اروپايي به زبان عربي مي بينيم که تعداد زيادي واژگان به وسيله يک جمله بيان شده است، نه به وسيله يک کلمه؛ مثلاً کلمه Confornation که در فارسي آن را مي شود به “روبرويي” ادا کرد، در فرهنگ هاي فرانسه يا انگليسي به عربي چنين ترجمه شده است: “جعل الشهود و جاهاً و المقابله بين اقوالهم” و کلمه Permeabtilty که مي توان آن را در فارسي با کلمه “تراوايي” بيان کرد، در فرهنگ هاي عربي چنين ترجمه شده است: “امکان قابليت الترشح”.
اشکال ديگر در اين نوع زبان ها اين است که چون تعداد کلمات کمتر از تعداد معاني مورد لزوم است و بايد تعداد زيادتر معاني ميان تعداد کمتر کلمات تقسيم شود، پس به هر کلمه اي چند معني تحميل مي شود، در صورتي که شرط اصلي يک زبان علمي اين است که هر کلمه فقط به يک معني دلالت بکند تا هيچ گونه ابهامي در فهميدن مطلب علمي باقي نماند.
به طوري که يکي از دانشمند دانشگاه اظهار مي کردند، در يکي از مجله هاي خارجي خوانده اند که در برابر کلمات بي شمار علمي که در رشته هاي مختلف وجود دارد آکادمي مصر که در تنگناي موانع بالا واقع شده، چنين نظر داده است که بايد از به کاربردن قواعد زبان عربي در مورد کلمات علمي صرف نظر کرد و از قواعد زبان هاي هند و اروپايي استفاده کرد؛ مثلاً در مورد کلمه Cephalopde که به جانواران “نرم تني” گفته مي شود مانند Octopus که سروپاي آنها به هم متصلند که در فارسي به آنها “سرپاوران” گفته شده است. بالاخره کلمه “رأس جبلي” را پيشهاد کردند که اين ترکيب به هيچ وجه عربي نيست براي خود کلمه Mollusque که در فارسي “نرم تنان” گفته مي شود، در عربي يک جمله يا جمله ديگر مي رود: “حيوان عادم الفقار”.
بخش دوم گفتار ما مربوط به ساختمان زبان هاي هند و اروپايي است. مي خوانيم ببنيم چگونه در اين زبانها مي شود تعداد بسيار زياد واژه هاي علمي را به آساني ساخت زبان هاي هند و اروپايي داراي شمار کمي ريشه (در حدود 1500 عدد) مي باشد و داراي تقريباً 250 پيشوند (Prefixe) و در حدود600 پسوند (suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ريشه مي توان واژه هاي ديگري ساخت؛ مثلاً از ريشه “رو” مي توان واژه هاي “پيشرو” و “پيشرفت” را با پيشوند “پيش” و واژه هاي “روند” و “روال” و “رفتار” و “روش” را با پسوندهاي “اند” و “دال” و “آر” و “اش” ساخت. در اين مثال ملاحظه مي کنيم که ريشه “رو” به دو شکل آمده است: يکي “رو” ديگري “رف”. با فرض اينکه از اين تغيير شکل ريشه ها صرف نظر کنيم و تعداد ريشه ها را همان 1500 بگيريم، از ترکيب آنها 250 پيشوند، تعداد 375/000=250× 1500 واژه به دست مي دهد.
اينک هرکدام از واژه هايي را که به اين ترتيب به دست آمده، مي توان با يک پسوند ترکيب کرد؛ مثلاً از واژه “خودگذشته” که از پيشوند “خود” و ريشه “گذشت” درست شده است، مي توان واژه “خودگذشتگي” را با افزودن پسوند “گي” به دست آوردو واژه “پيشگفتار” را از پيشوند “پيش” و ريشه “گفت” و پسوند “آر” به دست آورد. هرگاه 375/000 واژه اي که از ترکيب 1500 ريشه با 250 پيشوند به دست آمده است، با 600 پسوند ترکيب کنيم، تعداد واژه هايي که به دست مي آيد، مي شود.
225/000/000=600× 375/000 بايد نيز واژه هايي که از ترکيب ريشه ها با پسوندهاي تنها به دست مي آيد، حساب کرد که مي شود 000/ 900=600× 1500. پس جمع واژه هايي که از ترکيب ريشه ها با پسوندهاي تنها به دست مي آيد، حساب کرد که مي شود 900/000=600× 1500. پس جمع واژه هايي که فقط از ترکيب ريشه ها با پيشوندها و پسوندها به دست مي آيد، مي شود:
226/275/000=900/000+375/000+ 225/000/000؛ يعني 226 ميليون واژه.
در اين محاسبه فقط ترکيب ريشه ها را با پيشوندها و پسوندها در نظر گرفتيم، آن هم فقط با يکي از تلفظ هاي هر ريشه؛ ولي ترکيب هاي ديگري نيز هست؛ مثل ترکيب اسم با فعل “مانند پياده رو” و اسم با اسم (مانند خرد پيشه) و اسم با صفت مانند (روشن دل) و فعل با صفت (مانند خوش خرام) و فعل با فعل (مانند گفتگو) و ترکيب هاي بسيار ديگر در نظر گرفته نشده و اگر همه ترکيب هاي ممکن را در زبان هاي هند و اروپايي بخواهيم به شمار بياوريم، تعداد واژه هايي که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معيني ندارد و نکته قابل توجه اين است که براي فهميدن اين ميليون ها واژه، فقط نياز به فراگرفتن 1500 ريشه و 850 پيشوند و دست کم 25/000 ريشه از برداشت و قواعد پيچيده صرف افعال و اشتقاق را نيز فرا گرفت و در ذهن نگاه داشت.
اساس توانايي زبان هاي هند و اروپايي در يافتن واژه هاي علمي و بيان معاني همان است که شرح داده شد. زبان فارسي يکي از زبان هاي هند و اروپايي است و داراي همان ريشه ها و همان پيشوندها و پسوندهاست. تلفظ حروف در زبان هاي گوناگون هند و اروپايي متفاوت است؛ ولي اين تفاوتها طبق يک روالي پيدا شده است که در جدول زير که مربوط به تغيير تلفظ يک حرف در شش زبان است، نشان داده شده است. توانايي که در هر زبان هند و اروپايي وجود دارد (مانند يوناني و لاتين و آلماني و فرانسه و انگليس)، در زبان فارسي نيز همان توانايي وجود دارد. روش علمي در اين زبانها مطالعه شده و آماده است و براي زبان فارسي به کار بردن آن بسيار آسان است. براي برگزيدن يک واژه علمي در زبان فارسي فقط بايد واژه اي را که در يکي از شاخه هاي زبان هاي هند و اروپايي وجود دارد، با شاخه فارسي مقايسه کنيم و با آن هماهنگ سازيم، کساني که بيم دارند اگر واژگان فارسي را به جاي واژگان بيگانه برگزينيم، زبان فارسي زيان خواهد ديد. بايد توجه داشته باشيم که اگر بنشينيم و دست روي دست بگذاريم، سيل کلمه هاي خارجي در کارخانه ها و کارگاهها و مراکز اقتصادي و اداري حتي در دانشگاهها که بعضي از آنها افتخار مي کنند که منحصراً زبان خارجي را به کار مي برند، جاري خواهد شد و خداي ناکرده در زادگاه فردوسي، سعدي، حافظ، نظامي و مولوي افتخار خواهند کرد که زبان فارسي را کنار گذاشته، به زبان بيگانه سخن گويند!
دانشمند آلماني هاينتس وندت (Heinz Wendt) در کتاب خود Sprachen يعني “زبانها” که در آن ساختمان يکايک زبان هاي جهان را شرح داده است، درباره زبان فارسي مي گويد: “زبان فارسي به واسطه متقارن و موزون بودن سيستم آوايي، داراي مزاياي يک ساختمان ساده و کارآمد است که بي قاعدگي ها و پيچيدگي هاي هر زبان را که از دوران هاي قديم باقي مي ماند، به سود کاربرد عمل آن کنار گذاشته است. مزيت سوم، ترتيب تحليلي و دوساست که داراي يک تکامل کم نظيري است. اين زبان مي تواند به عنوان نمونه اي براي يک زبان بين المللي به کار رود.” اين است زباني که هزاران سال تمدن و ادب براي ما به ميراث گذاشته است. باشد که آن را عزيز بداريم.
جدول تغيير تلفظ حروف در زبان هاي مختلف هند و اروپايي
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
از دوران رنسانس به اين طرف ملل غربي کم کم به پيشرفت هاي صنعتي و ساختن ابزار نوين نايل آمدند و پس از گذشت يکي دو قرن، ابزار کار آنها به اندازه اي کامل شدکه براي ملل ديگر ياراي ايستادگي در برابر حمله آنها نبود. همزمان با اين پيشرفت صنعتي، تحول بزرگي در فرهنگ و زبان ملل غرب پيدا شد؛ زيرا براي معلومات تازه ناگزير به داشتن واژه هاي نويني بودند و کم کم زبان هاي اروپايي داراي نيروي بزرگي براي بيان مطالب مختلف گرديدند.
در اوايل قرن بيستم ملل مشرق پي به عقب ماندگي خود بردند و کوشيدند که اين عقب ماندگي را جبران کنند. موانع زيادي سر راه اين کوشش ها وجود داشت و يکي از آنها نداشتن زباني بود که براي بيان مطالب علمي آماده باشد. بعضي ملل چاره را در پذيرفتن يکي از زبان هاي خارجي براي بيان مطالب علمي ديدند، مانند هند؛ ولي ملل ديگر به واسطه داشتن ميراث بزرگ فرهنگي نتوانستند اين راه حل را بپذيرند که يک مثال آن کشور ايران است.
براي بعضي زبان ها به علت ساختمان مخصوص آنها جبران اين کمبود واژه هاي علمي کاري بس دشوار و شايد نشدني است؛ مانند زبان هاي سامي که اشاره اي به ساختمان آنها خواهيم کرد. بايد خاطر نشان کرد که شمار واژه ها در زبان هاي خارجي در هرکدام از رشته هاي علمي بسيار زياد و گاهي در حدود ميليون است. پيدا کردن واژه هايي آنها کاري نيست که بشود بدون داشتن يک روش علمي مطمئن به انجام رسانيد و نمي شود از روش تشابه و استعاره و تقريب و تخمين در اين کار پردامنه به جايي رسيد. اين کار بايد از روي اصول علمي معين انجام گيرد تا ضمن عمل، به بن بست برنخورد.
براي اينکه بتوان در يک زباني به آساني واژه هايي در برابر واژه هاي بي شمار علمي پيدا کرد، بايد امکان وجود يک چنين اصل علمي در آن زبان باشد. مي خواهيم نشان دهيم که چنين اصلي در زبان فارسي وجود دارد و از اين جهت زبان فارسي زباني است توانا؛ در صورتي که بعضي زبان ها گو اينکه از جهات ديگر يک سابقه ادبي درخشاني دارند، ولي در مورد واژه هاي علمي ناتوان هستند.
اکنون از دو نوع زبان که در اروپا و خاور نزديک وجود دارد، صحبت مي کنيم که عبارتند از زبان هاي هند و اروپايي (Indo- European) و زبان هاي سامي (Semitic). زبان هاي فارسي از خانواده زبان هاي هند و اروپايي است. در زبان هاي سامي، واژه ها بر اصل ريشه هاي سه حرفي يا چهار حرفي قرار دارند که به نام “ثلاثي” و “رباعي” گفته مي شوند و اشتقاق واژه هاي مختلف براساس تغيير شکلي است که به اين ريشه ها داده مي شود و به نام “ابواب” خوانده مي شود. پس شمار واژه هايي که ممکن است در اين زبانها وجود داشته باشد، نسبت مستقيم دارد با شمار ريشه هاي ثلاثي و رباعي. بنابراين بايد بسنجيم که حداکثر شمار ريشه هاي ثلاثي چقدر است. براي اين کار روش رياضي به نام جبر ترکيبي (Combinatoire Algebre) کار مي بريم. در اين رشته قضيه اي است به اين ترتيب: هرگاه بخواهيم از ميان تعداد n شيء تعداد معيني مثلاً k شيء برگزينيم، و بخواهيم بدانيم چند جور مي شود اين k شيء مختلف را از ميان آن تعداد کل n شيء برگزيد، پاسخ اين پرسش چنين است: اگر تعداد امکانات گزينش را به p نشان دهيم، اين عدد مي شود:
مي بينيم که 20 ترکيب پيدا شده است که که در آن رعايت ترتيب نيز شده است؛ مثلاً ترکيب (اب) از ترکيب (ب ا) جداست. اکنون مي خواهيم ببنيم که از ميان 28 حرف الفباي سامي چند ترکيب سه حرفي مي توان در آورد. اين تعداد ثلاثي هاي مجرد مساوي مي شود با: 19656=26×27×28=p يعني حداکثر تعداد ريشه هاي “ثلاثي مجرد” مساوي 19656 است و نمي شود بيش از اين تعداد ريشه ثلاثي در اين زبان وجود داشته باشد.
درباره ريشه هاي رباعي مي دانيم که تعداد آنها کم است و در حدود 5 درصد تعداد ريشه هاي ثلاثي است؛ يعني تعداد آنها در حدود هزار است. چون ريشه هاي ثلاثي نيز وجود دارد که به جاي سه حرف فقط دو حرف وجود دارد که يکي از آنها تکرار شده است مانند فعل “شدّ” که حرف “د” دوبار به کار رفته است. از اين رو بر تعداد ريشه هايي که در بالا حساب شده است، چند هزار مي افزاييم و جمعاً عدد بزرگتر بيست و پنج هزار ريشه را مي پذيريم. چنان که گفته شد، در زبان هاي سامي از هر فعل “ثلاثي مجرد” مي توان با تغيير شکل آن و يا اضافه چند حرف کلمه هاي ديگري از راه اشتقاق گرفت که عبارت از ده باب متداول مي باشد مانند: فعل- فعلّ- فاعل- افعل- تفعّل- تفاعل- انفعل- افتعل- افعل- استفعل که باب نهم يعني افعل به ندرت مورد استفاده قرار مي گيرد.
ابوابي که به اين ترتيب به دست آمده است، داراي معاني نزديک به اصل ثلاثي مرجد دارند و جنبه هاي تأکيد و تشديد و واداشتن به کاري (ماند شغّل و اشغل) و حالت بين الاثنتين (مانند ضارب و تضارب) و حالت پذيرش (مانند انفعل) و حالت خواستن چيزي (مانند استغفر) و يا اشاره به خود (مانند استکبر) و يا پيدا کردن خاصيتي (مانند احمر). اين تفاوت هاي در معاني که به وسيله ابواب به دست مي آيد، در بيان مطالب علمي در زبان هاي مانند زبان هاي هند و اروپايي مورد نياز نيست؛ زيرا همين معاني در آن زبان ها به شکل ديگري بيان مي شوند؛ مانند شغّل=به کار گماشتن و استغفر=بخشايش خواستن.
از هرکدام از افعال، اسامي مختلفي اشتقاق مي يابد: اول نام هاي مکان و زمان (مانند مسکن از سکن و مدخل از دخل)؛ دوم نام ابزار (مانند “مبرد” از “برد” بر وزن مفعل، “ميزان”، از “وزن” بر وزن مفعال، “مشربه”، از “شرب” بر وزن مفعله)؛ سوم نام طرز و شيوه مانند (کتبه و مشيه بر مفعله)؛ چهارم نام حرفه (مانند خباز و خياط بر وزن فعال)؛ پنجم اسم مصدر (مانند فعل از فعل و تفعل و انفعال از انفعل و همچنين براي بابهاي ديگر)؛ ششم صفت که ساختمان آن ده شکل متداول دارد (مانند صعب بر وزن فعل- حسن بر وزن فعل – حزن بر وزن فعل – رحيم بر وزن فعيل- رسول بر وزن فعول – رحمان بر وزن فعلان – کذّاب بر وزن فعال – صديق بر وزن فعّيل- علاّمه بر وزن فعّاله- ضحکه بر وزن فعله)؛ هفتم رنگ (مانند احمر بر وزن افعل)؛ هشتم نسبت (مانند غربي از غرب روحاني از روح)؛ نهم اسم معني (مانند کيفيه از کيف).
با در نظر گرفتن همه انواع اشتقاق کلمات نتيجه گرفته مي شود که از هر ريشه اي حداکثر هفتاد مشتق مي توان به دست آورد. پس هرگاه تعداد ريشه ها را که از 25000 کمتر است، در هفتاد ضرب کنيم، حداکثر عده کلمه هايي که به دست مي آيد، مي شود:
1/750/000=70×25/000
البته همه هفتاد اشتقاق براي هر ريشه اي متداول و معمول نيست و عددي که محاسبه شد، حداکثر کلمه هايي است که ساختن آنها امکان دارد، نه اينکه همه کلمه هايي که طبق الگوي زبان ممکن است ساخته شود، واقعاً وجود داشته باشد. با اين همه باز مقداري به اين عدد حساب شده مي افزاييم و آن عدد را به دو ميليون مي رسانيم. امکان ساختن کلماتي بيش از اين در ساختمان اين زبان وجود ندارد. يک اشکالي که در فراگرفتن اين نوع زبان است، اين است که براي تسلط يافتن به آن بايد دست کم25/000 ريشه را از برداشت و اين کار براي همه کس مقدور نيست، حتي براي اهل آن زبان، چه رشد به کساني که به آن زبان بيگانه هستند.
اکنون اگر تعداد کلمات لازم از آن دو ميليون بگذرد، ديگر در ساختمان اين زبان راهي براي اداي يک معني نوين وجود ندارد، مگر اينکه معني تازه را با يک جمله اي ادا کنند. به اين علت است که در فرهنگ هاي لغت از يک زبان اروپايي به زبان عربي مي بينيم که تعداد زيادي واژگان به وسيله يک جمله بيان شده است، نه به وسيله يک کلمه؛ مثلاً کلمه Confornation که در فارسي آن را مي شود به “روبرويي” ادا کرد، در فرهنگ هاي فرانسه يا انگليسي به عربي چنين ترجمه شده است: “جعل الشهود و جاهاً و المقابله بين اقوالهم” و کلمه Permeabtilty که مي توان آن را در فارسي با کلمه “تراوايي” بيان کرد، در فرهنگ هاي عربي چنين ترجمه شده است: “امکان قابليت الترشح”.
اشکال ديگر در اين نوع زبان ها اين است که چون تعداد کلمات کمتر از تعداد معاني مورد لزوم است و بايد تعداد زيادتر معاني ميان تعداد کمتر کلمات تقسيم شود، پس به هر کلمه اي چند معني تحميل مي شود، در صورتي که شرط اصلي يک زبان علمي اين است که هر کلمه فقط به يک معني دلالت بکند تا هيچ گونه ابهامي در فهميدن مطلب علمي باقي نماند.
به طوري که يکي از دانشمند دانشگاه اظهار مي کردند، در يکي از مجله هاي خارجي خوانده اند که در برابر کلمات بي شمار علمي که در رشته هاي مختلف وجود دارد آکادمي مصر که در تنگناي موانع بالا واقع شده، چنين نظر داده است که بايد از به کاربردن قواعد زبان عربي در مورد کلمات علمي صرف نظر کرد و از قواعد زبان هاي هند و اروپايي استفاده کرد؛ مثلاً در مورد کلمه Cephalopde که به جانواران “نرم تني” گفته مي شود مانند Octopus که سروپاي آنها به هم متصلند که در فارسي به آنها “سرپاوران” گفته شده است. بالاخره کلمه “رأس جبلي” را پيشهاد کردند که اين ترکيب به هيچ وجه عربي نيست براي خود کلمه Mollusque که در فارسي “نرم تنان” گفته مي شود، در عربي يک جمله يا جمله ديگر مي رود: “حيوان عادم الفقار”.
بخش دوم گفتار ما مربوط به ساختمان زبان هاي هند و اروپايي است. مي خوانيم ببنيم چگونه در اين زبانها مي شود تعداد بسيار زياد واژه هاي علمي را به آساني ساخت زبان هاي هند و اروپايي داراي شمار کمي ريشه (در حدود 1500 عدد) مي باشد و داراي تقريباً 250 پيشوند (Prefixe) و در حدود600 پسوند (suffixe) هستند که با اضافه کردن آنها به اصل ريشه مي توان واژه هاي ديگري ساخت؛ مثلاً از ريشه “رو” مي توان واژه هاي “پيشرو” و “پيشرفت” را با پيشوند “پيش” و واژه هاي “روند” و “روال” و “رفتار” و “روش” را با پسوندهاي “اند” و “دال” و “آر” و “اش” ساخت. در اين مثال ملاحظه مي کنيم که ريشه “رو” به دو شکل آمده است: يکي “رو” ديگري “رف”. با فرض اينکه از اين تغيير شکل ريشه ها صرف نظر کنيم و تعداد ريشه ها را همان 1500 بگيريم، از ترکيب آنها 250 پيشوند، تعداد 375/000=250× 1500 واژه به دست مي دهد.
اينک هرکدام از واژه هايي را که به اين ترتيب به دست آمده، مي توان با يک پسوند ترکيب کرد؛ مثلاً از واژه “خودگذشته” که از پيشوند “خود” و ريشه “گذشت” درست شده است، مي توان واژه “خودگذشتگي” را با افزودن پسوند “گي” به دست آوردو واژه “پيشگفتار” را از پيشوند “پيش” و ريشه “گفت” و پسوند “آر” به دست آورد. هرگاه 375/000 واژه اي که از ترکيب 1500 ريشه با 250 پيشوند به دست آمده است، با 600 پسوند ترکيب کنيم، تعداد واژه هايي که به دست مي آيد، مي شود.
225/000/000=600× 375/000 بايد نيز واژه هايي که از ترکيب ريشه ها با پسوندهاي تنها به دست مي آيد، حساب کرد که مي شود 000/ 900=600× 1500. پس جمع واژه هايي که از ترکيب ريشه ها با پسوندهاي تنها به دست مي آيد، حساب کرد که مي شود 900/000=600× 1500. پس جمع واژه هايي که فقط از ترکيب ريشه ها با پيشوندها و پسوندها به دست مي آيد، مي شود:
226/275/000=900/000+375/000+ 225/000/000؛ يعني 226 ميليون واژه.
در اين محاسبه فقط ترکيب ريشه ها را با پيشوندها و پسوندها در نظر گرفتيم، آن هم فقط با يکي از تلفظ هاي هر ريشه؛ ولي ترکيب هاي ديگري نيز هست؛ مثل ترکيب اسم با فعل “مانند پياده رو” و اسم با اسم (مانند خرد پيشه) و اسم با صفت مانند (روشن دل) و فعل با صفت (مانند خوش خرام) و فعل با فعل (مانند گفتگو) و ترکيب هاي بسيار ديگر در نظر گرفته نشده و اگر همه ترکيب هاي ممکن را در زبان هاي هند و اروپايي بخواهيم به شمار بياوريم، تعداد واژه هايي که ممکن است وجود داشته باشد، مرز معيني ندارد و نکته قابل توجه اين است که براي فهميدن اين ميليون ها واژه، فقط نياز به فراگرفتن 1500 ريشه و 850 پيشوند و دست کم 25/000 ريشه از برداشت و قواعد پيچيده صرف افعال و اشتقاق را نيز فرا گرفت و در ذهن نگاه داشت.
اساس توانايي زبان هاي هند و اروپايي در يافتن واژه هاي علمي و بيان معاني همان است که شرح داده شد. زبان فارسي يکي از زبان هاي هند و اروپايي است و داراي همان ريشه ها و همان پيشوندها و پسوندهاست. تلفظ حروف در زبان هاي گوناگون هند و اروپايي متفاوت است؛ ولي اين تفاوتها طبق يک روالي پيدا شده است که در جدول زير که مربوط به تغيير تلفظ يک حرف در شش زبان است، نشان داده شده است. توانايي که در هر زبان هند و اروپايي وجود دارد (مانند يوناني و لاتين و آلماني و فرانسه و انگليس)، در زبان فارسي نيز همان توانايي وجود دارد. روش علمي در اين زبانها مطالعه شده و آماده است و براي زبان فارسي به کار بردن آن بسيار آسان است. براي برگزيدن يک واژه علمي در زبان فارسي فقط بايد واژه اي را که در يکي از شاخه هاي زبان هاي هند و اروپايي وجود دارد، با شاخه فارسي مقايسه کنيم و با آن هماهنگ سازيم، کساني که بيم دارند اگر واژگان فارسي را به جاي واژگان بيگانه برگزينيم، زبان فارسي زيان خواهد ديد. بايد توجه داشته باشيم که اگر بنشينيم و دست روي دست بگذاريم، سيل کلمه هاي خارجي در کارخانه ها و کارگاهها و مراکز اقتصادي و اداري حتي در دانشگاهها که بعضي از آنها افتخار مي کنند که منحصراً زبان خارجي را به کار مي برند، جاري خواهد شد و خداي ناکرده در زادگاه فردوسي، سعدي، حافظ، نظامي و مولوي افتخار خواهند کرد که زبان فارسي را کنار گذاشته، به زبان بيگانه سخن گويند!
دانشمند آلماني هاينتس وندت (Heinz Wendt) در کتاب خود Sprachen يعني “زبانها” که در آن ساختمان يکايک زبان هاي جهان را شرح داده است، درباره زبان فارسي مي گويد: “زبان فارسي به واسطه متقارن و موزون بودن سيستم آوايي، داراي مزاياي يک ساختمان ساده و کارآمد است که بي قاعدگي ها و پيچيدگي هاي هر زبان را که از دوران هاي قديم باقي مي ماند، به سود کاربرد عمل آن کنار گذاشته است. مزيت سوم، ترتيب تحليلي و دوساست که داراي يک تکامل کم نظيري است. اين زبان مي تواند به عنوان نمونه اي براي يک زبان بين المللي به کار رود.” اين است زباني که هزاران سال تمدن و ادب براي ما به ميراث گذاشته است. باشد که آن را عزيز بداريم.
جدول تغيير تلفظ حروف در زبان هاي مختلف هند و اروپايي
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.