وقایع ماه ذی حجه [5]

در بیست و دوم ذی حجه ی سال 60 هـ .ق جناب میثم تمار یکی از یاران خاص امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) در کوفه به شهادت رسید. (1) امیرمؤمنان (علیه السلام) احترام زیادی برای
يکشنبه، 7 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وقایع ماه ذی حجه [5]
وقایع ماه ذی حجه [5]

 

تألیف: گروه پژوهش های فارسی مؤسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام)



 

 

بیست و دوم ذی حجه

شهادت جناب میثم تمار

در بیست و دوم ذی حجه ی سال 60 هـ .ق جناب میثم تمار یکی از یاران خاص امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) در کوفه به شهادت رسید. (1) امیرمؤمنان (علیه السلام) احترام زیادی برای جناب میثم تمار قایل بود و میثم نیز متقابلاً محبت شدیدی به آن حضرت داشت. میثم را به خاطر آن که خرما فروش بود «تمار» می گفتند.
حضرت علی (علیه السلام) سال ها قبل از شهادت میثم، او را از چگونگی شهادتش آگاه کرده بود. او قبل از شهادت به همگان گفته بود که مولایش امیرمؤمنان (علیه السلام) طرز شهادتش را به وی گفته است.
ابن زیاد ملعون قصد داشت او را به نحوی غیر از آن چه امام فرموده بود به شهادت برساند ولی سرانجام طبق پیش بینی حضرت علی (علیه السلام) زبان گویای او را بریدند و بالاخره این دوستدار آل علی (علیه السلام) به جرم محبت و حمایت از امیرمؤمنان (علیه السلام) به طرز دل خراشی در کوفه به شهادت رسید.
- روایت مظلومیت علی (علیه السلام)
شیخ شهید محمد بن مکی روایت کرده از جناب میثم تمار که گفت: «شبی از شب ها امیرمؤمنان (علیه السلام) مرا با خود از کوفه بیرون برد تا به مسجد جعفی رسیدیم. در آن جا امام رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند. چون سلام داد و تسبیح گفت، مشغول خواندن دعا شد و سپس به سجده رفت و صورت بر خاک گذاشت و صد مرتبه العفو گفت. سپس برخاست و از مسجد بیرون رفتیم. من هم چنان همراه آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. امام خطی برای من کشید و فرمود: "از این خط تجاوز مکن" و مرا گذاشت و رفت. آن شب، شب بسیار تاریکی بود. با خود گفتم که مولای خودت را در این صحرا تنها گذاشتی،‌ حال آن که آن حضرت دشمنان بسیار زیادی دارد. تو چه عذری نزد خدا و رسول او خواهی داشت؟ به خدا قسم که در عقب آن حضرت خواهم رفت تا از احوال ایشان باخبر شوم اگرچه امرشان را مخالفت کرده باشم. از این رو به جست و جوی امیرمؤمنان (علیه السلام) رفتم تا او را یافتم در حالی که سر خود را تا نصف بدن در چاهی کرده و با چاه گفت و گو می کرد، همین که حضور مرا احساس کرد، گفت: "کیستی؟" گفتم: "میثم". فرمود: "آیا تو را امر نکردم که از آن خط تجاوز نکنی؟" عرض کردم: "ای مولای من! بر جان شما از دشمنان ترسیدم پس دلم طاقت نیاورد". حضرت فرمود: "آیا شنیدی چیزی از آن چه می گفتم؟" گفتم: "نه مولای من!" فرمود: "ای میثم! در سینه ی من دردهایی است که وقتی بر دلم سنگینی می کند و سینه ام را می فشارد، زمین را با دست های خود می کنم و رازها و دردهای خود را در آن آشکار می کنم. پس هر وقت که آن زمین گیاهی برویاند، آن گیاه از تخمی است که من در آن زمینه کاشته ام"!!». (2)

بیست و چهارم ذی حجه

1- روز مباهله
2- خاتم بخشی امیرمؤمنان (علیه السلام) در حال رکوع
3- نزول سوره ی انسان و آیه ی «هل اتی» در شأن اهل بیت (علیهم السلام)
4- مرگ واثق بالله عباسی
1- روز مباهله
روز بیست و چهارم ذی حجه ی سال دهم هـ .ق روز مباهله ی اهل بیت (علیهم السلام) با نصارای نجران است و از سوی دیگر نزول آیه تطهیر در شأن اهل بیت (علیهم السلام) در این روز بوده است. (3)
هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را فراخواند و فرمود: «اللهم هؤلاء اهلی؛ بارالها!‌ اینان اهل من هستند». (4)
- نامه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نصارای نجران
در سال دهم هـ .ق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامه ای به نصارای نجران فرستادند، به این مضمون که خداوند یکتا را عبادت کنند و مسلمان شوند، یا به مسلمانان جزیه بدهند و به مذهب خود باشند وگرنه آماده جنگ شوند.
بنی نجران در کلیسای بزرگ خود به مشورت پرداختند و پس از بحث و گفت و گو، تصمیم گرفتند هفتاد نفر از بزرگان نصارا را برای تحقیق به مدینه بفرستند. آنان به مدینه آمدند و خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرف یاب شدند. هرچه آن حضرت دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد. جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و این آیه را آورد: «فمن حآجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین؛ اگر کسی با تو مجادله کند، بعد از علمی که نزد تو آمده؛ بگو بیایید تا فراخوانیم پسران خود و زن های خود و کسی که به منزله ی جان ماست؛ آن گاه نفرین کنیم و لعنتخدا را بر دروغ گویان قرار دهیم». (5)
لذا قرار بر مباهله شد و بزرگان و رجال نجران به بیرون مدینه رفتند. آنان با یک دیگر مشورت کردند و بعضی از علمای آن ها گفتند: «اگر فردا محمد با اصحاب و جمعی کثیر برای مباهله حاضر شود این روش پادشاهان است و ترسی به خود راه ندهید. ولی اگر خواص اهل بیت خود را آورد این کار انبیا است».
- مراسم مباهله
روز دیگر هنگام بالا آمدن آفتاب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی بن ابی طالب (علیه السلام)را گرفت و از حجره بیرون آمد. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه ی کبری فاطمه اطهر (علیهاالسلام) از پشت سر آمدند تا بین دو درختی که قبلاً تعیین شده بود، رسیدند. قبلا به دستور حضرت زیر آن دو درخت را جارو زدند و به عنوان سایه بان عبای سیاهی بالای درخت قرار دادند. مسلمانان مدیه و بنی نجران نیز با فرزندان خود آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را نزد قبیله ی نجران فرستاد که ما آماده ایم.
اسقف با همراهان آمد و گفت: «با چه کسانی با ما مباهله می کنید؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «با بهترین اهل زمین و نیکوترین جهانیان نزد خداوند متعال؛ زیرا از طرف خداوند متعال امر شده ام که آن ها را بیاورم». و به آل عبا (علیهم السلام) اشاره فرمودند.
آن ها همین که چشمشا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل عبا (علیهم السلام) افتاد، وحشت کردند به حدی که چهره هایشان زرد شد. ابوحارث که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده، پا پیش گذاشت و دست آن ها را گرفته پس کشید و آنان را نصیحت و از عواقب این مباهله آگاه کرد و گفت: «صفات او و اهل بیت او را در کتاب ها خوانده اید. این محمد همان پیامبر است؛ مگر نمی بینید ابرهای سیاه را و دگرگونی آفتاب را، و شاخه های درختان را که خم شده، و صدای مرغان، و دود سیاه اطراف و آثار زلزله ها را که در کوه ها نمودار شده است. آن بزرگواران منتظرند که دست به دعا بردارند. به خدا قسم! اگر سخنی گویند از ما نشانی نمی ماند. برویم و با او صبح کنیم».
- پرهیز نجرانیان از مباهله
ابوحارث آمد و مسلمان شد و عرض کرد: لمردم نجران پشیمان شده اند». حضرت فرمود:‌ «اسلام بیاورند». گفت: «قبول نمی کنند». فرمود: «آماده ی جنگ شوند». گفت «قدرت این کار را ندارند؛ ولی حاضرند جزیه را قبول کنند».
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمودند: «شرایط زمه و مقدار آن را به آن ها بگویید». بعد از این که امیرمؤمنان (علیه السلام) آن ها را نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند و آن حضرت فرمودند: «اگر با من و این جماعت اهل بیت من مباهله می نمودید، به صورت میمون و خوک می شدید و این وادی بر شما آتش می شد و یک سال نمی گذشت که تمامی نصرانی ها نابود می شدند». (6)
2- روز خاتم بخشی امیرمؤمنان (علیه السلام) در حال رکوع
در این روز امیرمؤمنان (علیه السلام) در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انگشتر خود را در حال رکوع به سایل بخشید و آیه ی مبارکه ی «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون» (7) در شأن حضرت نازل شد. (8)
حضرت فرمودند: «هنگامی که این آیه ی مبارکه نازل شد، عده ای از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد مدینه جمع شدند. بعضی به بعض دیگر گفتند: "درباره این آیه چه می گویید؟" بعضی گفتند: "اگر منکر این آیه بشویم سایر آیات را هم باید منکر شویم و اگر ایمان به این آیه بیاوریم و قبول کنیم برای ما ذلت است؛ زیرا علی بن ابی طالب (علیه السلام) بر ما مسلط می شود". عده ای از منافقان گفتند: "ما می دانیم که محمد در آن چه می گوید صادق است. او را به ظاهر دوست داریم، ولی از علی در آن چه امر می کند اطاعت نمی کنیم." لذا آیه نازل شد: یعرفون نعمه الله ثم ینکرونها...؛ (9) یعنی: ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را می شناسند و حال این که بیش تر آن ها نسبت به آن کافرند». (10)
3- نزول سوره ی انسان و آیه ی «هل اتی» در شأن اهل بیت (علیهم السلام)
در این روز سوره ی انسان و آیه «هل اتی» در شأن امیرمؤمنان و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) نازل شده است. (11) این امر بعد از سه روز روزه، آنان و اعطای افطارشان به مسکین و یتیم و اسیر بود که آن طعام بهشتی نازل شد. بنابر نقلی روز 25 ذی حجه سوره ی مبارکه نازل شد.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «آن کاسه ای که با آن طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردند، نزد ماست و حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف آن را ظاهر خواهد کرد و طعام بهشتی از آن تناول خواهند فرمود». (12)
4- مرگ واثق بالله عباسی
در بیست و چهارم ذی حجه ی سال 232 هـ .ق واثق بالله، نهمین خلیفه ی عباسی مرد. (13)
بیست و پنجم ذی حجه
اولین نماز جمعه امیرمؤمنان علی (علیه السلام)
در بیست و پنجم ذی حجه ی سال 34 هـ .ق امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) اولین نماز جمعه ی خود را در دوران خلافت ظاهری خویش با مردم برگزار کردند. (14)
بیست و ششم ذی حجه
مرگ عمر بن خطاب
به گفته ی برخی تاریخ نویسان در بیست، و ششم ذی حجه ی سال 23 هـ .ق عمر بن خطاب به قتل رسید. (15)
شایان ذکر است که قول مشهور همان نهم ربیع الاول است که در روز شمار ربیع الاول در مورد این واقعه به طور مفصل بحث کردیم؛ از این رو علاقه مندان می توانند به آن جا رجوع کنند.

بیست و هفتم ذی حجه

1- مرگ مروان حمار و انقراض حکومت بنی امیه
2- وفات جناب علی بن جعفر (علیهماالسلام)
1- مرگ مروان حمار و انقراض حکومت بنی امیه
روز بیست و هفتم ذی حجه ی سال 133 هـ .ق مروان بن محمد بن مروان بن حکم معروف به «مروان حمار»، آخرین خلیفه ی بنی امیه به قتل رسید و بدین شکل حکومت هزار ماهه ی بنی امیه منقرض شد.
بعد از قیام بنی عباس به ریاست سفاح، عبدالله بن علی، عموی خویش را برای جنگ با مروان فرستاد. مروان به بوصیر که از نواحی مصر است گریخته بود. در طول مسیر هر کس از بنی امیه را که می دیدند، می کشتند. در کنار نهر اردن جماعت بسیاری را کشتند و روی آن ها سفره انداختند و غذا خوردند.
از آن جا که عده ای را همراه با عامر بن اسماعیل برای دفع شر مروان فرستاد، در بوصیر مروان را در کلیسایی سر بریدند و زبان او را قطع کردند و زبانش را گربه ای خورد. جالب این که روز قبل، مروان زبان غلامی را قطع نموده و همان گربه خورده بود. سپس زن و بچه ی او را اسیر کرده، نزد سفاح فرستادند. (16)
2- وفات جناب علی بن جعفر (علیهماالسلام)
روز بیست و هفتم ذی حجه ی سال 210 هـ .ق علی بن جعفر (علیهماالسلام) وفات یافت. (17) ایشان سیدی بزرگوار، شدید الورع، کثیر الفضل و عالمی عامل و یکی از بزرگ ترین راویان حدیث شمرده شده است. او امام صادق و حضرت موسی بن جعفر و امام رضا و حضرت جواد (علیهم السلام) را درک نموده است.
جناب علی بن جعفر (علیهماالسلام) از سایر برادران خود کوچک تر بود. وی پس از فوت پدر بزرگوارش همواره ملازمت برادر خود موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را اختیار کره و احادیث بسیاری از آن حضرت اخذ نموده بود و روایت می کرد که از جمله ی آن ها کتاب مسایل علی بن جعفر است. هم چنین مسایل الحلال و الحرام و المناسک منسوب به آن بزرگوار است. (18)
- احترام علی بن جعفر به مقام امامت
محمد بن حسن عمار می گوید (19): «مدت 10 سال در مدینه ی طیبه محضر علی بن جعفر (علیهماالسلام) را درک کرده، احادیثی را که از برادر خود، حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) گرفته شنیده و می نوشتم. روزی خدمتش بودم که حضرت جواد (علیه السلام) وارد مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. علی بن جعفر (علیهماالسلام) تا آن حضرت را دید از جا برخاست و بدون کفش و ردا به خدمتش شتافت و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم نمود. آن حضرت فرمودند: «عمو بنشین، خداوند تو را رحمت کند!». علی بن جعفر (علیهماالسلام) عرض کرد: «آقای من، چگونه بنشینم در حالی که شما ایستاده اید». هنگامی که آن حضرت به او اجازه فرمودند، به جای خود بازگشت و در مجلس نشست. اصحابش او را سرزنش کردند که «تو عموی پدر او هستی! چگونه با وی این سان رفتار می کنی؟» علی بن جعفر (علیهماالسلام) فرمود: «ساکت شوید!» پس دست را بالا برد و محاسن خود را گرفت و فرمود: «حق تعالی مرا با این محاسن اهلیت امامت نداده، ولی این جوان را اهلیت بخشیده و امامت را به او تفویض فرموده، با این حال چگونه فضل او را انکار کنم و چگونه به او احترام نگزارم. در حالی که من بنده ی او هستم؟»

بیست و هشتم ذی حجه

وقوع حادثه ی حره

در روز بیست و هشتم ذی حجه ی سال 63 هـ .ق واقعه ی اسفناک «حره» در مدینه ی منوره به وقوع پیوست. (20)
پس از واقعه ی جان سوز کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام) و نیز اسارت اهل بیت آن حضرت، عده ای از مردم مدینه به منظور مشاهده ورند حکومت یزید بن معاویه راهی شام شدند. آنان زمانی که به شهر مدینه بازگشتند، برای مردم از فسق و فجور بی حد و اندازه ی یزید و درباریان او گفتند. مردم مدینه نیز کارگزار یزید، عثمان بن محمد بن ابی سفیان و مروان بن حکم و سایر مردان بنی امیه را از مدینه بیرون و با عبدالله بن حنظله، بیعت نمودند. چون این خبر به شام رسید، یزید ملعون، مسلم بن عقبه را با لشکری فراوان به سوی مدینه فرستاد. لشکریان شام در سنگستان بیرون مدینه معروف به «حره» که در یک میلی مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داشت، با مردم مدینه وارد جنگ شدند و مردم شهر پس از دادن کشته های فراوان به داخل مدینه گریختند.
لشکر شام در تعقیب آن ها وارد مدینه شد. مسلم بن عقبه به مدت سه روز جان و مال و ناموس مردم این شهر را برای لشکر خود حلال نمود. از این رو لشکریان شام هم از این فرصت استفاده کرده، از هیچ جنایتی فروگذار نکردند؛ حتی برخی از آنان در مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) زنا کردند. حمله ی سپاهیان یزید به شهر مدینه به کشته شدن بیش از ده هزار نفر منجر شد و علاوه بر آن هزاران بچه از طریق زنا متولد شدند. (21)

سی ام ذی حجه

مرگ هند جگرخوار

در سی ام ذی حجه ی سال 13 هـ .ق هند جگرخوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه به جهنم واصل شد.
معاویه را به چهار کس نسبت می دهند: مسافر بن ابی عمرو، عماره ابن ولید بن مغیره، عباس و صباح که این ملعون خواننده ی عماره بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می نمود. هند با او الفتی خاص داشت و لذا علمای انساب عتبه بن ابی سفیان را هم از صباح می دانند. (22)
هنگامی که هند به معاویه باردار شد مایل نبود او را در خانه بزاید. لذا کنار کوه اجیاد رفت و آن جا وضع حمل کرد؛ به این دلیل است که حسان می گوید:

 

«لمن الصبی بجانب البطحاء
فی التراب ملقی غیر ذی مهد (23)

فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده، از آن کیست؟!»
ابوسفیان و همسرش هند و فرزندش معاویه و نوه اش یزید، اذیت ها و جسارت های فراوانی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) کرده اند که در کتاب های تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است.
از آن جمله هند جگر خوار، در مسیر حرکت کفار قریش به طرف کوه احد برای جنگ با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قصد داشت قبر مادر آن حضرت، جناب آمنه بنت وهب (علیهاالسلام) را نبش و جسارت نماید؛ چون پدر و مادر و عموی هند در بدر کشته شده بودند. ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند: «این کار رسم می شود و مردگان ما را هم چنین می کنند». هند گفت: «باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم!» لذا وحشی را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد.
وحشی گفت: «قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم». با این مقدمه بود که حضرت حمزه (علیه السلام) را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند.
وحشی به دستور هند، سینه ی مبارک حضرت حمزه (علیه السلام) را شکافت و جگر آن بزرگوار را خارج کرده، مانند سگ به دندان گرفت ولی جگر آن حضرت، به خواست خداوند متعال، مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندان های کثیف او بر آن کارگر نشد؛ پس آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به «آکله الاکباد» شد! بعد خودش با خنجر گوش، بینی و... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت! با این جنایت، دل مبارک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را آزرد و آن حضرت و امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) و صفیه خواهر حمزه و دیگران در این مصیبت به شدت گریستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. اعلام الوری: ج 1، ص 343 - منتخب التواریخ: ص 131.
2. منتهی الآمال: باب سوم، فصل هفتم، ص 300.
3. مسار الشیعه: ص 23 - العدد القویه: ص 307 - بحارالانوار: ج 97، ص 168 و 308.
4. تاریخ الخلفاء: ص 19.
5. سوره ی آل عمران، آیه ی 61.
6. تفسیر برهان: ج 1، ص 287-288 - قلائد النحور: جلد ذیحجه، ص 427.
7. سوره ی مائده: آیه ی 55.
8. قلائد النحور: جلد ذیحجه، ص 426.
9. سوره ی نحل: آیه ی 83.
10. تفسیر برهان: ج 1، ص 479.
11. زاد المعاد: ص 301.
12. همان منبع.
13. وقایع الایام: ص 138.
14. منتخب التواریخ: ص 759.
15. تاریخ طبری: ج 4، ص 190 - الکامل: ابن اثیر، ج 3، ص 52.
16. قلائد النحور: جلد ذی حجه: ص 413.
17. سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد (علیه السلام): ص 175.
18. همان.
19. الکافی: ج 1، ص 322 - بحارالانوار: ج 47، ص 266.
20. فیض العلام: ص 132 - بحارالانوار: ج 18، ص 125.
21. وقایع الایام: ص 143.
22. تتمه المنتهی: ص 60-61.
23. همان.

 

منبع:(تاریخ نشر: 1384 ه.ش)، روز شمار تاریخ اسلام، قم، مؤسسه جهانی سبطین (علیهماالسلام)، نوبت چاپ: اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.