نویسنده : محمد غراوی
ترجمه : سیدحسین اسلامی
ترجمه : سیدحسین اسلامی
سازمان دهی اداری جزیره العرب
شرایطی که پیامبر(ص) در آن قرارداشت چنین اقتضا می کرد که در سال های نخستین هجرت به مدینه، به سازمان دهی آن جا بپردازد. پیامبر(ص) در این اقدام خود، پاره ای از عادت ها و رسوم حاکم بر جامعه را که با روح اسلام مغایرت نداشت موردتوجه قرارداد و با مواردی از این عادت ها که به مدینه و مردم آن سرایت کرده بود مماشات می کرد. اما توجه آن حضرت به قبایل بدوی که خارج از مدینه می زیستند، ریشه ای نبود، چه آنان درخارج شهر زندگی می کردند و همین دوری، مشکلاتی را در راه شناساندن روح و الگوهای اسلامی به آنان به وجودآورده بود که در نتیجه، سلطه پیامبر(ص) را بر آنان کم رنگ و امکان بهره بردن از آنان در دفاع از کیان حکومت اسلامی هنگام بروز خطرها کم تر بود.خداوند در چند مورد، به عدم شناخت آنان از اسلام و محرومیت ایشان از منبع فیاض این آیین اشاره فرموده، ازجمله: "أشد کفراً ونفاقاً واجدر الا یعلموا حدود ماانزل الله" [1]و "قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم." [2]
بزرگ ترین دشمنی که در آن روزگار در برابر گسترش دامنه حکومت اسلامی ایستادگی می کرد، مشرکان قریش بودند که مکه را پایگاه مبارزاتی خود ساخته بودند، آنان سلطه سیاسی گسترده ای بر قبایل عربی ساکن سرزمین حجاز، به ویژه سرزمین هایی که کاروان بازرگانان قریش از آن می گذشتند، داشتند. این قدرت قریش بر اساس معاهدات و پیمان های سیاسی مبتنی بود که طی آن قریش، استقلال هر یک از این قبایل را پذیرفته بود و این قبایل با قریش ارتباط داشتند؛ ارتباطی که براساس منافع و مصالح شخصی استوار بوده نه بر مبنای روابط دیپلماسی. از این رو روابط سیاسی و تجاری قریش و دیگر قبایل نمی توانست عمیق و استوار و از جایگاه ویژه ای برخوردار باشد.
اما پیامبر(ص) توانست در نخستین سال هجرت، فعالیت سیاسی - دیپلماسی خود را آغاز کند که در نتیجه، قبایل زیادی به اسلام گرویدند و گروهی دیگر بی طرفی را برگزیدند و این امر به کم رنگ کردن استیلای سیاسی و حاکمیت قریش انجامید.
جنگ خندق آخرین عملیات بزرگی بود که قریش به منظور از میان برداشتن اسلام به راه انداخت. این جنگ قریش را متزلزل کرد و مشرکان مکه به دلیل ضعف سیاسی و نظامی، فعالیت خود را علیه پیامبر متوقف کردند و سرانجام تن به صلح دادند و پیمان معروف "حدیبیه" را امضا کردند؛ پیمانی که قریش بر اساس مفاد آن، آیین جدید را به رسمیت شناختند و از مبارزه با پیامبر(ص) خودداری کردند. بدین ترتیب، قریش دستاویزهای خود را در آزار و هم صدایی علیه پیامبر(ص) و اسلام از دست دادند.
پیامبر(ص) موفق شد قبایل حجاز را جذب آیین اسلام کند و یا وادار به بی طرفی کند و با این اقدام، حکومت اسلامی رو به گسترش نهاد و این در حالی بود که آن حضرت گرویدن به اسلام را مشروط به هجرت به مدینه کرد.
در سال هشتم هجرت پیامبر(ص) تمامی توان و امکانات و نیروهای خود را، که ده هزار تن بودند، بسیج کرد و بدون جنگ و خون ریزی وارد مکه شد و آن را ضمیمه قلمرو حکومت اسلامی کرد و با این اقدام، جنگ دیرینه ای که عمده توان پیامبر و یاران او را فرسوده، بود به پایان برد و خطر بزرگی که حکومت اسلامی را تهدید می کرد از بین برد و فتنه ای که سایر قبایل را علیه اسلام می شوراند، فرو نشاند. با سست شدن دشمن و تقویت پیامبر(ص) هیئت های اعزامی از سوی قبایل گوناگون و از اطراف و اکناف به حضور پیامبر(ص) رسیدند و مسلمان شدن خود را به حضرتش نوید داده و پیوستن قبایلشان را به اسلام اعلام کردند. بدین ترتیب، گستره دولت اسلامی تقریباً سراسر جزیره العرب را فراگرفت.
پیامبر(ص) گرویدن نمایندگان قبایل را دلیل بر اسلام قبایل شمرد. نامه هایی برای قبایل فرستاد که بر اساس آن، به برخی از آنان زمین هایی واگذاردند و شرح وظایف آنان نسبت به آیین جدید از قبیل اقامه نماز و پرداخت صدقه را به آنان متذکر شدند و نیز برای پاره ای دیگر از قبایل شروطی تعیین فرمودند.
آن حضرت افرادی را نزد عشایر و قبایل روانه کردند تا آنان را با مبانی و تعالیم اسلام آشنا کنند و گاهی نیز کسانی را برای گردآوری صدقات به سوی آنان گسیل می داشتند.
روند سریع گسترش حکومت اسلامی، تمامی جزیره العرب را فرا گرفت؛ از جمله سرزمین هایی که به حکومت اسلامی پیوستند "عمان" بود که حاکم این سامان پیش از این، آیین جدید را به رسمیت شناخته بود. هم چنین "یمن" که مردم آن اسلام را پذیرفته بودند و قبلاً تحت الحمایه دولت ها بود و لذا سیستم حکومتی سابق بر آن حاکم بود، به حکومت اسلامی پیوست. کشورهایی نیز وجود داشتند که با توجه به فعالیت اقتصادی و اجتماعی گونه که مستلزم سازمان دهی مناسب بود، زیر پرچم حکومت اسلامی در آمدند. البته کشورهایی هم بودند که به حکومت اسلامی پیوستند در حالی که آیینی غیر از دین اسلام داشتند و از نظر سیستم اداری کاملاً متفاوت و مستقل بودند. منابع تاریخی، سازمان دهی اداری و اقلیمی و اجتماعی ای در پاره ای از مناطق، به شرح زیر مشخص کردند:
1- پس از این که مناطق یهودی نشین "خیبر"، "فدک" و "تیماء" را با زور وادار به پیوستن به سرزمین های اسلامی کرد و مقرر داشت که نیمی از محصولات کشاورزی خود را به دولت اسلامی بپردازند و حق تصرف در سرزمین های آنان از آن پیامبر(ص) شد، پیامبر(ص) کسانی را برای برآورد و تعیین مقدار محصولی که به دست میآید نزد آنان می فرستاد و هنگام برداشت، کسی را می فرستاد تا سهم حکومت را دریافت کند. قابل ذکر است که فدک ملک شخص پیامبر(ص) به شمار می رفت.
2- برای مردم "نجران" که مسیحی و دارای استقلال و سازمان دهی اداری خاصی بودند، قراردادی تنظیم کرد که بر اساس آن، باید مقداری از محصول درآمد خود را - چه نقد و چه پارچه و پوشاک - به حکومت اسلامی بدهند. آن گونه که برمیآید پیامبر(ص) تغییری در سیستم حکومت آنان به وجود نیاوردند.
3- سلسله مراتب اداری مربوط به حج از قبیل "سقایت" و "کلید داری" "دارالندوه" را پذیرفته و آن ها را در دست متولیان پیش از اسلام باقی گذارد تا براساس مفاد آیه، به این آیه که در همین زمینه نازل شده بود، عمل کرده باشد: "ان الله یامرکم ان تودوا الامانات الی اهلها؛
[3] خداوند به شما فرمان می دهد تا امانت ها را به صاحبانش بدهید."
قابل ذکر است که امر "سقایت" به عهده ی عباس و کلیدداری به عهده ی "بنی عبدالدار" بود. آن گاه "عتاب بن اُسید اموی" را به ولایت مکه گمارد. این احتمال وجود دارد که مسئولیت هایی چون: برقراری امنیت، امور نظامی و منصب قضاوت را بدو سپرده باشد.
4- "طائف" را به عنوان مرکزی اداری برگزیده و "عثمان بن ابی العاص" را برآن گمارد.
5- یمن را به سه ایالت "صنعاء"، "الجند" و "حضر موت" تقسیم کردند.
6- "جیفر" و "عباد آل الجلندی" را در حکومت "عمان" ابقا کردند.
در منابع موجود، به تعیین والیان یا تغییرات اساسی در دیگر مناطق اشاره نشده است و آن چه رجحان دارد این است که آن حضرت سازمان دهی قبیله ای را آن گونه که بوده بدون تغییر اساسی و یا تعیین رئیس ابقا فرمودند و به همین اندازه که آنان به اسلام روی آوردند و به حکومت اسلامی - که "الله" بر آن حاکم است - گرویدند، اکتفا کردند. البته جای تردیدی نیست که گرویدن قبایل و عشایر به اسلام به معنای پذیرفتن سیستم حکومتی، تعلیمات دینی، خواسته های اسلام، سیادت دولت اسلامی و حکومت مرکزی است که در راستای اجرای یک هدف عمل کرده و الگوهای یکسانی را برای حکومت تعیین کرده است؛ حکومتی که خودباوری، مسئولیت فردی، مساوات بین افراد امت و مردمی بودن از مهم ترین اصول آن است.
سازمان دهی اداری پس از گسترش حکومت اسلامی
نیروهای اسلامی، در جنگ های داخلی به پیروزی هایی دست یافتند، اما ابوبکر، پس از آن که دو سال و اندی در منصب خلافت قرار داشت، درگذشت. پس از او، عمربن خطاب مدت ده سال خلافت کرد و در روزگار او، ارتش اسلامی توانست نیروهای روم را به عقب رانده و سرزمین های شام، فلسطین، مصر و جزیره فرات را به دولت اسلام منضم کنند. آنان هم چنین بر امپراتوری ساسانی مسلط شدند و سرزمین اسلام، تا ارتفاعات میانی ایران گسترش یافت.در روزگار عثمان بن عفان نیز سرزمین های اسلامی از شمال تا"ارمینیه"، از جنوب تا"سند"، از غرب تا "تونس" و از شرق تا رود "جیحون" گسترش یافت.
در دوره نخست حکومت امویان، قلمرو حکومت اسلامی، از غرب تا اقیانوس اطلس، از شرق تا اسپانیا و ترکستان گسترش یافت و در جنوب، "سند" نیز ضمیمه ی این قلمرو شد.
پینوشتها:
[1] . توبه(9) آیه197.
[2] . حجرات(49) آیه14.
[3] . توبه(9) آیه97.
/ج