نویسنده: مایکل راش
ترجمه: منوچهر صبوری
ترجمه: منوچهر صبوری
برای شناخت بیشتر قدرت و توزیع آن، بررسی رفتار سیاسی در درون جوامع و بویژه بررسی این که چه کسانی در سیاست مشارکت می کنند و چرا مشارکت می کنند ضروری است. بدیهی است مشکلاتی در تعریف اینکه چه چیزی فعالیت سیاسی را تشکیل می دهد وجود دارد. اما حتی در بررسی اینکه «چرا» افراد به فعالیت سیاسی می پردازند نیز مشکلات بیشتری وجود دارد. برخی از تبیینها بدیهی هستند یا بدیهی به نظر می رسند، بویژه تبیینهایی که ماهیتی ابزاری دارند و سیاست را وسیله ای برای دستیابی به هدفی بروشنی تعریف شده از قبیل جلوگیری از ساختن یک جاده پیشنهاد شده یا تأمین پرداخت مزایای رفاهی ای که قبلاً پرداخت نشده اند در نظر می گیرند. این گونه تبیینها ممکن است بروشنی توسط افراد مربوط بیان شده باشند، اما تبیینهای دیگر ممکن است هم برای کنشگران و هم برای مشاهده گران کمتر آشکار باشد.
یکی از تبیینهای مشارکت یا عدم مشارکت سیاسی که لزوماً برای شرکت کنندگان یا غیر شرکت کنندگان آشکار نیست تبیین اجتماعی شدن است که وایت (1977، ص 1) آن را «فرایند طولانی و پیچیده ای از یادگیری زندگی کردن در جامعه» تعریف کرده است. اما در زیر این تعریف ظاهراً ساده، تضادی عمده بین اجتماعی شدن به مفهوم فرایندی جبرگرایانه از یک سو و اجتماعی شدن به منزله فرایندی انطباقی از سوی دیگر نهفته است. دیدگاه جبرگرایانه از دو جهت عمده مورد انتقاد قرار گرفته است: نخست، آشکار است که افراد زادگانِ رفتاری (1) والدین، معلمان یا دیگران در جامعه نیستند و اینکه آنها به میزان متفاوت و اغلب قابل توجهی، قادر به نوآوری و تغییر هستند؛ دوم، اگرچه اجتماعی شدن ممکن است عامل مهمی در تبیین دوام یک جامعه معیّن باشد، جوامع هم به دلایل درون زا و هم به دلایل برون زا می توانند تغییر کنند و تغییر می کنند. همان گونه که رانگ (2)(1961، ص 192) استدلال کرده است: «همه انسانها اجتماعی شده اند ...، اما این بدان معنا نیست که آنها به وسیله هنجارها و ارزشهای خاص فرهنگشان کاملاً شکل گرفته اند» (تأکید افزوده شده است).
بنابراین، اجتماعی شدن در تعیین معرفت، ارزشها و نگرشهای افراد و بنابراین رفتارهایشان مهم در نظر گرفته می شود، اما تنها تبینی جزئی ارائه می کند و لازم است عوامل و متغیرهای دیگری در نظر گرفته شوند. در این زمینه، معرفت اساساً واگرچه نه منحصراً، اطلاعاتی واقعی درباره جامعه، درباره افراد و گروهها و درباره جهان فراسوی آنها در همه موارد گذشته و حال تعریف می گردد. البته ممکن است این اطلاعات همیشه اطلاعاتی واقعی نباشند؛ زیرا افراد ممکن است اطلاعات نادرست دریافت کرده باشند، اما این گونه اطلاعات را چنان تلقی کنند که گویی واقعی هستند. ارزشها به باورهای اساسی درباره ماهیت جامعه، درباره افراد و گروهها و درباره جهان فراسوی آنها تعریف می شوند. آنها برای مثال ممکن است باورهای اخلاقی، دینی، اجتماعی یا سیاسی، ساده یا پیچیده، دارای شالوده ای کاملاً استوار یا کمتر استوار، مثبت یا منفی باشند، اما به درجات متفاوت، نگرشها یا عقاید افراد را درباره موضوعات، افراد، مسائل و رویدادهای معیّن تقویت می کنند و شکل می دهند. به همین گونه، معرفت یک فرد هم ارزشها و هم نگرشها را تقویت می کند و شکل می دهد، اما نه لزوماً به طور متوالی، به این معنا که معرفت به جای این که مقدم بر شکل گیری ارزش یا نگرش خاصی باشد، ممکن است پس از شکل گیری برای تأیید آن به کار رود. بنابراین اجتماعی شدن باید نه به صورت ایستا، بلکه به شیوه ای پویا و چنان فرایندی که در سراسر زندگی ادامه دارد در نظر گرفته شود.
در اینجا شخصیت فرد یک متغیر اساسی است. اگرچه مسأله شخصیت از این جهت که تا چه اندازه محصول ویژگیهای موروثی یا تأثیرات محیطی است مورد بحث فراوان است - بحث طبیعیت در مقابل تربیت - به هیچ وجه اهمیت آن کم نمی شود. اینکه ویژگیهای شخصیتی گوناگون و انواع مختلفی از شخصیت وجود دارند امری کاملاً اثبات شده است و رابطه بین شخصیت و معرفت، ارزشها و نگرشهای فرد ممکن است عامل مهمی در تأثیرگذاردن در رفتار سیاسی باشد.
تجربه فرد دومین متغیر اساسی در این فرایند است که ممکن است معرفت، ارزشها و نگرشهای موجود را تقویت کند یا آنها را تغییر دهد. تجربه شامل رویدادها و مسائلی است که در برخی از آنها فرد مستقیماً درگیر است، اما به بسیاری از آنها تنها تا اندازه ای علاقه دارد یا از وقوع یا وجودشان آگاه است.
اینکه تا چه اندازه اجتماعی شدن مشارکت سیاسی را تبیین می کند مسأله مهمی است، اما تیینهای دیگر، بویژه ابعاد انگیزشی و روانی مشارکت را نیز باید بررسی کرد. بجز مورد استثنایی مهم رأی دادن، سیاست در همه جوامع یک فعالیت اقلیت است و فعالترین افراد یعنی صاحبان مقامات سیاسی، اداری و مقامات دیگر در دولت تعدادشان بسیار اندک است. اینکه آنها تا چه اندازه نمونه (3) نمایای جامعه به طور کلی هستند، چگونه گزینش می شوند و انگیزه های آنها چیست سؤالات مهمی برای جامعه شناسی سیاسی هستند.
یکی از تبیینهای مشارکت یا عدم مشارکت سیاسی که لزوماً برای شرکت کنندگان یا غیر شرکت کنندگان آشکار نیست تبیین اجتماعی شدن است که وایت (1977، ص 1) آن را «فرایند طولانی و پیچیده ای از یادگیری زندگی کردن در جامعه» تعریف کرده است. اما در زیر این تعریف ظاهراً ساده، تضادی عمده بین اجتماعی شدن به مفهوم فرایندی جبرگرایانه از یک سو و اجتماعی شدن به منزله فرایندی انطباقی از سوی دیگر نهفته است. دیدگاه جبرگرایانه از دو جهت عمده مورد انتقاد قرار گرفته است: نخست، آشکار است که افراد زادگانِ رفتاری (1) والدین، معلمان یا دیگران در جامعه نیستند و اینکه آنها به میزان متفاوت و اغلب قابل توجهی، قادر به نوآوری و تغییر هستند؛ دوم، اگرچه اجتماعی شدن ممکن است عامل مهمی در تبیین دوام یک جامعه معیّن باشد، جوامع هم به دلایل درون زا و هم به دلایل برون زا می توانند تغییر کنند و تغییر می کنند. همان گونه که رانگ (2)(1961، ص 192) استدلال کرده است: «همه انسانها اجتماعی شده اند ...، اما این بدان معنا نیست که آنها به وسیله هنجارها و ارزشهای خاص فرهنگشان کاملاً شکل گرفته اند» (تأکید افزوده شده است).
بنابراین، اجتماعی شدن در تعیین معرفت، ارزشها و نگرشهای افراد و بنابراین رفتارهایشان مهم در نظر گرفته می شود، اما تنها تبینی جزئی ارائه می کند و لازم است عوامل و متغیرهای دیگری در نظر گرفته شوند. در این زمینه، معرفت اساساً واگرچه نه منحصراً، اطلاعاتی واقعی درباره جامعه، درباره افراد و گروهها و درباره جهان فراسوی آنها در همه موارد گذشته و حال تعریف می گردد. البته ممکن است این اطلاعات همیشه اطلاعاتی واقعی نباشند؛ زیرا افراد ممکن است اطلاعات نادرست دریافت کرده باشند، اما این گونه اطلاعات را چنان تلقی کنند که گویی واقعی هستند. ارزشها به باورهای اساسی درباره ماهیت جامعه، درباره افراد و گروهها و درباره جهان فراسوی آنها تعریف می شوند. آنها برای مثال ممکن است باورهای اخلاقی، دینی، اجتماعی یا سیاسی، ساده یا پیچیده، دارای شالوده ای کاملاً استوار یا کمتر استوار، مثبت یا منفی باشند، اما به درجات متفاوت، نگرشها یا عقاید افراد را درباره موضوعات، افراد، مسائل و رویدادهای معیّن تقویت می کنند و شکل می دهند. به همین گونه، معرفت یک فرد هم ارزشها و هم نگرشها را تقویت می کند و شکل می دهد، اما نه لزوماً به طور متوالی، به این معنا که معرفت به جای این که مقدم بر شکل گیری ارزش یا نگرش خاصی باشد، ممکن است پس از شکل گیری برای تأیید آن به کار رود. بنابراین اجتماعی شدن باید نه به صورت ایستا، بلکه به شیوه ای پویا و چنان فرایندی که در سراسر زندگی ادامه دارد در نظر گرفته شود.
در اینجا شخصیت فرد یک متغیر اساسی است. اگرچه مسأله شخصیت از این جهت که تا چه اندازه محصول ویژگیهای موروثی یا تأثیرات محیطی است مورد بحث فراوان است - بحث طبیعیت در مقابل تربیت - به هیچ وجه اهمیت آن کم نمی شود. اینکه ویژگیهای شخصیتی گوناگون و انواع مختلفی از شخصیت وجود دارند امری کاملاً اثبات شده است و رابطه بین شخصیت و معرفت، ارزشها و نگرشهای فرد ممکن است عامل مهمی در تأثیرگذاردن در رفتار سیاسی باشد.
تجربه فرد دومین متغیر اساسی در این فرایند است که ممکن است معرفت، ارزشها و نگرشهای موجود را تقویت کند یا آنها را تغییر دهد. تجربه شامل رویدادها و مسائلی است که در برخی از آنها فرد مستقیماً درگیر است، اما به بسیاری از آنها تنها تا اندازه ای علاقه دارد یا از وقوع یا وجودشان آگاه است.
اینکه تا چه اندازه اجتماعی شدن مشارکت سیاسی را تبیین می کند مسأله مهمی است، اما تیینهای دیگر، بویژه ابعاد انگیزشی و روانی مشارکت را نیز باید بررسی کرد. بجز مورد استثنایی مهم رأی دادن، سیاست در همه جوامع یک فعالیت اقلیت است و فعالترین افراد یعنی صاحبان مقامات سیاسی، اداری و مقامات دیگر در دولت تعدادشان بسیار اندک است. اینکه آنها تا چه اندازه نمونه (3) نمایای جامعه به طور کلی هستند، چگونه گزینش می شوند و انگیزه های آنها چیست سؤالات مهمی برای جامعه شناسی سیاسی هستند.
پی نوشت ها :
1. behavioural clones
2. wrong
3. typical