تربیت فرزند از 14 تا 21 سالگی

این مرحله با رشد و بالندگی عقلی و فکری نوجوان همراه است، این مرحله آغاز شور و شوق جوانی و قدم گذاشتن به گروه بزرگسالان می باشد؛ بدین لحاظ بر والدین لازم است که دیگر به او به دیده یک کودک ننگرند؛ زیرا او اکنون
دوشنبه، 13 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تربیت فرزند از 14 تا 21 سالگی
تربیت فرزند از 14 تا 21 سالگی

نو?سنده : تق? ژاله فر



 

از 14 تا 21 سالگی

این مرحله با رشد و بالندگی عقلی و فکری نوجوان همراه است، این مرحله آغاز شور و شوق جوانی و قدم گذاشتن به گروه بزرگسالان می باشد؛ بدین لحاظ بر والدین لازم است که دیگر به او به دیده یک کودک ننگرند؛ زیرا او اکنون فردی است که می خواهد خود تصمیم بگیرد.
کاملاً واضح و روشن است که اگر والدین نتوانند از عهده این مهم برآیند، نخواهند توانست آنچنان که شایسته است، به تربیت او بپردازند.
در این دوران والدین، فرزندان را باید بمنزله مشاور خود در امور زندگی شرکت دهند و از آنها در زمینه کارهایی که به آنان مربوط است، نظرخواهی نمایند.
آغاز این دوران با ظاهر شدن آثار بلوغ در پسران همراه است این دوران از پرشورترین ایام عمر انسان بشمار می رود. طراوت نوجوانی و جوانی و شکوفایی نیروی جسمی و فکری و بروز پدیده بلوغ در نوجوانان بصورت تغییرات جسمی و تغییرات رفتاری آشکار می گردد.
تغییراتی که بر اثر رشد جسمی و بلوغ در نوجوانان پدید می آید، مورد مطالعه روانشناسان قرار گرفته است. این تغییرات حاصل ترشحات هورمونی در دختران و پسران می باشد. بر اثر همین تغییرات، آثار جسمانی بلوغ در نوجوانان ظاهر می شود.
آثار جسمی بلوغ برای والدین و اطرافیان کاملاً قابل مشاهده می باشد.
پیامبر بزرگوار طی روایتی آثار بلوغ در پسران و دختران را این گونه بیان می فرمایند:
«... بلوغ به چند چیز شناخته می شود. (علامت آن)روئیدن موهای خشن بالای عورت یا احتلام(در پسران)یا عادت ماهانه(در دختران)و یا رسیدن به پانزده سال کامل برای پسر و نه سال برای دخترمی باشد. »(1)
آشکار شدن ویژگیهای جسمی بلوغ، همراه تغییر در تن صدا و رویش مو و احتلام در پسران و بوجود آمدن عادت ماهانه در دختران می باشد.
به تبع تغییرات جسمی در نوجوانان، تغییرات رفتاری نیز در آنان به وجود می آید.
این تغییرات که به تغییرات ثانویه مشهور است، در طریقه سخن گفتن، استدلال کردن و اظهار نظر نمودن در مورد امور مختلف، قابل مشاهده می باشد.
مربیان و والدین به تغییرات رفتاری و روانی نوجوانان باید بیشتر اهمیت قائل شوند؛ زیرا آشکار شدن عقاید نو در ذهن نوجوانان، به آنان شخصیتی دگرگونه می دهد.
والدین و مربیان باید همواره تغییرات رفتاری نوجوانان را تحت مراقبت قرار دهند و هرگونه ابراز نظر آنان را به دیده احترام بنگرند و به عقاید آنان احترام بگذارند زیرا آنان در مرحله تکوّن شخصیت می باشند و هرگونه برخورد غیرمنطقی می تواند در ساختار شخصیتی و روانی آنان اختلال ایجاد نماید.
بدین لحاظ مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در مورد این دوران می فرمایند:
فرزندت را به مدت هفت سال مشاور و ملازم خود قرار بده...
کلام امام بزرگوار(ع) بیانگر آن است که فرزند تو دیگر آن کودک سابق نیست که در مقابل اوامر تو مطیع باشد. او اکنون نوجوانی است که احساس استقلال می کند و خود تصمیم می گیرد و در امور زندگی نظر می دهد. پس باید او را ملازم و مشاور خود قرار دهی و در کارها با او مشورت کنی.
چنین رفتاری موجب می شود که آنان در کارهایی که به آنان محول می گردد، موفق شوند و با شو و شوق فراوانی بدنبال انجام کارها بروند.
والدین باید متوجه شوند که فرزند آنها در این دوران فردی است که دارای استقلال فکری می باشد. او می خواهد رأی و نظر خود را در زندگی مطرح نماید؛ زیرا شخصیت او دگرگون شده است و والدین از همین دگرگونی شخصیت آنان باید استفاده کنند و آنها را مشاور خود قرار دهند و در کارهایی که انجام می دهند نظر آنها را بخواهند. با این روش، شخصیت آنان تکامل می یابد و احساس می کنند که در صحنه زندگی حضور دارند.
یکی از اختلافات والدین با جوانانشان بر این اساس است که آنان جوانان را با همان دید کودکانه می نگرند و نمی توانند بپذیرند که آنها بزرگ شده اند و دارای تعقل و تفکر عالی تری می باشند؛ اگرچه ممکن است جوان در اتخاذ تصمیمات خود دچار اشتباه هم بشود؛ اما باید به او فرصت داد تا بتدریج براساس کوشش و خطا، به تصمیمات درست دسترسی پیدا کند.
به جهت اینکه جوانان در زمینه مسائل زندگی دارای تجربه کافی نیستند، بعضی از والدین به آنان اطمینان نمی کنند که کارهای مهم را به آنان محول سازند؛ اما باید والدین این موضوع را در نظر داشته باشند که آنها خودشان نیز روزی در همین مرحله بوده اند و نظیر این مرحله را گذرانده اند و اگر والدین آنها در زمینه مسائل زندگی به آنان اعتماد نداشته اند، دلیل بر بی تجربگی آنان محسوب می شد.
یکی دیگر از ویژگیهای رفتاری جوانان در این مرحله آن است که آنها می خواهند رفتار سنتی گذشته والدین را کنار بگذارند و خود با ابتکاری که دارند، طرحی نو ایجاد کنند.
این انگیزه نه تنها اشتباه آمیز نیست؛ بلکه بسیار تفکر ایده آلی می تواند باشد؛ زیرا این انگیزه تحسین برانگیز، عقیده ای است خدایی که پروردگار متعال در اختیار آنان قرار داده است. آنها با داشتن چنین تفکری آنها می خواهند از عقیده و آئین سنتی که والدین و محیط تربیتی به آنان القا نموده است، رهایی یابند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در این زمینه چه زیبا می فرمایند:
«آداب و رسوم زمان خودتان را با زور و فشار به فرزندان خویش تحمیل نکنید؛ زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند. »(2)
بنابراین والدین نباید از چنین تفکر فرزندانشان واهمه ای به خود راه بدهند؛ بلکه باید مشوق آنان در این امر نیز باشند؛ زیرا آنها راهی را آغاز کرده اند که بسیاری از متفکران جهان عقیده آنان را در این زمینه تأیید می کنند.
بدین وسیله جوان می خواهد از آئینی که محیط تربیتی وی بطور اجباری بر وی تحمیل نموده است، با آگاهی تمام، خلاصی یابد.
علت عدم گرایش جوانان را به نماز و سایر اعمال مذهبی، در این نوع تفکر باید جستجو نمود؛ زیرا آنان طالب دین سنتی نیستند، بلکه می خواهند یک انتخابگر باشند.
دینی که براساس تعصب و القاء ناآگاهانه والدین و محیط تربیتی به فرد ارائه شود، بدون تردید، استوار و پایدار نمی تواند بماند.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در این زمینه می فرمایند:
«کسی که با تقلید از رجال وارد این دین شود با تقلید نیز از آن خارج می گردد کسی که با (تحقیق در)کتاب و سنت به این دین گرایش پیدا کند، کوهها از جای خود جدا می شوند پیش از آنکه عقیده او از او جدا شود. »(3)
بنابراین دینی دارای اعتبار است که درستی آن توسط تحقیق کردن به اثبات رسیده باشد. کسی که دینی را با پژوهش و تحقیق پیروی کند، در مقابل تندباد حوادث و مخالفان همچون کوه ایستادگی می نماید.
کسانی که دین اجدادی خود را بدون تحقیق و بررسی پیروی می نمایند و هیچگونه آگاهی در مورد چگونگی آن ندارند، براحتی در مقابل سخنان مخالفان تسلیم می شوند؛ زیرا دلیلی برای گفته های خود ندارند و دینشان بدون تحقیق است.
کسی که دینی را با مطالعه و تحقیق بدست آورده باشد، بدون تردید در انجام دستورات آن نیز کوشش می نماید؛ زیرا به درستی آن یقین کامل دارد.
بدین جهت رهبران اندیشمند اسلام، جوانان را به مطالعه و تحقیق در انتخاب دین راهنمایی فرموده اند و از آنان خواسته اند که هیچ آئینی را بدون تحقیق و پژوهش نپذیرند؛ زیرا دینی که با پژوهش و تحقیق همراه باشد، هرگز از قلب و ذهن رفتار جوان محو نمی شود.
اهمیت علم آموزی و تحقیق و پژوهش برای جوانان به اندازه ای قابل اهمیت است که مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
«اگر جوان شیعه ای را نزد من بیاورند که تحقیق نمی کند، او را تنبیه می کنم. »(4)
کلام مولای بزرگوار براساس گفتار طنزآمیزی است که جوانان را مورد خطاب قرار داده و آنها را به پژوهش و تحقیق دعوت فرموده است.
آن بزرگوار در کلامی دیگر می فرمایند:
«دوست ندارم جوانی از شما را جز آن ببینم که شب را در یکی از دو حال به روز آورد؛ یا عالم باشد یا جوینده علم.
اگر چنین نکند مقصر است و چون مقصر باشد، خویشتن را تباه ساخته است و چون خویشتن را تباه سازد، گناهکار باشد و چون گناهکار باشد، در دوزخ جای گیرد.
مطلب این است، به خدای محمد سوگند. »(5)
بدین لحاظ وظیفه هر جوانی است که برای رسیدن به دین واقعی و حقیقی و رها شدن از دین سنتی اجدادی، به مطالعه و تحقیق بپردازد تا راهی را که طی می نماید، آگاهانه و با اراده خویش باشد و مطمئن گردد راهی را که انتخاب کرده است، حقیقی و صحیح می باشد و از سوی محیط تربیتی بر وی تحمیل نشده است.
کلام مولای بزرگوار مبتنی بر یک اصل خلل ناپذیر خلقت استوار است؛ زیرا هر جوانی موظف است برای انتخاب دین و آئین خود به پژوهش و تحقیق بپردازد و اگر چنین نکند، ظلمی بزرگ بر خود نموده است؛ زیرا که یکی از اهداف مهم خلقت انسان، تحقیق و جستجو کردن می باشد. بدین لحاظ، خداوند متعال انسانها در روز قیامت مورد مؤاخذه قرار خواهد داد.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) بیانگر این حقیقت می باشد.
آن بزرگوار در تفسیر این آیه:
قل فلله الحجة البالغة (انعام 149)
می فرمایند:
«خدای متعال در روز قیامت به تک تک بندگان خود می فرماید:
بنده من بگو ببینم در دنیا عالم بودی یا جاهل؟
اگر گوید عالم بودم، می پرسد چرا به علم خود عمل نکردی؟
و اگر گوید جاهل بودم، می فرماید چرا علم نیاموختی تا بدان عمل کنی؟
به همین دلیل او را مجاب می کند. و این حجت بالغه خدای عزوجل بر مخلوقات خود می باشد. »(6)
نکاتی که در این روایت بسیار زیبا وجود دارد آن است که اولاً هیچ عذری برای جاهل ماندن و به دنبال علم نرفتن، بر کسی وجود ندارد و بر همه واجب است که به دنبال علم آموزی باشند و دینی را انتخاب کنند که از راه تحقیق بدست آمده باشد.
ثانیاً اینکه بعد از آموختن علم، عمل نمودن به آن علم، بر انسان واجب می باشد و این مرحله بعدی علم آموزی است. بنابراین، نه فرد جاهل دلیلی بر جهل خود می تواند داشته باشد و نه عالمی که به علم خود عمل نکرده باشد می تواند در مقابل استدلال خدای تعالی پاسخگو باشد و این حجت بالغه خدای تعالی است که هیچکس را گریز گاهی از آن نیست. خداوند متعال بر جوانانی که طریق پژوهش و تحقیق در دین را انتخاب کرده اند، افتخار می کند و آنان را مورد لطف و عنایت خود قرار می دهد.
پیامبر بزرگوار می فرمایند:
«محبوب ترین مخلوق نزد خدای عزوجل، جوان نورسیده خوش سیمایی است که جوانی و زیبایی خود را برای خدا و در راه اطاعت او بگذارد.
خداوند رحمان بوجود چنین جوانی بر فرشتگان می نازد و می فرماید: این است بنده راستین من. »(7)
بدین ترتیب جوانی که براساس انگیزه خدایی، برای بدست آوردن دین واقعی اقدام به پژوهش و تحقیق می نماید، دارای مقام باارزشی است و والدین او باید به چنین جوانی افتخار کنند؛ زیرا که او سمبل گلی از بوستان بهشت است.
برهمین اساس، جوانان به لحاظ دارا بودن روحیه مخالفت جویی و مطرح کردن شخصیت خود بعنوان یک شخصیت مستقل، همواره در دیدگاه دیگران افراد جسور و بی باک و متمرد جلوه می کنند. در صورتیکه این ویژگیها، از خصوصیات بارز دوران نوجوانی و جوانی می باشد و والدین باید همواره در ارتباط با جوانان، این مسئله را مورد توجه قرار دهند.
یکی دیگر از وظایف والدین در قبال فرزندانشان این است که آنها نباید نوجوانان و جوانان را با اعمال نابخردانه و نسنجیده خود به عصیانگری وادار نمایند. زیرا روحیه عصیانگری و تمرد در آنان به شدت وجود دارد.
پیامبر بزرگوار خطاب به مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«یا علی،لعنت خدا بر پدر و مادری باد که فرزند خویش را به عصیان و آزار خودشان وادارند و باعث قطع رابطه محبت شوند. »(8)
گاهی والدین از رفتار پرخاشگرانه فرزندان خود شکوه و شکایت می کنند در حالیکه نمی دانند که خود آنان محرک پرخاشگری جوانان خود می باشند؛ زیرا جوان براساس دارابودن روحیه جوانی، در مقابل هر محرکی که برایش غیرمنطقی جلوه کند، واکنش نشان می دهد.
بدین ترتیب می توان دریافت که انگیزه عصیان گری و تمرد در عمل خود والدین نهفته است؛ زیرا آنان براساس عمل تحریک آمیز، موجب می شوند که روحیه عصیان گری در جوان آشکار گردد.
پرخاشگری های دوران جوانی، گاهی براساس کم تجربه بودن جوان در تعاملات اجتماعی بروز می کند.
پرخاشگری، هر محرکی که داشته باشد، می توان با آرامش روانی آن را کنترل نمود و آرامش روانی زمانی می تواند وجود داشته باشد که انگیزه و محرک پرخاشگری از بین رفته باشد.
یکی دیگر از نابسامانیهای دوران جوانی، داشتن حالت لجاجت جوانان می باشد. این ویژگی ناهنجار، در بعضی از جوانان قابل مشاهده می باشد.
باید دانست که انگیزه لجاجت هم، مانند انگیزه پرخاشگری، در رفتار خود والدین نهفته است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در مورد علت لجاجت جوانان می فرمایند:
«زیاده روی در ملامت کردن، شعله لجاجت را مشتعل می سازد. »(9)
واکنش های جوانان در مقابل رفتارهای نسنجیده والدین یک امر طبیعی می باشد و چون والدین از شیوه های تربیتی نوجوانان و جوانان آگاهی ندارند، لذا این رفتارها برایشان عجیب جلوه می کند و چون پس از برخوردهای مختلف با جوانان، خسته می شوند به نصیحت گویی آنان می پردازند غافل از اینکه این عمل نیز اگر به روش صحیحی صورت نگیرد، می تواند شعله لجاجت را افروخته تر گرداند؛ زیرا نصیحت گویی والدین، رنگ ملامت به خود می گیرد و همین امر سبب می شود که جوانان در مقابل این عمل واکنش نشان بدهند.
باید توجه داشت که نصیحت گویی بیش از حد برای جوانان، آن هم در حضور دیگران می تواند شخصیت آنان را سرکوب و خدشه دار نماید.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«نصیحت گفتن به فردی در حضور دیگران کوبیدن شخصیت او می باشد. »(10)
بنابراین والدین باید به این امر آگاهی داشته باشند که هرگونه دلسوزی ناآگاهانه که در چهره ملامت کردن و نصیحت گویی برای تربیت جوانان ابراز گردد، نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد؛ بلکه رابطه والدین و جوان را مکدر خواهد نمود.
برای از بین بردن رفتارهای ناهنجار جوانان، بهتر است از روش های تربیتی که مورد بررسی قرار گرفتند، استفاده نمود؛ زیرا این روش ها براساس قوانین روانشناسی تربیتی پایه گذاری شده است و استفاده از آن در موقعیت های ویژه، نه تنها ضرری نمی تواند داشته باشد، بلکه اگر به درستی به اجرا درآید، می تواند جوان را به آگاهی برساند.
بنابراین بکارگیری روشهای تربیتی ویژه که از سوی ائمه معصومین ارائه گردیده است،می تواند گره گشای والدین در امر تربیت فرزندانشان باشد.
باید توجه داشت تنها روشی که می تواند جوانان و والدین و مربیان را از بن بست تربیت نوجوانان و جوانان نجات دهد، استفاده از قوانین تربیت اسلامی است.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«آن کس که به ادب آموزی و تربیت وادار شود، به گفتار و رفتار زشت کمتر آلوده می گردد. »(11)
رهنمود امام بزرگوار(ع) حاکی از آن است که نوجوانان و جوانان باید همواره با ادب و تربیت اسلامی آشنا گردند. این آشنایی می تواند روحیه عصیانگری آنان را خاموش سازد. براساس این رهنمود ارزشمند، می توان دریافت که تربیت اسلامی به مفهومی که مورد مطالعه قرار گرفت، می تواند بسیاری از نابسامانیهای روانی جوانان را درمان نماید.
جوانان براساس قرار گرفتن در موقعیت های خاص سنی، دارای شور و شوق زندگی و نیروی فوق العاده جسمی و روانی می باشند و آمادگی پذیرش هرگونه مشکلات را دارند و با تکیه بر نیروی جوانی، بسیاری از مشکلات را که بزرگسالان در انجام آن احساس ضعف می کنند، به آسانی از بین می برند. بنابراین از همین نیرو که در جوانان ایجاد شده است باید به نحواحسن استفاده نمود و در امر تعلیم و تربیت، آنها را راهنمایی کرد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«ای گروه جوانان،شرف انسانی و سجایای اخلاقی خود را با ادب آموزی و تربیت،حفاظت نمایید و سرمایه گرانبهای دین خویش را با نیروی علم و دانش، از دستبرد ناپاکان و خطرات گوناگون برکنار نگاه دارید. »(12)
رهنمود مولای بزرگوار در مورد جوانان، می تواند زندگی فردی و اجتماعی آنان را دگرگون نماید و آنان را برای زندگی بهتر آینده، آماده تر سازد.
باید توجه داشت که جوانان امروز، مردان و زنان فردا هستند و باید تحت تربیت خاص برای دوران آینده تربیت شوند تا بتوانند بر مشکلات زندگی خود به نحو احسن فائق آیند.
یکی از مهمترین عاملی که در زندگی جوانان نقش تعیین کننده ای دارد، داشتن زیربنای فکری و عقیدتی آنهاست؛ زیرا در اثر وجود عقیده مستحکم و قوی، معاندان نمی توانند آنها را در زندگی متزلزل و گمراه نمایند.
اولین وظیفه والدین نسبت به فرزندان آن است که زیربنای فکری و عقیدتی آنان را مستحکم نمایند و آنها را با توحیدی پاک و ناب آشنا سازند.
پیامبر بزرگوار می فرمایند:
«پدر در حکومتی که به فرزند دارد، مسئول است که او را مؤدب و بااخلاق پسندیده پرورش دهد و او را به خدای بزرگ راهنمایی کند. »(13)
یکی از وظایف مهم والدین، آشنا کردن نوجوانان و جوانان با توحید خدای تعالی به مفهوم کلی می باشد.
باید توجه داشت که هرگونه سطحی نگری و ساده اندیشی در زمینه توحید، نمی تواند ذهن پویای جوانان را اقناع کند؛ زیرا آنها براساس تفکر بسیار قوی که دارند و استدلال هایی که براساس تعقل انجام می دهند، به سختی می توانند در مقابل استدلال های ساده و تکراری والدین راضی و قانع شوند.
بنابراین، والدین باید در زمینه توحید و شناخت خدای تعالی دارای تفکرات عمیقی براساس مطالعه و تحقیق باشند تا بتوانند با استفاده از ذهن آماده جوانان، آنان را بسوی توحید رهنمون گردند.
رهنمودهای ائمه معصومین می تواند بسیاری از مشکلات والدین را در زمینه شناخت توحید پاسخگو باشد.
از وظایف مهم دیگر والدین آن است که فرزندانشان را در فراگیری مطالب و مهارتهایی که در زمان آینده بدان نیاز خواهند داشت، آشنا سازند.
آنها جوانان امروز و مردان و زنان فردای جامعه هستند و باید در آینده زندگی کنند. بنابراین باید با فنون و مهارتهایی که لازم دارند آشنا شوند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«مطلبی که شایسته است جوانان یاد بگیرند، مطالبی است که در بزرگسالی مورد نیازشان باشد و بتوانند در زندگی اجتماعی از آموخته های دوران جوانی استفاده کنند. »(14)
این عمل نیاز به برنامه ریزی صحیح از سوی والدین و برنامه ریزان حکومتی دارد که زوایای مبهم آینده را به خوبی بنگرند و براساس نیازهای آینده، زیربنای فکری و مهارتی جوانان را پی ریزی نمایند.
یکی از شیوه های فراگیری معلومات و مهارت ها برای جوانان، استفاده از تجربیات افراد مجرب و کسب تجربه آنان می باشد. این عمل موجب می شود که جوانان بتوانند از تجربیات چندین ساله آنان استفاده نموده و تجربیات و مهارتهای خویش را افزایش دهند.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
«با مردان مجرب و صاحب تجربه همنشین باشید، زیرا اینان متاع پر ارج تجربه های خود را به گرانترین بها، یعنی فداکردن عمر خود تهیه کرده اند و شما آن متاع گرانقدر را با ارزانترین قیمت یعنی با صرف چند دقیقه به دست می آورید. »(15)
یادگیری فنون و مهارتهای لازم برای جوانان یکی از الزامات آموزشی آنان بشمار می رود. والدین باید شرایطی فراهم نمایند که فرزندانشان با جدیدترین فنون و تکنولوژی های اجتماع خود آشنا گردند و بدین وسیله آنها را برای یک زندگی پرتلاش آماده نمایند.
... و بعد از 21 سالگی
با توجه به رهنمودهایی که ائمه معصومین در زمینه رهیابی یک انسان به سوی تربیت صحیح و رسیدن به آغاز شکوفایی ایمان، بیان فرمودند، امید می رود که این رهنمودها بتواند والدین را در رسیدن کودک و نوجوان و جوان به هدفهای تعیین شده یاری نماید.
اگر ناهنجاری های رفتاری و دیگر عواملی که مانع موفقیت فرد می شوند، وجود نداشته باشد، می توان پیش بینی کرد که جوان در رسیدن به هدفهای تعیین شده با مشکلی مواجه نگردد.
اما باید توجه داشت که مولای بزرگوار در ادامه رهنمودشان فرمودند:
اگر در این امر موفق گشتی چه بهتر، در غیراین صورت هیچ خیر و ثمری در او نخواهد بود.
کلام مولای بزرگوار نکته ای را برای ما روشن می کند که ممکن است با تمام کوشش و تلاش های والدین، چنین موفقیتی حاصل نشود، پس در این صورت چه باید کرد؟
آیا باید جوان را به حال خود رها کرد تا هر عملی که می خواهد انجام دهد؟
آیا واقعاً کلام مولای بزرگوار بیانگر چنین مفهومی است؟
یا انسان نباید امید خود را از دست بدهد و باید به تلاش خود ادامه دهد.
پاسخ این سؤال بسیار روشن است.
بطور یقین می توان گفت که هیچ انسانی را نمی توان سراغ داشت که در نهاد او گرایشی بسوی توحید و شناخت خدای متعال و تربیت صحیح وجود نداشته باشد؛ زیرا چنانچه مطالعه خواهد گردید، تمام انسانها دارای فطرت توحیدی می باشند و کسی را نمی توان یافت که وجود خداوند متعال را بتواند انکار نماید.
بنابر همین اصل، می توان دریافت که هیچ انسانی را نمی توان یافت که گرایش بسوی تربیت صحیح و واقعی نداشته باشد. بدین جهت به تربیت انسانها، حتی بعد از دوران جوانی باید امیدوار بود؛ زیرا که مصلحت خداوند متعال گاهی چنان ایجاب می کند که فردی پس از سالهای متمادی، بسوی ایمان و حقیقت گرایش پیدا بکند.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) بیانگر این حقیقت است.
علی بن عقبه از پدرش نقل می کند که آن بزرگوار فرمودند:
«کارهای خویش را به جهت جلب رضای خدا انجام دهید نه برای جلب رضایت مردم، آنچه برای مردم باشد به پیشگاه او بالا نمی رود.
در دین و اشاعه آن با مردم جدال مکنید، زیرا مجادله قلب را بیمار می کند.
خدای تبارک و تعالی به پیامبرش می فرماید:
انک لا تهدی من احببت و لکنّ الله یهدی من یشاء (قصص، 56)
«این تو نیستی که هرکس را بخواهی، بتوانی به سوی ایمان جلب کنی؛بلکه این خداوند است که هرکه را بخواهد به سوی ایمان می کشاند. »
و باز فرماید:
افانت تکرهُ الناس حتی یکونوا مؤمنین(یونس، 99)
«آیا این تو هستی که می توانی مردم را وادار کنی تا در شمار مؤمنان قرار گیرند؟»
مردم را به حال خود گذارید. این مردم از افرادی مانند خود تعلیم گرفته اند و شما از رسول الله تعلیم گرفته اید. شنیدم که پدرم فرمودند:
هرگاه خداوند مقرر بدارد که یکی از بندگانش وارد ایمان شود، از پرنده ای که به سوی لانه خود پرواز می کند، شتاب بیشتری خواهد داشت. »(16)
این روایت بخوبی ثابت می کند که هدایت و رهیابی انسان ها به امر خدای تعالی است؛ اما انسانها باید تلاش کنند تا مقدمات رهیابی را در خود ایجاد نمایند.
والدین با کوشش و تلاش پی گیر خود سعی می کنند که جوانشان را با موفقیت به این مرحله برسانند، اما اگر در امر موفق نگردند، نباید ناامید شوند و جوان را به حال خود رها سازند؛ زیرا چنانچه گفته شد، همه انسانها می توانند راهی بسوی حقیقت پیدا کنند.
باید دانست که روش رسیدن انسانها به حقیقت متفاوت است.
باید توجه داشت که گرایش به حقیقت و شناخت خدای متعال در تمام انسانها وجود دارد. این گرایش براساس عاملی است که در نهاد هر انسانی وجود دارد.
با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات ارزنده ائمه معصومین می توان چنین پدیده ای را ثابت نمود.
هر انسانی اگر به حقیقت، به دور از تعصبات و القائاتی که از طرف محیط تربیتی به او القا شده، مطالعه دین واقعی را در پیش بگیرد، بطور مسلم به فطرت اصلی خود باز خواهد گشت، به آن فطرتی که خداوند متعال او را بر آن سرشته است؛ زیرا هر فردی با فطرت پاک توحیدی قدم به هستی می گذارد.
توحید فطری ریشه در اعماق نهاد انسان ها دارد؛ زیرا که خداوند متعال انسان ها را براساس آن سرشته است.
خداوند متعال در عالمی به نام عالم ذرّ، از تمام انسانها به حقانیت و توحید خود پیمان گرفته است، بدین جهت امکان ندارد کسی در روی زمین پیدا شود که آن لحظه و آثارش را فراموش نماید. خداوند متعال در چنین عالمی انسانها را چون ذره ای از صلب حضرت آدم خارج نموده و از آنها به ربوبیت خود اقرار و پیمان گرفته است.
در تفسیر قمی از پدرش از ابن عمیر از ابن اسکان و از امام صادق(ع) روایت شده که گفت: از آن جناب پرسیدم اشهادی که در آیه:
و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهد هم علی انفسهم الستُ بربکم؟ قالوا بلی(اعراف، 172)
«و چون پروردگار تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را بیرون آورد و آنها را بر خود گواه گرفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند بلی»
آیا مشاهده آنها بطور عینی بوده است؟
امام بزرگوار(ع) فرمودند: آری، چیزی که هست مردم خصوصیات آن موقف را فراموش کرده اند و تنها معرفت را از دست نداده اند و بزودی آن خصوصیات به یادشان خواهد آمد و اگر آن معرفت را هم فراموش می کردند احدی نمی فهمید که خالق و روزی دهنده او کیست. اشخاصی که در این موقف کافر شدند، کسانی هستند که در آن نشأه ایمان نیاوردند و اقرارشان زبانی بوده است و همانهایند که خداوند در حقشان فرموده است:
فما کانوا لیؤمنوا بما کذّبوا به من قبل(اعراف 101)
«ایمان نخواهند آورد به چیزی که در سابق آن را تکذیب کرده بودند. »(17)
زمانی که خداوند متعال از انسانها به ربوبیت خود پیمان گرفت، همه انسانها به این سؤال پاسخ مثبت دادند اهل ایمان با زبان و قلب خود به آن اعتراف نمودند ولی کافران تنها به زبان خود بدان اقرار کردند.
یکی از علل عدم گرایش کافران به ایمان همین عامل است اما با توجه به این موضوع، حتی کافران نیز در لحظات سخت و بحرانی به یاد خدا می افتند و از او استمداد می طلبند. در روایات اسلامی مسئله گرایش انسانها به توحید، بطور مکرر بیان گردیده است. روایت بسیار جالبی از پیامبر بزرگوار در این زمینه وجود دارد که روشنگر بحث ما می باشد.
پیامبر بزرگوار می فرمایند: «هر کودکی با فطرت خود متولد می شود یعنی آن فطرتی که آگاهی دارد به اینکه خدای عزو جل خالق اوست. خدای تعالی می فرماید:
و لئن سالتهم من خلقهم لیقولن الله(زخرف 87)
«اگر از آنها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، گویند خدا»(18)
این روایت نیز به خوبی ثابت می کند که انسانها دارای سرشت توحیدی می باشند وفطرت آنها براساس توحید بنا نهاده شده است و هر زمان از کسی سؤال شود، چه کسی شما را خلق کرده است؟ جواب آنها یک کلمه بیشتر نیست و آن خداوند متعال می باشد.
پاسخ دادن به این سؤال، براساس وجود پیمانی است که در عالم ذرّ از هر انسانی اخذ گردیده است و هیچ کس نمی تواند آن پیمان را نادیده بگیرد.
مطالعه رفتاری توحید فطری با تأکید بر روایاتی که از سوی ائمه معصومین بیان گردیده، بسیار آسان است که با بررسی آنها به ارزش و اهمیت این موضوع پی خواهیم برد.
مردی از بنی تمیم به حضور پیامبر بزرگوار آمد که به او ابوامیه می گفتند.
آن مرد سؤال کرد؛ ای محمد، مردم را به چه چیز دعوت می کنی؟
پیامبر بزرگوار فرمودند:
«هرکس که مرا آگاهانه پیروی کرده است، به سوی خدا دعوت می کنم، به سوی کسی دعوت می کنم که هر وقت زیانی به تو رسد، او را می خوانی و او آن را از تو بزداید و زمانی که گرفتار باشی و از او یاری بجویی، ترا یاری دهد و اگر بی چیز شوی و از او درخواست کنی، توانگرت سازد. »(19)
کلام پیامبر بزرگوار بطور دقیق،آثار رفتاری توحید فطری را مورد بررسی قرار می دهد. کسانی که به هنگام گرفتاری و روی آوردن مصیبت، تنها پناهگاهشان خداوند متعال می باشد، در چنین لحظات بحرانی، تنها کسی که می تواند نجات بخش انسانها از مصیبت ها و بیچارگی ها باشد، خداوند متعال است. در چنین لحظاتی است که بطور ناآگاهانه انسان به یاد خدا می افتد و از او طلب یاری می نماید. این عامل در اثر وجود توحید فطری می باشد که در نهاد هر انسانی وجود دارد.
روایت جالب دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) وجود دارد که مؤید این مطلب است.
«مردی به مولای بزرگوار، امام صادق(ع) عرض کرد؛
ای پسر پیامبر خدا، مرا به خدا راهنمایی کن که او چیست؟
در این باره اهل جدل مطالب زیادی به من گفته اند و با گفتار خود مرا سرگردان نموده اند.
امام بزرگوار(ع) فرمودند:
«ای بنده خدا، آیا هرگز سوار کشتی شده ای؟
مرد گفت: آری
امام بزرگوار(ع) فرمودند:
آیا اتفاق افتاده است که کشتی تو شکسته شود و کشتی دیگری که ترا نجات دهد در آنجا وجود نداشته باشد و شنا کردن هم سودی به حال تو نداشته باشد؟
مرد گفت: آری
امام بزرگوار(ع) فرمودند:
آیا در آن هنگام به چیزی که قادر باشد ترا از آن مهلکه هولناک نجات دهد، قلبت متوجه نشد؟
مرد گفت: بله
امام بزرگوار(ع) فرمودند:
آن چیز همان خداست، پروردگاری که قادر است به هنگامی که هیچ نجات دهنده ای نیست، بنده اش را نجات دهد، و قادر است بر فریاد رسی، در حالیکه هیچ فریادرسی نیست. »(20)
این روایت نیز به خوبی آثار رفتاری توحید فطری را بیان می دارد. زمانی که انسان در مهلکه هولناکی قرار گرفته باشد که دیگر امید نجاتی برای او وجود ندارد، امیدش از هر سو بریده می شود. هیچ کس را فریادرس خود نمی یابد، اما در درون خود ناآگاهانه به سوی خدا توجه می کند و از او درخواست کمک می نماید.
در آن لحظه هولناک هیچ موجودی وجود ندارد، اما انسان ناآگاهانه می داند که خداوند او را می بیند و قادر است او را نجات دهد، درست همین حالتی که برای این مرد اتفاق افتاده بود.
وجود چنین صحنه های مشابهی در زندگی هریک از ما ممکن است اتفاق افتاده باشد که بطور مسلم در چنین مرحله ای ما نیز در آن لحظات بحرانی،به یاد خدا افتاده ایم و از او طلب یاری نموده ایم. این عمل ما ناشی از آثار توحید فطری می باشد که به صورت رفتار ظاهر می شود.
کلام زیبای دیگری از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) این موضوع را بیشتر توضیح می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
«... آیا نمی بینی هرگاه انسان دچار درد و دشواری می گردد، خاضع و فروتن می شود به سوی پروردگارش، گرایش پیدا می کند و از او طلب سلامتی می نماید و دستش را برای صدقه دادن می گشاید؟»(21)
تمایل انسان در زمان تنگدستی و بیچارگی به سوی خدا و تضرع به درگاه او همواره در بین انسانها وجود دارد. این گرایش در میان تمام طبقات اجتماعی اعم از غنی و فقیر، قابل مشاهده است و به طبقه خاصی اختصاص ندارد، حتی افراد مستکبر و خودخواه نیز زمانی که دچار ناراحتی های لاعلاج می گردند که دیگر هیچ کس را قادر به حل مشکلات خود نمی یابند، در چنین زمانی به سوی خدا روی می آورند و از او طلب یاری می کنند.
نکته بسیار جالب توجه این است که حتی افراد کافر، که وجود خدا را انکار می نمایند، نیز، در چنین لحظاتی به یاد خدا می افتند و او را صدا می کنند.
روایت بسیار جالبی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) مبین این مطلب است.
اسماعیل خزاعی به نقل از پدرش می گوید:
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) بر سر بالین یکی از دوستانش که بیمار بود آمدند. من نیز در خدمتشان بودم آن مرد را مشاهده کردم که بسیار می گفت: آه!
به او گفتم: برادرم، پروردگارت را یاد کن و از او یاری بخواه!
مولای بزرگوار فرمودند:
«همانا؛ «آه»یکی از نامهای خدای عزوجل است پس هرکس بگوید «آه»استغاثه به
خدای تبارک و تعالی نموده است. »(22)
براساس کلام مولای بزرگوار گفتن کلمه «آه»در زمان بیماری،یاد کردن خدای تبارک و تعالی می باشد که این عمل به طور ناآگاهانه توسط فرد بیمار صورت می گیرد که ناشی از توحید فطری انسان می باشد.
انسان های کافر نیز بطور یقین در زمان بیماری، ناخودآگاه بر اثر شدت بیماری «آه»می کشند. آنها با این عمل خود بدون اینکه بدانند، خدا را یاد می کنند.
ظاهر شدن توحید فطری در تمام انسانها یکسان است. حتی کافران که به ظاهر منکر وجود خدای متعال می باشد در نهانخانه دل خود، بسوی خدا گرایش دارند و این ناشی از همان سخنی است که خداوند متعال در عالم الست از انسان ها سؤال فرموده است:
که آیا من پروردگار شما نیستم، همه گفته اند: بلی تو خدای ما هستی.
هیچ کس را قدرت انکار چنین پیمانی نیست اگرچه پیمان زبانی باشد.
براین اساس، تا زمانی که انسان به خدا احساس نیاز نداشته باشد، به خدا نزدیک نخواهد شد؛ زیرا انسان زمانی می تواند به خدا نزدیک شود، که با تمام وجود به او نیازمند باشد و همواره خود را محتاج او بداند.
براین اساس می توان دریافت که امید می رود حتی کافران که ربوبیت خدای متعال را انکار می کنند، براساس عواملی، بسوی حقیقت شناخت خدای متعال نایل گردند.
چنین موضوعی دور از ذهن نمی تواند باشد؛ زیرا که همه انسانها بر محور یک حقیقت، زندگی می کنند و یک خالق بر زندگی آنها حاکم است. اگر انسانها دارای تفکر صحیح باشند خیلی زود به این حقیقت خواهند رسید.

پی نوشت ها :

1. - ... (البلوغ)یعلم الاول بانبات الشعر الخشن علی العانة او الاحتلام او الحیض او اکمال خمس عشرة سنة فی الذکر و تسع فی الانثی(الحدیث، جلد دوم، ص 84)
2. - لا تقسروا اولادکم علی ادابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم(الحدیث، ج2، ص 107)
3. - من دخل هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما ادخلوه فیه، و من دخل فیه بالکتاب و السنة زالت الجبال قبل ان یزول(بحارالانوار، جلد دوم، ص 105)
4. - لو اتیتُ بشابّ من شباب الشیعه لا یتفقه(فی الدین)لادبته(میزان الحکمه، ج6، ص 2651)
5. - لست احبُ ان اری الشابّ منکم الا غادیاً فی حالین، اما عالماً او متعلماً. فان لم یفعل فرط، فان فرّط ضیّع، فان ضیع اثم، و ان اثم سکن النار، و الذی بعث محمداً بالحق(الحیاة، ج1، ص 68)
6. - ان الله تعالی یقول للعبد یوم القیامة: عبدی اکنت عالماً؟ فان قال نعم، قال له: افلا عملت بما علمت؟ و ان قال کنت جاهلاً، قال له: افلا تعلمت حتی تعمل، فیخصم، فتلک الحجة البالغة لله عزو جل علی خلقه(اصول وافی، ص 371)
7. - انّ احبّ الخلائق الی الله عزوجل شابٌ حدث السن فی صورة حسنة جعل شبابه و جماله له و فی طاعته، ذلک الذی یباهی به الرحمن ملائکته، یقول، هذا عبدی حقا(میزان الحکمه، ج6، ص 2653)
8. - یا علی، لعن الله والدین حملاً ولدهما علی عقوقهما(الحدیث، جلد اول، ص 301)
9. - الافراط فی الملامة تسبُ نیران اللجاج(حدیث تربیت، جلد دوم، ص 65)
10. - النصح بین الملاء تقریعٌ(الحدیث، جلد دوم، ص 130)
11. - من کلف بالادب قلّت مساویه(حدیث تربیت، جلد دوم، ص 53)
12. - یا معشر الفتیان، حصنوا اعراضکم بالادب و دینکم بالعلم(الحدیث، ج2، ص8)
13. - و انک مسئولٌ عما ولیته به من حسن الادب و الدلالة علی ربه(همان، ج1، ص 293)
14. - اولی الاشیاء ان یتعلمها الاحداث الاشیاء التی اذا صاروا رجالاً احتاجوا الیها(الحدیث، جلد دوم، ص 15)
15. - علیک بمجالسة اصحاب التجارب، فانها تقوّم علیهم باغلی الغلاء و تأخذها منهم بارخص الرخص(همان، جلد اول، ص 318)
16. - اجعلوا امرکم لله، و لا تجعلوه للناس، فانه ما کان لله فهو لله و ما کان للناس فلا یصعد الی الله، و لا تخاصموا الناس لدینکم فان المخاصمة ممرضةٌ للقلب. ان الله تعالی قال لنبیه(قصص، 56)و قال(یونس، 99)ذروا الناس فانّ الناس اخذوا عن الناس و انکم اخذتم عن رسول الله انی سمعتُ ابی یقول: ان الله عزوجلّ اذا کتب علی عبدٍ ان یدخل فی هذا الامر کان اسرع الیه من الطیر الی و کره(اصول کافی، ج1، ص 234)
17. - نعم فثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه و لولا ذلک لم یدر احدٌ من خالقه و رازقه فمنهم من اقرّ بلسانه فی الذر و لم یؤمن بقلبه فقال الله(آیه 101 سوره اعراف)(تفسیرالمیزان، ج16، ص 221)
18. - کل مولودٍ یولد علی الفطرة یعنی علی المعرفة بانّ الله عزوجلّ خالقه کذالک قوله(زخرف، 87)(اصول وافی، ج1، ص 87)
19. - ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی، و ادعوا الی من اذا اصابک ضُرّ فدعوته کشفه عنک، و ان استعنت به و انت مکروبٌ اعانک و ان سالته و انت مقلٌ اغناک(تحف العقول، ص 69)
20. - اصول وافی، ج1، ص 89.
21. - اما تری الانسان اذا عرض له وجعٌ، خضع و استکان و رغب الی ربه فی العافیة و بسط یدیه بالصدقة(بحارالانوار، ج3، ص 88)
22. - انّ «آه»اسمٌ من اسماع الله عزّوجلّ فمن قال: «آه»فقد استغاث بالله تبارک و تعالی. (معانی الاخبار، ج2، ص 327)

منبع:ژاله فر تق? /ترب?ت فرزند ازد?دگاه مکتب اسلام /انتشارات ن?کان کتاب /زنجان 1384

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.