الف) زندگی نامه
پائولو در 27 اوت 1947 در شهر ریدوژانیرو پایتخت سابق برزیل و از شهرهای پرجمعیت فعلی این کشور در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. (1) زادگاه او کشوری قدیمی است با بزرگ ترین رودها و جنگل های جهان به نام آمازون در آمریکای جنوبی.پدرش مهندس بود و مادرش به نام لیژیا زنی خانه دار. خانواده اش بسیار علاقمند بود که کوئلیو یا مهندس شود یا حقوقدان و بدین منظور بر او فشار زیادی می آورند، در هفت سالگی او را در مدرسه ی یسوعیان گذاشتند که محیط و مقررات آن مطلوب پائولو نبود. با این حال او رؤیای واقعی تمامی عصر خود را در راهروهای همان مدرسه یافت؛ یعنی نویسندگی. او حتی نخستین جایزه ی ادبی خود را در مسابقه ی شعر همین مدرسه دریافت کرد. هر چه پدر و مادر کوئلیو سعی داشتند شوق فراوان او را نسبت به نویسندگی خاموش کنند، اما این کار فایده ای نداشت. به خصوص در دوران نوجوانی غوغای درونی او بالا گرفت. این وضعیت او را به طغیان کشاند تا این که تمامی مقررات خانواده را به باد تمسخر گرفت. پدرش این رفتار او را نشانه ی بیماری روانی تلقی کرد و ترتیبی دارد تا او را دوبار در بیمارستان بیماران روانی بستری کنند و در آنجا به عنوان یک روش از شوک برقی استفاده کردند.
بعدها کوئلیو همین خاطرات را دست مایه ی یکی از آثار خود به نام «ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» قرار داد که تأثیرات مثبتی در جامعه ی برزیل گذاشت. از جمله این که قانونی که ده سال در کنگره ی برزیل بلاتکلیف مانده بود، تصویب شد. مفاد این قانون این بود که: «بستری کردن اشخاص در بیمارستان های روانی به دلخواه و بدون علت موجه ممنوع است».
اما مشکل کوئلیو با خانواده اش همچنان ادامه داشت و هر زمان به گونه ای نمایان می شد. وقتی کوئلیو وارد یک گروه نمایشی شد و به کار تئاتر و روزنامه نگاری روی آورد، باز هم خانواده اش این کار را نپسندیدند، زیرا محیط تئاتر از نظر یک طبقه ی متوسط محیط فاسدی به شمار می رفت. پدر و مادرش چنان بیمناک شدند که قول و قرار خود را زیر پا گذاشتند و او را برای سومین بار در بیمارستان روانی گذاشتند. وقتی از بیمارستان مرخص شد بیش از پیش منزوی و سرگشته شده بود اما پزشکان به آنها گفتند که پائولو هیچ مشکلی ندارد و فقط باید یاد بگیرد چطور با زنندگی مواجه شود.
بعد از سه بار که در بیمارستان روانی بستری شد به درس و تحصیل برگشت و خواست به عنوان یک انسان طبیعی زندگی کند. در آغاز نشان داد که همان شیوه ی مطلوب و الدینش را پذیرفته است. اما پس از چندی تحصیل را رها کرد و دوباره به تئاتر روی آورد.
در دهه ی 1960 جنبش هیپی گری مثل موج بزرگی سراسر جهان را فرا گرفت. این موج در برزیل هم ریشه دواند. اما رژیم نظامی برزیل آن را به شدت سرکوب می کرد. پائولو با هم با بلند کردن موهای خود و خودداری از همراه داشتن کارت شناسایی به این جنبش پیوست. در همین حال او شیفته ی افکار مارکس، انگلس و چگوارا شده بود و در محافل و جلسات آنها با علاقه ای وافر شرکت می کرد. پائولو همچنین از فرقه ی رام (RAM) تأثیر پذیرفته است.
پائولو سپس به سفارش یکی از دوستانش به نام رائول به ترانه سرایی روی آورد. او بیش از 60 آهنگ و ترانه برای دوستانش آماده کرد که تمامی آنها با استقبال مواجه شد و برای او درآمد خوبی را در پی داشت.
در این دوران پائولو گرفتار بحران معنوی شده بود. او به بی ایمانیِ مطلق گرایید و در این برهه به مواد مخدر، مواد توهم زا، سحر و جادو و استفاده ی فراوان از مشروبات الکی پناه برد. او حتی در سفرهای طولانی در جست وجوی کارلوس کاستاندا برآمد. این تجربه ها به گفته ی او در برابر آداب شیطان پرستیِ هیچ است. او اظهار می داد که (2) ابتدا کوکائین، سپس موارد روان گردان، بعداً پیوت، مسکالین، ماری جوانا و خلاصه هر نوع مواد مخدری بود آزمود و در آنها زیاده روی کرد. اما هم اکنون بسیاری از آنها را ترک کرده، ولی ترک اعتیاد بسیار سخت و دشوار است. اما کوئیلو هنوز هم خوردن شراب را ادامه می دهد. کوئلیو سال 1973 با هدف دفاع از آزادی های فردی، عضو سازمانی که مخالف سرمایه داری بود، شد و یک سلسله داستان های مصور طنز به نام «کرینگ ها» منتشر کرد. این کار منجر به دستگیری های پی در پی او شد. در یکی از موارد به یک شکنجه گاه نظامی منتقل شد و در آنجا به شدت شکنجه شد و به قول خودش را با اعلام این که دیوانه است و سه بار هم سابقه ی بستری شدن در بیمارستان روانی را دارد و با خودزنی از مرگ حتمی نجات یافت، اما این حادثه تأثیر عمیقی بر او گذارد. لذا به قول 3 بیمارستان روانی و 3 بار زندان یعنی جمعاً 6 بار زندان بوده است.
در سال 1973 پائولو و رائول عضو «انجمن دگراندیشی» شدند که علیه ایدئولوژی سرمایه داری تأسیس شده بود. او در این زمان برای مدتی به جادوی سیاه روی آورد.
در سن 26 سالگی به این نتیجه رسید که به قدر کافی تجربه اندوخته است. در یک کمپانی شغلی گرفت و با زنی آشنا شد و به او ازدواج کرد. آنها در سال 1977 به لندن رفتند و او در آنجا به نویسندگی پرداخت. اما موفقیتی کسب نکرد و سال بعد به برزیل بازگشت. در آنجا هم شغلی گرفت که تنها 3 ماه ادامه یافت و پس از آن، هم زنش را و هم شغلش را از کف داد و این سومین ازدواج ناموفق او بود.
در سال 1979 با یک دوست قدیمی ملاقات کرد و این ملاقات منجر به ازدواج آنها شد. آنها با یکدیگر به کشورهای مختلف اروپایی، چه غربی و چه شرقی و بسیاری از کشورهای آسیایی مسافرت کردند. در یکی از این سفرها در سوئیس ملاقاتی با «شیمون پرز» رئیس جمهور اسرائیل داشته و از او هدایایی دریافت کرد. پائولو در سفری که به آلمان داشت، بعد از مشاهده ی بازداشتگاه مخوف«داخائو» به گفته ی خودش در یک حالت بصیرت درونی مردی را مشاهده کرد، دو ماه بعد در کافه ای در آمستردام با آن مرد روبه رو شد و کوئلیو هرگز هویت آن مرد را فاش نکرد، فقط همین قدر گفته که به او توصیه کرده است که به دین روی آورد و به زیارت برود و جاده ی قدیمی زیارتی سانتیاگو را به او نشان داده است. به این ترتیب او به مطالعه ی عرفان مسیحیت روی آورد و در سن 39 سالگی به زیارت رفت و سال بعد اولین کتاب خود را نگاشت. این در حالی بود که او فرقه ها، مذاهب و ادیان مختلف را مثل کریشنا، یودا، یوگا، هندو و حتی بی دینی و الحاد را تجربه کرده بود. یکی از سفرهای او به ایران بود. او در خرداد 1379 به عنوان نخستین نویسنده ی غیرمسلمانی که بعد از انقلاب از ایران دیدار کرده است، به تهران سفر کرد. پائولو شادمانی خودش از سفر به ایران را چنین بیان می کند:
هنگامی که هواپیمای من در ساعت 2 بامداد در تهران به زمین نشست، بیش از حد شگفت زده شدم. پیش از 100 خواننده منتظر من بودند. در آن هنگام نیمه شب، به فرودگاه آمده بودند، فقط برای دیدن من. هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. به شدت تکان خوردم. این یک نشانه بود، می خواستند به من خوش آمد بگویند. می خواستند مرا در اندیشه های خود سهیم کنند. بسیار باز بودند. آغوش آنها به سوی تازگی گشوده بود و همان هنگام، کم کم توانستم درکشان کنم. ایرانیان مشتاق شنیدن نظرات دیگران بودند. در سفر 10 روزه ام به تهران بارها و بارها با این حقیقت روبه رو شدم، ایران به سوی گفت و گو گام بر می دارد. (3)
ب) شخصیت و منش
درباره ی شخصیت کوئلیو نکات مختلفی را می توان یادآور شد. او مردی است افراطی، پرشور و خوگرفته به چیزی که خودِ او آن را مبارزه ی سنجیده می خواند. پائولو هرگز از جدل و مبارزه نمی هراسد. او نسبت به هیچ چیز در جهان اطمینان ندارد. مردی که می داند چگونه به دیگران خوب گوش دهد و اذعان می کند که ممکن است اشتباه کند. او به شب علاقمند است. پائولو بسیار اهل سفر و جهان گردی است و تقریباً نیمی از سال را به سیر و گردش مشغول است. او به مشاهده ی منظره ی دریا بسیار علاقمند است. تمام آثار خود را به زبان اسپانیولی می نویسد، پائولو بسیار اهل معاشرت است و از انزوا و گوشه گیری کاملاً پرهیز دارد. پائولو علاقه ی وافری به شهرت و معروف شدن دارد و این امر را به صورت گسترده تصاحب کرده است.آثار
پائولو کوئلیو به دنبال تجربه ها، بینش ها و بصیرت هایی که پیدا کرد، در سن 40 سالگی دست به قلم برد و از این به بعد نوشته هایی را پدید آورد که این نوشته ها برای او شهرتی جهانی را به دنبال داشت. اکثر کتاب های کوئولیو توسط آرش حجازی به زبان فارسی برگردانده شده است. البته او بر اساس اجازه ی کتبی از نویسنده دست به این کار زده است. همچنین تمامی کتاب های کوئلیو به زبان فارسی توسط نشر کاروان منتشر شده است.1) خاطرات یک مغ، 1987
این کتاب، اولین اثر پائولو می باشد و به تجربیات پائولو در طول سفر شش ماهه ای که با همسر خود به دور اروپا و به خصوص آلمان داشت، می پردازد. کتاب مزبور حاوی اتفاقات خارق العاده ای است که ممکن است در زندگی یک انسان عادی رخ دهد. اما هر اتفاق می تواند یک نشانه و علامت باشد. یک ناشر نه چندان مطرح برزیلی این کتاب را چاپ کرد. اما این کتاب با اقبال کمی روبه رو شد.) 2) کیمیاگر، 1988
این کتاب کاملاً نمادین است و تمامی مطالعات پائولو در مورد کیمیاگری در قالب داستانی استعاری خلاصه شده است. این کتاب هم، نخست با استقبال خوبی مواجه نشد به گونه ای که ناشر امتیاز آن را به کوئلیو بازگرداند. اما او دست از تعقیب رؤیایش نکشید. امروزه کتاب کیمیاگر توسط بسیاری از دانشگاه ها از جمله دانشگاه شیکاگو به عنوان کتاب درسی معرفی شده است.رمان کیمیاگر پس از انتشار و با فاصله به یکی از موفق ترین کتاب های واپسین سال های سده ی بیستم تبدیل شد و نویسنده اش به عنوان یک پدیده ی ادبی به شمار رفت. تحلیل این رمان پیچیده است و مجالی مبسوط می طلبد. اما به اجمال باید گفت (4) که:
این کتاب نشان داد که آثار کوئلیو قابل تأمل است. شاید او ادیب بزرگی نباشد، اما نویسنده ی بزرگی است. ادیبان بزرگی هستند که نمی توانند یک خط داستان بنویسند. منتقدان بزرگی هم داریم که تاکنون هیچ اثری نیافریده اند. شاید بتوانند جملات زیبا بنویسند، اما داستان نه. داستان یک فرآیند آفرینش و آفریدن است. کوئلیو آفریننده ی داستان های مؤثری است. او به راحتی می تواند خواننده را به فضای داستان خود بکشاند و از همان جمله ی اولِ داستان خواننده را اسیر کند و حتی خواننده را جزئی از کتاب خود کند. او تفکری عارفانه دارد و سعی می کند زمینه های فکری خود را بر داستانش حاکم کند. کیمیاگر از جایی آغاز می شود که کیمیاگر یکی از کتاب هایی را که یکی از مسافران کاروان برایش آورده بود، گشود و خواند. از همین جا عناصری نظیر کتاب، کیمیاگری، کاروان و سفر مطرح می شود.
سیر داستانِ بلند کیمیاگر، خطی است. رخدادها به صورت پی در پی و متوالی از پس هم می آیند. بازگشت به گذشته ی کامل به ندرت رخ می دهد. خواننده از همان اول، همسفر سانتیاگو می شود و با یک دوره رازآموزی، سیر و سلوک را با او آغاز می کند. در این سیر و سلوک هرگز نباید به گذشته نگریست. زمان، اکنون و آینده است و این زمان است که سفر و سلوک معنوی را شکل می دهد. چشم های سانتیاگو می بیند. اما یکی از مهارت های مهم کوئلیو در این رابطه این است که با مهارت خاصی از «پدیده ی انتقال زاویه دید» زیاد استفاده می کند. گاهی داستان از زاویه دید مرد انگلیسی و گاهی کیمیاگر و گاهی بلور فروش و دیگران نقل می شود. اما مهم این است که انتقال زاویه دید در یک داستان به رمان، قدرت فراوانی می بخشد.
کوئلیو یکی از اصول رمان های قرن بیستم را به خوبی رعایت کرده است و آن این که رمانش کوتاه است. این رمان را می شد در 1000 صفحه نوشت. اما کوئلیو این کار را نکرد، چون نیازی نبود. توصیف در جاهایی که نیاز نیست انجام نمی گیرد. پائولو در بسیاری از موارد دیگر جزئیات نمی شود.
اگر از نظر عناصر دخیل در داستان نگاه کنیم، یکی از عناصر اصلی صحراست. دیوارها برداشته می شود. چوپان در کلیسا خواب می بیند و حرکت خود را از درون یک کلیسا آغاز می کند. اما سانتیاگو گنج خود را در صحرا می یابد، زیر درخت انجیر مصری. عناصر دیگر این داستان باد، خورشید و دریاست که نماد سه عنصر هوا، آتش و آب است که در قدیم مطرح بوده است. نکته ی بسیار مهم و اصلی رمان کیمیاگر این است که این رمان شباهت بسیاری با حکایت دفتر ششم مثنوی دارد. «حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ می طلبی از یسار به مصر وفا شود، آنجا گنجی ست در فلان محله در فلان خانه...». (5)
بود یک میراثی مال و عقار
جمله را خورد و بماند او عور و زار
مال میراثی ندارد خود وفا
چون به ناکام از گذشته شد جدا(6)
جای هیچ تردیدی نیست که اساس رمان کیمیاگر این حکایت مثنوی معنوی است. دریغ که ما مولوی را در گنجینه های خانه مان داریم، اما کسی نوای آن را نمی سراید. عجیب تر این که کوئلیو از مثنوی الهام گرفته است؛ اما آن را پنهان می کند. دلیلش چیست؟ حال آنکه او از عهد عتیق، عهد جدید و از عرفان هندی و از روان شناسی به نام یونگ متأثر است و تأثر خود را نشان می دهد و به آنها اشاره می کند.
3) بریدا،1990
این کتاب درباره ی عطایای هر انسانی است. کتاب با استقبال زیادی مواجه شد و باعث شد تا به دو کتاب قبل هم مجدداً توجه شود. اما بیش از همه به کیمیاگر اقبال صورت گرفت. در اندک زمانی این کتاب رکورد فروش تمام کتاب های تاریخ بشر برزیل را شکست و حتی نشریه ای معتبر اعلام کرد که فروش کیمیاگر در تاریخ زبان پرتغالی بی سابقه بوده است. در سال 1993 این کتاب جزء پرفروش ترین کتاب های ایالات متحده ی آمریکا و بعد از آن اسپانیا، روسیه و دیگر کشورها شد. در همین سال شرکت وارنر امتیاز ساخت فیلمی از روی کتاب کیمیاگر را از کوئلیو خرید.4)عطیه ی برتر، 1991
این کتاب به بحث داغ عشق پرداخته است. عشق زندگی است. عشق هرگز خطا نمی کند و زندگی تا زمانی که عشق است به خطا نمی رود. در بنیان تمامی مخلوقات، عشق همچون عطیه ی برتر حاضر است. زیرا که هر چیز دیگر به پایان می رسد، عشق می ماند. از نکات مهم در این اثر این که کوئلیو از شخصیت پولس قدیس الهام و تأثیر پذیرفته است. پولس از بزرگ ترین مبلغان مسیحی است و در واقع اولین فردی است که در عرفان و معنویت مسیحیت پیشگام بوده است. به تعبیری کوئلیو در این کتاب عرفان مسیحیت را به رشته ی تحریر در آورده است. چنان که در آخر همین کتاب زندگی پولس و رساله ی مهم او به قرنتیان به تفصیل بیان شده است. نکته ی جالب این که اسم «پائولو» صورت پرتغالی شده ی نام «پولس» در واژه ی عبری است.5) والکری ها، 1992
کوئلیو به همراه همسرش سفری 40 روزه به صحرای جنوب آمریکا داشت. این سفر برای دیدار با فرشتگان بود. کتاب والکری ها شرح این سفر40 روزه است. وقایع عجیب این کتاب مثل اولین کتاب او کاملاً واقعی است.6) کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، 1994
این اثر لطیف و زیبا به کشاکش روحی انسان میان دو عامل قدرتمند عشق و تعهد می پردازد. نکته ی مهم در این کتاب آن است که کوئلیو جنبه ی مؤنث وجود خود را می جوید. در این کتاب به یک هفته زندگی معمولی انسان ها پرداخته شده است. انسانی که یک باره در پیش روی خود عشق، مرگ و قدرت را می یابد. کوئلیو اعتقاد داشت که درباره انسان و درباره جامعه دگرگونی های ژرف در دوره ی زمانی بسیار کوتاه رخ می دهد. درست آن زمان که هیچ انتظارش را نداریم. زندگی پیش رویِ ما مبارزه ای می نهد تا اراده و شهامت خود را بیازماییم. از آن لحظه، به بعد نباید بهانه بیاوریم که آماده نیستیم. این مبارزه منتظر ما نمی ماند. یک هفته مدت زیادی است تا تصمیم بگیریم سرنوشت خود را عوض کنیم.7) مکتوب، 1994
در این کتاب قطعاتی کوتاه گردآوری شده است که هر یک لطیفه ای امیدبخش به حساب می آید. این لطایف در مجموع تصویری زیبا از زندگی ارائه می دهد.8) کوه پنجم، 1996
در کوه پنجم پائولو سفر روحانی ایلیای نبی را به داستان می کشد. در هرج و مرج سده ی نهم پیش از میلاد، ایزابل، شاهدخت فنیقی و همسر پادشاه اسرائیل، دستور اعدام تمام انبیای بنی اسرائیل را صادر می کند که حاضر به پرستش خدای بعل نیستند. ایلیای بیست و سه ساله به دستور فرشته ی خدا، از اسرائیل می گریزد و در شهر کوچکی به نام صرفه در لبنان پناه می گیرد و در آنجا، زنی بیوه، عشق و زندگی خود را نثار او می کند. اما این عشق بسیار کوتاه است، تمام امیدها و رؤیاهای ایلیا بر باد می رود، و گردبادی تمام هستی او را در بر می گیرد. اما او برگزیده شده است تا در آزمون تکان دهنده ی ایمان، برناکامی های خویش غلبه کند. داستان ایلیا، داستان مقاومت و امید است و سفری که هرگز از یاد نخواهد رفت. کوه پنجم ادعا می کند که نباید فاجعه را یک مجازات دانست. فاجعه مبارزه ای است که پیش روی هر انسان قرار می گیرد. این داستان از گذشته بر می خیزد، اما مضمون آن هرگز کهنه نخواهد شد. کوئلیو با تحریر این کتاب یک میلیون دلار دریافت کرد که بالاترین رقمی است تا به حال به یک نویسنده ی برزیلی پرداخت شده است.9) راهنمای دلاور نور، 1997
مجموعه ای از اندیشه های فلسفی بر اساس ایده ی کشف دلاور نور درون خویش، در این کتاب فراهم آمده است. این کتاب حکم مرجعی را برای میلیون ها خواننده در جهان پیدا کرده است.10) دومین مکتوب، 1997
مجموعه حکایت های نسبتاً کوتاهی است. در طی این قصه گویی ها که در آن از سخنان دیگران و نویسندگان مختلف از گوشه و کنار جهان سود برده است. (استادان ذن، یوگا و احیاناً تذکره های صوفیان ایرانی و به سبک گلستان سعدی است.) از پلورالیسم مذهبی و فرقه ای حمایت می کند. او بر این باور است که قلب ما بهترین راهنمای ماست، چه در سفر درونی و چه در سفر بیرونی و ره توشه همان عشق است که لزوماً باید زمینی و جنسی باشد.11) نامه های عاشقانه ی یک پیامبر، 1997
پائولو کوئلیو با گردآوری و بازنویسی نامه های جبران خلیل جبران به ماری هسکل بین سال های 1988- 1924 این کتاب را فراهم آورده است. پائولو از این طریق تأثیر شگرف جبران را بر آثار خودش تأیید می کند. جبران خلیل جبران در ششم ژانویه 1883 در خانواده ای مارونی در شمال لبنان زاده شد. او از سال 1895 به آمریکا رفت و تا سال 1898 در آنجا ماند و سرانجام در سال 1931 در سن 42 سالگی بر اثر سران کبد مرد. (7)12) ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، 1998
کوئلیو در این کتاب به سبک قصه گویی باز می گردد. این کتاب هم مانند سایر آثار او با استقبال بسیار زیادی در جهان مواجه شد.13) شیطان و دوشیزه پریم، 2000
این کتاب که از ایجاد وسوسه ی پول (ثروت) و قدرت در اهالی روستایی دور افتاده به نام ویسکوز به دست مردی با نام مستعار کارلوس صحبت می کند، بر آن است تا بگوید این مردِ شکست خورده که دو دختر و همسرش را در جریان آدم ربایی از دست داده و فرد متمولی بوده، می خواهد بداند شرارت، اصالت وجود دارد یا نیکی.14) قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها، 2002
این کتاب با حکایتی از حسن بصری شروع می شود و پائولو سعی دارد با الهام از این حکایت زمان خود را پرورش و پردازش کند. این کتاب حاوی قصه های کوتاه فراوانی است و هر یک را از جایی الهام گرفته است. بعضی از آنها از عرفای مسلمان است.15) کیمیاگر2 (یازده دقیقه)، 2003
از سرگذشت دختری روسپی به نام ماریا می گوید. کوئلیو در این کتاب تأکید بر نیمه ی گمشده ی انسان ها دارد؛ زیرا در فصول انتهایی کتاب رالف مردی است که نیازمند عشق ماریا می شود و این دو نیمه ی گمشده ی خویش را می یابند.16) زهیر، 2005
این کتاب برای نخستین بار در ایران با ترجمه ی فارسی منتشر شده است. زهیر متعلق به سنت اسلامی است. زهیر به عربی یعنی تابناک، حاضر و ظاهر، چیزی یا کسی که وقتی برای اولین بار با آن ارتباط پیدا می کنیم، کم کم فکر ما را اشغال می کند، تا جایی که نمی توانیم به چیزی یا کس دیگری فکر کنیم.17) چون رود جاری باش، 2006
این کتاب بعضی خاطرات و روزمره گی های کوئلیوست و از احساس وی در رود جاریِ زندگی سخن می گوید. داستان هایی که برای عبرت آموزی خود و دیگران گزینش کرده و تعریف می کند، بر محور لذت طلبی و شادی خواهی بر حسب پیروی از قلب و خواسته های دل است و در این راه باید صبر و دعا و گاهی شک و سنت شکنی هم داشت.د) جوائز
آثار پائولو کوئلیو برای او شهرت فراوانی را در جهان فراهم کرد و از این طریق جوائز و امتیازاتی برای او به ارمغان آورد که بخشی از آنها به قرار زیر است:* در سال 1995 پائولو دو جائزه ی مهم ادبی ایتالیا و جایزه بین المللی فلایانو را به خاطر انتشار کتاب کیمیاگر دریافت کرد.
* پائولو در سال 1996 نشان شوالیه ی ادب را از وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد.
* پائولو در سال 1996 به عنوان مشاور ویژه ی برنامه ی همگرایی روحانی و گفت و گوی بین فرهنگ ها در یونسکو برگزیده شد.
* در سال 1999 جایزه ی معتبر کریستال را از انجمن جهانی اقتصاد دریافت کرد.
* در همان سال از دولت فرانسه نشانه ی لژیون را دریافت کرد.
* در سال 2001 جائزه ی بامبی یکی از معتبرترین و قدیمی ترین جوائز ادبی آلمان را دریافت کرد.
* در سال 2002 جائزه ی هنری پلانتاری را از باشگاه بوداپست در فرانکفورت دریافت کرد و به همین مناسبت بیل کلینتون رئیس وقت آمریکا برای او پیام تبریکی فرستاد.
ه) ویژگی های آثار کوئلیو
رمان و معنویت
مهم ترین خصیصه ی تمامی آثار کوئلیو این است که محتوای معنوی را به صورت رمان و داستان ارائه کرده است. دست مایه ی رمان های پائولو از عرفان های اسلامی تا عرفان شرقی و غربی است. او به هر جایی چنگ می اندازد تا به قدرت و استحکام بیشتری پیش زمینه های ذهنی خود را در ذهن خواننده بنشاند. ولی آنچه مسلم است این که پائولو یکی از متفکران غربی است که بهترین قالب ارائه ی خود را رمان و داستان برگزیده است. البته این امر اختصاص به او دارد. امروزه در میان نخبگان و دانشمندان کم نیستند افرادی که شکل و قالب رمان را بر قالب های دیگر ترجیح داده اند. کسانی نظیر راسل، ژان پلِ سارتر، کوندرا، کاستاندا، چوپرا و ده ها نفر در این رده می گنجند. اساساً باید دانست که زبان محاوره و مفاهمه در جهان معاصر زبان تصویر است و اساس و پایه ی زبان تصویر (یعنی فیلم در انواع و اقسام مختلفش) قالب رمان و داستان است. لذا آفرینندگان رمان های جذاب، مؤثر و پیشرو امروزه آفرینندگان فرهنگ و هویت جامعه می باشند.از سوی دیگر یکی از مهم ترین دست مایه های رمان های جذاب و دلنشین، مضامین عرفانی و معنوی است. کوئلیو در جایی می گوید:
یکی از کهن ترین و سنتی ترین روش های انسان برای انتقال معرفت به نسل های بعد، قصه ها و حکایات بوده است. قصه، ناب ترین و خالص ترین بخش ادبیات است؛ چرا که ما را به دورانی پیش از پیدایش تفاسیر و تعابیر امروزیمان می برد. قصه ها شادند، سرم گرم کننده اند، نمایشی اند، اما فراتر از همه، معرفت را به شکلی دلپذیر منتقل می کنند. موقع نوشتنِ بیشتر متون این کتاب (منظور کتاب قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها است)، فکر می کردم خالق آنها که بوده است؟ چه کسی آنها را برای فرزندان و نوه هایش نقل کرده؟ قصه ها چگونه در برابر زمان تاب آورده اند؟ چگونه به پرواز درآمده اند؟ و قاره ها و اقیانوس ها را پشت سرگذاشته اند؟ هر وقت شناختن منشأ قصه ای ممکن باشد، این کار را می کنم. اما تقریباً همه ی این قصه ها، به بایگانی نهانی قلب انسان تعلق دارند؛ نام سراینده شان از یاد رفته، اما پیامش هنوز وجود دارد. قصه هایی هم هست که در فرهنگ های گوناگون، روایت های متفاوت دارند و در این موارد، مشهورترین روایت را انتخاب کرده ام. (8)
عشق و معنویت
پائولو کوئلیو ادیب نیست، نثر او پیچیده و سرشار از استعاره های ادبی و ساختاری هنری نیست. کوئلیو نویسنده ای را به مبارزه نمی طلبد، آثار دیگران را نقد نمی کند و مدعی ایجاد یک سبک ادبی نوین نیست. کوئلیو پیرو مکتب عشق است؛ او از تمام معرفت بشری بهره می گیرد و مدعی گفتن سخنی تازه یا آفریدن سبکی نیست. اما باز خواننده های کوئلیو هر روز بیشتر می شوند و خواندن کتاب هایش را به همه توصیه می کنند. کوئلیو عرفان نوینی را عرضه می کند. عرفان کوئلیو، عرفان مردمی است. از نگاه او حرکت به سمت مقصود دشوار نیست، میل قلبی و اراده می خواهد. او اشتباه های کوچک را در مسیر، قابل بخشش می داند و حتی گاهی این اشتباه را نشانه های راه می شناسد. کوئلیو خداوند را عشقِ مطلق می داند، بنابراین اگر خداوند عشق است، پس بشر هم پیرو سنت عشق است. در بریدا می گوید:جوهره ی آفرینش مفرد است و این جوهره، عشق نام دارد. عشق نیرویی است که ما را بار دیگر به یکدیگر می پیوندد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکان های متعدد جهان پراکنده شده اس، بار دیگر متراکم سازد..(9)
و باز می گوید:
در عشق هیچ خطری وجود ندارد و تو خود این را خواهی آموخت. هزاران سال است که آدمیان یکدیگر را جست و جو کرده اند و یکدیگر را یافته اند. (10)
و نیز ادعا می کند:
عشق یگانه پل میان جهان نامرئی و جهان مرئی بود که همه ی آدمیان آن را می شناختند. یگانه زبان مؤثر برای ترجمه ی درس هایی بود که کیهان هر روز به آدمیان می آموخت. (11)
کوئلیو در جایی درباره ی عشق این گونه می گوید:
اعتقاد دارم که عشق، عشق است. از جنسیت و هر چیز دیگری فراتر است. عشق احساسی است که ما داریم. یونانیان باستان برای عشق سه واژه داشتند. اولین آنها اروس است: عشق بین زن و مرد. دومین آنها فیلوس است: عشق به خود؛ و سومین آنها آگاپه است: عشقی فراتر از آنچه قابل توضیح باشد. این عشقی است که با بخشایش شروع می شود. در این عشق ممکن است من از کسی یا چیزی خوشم نیاید. طبیعی است که من از کسی که می خواهد به من لطمه بزند، خوشم نیاید. یک داستان در مورد یک سامورایی وجود دارد. یک استاد سامورایی به قتل رسید و هیأت سامورایی تصمیم گرفت قاتل این استاد سامورایی را بیابد و مجازات کند. مرد ساموراییِ مسئول پیدا کردن قاتل، دو سال تمام دنبال او گشت و سرانجام پیدایش کرد و درست در لحظه ای که می خواست او را بگیرد، مرد قاتل به مرد سامورایی تف انداخت. مرد سامورایی گفت: بسیار خوب، و آرام ماند و نزد دوستانش رفت. همه ناامید شدند که چرا او را نکشت. سامورایی گفت: می خواستم این کار را به خاطر وظیفه بکنم، ولی وقتی او به من تف انداخت، احساس خشم کردم. می خواستم این کار را بر مبنای عشق انجام دهم، نه خشم و روز بعد دوباره به سراغ آن شخص رفت و بدون خشونت او را مجازات کرد. عشق همه ی اعمال ما را توجیه می کند. شما می توانید دشوارترین اعمال را انجام بدهید، اگر عشق داشته باشید؛ می توانید ساده ترین اعمال را هم انجام بدهید، اگر عشق داشته باشید. شما حتماً بیتل ها را می شناسید. آنها برای نسل ما بسیار مشهور و موفق بودند. از پل مک کارتنی، یکی از خوانندگان این گروه پرسیدند معنای تمام این موسیقی که شما می سرایید چیست؟ گفت: خیلی ساده است، یک کلمه: عشق. من فکر نمی کنم عشق بین زن ها و مردها تفاوتی داشته باشد. (12)
بر این اساس می توان گفت که دست مایه های اولیه عرفان و معنویتی که کوئلیو سعی دارد آن را به صورت رمان های متنوع و مختلف در ذهن خوانندگان. جای دهد، ممزوجی است از عرفان مسیحیت (که دین اوست) و عرفان ساحری منبعث از آثار کارلوس کاستاندا به همراه افکار مارکس. البته بدون تردید پائولو تحت تأثیر افراد مختلف دیگری هم است و از نگرش های متنوعی الهام پذیرفته است. کسانی نظیر: خورخه لوییس بورخس، هنری ویلر، ژورژه آمادو، خیام، مولوی، یونگ و پولس قدیس.
سیاست
کوئیلو در طول جوانیِ پر جنب و جوش خود همواره در پیشروترین جنبش ها حضور داشته و مبارزه کرده است. به گونه ای که حتی بیتل ها به نظر او آدم های محافظه کاری بوده اند. او در جست و جوی جامعه ای متفاوت بود. عقاید و باورهای مارکسیستی را مطالعه می کرد و تا حد زیادی از آنها متأثر بود. او در تعهدات سیاسی و خلاقی، فردی رادیکال بود؛ زیرا همیشه با حکومت ها و سیستم ها رودررو می شود. به همین سبب هم به زندان افتاد و شکنجه شد. امروزه کوئلیو در جایگاه خود تثبیت شده است و شهرتی جهانی یافته است. پائولو در حالی که نمی خواهد طرفدار حزب و یا فرقه ای باشد، اما همچنان تأکید دارد که یک فرد سیاسی است. معتقد است در این جهان وحشی و پر از خشونت و اشتیاق به قدرت های سیری ناپذیر باید از پاکی سخن گفت و نباید از بخش کودکانه ی وجود گذشت.پائولو معتقد است امروزه ایدئولوژی های بزرگ نمی توانند جهان را دگرگون کنند. بسیاری از آنها امروزه شکست خورده اند ولی امکان دارد باز ایدئولوژی های تازه ای به ظهور رسد. شعار کوئلیو در موضع گیری های سیاسی اش این است که «باید دیوار ایدئولوژی ها و قراردادهای فرهنگی که به تعصب و بنیادگرایی می انجامند، شکسته شود»، (13) «باید از نظر اخلاقی متعهد شد تا بیش از این جامعه به سوی ظلم بیشتر و برادری کمتر نرود» (14) و «باید هر فرد به جامعه خدمت کند تا موج همبستگی جهانی عمیقاً به وجود آید.» (15) کوئلیو می گوید:
من کتاب هایم را به گونه ای سیاسی می دانم. زیرا نه تنها با بازگویی اسطوره ی شخصی، تلاش برای بیداری بخش زنانه ی وجود و نیز لزوم پاره کردن کتاب «رفتار خوب» رایج و پرداخت بهای رسیدن به رؤیاها، مردم را از بسیاری چیزها آگاه می کنم، بلکه علاوه بر این نسبت به انواع تعصب ها، کسانی که می خواهند به جای وجدان آنها تصمیم بگیرند و نیز بر علیه فرهنگ کاذب دانایی ها و ریاکاری، گونه ای سیاست که نه تنها خدمت نمی کند، بلکه از وجود شهروندان برای پیشبرد مقاصد خود سود می جوید، هشدار می دهم. (16)
او در انتخابات نمی خواهد شرکت کند. او خواهان نوع دیگری از سیاست است. سیاست، کوشش در شکستن دیوارهای تعصب است. هر کسی مسئول سرنوشت خویش است و نباید آن را به دیگری واگذار کند. سیاست یعنی تلاش برای ایجاد دگرگونی. با این وجود او یک شخصیت کاملاً سیاسی است و در داستان ها و رمان های خویش افکار و اندیشه های مارکسیسم را گرفته است.
تحلیل و بررسی
یک) سابقه ی استفاده ی فراوان و افراطی از انواع مواد مخدر، مواد توهم زا، مشروبات الکلی که هنوز هم ادامه دارد و افکار مارکسیستی، نقاط تاریک زندگی کوئلیو محسوب می شود و هرگز زدوده نخواهد شد.دو) افکار و اندیشه های کوئلیو مخلوطی است از عرفان ساحری کاستاندا (تعطیل آن گذشت)، عرفان مسیحیت (بحث آن خواهد آمد) و افکار مارکسیستی که امروزه هیچ گونه وجاهتی ندارد و یک مکتب شکست خورده و فروپاشیده شده است.
سه) مهم ترین مسأله ای که از سوی کوئلیو مطرح می شود، زبان داستان و رمان است. مناسب است در این جا نگاهی قرآنی داشته باشیم. مسأله ی قصد در قرآن به صورت کاملاً جدی و مهم مطرح است. اگر به قرآن که مهم ترین سند و منبع تفکر اسلامی است مراجعه کنیم، در آن آیات عقلی و استدلالی زیادی خواهیم یافت، اما حجم آنان که نشان گر میزان اهتمام قرآن است، به نسبت چندان زیاد نیست. قرآن شیوه ای مهم تر مطرح کرده است و آن، شیوه ی تمثیل و قصه گویی است. در این کتاب آسمانی بیش از صد قصه آمده که تعداد 27 قصه مربوط به انبیای الهی است و احسن آنها قصه ی یوسف (ع) است. نکته ی جالب این که تعداد آیات مربوط به قصص، حدود 1800 آیه است که بخش مهمی از کل قرآن را تشکیل می دهد. به راستی قرآن با این همه آیات به ما چه می گوید؟ آیا از این مطالب مهم نباید درس گرفت؟ و آیا درس گرفته ایم؟
نکته ی جالب تر که اکثر آیات مربوط به قصص، مکی است (حدود 1500 آیه) و می دانیم که آیات مکی بیشتر درصدد القای تعالیم دینی و مسائل اعتقادی می باشند. این امر بدین معناست که قرآن کریم در 1400 سال پیش، قصه را بهترین زبان و قالب برای انتقال مفاهیم اعتقادی معرفی کرده است. اگر تنها 150 آیه چنان که طنطاوی در مقدمه ی «الجواهر» می گوید، یا حداکثر 450 آیه چنان که مرحوم مقدس اردبیلی در «زبدة الاحکام» بیان کرده مربوط به احکام است و این حجم از آیات دست مایه ی ظهور علمی بزرگ به نام فقه شد، آیا نباید 1800 آیه دست مایه ی ظهور جریان بزرگ تر به نام رمان نویسی می شد؟
قرآن به ما می گوید مسائل اعتقادی را می توان محسوس نمود و در قالب مقوله های هنری به مخاطبین عرضه داشت و این دقیقاً همان کاری است که امروزه بیگانه ها در طیفی گسترده ارائه می دهند. یکی از آنها ارائه ی مفاهیم و مضامین دینی یا عرفانی به صورت رمان و قصه است. شکل دیگر آن ساختن فیلم های متعدد براساس رمان های دینی و عرفانی است. سینمای معناگرا در همین رابطه مطرح شده است. همچنین بعضی از کارتون هایی که امروزه در دنیا ماندگار شده است، حامل پیام عرفانی و دینی است.
به هر حال امروزه می توان از ظرفیت بسیار بالای رمان و قصه برای انتقال مفاهیم دینی و عرفانی بهترین بهره ها را برد و حتی می توان بر اساس این دستاورد دست به تهیه ی فیلم های بهتر یا کارتون های جایگزین زد و پیام اسلام را به دنیا عرضه نمود. اما نکته مهم اینکه داستان های قرآنی حاصل مضامین ژرف، زیبا و راستین است نه مطالب موهن، موهوم و آلوده، به تعبیری لازم است میان سخن زیبا گفتن و زیبا سخن گفتن تمییز داد؛ چه بسا کسی خوب و زیبا سخن گوید اما هرگز سخن خوب، درست، تعالی و زیبا نگوید.
چهار) ایراد بعدی مربوط به مسأله ی مهم نیمه مونث و نیمه مذکر است. کوئلیو معتقد است زنان و مردان نیمه ی گمشده ی یکدیگر هستند و در زندگی هر نیمه به دنبال یافتن نیمه ی گمشده ی خود می باشد. کوئلیو سعی دارد با استناد به گفته های بزرگان یونان نظیر افلاطون به مسئله نیمه گمشده اساس علمی بخشد، حتی آن را مبنایی تکوینی بدهد؛ انسان در آغاز دو جنس به هم چسبیده بود و سپس بر اثر یک حادثه به دو جنس مخالف و جدا تقسیم شد. این تکثیر باید به وحدت و اتحاد بازگردد.
از سوی دیگر کوئلیو اعتقاد دارد که خداوند هم دارای پاره ی مادینه است و جنس زن از این بُعد به خدا نشئت گرفته است، تمام این گفته ها تأسیس بنیاد وجود شناختی برای مسئله ی ایزد بانوی افلاطونی است. بر این اساس انسانها تنها یک وظیفه و رسالت در دنیا دارند و آن اینکه تلاش دائمی داشته باشند تا نیمه گمشده ی خویش را بیابند، او را در آغوش گیرند و از این طریق به رنج بی پایان خویش پایان بخشند و آرام گیرند، منشأ زایش عشق اینجاست و از این نقطه ی اتصال، عشق می روید لذا عشق معنای جنسی یافته زمینی می شود.
از نظر کوئلیو باید کم کم مردم آگاه شوند که خداوند چهره ی مادینه ای داشته و دارد که در مریم باکره تجلی یافته است ولی ارباب کلیسا آن را شکار نکرده اند، علی رغم آنچه بر برناردت، ترزا و بسیاری قدیس ها و قدیسه های دیگر رخ داده ولی وظیفه ی آنکه می فهمد، اشاعه ی تثلیتی است که روح القدس، مادر و پسر را در بردارد:
ما چهره ی مادینه ی خدا را می شناسیم. ما زن ها که مهین مام (Grande mean) را می فهمیم و دوستش داریم. (17)
راهی که منجر به شناخت بانویمان به عنوان تجلی چهره ی مادینه خدا می شود. هر چه باشد، پیش تر پذیرفته ایم که عیسی تجلی نرینه اوست. منظورت چیست؟ چه قدر طول می کشد تا تثلیت مقدسی را بپذیریم که در آن یک زن وجود دارد؟ تثلیت مقدس روح القدس، مادر و پسر. (18)
باید چهره ی مادینه ی خدا را پذیرفت و تسلیم آن شد. راهی جز تسلیم در برابر عشق های زمین نیست. تنها یک تسلیم لازم است. انسان هر مقدار آسمانی باشد باید مقابل عشق زمینی زانو زند و آن را پذیرا باشد. پس از بازگشت مردم به سوی زن، زن نیز بالاخره عشق او را می پذیرد. مردی که ابتدا سفری الهی داشته اینک می خواهد زندگی کند و زنی که توسط مرد، سفری آسمانی پیدا می کند و حالا می پذیرد در کنار او زندگی نماید. کوئلیو سرانجام باورمندی و پایبندی به چهره ی مادینه ی خدا را چنین اظهار می کند: خدا زن هم هست. (19)
در یازده دقیقه کوئلیو مطالبی را از زبان افلاطون در مورد اولین انسان می گوید، انسان نخستین در واقع دو جنس به هم چسبیده ( زن و مرد) بود که یک صورت و دوجداره داشت، خدایانی یونانی بدان حسادت بردند و تصمیم گرفتند به خاطر قدرت زیادی که این موجود دارد او را دو نیمه کنند. آنها با صاعقه این کار را انجام دادند و از آن به بعد انسان ها دائماً به دنبال نیمه ی خود است و هر زنی نیز همین گونه. (20)
کوئلیو معتقد است که پیدا کردن شخصیت مؤنث خودمان باعث پیدایش حالت مراقبه و کشف در انسان می شود. (21) کوئلیو بدون هیچ مدرکی از دین خود فراتر رفته به سراغ همه ادیان می رود و با لحنی شکوه انگیز مطرح می کند که:
ادیان، چهره ی مؤنث خداوند را که جز رحمت و عشق به زندگی انسان ها و چیزها نیست، پنهان می کنند. من این را نمی پسندم. (22)
پنج) خلسه ی عرفانی و نیروی جنسی مسأله ای است که کوئلیو مطرح کرده است. از نظر کوئیلو آزادی جنسی گناه نیست. از نظر او حتی معرفتی که از طریق خدایان برای سکسِ محدود اعلام شده است دروغین است و چیزی جز ساخته قبایل پیشین نیست؛ علت اصلی آن هم کمبود غذا است.
عده ای که با کمبود غذا مواجه بوده اند محدودیت جنسی را مطرح کردند تا این مسأله بحران نشود. اگر بتوان مسأله ی غذا را حل کرد چنان که امروزه حل شده است، دیگر محدودیت سکسی معنا ندارد. (23)
در بیشتر داستان های کوئلیو توصیف های زننده ای از روابط آزاد جنسی در مورد شخصیت ها و قهرمان های داستان بیان شده است؛ توصیف صحنه های مستهجن از روابط جنسی نامشروع. (24) توصیف صحنه های رقص و دعوت به آن (25) و جمله های تحریک کننده. (26) کوئلیو در لا به لای داستان هایش به طرح مباحث منافی عفت می پردازد، بیشتر شخصیت ها و قهرمان های رمان های کوئلیو دچار انحرافات جنسی هستند، البته این انحرافات به گونه ای ترسیم شده است که گویا هیچ گونه زشتی ندارد و هر فردی ممکن است به آنها دچار شود. از نظر کوئلیو شخصیت واقعی انسان در اوج لذت جنسی نمایان می شود:
در لحظه ی اوج لذت جنسی، حواس پنج گانه ناپدید می شود و وارد جهان جادو می شویم، دیگر نمی توانیم ببینیم، بشنویم، بچشیم، لمس کنیم یا ببوییم. در آن چند ثانیه ی طولانی، همه چیز ناپدید می شود و خلسه ای جای آن را می گیرد. خلسه ای کاملاً مشابه خلسه ای که عرفا پس از سال ها پرهیزگاری و ریاضت به آن می رسند. (27)
پینوشتها:
1. اطلاعات مربوط به زندگی نامه از منابع ذیل گرفته شده است: پائولو کوئلیو، مکتوب، ترجمه ی آرش حجازی، ص 12-11؛ پائولو کوئلیو، دومین مکتوب، ترجمه ی آرش حجازی و بهرام جعفری، ص 12-11؛ پائولو کوئلیو، شیطان و دوشیزه پریم، ترجمه ی آرش حجازی، ص 7-6.
2. خوان آریاس، زندگی من، ترجمه ی خجسته کیهان، ص 105.
3.پائولو کوئلیو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ترجمه ی آرش حجازی، ص 11.
4. پائولو کوئلیو، ترجمه ی آرش حجازی، ص 268- 263.
5. مثنوی (تصحیح نیکلسون)، ج2،ص 968.
6. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 4232 به بعد.
7. ر. ک: پائولو کوئلیو (گردآوری و اقتباس)، نامه های عاشقانه ی یک پیامبر، ترجمه ی آرش حجازی، ص 31-13؛ جبران خلیل جبران، باغ پیامبر و سرگردان، ترجمه ی آرش حجازی، ص 13-10.
8. خوان آریاس، زندگی من، ترجمه ی خجسته کیهان، ص 10.
9. پائولو کوئلیو، بریدا، ترجمه ی آرش حجازی، ص 8.
10. همان.
11. همان.
12. پائولو کوئلیو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ترجمه ی آرش حجازی،ص 19-18.
13. خون آریاس، زندگی من، ترجمه ی خجسته کیهان، ص 54.
14. همان، ص 55.
15. همان.
16. همان، ص 57.
17. پائولو کوئلیو، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، ص 34- 33.
18. همان، ص 162.
19. همان، ص 128.
20. کتاب مقدس، ص 1145.
21. پائولو کوئلیو، زندگی من، ص 76.
22. همان.
23. پائولو کوئلیو، زهیر، ص 170- 169.
24. پائولو کوئلیو، کنار رود پیدارا نشستم و گریستم، ص 182، 136، 98.
25. پائولوکوئلیو، بریدا، ص 298، 172، 170.
26. پائولوکوئلیو، مکتوب، ترجمه ی آرش حجازی، ص 54، 41؛ پائولوکوئیلو، شیطان و دوشیزه پریم، ترجمه ی آرش حجازی، ص 47، 28.
27. پائولوکوئلیو، بریدا، ص 203.
منبع مقاله: فعالی، محمدتقی؛ (1390)، آفتاب و سایه ها(نگرشی بر جنبش های نوظهور معنویت گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.
/ج