مبانی اجتهاد در دوران معصومین علیهم السلام (1)

اجتهاد در دین اسلام به خصوص مذهب شیعه جایگاه رفیعی دارد؛ به گونه‌ای که پل رسیدن به احکام و معارف اسلامی ‌است؛ و ما امروزه عملاً تمام دین خود را از راه اجتهاد بدست می‌آوریم. اهمیت و جایگاه اجتهاد، سؤالات و شبهات
شنبه، 9 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانی اجتهاد در دوران معصومین علیهم السلام (1)
مبانی اجتهاد در دوران معصومین علیهم السلام (1)

 

نویسنده: علیرضا ثابتی پور
منبع:راسخون



 

چکیده

اجتهاد در دین اسلام به خصوص مذهب شیعه جایگاه رفیعی دارد؛ به گونه‌ای که پل رسیدن به احکام و معارف اسلامی ‌است؛ و ما امروزه عملاً تمام دین خود را از راه اجتهاد بدست می‌آوریم. اهمیت و جایگاه اجتهاد، سؤالات و شبهات زیادی را پیرامون آن برمی انگیزد. یکی از آن مسائل، اجتهاد و مبانی آن نزد معصومین (علیهم السلام) است.
ما در این قسمت مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال محوری هستیم که آیا اجتهاد به معنای امروزی مورد تأیید معصومین (علیهم السلام) می‌باشد؟
در تبیین پاسخ سؤال، با بررسی مفهوم اجتهاد و سیر تاریخی آن به بیان تحول در مفهوم اجتهاد می‌پردازیم و بر اساس آن و با بیان اجتهاد مذموم و ممدوح، به جمع روایات در مدح و ذم اجتهاد پرداخته، و نشان خواهیم داد که آنچه امروزه تحت عنوان اجتهاد مطرح می‌شود در قالب تفقّه، استنباط، تأمل و ... مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) بوده بلکه مورد تشویق و ترغیب بوده بلکه وقوع خارجی نیز داشته است.
واژگان کلیدی: اجتهاد، ائمه (علیهم السلام) و اجتهاد، ائمه (علیهم السلام) و مبانی اجتهاد، تحول در اجتهاد، اجتهاد اصحاب ائمه (علیهم السلام).

مقدمه

اجتهاد، شاهراه دستیابی به معارف دینی است؛ و ما در مقام عمل، یا با اجتهاد یا با تقلید از مجتهد، سیره دینی خود را می‌سازیم. با توجه به این نکته، باید جایگاه و ارزش اجتهاد، در نزد دین و معصومین (علیهم السلام) بررسی شود، و خودِ راه رسیدن به شرع، دارای تأیید و مقبولیت شرعی باشد.
در برابر اجتهاد شیعی، مواضع گوناگونی گرفته شده است. برخی از مستشرقین، پیدایش اجتهاد در شیعه را دویست سال بعد از اهل سنّت می‌دانند و آن را نوعی حرّیت و عدم تقیّد در برابر شرع تفسیر می‌کنند. (1) از طرف دیگر نیز در بین شیعیان برخی مانند اخباریون، معتقدند اجتهاد، مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) نبوده و از آن نهی می‌کردند؛ و اصلاً پایه و مبانی اجتهاد که علم اصول است بعد از عصر حضور امام و برگرفته از اهل سنت، به وجود آمده است؛ و به شدت در برابر آن موضع می‌گیرند.
ما در این مقاله، به دنبال پاسخ به این سؤالات هستیم که آیا اجتهاد امروزی، مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) و مقبول آن‌ها می‌باشد؟ آیا این اجتهاد، سابقه‌ای در دوران معصومین (علیهم السلام) دارد؟ مبانی و کیفیت اجتهاد نزد معصومین چه بوده است؟ آیا مبانی اجتهاد امروزی، مبتنی بر مبانی اجتهاد آن دوران می‌باشد؟ مقبولیت مباحث اصول نزد ائمه (علیهم السلام) چگونه است؟
به عبارت دیگر، محور اصلی مقاله، پیرامون وجود اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام) و مبانی و قواعد آن و تطبیق آن با اجتهاد امروزی است.
برای تبیین صحیح موضوع اول، ابتدا باید مفهوم اجتهاد در لغت و اصطلاح بررسی شود. همان طور که در علم منطق می‌آموزیم که مبادی تصدیقی مبتنی بر مبادی تصوری است و تصدیق صحیح بر پایه تصور صحیح شکل می‌گیرد. در همین راستا باید با بررسی پیدایش و تطور مفهوم اجتهاد، به مفهوم اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام) و تطبیق و مقایسه اجتهاد امروزی با آن پرداخت. سپس با کنکاش در روایات و شواهد تاریخی، وقوع اجتهاد و موضع ائمه (علیهم السلام) در برابر آن را دریافت.
در تبیین موضوع دوم یعنی مبانی اجتهاد، اوّل تطور علم اصول را بررسی می‌کنیم، سپس قواعد استنباط و آثار اصولی دوران حضور امام، را بیان می‌کنیم و در نهایت مباحث اصولی مانند مباحث حجت و اصول عملیه با نگاه روایی بررسی می‌شود.
باید به این نکته توجه کرد که هر علمی دارای آغاز و پیدایش و تحول و رشد است. مسلماً نمی‌توان انتظار داشت مباحث اجتهاد و اصول در گستره‌ی امروزی با تمام جزئیات، با دوران ائمه (علیهم السلام) مقایسه شود؛ چرا که این دوران –همان‌طور که اثبات خواهیم کرد- مهد و آغاز راه بوده است. بلکه باید شاکله و بنای اجتهاد امروزی با آن دوران مقایسه شود و مشخص شود اجتهاد امروزی مبتنی بر آن مبانی است یا خیر؟
پیرامون موضوع مقاله، کتاب‌ها و مقالاتی در مجلات تخصّصی به طور مستقل در این باب، نوشته شده است و البته آثار فراوان دیگری از قدیم تا کنون وجود دارد که نه به طور مستقل، بلکه در لابلای مطالب خود اشاره‌ای به موضوع کرده‌اند مثلاً در کتب فقهی و اصولی در باب اجتهاد و یا در موضع‌گیری در برابر اخباریون. ما در تحقیق از برخی از آن‌ها استفاده کرده‌ایم؛ به خصوص از دو کتاب «ائمه (علیهم السلام) و علم اصول» از آقای سید احمد میرعمادی و «اجتهاد در عصر معصومین (علیهم السلام)»از آقای محمدرضا جواهری، به خاطر تناسب نزدیک با سؤالات و دغدغه‌های تحقیق، بهره‌های زیادی برده‌ام.
با توجه به موضوع مقاله، پایه مباحث در این مقاله بر اساس روایات معصومین (علیهم السلام) و شواهد تاریخی است؛ و ما در مقاله، به دنبال نظر معصومین (علیهم السلام) و مؤیدات در مقبولیت یا رد اجتهاد هستیم.
از خداوند متعال درخواست دارم ما را هر چه بیشتر آشنا با معارف الهی کند. والتوفیق من الله.

فصل اوّل:

اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام)

در این فصل به دنبال تبیین واژه و اصطلاح اجتهاد و پاسخ به این هستیم که آیا در دوران ائمه اطهار (علیهم السلام) اجتهاد وجود داشته است؟ مختصات اجتهاد در دوران معصومین (علیهم السلام) چیست؟ آیا اجتهاد امروزی مبتنی بر همان اجتهاد دوران معصومین (علیهم السلام) است؟
برای رسیدن به هدف مقصود، ابتدا مفهوم اجتهاد در لغت و اصطلاح بررسی می‌شود. سپس نگاه به روایات در باب اجتهاد می‌اندازیم و با بیان سیر تاریخی و تحول در واژه اجتهاد به رفع اختلاف تعبیر در روایات باب اجتهاد می‌پردازیم و با اشاره به دلایل وقوع اجتهاد و ذکر نمونه‌های آن، به جواب سؤالات می‌رسیم.

معنای لغوی اجتهاد

اجتهاد مصدر باب افتعال و از «جَهد» یا «جُهد» گرفته شده است. برخی از دانشمندان لغوی مانند جوهری، ابن منظور و راغب اصفهانی دو ریشه اجتهاد را به یک معنی گرفته‌اند و عده‌ای دیگر مانند خلیل بن احمد بین این دو فرق گذاشته‌اند. (2) در کلّ، با جمع بین تعاریف لغوی به دو معنی کنار هم برای اجتهاد می‌رسیم. اجتهاد یعنی به‌کار گرفتن تمام توان و تلاش و تحمّل مشقّت و سختی برای دست‌یابی به هدف است.
اجتهاد به معنای به‌کارگیری تمام توان و تلاش مورد اتفاق همه است امّا اجتهاد به معنای تحمّل مشقت و سختی را همگان تصریح نکرده‌اند؛ و در حقیقت معنی دوم در دل معنی اوّل است چرا که هر کوشش و تلاشی خالی از مشقت و سختی نیست و معنی دوم ملازم معنی اوّل است؛ پس همان معنی اوّل کفایت می‌کند.

واژه «اجتهاد» در روایات

کلمه اجتهاد به معنای لغوی در روایات متعدد استعمال شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومین (علیهم السلام) همواره اصحاب و پیروان خود را دعوت به اجتهاد می‌کردند. سفارش ائمه (علیهم السلام) به اجتهاد در موضوع‌های اخلاقی و اجتماعی آن قدر زیاد است که در جوامع روایی ما بابی تحت عنوان «باب الاجتهاد و الحثّ علی العمل» به این امر اختصاص پیدا کرده است. (3) برای نمونه تعدادی از این روایات بیان می‌شود:
1- زید بن خارجه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) : «صَلّوا علیّ واجتهدوا فی الدّعاء و قولوا اللَّهمّ صلّ على محمّد وعلى آل محمّد».(4) بر من درود فرستید و در دعا کوشش کنید و بگویید: اللّهم صل علی محمد و آل محمد.
2- امام علی (علیه السلام) : «علیکم بالجدّ و الاجتهاد و التأهّب و الاستعداد و التزوّد فی المنزل الزاد».(5) بر شما باد که تلاش و کوشش کنید و آماده باشد و از منزلگه دنیا توشه بگیرید.
3- امام باقر (علیه السلام) : «اتقوا الله و استعینوا علی ما أنتم علیه بالورع و الاجتهاد فی طاعهًْ الله». (6) از خدا بترسید و در کارهایتان به وسیله پرهیزگاری و کوشش در طاعت خدا، کمک بگیرید.
4- امام صادق (علیه السلام) به گروهی از شیعیان فرمود:
«أما و الله إنّی لأحبّ ریحکم و أرواحکم، فأعینونی علی ذلک بورع و اجتهاد...، و اعلموا أنّ ولایتنا لا تنال إلّا بالعمل و الاجتهاد». (7) به خدا سوگند، من بو و روحیه باصفای شما را دوست دارم، پس این عطر و صفای روح را به وسیله پرهیزگاری و کوشش (در کارهای نیک) تقویت کنید... و بدانید که فقط از طریق عمل و تلاش به ولایت ما می‌رسید.
با توجه به روایات، در فرهنگ ائمه، اجتهاد عبارت است از تلاش و کوشش برای دست‌یابی به رضا و فرمان‌برداری خداوند و در عمل دارای نمودها و مصادیق متعدد است. در مقابل، آن اجتهاد و تلاشی که بدون ورع و پارسایی باشد، نزد خداوند متعال اجری ندارد. (8)
این نگاه به روایات بر اساس اجتهاد به معنای لغوی می‌باشد؛ وگرنه با جستجو بر اساس کلمه اجتهاد در روایات شاهد دو برخورد متفاوت در برابر اجتهاد هستیم: یکی تشویق و دیگری نهی از آن. که با توجه به مضمون روایات، مشکل با توجه به دو معنای لغوی و اصطلاحی اجتهاد حل خواهد شد؛ بدین صورت که اجتهاد در معنای لغوی، ممدوح است و به معنای اصطلاحی مذموم شمرده شده است. در نتیجه لازم است معنای اصطلاحی باز شود تا رفع شبهه شود.

تعریف اصطلاحی اجتهاد

آنچه در مقاله مورد بحث است، اجتهاد به معنای اصطلاحی است لذا ابتدا باید بررسی و دانسته شود آیا اجتهاد مصطلح امروزی همان اجتهاد مصطلح در دوران ائمه معصومین (علیهم السلام) است؟ آیا اجتهاد مطلوب ما، همان اجتهادی است که در بین شیعه همواره مذموم بوده است؟ اجتهاد مصطلح ما چیست؟ اصطلاح اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام) به چه معنا بوده است؟
با تبیین این بحث، نگاه دقیق‌تر و روشن‌تری به جایگاه مبانی اجتهاد نزد ائمه می‌توان داشت. پی بردن به معنای اصطلاحی اجتهاد متوقف بر دانستن چگونگی پیدایش و شکل‌گیری و سیر تاریخی این اصلاح در میان مسلمانان است. آگاهی اوّلیه از سیر تاریخی این واژه، برای رفع ابهام‌ها و شبهات مطرح شده در باب وجود و عدم اجتهاد و کیفیت آن در دوران ائمه (علیهم السلام) ضروری است.

پیدایش واژه اجتهاد در معنای مصطلح

واژه اجتهاد در معنای مصطلح، نخستین بار در عصر خلیفه اوّل رواج پیدا کرد. پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عده‌ای به خاطر گرایش‌های سیاسی و با اهداف دنیایی در جریان سقیفه بنی ساعده برخلاف دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ابوبکر بیعت کردند و حاکمیت سیاسی امت اسلام را در اختیار گرفتند و جریان امت را از اهل بیت که مبیّن اسلام و منصوب من الله بودند، منحرف کردند. پس از استقرار خلافت، طبعاً مردم احکام و مسائل مورد ابتلای خود را از آنان می‌پرسیدند؛ به خصوص با گسترش اسلام و پیش آمد مسائل جدید، پرسش‌های فراوانی مطرح می‌شد. در مقابل این افراد در مقام پاسخگویی تنها منبعی که در اختیار داشتند قرآن و سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که به آن هم آگاهی کامل نداشتند، بنابراین از همان ابتدا دچار مشکل شدند و در مواردی که به ظاهر در کتاب و سنّت نصّی نمی‌یافتند با مراجعه به رأی و فکر شخصی خود حکم شرعی را بیان می‌کردند و اسم این‌کار را «اجتهاد» گذاشتند.
شهید صدر می‌نویسد: «واژه اجتهاد نخستین بار برای بیان قاعده‌ای در مکتب اهل سنّت به کار رفت و آن قاعده عبارت بود از این که: اگر فقیه در راه استنباط و کشف حکم شرعی، دلیل و نصّی از قرآن یا سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیدا کرد به همان عمل می‌کند وگرنه با رأی شخصی می‌بیند کدام طرف در نظر او ترجیح دارد پس همان طرف را می‌گیرد و به عنوان حکم خدا فتوا می‌دهد».(9)
بنابراین اصطلاح اجتهاد نخستین بار به معنای رأی و نظر شخصی فقیه استعمال شد و اجتهاد به این معنا به عنوان مصدری از مصادر حکم شرعی در ردیف کتاب و سنّت قرار گرفت.
از نمونه‌های اجتهاد به رأی می‌توان به رأی ابوبکر درباره کلاله و یا اجتهاد به رأی عمر بن خطاب در حرمت تمتّع، متعه و نماز تراویح که مشهورند، اشاره کرد. هم چنین هنگامی که عمر، شریح را برای قضاوت به کوفه فرستاد به او گفت: برای یافتن حکم خدا نخست به کتاب خدا نظر کن، هرگاه حکم را واضح یافتی آن را بیان کن و از هیچ کس مپرس و اگر نیافتی از سنّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی کن و اگر در سنّت نیافتی از راه اجتهاد به رأی حکم را بیان کن. (10)
بنابراین اصطلاح اجتهاد در ابتدا توسط اهل سنّت به عنوان حکم بر طبق رأی و نظر شخصی در عرض کتاب و سنّت استعمال می‌شده است؛ چنانچه عبارت «صحابه مجتهد بوده‌اند» به معنای حکم بر اساس رأی و نظر شخصی، در بین اهل سنّت مشهور است؛ و این اصطلاح در دوران ائمه نیز با همین معنای اصطلاحی کاربرد داشته است.

معنای اجتهاد نزد عامّه

با بیان گذشته درباره تاریخ پیدایش اجتهاد، معنای اصطلاحی اجتهاد نزد عامّه بهتر مشخص می‌شود. اصطلاح اجتهاد نزد عامّه دارای دو معنای خاص و عام است.
اجتهاد در معنای خاص گاهی به اظهار رأی در موارد فقدان نصّ و گاه به استنباط به حکم شرعی از راه قیاس اطلاق می‌گردد. اجتهاد در معنای عام به کوشش فقیه در به‌کارگیری توان خود برای تحصیل ظن و گمان به حکم شرعی اطلاق می‌گردد.
معنای خاص اجتهاد (رأی و تفکر شخصی یا قیاس) نزد اهل سنت خود یک دلیل مستقل در ردیف کتاب و سنّت به حساب می‌آید ولی معنای عام اجتهاد تنها تلاش در جهت تحصیل ظن به حکم شرعی است و دلیل مستقل به حساب نمی‌آید. (11)

تحوّل در واژه اجتهاد

اصطلاح اجتهاد در نزد شیعه دچار یک دگرگونی و تحوّل است. شهید صدر از افرادی است که به این تحول توجه کرده و به خوبی به تبیین آن پرداخته است. او می‌نویسد:
«پیگیری تاریخی کلمه اجتهاد، حکایت از آن می‌کند که این واژه از زمان ائمه (علیهم السلام) تا قرن هفتم، در اجتهاد به معنای خاص (اجتهاد به رأی) به کار رفته است. روایاتی از امامان رسیده که اجتهاد را مذمت می‌کند و منظورشان همان مبدأ فقهی است که تفکر شخصی را یکی از مصادر احکام می‌داند. مبارزه با این اصل به عنوان یک منبع صدور حکم، در نوشته‌های زمان امامان و نیز راویان آثار ایشان به چشم می‌خورد. راویان آثار ائمه (علیهم السلام)، معمولاً منظورشان از کلمه اجتهاد، همان استدلال به رأی شخصی بوده مطابق آن‌چه در روایات ائمه (علیهم السلام) نیز آمده است. عبدالرحمن زبیری کتابی به نام «الاستفادهًْ فی الطعون علی الاوائل و الرد علی اصحاب الاجتهاد و القیاس» تصنیف کرده و هلال بن ابراهیم بن ابوالفتح مدنی کتابی درباره اجتهاد نوشته است به نام «الرد علی من ردّ آثار الرسول و اعتمد علی نتائج العقول» و ابوالقاسم علی بن احمد کوفی کتابی به نام «الرد علی اصحاب الاجتهاد فی الاحکام» تصنیف کرده است؛ و در زمان غیبت صغری یا نزدیک به آن، اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابوسهل نوبختی کتابی در رد بر عیسی بن ابان در باره اجتهاد تصنیف کرده است».(12)
در حقیقت استعمال اجتهاد به معنای اصطلاحی، ابتدا توسط اهل سنّت شروع شد و شیعیان در مقابل آن برخورد انفعالی داشتند، سپس در برخورد فعّال خود علمای شیعه برای اجتهاد، تعریف درست و منطبق با شریعت ارائه دادند و موضع متفاوت اتّخاذ کردند. نمونه چنین تحوّلی را در واژه اجماع می‌توان یافت؛ چنانچه در ابتدا توسط اهل سنّت در معنای خاصی (یعنی اتفاق جماعتی جدا از کشف قول معصوم) به کار رفت سپس علمای شیعه با تعریف درست از آن (یعنی اتفاق منجر به کشف قول معصوم) آن را قبول و استعمال کردند.
از آنجایی که ابتدا اهل سنّت اجتهاد را در معنای خاص یعنی اجتهاد به رأی به کار می‌بردند، باعث شد تا شیعیان در زمان ائمه (علیهم السلام) و تا مدتی پس از سپر شدن عصر غیبت صغرا، از به کار بردن این واژه خودداری نمایند و به مخالفت و مبارزه شدید علیه اجتهاد بپردازند، چنانچه در روایات زیادی از آن نهی شده است؛ و به جای آن از کلماتی مانند: تفقه، علم به احکام، فتوا، استنباط و ... استفاده کنند و آن‌چه به عنوان اصول و مبانی استنباط لازم بود تحت این عناوین تعلیم می‌شد، از این رو در کتاب‌های فقهی-اصولی نزدیک به عصر ائمه (علیهم السلام) تعریف خاصی برای اجتهاد نقل نشده است. گرچه همان محتوای اجتهاد به معنای امروزی و قواعد و مبانی آن در بین امامان (علیهم السلام) و علمای شیعه مطرح بوده است. چنانچه شیخ مفید از یک طرف کتاب به نام «النقض علی ابن جنید فی اجتهاد الرأی» نوشت ولی از طرف دیگر در کتاب‌های فقهی خود از استدلال و قواعد اصولی استفاده می‌کرد و کتابی در علم اصول نوشت.
آیت الله شهید مطهری در این ‌باره می‌نویسد:
«کلمه‌ی اجتهاد تا قرن پنجم به همین معنی بالخصوص یعنی به معنای قیاس و اجتهاد رأی که از نظر شیعه اجتهاد ممنوع است، استعمال می‌شد. علمای شیعه تا آن وقت در کتب خود، باب اجتهاد می‌نوشتند برای اینکه آن‌را رد کنند و باطل بشمارند و آن‌را ممنوع اعلام نمایند؛ مثل شیخ طوسی در کتاب «عدهًْ»، ولی تدریجاً معنای این کلمه از اختصاص بیرون آمد و خود علمای اهل تسنن مثل ابن حاجب در کتاب «مختصر الاصول» که عضدی آن‌را شرح کرده و تا این اواخر کتاب اصول رسمی جامع الازهر بوده و شاید الآن هم باشد و قبل از او غزالی در کتاب معروف «المستصفی» کلمه‌ی اجتهاد را به معنی خصوص اجتهاد رأی، معنا نکردند که در عرض کتاب و سنت قرار بگیرد، بلکه به معنی مطلق جهد و کوشش برای بدست آوردن حکم شرعی به کار بردند، که با این تعبیر بیان می‌گردد: «استفراغ الوسع فی طلب الحکم الشرعی».... از این وقت علمای شیعه نیز این کلمه را پذیرفتند، زیرا اجتهاد را به این معنا قبول داشتند. این اجتهاد، اجتهاد مشروع است، هرچند این کلمه در ابتدا در میان شیعه یک کلمه‌ی منفوری بود ولی بعد از آنکه تغییر معنا و مفهوم داد، علمای شیعه تعصّب نورزیدند و از استعمال آن خودداری نکردند». (13)
طبق گفته شهید صدر، اوّلین عالم شیعی که با ارائه تعریفی از اجتهاد توانست تحوّلی در استعمال این کلمه در منابع شیعی به وجود آورد، محقق حلّی (676ق) بوده است. (14)
محقق حلّی می‌نویسد: «اجتهاد در عرف فقهاء به کارگیری تمام توان برای دست‌یابی به حکم شرعی است، بنابراین استخراج احکام از ادلّه شرعی اجتهاد است.»
سپس اضافه می‌کند «اگر کسی بگوید: پس امامیه هم اهل اجتهاد است؟ در جواب می‌گوییم: بلی، امامیه اهل اجتهاد است به شرط آن که قیاس را از اجتهاد بردارید.» (15)
با این تعریف، اجتهاد به معنای «رأی و قیاس»، که از ادلّه احکام به شمار می‌آمد، خارج گردید و معنایش منحصر به «استنباط احکام از ادله معتبر شرعی» گردید. پس از محقق حلّی، همین معنا در کتاب‌ها با تعابیر متفاوت رواج یافت. (16)
بنابراین، اصطلاح اجتهاد در نگاه شیعه دچار تحوّل شده است؛ توجه به این نکته خیلی از اشکالات وارد به اجتهاد از طرف مستشرقین و اخباریون را برطرف می‌کند.

معنای اجتهاد نزد شیعه

علمای شیعه در تعریف اجتهاد بیانات گوناگونی ارائه کرده‌اند که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:
علامه حلّی (متوفای 726ق) در مبادی الوصول الی العلم الاصول می‌نویسد:
«الاجتهاد ... استفراغ الوسع فی النظر فیما هو من المسائل الظنّیهًْ الشرعیهًْ» اجتهاد به کارگرفتن همه توان و کوشش است در نظر به آنچه از مسائل ظنی شرعی است به گونه‌ای که زیادتر از آن ممکن نباشد. (17)
شهید ثانی (متوفای 1011 ق) می‌نویسد:
«فهو استفراغ الفقیه و سعیه فی تحصیل الظن بحکم شرعی» اجتهاد عبارت است از اینکه فقیه تمام کوشش خود را برای دست یابی به ظن به حکم شرعی به کار گیرد. (18)
این دو تعریف با آوردن قید «تحصیل ظن» مشابه تعریف اجتهاد به معنای عام نزد اهل سنّت هستند و به آن نقد وارد است چون ظن حجت نیست.
شیخ بهائی در زبده چنین می‌نویسد:
«الاجتهاد ملکهًْ یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعی الفرعی من الاصل». احتهاد ملکه‌ای است که به وسیله آن، انسان توانایی استنباط حکم شرعی فرعی از اصل را به دست می‌آورد. (19)
شاید تعریف بهتر، تعریف آخوند خراسانی (متوفای 1329ق) باشد که به تعبیر خودشان توانست یک تعریف قابل قبول برای همه ارائه دهد:
«الاجتهاد هو استفراغ الوسع فی تحصیل الحجهًْ علی الحکم الشرعی» اجتهاد به کار بردن همه توان در تحصیل و یافتن حجّت بر حکم شرعی است. (20)

اجتهاد به معنای اصطلاحی در روایات

در روایات، در باب اجتهاد مصطلح، شاهد مذمت آن در لسان ائمه (علیهم السلام) هستیم. شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشیعه در ابواب صفات قاضی روایاتی در این‌باره آورده است. برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
- امیر المؤمنین (علیه السلام) در قسمتی از نامه خود به رفاعه برای فرمانداری اهواز، چنین فرمودند: «و الدین فلیس بالرأی، إنّما هو الإتّباع» (21) دین چیزی جز متابعت نیست پس نمی‌توان آن را از راه رأی به دست آورد.
- در صحیحه ابی عبیده آمده: قال ابوجعفر (علیه السلام) : «من افتی الناس بغیر علم و لا هدی من الله لعنته ملائکهًْ الرحمهًْ و ملائکهًْ العذاب، و لحقه وزر من عمل بفتیاه» (22) هر کس بدون علم و هدایت از سوی خداوند فتوا دهد، فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت کنند و گناه هر کسی که به فتوای او عمل کند بر عهده اوست.
- امام صادق (علیه السلام) در جواب ابن شبرمه، فرمود: «فإنّ علیّاً أبی أن یدخل فی دین الله الرأی، و أن یقول فی شیء من دین الله بالرأی و المقاییس» (23) همانا علی (علیه السلام) از داخل کردن رأی (نظر شخصی) در دین خدا و از بیان کردن چیزی در دین خدا از راه رأی و قیاس پرهیز می‌کرد.
- امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «القضاهًْ ثلاثهًْ هالکان و ناج فأمّا الهالکان فجائر جار متعمِّداً و مجتهد أَخطأ و النّاجی من عمل بما أمره اللّه به» (24) قضات سه دسته‌اند، دو دسته هلاک می‌شوند و یک دسته نجات می‌یابند، و امّا دو دسته هالک: یکی ستمکاری که عمداً ستم می‌کند و دیگری مجتهدی که خطا می‌کند؛ و دسته نجات یافته: آنهایی که به آنچه خداوند به آن فرمان داده است عمل می‌کنند.
- علی بن الحسین المرتضی در رساله محکم و متشابه با اسناد خود از امیرالمؤمنین (علیه السلام) که فرمود: «و أمّا الردّ علی من قال بالرأی و القیاس و الاستحسان و الاجتهاد و من یقول إنّ الاختلاف رحمهًْ... »(25)
در این حدیث که طولانی می‌باشد، حضرت با ذکر دلائل آن‌ها به ردّ قائلین به رأی و اجتهاد می‌پردازند آن‌ها را مورد مذمت قرار می‌دهند و در قسمت آخر می‌فرمایند: «نحن إنّما ننفی القول بالاجتهاد لأنّ الحق عندنا فیما قدّمنا ذکره ... و ما خالفها فهو باطل».
بر طبق همین مذمت و دلایل دیگر، اخباریّون قائل به حرمت اجتهاد و توقف در موارد نصّ و اخبار ائمه (علیهم السلام) شدند. محمد امین استرابادی، مؤسس این گروه می‌گوید: «قدمای اصحاب امامیه مانند: شیخ صدوق، شیخ طوسی و شیخ کلینی در جاهای متعدد کتاب کافی به حرمت اجتهاد و تقلید و وجوب تمسک به روایات ائمه (علیهم السلام) که به دستور خود آنان در کتاب‌هایشان جمع آوری شده، تصریح می‌کنند.» (26) و در جای دیگر، اجتهاد را همان استنباط‌های ظنی می‌داند که در شرع مذمت شده است.
در جواب باید گفت: با بیان گذشته درباره تحوّل در واژه اجتهاد به خوبی می‌توان دانست که منظور از اجتهاد در روایات، اجتهاد به معنای خاص یعنی اجتهاد به رأی و قیاس است که در بین اهل سنّت استفاده می‌شده است، نه اجتهاد مصطلح امروزی نزد شیعه، چنانچه با تأمّل در مضمون روایات به خوبی می‌توان به آن رسید.

وقوع اجتهاد در دوران ائمه معصومین (علیهم السلام)

در این بخش، وقوع اجتهاد در زمان معصومین (علیهم السلام) را بررسی می‌کنیم. بسیاری از فقها و اصولیون و پژوهشگران به وجود اجتهاد در آن عصر تصریح کرده‌اند و در مقابل عده‌ای قائلند اجتهاد (حتی به معنای صحیح کلمه) در زمان ائمه (علیهم السلام) وجود نداشته و در اواخر دوره نواب اربعه و شروع غیبت کبری یا در زمان ابن جنید رواج پیدا کرده است.
ما، فهرست‌وار، برخی دلایل قائلین به وجود اجتهاد و سپس دلایل قائلین به عدم وجود اجتهاد را اشاره می‌کنیم:
دلایل وجود اجتهاد در دوره معصومین (علیهم السلام) (27)

1. دستور ائمه (علیهم السلام) به فتوا دادن

برای نمونه: فرمان امام باقر (علیه السلام) به ابان بن تغلب برای فتوا دادن. امام باقر(علیه السلام) به او می‌فرمایند: «اجلس فی مسجد المدینهًْ و أفت الناس فإنی أحب أن یرى فی شیعتی مثلک» (28) در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده. من دوست دارم مانند تو در میان شیعیانم دیده شوند.

2. احادیث فرمان به تفریع فروع

برای نمونه: هشام بن سالم از امام صادق (علیه السلام) روایت می‌کند: «إنّما علینا أن نلقی الیکم الاصول، و علیکم أن تفرّعوا» (29) بر ما لازم است اصول احکام را برای شما بیان نماییم و بر شماست که فروع را به اصول بازگردانید.

3.لزوم تفقّه در دین و رجوع به فقهاء

برای نمونه: علی بن حمزه می‌گوید: شنیدم ابا عبد الله (علیه السلام) می‌گوید: «تفقّهوا فی الدین، فإنّه من لم یتفقّه منکم فهو اعرابیّ، و إنّ الله عزوجلّ یقول فی کتابه: لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم لعلهم یحذرون (30).»(31) در دین تفقه کنید پس اگر کسی در دین تفقّه ننماید او اعرابی است، همانا خداوند متعال در کتاب خود می‌فرماید: برای اینکه تفقه در دین کنند و زمانیکه بازگشتند، قومشان را انذار دهند شاید که پرهیز کنند.

4. مفهوم روایات تحریم فتوادادن بدون علم

برای نمونه: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من أفتی الناس بغیر علم فلیتبوّء مقعده من النار» (32) هر کس بدون علم فتوا دهد، جایگاهش از آتش پر خواهد شد.

5. ارجاع به راویان حدیث

برای نمونه: امام زمان (عج) در توقیع خود به محمد عثمان، می‌فرمایند: «و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواهًْ حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم و أنا حجهًْ الله» (33) و اما درباره مسائل و حوادث نو ظهوری که پیش می‌آید به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم.

6. ارجاع مردم به سوی فقهاء و مجتهدان اصحاب

برای نمونه: عبدالله بن ابی یعفور می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: هرگاه مسئله‌ای پیش می‌آید نمی‌توانم خدمت شما برسم، از طرفی شیعیان در مسائل شرعی به من مراجعه می‌کنند ولی پاسخ همه سؤالات را نزد خود نمی‌یابم. وظیفه من چیست؟ حضرت فرمود: «ما یمنعک من محمد بن مسلم الثقفی؟ فإنّه سمع من أبی و کان عنده وجیهاً» (34) چرا پیش محمد بن مسلم نمی‌روی او از پدرم احادیث فراوانی شنیده و نزد آن حضرت آبرومند بود.

7. آموزش شیوه صحیح اجتهاد به اصحاب

برای نمونه: یکی از اصحاب به نام عبد الاعلی مولی آل سام می‌گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که ناخن انگشت پایم قطع شده و پارچه‌ای بر آن گذاشته‌ام، چگونه برای وضو مسح کنم؟ حضرت فرمود: «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عزوجلّ قال الله تعالی: ما جعل علیکم فی الدین من حرج، امسح علیه» (35) حکم این مسئله و نظایر آن از قرآن فهمیده می‌شود آن جا که می‌فرماید: در دین، سختی و مشقت برای شما قرار نداده است پس بر همان پارچه مسح کن.

8. تدوین رساله‌های اصولی

برای نمونه: رسالهًْ الالفاظ هشام بن حکم، اختلاف الحدیث یونس بن عبدالرحمن.

9. وجود قواعد اجتهادی در کلام ائمه (علیهم السلام)

برای نمونه: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «و لا ینقض الیقین ابداً بالشک، و إنّما ینقضه بیقین آخر» (36) هرگز یقین به وسیله شک نقض نمی‌گردد بلکه یقین به وسیله یقین دیگر نقض می‌گردد.

10. بیان مرجّحات در تعارض اخبار

برای نمونه: عمر بن حنظله در گفتگوی مفصلی با امام صادق (علیه السلام) از ایشان می‌پرسند: اگر هر دو فرد از اصحاب در حدیث شما اختلاف کردند، حکم چیست؟ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «الحکم ما حکم به أعدلهما و أفقههما و أصدقهما فی الحدیث و أورعهما و لا یلتفت إلی ما یحکم به الآخر» (37) حکم، حکم آن کسی است که عادل‌تر، فقیه‌تر، صادق‌تر در حدیث و با تقواتر است و به حکم دیگری توجه نمی‌شود.

11. اجتهاد‌های فقهاء و مجتهدان عصر ائمه (علیهم السلام)

بهترین دلیل بر وجود اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام)، رخ دادن آن و مورد تأیید قرار گرفتن آن توسط ائمه (علیهم السلام) است. نمونه‌هایی از اجتهاد اصحاب، در بخش‌های بعد آورده می‌شود.

دلائل قائلین به عدم اجتهاد در زمان معصومین (علیهم السلام)

1. عدم جواز اجتهاد با وجود نصّ

طبق این دلیل، در زمان حضور معصومین (علیهم السلام) باب علم مفتوح بوده و هرگاه به احکام شرعی نیاز بوده به شخص امام یا صحابه مورد اعتماد امام رجوع می‌شده است؛ و اجتهاد که طریق ظنّی است با وجود طریق قطعی و یقینی جایز نیست چنانچه در بین اصولیون مشهور است که «لا مساغ للا جتهاد فیما فیه نص قطعی صریح». بنابراین در زمان حضور، تنها جمع آوری و نقل احادیث بوده نه اجتهاد.
جواب مختصر اینکه اولاً تمام شیعیان امکان دسترسی به امام (علیه السلام) را نداشتند یا به علت دوری یا علت حبس امام (علیه السلام). ثانیاً اجتهاد مورد قبول ما، بر اساس حجج و امارات و اصولی است که مورد قبول شارع و ائمه (علیهم السلام) بوده و خود آن‌ها اجازه استفاده از این طریق را داده‌اند؛ بنابراین حضور امام تعارضی با اجتهاد ندارد.

2. نداشتن علم اصول

علم اصول بعد از غیبت صغری در بین شیعیان رواج پیدا کرد و شیعه روش اخباری داشته است.
جواب اینکه قواعد علم اصول در زمان ائمه (علیهم السلام) وجود داشته و صادقین (علیهما السلام) نقش اساسی در پیدایش آن داشته‌اند. گواه براین مطلب وجود رساله‌هایی در علم اصول از برخی از شاگردان ائمه (علیهم السلام) است.

3. عدم نیاز به اجتهاد

با حضور امام (علیه السلام)، دیگر نیازی به اجتهاد نبوده است. چرا که خود ائمه (علیهم السلام) احکام واقعی را بیان می‌کردند و از طرف دیگر شیعه در اقلیت بوده و حاکمیت نداشته و سؤالات جدید کمتر بوده است بر خلاف اهل سنّت که به خاطر در اختیار داشتن حکومت درگیر سؤالات متنوع و جدید بودند لذا به اجتهاد روی آوردند.
جواب اینکه اولاً بی‌نیازی دلیل عدم وجود نیست، ثانیاً، نه تنها عدم نیاز بوده بلکه نیاز به اجتهاد بوده است. دلایل و شواهد آن در بخش بعدی ارائه می‌شود.

نیاز به اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام)

یکی از مؤیدات برای عدم اجتهاد، عدم نیاز ذکر شده است، در این بخش بیان می‌کنیم که شرایط برعکس بوده، نه تنها عدم نیاز بوده بلکه با بررسی تاریخی و جغرافیایی شیعیان می‌توان به این نکته رسیدکه به اجتهاد اصحاب و شاگردان ائمه (علیهم السلام) نیاز بوده است. برخی از دلایل عبارتند از: (38)

1. پراکندگی شیعیان در جهان

اگر شرایط آن زمان، کمبود امکانات مسافرت و رفت و آمد و مشکلات فراوان و خطرات سفر در آن دوران را در کنار گستردگی و پراکندگی شیعیان در سراسر جهان، در نظر بگیریم، نیازمندی شیعه به اجتهاد آشکار می‌شود. ائمه (علیهم السلام) معمولاً در مدینه بودند و شیعیان در مناطق مختلف و چه بسا دور مانند ربذه، جبل عامل، سند هند، قم، خراسان و ...

2. جلوگیری از ارتباط همیشگی و آسان امامان (علیهم السلام)

منابع معتبر، روشن می‌کند که در بیش‌تر دوران امامت، راه ارتباط مستقیم با ائمه (علیهم السلام) یا بسته بوده است یا بسیار دشوار و همراه با خطرهای فراوان. چنانچه در مراحلی برخی از امامان را حبس کردند و یا به شدت تحت نظر بودند و ارتباط‌های آنان کنترل می‌شد. این محدودیت در زمان امام زین‌العابدین، امام کاظم، امام هادی و امام حسن عسکری (علیهم السلام) مشهود است.

3. آزار و شکنجه و به شهادت رساندن اصحاب و جلوگیری از ارتباط با ائمه (علیهم السلام)

دستگاه خلافت، علاوه بر ایجاد محدودیت برای ائمه (علیهم السلام) به طریق شدیدتر به برخورد با اصحاب و شاگردان حضرات می‌پرداختند.

4. حاکمیت شرایط تقیه و موانع ائمه اطهار (علیهم السلام) در تعلیم احکام

به دلیل فشارهای فراوان و تنگناهای بسیار، ائمه معصومین (علیهم السلام) و شیعیان مجبور به تقیه بودند. امامان نمی‌توانستند همیشه و در هر مجلسی، احکام واقعی شرعی و حقایق را بیان کنند.

کیفیت اجتهاد در عصر ائمه معصومین (علیهم السلام) (39)

اصحاب ائمه (علیهم السلام) در اجتهادهای خود از کتب، سنّت، عقل و اجماع (یعنی همان منابع و مصادر فعلی اجتهاد) استفاده می‌کردند؛ که به نمونه‌های از آن در بخش بعد اشاره می‌شود. البته باید توجه داشت که علوم و دانش‌ها همیشه در حال گسترش هستند، سؤالات و معلومات ابتدا کم‌تر و سپس روز به روز بیشتر شده‌اند. به تبع، نحوه اجتهاد اصحاب و مبانی مورد استفاده در پرتو آموزش ائمه (علیهم السلام) رشد کرده است. چنانچه اصحاب ائمه (علیهم السلام) در ابتدا در فتوای شرعی عین الفاظ احادیث را می‌آوردند و به آن اکتفا می‌کردند زیرا در بیشتر موارد، پاسخ‌گوی رخدادها و موضوعات نوین آن روزگار بوده و مسائل مستحدث نیز فراوان و متنوع نبوده است.
فتوا دادن در آن عصر، با نقل حدیث، با ذکر سند شروع شد و با نقل حدیث، بدون ذکر سند، یعنی فتوا به نص حدیث، بدون ذکر سند ادامه یافت. سپس متن حدیث نقل به معنا شد و سرانجام به آن‌جا رسید که خلاصه و نتیجه روایات، در فروع مختلف به صورت فتوای مجتهد بیان گردید. حتی مرحله‌ی اخیر افتا، یعنی بیان حکم شرعی واقعه با تعبیر خاص خود با آن‌چه از راه اجتهاد در دایره نصّ، به آن می‌رسیده‌اند، در عصر ائمه (علیهم السلام) وجود داشته است. در بخش بعدی نمونه‌هایی از اجتهاد‌های اصحاب ائمه (علیهم السلام) ذکر خواهد شد.

نمونه‌های اجتهاد در زمان معصومین (علیهم السلام)

ما، با نگاه به دوران ائمه (علیهم السلام)، شاهد صدور فتواهایی بر اساس اجتهاد از سوی برخی از فقیهان دوره ائمه (علیهم السلام) و تقریر یا اصلاح عمل آنان از سوی ائمه (علیهم السلام) هستیم. که این بهترین دلیل بر وجود اجتهاد در آن دوران می‌باشد. البته باید بخش قبلی درباره نحوه کیفیت فتوا را لحاظ کرد و دانست که شیوه اجتهاد و صدور فتوا متناسب با زمان خود و در حال پیشرفت و گسترش بوده است.
به نمونه‌های از اجتهاد در عصر معصومین (علیهم السلام) اشاره می‌کنیم:

- اجتهاد دو صحابی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) :

دو نفر از اصحاب پیامبر به سفر رفته بودند و خواستند نماز بخوانند؛ امّا آب نداشتند که وضو بگیرند و با تیمم نماز خواندند. پس از آن، هنوز وقت باقی بود که به آب دسترسی پیدا کردند. یکی از آنان وضو ساخت و نماز را اعاده کرد و دیگری اعاده نکرد. هنگامی که خدمت رسول خدا رسیدند و موضوع را برای آن حضرت بیان کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کسی که نماز را اعاده نکرده بود، فرمود: «مطابق سنّت اسلامی عمل کرده‌ای و نمازت صحیح است»؛ و به دیگری فرمود: «برای تو، دو پاداش است».(40)

- اجتهاد زراره:

بین زراره و برادرش حمران که یکی از فقهای بزرگ عصر ائمه (علیهم السلام) بوده در مسئله اقتدا به مخالفان در نماز جمعه بحث شد. حمران حدیثی را از امام صادق (علیه السلام) نقل نمود: «انّ فی کتاب علی (علیه السلام) اذا صلّوا الجمعهًْ فی وقت فصلّوا معهم» زراره با قاطعیت این حدیث را رد و حمل بر تقیه نمود. برادرش در پاسخ گفت: امام صادق (علیه السلام) این حدیث را قبل از آن که از او سؤال شود مطرح فرمود، بنابراین وجهی برای تقیه وجود ندارد. به علاوه حضرت به کتاب علی (علیه السلام) استناد نموده است و اگر این حکم به خاطر تقیه است، اسناد به کتاب علی (علیه السلام) صحیح نیست چون نسبتِ دروغ خواهد بود. زراره این پاسخ را نپذیرفت و استدلال نمود: «بأنّهم اعداء الله تعالی لا یقتدی بهم» و بر حرف خود اصرار نمود، تا این که به محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدند و ماجرا را بازگو نمودند.
حضرت فرمود: حدیث علی (علیه السلام) چنین است: «اذا صلّوا الجمعهًْ فی وقت فصلّوا معهم، و لا تقومنّ من مقعدک حتی تصلّی رکعتین آخرین» (41)

- اجتهاد حسن بن جهم:

حسن بن جهم می‌گوید امام رضا به من فرمود: «ای أبا محمد، نظر تو درباره مردی که با زن نصرانی بر زن مسلمان، ازدواج می‌کند؟ گفتم: فدایت گردم، نظر من نزد شما چه ارزشی دارد! فرمود: تو نظر خود را می‌گویی، پس همانا نظر من به آن دانسته می‌شود. گفتم: ازدواج کردن با زن نصرانی جایز نیست نه بر زن مسلمان و نه بر زن غیر مسلمان. فرمود: برای چه؟ گفتم: به خاطر گفته خداوند عزّوجلّ: «لا تنکحوا المشرکات حتّی یؤمن» (42). فرمود: پس درباره این آیه «و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم» (43) چه می‌گویی؟ گفتم: آیه «و لا تنکحوا المشرکات» این آیه را نسخ کرده است، پس حضرت تبسمی کردند و ساکت شدند.»(44)
در این حدیث گرچه حسن بن جهم در فتوا و استدلال اشتباه می‌کند، و وجه تبسم حضرت نیز به خاطر عدم فرق گذاشتن بین عام و خاص و ناسخ منسوخ بوده و اینکه آیه دوم بعد از آیه اول نازل شده است ولی نشان می‌دهد که نه تنها اجتهاد و فتوا در بین اصحاب رایج بوده بلکه خود حضرت، تشویق به اجتهاد می‌کنند.

- اجتهاد فضل بن شاذان:

فضل بن شاذان از فقهای بزرگ شیعه و از اصحاب امام رضا و امام جواد (علیهما السلام) است، که ائمه اطهار او را ستایش کرده‌اند و امام عسکری سه بار بر او رحمت فرستاده‌اند. کتاب فقهی او که دربردارنده فتاوای او بوده به تأیید ائمه (علیهم السلام) رسیده است.
در کتاب کافی برخی فتاوای فضل آورده شده است. یکی از استدلالات و فتاوای فضل درباره رد صحت طلاق در حیض است که ابوعبید بر آن استدلال کرده است. ابوعبید معتقد بوده است که هر چند خداوند طلاق را در طهر و پاکی قرار داده، ولی به ما خبر نداده است که اگر طلاق در حیض واقع شود، صحیح نیست. پس طلاق در حیض صحیح است و بر طلاق دهنده حساب می‌گردد، اگرچه در این کار، معصیت کرده باشد.
«فضل بن شاذان گفته است: اما گفته ابوعبید که خداوند چون طلاق را برای عدّه قرار داد، به ما خبر نداده است که هر کس برای غیر عده طلاق داد، طلاق او ساقط است. پس ابوعبید باید بداند که مثل این سخن به سراب تعلق دارد. در پاسخ آنان گفته می‌شود: هرگاه خداوند به چیزی فرمان داد، لازمه فرمان الهی، نهی از انجام خلاف آن است؛ زیرا (همان طور که) هنگامی‌که خداوند نکاح چهار زن را مباح کرد، به ما خبر نداده است که بیش از آن جایز نیست و هنگامی‌که کعبه را قرار داد، به ما نداده است که اگر قبله غیر کعبه باشد، نماز جایز نیست و هنگامی‌که حج را در ذی‌الحجه قرار داد، به ما خبر نداده است که حج در غیر ذی‌الحجه جایز نیست و هنگامی‌که برای یک رکعت نماز دو سجده قرار داد، به ما خبر نداده است که دو رکعت نماز با سه سجده جایز نیست؛ (ولی اگر خلاف دستور را انجام دهد صحیح نیست) پس اگر انسانی با پنج زن ازدواج دائم کرد، نکاح پنج او باطل است و اگر غیر از کعبه را قبله قرار داد، گمراه و خطاکار است و جایز نیست و نماز او باطل است؛ و اگر در غیر ذی‌الحجه حج بگذارد، حج گذارنده نیست؛ و فعل او باطل است؛ و اگر در دو رکعت نماز سه سجده به جا آورد نماز او فاسد است و نماز گذار نیست؛ چون هرکس از آنچه به آن امر شده، تجاوز کند و این کار بر او، جایز نباشد، فعل او باطل و فاسد است و جایز و مقبول نیست. پس هم چنین است امر و حکم در طلاق، همانند آنچه بیان کردیم.»
وی در ادامه، به تفاوت بین مسئله طلاق و خروج زن در ایام عادت پرداخته و می‌گوید: عدّه از شرایط صحت طلاق است چون تنها به خاطر طلاق لازم شده است، امّا حرمت خروج زن در ایّام عدّه مربوط به طلاق نیست بلکه قبل از طلاق و بعد از آن نیز این امر حرام است.
وی سپس خروج زن در ایّام عده را شبیه مسئله نماز در زمین غصبی یا نماز با لباس غصبی می‌داند که نهی از غصبی بودن منافاتی با صحت نماز ندارد و به صحت نماز در دار غصبی حکم می‌کند: «إنما قیاس الخروج و الاخراج کرجل دخل دار قوم بغیر إذنهم فصلّی فیها، فهو عاص فی دخوله الدار و صلاته جائزهًْ؛ لأنّ ذلک لیس من شرائط الصلاهًْ، لأنّه منهی عن ذلک صلّی او لم یصلّ ...».(45)
در این جا، فضل بن شاذان به قواعد اصولی تصریح می‌کند و بر دلالت امر الهی بر نهی از ضد و اجتماع امر و نهی، تأکید می‌ورزد و به آن استناد می‌کند.

- نمونه دیگر:

مرحوم کلینی در باب «میراث الابوین مع الزوج و الزوجهًْ» به دنبال ذکر چهار روایت می‌نویسد:
«فضل بن شاذان در این مسأله گفته است: دلیل بر این‌که برای مادر، ثلث (یک سوم) از همه مال باشد، این است که همه مخالفان ما در این فریضه، برای مادر، سدس (یک ششم) نگفته‌اند، بلکه فقط گفته‌اند: برای مادر، ثلث مابقی است و ثلث مابقی سدس است و لکن آنان به خود اجازه نداده‌اند با نص کتاب مخالفت کنند پس لفظ کتاب را نگه‌داشتند و با حکم آن مخالفت کردند و آن خلاف بر خدا و کتابش است.
همچنین در مسئله ارث زن همراه پدر و مادر میت، برای زن، ربع و برای مادر ثلث از همه مال است و مابقی برای پدر است؛ به خاطر اینکه خداوند جلّ ذکره در این فرض و در فرض قبلی برای زن، ربع و برای شوهر، نصف و برای مادر، ثلث قرار داده و برای پدر فرضی بیان نکرده است؛ و فقط گفته است: «ابوین میت از او ارث می‌برند و برای مادر میت، ثلث است» و آنچه بعد از خارج کردن سهم‌ها باقی می‌ماند برای پدر است. پس پدر فقط مابقی را ارث می‌برد.»(46)

- اجتهاد یونس بن عبدالرحمن:

یونس بن عبدالرحمن از مجتهدان و اصحاب مورد اعتماد امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) و از اصحاب اجماع است. کتاب فقهی او با نام «یوم و لیلهًْ» بر امام عسکری (علیه السلام) عرضه شد و ایشان آن را تأئید کردند؛ و مورد ارجاع برای استفتاء بوده است.
مرحوم کلینی در کافی تحت باب «العلهًْ فی أنّ السهام لا تکون اکثر من ستّهًْ و هو من کلام یونس» بیان اجتهادی و استدلالی یونس بن عبدالرحمن را درباره علت این که سهام ارث، بیش‌تر از شش سهم نیست، می‌آورد.
«یونس می‌گوید: علت در وضع سهام بر شش سهم نه کمتر و نه بیشتر به دلیل وجه‌های اهل ارث (ورّاث) است به خاطر اینکه وجوهی که سهام ارث از آن‌ها است، شش جهتند و برای هر جهت یک سهم است. پس جهت اوّل سهم فرزند و دوم سهم پدر و سوم سهم مادر و چهارم سهم کلالهًْ پدر و پنجم سهم کلالهًْ مادر و ششم سهم زوج و زوجه است پس پنج سهم از سهام شش‌گانه سهم‌های قرابت‌ها است و سهم ششم، سهم زوج و زوجه از جهت بیّنه و شهود است. پس این علت مجرا و اجرای سهام بر شش سهم است درحالی‌که جایز نیست بیشتر شود و جایز نیست کمتر از آن شود مگر از جهت ردّ؛ چرا که نیازی به زیادی در سهام نیست زیرا سهام شش‌گانه، همه سهام اقرباء را در برگرفته و غیر اشخاصی که خداوند عزّوجلّ برای آن‌ها سهمی قرار داده است، هیچ قرابتی نیست... »(47)
مرحوم کلینی در جای دیگر در باب «ابن أخ و جد» پس از ذکر شانزده روایت، فتوای یونس بن عبدالرحمن را در یک صفحه می‌آورد که گفته است:
«یونس گفته است: جد نازل منزله برادر است به واسطه تقرّبش به میت به قرابتی که برادر همانند آن قرابت، به میت تقرّب دارد و به خاطر مساوی بودن جد با برادر در موضع نزدیکی به میت؛ و بدین خاطر (نازل منزله بودن) نیاز به بیان سهم جد همراه إخوه نبوده است چرا که جد به منزله إخوه در قرابت است و جد یکی از آنان است که با بیان سهم آنان نازل منزله بیان سهم وی است. همان طور که خداوند سهم ابوین را بیان کرد سپس سهم مادر را بیان کرد و فرمود: برای مادر ثلث است و سهم پدر را به صورت کنایه بیان کرد و با اینکه سهم مشخصی در میراث برای او می‌باشد. پس همین‌گونه خداوند عزّوجلّ میراث أخ را بیان کرد و کنایه از میراث جد آورد چرا که جد، جاری مجرای برادر است و جد، نظیر و مثل برادر در یکسانی نحوه قرابت به میت است: هر دو قرابتشان به میت به واسطه پدر است پس قرابتشان به میت از یک جهت است... »(48)

پی‌نوشت‌ها:

1- آشنایی با علوم اسلامی 3 (اصول فقه، فقه)، ص 19.
2- اسماعیل بن حماد جوهری (متوفای 393 ق) می‌نویسد: الجَهد و الجُهد: الطاقهًْ... والاجتهاد و التجاهد: بذل الوسع (الصحاح، ج 2، ص 460). ابن منظور (متوفای 711 ق) نیز می نویسد: الجَهد و الجُهد: الطاقهًْ... والاجتهاد و التجاهد: بذل الوسع و المجهود (لسان العرب، ج 3، ص 133). راغب اصفهانی (متوفای 502 ق) می‌نویسد: الجَهد و الجُهد: الطاقهًْ و المشقّهًْ، و قیل: الجهد بالفتح المشقّهًْ، و الجُهد الوسع... و الإجتهاد أخذ النفس ببذل الطاقهًْ و تحمّل المشقّهًْ (المفردات، ص 108). احمد بن فارس بن زکریّا (متوفای 395 ق) می نویسد: الجیم و الهاء و الدال أصله المشقّهًْ، ثمّ یُحمَل علیه ما یقاربه... والجُهد الطّاقهًْ (معجم مقاییس اللغهًْ، ص 210). خلیل بن احمد فراهیدی (متوفای 175 ق) می‌نویسد: الجُهد شیء قلیل یعیش به المقل علی جهد العیش و الجَهد، بلوغک غایهًْ الامر الذی لا تألوا عن الجَهد فیه (العین، ج 3، ص 38 6).
3- ائمه: و علم اصول، ص 59.
4- همان به نقل از سنن النسائی، باب کیفیهًْ الصلاهًْ علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، حدیث 1275.
5- نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 230.
6- بحار الانوار، ج 6، ص 18 7، حدیث 22.
7- همان، ج 7، ص 203، حدیث 90.
8- ائمه: و علم اصول، ص 61.
9- دروس فی علم الاصول، حلقهًْ الاولی، ص 31.
10- برگرفته از کتاب ائمه: و علم اصول، ص 62.
11- ائمه: و علم اصول، ص 65.
12- دروس فی علم الاصول، الحلقهًْ الاولی، ص 32.
13- ده گفتار، اصل اجتهاد در اسلام، ص 109.
14- دروس فی علم الاصول، الحلقهًْ الاولی، ص 33.
15- معارج، ص 179.
16- برگرفته (با تغییرات) از کتاب ائمه: و علم اصول، ص 67.
17- اجتهاد در عصر ائمه معصومین:، ص 50. به نقل از مبادی الوصول الی العلم الاصول، ص 240.
18- همان، ص 53. به نقل از معالم الدین و ملاذ المجتهدین، ص 232.
19- همان، ص 56. به نقل از زبدهًْ الاصول، ص 115.
20- اجتهاد در عصر ائمه معصومین:، ص 61. کفایهًْ الاصول، ج 2، ص 422.
21- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 347.
22- وسائل الشیعه، ج 18، ص 9، حدیث 1.
23- همان، ص 32، حدیث 33.
24- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 246.
25- بحار الانوار، ج 90، ص 91.
26- ائمه: و علم اصول، ص 68. به نقل از الفوائد المدنیهًْ، ص 40.
27- همان، ص 94. اجتهاد در عصر ائمه معصومین:، ص 150.
28- الفهرست، ص 17.
29- وسائل الشیعه، ج 18، ص 40، حدیث 51.
30- سوره توبه، آیه 122.
31- بحار الانوار، ج 1، ص 215، حدیث 19.
32- وسایل الشیعه، ج 18، ص 16، حدیث 33.
33- همان، ص 101، حدیث 9.
34- همان، ص 105، حدیث 23.
35- وسایل الشیعه، ج 1، ص 327.
36- فرائد الاصول، ص 341.
37- الکافی، ج 1، ص 67.
38- اجتهاد در عصر ائمه معصومین:، ص 273.
39- اجتهاد در عصر ائمه معصومین:، ص 148.
40- اجتهاد در عصر معصومین:، ص 132. نقل از سنن ابی داوود، ج 1، ص 8 2.
41- ائمه: و علم اصول، ص 110. به نقل از تهذیب الاحکام، ج 1، ص 253.
42- سوره بقره، آیه 221.
43- سوره مائده، آیه 5.
44- کافی، ج 5، ص 357، حدیث 6.
45- اجتهاد در عصر معصومین:، ص 304 و ائمه: و علم اصول، ص 114، به نقل از کافی، ج 6، ص 92.
46- کافی، ج 7، ص 98.
47- کافی، ج 7، ص8 3.
48- کافی، ج 7، ص 115.

منابع تحقیق:
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه.
1. ابو الحسن احمد بن فارس بن زکریا، معجم المقاییس اللغهًْ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1429ق.
2. احسائی، محمد بن علی بن ابراهیم، عوالی اللآلی، چاپ اوّل، قم، انتشارات سید الشهداء، 1405ق.
3. انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، قم، کتابفروشی مصطفوی، 1374 ه. ق.
4. جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر معصومین (علیهم السلام)، چاپ دوم، قم، موسسه بوستان کتاب،1387 ش.
5. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه إلی تحصیل المسائل الشرعیهًْ، چاپ اول، تهران، المکتبهًْ الاسلامیهًْ، 1409ق.
6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد خلیل عیتانی، چاپ اوّل، تهران، موسسه فرهنگی آرایه، 1387 ش.
7. صدر، سید محمد باقر، دروس فی علم الاصول، إعداد عبد الجواد ابراهیمی، چاپ پنجم، قم، انتشارات دارالعلم، 1428 ق.
8. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، الفهرست، نجف اشرف، المکتبهًْ المرتضویهًْ، 1356 ق.
9. تهذیب الاحکام، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش.
10. قمی، محمد بن علی بن حسن بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، چاپ سوم، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش.
12. مجلسی، علامه محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404 ق.
13. مطهری، مرتضی، ده گفتار، چاپ سی‌ام، تهران، انتشارات صدرا، 1389 ش.
14. آشنایی با علوم اسلامی 3 (اصول فقه، فقه)، قم، انشارات صدرا، 1358 ق.
15. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، تحقیق عباس علی زارعی، چاپ هشتم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1390 ش.
16. میرعمادی، سید احمد، ائمه (علیهم السلام) و علم اصول، چاپ دوم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1387 ش.
17. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، چاپ اول، قم، موسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1408 ق.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.