مبانی اجتهاد در دوران معصومین (علیهم السلام) (2)

اجتهاد در دین اسلام به خصوص مذهب شیعه جایگاه رفیعی دارد؛ به گونه‌ای که پل رسیدن به احکام و معارف اسلامی ‌است؛ و ما امروزه عملاً تمام دین خود را از راه اجتهاد بدست می‌آوریم. اهمیت و جایگاه اجتهاد، سؤالات و شبهات
شنبه، 9 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانی اجتهاد در دوران معصومین (علیهم السلام) (2)
مبانی اجتهاد در دوران معصومین (علیهم السلام) (2)

 

نویسنده: علیرضا ثابتی پور
منبع:راسخون



 

چکیده

اجتهاد در دین اسلام به خصوص مذهب شیعه جایگاه رفیعی دارد؛ به گونه‌ای که پل رسیدن به احکام و معارف اسلامی ‌است؛ و ما امروزه عملاً تمام دین خود را از راه اجتهاد بدست می‌آوریم. اهمیت و جایگاه اجتهاد، سؤالات و شبهات زیادی را پیرامون آن برمی انگیزد. یکی از آن مسائل، مبانی اجتهاد از دیدگاه معصومین (علیهم السلام) است. ما در این قسمت مقاله به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که آیا مبانی اجتهاد که امروزه تحت عنوان علم اصول مطرح می‌شود مورد تأیید ائمه اطهار (علیهم السلام) می‌باشد؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤال، ابتدا تطوّر علم اصول را بررسی کرده، و به روایات و آثار اصولی در دوران معصومین (علیهم السلام) اشاره می‌کنیم؛ و مباحث اصولی از جمله مباحث حجت و اصول عملیه را در روایات کنکاش می‌کنیم؛ و در پایان نتیجه می‌گیریم شاکله و اساس اجتهاد امروزی و مبانی آن، مبتنی بر همان اجتهاد دوران ائمه (علیهم السلام) و مورد تأیید ایشان است.
واژگان کلیدی: اجتهاد، علم اصول، ائمه (علیهم السلام) و اجتهاد، ائمه (علیهم السلام) و مبانی اجتهاد، آثار اصولی دوران ائمه (علیهم السلام).

فصل دوم: مبانی و قواعد اجتهاد در دوران ائمه

مقدمه:

در بخش اول مقاله با دلایل مختلف، وجود فتوا و اجتهاد و فقه و مجتهدان و فقهاء به معنای رایج امروزی، در دوران ائمه (علیهم السلام) اثبات شد. از طرف دیگر اجتهاد مبتنی بر مبانی و منابع و قواعد اصولی است. حال باید بررسی شود آیا مبانی و قواعد اصولی مورد قبول امروزی در دوران ائمه (علیهم السلام) نیز رواج داشته است؟ آیا اصول فقه امروزی مورد تأیید ائمه اطهار (علیهم السلام) می‌باشد؟ آیا علم اصول از اهل سنّت وارد تشیّع شده یا زائیده مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است؟ آیا اجتهاد امروزی فقط در قالب و اسم، مشابه اجتهاد عصر حضور امام (علیه السلام) است یا در محتوا و کیفیت استدلال نیز، مشابه است؟
ما در این فصل، برای اثبات هماهنگی پایه‌ای و مبنایی میان اجتهاد امروزی و اجتهاد مورد قبول ائمه اطهار (علیهم السلام)، ابتدا تاریخ وضع و تطور علم اصول را بررسی می‌کنیم، سپس وجود آثار اصولی در عصر ائمه (علیهم السلام) و محتوای آنان را بررسی می‌کنیم بعد از آن به مسائل اصولی و ریز موضوعات علم اصول پرداخته، و با روایات و شواهد مقبولیت آن‌ها نزد ائمه (علیهم السلام) را ثابت می‌کنیم.

دو نکته

قبل از بحث باید به دو نکته توجه کرد:
نکته‌ اول این که، علم اصول و قواعد استنباط در هر دوره متناسب با نیازها و شرایط آن و گستردگی و پیچیدگی اجتهاد است. چنانچه علم اصول در ابتدا و با هدایت معصومین (علیهم السلام) در قالب چند روایت در دامن فقه شروع شد، سپس رشد و تکامل پیدا کرده است تا به گستره امروزی رسیده است. بنابراین مانند هر علمی، ممکن است برخی مسائل امروزی در مبانی اجتهاد و علم اصول وجود داشته باشد که در دوران ائمه (علیهم السلام) یا مطرح نشده است و یا به گونه اجمال بوده است و تفصیل آن، امروز است؛ چنانچه شاید مسائلی در آینده مطرح شود که امروز، هیچ صحبتی از آن در علم اصول نیست. پس صرف مطرح نشدن برخی از مباحث به معنای علیل بودن علم اصول نیست بلکه آن‌چه باید کنکاش شود و تأیید آن از طرف دین ثابت شود، شاکله کلی و مبانی اجتهاد و نگاه اصولی در اجتهاد است و مسائل جدید نیز چنانچه بر همان مبانی و اصول قرار داشته باشند مورد تأیید و نشان‌دهنده رشد و پویایی علم اصول است.
و نکته دوم این که، ما در این فصل فقط به دنبال روایات و شواهدی در تأیید و به‌کارگیری مبانی اجتهاد امروزی در دوران ائمه (علیهم السلام) هستیم نه به دنبال اثبات حجیت آن‌ها. به عبارت دیگر، ما، با فرض اثبات حجیت این امور با دلایل دیگر (همان طور که در محل خود در علم اصول حجیت آن‌ها به طور مفصل ثابت می‌شود)، صرفاً به دنبال روایات و شواهدی بر صحت و تأیید این مبانی نزد ائمه (علیهم السلام) هستیم؛ و در این مقاله بحثی در دامنه اثبات حجج، توسط روایات وارده را نداریم.

تدوین علم اصول و تطوّر آن

مشهور و معروف در بین مورّخان اهل سنّت این است که محمد ابن ادریس شافعی پیشگام در علم اصول و اولین مؤلف این علم و نخستین کسی است که در اصول فقه کتاب نوشته است. ابو زهره در کتاب اصول فقه می‌نویسد:
«شافعی علم اصول را تدوین می‌کند. می‌بینیم شافعی رو به تدوین این علم جلیل می‌آورد، راه‌های استنباط را رسم می‌کند و سرچشمه‌های فقه را بیان می‌کند و نشانه‌های این علم را روشن می‌گرداند... این‌چنین شافعی قواعد استنباط را وضع کرده است... مثل شافعی در علم اصول، مثل ارسطو در تدوین منطق مشائیین است که کار او ابداع اصل روش نبود بلکه ابداع در ضبط راه و روش بود. اسبقیت برای شافعی در تدوین علم اصول، نظر جمهور فقهاء در تقریر آن‌ها است؛ و کسی را سراغ ندارم مخالف این مطلب باشد.»(1)
اگر منظور از این سخن، نگاه شکلی به علم اصول است و اینکه شافعی آن را، جدای از علم فقه در قالب علم دیگری، تدوین کرده است و به خاطر پیچدگی و مشکلات در فقه سنّی، نیاز و مراجعه بیشتر به این قواعد و تولید آن‌ها داشته‌اند، جای صحبت و تأمل است.
ولی اگر منظور نگاه محتوایی به علم اصول است و صحبت در این است که شافعی و اهل سنّت پیشگام تولید و ارائه مباحث علم اصول بوده‌اند (و ادعا در اهل سنّت نیز چنین است)، قطعاً صحیح نیست، چرا که همان طور که آورده خواهد شد، امامان شیعه اولین بذرهای تفکر اصولی را پاشیده‌اند.
شهید صدر در کتاب دروس فی علم الاصول می‌گوید:
«تاریخ نشان می‌دهد که علم اصول در حوزه فقه سنّی، به طور نسبی زودتر از فقه شیعی، روئیده و شکوفا شده است؛ و آن به خاطر این است که مذهب سنّی، پایان عصر نصوص را به وفات پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) می‌دانسته است، پس زمانی که فکر فقهی سنّی، قرن دوم را گذراند، مسلّماً از عصر نصوص به فاصله زمانی زیادی دور شده است که طبیعتاً دچار رخنه‌ها و شکاف‌هایی می‌شود. ولی امامیه در آن زمان در عصر نص شرعی زندگی می‌کردند چون امام امتداد وجود پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) است. در نتیجه مشکلاتی که فقهای امامیه در استنباط با آن رو در رو می‌شدند به قدری کم بوده که مجالی برای احصای به نیاز شدید به وضع علم اصول باز نکرد؛ و به خاطر این است که می‌بینیم امامیه به مجرد اینکه عصر نصوص به نسبت آن‌ها با شروع غیبت یا با انتهای غیبت صغری، تمام می‌شود، ذهنیت اصولی آن‌ها باز می‌شود و بر فراگیری عناصر مشترکه روی می‌آورند. البته این سخن، معنایش این نیست که بذر و زمینه تفکر اصولی نزد فقهای اصحاب ائمه (علیهم السلام) نبود بلکه این زمینه از زمان صادقین (علیهما السلام) در سطحی مناسب با آن مرحله وجود داشت و از شواهد تاریخی بر آن، روایاتی است که در کتب حدیث درباره سؤال‌های مرتبط با بعضی از عناصر مشترک در عملیات استنباط، آمده است که عده‌ای از رواهًْ آن‌ها را از امام صادق (علیه السلام) و دیگر ائمه (علیهم السلام) پرسیده‌اند و جواب گرفته‌اند. این سؤال‌ها از وجود زمینه تفکر اصولی نزد شیعه حکایت می‌کند.»(2)
بنابراین، پیشگام حقیقی مباحث صحیح اصولی، ائمه (علیهم السلام) هستند. چنان‌چه محسن امین در اعیان الشیعه نوشته است:
«اولین کسی که در اصول فقه سخن گفته است، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) است که شصت نوع از انواع علوم قرآن را املا فرمود و ذکر کرد که در قرآن، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص است و همین، عمده مباحث فنّ اصول فقه است و امام باقر و امام صادق (علیه السلام) پس از امیرالمؤمنین (علیه السلام) اولین کسانی هستند که قبل از امام شافعی، باب اصول فقه را گشودند و مسائل مهم آن را برای اصحاب خود بیان کردند. امام صادق (علیه السلام) شروط اجتهاد و جواز تقلید و شروط کسی که تقلید از او جایز است و حجیت ظواهر الفاظ و جواز عمل به عام و مطلق و مانند این‌ها و جواز تفریع بر اصول و قواعد کلیه و عمل به اصل برائت و جواز نقل حدیث به معنا و عدم جواز تکلیف مالایطاق و وجوب اجتناب از شبهه محصوره و حجیت استصحاب و عدم حجیت قیاس را بیان کرده‌اند و امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) اصالت حلیت در مشتبه با عدم علم و راه علاج اخبار متعارضه را که مبحث تعادل و ترجیح است، را بیان کرده‌اند؛ و امام باقر و امام صادق و امام کاظم (علیهم السلام) وجوب ردّ به کتاب و سنّت و اخذ احکام از آن‌دو، حجیت ظواهر کتاب و عموم را بیان کرده و امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) جواز عمل به عام مطلق و مانند این‌ها و جواز تفریع بر اصول و قواعد کلی را بیان کرده و امام هادی و عسکری (علیهما السلام) حجیت خبر واحد ثقه را بیان کرده و امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حجیت خبر را بیان فرموده‌اند.»(3)
سیر تطوّر علم اصول در شیعه بدین گونه بوده که: ائمه (علیهم السلام) عناصر مشترک و قواعد کلی را برای صحابه املا کردند و آنچه برای اصحاب در این زمینه ابهام داشت، به وسیله امامان برای صحابه بیان شد. صحابه همچنین نتیجه اجتهادات خویش را به امامان عرضه می‌کردند و هر جا ابهامی بود، سؤال می‌کردند و رفته رفته، قواعد کلی و عناصر مشترک در کار استنباط آشکار شد به طوری که کاوشگران مسائل فقهی می‌دیدند که استنباط‌های آنان در برخی‌عناصر و قواعد کلی اشتراک دارد که بدون آن‌ها نمی‌توان ‌حکم شرعی را استخراج کرد. بنابراین، هدایت‌های ائمه اطهار سرآغاز تولد علم ‌اصول و توجه و گرایش ذهنیت فقهی به اصول بود. علم اصول در آغاز، مستقل ‌و جدای از علم فقه نبود؛ ولی ‌با رشد علم ‌فقه و گسترش چشم انداز تفکر فقهی، رفته رفته، علم اصول در بحث‌ها و تألیفات، از علم فقه جدا شد و رو به گسترش و توسعه نهاد. (4) به بیان شهید صدر علم اصول در دامان علم فقه به وجود آمده است، همان‌گونه که علم فقه در دامان علم حدیث به وجود آمده و رشد کرده است. (5)

آثار اصولی شیعه در عصر معصومین (علیهم السلام)

در دوران ائمه (علیهم السلام)، هم خود ایشان در تعلیم قواعد همت داشتند و هم اصحاب آنان اقدام به تألیف و نشر قواعد اصولی کرده‌اند. به بر خی آثار اشاره می‌کنیم (6) :
1. از تألیفات امام علی (علیه السلام) درباره شصت نوع از علوم قرآنی که برای هر نوع، مثالی آمده است. در این کتاب، ناسخ و منسوخ قرآن و ابعاد آن، محکم و متشابه، عام و خاص و مسائل فراوان دیگر که مرتبط با علم اصول است آورده شده است. در واقع این کتاب که به املای امام علی (علیه السلام) است، نخستین کتاب در اصول فقه است.
2. روایات اصولی فراوان از ائمه اطهار (علیهم السلام) که در کتب مختلف حدیثی آورده شده است. می‌توان برای نمونه به کتاب الاصول الاصلیهًْ و القواعد المستنبطهًْ من الآیات و الخبار المرویهًْ تالیف علامه شبر و یا کتاب اصول آل الرسول تألیف سید هاشم خوانساری اصفهانی اشاره کرد.
3. آثار هشام بن حکم: وی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) است. دو کتاب «الالفاظ و مباحثها» و «الاخبار کیف یفتح» از آثار اوست. در کتاب اوّل از مباحث الفاظ که از مباحث مهم اصول است، صحبت می‌شود و کتاب دوم درباره خبر و اقسام آن و اخبار شایسته پذیرش است. کتاب الالفاظ وی اولین تصنیف در علم اصول توسط اصحاب است.
4. آثار یونس بن عبدالرحمن: وی از مجتهدان و فقیهان بزرگ و از اصحاب مورد اعتماد امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) و از اصحاب اجماع است. برای او، به دو کتاب اصولی اشاره شده است: کتاب «اختلاف الحدیث و مسائله» و کتاب «مسائل التعادل و الترجیح فی الحدیثین المتعارضین».
5. آثار ابوسهل نوبختی: از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) صاحب کتاب‌های «الخصوص و العموم» و «ابطال القیاس» و «نقض اجتهاد الرأی علی ابن راوندی» و «نقض رسالهًْ شافعی» و «الاسماء و الاحکام» و ...
6. آثار حسن بن موسی نوبختی: شیخ المتکلمین شیعه در زمان خود و صاحب دو کتاب «فی خبرالواحد و العمل به» و «الخصوص و العموم».
7. احمد بن محمد بن خالد برقی: از اصحاب امام جواد و امام هادی (علیهما السلام) دارای کتاب‌های «اختلاف الحدیث»، «علل الحدیث» و «تفسیر الاحادیث و احکامه».
و کتب اصولی دیگر در باب ناسخ و منسوخ، رد بر قیاس و اجتهاد به رأی و دیگر مباحث اصولی، که در کتب کتابنامه شیعی مانند الفهرست ابن ندیم و الفهرست شیخ طوسی و اعیان شیعه و معاجم رجالی آورده شده است.

مباحث اصول در عصر معصومین (علیهم السلام)

با توجه به آثار اصولی اصحاب، می‌توان دید که اکثر مباحث اصول، در آن دوران نیز مورد بحث بوده است. در این بخش به صورت فهرست‌وار تعدادی از مباحث اصول پرداخته و مقبولیت آن‌ها را نزد ائمه (علیهم السلام) از روی روایات و شواهد نشان می‌دهیم. (7)

1. مباحث الحجهًْ (ادله احکام و مباحث پیرامون)

منابع استنباط در نزد شیعه چهار منبع: قرآن، سنّت، عقل و اجماع است با تعاریف خاص خود که در منابع اصولی آمده است.

الف) قرآن:

روایات فراوانی وجود دارد که دلالت بر منبع بودن قرآن کریم می‌کنند از جمله: روایاتی که قرآن را جاودان و جهانی و بیانگر همه چیز معرفی می‌کنند، روایات وجوب تمسک به قران و تدبّر و تعمّق در آن و روایاتی که قرآن را معیار اعتبار اخبار می‌داند. برای نمونه:
- سعید بن عبدالله می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: در میان ما عده‌ای هستند که اجتهاد (به رأی) می‌کنند و می‌گویند اموری برای ما پیش می‌آید که حکمش در کتاب و سنت نیست پس طبق رأی خود عمل می‌کنیم. حضرت فرمود: دروغ می‌گویند، هیچ چیزی نیست مگر اینکه ریشه در قرآن دارد و حکمش در کتاب و سنّت آمده است. (8)
- امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) نقل می‌کند: «إنّ علی کل حق حقیقهًْ و علی کل صواب نوراً، فما وافق کتاب الله فخذوه، و ما خالف کتاب الله فدعوه» برای هر امر حقّی، حقیقتی و برای هر امر درستی، نوری است، پس آن‌چه موافق قرآن است اخذ کنید و آن‌چه مخالف قرآن است ترک کنید. (9)
دسته‌ی دیگر از روایات، آن‌هایی است که ائمه (علیهم السلام) شیوه صحیح استنباط را بر اساس ظواهر قرآن بیان می‌کنند و تشویق به تمسک به ظواهر می‌کند.
- زراره بن اعین از امام باقر (علیه السلام) پرسید: به چه دلیل مسح به بعضی از سر و پا است؟ حضرت خندید و فرمود: «به خاطر اینکه خداوند عزّوجلّ فرمود: «فاغسلوا وجوهکم» پس می‌فهمیم که همه صورت باید شسته شود، سپس فرمود: «و أیدیکم إلی المرافق» و دو دست تا آرنج را عطف بر صورت کرد بنابراین می‌فهمیم که دو دست باید تا آرنج شسته شود، سپس بین کلام فاصله داد سپس فرمود: «و امسحوا برؤوسکم» پس با گفتن «برؤوسکم» می‌فهمیم مسح به بعض از سر می‌باشد به خاطر مکان باء...»(10)
این روایات شاهد خوبی بر منبع بودن قرآن می‌باشد و نظر اخباریون در عدم عمل به ظواهر قرآن را رد می‌کند، چنان‌چه در حدیث زراره حضرت به ظاهر قرآن استناد می‌کنند و با لبخند به زراره می‌فهمانند که او هم می‌توانست از ظاهر آیه همین حکم را استفاده کند.

ب) سنّت معصومین (علیهم السلام) :

سنّت عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم (علیهم السلام). آیات و روایات فراوان و اجتهاد‌های گوناگون بر حجیّت آن دلالت می‌کند. برای نمونه:
- آیه قرآن: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (11) و آن‌چه را که پیامبر به شما داد، بگیرید و از آن‌چه شما را بازداشت، بازایستید.
- ایوب بن حر می‌گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کل شیء مردود إلی الکتاب و السنّهًْ» (12) هر چیزی باید به قرآن و سنّت ارجاع شود.
- امام صادق (علیه السلام) نامه‌ای به اصحاب خود نوشت و در آن نامه دستور به پیروی سنت معصومین (علیهم السلام) داد: «أیتها العصابهًْ الحافظ الله لهم أمرهم، علیکم بآثار رسول الله و سنّته و آثار الائمهًْ الهداهًْ من اهل بیت رسول الله (صلی الله و علیه و آله و سلم) من بعده وسنّتهم، فإنّه من أخذ بذلک فقد اهتدی و من ترک ذلک و رغب عنه ضلّ...» (13) ای گروه، بر شما باد به آثار پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و سنّت آن حضرت و آثار ائمه معصومین از اهل بیت رسول الله و سنّت آنان، پس هر کس بدان أخذ کند هدایت می‌شود و هرکس ترک کند و اعراض نماید گمراه گردد.
- حدیث ثقلین: قال رسول الله (صلی الله و علیه و آله و سلم) : «إنّی تارک فیکم ثقلین ما إن تمسّکتم به لن تضلّوا بعدی أحدهم أعظم من الآخر: کتاب الله حبل الله ممدود من السماء إلی الارض و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلّفونی فیها» (14) همانا من دو چیز گران‌بها نزد شما باقی می‌گذارم مادامی‌که به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نمی‌شوید و هرکدام از آن دو چیز از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدا که ریسمان کشده شده از آسمان به سوی زمین است و عترت من که خاندانم هستند، این دو هرگز از هم جدا نمی‌شود تا اینکه نزد حوض بر من وارد شوند، پس بنگرید چگونه در آن دو چیز، مرا جانشینی می‌کنید.

خبر واحد

از مسائلی که بعد از بحث از حجیت سنّت در علم اصول بحث می‌شود حجیت خبر واحد است. چرا که راه انتقال سنّت برای ما، اخبار و احادیث می‌باشند. حال اخبار صحیح دو گونه‌اند: متواتر و واحد؛ و واحد هم دو گونه است: محفوف به قرائن و غیر محفوف به قرائن. مسلماً اگر خبری، متواتر یا واحد محفوف به قرائن باشد حجت است ولی این دسته از اخبار در قلّت هستند و اکثر اخبار، واحد هستند؛ و اگر حجیت آن‌ها مقبول نباشد کل سنّت از دسترس ما خارج می‌شود. در اینجا با نگاه به روایات، مقبولیت خبر واحد صحیح را نزد ائمه اثبات می‌کنیم.
در این باب دسته روایت‌های فراوانی وجود دارد. شیخ انصاری (ره) با نقل دسته‌های از این اخبار، و انضمام برخی با بعض دیگر به مقبولیت خبر واحد ثقه، نزد ائمه (علیهم السلام) می‌رسد. ما به این دسته‌ها به همراه نمونه حدیث اشاره می‌کنیم:(15)
دسته اول: آن‌چه در اخذ به مرجحات در دو خبر متعارض وارد شده است. که به برخی در باب تعادل و تراجیح اشاره می‌شود.
دسته دوم: آن‌چه در ارجاع یکی از راویان به یکی از اصحاب ائمه (علیهم السلام) آمده است. مانند ارجاع به زراره در قول امام صادق (علیه السلام) : «إذا أردت حدیثا فعلیک بهذا الجالس» (16) درحالی که به زراره اشاره می‌کردند.
دسته سوم: آن‌چه دلالت بر وجوب رجوع به راویان و ثقات و علماء می‌کند. مانند گفتار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) : «و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلی رواهًْ حدیثنا».(17)
دسته چهارم: آن‌چه دلالت بر تشویق و ترغیب در روایت، کتابت آن و ابلاغ آن می کند. مانند گفتار امام صادق (علیه السلام) به مفضل بن عمر : «اکتب و بثّ علمک فی إخوانک، فإن متّ فأورث کتبک بنیک، فإنّه یأتی علی الناس زمان هرج لا یأنسون فیه إلّا بکتبهم» (18) بنویس و آموخته‌های خود را میان برادران دینی خویش منتشر کن و چون مرگت فرارسید، کتاب‌هایت را به پسرانت ارث بده، چرا که برای مردم زمانه‌ای پرآشوب فرار سد که آن هنگام جز با کتاب‌هایش همدم نشوند.
دسته پنجم: آن‌چه دلالت بر مذمت دروغ بر ائمه (علیهم السلام) و تحذیر دروغ‌بافان بر ایشان، می‌کند. مانند گفتار امام صادق (علیه السلام) : «انّا اهل بیت صادقون، لا نخلو من کذّاب یکذب علینا، و یسقط صدقنا بکذبه علینا عند الناس ...»(19) همانا ما اهل بیت راستگو هستیم، و خالی نیستیم از دروغگویی که برما دروغ ببندد و درستی ما را با دروغ خود نزد مردم ساقط کند ...

تعادل و تراجیح

یکی از مباحث مهم علم اصول بحث تعادل و تراجیح است که در منابع حدیثی از آن تعبیر به «تعارض الاخبار» یا «اختلاف الحدیث» می‌شود. این بحث از زمان ائمه (علیهم السلام) به صورت گسترده رواج داشته و جزء اولین مباحث علم اصول است که به طور مستقل مورد بحث قرار گرفته و شاگردان ائمه (علیهم السلام) کتاب‌های متعددی در این زمینه نوشته‌اند. (20)
تعارض به دلایل مختلفی مانند: جعل احادیث، تقیه، تصرف در احادیث، از بین رفتن قرینه‌ها و تقطیع روایات، از بین رفتن احادیث و وجود محکم و متشابه در احادیث، رخ می‌دهد. آن‌چه در علم اصول مورد بحث قرار می‌گیرد، راه علاج آن است که اخذ به مرجحات (شامل: صفات راوی، شهرت روایی، موافقت کتاب و سنّت، مخالفت عامّه و تأخّر روایت) و سپس تخییر و احتیاط است؛ که روایات مختلفی بدان اشاره می‌کند. مانند:
- روایت موسی بن اکیل النمیری از امام صادق (علیه السلام) درباره اختلاف در حکم برای دو خصم، که امام (علیه السلام) در پاسخ فرمودند: «ینظر إلی اعدلهما و افقهما فی دین الله عزوجل فیمضی حکمه».(21)
- روایت حسن بن جهم از امام رضا (علیه السلام) درباره احادیث مختلف از اهل بیت، که امام رضا (علیه السلام) : «ما جاءک عنّا فقس علی کتاب الله عزوجل و احادیثنا، فإن کان یشبههما فهو منّا، و إن لم یکن یشبههما فلیس منّا، قلت: یجئنا الرجلان و کلاهما بحدیثین مختلفین، ولا نعلم أیهما الحق؟ قال: فإذا لم تعلم فموسّع علیک بأیهما اخذت».(22)
- روایت حسین بن سری از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: «اذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فخذوا بما خالف القوم».(23)
- روایت حارث بن مغیره از امام صادق (علیه السلام) که فرمود: «اذا سمعت من اصحابک الحدیث و کلهم ثقهًْ فموسّع علیک حتی تری القائم فتردّه علیه».(24)
- امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «اذا جائکم عنّا حدیث فوجدتم علیه شاهداً أو شاهدین من کتاب الله فخذوا به و الّا فقفوا عنده ثمّ ردّوه الینا حتی یستبین لکم».(25)

ج) عقل

عقل دارای معانی گوناگون است، ولی آن‌چه در علم اصول به عنوان منبع حکم بحث می‌شود عبارت است از : «هر حکم عقلی که موجب قطع به حکم شرعی می‌شود؛ به عبارت دیگر دلیل عقلی، هر قضیه عقلی است که بواسطه آن علم قطعی به حکم شرعی حاصل می‌شود.»(26) بنابراین عقل در برابر شرع نیست بلکه را دست‌یابی به شرع است.
برای عقل در شناخت حقیقت دو قلمرو فرض شده است: یکی مستقلات عقلیه که احکام و موضوعاتی است که عقل به تنهایی قادر به درک مصالح و مفاسد آن‌ها است و دیگری غیرمستقلات عقلیه که عقل در آن‌ها نیازمند نقل است.
با نگاه به روایات شاهد دو برخورد متفاوت با عقل هستیم. در یک گروه شاهد مدح عقل و توانایی استنباط و دیگری مذمت تمسک به عقل در استنباط و عجز آن از فهم دین. به برخی از روایات اشاره می‌کنیم:

مدح عقل:

- ابی جارود از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند: «إنّما یداقّ الله فی الحساب یوم القیامهًْ علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا» (27) خداوند در روز قیامت بندگان را به نسبتِ عقلی که به آن‌ها داده است حسابرسی می‌کند.
- عبدالله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند: «حجهًْ الله علی العباد النبیّ، و الحجهًْ بین العباد و بین الله العقل» (28) پیامبران، حجت خدا بر مردم هستند امّا عقل حجت میان بندگان و خدا است.
- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «دعامهًْ الانسان العقل، و العقل منه الفطنهًْ و الفهم و الحفظ و العلم، و بالعقل یکمل و هو دلیله و مبصره و مفتاح امره» (29) اساس و پایه انسان عقل است و هوش و فهم، حافظه و دانش از عقل سرچشمه می‌گیرند. عقل، انسان را کامل می‌کند و او راهنما و بینا کننده و کلید کار انسان است.

مذمت عقل:

- ابو حمزه ثمالی از امام سجاد (علیه السلام) نقل می‌کند: «انّ دین الله عزوجلّ لا یصاب بالعقول الناقصهًْ و الآراء الباطلهًْ و المقائیس الفاسدهًْ، ولا یصاب إلّا بالتسلیم و من سلم لنا سلم و من اقتدی بنا هدی، و من کان یعمل بالقیاس و الرأی هلک و من وجد فی نفسه شیئاً ممّا نقوله أو نقضی به حرجاً کفر بالذی أنزل السبع المثانی و القرآن العظیم و هو لا یعلم» (30) دین خدا با عقل‌های ناقص و آرای باطل و قیاس‌های فاسد به مقصد نمی‌رسد و تنها از راه تسلیم به واقع می‌توان رسید، پس هر کسی که تسلیم ما باشد، سالم می‌ماند و آن کسی که به ما اقتدا کند، هدایت شود و آن‌که به قیاس و رأی عمل کند، هلاک شود و اگر بر کسی از آن چه ما گفتیم یا حکم کردیم، گران آید، ناآگاهانه به قرآن کریم کافر شده است.
- ابوبصیر می‌گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: چیزهایی پیش می‌آید که در کتاب خدا و سنّت وجود ندارد، پس در این‌گونه موارد ما [طبق عقل و فهم خود] حکم می‌کنیم. حضرت فرمود: «لا، أما إنک إن أصبت لم توجر، و إن أخطأت کذبت علی الله» (31) خیر، چون اگر با این روش به واقع برسی اجری نداری و اگر خطا کنی بر خداوند دروغ بسته‌ای.
- معلّی بن خنیس از امام صادق (علیه السلام) روایت می‌کند: «ما من أمر یختلف فیه اثنان الّا و له اصل فی کتاب الله عزوجلّ و لکن لا تبلغه عقول الرجال» (32) هیچ امرِ اختلافی نیست مگر آن‌که اصل و حقیقت آن در کتاب خداوند هست منتها عقول افراد بدان نمی‌رسد.

جمع بین دو دسته روایت درباره عقل:

با توجه به زمینه بیان احادیث مذمت عقل و گفتگو‌های بین راوی و امام (علیه السلام) به نظر می‌رسد این روایات برای تخطئه تفکر فاسدی بوده که برای تحصیل احکام شرعی با تکیه بر عقل ناقص خود طبق رأی و قیاس عمل می‌کردند، و خودشان را از ائمه (علیهم السلام) بی‌نیاز می‌دانستند و می‌گفتند: عقل ما همه چیز را می‌فهمد (لا شیء إلّا ما أدرکته عقولنا). چه اینکه زمانی شعار «حسبنا کتاب الله» را سر می‌دادند. بنابراین مقصود از این عقول همان قیاس، استحسان و مصالح مرسله است که با عقل‌های ناقص درک می‌شوند، نه با عقل کاملِ صحیح که فهم آن در دین حجت است. (33)
با تأمل در روایات به خوبی استفاده می‌شود که عقل توان شناخت و ادراک حسن و قبح امور در قلمرو خود را دارد و در همان محدوده، معتبر و حجت است همان طور که در شناخت مسائل اعتقادی و معارف زیربنایی حجت و معتبر است. (34) چنان‌چه باب عقل و جهل در منابع روایی جایگاه والایی دارد.

د) اجماع

از منابع احکام نزد شیعه و اهل سنّت، اجماع می‌باشد. البته این اشتراک فقط در ظاهر لفظ است و در تعریف اجماع متفاوت است. در اهل سنّت صرف اتفاق جماعتی، اجماع است ولی در شیعه اتفاق در صورتی که کاشف از قول معصوم باشد اجماع است و حجیت دارد. اصلاً اعتبار اجماع به کاشفیت از سنّت می‌باشد. به برخی از روایات مرتبط با اجماع اشاره می‌کنیم:
- امام صادق (علیه السلام) : «خذوا بالمجمع علیه، فإنّ المجمع علیه لا ریب فیه» (35) امر مورد اتفاق را بگیرید، به درستی که در امری که اتفاق بر آن شده، تردیدی نیست.
- طبرسی از ائمه (علیهم السلام) نقل می‌کند که فرمودند: «اذا اختلف احادیثنا علیکم فخذوا بما اجتمعت علیه شیعتنا، فانّه لا ریب فیه» (36) وقتی احادیث ما برای شما مختلف بودند، پس آن‌چه را که شیعیان ما بر آن اتفاق دارند، بگیرید، همانا در آن تردیدی نیست.
- روایت اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: «إن الارض لا تخلو الّا و فیها إمام، کیما زاد المؤمنون شیئاً ردّهم، و إن نقصوا شیئاً أتمّه لهم» (37) به راستی زمین از امام (علیه السلام) تهی نمی‌ماند، تا اگر مؤمنان چیزی افزودند، آن‌ها را به حق برگرداند و اگر چیزی کاستند برای آن‌ها تکمیل کند و رفع نقصان نماید.

2. اصول عملیه

روش استنباط احکام در فقه شیعه مبتنی بر دو مرحله است: مرحله پیدا کردن دلیل حکم شرعی و مرحله تشخیص وظیفه عملی بعد از جست و جو و یأس از وجود دلیل. در حقیقت مرحله دوم صرف خارج کردن مکلف از حیرت و تعیین وظیفه در صورت فقدان دلیل شرعی است. مرحله اول در علم اصول در قالب مباحث الحجهًْ و مرحله دوم در قالب اصول عملیه مطرح و بررسی می‌شود.
اصول عملیه، چهار مورد است: اصل برائت، اصل احتیاط، اصل تخییر و اصل استصحاب. در این بخش، به برخی از روایات مرتبط با اصول چهارگانه، به عنوان مؤیّد بر صحّت و مقبولیت آن‌ها نزد ائمه (علیهم السلام) اشاره می‌کنیم.

اصل برائت

مجرای اصل برائت در مواردی است که در اصل ثبوت تکلیف شک داشته باشیم. مثلاً اگر در وجوب یا حرمت چیزی شک داریم و با تحقیق کافی، دلیلی بر آن نیافتیم، برای رفع حیرت به عدم تکلیف حکم می‌شود.

نمونه روایات:

- حدیث رفع: امام صادق (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) نقل می‌کند: «رفع عن امّتی تسعهًْ اشیاء: الخطأ و النسیان و ما أکرهوا علیه و مالا یعلمون و مالایطیقون و ما اضطروا الیه و الحسد و الطیرهًْ و التفکر فی الوسوسهًْ فی الخلق مالم ینطق بشفهًْ» (38) از امت من نه چیز برداشته شده است: خطا، فراموشی، اجبار، آن‌چه که نمی‌دانند، آن‌چه که توانش را ندارند، آن‌چه که بدان مضطرند، حسد، فال بد و وسوسه در خلق تا هنگامی که به زبان نیاورده باشد.
شاهد بحث در جمله «مالا یعلمون» است.
- حدیث حَجْب: زکریا بن یحیی از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌کند: «ما حجب الله علمه عن العباد فهو موضوع عنهم» (39) چیزی را که خداوند علمش را از بندگان پوشانده پس از آنان برداشته شده است.
- حدیث اطلاق: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کل شیء مطلق حتی یرد فیه نهی» (40) همه چیز جایز و مباح است تا این که درباره آن نهی برسد.

اصل احتیاط (اشتغال)

مجرای اصل احتیاط در جایی است که اصل تکلیف معلوم است ولی در مکلف به (آن‌چه متعلق حکم است)، شک داریم. در این موارد اصطلاحاً ذمّه مشغول است و برای رفع آن و یقین بر سقوط تکلیف، تمام محتملات را انجام یا ترک می‌کنیم. مانند اجتناب از دو ظرف با علم به نجاست یک از آن دو.
نمونه روایات:
- امام علی (علیه السلام) فرمود: «حلال بیّن و حرام بیِن و شبهات بین ذلک فمن ترک ما اشتبه علیه من الاثم فهو لما استبان له أترک و المعاصی حمی الله فمن یرتع حولها یوشک أن یدخلها» (41) [احکام خداوند سه قسم است] حلال آشکار، حرام آشکار و شبهات بین این دو، پس هر که موارد مشتبه از گناهان را ترک کند بر طریق اولی حرام آشکار را ترک می‌کند. گناهان قُرق الهی به شمار می‌آیند، پس هر کس در اطراف آن‌ها بچرخد، نزدیک است که داخل آن شود.
- روایت مسعده بن زیاد از امام صادق (علیه السلام) از پدرانش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «الوقوف عند الشبههًْ خیر من الاقتحام فی الهلکهًْ» (42) توقف و احتیاط نزد شبهه بهتر از وارد شدن در پرتگاه هلاکت است.
- زراره می‌گوید از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: حجت خدا بر بندگان چیست؟ فرمود: «أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا مالا یعلمون» (43) آن‌چه می‌دانند بگویند و آن‌چه نمی‌دانند توقف کنند.

اصل تخییر

مجرای اصل تخییر در دوران بین دو محذور می‌باشد حال یا به خاطر فقدان نص یا اجمال نص یا تعارض دو نصّ باشد.
نمونه روایات:
- روایت حسن جهم از امام رضا (علیه السلام (44) و روایت دیگر که در باب تعادل و تراجیح گذشت.
- روایت مرفوعه زراره از امام باقر (علیه السلام) در مورد دو خبر متعارض که در آن حضرت بعد از بیان مرجحاتی فرمود: «اذن فتخیّر احدهما تأخذ به و تدع الآخر» (45).

اصل استصحاب

استصحاب در اصطلاح عبارت است از «إبقاء ما کان علی ما کان» یعنی حکم به بقای آن‌چه که قبلا وجود داشته است. مجرای استصحاب در شک بر موضوع یا حکمی است با لحاظ حالت سابقه، برخلاف بقیه اصول که در آن حالت سابقه لحاظ نمی‌شود.
نمونه روایات:
- روایت صحیح زراره از امام (علیه السلام)، که در آن از حکم صحت وضوی شخصی که شک دارد خواب رفته یا نه سوال می‌کند، امام (علیه السلام) پس از بیان جواب این مورد، یک قاعده کلی می‌گویند: «و لاینقض الیقین ابداً بالشک و لکن ینقضه بیقین آخر» (46) پس هرگز یقین با شک بعدی از بین نمی‌رود مگر اینکه یقین دیگری، یقین سابق را نقض کند.
- روایت محمد بن مسلم از امام صادق (علیه السلام) که از پدرانشان نقل می‌کند که امام علی (علیه السلام) فرمود: «من کان علی یقین فشک فلیمض علی یقینه، فإنّ الشک لا ینقض الیقین» (47) کسی که یقین دارد پس اگر شک کرد، بر یقین خود باقی باشد چرا که شک هرگز یقین را نقض نمی‌کند.
- از اسحاق بن عمار روایت شده که امام ابوالحسن (علیه السلام) به من فرمود: «اذا شککت فإبن علی الیقین، قال: قلت: هذا اصل؟ قال: نعم» (48) هرگاه شک کردی پس بنا را بر یقین بگذار، به امام عرض کردم: آیا این یک قاعده کلی است؟ فرمود: بلی.

نتیجه گیری

اکنون با توجه به روایات و شواهد و توضیحات و رفع ابهامات، واضح است که نه تنها اجتهاد مصطلح امروزی در دوران ائمه (علیهم السلام) وجود داشته است بلکه مبانی اجتهاد و اصول آن نیز، بر اساس همان شاکله و مورد تأیید ائمه اطهار (علیهم السلام) بوده است؛ و اجتهاد مورد تشویق دین و ائمه (علیهم السلام) بوده است؛ و تلاش مجتهدان در طول تاریخ در راستای نیل به هدف عالی اجتهاد یعنی زنده ‌نگه داشتن اسلام و پویایی آن بوده است.
ائمه (علیهم السلام) در طول مدت حضور خود، ابعاد و زوایای اجتهاد صحیح را به عنوان راه‌کاری قوی در حفظ و پویایی اسلام به شیعیان آموزش دادند. با ارائه این آموزه‌ها، شیعیان نه دچار انسداد باب اجتهاد در مقابل مسائل جدید شدند و نه مبتلا به نقیصه و نیاز به اجتهاد به رأی و قیاس و استحسان و...؛ بلکه توانستند بدون افراط و تفریط پاسخگوی حوادث واقعه در عصر غیبت باشند.
تنها بحث باقی مانده، در گستره و محدودیت مبانی اجتهاد و حیطه عقل در آن و مباحث جدید است که باید به طور دقیق و با تبیین بر اساس شاکله اصلی مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) به آن پرداخت، طبق حدیث معروف «علینا إلقاء الاصول و علیکم بالتفریع» (49)؛ که این بحث خارج از موضوع مقاله است و مجال آن در این مقاله نمی‌گنجد.
امید که خداوند متعال هر چه بیشتر ما را با معارف ناب اسلامی آشنا و در زدودن غم غبار از این معارف عالی، یاری فرماید.
و من الله التوفیق

پی‌نوشت‌ها:

1- اجتهاد در عصر معصومین:، ص 336 به نقل از اصول فقه ابو زهره، ص 12،13 و 14.
2- دروس فی علم الاصول، الحلقهًْ الاولی، ص 51.
3- اجتهاد در عصر معصومین:، ص 328 به نقل از اعیان الشیعه، ج 1، ص 137.
4- اجتهاد در عصر معصومین:، ص 317.
5- دروس فی علم الاصول، الحلقهًْ الاولی، ص 27.
6- برگرفته از کتاب اجتهاد در عصر معصومین:، ص 334 تا 354.
7- با استفاده از کتاب ائمه: و علم اصول، ص 127 تا آخر.
8- بحارالانوار، ج 2، ص 304، ح 47.
9- کافی، ج 1، ص 69، ح 1.
10- وسائل الشیعه، ج 1، ص 290، ح 1.
11- حشر آیه 7.
12- کافی، ج 1، ص 69، ح 3.
13- همان، ج 8، ص 7.
14- بحارالانوار، ج 23، ص 108، ح 11.
15- اصول فقه مظفر، ص 439. فرائد الاصول، ج 1، 137-144.
16- بحارالانوار، ج 2، ص 246.
17- وسائل الشیعهًْ، ج 18، ص 101. حدیث 9.
18- اصول کافی، ج 1، ص 52، حدیث 11. ترجمه از صادق حسن زاده.
19- مستدرک الوسائل، ج 9، ص 90.
20- ائمه: و علم اصول، ص 219.
21- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 301.
22- وسایل الشیعه، ج 18، ص 87.
23- بحارالانوار، ج 2، ص 235.
24- همان، ص 224.
25- وسایل الشیعه، ج 18، ص 81، ح 21.
26- اصول فقه مرحوم مظفر، ص 473.
27- کافی، ج 1، ص 11، ح 7.
28- کافی، ج 1، ص 25، ح 22.
29- کافی، ج 1، ص 25، ح 23.
30- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 262.
31- وسایل الشیعه، ج 18، ص 24، حدیث 6.
32- کافی، ج 1، ص 60، ح 6.
33- ائمه: و علم اصول، ص 275.
34- ائمه: و علم اصول، ص 265.
35- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 306.
36- بحار الانوار، ج 2، ص 224.
37- کافی، ج 1، ص 178، ح 2.
38- وسایل الشیعه، ج 11، ص 295، حدیث 1 و 2.
39- همان، ج 18، ص 119، حدیث 28.
40- همان، ص 127، حدیث 60.
41- وسایل الشیعه، ج 18، ص 118، حدیث 22.
42- همان، ص 112، حدیث 2.
43- همان، ص 119، حدیث 27.
44- همان، ص 87.
45- عوالی اللئالی، ج 4، ص 133.
46- وسائل الشیعه، ج 1، باب 1 من ابواب نواقض الوضوء، حدیث 1.
47- وسائل الشیعه، ج 7، باب 3 من ابواب احکام شهر رمضان، حدیث 13.
48- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 231، حدیث 1025.
49- وسائل الشیعه، ج 18، ص 41، حدیث 52.

منابع
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه.
1. ابو الحسن احمد بن فارس بن زکریا، معجم المقاییس اللغهًْ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1429 ق.
2. احسائی، محمد بن علی بن ابراهیم، عوالی اللآلی، چاپ اوّل، قم، انتشارات سید الشهداء، 1405 ق.
3. انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، قم، کتابفروشی مصطفوی.
4. جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر معصومین (علیهم السلام)، چاپ دوم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1387 ش.
5. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه إلی تحصیل المسائل الشرعیهًْ، چاپ اول، تهران، المکتبهًْ الاسلامیهًْ، 1409 ق.
6. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد خلیل عیتانی، چاپ اوّل، تهران، موسسه فرهنگی آرایه، 1387 ش.
7. صدر، سید محمد باقر، دروس فی علم الاصول، إعداد عبد الجواد ابراهیمی، چاپ پنجم، قم، انتشارات دارالعلم، 1428 ق.
8. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، الفهرست، نجف اشرف، المکتبهًْ المرتضویهًْ، 1356 ق.
9. تهذیب الاحکام، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش.
10. قمی، محمد بن علی بن حسن بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، چاپ سوم، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413 ق.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 ش.
12. مجلسی، علامه محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404 ق.
13. مطهری، مرتضی، ده گفتار، چاپ سی‌ام، تهران، انتشارات صدرا، 1389 ش.
14. آشنایی با علوم اسلامی 3 (اصول فقه، فقه)، قم، انشارات صدرا، 1358 ق.
15. مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، تحقیق عباس علی زارعی، چاپ هشتم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1390 ش.
16. میرعمادی، سید احمد، ائمه (علیهم السلام) و علم اصول، چاپ دوم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1387 ش.
17. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، چاپ اول، قم، موسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1408 ق.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.