سقوط صفویه

ایل نیمه چادرنشین غلجه زایی مقیم افغانستان، که خود در قلمرو سکونتش با طوایف رقیب در کشمکش بود، نیرویی آن چنان کارساز به حساب نمی آمد که قدرت برانداختن سلسله نامدار صفوی را داشته باشد. اما حکومت صفوی به درجه
چهارشنبه، 13 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سقوط صفویه
سقوط صفویه

نویسنده: محمد احمد پناهی



 
ایل نیمه چادرنشین غلجه زایی مقیم افغانستان، که خود در قلمرو سکونتش با طوایف رقیب در کشمکش بود، نیرویی آن چنان کارساز به حساب نمی آمد که قدرت برانداختن سلسله نامدار صفوی را داشته باشد. اما حکومت صفوی به درجه ای از ضعف و ناتوانی رسیده بود که جوانی از همین طایفه به عصیان برخاست و آن دولت 228 ساله پرآوازه را به زانو درآورد و از هم پاشید.

میرویس

در سالهای پایانی سلطنت شاه سلطان حسین، مردی جدی و کارآمد و در عین حال حیله گر و سیاست پیشه به نام "میرویس" ریاست ایل غلجه زایی را بر عهده داشت و با دربار صفوی روابطی نزدیک به هم رسانیده بود.
اجداد میرویس، بصورت میراث، کلانتری شهر قندهار را هم عهده دار بودند. بنابراین میرویس، علاوه بر ریاست ایل، کلانتر آن شهر هم بود، اما شاه صفوی، مقام بیگلربیگی قندهار را به "گرگین خان گرجی" که دین اسلام را پذیرفته و به "شهنواز خان" ملقب شده بود داد.
گرگین خان که از نفوذ میرویس در هراس بود، پس از ورود به قندهار، میرویس را توقیف کرد و به اصفهان فرستاد تا پادشاه صفوی در مورد او تصمیم بگیرد، اما میرویس که مردی محیل و سیّاس بود، به شاه سلطان حسین ثابت کرد که بی گناه است. این مورد توجه خاص و جزو مشاوران شاه قرار گرفت.(1)
از سوی دیگر، گرگین خان که تسلیم و فرمان پذیری افغان ها او را مغرور کرده بود، بر خشونت و زورگویی و ستم و غارت اموال مردم افزود.
میرویس که در دربار اوضاع را از نزدیک تماشا می کرد، به ضعف و آسیب پذیری سلطنت شاه سلطان حسین پی برد و از همانجا اندیشه ساقط کردن سلطنت صفوی در وی قوت گرفت.
او زمینه یک قیام را علیه شاه سلطان حسین در میان قبایل افغان فراهم کرد و به عنوان مقدمه در یک توطئه از پیش طراحی شده، گرگین خان و همراهان او را به باغی دعوت کرد و تمامی آنها را به قتل رساند.

محمود افغان

با قتل گرگین خان رابطه میان میرویس و دربار صفوی از هم گسیخت. میرویس اعلام استقلال کرد.
شاه، چند تن از سرداران خود را برای مطیع کردن میرویس فرستاد، امّا همه آنها شکست خوردند و کاری از پیش نبردند.
میرویس مدت شش سال (تا سال 1127 هـ) که مرگ گریبانش را گرفت، با قدرت و استقلال حکومت کرد.
پس از مرگ میرویس برادر او "میرعبدالله" به حکومت رسید. اما میرعبدالله با توطئه برادرزاده خود محمود پسر میرویس به قتل رسید. محمود که 19 ساله بود رهبری حکومت افغان ها را به دست گرفت. محمود، اندیشه های پدر را دنبال کرد. بزرگان قبیله اش هم از وی حمایت کردند. محمود پیوسته از اوضاع رقت بار حکومت ایران باخبر می شد و به سرعت خود را آماده ی حمله به ایران می کرد.
حکام و فرمانروایان شاه سلطان حسین او را در جریان تحرّکات نظامی افغان ها می گذاشتند امّا اطرافیان شاه، اهمیت خطر را در نظر او کاهش می دادند. محمد کاظم وزیر نوشته است:
رستم محمدخان [حاکم کرمان] مکرر عرایض در باب ورود افاغنه به خدمت پادشاه جم جاه ملایک پاسبان به اصفهان قلمی نمود [و درخواست کرد] که: تعداد چهار پنج هزار نفر امداد روانه نمائید، سودی نداد و امرا و مقرّبان بساط عشرت، به آن پادشاه ساده لوح عرض نمودند که: محمود، حدّ آن ندارد که وارد کرمان و اصفهان شود.(2)
امّا محمود، بر خلاف تصور "مقرّبان بساط عشرت" در خود حدّ آن را یافته بود که نخستین حمله ی خود را آغاز کند. او در سال 1133 هجری کرمان را در محاصره گرفت، اما با مقاومت دلیرانه لطفعلی خان، سردار ایرانی ــ که در این زمان حکومت فارس و بنادر را بر عهده داشت ــ شکست خورد و غلجه زائی ها عقب نشستند.
لطفعلی خان با دوراندیشی در صفحات جنوب به گردآوری سپاه پرداخت زیرا می دانست که حملات دیگری در پی خواهد بود.
ولی مشاوران بی لیاقت و خائن شاه، در این لحظات حسّاس و خطرناک به توطئه چینی علیه سردار دلیر پرداختند و شاه را واداشتند تا لطفعلی خان را برکنار و سپاهی را که گردآورده است، پراکنده سازد. سلطان حسین به دنبال عزل سردار، اعتمادالدوله صدراعظم (فتحعلی خان) را نیز به تحریک یکی از علما، که طمع در مقام صدراعظم داشت، برکنار کرد و با این اقدامات نادرست و زیان بار بهترین فرصت را برای محمود افغان فراهم کرد.
محمود با بیش از بیست هزار سپاهی در پایان سال 1134 هـ، از دشوارترین، اما کوتاهترین راه، یعنی از سیستان و کرمان به اصفهان حمله کرد.

نبرد گلون آباد

نزدیک "گلون آباد" (دهی از دهستان های حومه ی اصفهان) میان محمود افغان و محمدقلی خان اعتمادالدوله سردار سپاه ایران، نبرد سختی درگرفت که به شکست سپاه ایران انجامید. (شمار سپاه ایران را شصت هزار نفر نوشته اند.) توپخانه ایران، با 32 هزار توپ به چنگ افغان ها افتاد. و اصفهان به محاصره محمود افغان درآمد.
محمود افغام به شاه سلطان حسین پیشنهاد صلح کرد، مشروط بر اینکه شاه صفوی، علاوه بر انصراف از قندهار، سیستان و خراسان را نیز به افغان ها تسلیم کند، پنجاه هزار تومان غرامت جنگی بپردازد و یکی از دختران خود را هم به همسری محمود درآورد.
پیشنهاد محمود افغان در مجلس شاهی رد شد و محاصره ادامه یافت مردم شهر و پادگان اصفهان، دلیرانه مقاومت کردند. امّا قحطی کم کم مقاومت آنها را سست می کرد. شدّت فشار این قحطی بسیار زیاد بوده است به نوشته محمد کاظم مروی:
قحط و غلا به نحوی اشتداد یافت که دانه گندمی به یک اشرفی خرید و فروش می شد. به هر عمارتی که وارد می شدند، جمعی از صاحب ناموسان، لحاف زربفت را بر سر کشیده، جان به جان آفرین سپرده بودند.(3)
مردم که از ناتوانی حکومت در شکستن محاصره، به جان آمده بودند، در مقابل دربار به تظاهرات پرداختند:
به قدر سی چهل هزار نفر به توپخانه پادشاهی آمده سن و کلوخ بسیار به در و دیوار عمارت زده، می گفتند که:

با فکری بر حال ما بکن
یا محمود افغان را داخل کن.

چون خبر این رسوایی بر پادشاه عالم پناه رسید، مقرر فرمود تا در انبارهای غلّه را باز کرده، آنچه بود بر سر مردم تقسیم نمودند. چون یکماه فاصله شد، تنگی و غلا از اول شدیدتر شد.(4)
به نوشته مورخان در طول این ایام، شاه و درباریان او چنان دست و پای خود را گم کرده بودند که قادر به گرفتن هیچ تصمیم کارسازی نبودند.

قهر فتحعلی خان

و اگر یکی از سرداران یا دولتمردان می کوشید تا کاری درخور توجه انجام دهد، اطرافیان شاه و خود او بر اثر نادانی آنرا بی اثر می ساختند. مثلاً در گرماگرم محاصره، فتحعلی خان قاجار، بیگلربیگی استرآباد با دو سه هزار سوار، شبانه داخل اصفهان شد و روز بعد با یاری گروهی بسیار از مردم به مقابله با مهاجمان افغانی رفت و بسیاری از آنان را به هلاکت رساند. مردم به شدّت او را حمایت کردند.
اما سران حکومت شاه سلطان حسین بر او حسادت کردند و به شاه گفتند که فتحعلی خان قصد دارد پس از شکستن محاصره و راندن محمود افغان، در امور پادشاهی مداخله کند.
شاه ساده لوح این سخنان را باور کرد و پرسید: چه باید کرد؟ به او گفتند: فتحعلی خان را نزد خود احضار و سپس او را دستگیر و زندانی کن اما یکی از هواداران فتحعلی خان، وی را از توطئه آگاه کرد و او نیز از فرط خشم و ناراحتی روز بعد همراه با سپاهیان خود اصفهان را به قصد استرآباد ترک کرد و پای تخت و مردم محصور را به حال خود رها ساخت.(5)

ولیعهدی که به حرامسرا گریخت

مردم که از اقدام درباریان خشمگین بودند، سر به شورش برداشتند و خواستار شدند که تاج شاهی بر سر یکی از شاهزادگان گذاشته شود، شاید او با رهبری قوی تر بتواند پایتخت را از محاصره نجات دهد.
در حالی که سه ماه از محاصره گذشته بود، شاه و وزیران بر آن شدند تا یکی از شاهزادگان را از حرم خارج کنند و به عنوان ولیعهد انتخاب نمایند و مخافیانه از خطوط دشمن بیرون بفرستند و او به آذربایجان برود و سپاهی برای جنگ با افغان ها گرد آورد.
به این منظور "محمود میرزا" بزرگ ترین پسر شاه را با جلال و شکوه تمام به ولیعهدی برگزیدند. اما واقعه خنده دار و در عین حال عبرت آوری اتفاق افتاد به این معنی که شاهزاده جوان که بیشتر ایام عمر خود را در حرمسرا گذرانده بود، از مشاهده جمعیت پیرامون خود و آن همه احترام و چاپلوسی اطرافیان، در حیرت و بهت فرو رفت و به محض اینکه مراسم تاج گذاری به پایان رسید، شاه تازه خود را به درون حرمسرا انداخت و به هیچ قیمتی حاضر به بیرون آمدن نشد.
درباریان ناچار حقوق و امتیازات ولیعهدی او را به برادرش صفی میرزا دادند، اما او نیز از ترس، به محمود میرزا پیوست و حاضر نشد از حرمسرا بیرون بیاید.
به این ترتیب، سومین پسر شاه، طهماسب میرزا را ولیعهد اعلام کردند، و او را به سرکردگی دو هزار سپاهی، مخفیانه از اصفهان بسوی قزوین فرستادند. امّا طهماسب میرزا همین که به قزوین رسید، بجای گردآوری سپاه و آماده کردن آنها، به عیش و عشرت پرداخت و شهر محاصره شده اصفهان و شاه سلطان حسین و مردم را از یاد برد.(6)
این همه اختلال و ناتوانی در دستگاه حکومت، دربار و اقدامات ناروا و بیخردانه، روحیه مدافعان شهر را به شدّت ضعیف کرد. مردم دچار یأس و ناامیدی شدند، بسیاری از دولتمردان فرصت طلب و خائن مخفیانه یا آشکارا به محمود افغان پیوستند و گروهی نقش جاسوس را برای او بر عهده گرفتند.

تسلیم

شاه سلطان حسین که به کلّی خود را باخته بود، با محمود افغان وارد مذاکره شد و قبول کرد که محمود با دختر او ازدواج کند، تمام ایالاتی را که محمود خواسته است، به او واگذار کند، صد هزار تومان هم غرامت جنگی بپردازد. امّا محمود که از ورشکستگی و ناتوانی دولت صفوی به خوبی آگاه شده بود، خواستار تسلیم بدون قید و شرط شاه بود. و می گفت که به زودی تمام ایالات و منابع و شهرهای ایران را بدون موافقت شاه به دست خواهد گرفت و شاه را تهدید می کرد که تمام زنان و دختران و کنیزکان حرمسرای او را میان سپاهیان خویش تقسیم خواهد کرد.
شاه سلطان حسین نخست کوشید تا از پایتخت فرار کند ولی موفق به این کار نشد.
پس روز جمعه 12 محرم سال 1135، همراه سرداران و امیران خود بسوی اردوگاه محمود که در فرح آباد اصفهان استقرار یافته بود، حرکت کرد. در آنجا با دست خود تاج پادشاهی صفوی را از سر خویش برداشت و بر سر محمود افغان گذاشت و علامت های سلطنت را به او تسلیم کرد.
"پطرس گیلانتس" واقعه نگار ارمنی که شاهد این حادثه ی تاریخی بوده است، آنچه را که در آن مجلس گذشته، چنین شرح داده است:
شاه با دست خود جقّه را از عمامه برگرفت و آن را به دست وزیر محمود داد و از او خواست تا آنرا به محمود بدهد تا به سر خود نهد. وزیر جقّه را از دست شاه گرفت اما محمود که از زیر چشم می نگریست، از قبول آن تن زد. وزیر آنرا به شاه پس داد و شاه آنرا گرفته و پیش رفت و به دست خود آنرا بر سر محمود نهاد.(7)
با این تسلیم خفّت آور و ننگین که نظیر آنرا نه تنها در تاریخ ایران، بلکه در تاریخ کمتر ملّتی می توان دید، نخستین دوره حکومت 228 ساله سلسله صفوی سقوط کرد.
اگرچه ما دیگر با شاه سلطان حسین، این شاه نگون بخت و کنار رفته کاری نداریم ولی برای علاقمندان به سرانجام او اشاره می کنیم که شاه سلطان حسین در یک کاخ، مدت چهار سال (از 1135 تا 1139 هـ. ق) تحت نظر و بازداشت بود تا اینکه در حکومت اشرف افغان و به دستور او همراه شاهزادگان صفوی به قتل رسید.
محمود افغان خود را پادشاه ایران نامید. افغان ها که در آغاز قصدشان نجات از سلسله صفوی بود وقتی به حکومت رسیدند و قدرتی به دست آوردند به فکر توسعه قلمرو خود افتادند و بخش های مهم ایران مرکزی مثل؛ کاشان، قزوین و گلپایگان را تصرف کردند. سرداران و سربازان افغانی در شهرهای ایران دست به تجاوزات بسیار زدند. طبق نوشته مورخان روسی:
در قزوین، امان الله خان سردار افغان، غرامتی به مبلغ بیست هزار تومان از مردم آن سامان مطالبه کرد و از آنان خواست تا دختران زیباروی خود را به افغان ها تسلیم کنند.
دزدی و غارتگری سپاهیان وی موجب خروج [طغیان] روستائیان اطراف قزوین گشت.(8)
اما محمود افغان با مشکلات زیادی دست به گریبان بود که عمده ترین آنها قیام ها و مبارزات مردم ایران بود.
مردم شهرهای ایران هیچگاه متجاوزان به سرزمین خود را آرام و راحت نگذاشته اند. در این زمان مردم قزوین به انتقام جنایات سرداران و سربازان افغانی عده ای از آنان را کشتند و بقیه را مجبور به فرار کردند.
در کاشان و خوانسار و نقاط دیگر شورش های بسیار علیه آنان برپا کردند. شهر یزد با دفاع دلیرانه مردم، تسلیم افغان ها نشد.
بر خلاف بزرگان دولت صفوی که خود را باخته و زبونانه تسلیم تجاوز پیشگان ساختند، مردم وظایف ملّی و میهنی خود را با کمال هوشیاری و دقت انجام دادند. حزین لاهیجی شاعر و تاریخ نویسی که در آن عهد زندگی می کرده و در جریان حوادث بوده است می گوید: بعضی از روستاهای ایران در برابر افغان ها تا هفت سال پایداری کردند و سرانجام هم تسلیم نشدند.
مردم ایران در جنوب (شیراز، بندرعباس، کهکیلویه) و در ایالات شمالی یعنی گیلان و مازندران و آذربایجان، شاه طهماسب دوم را به پادشاهی شناختند و به اطاعت افغان ها گردن ننهادند.

از محمود تا اشرف

مدت سلطنت محمود افغان دو سال و هفت ماه به طول کشید. او که در برابر کوهی از مشکلات قرار گرفته بود و توانایی حلّ آنها را نداشت به جنون مبتلا گردید، به عالم ارواح متوسل شد و ایام خود را به ریاضت و خواندن ورد و دعا می گذراند و رو به گیاهخواری آورد.
در همین حال از قبیله خودش، رقیبی قوی تر از او بپاخاست. این رقیب "اشرف افغان" پسر میرعبدالله بود که پدرش با توطئه محمود به قتل رسیده بود.
اشرف که به گرفتن انتقام خون پدر کمر بسته بود با کمک سران افغان که از محمود و کارهای جنون آمیز او به تنگ آمده بودند، به اصفهان آمد و شبی محافظان و نگهبان کاخ محمود را غافل گیر کرد و خود را بر بالین محمود رساند و بالشی بر دهان او نهاد و خفه اش کرد و خود را شاه خواند. و برای اینکه وضع خود را محکم تر کند، به سراغ شاه سلطان حسین زندانی رفت و او را مجبور کرد همانطور که بر سر محمود تاج گذاشته است، با دست خود تاجی هم بر سر او بگذارد.
اما حتی اشرف هم قادر به ادامه حکومت نبود. بیشتر مقاومت ها و طغیان های مردم ایران که به آنها اشاره شد، در عهد همین اشرف رخ داد و بر شدت آن نیز افزوده شد. خاصه که طهماسب میرزا ولیعهد که به قزوین رفته بود، پس از تسلیم و زندانی شدن شاه سلطان حسین به فعالیت ها و تحرّکات خود افزوده بود. او سفیرانی به دربارهای روسیه و عثمانی فرستاد و از آنها برای اخراج افغان ها یاری خواست و وعده داد که اگر وی را یاری کنند، تمام شهرهای ساحلی دریای خزر را به روسها و تمام ایالات غربی ایران را به دولت عثمانی واگذار کند. امّا این دو دولت نیازی به طهماسب میرزا نداشتند زیرا با توجه به اوضاع ایران، میان خود قراردادی بسته و ایالات شمالی و غربی کشور ما را جزو سرزمین های حوزه حکومت خود اعلام کرده بودند.

ایران پاره پاره

برای آگاهی از اوضاع خطرناک ایران لازم است به جغرافیای سیاسی کشورمان در این روزهای حسّاس نظری بیندازیم:
ــ بخش عمده ای از مناطق غرب ایران در تصرف عثمانی ها بود.
ــ روس های تزاری در شمال و شمال غربی ایران به تاخت و تاز مشغول بودند.
ــ شاه طهماسب دوم در آذربایجان و خمسه و قزوین حکومت می کرد.
ــ افغان های ابدالی در هرات و سرزمین های اطراف آن مستقر بودند.
ــ اشرف افغان و غلجه زایی ها بر اصفهان و بخشهایی از ایران مرکزی حکم می راندند.
ــ ملک محمود سیستانی در خراسان خود را پادشاه خوانده بود.
ــ قهرمان کتاب ما، یعنی نادرشاه افشار در ابیورد و برخی از نواحی خراسان قدرت یافته بود.
ــ در استرآباد و مازندران، قاجارها مسلط بودند.
ــ شیوخ عرب، برخی از مناطق جنوب و خلیج فارس را در اختیار داشتند.
قدرت طلبان هنگام جو، ایران را پاره پار کرده بودند و بر هر پاره آن یکی از آنها تاخت و تاز می کرد. هیچکدام از آن ها بر این اندیشه نبود که ندای وحدت و یکپارچگی سر دهد و همه دست به دست هم بدهند و حکومتی مقتدر تشکیل دهند و متجاوزان را از سرزمین خود بیرون کنند. یکی از این هنگامه جویان، قهرمان کتاب ما بود و چنانکه گفتیم در قسمت کوچکی از خراسان، صاحب نام و آوازه بود. نامش نادرقلی افشار بود.

پی نوشت ها :

1.تاریخ ایران از دوران باستان، همان، ص 580 ــ 579.
2.عالم آرای نادری، همان، ص 26.
3.عالم آرای نادری، ص 28.
4. عالم آرای نادری، ص 29 ــ 28.
5.عالم آرای نادری، ص 28.
6.نادرشاه، لارنس لکهارت، ترجمه شفق همدانی، امیرکبیر، 1357.
7.گزارش پطرس گیلانتس مورخ ارمنی، نقل از مقاله ی سقوط صفویه در روایات ارمنی، دکتر عبدالحسین زرین کوب، یادداشت ها و اندیشه ها، 1356، ص 201.

منبع: نادرشاه

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
تحقیر و اخراج یک متحد از کاخ سفید
play_arrow
تحقیر و اخراج یک متحد از کاخ سفید
زمان دقیق آغاز اجرای طرح کالابرگ الکترونیکی
play_arrow
زمان دقیق آغاز اجرای طرح کالابرگ الکترونیکی
خاطره علی فروتن از شکستن شیشه مدرسه
play_arrow
خاطره علی فروتن از شکستن شیشه مدرسه
کنایه قالیباف به مشاجره ترامپ و زلنسکی
play_arrow
کنایه قالیباف به مشاجره ترامپ و زلنسکی
خشم سربازان اوکراینی حاضر در خط مقدم نبرد در واکنش به سخنان جنجالی و تحقیرآمیز ترامپ
play_arrow
خشم سربازان اوکراینی حاضر در خط مقدم نبرد در واکنش به سخنان جنجالی و تحقیرآمیز ترامپ
یک گل فوق العاده زیبا و تکنیکی
play_arrow
یک گل فوق العاده زیبا و تکنیکی
آیت‌الله جوادی آملی: وظیفه ماست نظام امامت امت را حفظ کنیم و امام فعلی را جانشین امام عصر(عج) بدانیم
play_arrow
آیت‌الله جوادی آملی: وظیفه ماست نظام امامت امت را حفظ کنیم و امام فعلی را جانشین امام عصر(عج) بدانیم
موافقت شورای نگهبان با تعویق انتخابات شوراها
play_arrow
موافقت شورای نگهبان با تعویق انتخابات شوراها
همه جملات استاد خیابانی در دربی
play_arrow
همه جملات استاد خیابانی در دربی
تمجید اژه‌ای ازعملکرد سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
play_arrow
تمجید اژه‌ای ازعملکرد سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
خطای شدید و ترسناک دروازه‌بان میلوال روی ماتتا ستاره کریستال پالاس
play_arrow
خطای شدید و ترسناک دروازه‌بان میلوال روی ماتتا ستاره کریستال پالاس
دستور مهم وزیر درباره تکلیف نوروزی
play_arrow
دستور مهم وزیر درباره تکلیف نوروزی
لحظۀ حملۀ تروریستی به ماموران پلیس راهور ریگانِ کرمان
play_arrow
لحظۀ حملۀ تروریستی به ماموران پلیس راهور ریگانِ کرمان
نماهنگ/ "روزه اولی" با نوای پویانفر
play_arrow
نماهنگ/ "روزه اولی" با نوای پویانفر
برپایی سفره سحری دسته‌جمعی در میان ویرانه‌ها در خان یونس
play_arrow
برپایی سفره سحری دسته‌جمعی در میان ویرانه‌ها در خان یونس