1. ببینید ایمانتان حقیقی است؟!
بدان که «ایمان» غیر از علم به خدا و وحدت، وسایر صفات کمالیه ثبوتیه و جلالیه و سلبیه، و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم قیامت است. چه بسا کسی دارای این علم باشد و مؤمن نباشد. شیطان، عالِم به تمام این مراتب به قدر من و شما هست و [درعین حال] کافر است. بلکه ایمان، یک عمل قلبی است که تا آن نباشد ایمان نیست.باید کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان چیزی را علم پیدا کرد، به قلب خود نیز تسلیم آنها شود، وعمل قلبی را، که یک نحوتسلیم و خضوعی است و یک طور تقبل وزیر بار رفتن است، انجام دهد تا مؤمن گردد. وکمال ایمان «اطمینان» است. نور ایمان که قوی شد، دنبالش اطمینان در قلب حاصل می شود. وتمام اینها غیر از علم است.
ممکن است عقل شما به برهان چیزی را ادراک کند، ولی قلب، تسلیم نشده باشد و علم بی فایده گردد. مثلاً شما به عقل خود ادراک کردید که مرده نمی تواند به کسی ضرر بزند و تمام مرده های عالم به قدر مگس، حس وحرکت ندارند و تمام قوای جسمانی و نفسانی از او مفارقت کرده، ولی چون این مطلب را قلب قبول نکرده وتسلیم عقل نشده، شما نمی توانید با مرده، شب تاریک به سر برید.
ولی اگر قلب، تسلیم عقل شد و این حکم را از او قبول کرد، هیچ این کار برای شما اشکالی ندارد. چنانکه بعد از چند مرتبه اقدام، قلب تسلیم شده دیگر باکی از مرده نمی کند.
پس، معلوم شد که تسلیم، که حظ (عمل و بهره ) قلب است، غیر از علم است، که حظ عقل است. ممکن است که انسان به برهان عقلی اثبات صانع تعالی وتوحید او و یوم معاد و دیگر از عقاید حقه نماید، ولی این عقاید را ایمان نگویند و او را مؤمن حساب نکنند، و درجمله کفار یا منافقین یا مشرکین باشد. منتها امروز چشم دل شما بسته است و بصیرت ملکوتی ندارید، این چشم ملکی ادراک نمی کند، وقتی کشف سریره (امور مخفی و پشت پرده ) شد و سلطنت حقه الهیه بروز کرد و طبیعت خراب شد و حقیقت به پا گردید(1)، ملتفت می شوید مؤمن به خدا نبودید، و این حکم عقل به ایمان مربوط نبود. تا لا اله الا الله با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود، انسان، مؤمن به وحدت خدا نیست. و وقتی این کلمه طیبه الهیه در قلب وارد شد؛ سلطنت قلب با خود حق تعالی می شود و دیگر انسان، کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمی داند و ازکسی دیگر متوقع جاه و جلال نیست و منزلت وشهرت را پیش دیگران طالب نمی شود(2).
2. نورانیت ایمان، در این دنیا قابل درک نیست
بدان که ایمان نیز از کمالات روحانیه ای است که به حقیقت نوریه آن کمتر کسی آگاه گردد. حتی خود مؤمنین تا در عالم دنیا و ظلمت طبیعت هستند، از نورانیت ایمان خود و کراماتی که در پیشگاه مقدس حق برای آنهاست مطلع نیستند.انسان تا در این عالم است، وضعیات این عالم وعادات آن، او را به طوری مأنوس به خود [می کند] که هرچه از کرامات و نعم آن عالم و یا خذلان و عذاب آنجا بشنود فوراً به یک صورت ملکی مقایسه می کند، مثلا کرامتهایی را که حق تعالی برای مؤمنین وعده فرموده و نعمی را که برای آنها تهیه فرموده و خبردادند انبیا (ع) به کرامتهای سلاطین و بزرگان به مردم مقایسه می کند یا قدری بهتر و بالاتر، و نعمتهای آنها را چون نعمتهای این عالم یا قدری لطیف تر و بهتر فرض می کند، با اینکه این مقایسه قیاس باطلی است.نعمتهای آن عالم و روح و ریحانش به تصور ما درست نیاید و به قلب ما نظیر آنها خطور نکرده [است]. ما نمی توانیم تصور کنیم که یک شربت آب بهشت دارای تمام لذات متصوره است، از هر قبیل که ممکن باشد، هریک ممتاز از دیگر، که کیفیت هر لذتی به لذات اینجا توان گفت شباهت ندارند (3).
3. بنگرید کدامیک از خواص ایمان در قلب شما رسوخ کرده است؟!
خدای تبارک وتعالی برای مؤمنین در قرآن شریف خود، خواصی ذکرفرموده است، وهمچنین در احادیث شریفه از اهل بیت عصمت و طهارت، برای مؤمن، اوصافی ذکر شده است که هیچ یک از آنها در ما نیست، با این که ما خود می دانیم که همه به علم برهانی یا امثال آن، اعتقاد به خدای تبارک وتعالی و توحید ذات مقدس و سایر ارکان ایمانی داریم. این نیست مگر برای آن که مذکور داشتیم که ایمان غیر از ادراک عقلی است. خدای تعالی در آیه دوم از سوره انفال فرماید:
(إنّما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا و علی ربّهم یتوکّلون )(4) تا آن که می فرماید: (اولئک هم المؤمنون حقّا)(5) به طور حصر می فرماید: مؤمنان آنانند که این چند صفت را دارند و غیر اینها مؤمن نیستند و در آخر نیز فرماید: این ها فقط مؤمن درست راست می باشند.
یکی از اوصافی که برای آنها ذکر شده است آن که چون ذکر خدا شود قلب های آنان ترسناک شود. و دیگر آنکه چون آیات حق برآنها خوانده شود، آن آیات ایمان آنها را زیادت کند. و دیگر آن که توکل آنها بر پروردگار خودشان است.
اکنون شما مدعی ایمان هستید، و همه ارکان ایمان را عقلاً یافتید،و برای هریک برهانی دارید یا بافتید، مراجعه به حال خود کنید، ببینید کدامیک از این خواص در قلبتان موجود است؟ این همه ذکر خدا می کنید و می شنوید، آیا کو آن ترس که علامت مؤمن است؟ البته قلبی که وجدان عظمت و جلال حق نکرده، و کبریا و علوّ شأن حق در آن وارد نشده، از ذکر حق ترسان نشود.
مؤمن آن کسی است که قلبش حضور قلب و احاطه قیومی آن ذات مقدس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.
البته از فطریات است که انسان در محضر سلطان عظیم الشأن، کوچک و خوفناک شود، گرچه در خود قصوری نبیند و خود را خدمتگزار ببیند، با آن که همه ممکنات از قیام به حقِ معرفت و عبادت آن ذات مقدّس قاصرند. چطور چنین نباشد با آنکه اشراف ممکنات و اعرف خلق الله و اقرب الی الله، رسول ختمی (ص) اعلان «ما عبدناک حقّ عبادتک، و ما عرفناک حقّ معرفتک» داده [است](6).
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشه لاغری چه خیزد
پس این خاصیتی که از علائم مؤمن است در ما یافت نشد.
و همین طور خاصیت دیگر که عبارت از زیاد شدن ایمان است از تلاوت آیات شریفه. این همه آیات تدوینیّه و تکوینیه، برما خوانده می شود و ارائه داده می شود، عوض آنکه بر ایمان ما افزایش حاصل آید، براحتجاب ما می افزاید.
در ایام عمر، چقدرها قرآن شریف - که بزرگترین آیات الهیه است - ما خود می خوانیم و از دیگران استماع می کنیم و نور ایمان در قلب ما پیدا نشده، و تذکر و تنبهی از آن آیات برای ما حاصل نیامده [است].
اکنون درست تفکر کن ببین صدر یا ذیل این آیه شریفه که آیه چهل و [ چهارم ] از سوره مبارکه فصلت است با ما تطبیق می کند؟ می فرماید:
(قل هو للذین آمنوا هدیً و شِفاء والذین لایؤمنون فی آذانهم وقر و هو علیهم عمی اولئک ینادون من مکان بعید ).
کجاست آن هدایت وشفای امراض باطنی که برای مؤمنین از قرآن شریف حاصل می شود؟
چه شده است که در گوش ما این آیات شریفه فرو نمی رود و برای ما خود، حجاب فوق حجاب می شود؟
این نیست جز آنکه نور ایمان در قلب ما نازل نشده، وعلوم ما به همان حدّ علمی باقی مانده و به لوح قلب وارد نگردیده، و دراین باب، در قرآن شریف آیات بسیاری است که با مقایسه حال خود با آن آیات و تطبیق آن آیات با صفات خود، به خوبی حال ما معلوم خواهد شد.
و اما خاصیت سوم که می فرماید: (و علی ربّهم یتوکلون ). حقیقت توکل واگذار کردن جمیع امور است به وکیل و اعتماد نمودن به وکالت اوست وصرف نظر نمودن از دیگران است و چشم امید از دیگران بستن است. و آن مبتنی بر چهار امر است که ارکان توکّل است:
اول، علم به آن که وکیل حاجت انسان را می داند.
دوم، علم به آن که قدرت به قضای حاجت دارد.
سوم، علم به آن که رحمت و شفقت به موکل دارد.
چهارم، آن که بخل از ساحت او دور است.
اکنون مراجعه به حال خود کنیم [آیا]، این چهار علم از برای ما حاصل است نسبت به ذات مقدس حق تعالی؟! همه او را عالم به ذرات کائنات می دانی، علم او را محیط به تمام موجودات می دانیم قدرت کامله او را نافذ در أرضین و سموات می دانیم و رحمت عامه شامله او را به همه موجودات می دانیم و او را مبرّی ازهمه نقایص - که بخل نیز از آنها است- می دانیم، با اینکه عِلماً ارکان توکل برای ما حاصل است و شک در هیچ یک از این امور اربعه نداریم، با این وصف، آثاری از توکل درما نیست.
اعتماد ما به مردم و چشم امید ما به خلایق بیشتر است از خالق. حاجات خود را از مخلوق ضعیف می خواهیم و دست طمع خود را پیش دونان ( افراد پست ) دراز می کنیم. دائما در پی جلب قلوب مردم هستیم، با آنکه مقلّب القلوب را حق می دانیم. اینها نیست جز آنکه مذکور داشتیم که علم به این ارکان، غیر از ایمان است، چون قلب ما از این علوم خالی است و این ارکان را در قلب وارد ننمودیم، از علم خود نتیجه ای حاصل نکنیم. از اینجا معلوم می شود که درست گفته آنکه گفته:
پای استدلالیان چو بین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
ماخود با علم بحثی استدلالی و با براهین متقنه (محکم)، ارکان توکل را دریافتیم و در آنها شائبه شک و ریبی در ما نمی رود. با همه حال، از نور توکل در دل ما پرتوی نیست، واز صفای انقطاع ازخلق و پیوستگی به حق، در ما اثری یافت نشود.
پس این خاصیت ایمانی نیز از ما مسلوب است و اگر خواص و علائم ایمان نبود، خود ایمان نیز نیست(7).
4. حلاوت ایمان آنگاه چشیده شود که انسان به زهد حقیقی برسد
تامحبت دنیا و رغبت به آن در قلب جایگزین است، عیب های آن، همه حُسن می نماید و زشتی های آن جمیل و جمال نمایش دهد. آن روزی خدای تعالی عیب های آن را به ما بفهماند، و درد و درمان را به ما ارائه دهد که قلب را از محبت دنیا تهی و از سرخ و زرد (طلاو نقره) آن اعراض کنیم.پس چون این حجاب غلیظ خرق (دریده و پاره ) شد، عیب هائی که به صورت خوبی و نیکویی و جمال، خودنمائی کرده بود، از پرده بیرون افتد و چون انسان درد و درمان را فهمید، راه سلوک بر او روشن شود وطریق اصلاح برای او آسان گردد.
وچون که حبّ دنیا رأس تمام خطایا است، با زهد در دنیا سلامت نفس حاصل شود و اگر زهد حقیقی برای انسان دست [دهد] به همه معنی سالم و بی عیب از دنیا به دار سلامت خارج شود، چون که تمام عیب ها از تعلقات حاصل شود، و چون تعلق به غیر عزّ قدس نباشد، سلامت مطلقه رخ دهد.
و بإسناده عن حفص بن غیاث عن أبی عبدالله - علیه السلام - قال:
«سمعته یقول: جُعل الخیر کله فی بیت و جعل مفتاحه الزّهد فی الدنیا. ثم قال: قال رسول الله - (ص) - «لا یجد الرجل حلاوة الایمان حتی لا یبالی من اکل الدنیا»، ثم قال ابو عبدالله - (ع) - حرام علی قلوبکم ان تعرف حلاوة الایمان حتی تزهد فی الدنیا»(8).
و از این حدیث معلوم شد که رسیدن به خیرات و سعادات، بی قطع علاقه از دنیا و زهد در آن میسر نشود، و تعلق به دنیا و رغبت به آن، اصل اصول شقاوت و احتجاب است. ونیز معلوم شود که زهد، مفتاح باب خیرات است، و چنانچه سابق بر این ذکر شد، خود زهد مقصود بالذات نیست، چنانچه مفتاح، خود مقصود بالذات نیست، بلکه برای فتح باب است. پس فتح باب سعادت و معرفت با زهد شود.
پس از آن حضرت صادق (ع) خود به طور اختصار، اول درجه زهد و اول درجه خیرات را بیان فرمود، و از حضرت رسول (ص) نقل فرمود که: حلاوت وشیرینی ایمان را کسی نمی یابد، مگر با زهد و عدم مبالات به امثال مأکولات این دنیا، و تا از منزل حیوانی و بطن و فرج نگذرد، به مقام روحانی و منزل انسانی نخواهد رسید.
ما اکنون که در درجه حیوانات و منزل بهائم هستیم، از حقیقت ایمان بلکه اسلام، جز اسمی و حرفی نمی دانیم از این معنی، حلاوت و شیرینی ایمان را نمی فهمیم. تا قلب ذائقه پیدا نکند، چشیدن حلاوت برای آن میسور [نیست] و تا در منزل حیوانیت است، قلبی نیست تا ذائقه [ای ] داشته باشد(9)
پی نوشت ها :
1- اشاره به عالم پس از مرگ و روز قیامت است که در آن، حقایق باطنی و پشت پرده وجود انسان که در دنیا از دیده ها مخفی بوده، ظاهر و آشکار می گردد. همچنان که قرآن کریم از آن روز به (یوم تُبلی السرائر) روزی که پوشیده ها آشکار شود یاد کرده است.
2- شرح چهل حدیث، ص 38- 37.
3- شرح چهل حدیث، 553.
4- مؤمنان کسانی هستند که چون نام خدا برده شود، خوف بر دلهای ایشان چیره گردد و چون آیات خدا بر آنان خوانده شود ایمانشان افزوده گردد و بر پروردگارشان توکل کنند. سوره انفال: آیه 2.
5- ایشان به درستی همان ایمان آورندگان هستند. سوره انفال: آیه 4.
6- تو را آنگونه که باید عبادت نکردیم و آنگونه که شایسته تو بود نشناختیم. بحارالانوار، ج 68، ص 23.
7- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 95-91.
8- حفص بن غیاث گفت: ازامام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: تمام خیر در خانه ای قرار داده شده که کلید آن زهد در دنیا است. سپس فرمود: پیامبر خدا (ص) فرمودند: انسان شیرینی ایمان را نمی یابد مگر آنکه باکی نداشته باشد که چه کسی دنیا را خورده است (دنیا به او روی آورده است) سپس امام صادق (ع) فرمود: حرام است بر قلبهای شما که شیرینی ایمان را بچشید مگر آنکه در دنیا زهد ورزد. وسایل الشیعه، ج 16، ص 12.
9- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 309- 308.