نویسنده: لی جن جونگ
اسلام دینی است که هم به اعتقادات توجه دارد و هم به کشورداری. «قرآن و سنت»نه تنها شامل اصول اعتقادی و اخلاقیات است، بلکه بخش بزرگی از اصول و تئوریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را نیز در برمی گیرد و والاترین اصول روابط شخصی و اجتماعی برای اداره کشور اسلامی را ارائه می دارد. بنابراین، اسلام از ابتدای کار شکل حاکمیت ترکیبی سیاست و دین را طرح نمود و اعتلا و اضمحلال دین و کشور را در ارتباط نزدیک با یکدیگر قرار داد. این شکل حاکمیت در دوران قرون وسطی برای خلفای عرب«عصر مشعشع»را پدید آورد. بعدها دراثر گسترش امپراتوی خلفا و افزایش درگیریهای داخلی و مبارزات برسرقدرت، دولت مرکزی بتدریج روی به ضعف نهاد. در طول تاریخ، ایرانیان، ترکها، مغولها، یکی پس از دیگری به مرکز قدرت نزدیک شدند، بر اعراب حکومت راندند و یا بنام خلیفه، برحاکمیت مسلط شدند. از قرن شانزدهم، ترکان برسراسر کشورهای عربی سلطه یافتند. چون آنها همه مسلمان هستند و به اسلام اعتقاد دارند. همگی «از یک خاندان»بشمار می آیند قرآن و سنت برای آنها نیز مهمترین اصل و شالوده قانونگذاری بود، بنابراین باز هم دین و سیاست از یکدیگر جدا بحساب نمی آمد. در اوایل قرن نوزدهم، در دوران خلفای عثمانی، کشورهای مسلمان در شرق که تحت حکومت ترکها قرار داشتند، رویارویی قدرتهای غربی واقع شدند. در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم این کشورها یکی پس از دیگری بصورت مستعمره و یا در حیطه نفوذ قدرتهای غربی، درآمدند. روشنفکران به این نتیجه رسیدند که سلطه غرب قدرتمند برشرق مسلمان در نتیجه ضعف خود مسلمانان است. و نفاق بین کشورها، عدم اتحاد بین مردم و بروز رخوت و در جا زدن و کهنه گرائی اعتقادی باعث از میان رفتن پویائی اولیه دین گردیده است. از آن پس آنان از موضع سیاسی آغازیدند و خواهان اصلاح دین گردیدند و شعار «پان اسلامیسم»را مطرح کردند. آنها از مسلمانان شرق خواستند که متحد شوند، در تلاش عظیمی برای نجات برآیند و با تلاش مشترک، تجاوز و توسعه طلبی استعمار غرب را ریشه کن سازند. آنها به اصل اسلام ناب و فرونهادن زوائد و شاخ و برگها بازگشتند و به تبلیغ روحیه پیشرو اسلام اولیه و تجدد حیات امت پرداختند. برجسته ترین چهره های این امر سید جمال الدین افغانی و محمد عبده هستند. که اولی خواهان اصلاحات سیاسی و دیگری مبلغ اصلاحات دینی بود.
پان اسلامیسم از مسلمانان همه کشورها می خواهد که با یکدیگر متحد شوند و بالاتفاق به مبارزه با استعمار بپردازند، اصلاحات اجتماعی و دینی بعمل آورند و حرکت تجدید حیات تازه را بنیاد نهند. این خاستگاه هر تندرو و پیشروی بود، اما شعار آنها در زمینه اتحاد به معنی اتحاد زیرپرچم خلفاء یعنی زیر پرچم ترکهای عثمانی بود و طبیعی است که امکان تحقق نداشت زیرا برخلاف جریانات عصر بود. امپراتوری عثمانی در آن تاریخ بسیار پوشیده و فاسد بود مالیاتهای سنگین از مردم دریافت می کرد، ستمگر بود و از مدتها پیش نارضائی و مخالف تمام مسلمانان شرق را علیه خود برانگیخته بود. ضمناً اصلاحات مورد نظر آنان منافع اساسی فئودالها و زمینداران را به مخاطره نمی افکند، و حتی خواهان ادامه نظامی سیاسی فئودالی بود اما بهرحال پان اسلامیسم برتاریخ معاصر مسلمانان شرق و مبارزات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه معاصر تمام کشورهای عربی تأثیر عظیم نهاد و در پیشبرد آگاهی سیاسی و رستاخیز تمام کشورهای منطقه نقش اساسی ایفاء کرد.
بخش دوم مقاله به زندگی اندیشه سیاسی و تفکر فلسفی سید جمال الدین اختصاص دارد و بشرح زیر است.
در 18 سالگی برای تکمیل تحصیلات به هند رفت. و پس از زیارت مکه به افغانستان بازگشت و در دربار استخدام شد. هنگامی که شاه محمد خان(1863-1793 میلادی) عازم محاصره هرات بود. جمال الدین نیز به آنجا رفت. محاصره تحقق نیافت و محمد خان دراثر بیماری درگذشت. دراختلافاتی که بر سر جانشینی پیش آمد استعمار انگلیس فرصت را غنیمت دانست، وارد صحنه شد و از شاهزاده شیرعلی حمایت نمود، موجب تشدید تفرقه شد و در امور سراسر افغانستان به مداخله پرداخت. شاهزاده حامی جمال الدین در این رقابتها دچار شکست گردید و عازم ایران شد، اما در نیشابور درگذشت، جمال الدین چاره ای جز ترک کشور نیافت. حدود سال 1869 به هند و بعدها به مصر رفت و در دانشگاه الازهر در قاهره به تدریس پرداخت. در اینجا برای اولین بار با محمد عبده ملاقات کرد. او چهل روز بعد مصر را ترک کرد و عازم استانبول شد و در آنجا مورد استقبال گرم قرار گرفت زیرا پان اسلامیسم او با آرزوهای ترکها انطباق داشت، آنها می خواستند از طریق«اتحاد بزرگ اسلامی»امپراتوری در حال زوال عثمانی را نجات بخشند. اما اصلاحات دینی و سیاسی مورد نظر جمال الدین با مخالفت شدید جناح محافظه کار مذهبی روبرو گردید. در ماه دسامبر1870 ترکیه را ترک نمود و در 22 مارس 1871 دوباره به مصر بازگشت صدر اعظم وقت مصر او را پذیرا شد زیرا می خواست از تعالیم او برای برانگیختن احساسات میهن پرستی دینی مردم استفاده کند. جمال الدین پس از ورود به قاهره از حقوق ماهانه و مسکن برخوردار گردید و چون با استادان دانشگاه الازهر اختلاف نظر داشت، در آنجا درس نگفت، بلکه در اقامتگاه خود به تدریس پرداخت و از طریق این مدرسه و روزنامه ای که انتشار داد، مردم را ارشاد می نمود. چندی نگذشت که شاگردان او نیز روزنامه هائی چون «روزنامه مصر»، «روزنامه بازرگانی»منتشر نمودند. اندیشه پیشرو جمال الدین از پشتیبانی و حمایت مردم مصر برخوردار گردید و موجب نارضائی شدید استعمار انگلیس شد. در ماه اوت 1879توفیق پاشا حکمران مصرتحت فشار انگلیس دستور اخراج جمال الدین را صادر کرد. روز 22 آن ماه جمال الدین به کشتی نشست، قاهره را ترک کرد و عازم هند شد. ابتدا در حیدرآباد اقامت گزید و چون در سال 1882 انقلاب اعرابی پاشا در مصر وقوع یافت دولت هند او را به شهر کوچکتری منتقل ساخت. این بار جمال الدین در حدود 4 سال درهند بود و کتابی در رد آراء اصحاب نیچریه بزبان فارسی، نگاشت
استعمار انگلیس پس از شکست انقلاب اعرابی پاشا از دولت هند خواست که جمال الدین را اخراج کند اما به او اجازه سفر به کشورهای اسلامی داده نشود جمال الدین در سپتامبر1883 از هند عازم انگلیس شد مدتی در لندن ماند سپس به پاریس رفت و آنجا را برای تبلیغ اندیشه خود بسیار مناسب تشخیص داد. چون فرانسه با انگلیس برسر مصر و آفریقای شمالی رقابت و تضاد داشت بعضی از فرانسویان در صدد فراهم ساختن تسهیلات و پشتیبانی برای او برآمدند. شاگرد او محمدعبده هم که پس از شکست اعرابی پاشا محکوم به سه سال تبعید شده بود در دسامبر 1882 مصررا ترک گفت و دیری نگذشت که به پاریس آمد و اینها با روشنکران مسلمان هندی و مصری «انجمن العروة الوثقی»را تأسیس نمودند که هدف تجدید اعتلای اسلام را دنبال می کرد. این انجمن مجله ای بنام «العروة الوثقی»نیز انتشار می داد. ریاست انجمن با جمال الدین و سردبیری مجله با محمد عبده بود. روز 12 مارس 1884 جمال الدین در روزنامه یاد شده مقاله ای نوشت که در آن رابطه ضعیف و قوی، علل ضعف ضعیف و دلایل قدرت قوی و راهها و شرایط قدرت یافتن ضعیف، بررسی شده بود. منظور جمال الدین از زورمندان در این مقاله، اروپائیان بودند و ضعیفان اشاره به کشورهای اسلامی شرق داشت. بطور کلی روزنامه العروة الوثقی مطالبی راجع به دین، سیاست، جامعه، اخلاق، و علوم معاصر چاپ می کرد و حیطه آن شامل زمینه های ذیل بود.
1- پان اسلامیسم.
2- مسائل مربوط به ملل زیرستم در مشرق زمین.
3- مسئله مصر.
4- مسئله سودان.
انگلیسی ها بشدت از این جریده خوف داشتند و بهر وسیله از ورود آن به مصر و هند و کشورهای عربی جلوگیری می نمودند و مردم این مناطق را از انتشار آن می ترساندند. این روزنامه از مارس 1884 تا اکتبر آن سال، 18 شماره انتشار یافت و سپس توقیف گردید. پس از آن محمدعبده به بیروت رفت و خواستار اصلاح نظام آموزشی گردید اما توفیق نیافت. او پس از 6 سال تبعید، در اواخر سال 1888 به مصر بازگشت و از آن پس سیاست را به کنار نهاد. جمال الدین درمارس 1886 به ایران رفت اما چون نظراتش با شاه همسوئی نداشت. بزودی مجبوربه ترک آنجا گردید. به روسیه عزیمت کرد و مورد پشتیبانی تزار قرار گرفت. او از رفتن به روسیه دو هدف داشت اول بهره برداری از تضادهای روسیه و انگلیس، جلب حمایت روسیه و کمک به ملل مسلمان برای مقابله با توسعه طلبی انگلیس در خاورمیانه و دوم درخواست از دولت روسیه برای بهبود وضع زندگی مردم مسلمان آسیای مرکزی، در تحقق هدف اول دستاوردی نداشت بلکه برعکس، انگلیس با بهره برداری از تضادهای داخل روسیه، بخشهای وسیعی از امپراتوری عثمانی را در حیطه نفوذ خود درآورد. اما در مورد هدف دوم موفق بود. دولت تزاری به مسلمانان سرزمینهای آسیائی مرکزی خود اجازه تجدید چاپ قرآن و برخی دیگر از آثار و آزادی اعتقادات داد و کنترل سیاسی بر آنها را کاهش بخشید. چون اندیشه های انقلابی جمال الدین موجبات نگرانی تزار را فراهم آورده بود او را برای مدت سه سال تحت نظر قرار دادند. در سال 1889 عازم مونیخ شد، در آنجا با ناصرالدین شاه که مشغول بازدید از آلمان بود ملاقات کرد و شاه بار دیگراز او دعوت نمود تا به ایران سفر کند. در آن موقع در ایران خواست اصلاحات بسیار قوی بود و انتظار داشتند از تجارب جمال الدین در این راه استفاده گردد. شاه نیز در آغاز طرفدار حکومت مبتنی بر قانون اساسی بود و نظرات جمال الدین را پذیرفت، اما نیروهای محافظه کار مخالفت کردند. شاه را تحت فشار قرار دادند و از جمال الدین ترساندند، شاه مجبور به تغییر عقیده شد و بتدریج از جمال الدین دوری گزید. جمال الدین نزدیک شدن طوفان را احساس کرد، و مجبور به ترک تهران شد و در گوشه ای انزوا جست، اما مردم باز هم به تعداد زیاد به ملاقات او می آمدند و درخواست آموزش و رهنمود داشتند و سخنان گرم بسیار می گفتند. در آن موقع امواج اصلاح طلبی و حکومت مبتنی برقانون اساسی در ایران رو به تزاید بود و هنگامی که اوضاع وخیم شد، شاه سربازانی را به دستگیری جمال الدین فرستاد، سپس در سال 1891 درسر آغاز زمستانی سخت، او را با پای برهنه به مرزها بردند و اخراج نمودند. جمال الدین به بصره رفت، 7 ماه ماند، می خواست به ترکیه برود اما اجازه ندادند و فقط موافقت نمودند به انگلیس برود. در انگلیس دست به انتشار جزوه ماهانه تازه ای بنام «نورجهان»زد که اولین شماره آن در فوریه 1892 منتشر شد و در آن انواع مظالم در ایران و جنایات شاه انعکاس یافته بود. شاه بتدابیر گوناگون برای متوقف ساختن ماهنامه متوسل گردید. اما توفیق نیافت و بالاخره به سلطان ترکیه متوسل شد. آنان که خود از نفوذ افکار جمال الدین به منطقه اروپائی ترکیه و حزب جوانان و فراهم شدن مقدمات سرنگونی امپراتوری عثمانی نگران بودند، از او دعوت کردند که به استانبول سفر نماید. جمال الدین به امید قبولاندن اندیشه «پان اسلامیسم»به زمامداران ترکیه عازم آن شهر شد، اما آنها در حقیقت درصدد تحت نظر نگهداشتن او بودند و اجازه انتشار افکار او به سایر نقاط را نمی دادند- در 11 مارس 1896 شاه ایران ترورشد، جمال الدین در اظهار عقاید خود آزادی بیشتر یافت و سلطان ترکیه نگران گردید دیری نپائید که جمال الدین به بیماری سلطان در 9 مارس 1898 درگذشت اخباری نیز حاکی است که بوسیله سلطان مسموم شده است. او را در حومه استانبول بخاک سپردند. در سال 1926 یک شرق شناس آمریکائی بنام «کلان»از جهت احترام و علاقه قلبی به جمال الدین، قبر او را یافت آنرا مرمت نمود و لوحی سنگی بر آن نهاد که چنین نوشته ای دارد «آنکه آرامگاه این دوستدار همه مسلمانان جهان را تعمیر کرد چارلی کلان آمریکائی بسال 1926»انعکاس این رویداد در جهان اسلام بسیار زیاد بود شورائی تشکیل گردید که بسیاری از مشاهیر زمان در آن عضویت داشتند. در دسامبر1944، بقایای جمال الدین به بغداد حمل شد و پس از مراسمی با شکوه، با هواپیمای اختصاصی به افغانستان انتقال یافت و بخاک سپرده شد.
(1) مخالفت با مداخله کشورهای استعمارگر غرب در امور مسلمانان شرق و اعمال تعرض و تهدید علیه آنها.
(2) لازم دانستن اصلاحات سیاسی و اجتماعی در جوامع اسلامی.
(3) لازم دانستن اصلاحات دینی در جوامع اسلامی.
جمال الدین بر همین اساس فکر«پان اسلامیسم»را مطرح ساخت و مبلغ «اتحاد اسلام»و «حکومت اسلامی»بود. او در این راه تا پایان عمر مبارزه کرد و اگر چه با موانع متعدد روبرو گردید، از تلاش باز نماند. مداخلات استعمار انگلیس در امور داخلی افغانستان سرآغاز تنفر جمال الدین از استعمار بود و هرچه ناروائیهای استعمار انگلیس آشکارتر می شد انزجار او نیز افزایش می یافت. جمال الدین به روشنی می دانست که راه افزایش آگاهی مردم هر کشور بهبود آموزش آنان است. زیرا انسان بی سواد به حقوق و تکالیف خود آگاهی ندارد و نمی تواند مفهوم مجلس و انتخابات را درک کند. بنابراین هنگامی که برای اولین بار به مصر رفت. انتشار افکار و عقاید سیاسی او در دانشگاه الازهر با مخالفت محافظه کاران روبرو گردید. زیرا احساس می کردند محتوای سخنان او اصول اعتقادات مردم درباره دین را تکان داده است.
جمال الدین در قهوه خانه ها و سایر محافل عمومی نیز سخن می راند و مستمعین او روشنکران، دانشجویان، کارگران، شهرنشینان و کسبه بودند. او مدرسه براه انداخت، روزنامه چاپ کرد و شاگردانش اسحاق و نقیب، یکی پس از دیگری در قاهره و اسکندریه روزنامه های «قاهره»و «بازرگانی»را انتشار دادند.
جمال الدین معتقد بود که رستاخیر قومی معاصر از اصلاحات مذهبی آغاز می گردد سپس به اصلاحات اجتماعی می رسد و آنگاه اصلاحات سیاسی و برقراری انتخابات و مجلس شورا امکان پذیر می شود و تحقق می یابد. او بر آن بود که اصلاحات به دل و اندیشه ها ارتباط دارد و پس از یک نیاز درونی و خودجوش است. کلیه پیروی اصلاحات در دست زمامداران نهفته است. زیرا در مشرق زمین، این بالا دستها هستند که دستور می دهند چه بشود و زیردستان انجام می دهند نه اینکه زمامداران براساس نظریات زیردستان عمل کنند او در طول زندگانی خود برای جلب پشتیبانی به منظور اجرای نظرات خویش، بهر سوی روی آورد و با محافظه کاران مبارزه سخت نمود. اتحاد اسلامی و حکومت اسلامی مورد نظر باید متحد مستحکم و قدرتمند باشد تا دین اسلام و کشورهای اسلامی بتوانند درصحنه های جهانی عرض اندام کنند و رستاخیر و پیشرفت واقعی تحقق یابد و این امر بسادگی با کپی کردن اروپا ممکن نیست. بعقیده او تقلید از اروپائیان موجب ستایش کورکورانه از آنان می گردد، و عظمت انسان شرقی و فرهنگ شرقی را از میان می برد. اصلاح دینی مورد نظر او با حرکت اصلاح دینی مورد نظر محمدقطب (1546-1483) مشابهت داشت. انسان را آزاد و مساوی می دانست پشت و معتقد بود نظام استبدادی و بردگی که ستمگران برپا می سازد پا زدن به اصول اعتقادی و تعالیم عالیه اسلام است. بنظر او پدید آمدن دو شعبه پروتستان و کاتولیک در مسیحیت و رقابت آنها عامل ظهور فرهنگ معاصر اروپا بوده است.
اندیشه سیاسی جمال الدین جلوتر از زمان خود بود و مردم از درک و پذیرش آن عاجز بودند. اما او نومید نشد و کار خود را ادامه داد بعدها شاگرد و دوستش عبده به او توصیه کرد دست از سیاست بردارد و به مطالعه و تحقیق بسنده کند، اما مورد انتقاد جمال الدین قرار گرفت.
جمال الدین معتقد بود همه ادیان اعم از ادیان کهن و ادیان الهی، برمبنای اخلاق و معنویات قرار دارند. دین و معنویات ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند. انسانها را از بدکرداری باز می دارند و راه و روش مشترکی در جامعه پدید می آورند. دین و معنویت پدید آورنده فرهنگ بشری و نیروی محرکه رشد و پیشرفت آنست. او فرهنگ را بنای معظمی تشبیه می کند که برشش پایه استوار باشد. سه پایه آن دین و سه پایه دیگر اخلاق و معنویت است. پایه های دین عبارتند از:
1- انسان برتر از آنست که ساخته دست طبیعت باشد. او اشرف مخلوقات است. انسان از طریق ارتقاء روحی و اخلاقی قدم به قدم راه تکامل می پوید و از حضیض حیوانیت به مدینه فاضله انسانیت می رسد.
2- هرانسان معتقد که به دین خود پایبند باشد، بهترین است و این اعتقاد به او یاری خواهد داد تا راه کمال را بپیماید. بنابراین اعتقاد نیروی محرکه پیشرفت و رشد بشریت است.
3- زندگی دنیوی مقدمه ای برای تکمیل و سعادت زندگی اخروی است.
پایه های سه گانه اخلاق و معنویت عبارتند از:
1- شرم و حیا و آن تجلی احترام و اعتماد به نفس انسان و نمایانگر روح و درون او و بنیاد همه آموزش ها و تربیت ها است.
2- ایمان، و آن معنویت فردی و همچنین معنویت عمومی جامعه و شالوده همه روابط اجتماعی است.
3- وفاداری، شرط بقای فرد و پیوند دهنده مناسبات انسانها است. جمال الدین معتقد بود که ماده گرائی از دموکریت (تقریباً 460 تا 370 پیش از میلاد) و اپیکور(341 تا 270 پیش از میلاد)و سایر فلاسفه ماتریالیست کهن فراهم آمده است. او ماده گرائی و تئوری تکامل را رد می کرد و می گفت ماتریالیسم معاصر قادر پاسخگوئی باین مسئله نیست که ماده بیجان چگونه حیات می یابد و روح پیدا می کند و همچنین سئولات دیگری راجع به اصل حیات و احساسات و غیره وجود دارد که آنها را هم نمی تواند جواب گوید. او با این عقیده دهریون که می گویند انسان ساخته دست طبیعت است، مخالف بود و می گفت انسان و طبیعت بکلی متفاوتند. بعضی از فلاسفه انسان را حیوان هوشمند دانسته اند. جمال الدین می گوید انسان دارای قدرت ابتکار و سازندگی است و همین محیط زندگی او را ساخته است نه اینکه طبیعت و محیط زندگی باعث ایجاد قدرت ابتکار او شده باشد. انسان یک جهان کاملاً مستقل است. او دین برحق را دین الهی می دانست و می گفت دین پدیده آمده و رشد یافته از زندگی اجتماعی نیست. اصول اعتقادی هم ساخته دست یک انسان نمی باشد بلکه خداوند آنرا به بشریت عطا نموده و یکی دیگر از تفاوتهای انسان و حیوان درهمین است.
جمال الدین براین عقیده بود که اصلاح دین اسلام باید براساس قرآن و سنت انجام گیرد و از دخل و تصرف در آن خودداری گردد. همانگونه که درخت را حرث می کنند تا میوه بیشتر و بهتری بدهد، دین نیز باید از زوائد پاک گردد. جمال الدین معتقد است که اندیشه «پانته ایسم»(خداوند را مجموعه نیروی طبیعت دانستن) از اعتقادات ادیان یونان باستان است و اعراب قرون وسطی هنگام ترجمه آثار فلسفی یونانیان، نا آگاهانه آنرا وارد عقاید خود ساختند. بنابراین پانته ایسم جزء اصول عقاید اسلام نمی باشد. جمال الدین اندیشمند، فیلسوف و مصلح اجتماعی بسیار دورنگری بود. او آرزوها و خواستهای ملل مسلمان مشرق زمین را با ایمان راسخ بیان داشت و مشغول مبارزه ضد استعماری و ضد حکومت استبدادی و مشعل اصلاح طلبی میهن پرستانه را برافروخت او عمر خویش را وقف اهداف والایش ساخت. زندگانی او سرشار از روشنی، صراحت درستی ناآرامی و رک گوئی بی حد بود. بعضی این ویژگی را عامل ناکامی او می دانند و عده ای نیز همین را رمز موفقیت نهائی امر او می شمارند.
منبع:جونگ، لی جن؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
پان اسلامیسم از مسلمانان همه کشورها می خواهد که با یکدیگر متحد شوند و بالاتفاق به مبارزه با استعمار بپردازند، اصلاحات اجتماعی و دینی بعمل آورند و حرکت تجدید حیات تازه را بنیاد نهند. این خاستگاه هر تندرو و پیشروی بود، اما شعار آنها در زمینه اتحاد به معنی اتحاد زیرپرچم خلفاء یعنی زیر پرچم ترکهای عثمانی بود و طبیعی است که امکان تحقق نداشت زیرا برخلاف جریانات عصر بود. امپراتوری عثمانی در آن تاریخ بسیار پوشیده و فاسد بود مالیاتهای سنگین از مردم دریافت می کرد، ستمگر بود و از مدتها پیش نارضائی و مخالف تمام مسلمانان شرق را علیه خود برانگیخته بود. ضمناً اصلاحات مورد نظر آنان منافع اساسی فئودالها و زمینداران را به مخاطره نمی افکند، و حتی خواهان ادامه نظامی سیاسی فئودالی بود اما بهرحال پان اسلامیسم برتاریخ معاصر مسلمانان شرق و مبارزات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه معاصر تمام کشورهای عربی تأثیر عظیم نهاد و در پیشبرد آگاهی سیاسی و رستاخیز تمام کشورهای منطقه نقش اساسی ایفاء کرد.
بخش دوم مقاله به زندگی اندیشه سیاسی و تفکر فلسفی سید جمال الدین اختصاص دارد و بشرح زیر است.
1- زندگی و نوشته های جمال الدین
جمال الدین درسال 1839 در اسدآباد درحومه کابل بدنیا آمد و از اعقاب خلیفه علی (ع) که بر حق تلقی می گردد بود. از هشت سالگی به خواندن کتاب پرداخت، از آموزش مناسبی برخوردار شد و اینها برای رشد و پیشرفت بعدی او شالوده ای عالی فراهم ساخت.در 18 سالگی برای تکمیل تحصیلات به هند رفت. و پس از زیارت مکه به افغانستان بازگشت و در دربار استخدام شد. هنگامی که شاه محمد خان(1863-1793 میلادی) عازم محاصره هرات بود. جمال الدین نیز به آنجا رفت. محاصره تحقق نیافت و محمد خان دراثر بیماری درگذشت. دراختلافاتی که بر سر جانشینی پیش آمد استعمار انگلیس فرصت را غنیمت دانست، وارد صحنه شد و از شاهزاده شیرعلی حمایت نمود، موجب تشدید تفرقه شد و در امور سراسر افغانستان به مداخله پرداخت. شاهزاده حامی جمال الدین در این رقابتها دچار شکست گردید و عازم ایران شد، اما در نیشابور درگذشت، جمال الدین چاره ای جز ترک کشور نیافت. حدود سال 1869 به هند و بعدها به مصر رفت و در دانشگاه الازهر در قاهره به تدریس پرداخت. در اینجا برای اولین بار با محمد عبده ملاقات کرد. او چهل روز بعد مصر را ترک کرد و عازم استانبول شد و در آنجا مورد استقبال گرم قرار گرفت زیرا پان اسلامیسم او با آرزوهای ترکها انطباق داشت، آنها می خواستند از طریق«اتحاد بزرگ اسلامی»امپراتوری در حال زوال عثمانی را نجات بخشند. اما اصلاحات دینی و سیاسی مورد نظر جمال الدین با مخالفت شدید جناح محافظه کار مذهبی روبرو گردید. در ماه دسامبر1870 ترکیه را ترک نمود و در 22 مارس 1871 دوباره به مصر بازگشت صدر اعظم وقت مصر او را پذیرا شد زیرا می خواست از تعالیم او برای برانگیختن احساسات میهن پرستی دینی مردم استفاده کند. جمال الدین پس از ورود به قاهره از حقوق ماهانه و مسکن برخوردار گردید و چون با استادان دانشگاه الازهر اختلاف نظر داشت، در آنجا درس نگفت، بلکه در اقامتگاه خود به تدریس پرداخت و از طریق این مدرسه و روزنامه ای که انتشار داد، مردم را ارشاد می نمود. چندی نگذشت که شاگردان او نیز روزنامه هائی چون «روزنامه مصر»، «روزنامه بازرگانی»منتشر نمودند. اندیشه پیشرو جمال الدین از پشتیبانی و حمایت مردم مصر برخوردار گردید و موجب نارضائی شدید استعمار انگلیس شد. در ماه اوت 1879توفیق پاشا حکمران مصرتحت فشار انگلیس دستور اخراج جمال الدین را صادر کرد. روز 22 آن ماه جمال الدین به کشتی نشست، قاهره را ترک کرد و عازم هند شد. ابتدا در حیدرآباد اقامت گزید و چون در سال 1882 انقلاب اعرابی پاشا در مصر وقوع یافت دولت هند او را به شهر کوچکتری منتقل ساخت. این بار جمال الدین در حدود 4 سال درهند بود و کتابی در رد آراء اصحاب نیچریه بزبان فارسی، نگاشت
استعمار انگلیس پس از شکست انقلاب اعرابی پاشا از دولت هند خواست که جمال الدین را اخراج کند اما به او اجازه سفر به کشورهای اسلامی داده نشود جمال الدین در سپتامبر1883 از هند عازم انگلیس شد مدتی در لندن ماند سپس به پاریس رفت و آنجا را برای تبلیغ اندیشه خود بسیار مناسب تشخیص داد. چون فرانسه با انگلیس برسر مصر و آفریقای شمالی رقابت و تضاد داشت بعضی از فرانسویان در صدد فراهم ساختن تسهیلات و پشتیبانی برای او برآمدند. شاگرد او محمدعبده هم که پس از شکست اعرابی پاشا محکوم به سه سال تبعید شده بود در دسامبر 1882 مصررا ترک گفت و دیری نگذشت که به پاریس آمد و اینها با روشنکران مسلمان هندی و مصری «انجمن العروة الوثقی»را تأسیس نمودند که هدف تجدید اعتلای اسلام را دنبال می کرد. این انجمن مجله ای بنام «العروة الوثقی»نیز انتشار می داد. ریاست انجمن با جمال الدین و سردبیری مجله با محمد عبده بود. روز 12 مارس 1884 جمال الدین در روزنامه یاد شده مقاله ای نوشت که در آن رابطه ضعیف و قوی، علل ضعف ضعیف و دلایل قدرت قوی و راهها و شرایط قدرت یافتن ضعیف، بررسی شده بود. منظور جمال الدین از زورمندان در این مقاله، اروپائیان بودند و ضعیفان اشاره به کشورهای اسلامی شرق داشت. بطور کلی روزنامه العروة الوثقی مطالبی راجع به دین، سیاست، جامعه، اخلاق، و علوم معاصر چاپ می کرد و حیطه آن شامل زمینه های ذیل بود.
1- پان اسلامیسم.
2- مسائل مربوط به ملل زیرستم در مشرق زمین.
3- مسئله مصر.
4- مسئله سودان.
انگلیسی ها بشدت از این جریده خوف داشتند و بهر وسیله از ورود آن به مصر و هند و کشورهای عربی جلوگیری می نمودند و مردم این مناطق را از انتشار آن می ترساندند. این روزنامه از مارس 1884 تا اکتبر آن سال، 18 شماره انتشار یافت و سپس توقیف گردید. پس از آن محمدعبده به بیروت رفت و خواستار اصلاح نظام آموزشی گردید اما توفیق نیافت. او پس از 6 سال تبعید، در اواخر سال 1888 به مصر بازگشت و از آن پس سیاست را به کنار نهاد. جمال الدین درمارس 1886 به ایران رفت اما چون نظراتش با شاه همسوئی نداشت. بزودی مجبوربه ترک آنجا گردید. به روسیه عزیمت کرد و مورد پشتیبانی تزار قرار گرفت. او از رفتن به روسیه دو هدف داشت اول بهره برداری از تضادهای روسیه و انگلیس، جلب حمایت روسیه و کمک به ملل مسلمان برای مقابله با توسعه طلبی انگلیس در خاورمیانه و دوم درخواست از دولت روسیه برای بهبود وضع زندگی مردم مسلمان آسیای مرکزی، در تحقق هدف اول دستاوردی نداشت بلکه برعکس، انگلیس با بهره برداری از تضادهای داخل روسیه، بخشهای وسیعی از امپراتوری عثمانی را در حیطه نفوذ خود درآورد. اما در مورد هدف دوم موفق بود. دولت تزاری به مسلمانان سرزمینهای آسیائی مرکزی خود اجازه تجدید چاپ قرآن و برخی دیگر از آثار و آزادی اعتقادات داد و کنترل سیاسی بر آنها را کاهش بخشید. چون اندیشه های انقلابی جمال الدین موجبات نگرانی تزار را فراهم آورده بود او را برای مدت سه سال تحت نظر قرار دادند. در سال 1889 عازم مونیخ شد، در آنجا با ناصرالدین شاه که مشغول بازدید از آلمان بود ملاقات کرد و شاه بار دیگراز او دعوت نمود تا به ایران سفر کند. در آن موقع در ایران خواست اصلاحات بسیار قوی بود و انتظار داشتند از تجارب جمال الدین در این راه استفاده گردد. شاه نیز در آغاز طرفدار حکومت مبتنی بر قانون اساسی بود و نظرات جمال الدین را پذیرفت، اما نیروهای محافظه کار مخالفت کردند. شاه را تحت فشار قرار دادند و از جمال الدین ترساندند، شاه مجبور به تغییر عقیده شد و بتدریج از جمال الدین دوری گزید. جمال الدین نزدیک شدن طوفان را احساس کرد، و مجبور به ترک تهران شد و در گوشه ای انزوا جست، اما مردم باز هم به تعداد زیاد به ملاقات او می آمدند و درخواست آموزش و رهنمود داشتند و سخنان گرم بسیار می گفتند. در آن موقع امواج اصلاح طلبی و حکومت مبتنی برقانون اساسی در ایران رو به تزاید بود و هنگامی که اوضاع وخیم شد، شاه سربازانی را به دستگیری جمال الدین فرستاد، سپس در سال 1891 درسر آغاز زمستانی سخت، او را با پای برهنه به مرزها بردند و اخراج نمودند. جمال الدین به بصره رفت، 7 ماه ماند، می خواست به ترکیه برود اما اجازه ندادند و فقط موافقت نمودند به انگلیس برود. در انگلیس دست به انتشار جزوه ماهانه تازه ای بنام «نورجهان»زد که اولین شماره آن در فوریه 1892 منتشر شد و در آن انواع مظالم در ایران و جنایات شاه انعکاس یافته بود. شاه بتدابیر گوناگون برای متوقف ساختن ماهنامه متوسل گردید. اما توفیق نیافت و بالاخره به سلطان ترکیه متوسل شد. آنان که خود از نفوذ افکار جمال الدین به منطقه اروپائی ترکیه و حزب جوانان و فراهم شدن مقدمات سرنگونی امپراتوری عثمانی نگران بودند، از او دعوت کردند که به استانبول سفر نماید. جمال الدین به امید قبولاندن اندیشه «پان اسلامیسم»به زمامداران ترکیه عازم آن شهر شد، اما آنها در حقیقت درصدد تحت نظر نگهداشتن او بودند و اجازه انتشار افکار او به سایر نقاط را نمی دادند- در 11 مارس 1896 شاه ایران ترورشد، جمال الدین در اظهار عقاید خود آزادی بیشتر یافت و سلطان ترکیه نگران گردید دیری نپائید که جمال الدین به بیماری سلطان در 9 مارس 1898 درگذشت اخباری نیز حاکی است که بوسیله سلطان مسموم شده است. او را در حومه استانبول بخاک سپردند. در سال 1926 یک شرق شناس آمریکائی بنام «کلان»از جهت احترام و علاقه قلبی به جمال الدین، قبر او را یافت آنرا مرمت نمود و لوحی سنگی بر آن نهاد که چنین نوشته ای دارد «آنکه آرامگاه این دوستدار همه مسلمانان جهان را تعمیر کرد چارلی کلان آمریکائی بسال 1926»انعکاس این رویداد در جهان اسلام بسیار زیاد بود شورائی تشکیل گردید که بسیاری از مشاهیر زمان در آن عضویت داشتند. در دسامبر1944، بقایای جمال الدین به بغداد حمل شد و پس از مراسمی با شکوه، با هواپیمای اختصاصی به افغانستان انتقال یافت و بخاک سپرده شد.
2- اندیشه سیاسی جمال الدین
رئوس اندیشه سیاسی جمال الدین عبارتست از:(1) مخالفت با مداخله کشورهای استعمارگر غرب در امور مسلمانان شرق و اعمال تعرض و تهدید علیه آنها.
(2) لازم دانستن اصلاحات سیاسی و اجتماعی در جوامع اسلامی.
(3) لازم دانستن اصلاحات دینی در جوامع اسلامی.
جمال الدین بر همین اساس فکر«پان اسلامیسم»را مطرح ساخت و مبلغ «اتحاد اسلام»و «حکومت اسلامی»بود. او در این راه تا پایان عمر مبارزه کرد و اگر چه با موانع متعدد روبرو گردید، از تلاش باز نماند. مداخلات استعمار انگلیس در امور داخلی افغانستان سرآغاز تنفر جمال الدین از استعمار بود و هرچه ناروائیهای استعمار انگلیس آشکارتر می شد انزجار او نیز افزایش می یافت. جمال الدین به روشنی می دانست که راه افزایش آگاهی مردم هر کشور بهبود آموزش آنان است. زیرا انسان بی سواد به حقوق و تکالیف خود آگاهی ندارد و نمی تواند مفهوم مجلس و انتخابات را درک کند. بنابراین هنگامی که برای اولین بار به مصر رفت. انتشار افکار و عقاید سیاسی او در دانشگاه الازهر با مخالفت محافظه کاران روبرو گردید. زیرا احساس می کردند محتوای سخنان او اصول اعتقادات مردم درباره دین را تکان داده است.
جمال الدین در قهوه خانه ها و سایر محافل عمومی نیز سخن می راند و مستمعین او روشنکران، دانشجویان، کارگران، شهرنشینان و کسبه بودند. او مدرسه براه انداخت، روزنامه چاپ کرد و شاگردانش اسحاق و نقیب، یکی پس از دیگری در قاهره و اسکندریه روزنامه های «قاهره»و «بازرگانی»را انتشار دادند.
جمال الدین معتقد بود که رستاخیر قومی معاصر از اصلاحات مذهبی آغاز می گردد سپس به اصلاحات اجتماعی می رسد و آنگاه اصلاحات سیاسی و برقراری انتخابات و مجلس شورا امکان پذیر می شود و تحقق می یابد. او بر آن بود که اصلاحات به دل و اندیشه ها ارتباط دارد و پس از یک نیاز درونی و خودجوش است. کلیه پیروی اصلاحات در دست زمامداران نهفته است. زیرا در مشرق زمین، این بالا دستها هستند که دستور می دهند چه بشود و زیردستان انجام می دهند نه اینکه زمامداران براساس نظریات زیردستان عمل کنند او در طول زندگانی خود برای جلب پشتیبانی به منظور اجرای نظرات خویش، بهر سوی روی آورد و با محافظه کاران مبارزه سخت نمود. اتحاد اسلامی و حکومت اسلامی مورد نظر باید متحد مستحکم و قدرتمند باشد تا دین اسلام و کشورهای اسلامی بتوانند درصحنه های جهانی عرض اندام کنند و رستاخیر و پیشرفت واقعی تحقق یابد و این امر بسادگی با کپی کردن اروپا ممکن نیست. بعقیده او تقلید از اروپائیان موجب ستایش کورکورانه از آنان می گردد، و عظمت انسان شرقی و فرهنگ شرقی را از میان می برد. اصلاح دینی مورد نظر او با حرکت اصلاح دینی مورد نظر محمدقطب (1546-1483) مشابهت داشت. انسان را آزاد و مساوی می دانست پشت و معتقد بود نظام استبدادی و بردگی که ستمگران برپا می سازد پا زدن به اصول اعتقادی و تعالیم عالیه اسلام است. بنظر او پدید آمدن دو شعبه پروتستان و کاتولیک در مسیحیت و رقابت آنها عامل ظهور فرهنگ معاصر اروپا بوده است.
اندیشه سیاسی جمال الدین جلوتر از زمان خود بود و مردم از درک و پذیرش آن عاجز بودند. اما او نومید نشد و کار خود را ادامه داد بعدها شاگرد و دوستش عبده به او توصیه کرد دست از سیاست بردارد و به مطالعه و تحقیق بسنده کند، اما مورد انتقاد جمال الدین قرار گرفت.
3- اندیشه فلسفی جمال الدین
اندیشه فلسفی جمال الدین «ایده آلیسم »است. دیدگاههای او در زمینه شناخت و حیات بشر و کائنات و غیره مبتنی بر اعتقادات دینی وحدت وجودی است. او با ماتریالیسم و انکار روح مخالفت می ورزید و کتاب «رد نیچریه»کاملاً بیانگر این دیدگاه می باشد. این کتاب در فاصله سالهای (1883-1879) هنگامی که سید جمال در هند اقامت داشت به زبان فارسی به رشته تحریر درآمده است. در نیمه دوم قرن نوزدهم، علوم بسرعت درحال پیشرفت بود. داروین و سایر دانشمندان علوم طبیعی «تئوری تکامل»را مطرح ساخته بودند و ماتریالیسم که در سراسر جهان انتشار می یافت«خالق موجودات»و «عقل اولی»را نفی می کرد. این اندیشه ها بین جوانان مسلمان هند تأثیر حتمی داشت و برخی از اندیشمندان محافل مذهبی نگران آن بودند که ادامه این وضع عواقب شدید داشته باشد. در 23 دسامبر 1880 معلمی بنام «مولوی»طی نامه ای از جمال الدین پرسید نظر«دهریون»(طبیعیون) چیست؟ چرا این نظریه اکنون مطرح گردیده است؟ علت اینکه این نظریه دین را نفی می کند چیست؟ در پاسخ او جمال الدین کتاب «رد نیچریه»را نگاشت و در آن لزوم و اهمیت اعتقاد مذهبی را مورد پشتیبانی قرار داد. بنیان اعتقادی اسلام را تشریح کرد و روند توسعه اندیشه دهری از سرآغاز تا آنروز و شکل های آن در اعصار و اماکن مختلف را تبیین کرد. او می گفت که علت گسترش افکار دهری در هند نتیجه کمبود اطلاعات و شناخت دینی مسلمانان آنجا است تأثیر نوشته جمال الدین برمسلمانان هند بسیار زیاد بود. بسیاری از مسلمانان از آن پس در قبال اندیشه و جهان نگری دهری روش منفی در پیش گرفتند و به رد آن پرداختند.جمال الدین معتقد بود همه ادیان اعم از ادیان کهن و ادیان الهی، برمبنای اخلاق و معنویات قرار دارند. دین و معنویات ارتباط بسیار نزدیک با هم دارند. انسانها را از بدکرداری باز می دارند و راه و روش مشترکی در جامعه پدید می آورند. دین و معنویت پدید آورنده فرهنگ بشری و نیروی محرکه رشد و پیشرفت آنست. او فرهنگ را بنای معظمی تشبیه می کند که برشش پایه استوار باشد. سه پایه آن دین و سه پایه دیگر اخلاق و معنویت است. پایه های دین عبارتند از:
1- انسان برتر از آنست که ساخته دست طبیعت باشد. او اشرف مخلوقات است. انسان از طریق ارتقاء روحی و اخلاقی قدم به قدم راه تکامل می پوید و از حضیض حیوانیت به مدینه فاضله انسانیت می رسد.
2- هرانسان معتقد که به دین خود پایبند باشد، بهترین است و این اعتقاد به او یاری خواهد داد تا راه کمال را بپیماید. بنابراین اعتقاد نیروی محرکه پیشرفت و رشد بشریت است.
3- زندگی دنیوی مقدمه ای برای تکمیل و سعادت زندگی اخروی است.
پایه های سه گانه اخلاق و معنویت عبارتند از:
1- شرم و حیا و آن تجلی احترام و اعتماد به نفس انسان و نمایانگر روح و درون او و بنیاد همه آموزش ها و تربیت ها است.
2- ایمان، و آن معنویت فردی و همچنین معنویت عمومی جامعه و شالوده همه روابط اجتماعی است.
3- وفاداری، شرط بقای فرد و پیوند دهنده مناسبات انسانها است. جمال الدین معتقد بود که ماده گرائی از دموکریت (تقریباً 460 تا 370 پیش از میلاد) و اپیکور(341 تا 270 پیش از میلاد)و سایر فلاسفه ماتریالیست کهن فراهم آمده است. او ماده گرائی و تئوری تکامل را رد می کرد و می گفت ماتریالیسم معاصر قادر پاسخگوئی باین مسئله نیست که ماده بیجان چگونه حیات می یابد و روح پیدا می کند و همچنین سئولات دیگری راجع به اصل حیات و احساسات و غیره وجود دارد که آنها را هم نمی تواند جواب گوید. او با این عقیده دهریون که می گویند انسان ساخته دست طبیعت است، مخالف بود و می گفت انسان و طبیعت بکلی متفاوتند. بعضی از فلاسفه انسان را حیوان هوشمند دانسته اند. جمال الدین می گوید انسان دارای قدرت ابتکار و سازندگی است و همین محیط زندگی او را ساخته است نه اینکه طبیعت و محیط زندگی باعث ایجاد قدرت ابتکار او شده باشد. انسان یک جهان کاملاً مستقل است. او دین برحق را دین الهی می دانست و می گفت دین پدیده آمده و رشد یافته از زندگی اجتماعی نیست. اصول اعتقادی هم ساخته دست یک انسان نمی باشد بلکه خداوند آنرا به بشریت عطا نموده و یکی دیگر از تفاوتهای انسان و حیوان درهمین است.
جمال الدین براین عقیده بود که اصلاح دین اسلام باید براساس قرآن و سنت انجام گیرد و از دخل و تصرف در آن خودداری گردد. همانگونه که درخت را حرث می کنند تا میوه بیشتر و بهتری بدهد، دین نیز باید از زوائد پاک گردد. جمال الدین معتقد است که اندیشه «پانته ایسم»(خداوند را مجموعه نیروی طبیعت دانستن) از اعتقادات ادیان یونان باستان است و اعراب قرون وسطی هنگام ترجمه آثار فلسفی یونانیان، نا آگاهانه آنرا وارد عقاید خود ساختند. بنابراین پانته ایسم جزء اصول عقاید اسلام نمی باشد. جمال الدین اندیشمند، فیلسوف و مصلح اجتماعی بسیار دورنگری بود. او آرزوها و خواستهای ملل مسلمان مشرق زمین را با ایمان راسخ بیان داشت و مشغول مبارزه ضد استعماری و ضد حکومت استبدادی و مشعل اصلاح طلبی میهن پرستانه را برافروخت او عمر خویش را وقف اهداف والایش ساخت. زندگانی او سرشار از روشنی، صراحت درستی ناآرامی و رک گوئی بی حد بود. بعضی این ویژگی را عامل ناکامی او می دانند و عده ای نیز همین را رمز موفقیت نهائی امر او می شمارند.
منبع:جونگ، لی جن؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی
/ج