مبارزات سید جمال با استعمار خارجی و استبداد داخلی ایران

در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، از نیمه دوم قرن سیزدهم تا زمان شکوفایی نهضت مشروطیت یا فاصله سالهای 1250 تا 1334 هجری قمری- بحرانی ترین ادوار حیات سیاسی کشورماست. زیرا در این برهه حساس که بخش
شنبه، 30 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبارزات سید جمال  با استعمار خارجی و استبداد داخلی ایران
مبارزات سید جمال الدین اسدآبادی با استعمار خارجی و استبداد داخلی ایران

 

نویسنده: دکتر حسین رزمجو




 

در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، از نیمه دوم قرن سیزدهم تا زمان شکوفایی نهضت مشروطیت یا فاصله سالهای 1250 تا 1334 هجری قمری- بحرانی ترین ادوار حیات سیاسی کشورماست. زیرا در این برهه حساس که بخش عمده آن مقارن با سلطنت پنجاه ساله ناصرالدین شاه قاجار(1264-1313) می باشد، طوفانهایی بنیان کن و بدبختی زا، از شمال و جنوب ایران، در سیمای استعماری ویرانگر در شرف تکوین، شکل گیری و پیشرفت به سوی کشورهای اسلامی از جمله ایران است.
در این دوران، دولت استعمارگر انگلیس بعد از معاهده پاریس(1) در سال 1273 ه ق به منظور تصاحب منابع ثروت کشورمان، از جنوب، به سویمان چنگ و دندان تیز کرده است و از رهگذر مذاکرات دیپلماسی و عقد قراردادهایی تحمیلی، امتیازاتی را نظیر: ایجاد بانک شاهنشاهی، ساختن راههای شوسه و آهن، تلگراف، استخراج نفت، خرید دخانیات، برای خود فراهم آورده و با تجاوز به جزایر خلیج فارس و سواحل جنوبی ایران، مستقیماً در امور داخلیمان دخالت می کند. و از طرف شمال، روسیه تزاری نیز- پس از معاهده ننگین ترکمان چای(2) که به سال 1243 هجری قمری در زمان سلطنت فتحعلی شاه منعقد می شود- به رقابت با انگلیس - چشم طمع به بخش دیگری از خطه زرخیز کشورمان دوخته و با کسب امتیازاتی چون استفاده از جنگلهای گیلان و طالش، احداث بانک استقراضی در تهران، ایجاد راه از شمال به آذربایجان، بهره برداری از معادن آهن قراچه داغ، کشتیرانی در دریای خزر و مرداب انزلی و...(3) مناطق شمال ایران را عرصه تاخت و تازهای استعماری خود قرار می دهد.
روسیه تزاری و بریتانیا کبیر! این دو رقیب جهانخوار، با استفاده از حق «کاپیتولاسیون»که در این هنگام در ایران معمول است، و با برخورداری از وجود رجال سرسپرده و خائن دربار قاجار که نقش ستون پنجم دشمن را در کشورمان ایفا می کنند، به توسعه اقتدار و نفوذ روزافزون خویش در آن سرگرم هستند، و از طرفی وضع داخلی ایران که: «به واسطه شدت فساد دستگاه اداری مملکت و وجود هیات حاکمه بی اطلاع و نالایق، که منابع ثروت کشور را به معرض حراج گذارده اند و امتیاز پشت سر امتیاز به روسها، انگلیسها و دیگران می دهند، مانند صفحه شطرنجی شده است که حرکت یک طرف، با اقدام و حرکت طرف دیگر مواجه می شود، و این دو رقیب استعماری می کوشند تا یکدیگر را مات سازند و حریف را از میدان به درکنند»(4) و این وضع مخصوصاًًً در دوره حکومت ناصرالدین شاه، به حدی از نابسامانی و پریشانی رسیده است(5) که اوضاع غمبار آن را از ابیات سروده فتح الله شیبانی کاشانی (1308-1241 ه ق) شاعر معاصر این سلطان قدر قدرت خودخواه می توان به خوبی دریافت:

باغ پریشان و سرو و کاج پریشان
ملک پریشان و تخت و تاج پریشان

لعنت حق بر لجاج باد، که گشته است
کار در شاه، از لجاج پریشان

وای بر ملکی که شد ز داخل و خارج
دخل پریشیده و خراج پریشان

شه نکند هیچ خواب امن چو دارد
بستر شوریده و دواج پریشان

خیز نبیند شبان زروغن و پشمش
هر گله ای را که شد نتاج پریشان

لابد باید یکی طبیبی حاذق
مملکتی را که شد مزاج پریشان(6)

لذا در این اوضاع رقت بار که مادر وطنمان- ایران- مانند محتضری مجروح در چنگال گرگهای خارجی و داخلی، گرفتار و مشرف به هلاکت است و به طبیبی حاذق نیاز دارد، تا زخمهای او را بشناسد و بر آنها مرهم التیام نهد، عنایات خداوند شامل حال ملتمان می شود و پزشکی دردآگاه و دردشناسی دلسوز را که وجهه همتش درمان مزاج پریشان ایران و سایر کشورهای اسلامی است به منصه ی ظهور می رساند.
بی گمان این طبیب حاذق و مصلح خیراندیش که در آن هنگامه ی غمگین و طوفان سهمگین، فریاد اصلاحی خود را چونان تازیانه ای بر سر خائنان وطن فروش فرود می آورد، و صدای بیداری و اتحاد ملتهای اسلامی را سر می دهد، کسی جز- سید جمال الدین اسد آبادی- نیست. و ما برانیم تا در این نوشتار سایه روشنی از شخصیت فکری و سیاسی او را ترسیم کنیم، با این امید که مورد توجه شما شرکت کنندگان محترم در کنگره ی حاضر، که به منظور بررسی و نقد افکار آن بزرگمرد و بزرگداشت صدمین سال در گذشت او- از طرف «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی»در تهران- تشکیل شده است، قرار گیرد، و تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
سید جمال الدین اسد آبادی (1252-1314 ه.ق) مصلح فرزانه و دردآگاهی که شخصیت های بزرگ مذهبی نظیر: استاد شهید مرتضی مطهری و شیخ آقا بزرگ تهرانی - صاحب الذریعه - او را با عناوینی چون:«سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صد ساله ی اخیر»(7) و «من اعاظم الفلاسفه و کبار رجال الشیعه المصلحین»(8) ستوده اند، از انگشت شمار کسانی است که در مبارزات یکصد سال اخیر روحانیت شیعه و مسلمانان ظلم ستیز آزاده ای که در برابر استعمار و استبداد قیام کرده اند، سهم بسزایی دارد. و از جمله بزرگمردانی به شمار می رود که به واسطه ی کوششهای نستوهی که در جهت روشنگری جوامع اسلامی به عمل می آورد، عاقبت قربانی نقشه های خائنانه سر سپردگان ضد اسلامی خارجی و نیرنگ دشمنانی می شود، که با«نعل وارونه زدن»آنان را متهم و بدنام ساخته و به دربدریها و مرارتهایی جانکاه مبتلایشان کرده و سرانجام به شهادتشان رسانیده اند.
اگر خواسته باشیم دورنمایی از زندگی سراسر تلاش و مبارزه ی سید جمال الدین را ترسیم کنیم، در این خلاصه می شود که: او در سال 1252 هجری قمری مطابق با 1838 میلادی در کوی سیدان روستای اسدآباد همدان که در هفت فرسخی این شهر و پنج فرسخی کنگاور واقع است، چشم به جهان می گشاید. تحصیلات مقدماتی خود را تا ده سالگی در زادگاهش به پایان می برد. و سپس به همدان می رود و مدتی را در شهرهای اصفهان و مشهد به کسب دانش مشغول است. در حوزه ی نجف اشرف نیز از محضر مجتهد شهیر: حاج شیخ مرتضی انصاری(1214-1281 ه ق) و فیلسوف و عارف معروف: ملاحسینقلی همدانی دره جزی(ف: 1311 ه ق) کسب فیض می کند. و سپس به سیرآفاق و انفس می پردازد و به کشورهای: هند و افغانستان و سرزمینهای عربی عراق و سوریه و فلسطین و حجاز و مصر، ترکیه و بعضی از کشورهای اروپایی نظیر فرانسه، انگلستان و روسیه مسافرت می کند. و زبانهای عربی، فرانسه و انگلیسی را می آموزد. و ضمن مسافرتهای مستمر خود مطالعاتی عمیق و وسیع را درباره وضع کشورهای اسلامی و علل عقب ماندگی مسلمانان انجام می دهد.
روزگار سید جمال مقارن است با تیره ترین ایام تاریخ ملتهای اسلامی که استعمار غرب به سرکردگی انگلستان در شبه قاره هند و کشورهای ایران و ترکیه و مصر فعالیتهایی ویران کننده دارد و او که: «بدون تردید سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صدساله اخیر در جهان اسلام است، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی بازگو می کند و راه اصلاح و چاره جویی را نشان می دهد...او مهمترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص می دهد و به شدت با این دو مبارزه می کند. وی برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم می شمرد. و برای تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان زمان خود، فوری و حیاتی می داند. بدعت زدایی و خرافه شویی را شرط آن بازگشت می شمرد. اتحاد اسلام را تبلیغ می نماید دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنی های مذهبی و غیرمذهبی می بیند و رو می کند»(9)
سید جمال الدین اسدآبادی، به یاری استعداد فوق العاده، آگاهی و شناخت دقیق و شامل خود از جوامع اسلامی، و درسایه نفوذ کلام و قدرت قلمی اش که با نشر مقالات مایه دار و سازنده او در مجله«عروه الوثقی»در سال 1301 قمری در پاریس- به زبان عربی- و روزنامه ضیاء الخافقین- به انگلیسی و عربی- در سال 1309 قمری در لندن و: مقاله هایی با عنوان معلم شفیق به زبان اردو در حیدرآباد هند، به منصه ظهور می رسد، و به کمک دوستان و شاگردان وفادارش بویژه شیخ محمدعبده، زمینه تحقق آرمان بزرگ خود، که وحدت جهان اسلام و تقریب مذاهب اسلامی به یکدیگر است، زمینه جنبش های ضد استعماری و استبدادی را در عالم اسلام فراهم می آورد. که از جمله ثمرات آن، نهضت تحریم تنباکو و توتون درسال 1308 هجری قمری به رهبری حاج میرزا حسن شیرازی(ف: 1312 ه ق) و رویداد عظیم مشروطیت ایران در سال 1324 هجری قمری است. و بدیهی است که زمینه چنین جنبش بزرگی را فراهم آوردن و: «از شمال ساحلهای آمویه تا دامنه اهرام در بیدار کردن، و از صخره های دره بدخشان تا پایه های جامع الازهر را به حرکت درآوردن، رسالتی بزرگ را می طلبد- آن هم- در روزگار او که خوابی گران بر این قلمرو پهناور سایه افکنده و شبی دیجور بر همه سوی آن رنگ سیاهی و سکوت زده بود، چون خورشید درخشیدن و خوابها را آشفتن و سیاهیها را پراکندن و سکوتها را در هم شکستن رسالتی بزرگ بود...او سکوت آن روز حوزه ها را تحمل نکرد و آن قفل خموشی را که بر دهان وارثان پیامبران و مجاهدان می دید برنتابید. به تهران و مشهد، اصفهان، شهرری و حضرت عبدالعظیم، قم، نجف و حوزه علمیه آن، به همه جا سر زد و در هیچ جا آرام نیافت. به دیگر کشورهای اسلامی رفت و در همه جا آن همه نابسامانی را به چشم دید و شناخت و نفوذ بیگانگان دشمن اسلام و انسان را- بویژه در سلاطین و حکام و منابع قدرت- به خوبی دریافت و آن آگاه مرد، سکوت عالمان و مدرسان و طلاب را در برابر هجوم بیگانه نپذیرفت و غفلت روحانیت اسلام را از تکالیف سیاسی و اجتماعی، خلاف تکلیف دانست. چه او از عالم دینی و مرجع شیعی مفهومی دیگر در ذهن داشت. لذا پس از سفرها و تأملها و مشاهده حال اسفبار مسلمانان، از جاوه تا اسکندریه و از تهران تا قاهره و از مکه تا ماوراء النهر و پس از دیدن اینها و خاموشی عالمان و متروک ماندن دو اصل بنیادی و احیاگر: «امر به معروف و نهی از منکر»و غلبه خیانت و ستم، و این که دیگر به عقل عمل نمی کنند و از باطل دوری نمی گزینند. پس از همه اینها، فرزند حسین علیه السلام ماندن درکعبه مسجد، مدرسه و مدرس را، و ادای مناسک، تدریس، فتوا دادن، پیشنمازی و وعظ بی حاصل را جایز نشمرد. و به سوی خدا و اصلاح امت جد خود راهی شد. و از نصیحت فرمایان، بیم به دل راه نداد و وارد پهنه پیکار: «ان الحیوه عقیده و جهاد»شد.(10)
رنجها و مرارتهایی که سید جمال ضمن مسافرتهای خود به کشورهای اسلامی، از ملاقات با سران آنها و ملاحظه استبداد حکام و جهالت و بی خبری مسلمانان، شیوع خرافات و نفوذ استعمار می کشد، در خور تأمل و عبرت گیری است. به عنوان مثال او طی نامه ای که به مرحوم آیه الله میرزای شیرازی می نویسد درباره ناصرالدین شاه و این که او انحصار دخانیات را به انگلیسها واگذارده است این گونه با شهامت از اعمال خلاف سلطان ایران و صدر اعظم او- علی اصغر خان اتابک- انتقاد می کند: «... پیشوای بزرگ! پادشاه ایران، سست عنصر و بدسیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته و خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است. لذا زمام کار را به دست مرد پلید و بدکردار پستی داده که در مجمع عمومی به پیامبران بد می گوید. نه فرمان دین را می پذیرد، نه به رؤسای دینی ارجی می گذارد. به علما بد می گوید، به مردم پرهیز کار تهمت می زند، به سادات بزرگوار توهین می نماید، با وعاظ مثل مردم پست رفتار می کند.
از زمانی که از اروپا برگشته، پرده شرم را پاره کرده و خود سری را بیش گرفته، بی پرده باده گساری می نماید. با کفار دوستی می ورزد و با مردم نیکوکار دشمنی می کند، این ها کارهای خصوصی اوست، اما آنچه به زیان مسلمانان انجام داده، این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان دین(انگلیسها) فروخته است که به تفصیل عبارت است از:
- معادن و راههایی که به معادن منتهی می شود، همچنین خطوطی که از معادن به نقاط مهمه کشور متصل است.
- کاروانسراهایی که در اطراف خطوط شوسه در تمام کشور بنا می شود، به انضمام مزارع و باغستانهایی که در اطراف این راهها واقع است.
- ورود کارون و مسافر خانه هایی که در دو طرف این رود تا منتهی الیه آن ساخته می شود، همچنین مراتعی که تابع این رودخانه است.
- راه اهواز تا تهران، و آنچه از ساختمانها و مسافرخانه ها و باغستانها و مزارعی که در اطراف آن واقع است.
- تنباکو و آنچه لازمه ی این محصول است.
- جمع آوری انگور به منظور ساختن شراب و هر چه از دکان و کارخانه لازم دارد - در همه کشور- بانک- چه می دانی بانک چیست؟- بانک عبارت است از اینکه زمام ملت را یکجا به دست دشمنان اسلام داده و مسلمانان را بنده آنها نموده است، تا سلطنت و آقایی کفار را بپذیرند.
آن وقت این خائن احمق برای اینکه ملت را راضی نماید، دلیل پوچی برای کردار زشت خود اقامه کرده و می گوید: اینها معاهده موقتی است که مدتش از صد سال تجاوز نخواهد کرد، چه برهانی برای رسوایی خیانتکاران از این بهتر؟!
نصف دیگر مملکت را هم به عنوان حق السکوت به دولت روسیه داده- اگر ساکت شود!- آن هم عبارت است از: مردان رشت و راه انزلی تا خراسان، و آنچه از خانه ها و مسافر خانه ها و باغستانها که تابع این راه است. ولی دولت روسیه به دماغش خورده و این هدیه را نپذیرفته. او درصدد است؛ اگر این معاهده ها، معاهده هایی که به تسلیم کشور به اجانب منتهی می شود، به هم نخورد، خراسان را مستعمره خود کند و بر آذربایجان و مازندران نیز دست بیاندازد. این اولین نتیجه ای است که بر سیاست این احمق مترتب می شود.
خلاصه این مرد تبه کار، کشور ایران را این طور به مزایده گذاشته و خانه محمد (ص) و ممالک اسلامی را به اجانب می فروشد. ولی از پست فطرتی و فرومایگی که دارد، به قیمت کم و وجه اندک حاضر به فروش می شود، بلی، وقتی پست فطرتی و حرص با خست و دیوانگی آمیخته شود، چنین خواهد شد.(11) و یا: در ملاقاتی که در سال 1307 هجری قمری در تهران با ناصرالدین شاه دارد، به سلطان مستبد قاجار شجاعانه می گوید: «امروزه دیگر دنیا به سوی آزادی و آزادگی می رود. دیگر زمان حکومت فردی سرآمده است و ملتها خود باید برسرنوشت خویش حاکم باشند. دیگر بسیاری از کشورها نه تحت فرمان فردی به نام شاه و سلطان و امپراتور، بلکه زیرلوای قانون اداره می شوند. و مردم حق دارند که همه چیز را براساس قانون بشناسند و بخواهند. مآلاً ایران نیز چاره ای جز این ندارد که چنین راهی را بپیماید. و مردم حکومت مشروطه تشکیل دهند. و سرنوشت ملت در جایی به نام خانه ملت تعیین شود نه به اراده شخص شاه... پس از این ملاقات ناصرالدین شاه به اطرافیانش می گوید: که از صراحت لهجه و بی پروایی این مرد تندگو و تلخ زبان خوشش نمی آید. و این سخنان او را به خشم می آورد و نظر او را نسبت به سید جمال به کلی عوض می کند. و وحشت ناصرالدین شاه موقعی به اوج خود می رسد که برایش خبری آوردند که بر اثر نفوذ کلام سید- در خانه ی امین الضرب که محل اجتماع علما، روشنفکران و روحانیون مترقی آن روزگار بوده است- میرزا ابوالحسن جلوه پس از ساعتی گفتگو با او به محض بیرون آمدن از خانه امین الضرب گفته است: می روم تا کفن برتن کنم و آماده جهاد علیه حکومت ضد دین و دشمن اسلام شاه قاجار شوم «لذا شاه و میرزا علی اصغر خان اتابک صدراعظم به فکر می افتند که با یک توطئه حساب شده، سید را در خانه امین الضرب به قتل برسانند. اما او به فراست متوجه نقشه های آنان می شود، و به موقع از محل اقامت خود می گریزد و به زاویه حضرت عبدالعظیم پناه می برد. و وقتی خبر، به ناصرالدین شاه و اتابک می رسد، چنان از این زیرکی و موقع شناسی سید به خشم می آیند که مأموران دولتی را به سراغ او می فرستند. و مأموران زمانی به سراغ سید می روند که او دربستر بیماری است و در تبی شدید می سوزد. با این حال، مأموران او را به بدترین و زننده ترین صورتی از بستربیرون می کشند. و با آن که آن روز یکی از خنک ترین روزهای زمستان و هوا به شدت سرد و یخبندان است، او را با لباسی مختصر و نازک با خود می برند، و به سرحد عراق می رسانند. و در طول راه زشت ترین رفتار و بدترین توهینها را نسبت به او روا می دارند. و چون به مرز عراق می رسند، او را با همان لباس کم و بدون خرج راه، از مرز بیرون کرده، و همه جا شایع می کنند که این مرد نه تنها سید نیست، بلکه اصلاً مسلمان هم نیست، بلکه مردی فریبکار و خطرناک است که برای فریب و اغفال مسلمانان به کشورهای اسلامی سفر می کند و قصدی جز آشوب و خرابکاری ندارد. از این رو شاه و صدراعظم، برای آنکه اقدامات فریبکاری او در مردم اثرنکند و آسایش آنها را به هم نریزد، دستور اخراجش را صادر کرده اند و بدین گونه مسلمانان را از خطر وجود چنین مردی نجات داده اند!!»(12) پس از این رویداد غم انگیز سید جمال مدتی را در اروپا به سر می برد و سپس به دعوت سلطان عبدالحمید عثمانی به ترکیه می رود. و در این کشور به تبلیغ و نشر افکار انقلابی خود مشغول است تا در سال 1313 هجری قمری که میرزا رضای کرمانی که از هواداران سید است ناصرالدین شاه را ترور می کند، و سلطان عبدالحمید که آدم بسیار ترسویی است همین که خبر قتل شاه را می شنود، سخت مضطرب می شود و درصدد برمی آید که برای از بین بردن سید جمال الدین راهی عوام پسندانه بیابد و چاره منحصر به فرد را در مسموم کردن او می بیند... بالاخره به وسیله عمال سلطان، سید مسموم و شهید می شود.(13)وآنچه موجب دربدریها و بالاخره شهادت مظلومانه این انقلابی سرگردان می شود، اتهاماتی است که از طرف مخالفان سید که متشکل از آنگلوفیلها- طرفداران توسعه ی سیاست استعماری انگلستان در کشورهای اسلامی از جمله در ایران- و روحانی نماهای دربارهای ایران و عثمانی و سلطنت طلبان این دوکشور هستند، به شیوه«نعل وارونه زدن»براو وارد می کنند و از جمله وی را: «بابی، منکر خدا، توهین کننده به مقام نبوت، آشوبگر و جاسوس، شیطان در لباس انسان، بیگانه از دین، ناسید، جوفروش گندم نما و...می خوانند».(14)
مبارزات پی گیر و نستوه و بیداری بخش زنده یاد سید جمال الدین اسدآبادی علیه قدرتهای استعماری غرب- مخصوصاًً انگلستان- مآلاً آنان را وامی دارد تا به فکر بدنام کردن او بیفتد و برچسب هایی را -هم در زمان حیات وی و هم پس از مرگش- به او بچسبانند. و از این رهگذر، - به خیال خویش- اعتبار جهانی اش را خدشه دار سازند. که از میان تهمت هایی که بدان اشارت شد، منسوب کردن وی به لژهای فراماسونری و طبعاًً همکاری با بیگانگان و دشمنان ایران، از ویژگی خاصی برخوردار است. زیرا با این شگرد، که از لحاظ روانشناسی سیاسی، جنبه سم پاشی در اذهان مردم ساده لوح و زود باور را داراست، و شاید کارسازترین نوع مبارزه ایدئولوژیک علیه شخصیت ها به حساب آید، مخالفان سید جمال با کاربرد این شیوه، بهره فراوانی را عاید خود می کنند. عده ای سید جمال الدین اسدآبادی، معروف به افغانی را یکی از فراماسونهای اولیه ایران می دانند که در «9»لژماسونی عضویت داشته.
این مطلب و موضوعات مشابه آن که در برخی کتابهای دیگر- درباره سید جمال- نوشته شده است،(15) طبعاًً این سؤال را برای هر خواننده ی بی غرض حقیقت جویی، پیش می آورد: که اگر این گونه نسبت ها- فرضاً- صحیح باشد، چرا سید جمال برهمه چیز زندگانی مادی و دنیایی: از پست و ریاست و مقام و مال گرفته، تا دیگر تجملات و زرق و برقهای جهان هستی، حتی ازدواج- قلم بطلان کشیده بود، و به همه چیز و همه کس، جز کیان اسلام و سربلندی و رهایی مسلمانان از چنگال استعمارگران جهانخوار نمی اندیشید، به چه دلیل به عضویت لژهای متعدد فراماسونری در می آید؟ و چرا نامهای متعدد برخود می گذارد؟ و خویشتن را در قالب ملتهای گوناگون معرفی می کند؟! جواب این پرسشها روشن است، زیرا با توجه به اهداف مقدس و بلند سید جمال، و ضرورت شناختی که او برای مبارزات خود با استعمار، می بایست از جمعیتها و سازمانهای سیاسی زمان خود به دست می آورد، و از طرفی چون درصدد آگاه کردن افرادی مستعد و با نفوذ برمی آمد و آنان را با خود همدل، همسو و همراه می کرد، مآلاً ناگزیر بود که به جمعیت ها و لژهای فراماسونری که در آن روزگار، داعیه اصلاح طلبی جوامع انسانی را داشتند، نزدیک می شد. و برای مطلع شدن از اسرار درون گروهیشان به عضویت آنها در می آمد. چه: «نوشته ها و مدارک روشنی در دست است که او پس از ورود به این سازمانها، به تدریج شروع به سخنرانیها و خطابه های بیدار کننده ای بر ایشان می کرد، و کم کم چنان پرده سیاست استعمارطلبان را برکنار می زد، و چهره های واقعی آنان را نمودار می ساخت، که موجب تغییر مسیر فکری این گروهها می شد. و به طوری انقلاب فکری را در ایشان فراهم می آورد. که هواداران سری انگلستان که در این سازمانها عضویت و پیوستگی داشتند، سخت در می ماندند؛ و خطرپراکندگی جمعیت و بیداری افراد را از نزدیک مشاهده می کردند، و نتیجتاً در مقامی برمی آمدند تا از هر سو بتوانند برضدسید ایستادگی نمایند... و سید تا آنجا که می توانست در بیداری و هشیاری این گونه جمعیتها کوشید و عده زیادی را با خود همراه کرد. و وقتی دید چندین قسمت از برنامه آنها با هدف و اندیشه های او مباینت دارد و مأموران بیگانه با ساختن تهمت هایی سراً به فکر اخراج او- حتی با زور و اجبار هستند- مدارکی در دست است که خود درمقام استعفا از این سازمانها برآمد، همچنین اسنادی نیز از مخالفان سید نمودار است که در اثر سخنرانیهای بیدار کننده و نواختن زنگ بیدار باش او، کارگزاران انگلیس درصدد برآمده اند، تا نه تنها او را از لژهای فراماسونری اخراج کند، بلکه با هر سیاستی باشد، حتی او را از مصر- که مرکز تبلیغات او علیه آنها شده بود، تبعید نمایند... لذا اگر این نابغه و متفکر اسلامی در تمام این انجمن ها شرکت کرده باشد، نه تنها عملی مخالف سیاست فکری یا اسلامی انجام نداده است، بلکه اگر در آنها شرکت نمی کرد، و از تشکیل و هدف این جمعیت ها غافل می بود، بیشتر مورد انتقاد تیزبینان قرار می گرفت».(16)
و نکته جالب توجه در ارتباط با بحث مذکور این است: که اسنادی که در کتابهایی نظیر«فراموشخانه و فراماسونری در ایران»برای متهم کردن مرحوم سیدجمال به فراماسونری و خیانت به ایران و اسلام ارائه شده است، غالباًً جزء گزارشهای محرمانه مأموران دولت انگلستان- یا دشمن شماره یک سید و ملت ایران- بوده. و یا از آرشیو مدارک لژهای فراماسونری و از سوی کسانی منتشر شده است که یا خود فراماسونر بوده و درگیریهایی با او داشته اند، یا آنها را جعل کرده و به نامش منتشر کرده اند.
واما دلیل این که چرا- بنابر ادعای مخالفان سید- او نامها و ملیتهای گوناگونی را برای خود انتخاب کرده است، شاید آن باشد: که وی به منظور تحقق هدف اصلی خود که تقریب مذاهب اسلامی و اتحاد ملت بزرگ اسلام در سایه بیدار کردن مسلمانان بود، و چون سید همه کشورهای اسلامی را وطن واحد خویش تصور می کرد و: «خود را وابسته به محل و مکان ویژه ای از جهان اسلام نمی دانست، از این رو هرجا که می رسید، خویشتن را از همان مکان یا محل نزدیک دیگری که مربوط به جهان اسلام می شد، معرفی می کرد.
و شاید با این عمل خود، قصد داشت تا آشکار کند که بستگی و پیوستگی به تمام کشورهای اسلامی دارد. و چون مسلمان است، طبق آیه شریفه «انما المومنون اخوه»برادر تمام مسلمانان شرق و غرب و مربوط به تمام ممالک اسلامی می باشد. و آنگهی چون هدف مقدس او از مسافرت به کشورهای اسلامی بیدار کردن قاطبه مسلمانان عالم بود، و با توجه به این که این کشورها اغلب از اهل سنت پیروی می کردند و در آن زمان پیروان تسنن نسبت به تشیع بیش از حد بدبین بودند و آنها را به نظر خود منحرف می دانستند، لذا سید به منظور آنکه او را رافضی و شیعه نخوانند و از گردش پراکنده نشوند، اغلب خود را وابسته به یکی از کشورهای اهل تسنن معرفی کرده است».(17)
به هر حال، سید جمال روز سه شنبه پنجم شوال 1314 هجری قمری، مطابق با نهم مارس1895 میلادی بر اثر سمی که از طرف عمال سلطان عبدالحمید به او خورانده می شود، در استانبول به شهادت می رسد. ودار فانی را وداع می گوید. و پیکر او در قبرستانی موسوم به«ماچکا»در طرف شمال غربی بسفر به خاک سپرده می شود.(18) تا در اواخر سال 1363 هجری قمری مطابق با 1323 شمسی: «دولت افغانستان که از شهرت افغانی بودن سید جمال، درک شرافت و فضیلت جهانی برای خود می کرد، پس از مذاکرات لازم با مقامات ترکیه، کسب اجازه کرد که نبش قبر شود و اسکلت این نابغه اسلامی را به خاک افغانستان منتقل سازد. و با این که دولت ایران در آن تاریخ به این عمل اعتراض نمود، اما برادران مسلمان افغانی با جدیت تمام برای دریافت شرافت بیشتری، بدون تأمل، استخوانهای سید را با طیاره به افغانستان انتقال داده و در کابل- با کمال علاقه و تشریفات لازم به خاک سپردند. و بر بالای آرامگاه جدید او بنایی شکوهمند و زیبا ایجاد کردند».(19)
مبحث حاضر را درباره ی سید جمال الدین اسدآبادی، و مبارزات او علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی ایران، ضمن طلب مغفرت برای آن مصلح بزرگ جهان اسلام که چونان «فریادی در طوفان»ندای عدالتخواهی و ظلم ستیزی خویش را در آن عصر ظلمت و بی خبری به گوش افزون بر 500 میلیون مسلمان در بند و مستضعف جهان رسانده زمینه ساز نهضتهای آنان در فرداهایی دور و نزدیک شد، با ترجمه عباراتی از سخنان احمد امین، دانشمند و نویسنده شهیر مصری(1304-1373 ه ق) که به هنگام زیارت آرامگاه سید در سال 1345 هجری قمری برمزار او ایراد کرده است، حسن ختام می بخشیم:
«این جا خفته است: زنده کننده ی جانها و آزاد کننده خردها و تکان دهنده ی دلها و انگیزاننده ی ملتها و لرزاننده ی تختهای سلاطین.
آن کس که پادشاهان از عظمت او رشک می بردند و از زبان و حملات او بیمناک بودند.
آن کس که دولتهای صاحب سپاه و سلاح، از هیبت او می ترسیدند. و آزادگان کشورهای مهدآزادی، در آزادی طلبی به پای او نمی رسیدند.
این جا آتشی فرو مرده است، که در هر جای بود شعله ها می افروخت- درافغانستان، درمصر، درایران، در پاریس، در لندن، در استانبول و...
در این جا به خاک رفته است، پاشنده بذرهای نهضت عرابی پاشا(20) در مصر و افروزنده ی شعله انقلاب مشروطیت در ایران، و تکان دهنده ی - سراسر - جهان اسلام در راه پایداری در برابر حکومتهای اجنبی.
این جا روی نهان کرده است، آن کس که با حکومت استبدادی در مصر و ایران و با انگلیس در پاریس، و با جهل و بیسوادی و ذلت درسرتاسر مشرق، و با جاسوسی و نفاق پیشگی در استانبول، مبارزه کرد.
این جا آن کسی خفته است که سرانجام جز مرگ، کسی بر او پیروز نگشت».(21)
روحش شاد و راهش پر رهرو باد

پی‌نوشت‌ها:

1- در سال 1273 هجری قمری- در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار- معاهده ای میان دولتهای انگلیس و ایران در پاریس منعقد شد، که به موجب آن، ایران سپاهیان خود را از شهر هرات که توسط سلطان مراد میرزا- حسام السلطنه- فتح شده بود، باید فرا می خواند. و دولت انگلستان نیز در مقابل، بنادر جنوبی ایران را از قوای خود تخلیه می کرد. این قرار داد که توسط فرح خان امین الدوله- از طرف دولت ایران- و از جانب انگلیس وسیله سفیر این کشور در پاریس به امضا رسید، به معاهده پاریس معروف شد.
2- پس از انعقاد قرارداد شرم آور انگلستان که در سال 1228 هجری قمری میان روسیه ی تزاری با دولت ایران- به وساطت دولت انگلستان درمحل قریه ی «گلستان»- از روستاهای قره باغ- منعقد شد، و طبق آن، دولت ایران بخشهای: قره باغ، گنجه، شروان، دربند، بادکوبه، داغستان، گرجستان و بخشی از طالش را به روسیه واگذار کرد، در سال 1243 هجری قمری نیز به هنگام سلطنت فتحعلی شاه قاجار، پس از جنگهای دوساله میان روسیه و ایران، قرارداد شوم دیگری میان این دو کشور- با میانجیگیری دولت انگلیس- در محله قریه ترکمان چای - از نواحی میانه آذربایجان منعقد شد که براساس آن: رود ارس مرز میان ایران و روسیه تعیین شد و بقیه سرزمین قفقاز و بخش عمده ای از دشت مغان و بندر لنکران و کشتی رانی در دریای خزر- منحصراً - به روسیه واگذار شد.
3- برای آشنایی با قرار دادهای استعماری که در این دوران میان دولت ایران با روس و انگلیس منعقد می شود. رک، عصر بی خبری یا: تاریخ امتیازات در ایران، تألیف: ابراهیم تیموری، تهران 1332 ش، انتشارات اقبال و شرکاء.
4- مآخذ پیشین، صفحات 89 و 90.
5- بنابر مدارک تاریخی که دردست است، ناصرالدین شاه قاجار که دوران سلطنتش حدود پنجاه سال- از 1264 تا 1313 هجری قمری به دراز می کشد، سلطانی بی تدبیر، مستبد و عیاش بوده و جز به خوشگذرانیهای خود و اطرافیان نزدیکش به چیز دیگری نمی اندیشیده است. از جمله درباره وی نوشته اند که او: «مرد زن دوستی بوده است و زنان عقدی و صیغه ای فراوانی داشته است. تعداد همسران دائم و موقت او را بالغ برصد تن ذکر کرده اند و بدین جهت فرزندان زیادی از وی باقیمانده است. به علاوه او مردی اکول و خوشگذران بوده و به تنقلات علاقه فراوانی داشته است. به قهوه و قلیان رغبتی زیاد اظهار می کرده به شکار و گردش و نقاشی دلبسته بوده است. خطی خوش و پخته داشته و ادیب و شعرشناس بوده و خود نیز آگاهی به تفنن ابیاتی می سروده است. و سجع مهر او این بیت بوده است:

 

تا که دست ناصرالدین خاتم شاهی گرفت
بیت داد و معدلت از ماه تا ماهی گرفت»

رک: لغت نامه دهخدا- شماره مسلسل 80(ن- تاردان) ذیل عنوان: ناصرالدین شاه قاجار، ص 165.
6- به نقل از: آفاق غزل فارسی، تألیف: داریوش صبور، چاپ دوم تهران 1370 ش، انتشارات نشر گفتار، صفحات 484 و 485.
7- رک: نهضت های اسلامی درصد ساله اخیر، نوشته: استاد شهید مطهری، نهران(بی تا) انتشارات صدرا، ص 13.
8- رک: طبقات اعلام الشیعه، تألیف: شیخ آقا بزرگ تهرانی، طبع نجف 1373 ه ق- المطبعه العلمیه، فصل: «نقباء البشر فی القرن الرابع عشر»ص 310.
9- نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر- همان- صفحات 13تا 15.
10- بیدارگران اقالیم قبله، نوشته ی: محمدرضا حکیمی، تهران 1356 ش، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، صفحات 3 و 5.
11- عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران- همان- صفحات 12و 13.
12- یکصد سال مبارزه روحانیت مترقی، نوشته: عقیقی بخشایشی، چاپ قم(بی تا) انتشارات دفتر نشر نوید اسلام، ج1 صفحات 74-76.
13- رک: سیدجمال الدین پایه گذار نهضتهای اسلامی، نوشته: صدر واثقی، تهران 1335- ش، انتشارات پیام، صفحات 354 و 356. به منظور آشنایی بیشتر با اتهاماتی که مخالفان سید جمال به شیوه «نعل وارونه زدن»به او وارد می کنند، رک: به کتابهایی نظیر سید جمال الدین اسدآبادی در سازمانهای فراماسونری، تألیف، حسین عبداللهی خوروش، چاپ تهران 1355 ش، مؤسسه انتشارات اسلامی.
14- همین مآخذ صفحات 227 تا 279.
15- در کتابهای دیگری نظیر: فراماسونری در ایران، نوشته: محمودکتیرائی چاپ تهران 1347 ش، و کتاب: سازمان جهانی فراماسونری، تألیف: ولی الله یوسفیه، چاپ تهران- اردیبهشت1352 ش- نیز مطلبی ناروا درباره شخصیت، اندیشه ها و مبارزات مرحوم سید جمال نگاشته شده است.
16- رک: سید جمال الدین اسدآبادی در سازمانهای فراماسونری، تألیف حسین عبداللهی خوروش- همان- صفحات 201، 202، 204 تا 227، 232، 239 و 240.
17- رک: سید جمال الدین اسدآبادی درسازمانهای فراماسونری، تألیف حسین عبداللهی خوروش- همان- صفحات 201، 202، 204 تا 227، 232، 239 و 240.
18- رک: نعل وارونه زدن و شواهدی از آن در گذرگاه تاریخ ایران اسلامی، نوشته؛ دکتر حسین رزمجو، تهران 1375 ش، انتشارات آوای نور، صفحات 77 تا 84.
19- رک: سید جمال الدین اسدآبادی در سازمانهای فراماسونری- همان- ص 318.
20- عرابی پاشا(1839-1911 م) از مردان سیاسی و مبارز مصر است، که به مخالفت با نفوذ کشورهای استعمارگر مغرب زمین- مخصوصاًً دولت انگلستان - درمصر قیام می کند، و در راه آزادی اعراب مسلمان، فداکاریهایی از خویشتن نشان می دهد.
21- رک: زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، تألیف: احمد امین، قاهره 1984 م. رک: بیدارگران اقالیم قبله- همان- صفحات 89 و 90

منبع:رزمجو، حسین؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.