سید جمال الدین اسدآبادی و حوزه علمیه شیعه

سید جمال الدین در حوزه های علمیه شیعه پرورش یافت. از این پایگاه ریشه دار برخاست معرفت و شناخت او نسبت به علوم و معارف و فرهنگ اسلامی در حوزه های علمیه بوجود آمد و شخصیت اسلامی و مکتبی او شکل گرفت.
يکشنبه، 1 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سید جمال الدین اسدآبادی و حوزه علمیه شیعه
سید جمال الدین اسدآبادی و حوزه علمیه شیعه

 

نویسنده: محمدرضا جواهری




 

سید جمال الدین در حوزه های علمیه شیعه پرورش یافت. از این پایگاه ریشه دار برخاست معرفت و شناخت او نسبت به علوم و معارف و فرهنگ اسلامی در حوزه های علمیه بوجود آمد و شخصیت اسلامی و مکتبی او شکل گرفت.
او در حوزه های علمیه همدان، قزوین، مشهد، اصفهان(1) تهران، بروجرد و از همه مهمتر نجف اشرف، تحصیل کرده است.
از پنج سالگی در مکتبخانه روستای اسدآباد به خواندن و نوشتن و قرائت قرآن مشغول گردید و تا ده سالگی مکتبش، خانه و آموزگارش هم پدر فرزانه اش سید صفدر بود، کتاب امثله را که در آن موقع از آن استفاده می نموده و در چند جای آن، اسم خود را یادداشت کرده و در نزد صفات الله جمالی فرزند میرزا لطف الله، خواهر زاده سید جمال الدین موجود است.(2) در این دوران کودکی روزی که مشغول خواندن سوره مبارکه الم نشرح بود، باصرار ترجمه و معنی آن را از پدرش سؤال می نماید. پدر در خور فهم او آیه را ترجمه می کند ولی سید جمال الدین قانع نمی شود و می گوید می خواهم بدانم این چه منتی است که خدا به پیغمبر گرامی خود می نهد؟ سید صریحاً به پدر می گوید تا معنی آن را درست به من حالی نکنی و برای من روشن نگردد درس نخواهم خواند، به همین جهت درس را تعطیل و با همبازیهای خود سرگرم بازی می شود و سوار اسبهای چوبی شده به این طرف و آن طرف می تازد، هنگامی که سراپا گرم بازی است یک مرتبه بازی را ترک می کند، و شتابان به سوی خانه می رود و با آواز بلند پدر را صدا می زند: آقا ملا، آقا ملا، حالا معنی آیه را فهمیدم و طوری به زبان کودکانه معنی و مفهوم آن را بیان می کند که باعث حیرت و تعجب پدرش می گردد.(3)
ده سال داشت که با پدرش برای ادامه تحصیل به همدان و بعد به قزوین رفت، مدت چهار سال در قزوین توقف می کنند. سید جمال در این مدت با حدت ذهن و استعداد خدادادی در حوزه ی علمیه به تحصیل علوم اسلامی اشتغال پیدا می کند در ایام پیوسته در حجره خود می نشست و مشغول مطالعه بود و حتی روزهای عید و جمعه هم از بیرون رفتن خودداری می کرد هرچند طلاب و بویژه پدرش به او اصرار می کردند که ساعتی از روز برای رفع خستگی و تفریح به تماشای شهر و گردش برود قبول نمی کند و می گوید: «خشت و گل هم تماشائی دارد؟!»(4)
در همین دوران تحصیل در قزوین درشبهای ایام البیض هرماه پشت بام مدرسه می رفته و مشغول رصد و دقت در ستارگان و منظومه شمسی بوده و غرق در بزرگی خدا می شده است، هنگامیکه بعضی از طلاب مدرسه به کنایه به او گفته اند جمال الدین کارهای زمین را درست کرده، حالا به تحقیق در ستارگان آسمان می پردازد در پاسخ گفته است:
اتفاقاً همین طور است که شما می گوئید.(5)
در روزهایی که به سرپرستی پدر در قزوین به تحصیل مشغول بوده است مرض خطرناک و با شیوع پیدا کرده و چنان گسترش پیدا می کند که جمع کثیری هلاک می شوند و مردم شهر را خالی کرده و به جای مناسب می روند هر کس می مرد جسدش را در همان سرداب مدرسه ای که سید در آن به تحصیل مشغول بوده می گذاشتند، روزی سید برای گرفتن نان از حجره ی خویش بیرون آمده بود به بازار می رود بین راه با شیخ حسین که دوست و رفیق پدرش بوده برخورد می کند سلام کرده و احوالپرسی می کند و می گذرد. وقتی برمی گردد می بیند شیخ حسین براثر وبا جان سپرده است با چند نفر ازطلبه ها او را غسل می دهند و داخل سرداب می اندازند ولی از فوت ناگهانی دوست پدرش در حیرت و تعجب فرو می رود که این چه مرض مهلک و مزمنی است که به کسی مهلت نمی دهد و در آن واحد انسانی را هلاک می کند؟! در صدد کشف کیفیت آن برمی آید و چند دسته شمع و کبریت تهیه می کند، نیمه های شب!! مخفیانه بدون اطلاع پدر، وارد سرداب می شود شمعها را روشن می کند کفن از روی مردگان باز می کند و به دقت پلک چشمها و ناخنها و سر و صورت و دهان آنها را بررسی و مشاهده می کند سپس کفن آنها را پیچیده می خواهد بازگردد که پدرش خبردار می شود و سرسید جمال فریاد می کشد: همه مردم از وبا می گریزند تو چگونه جرأت نمودی که به مردگان دست بزنی؟! سید جمال پاسخ داد:
می خواهم بدانم که این مرض چه هست و چه اثری بر روی انسان دارد؟!
پس از این جریان سید صفدر پدرسید جمال توقف را در قزوین روا نمی دارد و به همراه فرزند خویش رهسپار طهران می گردند.(6)
در طهران نیز مدتی به تحصیل مشغول می شود، روزی سید جمال از چند نفر می پرسد:
امروز ملای معروف عالم و مجتهد بزرگ طهران کیست؟ مردم سید صادق طباطبائی را معرفی می کنند روز بعد بدون اطلاع پدر مطابق آدرسی که گرفته بود به مدرسه رفت، دید عده ای از طلاب اطراف آقا نشسته اند و آقا هم مشغول درس است چون جا نبود جلوی در اطاق درس نشست، استاد موضوعی را از مسائل فقه و اصول برای طلاب توضیح داد، پس از پایان درس سید جمال صدا زد:
آقا توضیحات شما کوتاه بود استفاده کامل نبردیم لطفاً بیشتر توضیح دهید تا مورد استفاده ی طلاب واقع گردد، آقا نگاه تندی به او انداخت و توجهی به گفته او نکرد دو مرتبه سید جمال اعتراض خود را تکرار کرد. آقا قیافه اش را در هم کشید و با لحنی تند گفت:
فضولی موقوف، تو را چه کار به این فضولی ها؟ سید جواب داد:
آقا تحصیل علم و فهمیدن مسائل علمی چه ربطی به فضولی دارد. دانستن هم به بزرگی و کوچکی نیست.
سید جمال خود مسئله را به خوبی توضیح داد و بررسی نمود که همه تعجب کردند.
توضیحات سید که به پایان رسید ناگهان آقا سید صادق ازسرجایش بلند شد و به طرف سید رفت دستش را به طرف او دراز کرد. سید فکر کرد می خواهد او را کتک بزند و آماده دفاع شد سید صادق چون نزدیک او رسید، صورتش را بوسید و نوازش کرد دست او را گرفت و بردپهلوی خود نشاند و به او مهربانی کرد، از حال وی و وطن او و پدرش سؤال کرد. سید جمال به سؤالهای او پاسخ گفت و خودش را معرفی کرد.
همین که اطلاع پیدا کرد پدر سید جمال کجاست فوراً دنبال پدرش آقا سید صفدر فرستاد او را آوردند. هنگامیکه سید صفدر وارد شد به او احترام کرد و گفت، به خاطر داشتن چنین فرزندی به تو تبریک می گویم.
در همان مجلس فرستاد که یک دست لباس زیبا آوردند آقا سید صادق بدست خود عمامه را بست و به سرسید جمال الدین نهاد این اولین باری بود که سید جمال الدین لباس روحانیت پوشید. پس از این جریان مدتی میهمان سیدصادق بودند و سید جمال به تحصیل مشغول بود و مردم که شرح حال این نابغه ی خردسال را می شنیدند شیفته ی او می شدند و به دیدارش می شتافتند.(7)
ابو تراب عامی خادم آقا سید صادق طباطبائی بود با طیب خاطر و با علاقه و کسب اجازه از آقا سید صادق مخدوم خویش، همراه سید جمال الدین شد و بعدها به برکت مصاحبت و مجالست با سید جمال الدین به عارف ابوتراب شهرت یافت. او در هند و مصر همراه سید جمال الدین بود.(8)
آقای مدرسی چهاردهی می نویسد: یکی از دانشمندان روحانی حکایت کرد هنگامی که سید در آغاز نوجوانی درطهران مشغول تحصیل علوم اسلامی بود، در مدرسه، میان بعضی طلاب متهم به طبیعی بودن شد و پس از انتشار این خبرناگوار، اثری از سید جمال نبود ایران را ترک کرده و نام و نشانی از او بین طلاب باقی نماند تا آنکه کتاب «رد نیچریه»او از هند به ایران رسید همه دانستند که اشتباه کرده اند و او در این مدت بی کارنبوده مشغول تحصیل علوم اسلامی بوده و بهترین اثرعلمی در رد مادیگری و طبیعت گرائی نوشته است و مصداق این شعر شیخ الرئیس ابوعلی سینا قرار گرفت.

کفر چون منی گزاف و آسان نبود
محکمتر از ایمان من ایمان نبود

از دهر چون من یکی و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود(9)

 

تحصیل در حوزه علمیه نجف اشرف:

سید جمال همراه پدر خویش سید صفدر از راه بروجرد عازم عتبات عالیات و نجف اشرف می شوند. در بین راه چند ماه در بروجرد توقف می نمایند و از محضر میرزا محمود مجتهد که عالمی مشهور بود استفاده می نماید.(10) سپس به طرف عتبات حرکت می کنند پس از زیارت قبور ائمه«ع»در نجف به نزد فقیه بزرگ و مجتهد عالیقدر آیت الله شیخ انصاری می رسند.
شیخ مرتضی انصاری از سید جمال و پدرش با کمال خوشروئی پذیرائی نمود، سید صفدر آنچه را که راجع به فرزندش لازم می دید به شیخ انصاری گفت، شیخ مرتضی انصاری کمی با سید جمال صحبت کرد دریافت پسری باهوش و زیرک است او را به شاگردی پذیرفت، رو کرد به سید صفدر گفت: شما می توانید به وطن برگردید من عهده دار تربیت و تأمین مخارج سید جمال الدین هستم.
بعد از اینکه منزل و وسائل زندگی برای سید جمال مهیا شد، سید صفدر که سه ماه در آنجا توقف کرده بود، فرزند را در نجف گذاشت و به اسدآباد همدان برگشت.
شیخ انصاری را خاتم الفقهاء و المجتهدین لقب داده اند. او از کسانی است که در دقت و عمق نظر بسیار کم نظیر است. علم اصول و فقه را وارد مرحله جدیدی کرد. او در اصول و فقه ابتکاراتی دارد که بی سابقه است. دو کتاب معروف او «رسائل»و «مکاسب»کتاب درسی طلاب شده است. علماء بعد از او شاگرد و پیرو مکتب اویند. حواشی متعددی ازطرف علماء بعد از او بر کتابهای او زده شده است، بعد از محقق حلی (ره) و علامه حلی(ره) و شهیدان اول(ره)، شیخ انصاری تنها کسی است که کتابهایش ازطرف علماء بعد از خودش مرتب حاشیه خورده و شرح شده است... تقوای او نیز ضرب المثل است و داستانها از آن گفته می شود. شیخ انصاری در سال 1281 در نجف درگذشت و همانجا دفن شده در سال 1266 که مرحوم محمدحسن نجفی صاحب جواهر درگذشت، مرجعیت شیعه به مرحوم شیخ انصاری رسید او در صد ساله اخیر مهمترین شخصیت اصولی است که همه را تحت الشعاع قرار داده است. آراء و نظریات او هنوز مورد بحث است.(11)
شیخ انصاری از بزرگترین علماء متاخر است که بواسطه تحقیقات عمیق و بی نظیر در فقه و اصول و به خاطر نوآوریهای فراوان در این دو علم، که با نبوع خود دنیای دیرین آن را زیر و رو کرد و افق های باز و گسترده ای را به روی آن گشود، او را مجدد اصول و فقه نامیده اند.(12)
سید جمال با آن هوش و استعداد فراوان مدت چهارسال در نجف درمحضر چنین فقیه عالیقدری به تحصیل پرداخت، معاصران سید جمال الدین و کسانی که در ارتباط با زندگانی او تحقیق کرده اند مسافرت او به عراق و تحصیلات در نجف و شاگردی در محضر مرحوم شیخ مرتضی انصاری را تأیید کرده اند.(13)
سید صالح شهرستانی می نویسد: ان السید صفدر والد السید جمال جاء الی طهران مع ولده جمال الدین اوائل عام 1266 وبعدها مکث فیها مایزید علی خمسه اشهر مسافرا الی العراق و دخلا النجف فی عصر الشیخ مرتضی انصاری فاعتنی الانصاری بجمال الدین وبقی السید صفدر فی النجف مده شهرین ثم عاد الی اسد آباد و بقی جمال الدین فی النجف اربع سنوات درس فی السنتین الاولیتین منها العلوم الاولیه و المتوسطه من دینیه و عربیه و فی السنتین الاخیرتین، العلوم العالیه من التفسیر و الحدیث و الفقه و الاصول و الکلام و المنطق و الحکمه الالهیه و الریاضیات و الطبیعیات و مقدمات الطب و التشریح و الهیاه و النجوم و غیرها.(14)
شیخ مرتضی انصاری به سید جمال علاقه و محبت فراوان داشت و در تعلیم و تربیت سید جمال همت گماشت و برای او آینده درخشانی را پیش بینی می کرد.
صاحب اعیان الشیعه می نویسد: ان الشیخ مرتضی کان یولیه لطفاً و حباً و یبشر اباه فی رسائله الیه بحسن مستقبله.
شیخ مرتضی انصاری بالطف و محبت سرپرستی سید جمال الدین را بر عهده داشت و در نامه هایی که به پدرش سید صفدر نوشت آینده ی نیکو و درخشانی را بشارت می داد.(15)
سید جمال درنجف همراه با بهره برداری از محضر مرحوم شیخ مرتضی انصاری از محضر حکیم متاله فیلسوف عالیقدر و عارف بزرگ ملا حسینقلی همدانی که همشهری او نیز بود استفاده فراوان برد. سید جمال از این دانشمند بزرگ که از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادی سبزواری بوده علوم عقلی را فرا گرفت و در مکتب اخلاقی و تربیتی و عرفانی او پرورش یافت آخوند ملاحسینقلی همدانی در جزینی نجفی اخلاقی در سال 1311 درگذشت و در صحن مقدس مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) دفن گردید. صاحب اعیان الشیعه در توصیف ایشان می نویسد: کان فقیها اصولیا متکلما اخلاقیا من الحکماء العرفاء السالکین مراقبا محاسبا لنفسه بعیدا عن الدنیا و اسبابها و الریاسات، لم یتعرض للفتوی و لم یتصد للزعامه، اقرا فی الفقه و الاصول ماسمعه من استاذه الشیخ مرتضی انصاری و ما استخرجه بنفسه و عرف بعلم الاخلاق و کان یدرس الاخلاق کل یوم صباحا فی داره و یدرس بعده الفقه و الاصول.(16)
آیت الله محسن امین، صاحب اعیان الشیعه که خود محضر آخوند ملاحسینقلی همدانی را درک کرده می نویسد:
و لم یکن فی زمانه و لاقبله بسنین و لابعده کذلک من یماثله فی علم الاخلاق و تهذیب النفوس.
در دوران حیات او و سالها قبل و بعد از این دوران، کسی همانند او در علم اخلاق و تهذیب نفوس نبوده است.(17)
در ادامه می نویسد: من مدت کوتاهی در درس اخلاق ایشان حاضر شدم و به خاطر کارهای مهمتری از ادامه باز ماندم و تأسف می خورم به خاطر اینکه به هر دلیل نتوانستم ادامه بدهم. بسیاری از فضلاء عرب و عجم که خدا اراده خیر برای آنها کرده بود در درس اخلاق مرحوم آخوند ملاحسنقلی همدانی حاضر می شدند(و وجدنا اثر ذلک فیهم) واثر حضور در این درس را در زندگانی و رفتار آنها یافتیم.(18)
یکی از فضلاء عجم که در درسهای اخلاق و فلسفه و حکمت علمی مرحوم آخوندملاحسینقلی همدانی حضوریافت سید جمال الدین اسدآبادی بود که در محضر این مرد بزرگ که ضمناً همشهری سید نیز بود با سیر وسلوک الهی و مسائل معنوی و عوالم عرفانی آشنا گردید.(19)
دوستی و رفاقت سید جمال با دو بزرگ دیگر در نجف، یکی مرحوم آقا سید احمد تهرانی کربلائی عارف و حکیم بزرگ عصر خویش، و دیگر مرحوم سید سعید حبوبی شاعر و ادیب و عارف و مجاهد بزرگ عراقی که در انقلاب عراق نقش برجسته ای داشته است در محضر مرحوم آخوندملاحسینقلی همدانی صورت گرفته است.(20)
این هردو از شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی در درسهای اخلاق و فقه و اصول بوده اند.(21) صاحب اعیان الشیعه که هر دو را از نزدیک دیده است در رابطه با عالم بزرگوار مرحوم کربلائی می نویسد:
سید احمد بن سید ابراهیم الموسوی الطهرانی معروف به سید احمدکربلائی 27 شوال سال 1332 از دنیا رفت.
او شیخ و استاد ما بود، فقه و اصول را در نجف در حد سطح نزد ایشان خواندم از علم و اخلاق او استفاده بردم او عالم، فاضل، با ورع، با تقوی، اهل ریاضت، تهذیب کننده نفوس از شاگردان میرزا حسنقلی همدانی نجفی بود...او دارای تألیفاتی در فقه و اصول است، نامه هایی به فارسی به رابطه با اخلاق برای دوستان خویش نوشته که جمع آوری شده و به نام تذکره المتقین چاپ شده است.(22)
در رابطه با عالم بزرگوار دیگر سید محمدسعید حبوبی نجفی شاعر می نویسد: در 14 جمادی الثانی سال 1266 بدنیا آمد و در اوائل شعبان در مرکز ناصریه هنگام بازگشت از شعیبه در دوران جهاد با انگلیس در نهضت مشهورعراق در سال 1333 از دنیا رفت جنازه او به نجف انتقال یافت و در صحن مطهر دفن گردید در اخلاق شاگرد مرحوم حسنقلی همدانی و در فقه شاگرد شیخ محمد حسین کاظمی بود او دارای کتابی در فقه و کتابی دراصول است و دیوان شعر او چاپ شده است، آنگاه بخشهایی از اشعار گوناگون او را می آورد.(23)
دکتر سید جلال الدین مدنی می نویسد:
سید محمد سعید حبوبی از علماء بزرگ عرب، صاحب دیوان شعر معروف، در جنگ جهانی در نبرد با استعمار انگلیس و اجرای فتوای مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی حضور داشت.(24)
استاد شهید مرتضی مطهری پس از اشاره به تحصیل سید جمال الدین در نجف می نویسد: کسانی که شرح حال سید را نوشته اند به علت آنکه با مکتب اخلاقی و تربیتی و سلوکی و فلسفی مرحوم آخوند همدانی آشنائی نداشته اند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد طهرانی کربلائی و مرحوم سید سعید حبوبی را نمی شناخته اند به گزارش ساده ای قناعت کرده، درنگ نکرده و از آن به سرعت گذشته، توجه نداشته اند که شاگردی سید درمحضر مرحوم آخوند همدانی و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر چه آثار عمیقی در روحیه سید تا آخر عمر داشته است. بنده از وقتی که به این نکته در زندگی سید پی بردم. شخصیت سید در نظرم بعد دیگر و اهمیت دیگری پیدا کرد.(25)

آثار تحصیل سید جمال در حوزه های علمیه به ویژه حوزه نجف

حضور سید جمال الدین اسدآبادی در مدارس و حوزه های علمیه شیعه و تعلیم و تربیت در نزد علماء بزرگ شیعه، در شکل گیری شخصیت افکار و آراء و نظریات او تأثیر شدید و عمیقی گذاشت، مهمترین آثار او عبارتند از:
فرهنگش فرهنگ اسلامی شد و همواره از موضع اسلام سخن گفت و وفادار به این فرهنگ تا آخر عمر باقی ماند، و همین بزرگترین امتیاز او بود.(26)
پس از سفر به غرب، خودباخته و مجذوب و مرعوب تمدن و فرهنگ غربی نشد، فرهنگ او آمیخته با فرهنگ پربار و فوق العاده غنی اسلامی شد. در مواجهه با فرهنگ غربی، به او خود باختگی دست نداد. پوچی و تهی بودن جهانبینی مادی آنها را درک کرد و به راه آنها کشیده نشد.
استاد شهید مطهری می نویسد:
«مسلمانان قرن سیزدهم هجری و نوزدهم مسیحی یا از آنچه درغرب می گذشت بی خبر بودند و یا اگر سفری به غرب رفته بودند و کم وبیش از آنچه در جهان پیشرفته غرب می گذشت آگاه می شدند، سخت مرعوب یا مجذوب می شدند و از اینکه شرق اسلامی بتواند در برابر غرب مسیحی به نحوی، چه به شکل رقابت و چه به شکل مبارزه قد علم کند مأیوس بودند. گویند ناصرالدین شاه در بازگشت از یکی از مسافرتهای فرنگ، به صدر اعظم خود گفت:
صدر اعظم! ما هرگز به غرب نخواهیم رسید تو فقط کاری بکن تا من زنده هستم صدائی از کسی بلند نشود.
پسر سید احمدخان هندی در عصر خود رهبر مسلمانان هند به شمار می رفت. و در ابتدا با استعمار مبارزه می کرد در سال 1284 هجری، سفری به انگلستان رفت. به اقرار دوست و دشمن، آن سفر، اثری عمیق در روحیه او باقی گذاشت.
آنچنان مرعوب فرهنگ و تمدن غرب شد که آن را غیرقابل خدشه و چون و چرا و قدرت انگلستان را مقاومت ناپذیر و مبارزه با آن را بیهوده دانست و از این پس تبدیل شد به یک فرد مبلغ تمدن و فرهنگ غرب».(27)
تقی زاده نیز آنچنان شیفته و مجذوب تمدن غربی شد که عقیده داشت راه نجات ایران این است که بمب تسلیم به فرنگی را در این محیط در اندازیم. و منفجر کنیم و بالاخره از فرق سر تا ناخن پافرنگی شویم.(28)
شرائط به گونه ای بود که «همانطور که تحصیلکرده های ما برای تحصیل به اروپا می روند و مهندس و جراح پلاستیک و زمین شناس و... باز می گردند، روشنفکران ما نیز به صورت سوسیالیست و فاشیست و اگزستانسیالیست و مارکسیست ورادیکالیست و گرفتار بیماری تجدد بازی می آیند و در جامعه مشغول کار می شوند!(29)
در دوران تجدد گرائی افراطی و خودباختگی در برابر غرب و گسترش موج گرایشهای انحرافی تسلیم در برابر غرب، سید جمال با اینکه مدت طولانی در غرب اقامت داشت هرگز مجذوب تمدن و فرهنگ مبتذل غرب نشد مسلمان و مؤمن باقیماند و رنگ عوض نکرد. از طرفی به مسلمین هشدار می داد ترس و ناامیدی به خود راه ندهند و در مقابل ابوالهول استعمار غربی ایستادگی کنند و از طرف دیگر با چهره های غربزده، مصلحین عوضی و قلابی، عوامل تهاجم فرهنگی غرب، نوکران استعمار و شیفتگان آداب و رسوم ضد اسلامی غرب، در کشورهای اسلامی چون سرسید احمدخان و...به شدت مبارزه کرد.
او کسانی را که با یک سفر به دیار غرب خود را باختند رنگ عوض کردند به مکتب اسلام و ارزشهای مترقی و جاویدان آن پشت کردند فاسد و بی شخصیت و چنین روحیه ای را ناشی از ضعف ایمان و معرفت می دانست.
در نامه به مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی (میرزای بزرگ) رهبر نهضت تحریم تنباکو، میرزا علی اصغر خان امین السطان، صدراعظم ناصرالدین شاه را اینگونه معرفی می کند: ای پیشوای بزرگ، پادشاه ایران(ناصرالدین شاه)سست عنصر و بد سیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده. بد رفتاری را پیش گرفته، خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است. لذا زمام کار را به دست مرد پلید بدکردار پستی داده که در مجامع عمومی، آشکارا به پیامبران الهی بد می گوید، شریعت الهی را قبول ندارد برای رؤسای دین ارزش قائل نیست، دانشمندان را اذیت و شکنجه می کند به پرهیزکاران تهمت می زند، به سادات بزرگوار توهین می کند با وعاظ مثل مردم پست رفتار می کند.
و ادامه می دهد: انه بعد رجوعه من البلاد الا فرنجیه قد خلع العذار و تجاهر بشرب العقار و موالاة الکفار و معاداة الابرار.
او پس از بازگشت از بلاد فرنگ، پرده شرم را پاره کرده و خونسردی را پیش گرفته، علنی و آشکارا و بی پرده باده گساری می کند با کفار دوستی می ورزد با مردم نیکوکار دشمنی می کند. آنگاه نقش این عنصر فاسد و غربزده را در انعقاد قراردادهای استعماری بیان می کند.(30)
همانگونه که مشاهده می کنید سید جمال الدین در این برنامه روی سفر این صدر اعظم به غرب و تأثیر فراوان سفر بر او به گونه ای که تبدیل به مهره استعمار انگلیس و عامل قراردادهای استعماری شد تأکید می کند و مرحوم میرزای شیرازی را به مبارزه جدی با این گروه دعوت می نماید.
او در نامه به جوانان مصر از توفیق پاشا خدیو مصر که زمینه نفوذ انگلستان درمصر را فراهم آورده به شدت حمله می کند و بر این انحراف او با همه توان فریاد بر می آورد و در پایان می نویسد:
ما در کوچه ها سرمان را از خجالت نمی توانیم بلند کنیم رجال و زعمای قوم ما دست انگلیسی ها را می بوسند!!ای خواننده اگر از وضع سپاه و لشکر ما بپرسی همین کافی است که بگویم ژنرال وود انگلیسی رئیس کل قوای مملکت اسلامی مصر می باشد و او را برای اضمحلال و محو کردن ما فرستاده اند. دست فرزندان مصری را در قاهره و اسکندریه از کارها کوتاه و به جای آنان افراد انگلیسی گمارده اند.(31) سید جمال در یکی از مقالات مجله عروه الوثقی از فرنگی مآبان و غربزدگان در تنظیمات عثمانی و حکومت مصر انتفاد می کند و می گوید: تقلید از سازمانها و شیوه های اداری و فرهنگی و سیاسی غرب و فرستادن گروه گروه دانشجوی ترک و مصری به غرب هیچ یک احوال ترکان را بهتر نکرد که زندگی سیاسی و اجتماعی آنان را آشفته تر کرد حال آنکه رفتار درست در برابر معارف غربی باید همانند رفتار مسلمانان صدر اسلام در برابر فلسفه یونانی باشد، مسلمانان صدراسلام تنها هنگامی به فراگرفتن طب بقراط و جالینوس و هندسه اقلیدس و نجوم بطلمیوس و فلسفه افلاطون و ارسطو همت گماشتند که پایه های ایمان خود را استوار کردند. مسلمانان امروز نیز تنها زمانی باید به فرهنگ و تمدن اروپائی روی آورند که دین خویش را به وجه درست آن بشناسند.(32)
قدرت و توانائی نفوذ فوق العاده در میان مسلمین را پیدا کرد رمز توفیق او در بیداری جهان اسلام و علت استقبال گسترده و وسیع مردم از او همین اسلامی بودن فرهنگ او بود.
دکتر علی شریعتی درباره سید جمال و شعاع گسترده عملش و اینکه چگونه یک سید یک لاقبا توانست رستاخیز درجهان اسلام برپا کند می گوید: روشنفکر جامعه ما باید این دو اصل را بداند که اولاً جامعه ما اسلامی است و ثانیاً اسلام یک حماسه اجتماعی و متحرک است اگر یک متفکر بتواند نهضت خود را برای بیداری و آگاهی و رشد اجتماعی و فرهنگی توده های ما بر این پایه استوار کند موفقیتش حتمی و سریع است. سید جمال را نگاه کنید، یک سید گمنام آسمان جل دهاتی، از اسدآباد همدان می آید بدون اینکه وابسته هیچ طبقه ای، خانواده ای، حزبی، گروهی، یا دسته ای باشد یک آواره ای که مثل توپ فوتبال از این مملکت به آن مملکت پرتابش می کنند، آن هم در عصری که استعمارغرب در اوج سلطنت جهانی و شرق در حضیض خواب خرگوشی آن هم در جامعه های اسلامی، که بر سرهر کشوری شاه و زوزک ها و آدمکهائی از قبیل ناصرالدین شاه حکومت می کردند، فریادی از حلقوم تنها یش برمی آورد، همچون صور اسرافیل و ملتهای مسلمان کفن بر خویش می درند و از قبرستان سکوت و رکود بر می شورند.
این همه قدرت و نفوذ چرا؟ چه عاملی موجب شد که فریاد این یک تن تنها تا اعماق دلها و تا اقصای سرزمینها راه گشاید؟ جز این بود که ملت های مسلمان این ندا را ندای دعوت یک آشنا احساس کردند؟ احساس کردند که این صدا از اعماق روح فرهنگ و تاریخ پر از افتخار و حیات و حماسه خودشان برآمده است؟
این صدای غریبه نیست، ترجمه آخرین موج فکری خارجی نیست، این صدا یکی از انعکاسات همان فریادی است که در حرا، در مکه، در مدینه، در احد، در قادسیه، بیت المقدس در تنگه الطارق، در جنگلهای صلیبی می پیچید. همان صدای حیات بخش دعوت به جهاد و عزت و قدرت است که در گوش تاریخ پر از حماسه اسلام طنین افکن است.
این ندا با جان و تارهای اندیشه و احساس مسلمان بازی یی آشنا دارد، و اطمینان بخش است و خاطره انگیز، از این رو هرکس آن را از عمق جان می شنود، این است زبان روشنفکری که با فرهنگ و تاریخ و زبان ملت خود آشنا است. این آشنائی است که علیرغم زمان و قدرتهای حاکم به سرنوشت، به روشنفکر نیرو و امکان و موفقیت می بخشد. این قدرت عظیم مذهبی در جامعه اسلامی به سادگی می تواند تبدیل شود به یک نیروی سازنده آگاهی بخش: اگر روشنفکر ما بداند و بشناسد.(33) استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر پس از اینکه بخشی از این سخنان مرحوم دکتر شریعتی را در متن کتاب آورده اند می نویسند:
آری سخن درست همین است، صدای سید جمال از آن نظر در گوشها و هوشها و دلها طنین داشت که از اعماق روح فرهنگ و تاریخ پرافتخار اسلامی برمی خاست، چرا این صدا از اعماق چنین روحی برمی خاست زیرا سید جمال خود پرورده ی همین فرهنگ بود، ابعاد روحش در فضای همین فرهنگ ساخته شده بود.(34)
موجب گردید سید جمال آگاهانه به میدان مبارزه با استعمار در همه ی ابعاد وارد شود مبارزه او با استعمار صرفاً در بعد سیاسی محدود نشود فراگیر و گسترده عمیق و ریشه ای باشد او با همه توان و نیرو به میدان مبارزه با استعمار خارجی آمد و «اعم از استعمار سیاسی که در مسائل داخلی کشورهای اسلامی دخالت می کرد و استعمار اقتصادی که منجر به کسب امتیازات ظالمانه و غارت کردن منابع مالی و اقتصادی جهان اسلام می شد و استعمار فرهنگی که به نوعی فرهنگ زدائی از نظر فرهنگ اسلامی می پرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بی اعتقاد می کرد و برعکس فرهنگ غربی را یگانه فرهنگ انسانی و سعادتبخش معرفی می کرد تا آنجا که برخی از روشنفکران مسلمان را معتقد ساخت که اگر شرقی می خواهد متمدن شود باید از فرق سرتا ناخن پا فرنگی شود، خطش خط فرنگی، زبانش زبان فرنگی، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگی، آرایش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقائدش، فلسفه اش، هنرش، اخلاقش همه فرنگی شود».(35)
دکتر علی شریعتی می نویسد:
دردنیای اسلام نهضت سید جمال الدین را در دو جبهه ی فرهنگی و سیاسی پیش می رفت و خودآگاهی مترقی اسلامی ضد استعماری، توده های وسیعی را بسیج می کرد.(36)
استعمار فرهنگی خطرناکترین نوع استعماراست، استعمار تجربه کرده بود که تا ملتی برای خود شخصیت قائل است نفوذ در او ساده نیست. فرهنگ و تاریخ دریک ملت شخصیت و تعصب ایجاد می کند و ناچار برای رسوخ در او باید او را از تاریخش برید با فرهنگش بیگانه کرد و در این صورت وی که خود را پوک، فاقد اصالت و بی ریشه و شخصیت زده احساس می کند، ناچار خود را، آگاه و ناآگاه، به اروپائی که در این حال در چشم او به یک اصالت انسانی مطلق و صاحب فرهنگ و ارزشهای معنوی ایده آل و کمال مطلق بدل شده است. نزدیک می کند شیفته او می شود و بیزار از خویش و با تظاهر به خصوصیات اروپائی و تشبه به شخصیت وی، فقدان خصوصیات اصیل و فقر و خلاء شخصیت خویش را جبران می کند، این یک اصل روانشناسی مسلمی است که فرد بی شخصیت و بی اصالت، نوکر مآب و بی مایه، همواره با تقرب و تظاهر و تقلید، کمبود خویش را روحاً تأمین می کند و با نفی و انکار و تحقیر خویش و هرچه به خویش منسوب است و فرار از هر چه او را به یاد خود و گذشته خود می آورد و تشبه به دیگری، شخصیت تازه و صفات و ارزشهای تازه ای می جوید.
استعمار اروپائی با کشف این اصل علمی روانشناسی، کوشید تا ملتهائی را که صاحب تاریخ عمیق و فرهنگی غنی بودند به لطائف الحیل علمی و جامعه شناسی بسیار پیچیده و هوشیارانه ای خالی از محتوی کند و پس از آنکه نسل نو نوار و شسته رفته ای بریده از گذشته و بیگانه با فرهنگ و دور از خویش ساخت که هیچ چیز در خود نمی یافت و نمی شناخت به مسخ و تحقیر تاریخ و فرهنگ و همه ارزشهای معنوی و سنتی را پرداخت و چون وی با آنها آشنا نبود آن را سخت باور کرد و چون استعمار به این مقصود رسید برای ورود و تسلط و غارت و اسارت او دیگر کاری نداشت زیرا او با نفرت و کینه ای خارق العاده به ویران کردن هرچه بیشتر خود و تحقیر مذهب و اخلاف و اصالتهای دگرگون شده خویش کوشید و با اشتیاق و اصرار خود را به دامن اروپائی افکند و حتی به بیزاری از خویش و کتمان پیوند فرهنگی و قومی و تاریخی خود و توسل به خصوصیات اروپائی تسلیم به ارزشهائی که استعمار می کوشید براو تحمیل کند تظاهر کرد وی که از طرف استعمارگر، فرهنگ و شخصیتش نفی می شد خود را با تشبه به استعمارگر در پناه او گرفت تا از هجوم او در امان بماند. این است دیالیک تیکی که سور دل و سزر در رابطه ی فرهنگی و انسانی میان استعمارگر و استعمار شده، کشف کرده اند، چه کودک هنگامی که از سوی مادر مورد حمله قرار می گیرد برای مقابله با آن به خود او پناهنده می شود و خود را در دامن او می افکند.(37)
آری! خطرناکترین و در ضمن ناشناخته ترین و پنهانی ترین قیافه استعمار غربی! امپریالیسم فرهنگی و فکری اوست که اول فکر و تعصب و اندیشه را از بین می برد طرز برداشت ما را از دین تغییر می دهد و جاده نفوذ و زمینه استقرار خودش را در اذهان و در متن جامعه غیراروپائی می کوبد و صاف می کند و هجوم اقتصادی و نظامی را بدنبال می آورد اگر امپریالیسم فرهنگی وجود نداشت راه باز نبود.(38)سید جمال در ارتباط با ترسیم کار انگلیسی ها در کشورهای اسلامی می نویسد: انگلیسی ها هر وقت به کشوری تسلط می یابند مردمان را ذلیل، آشیانه اشان را خراب، سکنه را متواری، اجتماعات را پراکنده، شخصیت ها را پایمال زعماء و برجستگان قوم را مقتول و محبوس و یا به فساد معتاد می کنند.(39)
و در نامه به جوانان مصر پس از اشاره به سوابق اسلامی مصر می نویسد:
اکنون با اینکه هنوز یک سال نشده که انگلیس ها پا به سرزمین مصر گذارده اند درهای الازهر را به روی مردم بسته، علماء را به سودان تبعید مراسم مذهبی را متوقف، ایراد وعظ و خطابه را در منابر قدغن، نماز جماعت را در روزهای جمعه موقوف کرده اند چنانچه نظیر این رفتار را در تمام کشورهای اسلامی که تحت سلطه و نفوذ آنان در آمده انجام داده اند.(40)
در بخشی از نامه به علماء ایران، با عنوان الحجة البالغه، نامه به نگهبانان دین پس از دعوت علماء به عزل ناصرالدین شاه و تأکید فراوان برآن می نویسد: بر ما مسلمانان چه خواهد گذشت اگر نگاه کنیم و ببینیم که فرومایگان فرنگ، ناموس ما را هتک می کنند و اموال ما را غارت می نمایند و حقوق ما را غضب می کنند و دین ما را مورد اهانت قرار می دهند و شریعت ما را تحقیر می نمایند؟
همه اینها سرانجام عملی خواهد شد اگر پشتیبانان و حامیان دین، به سرعت این خطری را که بر حوزه اسلام مسلط شده است برکنار نکنند و سرزمین ایران را با نیرو و قدرت شرع از چنگ دیوانگی و چنگال زندقه نجات دهند.(41)
در هر حال اولین بار سید بود که این شگرد و ترفند استعمار را شناخت و فهمید در نخستین قدم باید در برابر هجوم فرهنگی استعماری غربی ایستاد، بدنبال آشنائی عمیق با فرهنگ و معارف اسلامی به عنوان یک قرارگاه وابسته به فرهنگ بزرگ اسلامی و اندیشهای مترقی و جاویدان آن به میدان آمد در معرکه جنگ و نبرد بی ایمان با هجوم وحشتناک و نابود کننده ی غرب در همه چهره هایش بویژه خطرناکترین چهره ی غرب، یعنی استعمار فرهنگی و امپریالیسم فکری وارد شد و تا پایان عمر لحظه ای گریبان استعمار را رها نکرد، تکیه سید برخویشتن فرهنگی اسلامی مسلمین بود و شعار و بازگشت به اسلام ناب محمدی (ص)، نامی که خود برای نهضت برگزیده نهضت سلفیه بود، بازگشت به حیات گذشته، تلاش برای بازآوردن حیات گذشته به کالبد مرده و بی حرکت عصر خویش، مکتب، مسجد و قرآن را سنگر مستحکم مبارزه با استعمار می دانست و می گفت: انسان هرگز به مدینه فاضله ای که حکماء در آرزوی آن جان سپردند نمی رسد مگر به دیانت اسلامیه.(42)
تقید به اتیان فرائض و کوشش در انجام تکالیف شرعی و واجبات اثر دیگر آن بود او اهتمام شدید به ادای فرائض مذهب داشت چنانکه شیخ محمدعبده می گوید:
«هو اشد من رأیت فی المحافظه علی اصول مذهبه و فروعه».
او شدیدترین و محکمترین انسانی است که من دیده ام در محافظت بر اصول و فروع مذهب خویش.(43)
میرزا حسین دانش اصفهانی مقیم اسلامبول که در دوران حضورسید جمال در محدوده حکومت عثمانی او را از نزدیک می دیده است می نویسد:
سید تمامی ماه رمضان را در اسلامبول سراسر روزه دار بود و شب زنده دار... روزهای جمعه مرتباً به نماز جمعه و در مسجد حمیدیه حاضر می شد.(44)
برای اداء فریضه حج(حج واجب. حج تمتع) به حجاز و مکه و مدینه سفر کرد.(45)
سید شیعه ی علوی و متدینی بود مخلص، بصیر و بینا در دین، و چون دارای نفسی شریف بود و از تکبر و غرور و پستی ها و پلیدیها دور، بزرگی بزرگان را درک می کرد در او عقده حقارتی و خبث نفسی و رسوخ فجوری نبود تا نتواند عظمت پیامبران الهی، ائمه معصومین(ع) و اولیاء خود و صالحین و پیشوایان بشریت را درک کند. او با نفس پاک و مقدس خویش به مقدسات مکتب حرمتی ژرف می گذاشت، به همین دلیل به جز جنبه اعتقادی و دینی از نظر ادب عقلی و تاریخی خویش، همواره برای پیامبراکرم(ص) احترام فراوانی قائل می شد گفته اند هرگاه نام رسول الله درمجلس او برده می شد به تمام قد بپا می خاست.(46)
بعضی از خواص او نقل کرده اند که مرد بزرگی در حضورسید نسبت به حضرت محمد(ص) کلمه جسارت آمیزی بر زبان راند سید جمال به چند نفر افغانی که در حضور او نشسته بودند امر کرد تا آن مرد را به شدت زدند و با صورت خونین از مجلس او را بیرون بردند.(47)
استاد مصطفی عبدالرزاق می نویسد: لم یکن جمال الدین ذا لهو و لا شهوانیاً.
سید جمال اهل لهو و لعب و شهو تران نبود.(48)
در کتاب از صبا تا نیما آمده است: سید فرائض را بجا می آورد و اصول و فروع دین را به دقت تمام رعایت می کرد سید مردی بود دارای قلب سلیم و صفات پسندیده و ساده و حلیم و بردبار، اما اگر کسی به شرف یا دین و عقیده اش اهانت می کرد تند و آتشی می شد و تا انتقام نمی گرفت از پای نمی نشست(49)
شیخ محمدعبده در توصیف استاد خویش سید جمال می نویسد: «فخور بنسبته الی سید المرسلین (ص) لایعد لنفسه مزیه ارفع و لاعزا امنع من کونه سلاله ذلک البیت الطاهر».
بسیار فخر و مباهات می کرد به اینکه نسبش به سید المرسلین پیامبر اسلام(ص) می رسد با اینکه از سلاله پاک پیامبر بود برای خود مزیت و مقامی نائل نبود.(50)
سید حسین عدالت تبریزی که بارها سید جمال را دیده است می گوید: حضرت رسول اکرم(ص) را خیلی محترم می داشت.(51) پروفسور حامد الگار می نویسد:
در برخی مقاله ها و سخنرانی ها به فضیلت سید بودن خود با عنوان فرزند رسول یاد می کرد.(52) و در جای دیگر می گوید: در آخرین سفری که به ایران کرد آداب مذهبی شیعه را مراعات می کرد...شاید به سبب تحصیلات ابتدائی اش در حوزه شیعه بوده است.(53)
محمد البهی در تجزیه و تحلیلی که از اندیشه جدید اسلامی ارائه می کند نوشته است که:
همه فعالیت سید جمال رنگ سیاسی داشت اما اساس و منشأ آن فعالیت قرآن بود در تأیید این مدعا به سخنان جمال الدین در عروة الوثقی استناد می کند که می گوید: من آرزو دارم که سلطان همه مسلمانان قرآن باشد و مرکز وحدت آنان ایمان.(54)
سید جمال تعصب آگاهانه نسبت به دین و مکتب داشت از ارزشهای دینی با همه توان دفاع می کرد و از شعائر الهی یا احترام فراوان یاد می کرد. برقرآن کریم تسلط داشت و همواره آیات قرآن را در سخنرانی ها و نوشته های خویش می آورد در مسائل اخلاقی فردی و اجتماعی، فلسفه ای داشت مبتنی برآیات قرآنی و تعالیم دینی.
دیگر اثر حضور در حوزه و استفاده از مراکز علمی شیعه درجهان، این بود که در سید جمال روح خردگرائی و ضدیت با جمود اندیشی، ظاهر نگری و قشر اندیشی پدید آمد. سید جمال در حوزه علمیه دانشمند چند بعدی بار آمد علاوه بر آشنائی با فقه و اصول و تفسیر قرآن و حدیث با کلام و فلسفه و منطق و ریاضیات و طبیعیات و پزشکی و تشریح و هیأت و نجوم نیز آشنا گردید.(55)
سید جمال بویژه درون حوزه با حکمت و فلسفه اسلامی آشنا شد، تحت تأثیر آموزشهای خویش در محافل علمی شیعه نگاهی عقلی به بنیادهای دینی داشت و برای عقل و برهان و استدلال اعتبار فراوانی قائل بود.
برهمین اساس معتقد بود باید ایمان و عقائی جامعه پیراسته و تحکیم گردد تقلید در عقاید و اصول دین را همچون دیگر علمای اسلام، درست نمی دانست.
در کتاب نیچریه راه رسیدن به ترقی و کمال و سعادت و عزت را چنین ارائه می کند:
باید احاد هرامتی از امم عقاید خود را که اول نقشه الواح عقول است بر براهین متقنه و ادله محکمه مؤسس سازند از اتباع ظنون در عقائی دوری گزینند و به مجرد تقلید آباء و اجداد خویش قانع نشوند زیرا اگر انسان، بلاحجت و دلیل، به اموری اعتقاد کند و اتباع ظنون را پیشه ی خود سازد و به تقلید و پیروی آباء خرسند شود، عقل اولاً محاله از حرکات فکریه بازایستد و اندک اندک بلادت و غباوت بر او غلبه نماید، تا اینکه خود او بالمره عاطل و از ادراک خیر و شر و خود عاجز ماند و شقاوت و بدبختی از هر طرف او را فرو گیرد.(56) در ادامه می گوید:
دین اسلام آن یگانه دینی است که ذم اعتقاد بلا دلیل و اتباع ظنون را می کند و سرزنش پیروی از روی کوری را می نماید و مطالبه ی برهان را در امور به متدینین نشان می دهد و در هرجا خطاب به عقل می کند، و جمیع سعادات را نتایج خرد و بینش می شمارد و ضلالت را به بی عقلی و عدم بصیرت نسبت می دهد و از برای هر یک از اصول عقائد به نهجی که عموم را سودمند افتد اقامه حجت می نماید بلکه غالب احکام را با حکم فوائد آن ذکر می کند. به قرآن شریف رجوع شود هیچ دینی نیست که این فضیلت در او باشد.(57) و باز ادامه می دهد:
باید در هر امتی از امم جماعتی علی الدوام به تعلیم سائرین مشغول بوده باشند و در تخلیه عقول آنها به معارف حقه کوتاهی نورزند.(58)
استاد شهید مرتضی مطهری می نویسند:
سید مخصوصاًً روی توحید اسلامی و اینکه اسلام توحید را جز برمبنای تعیین برهانی پذیرفته نمی داند و اینکه توحید برهانی و استدلالی ریشه سوز همه عقائد باطله است تأکید فراوان داشت و معتقد بود جامعه ای که معتقد باشد اساسی ترین معتقداتش را باید با نیروی برهان و یقین، نه ظن و تخمین و نه تعبد و تقلید به دست آورد کافی است که زیر بار خرافه و اوهام نرود پس باید مردم را به توحید برهانی دعوت کرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر دینی برای آنها مسلم و مسجل گردد، به همین جهت سید برای فلسفه الهی اسلامی ارزش قائل بود فلسفه تدریس می کرد و پیروان خویش را به آموختن حکمت الهی اسلامی تشویق می کرد.(59)
تأثیر گذاری فراوان در تحول فکری جامعه سنی مذهب پیامد دیگر تحصیل در حوزه علمیه شیعه و آشنائی با حقائق دینی و معارف قرآنی در محافل علمی شیعه و مکتب اهل بیت(ع) بود.
فلسفه اسلامی در جوامع شیعی به رشد و تکامل خود ادامه داده است ولی درمیان اهل سنت پس از تهاجم غزالی بر فلسفه و دوره ابن رشد اندلسی از حرکت باز ایستاد و با افول حکمت و فلسفه اسلامی، روح عقلگرائی درون اهل سنت غروب کرد نوعی ظاهربینی دینی و جمود در جوامع سنی رواج یافت و با ظهور سید جمال درون این جوامع، روح عقلگرائی و ضدیت با جمود اندیشی و ظاهر فکری پدید آمد. سید در جوامع سنی مذهب برای شاگردان خویش از اهمیت عقل و استدلال و برهان سخن می گفت کلام عقلی و فلسفه و حکمت الهی تدریس می کرد و از این طریق در تحول فکری جامعه سنی مذهب تأثیرگذاشت. احمد امین مصری می گوید: «در مصر در درسهای او گروهی از علماء و طلاب الازهر حاضر می شدند مانند شیخ عبده، شیخ عبدالکریم سلمان، شیخ ابراهیم لقانی شیخ سعود زغلول شیخ ابراهیم هلباوی... بیشتر کتابهائی که برای ایشان می خواند کتابهای منطق و فلسفه و عرفان و هیئت بود مانند شرح قطب رازی برشمسیه منطق، هدایه ابن اثیر، اشارات، حکمة العین، حکمت الاشراق و تذکرة خواجه طوسی در علم هیئت قدیم و کتابی در علم هیئت جدید... در واقع ارزش نهائی از آن کتابهای یاد شده نیست... بلکه ارزش اصلی تدریس این متون، در این بود که هر فصلی و هر جمله ای از آنها گریز گاهی بوده است برای سید تا آراء و افکار خویش را شرح دهد و اندیشه و ذهن طلاب را باز کند و به علوم کتابی را با حیات واقعی و زندگی خارج از مدرسه تطبیق دهد و جهان را همچون یک واحد بنگرد. این است آنچه شیخ عبده را قانع کرد و جان او را سیراب ساخت. عبده چنانکه خود می گوید: پس از دو سال که در الازهر درس می خواند از برنامه های معمول آنجا خسته می شود و همواره مطلب تازه و اندیشه نو می طلبد تا سید می آید و او در نزد سید آرزوی خویش را می یابد. پس این کتابهائی که سید درس می داد ارزش آنها در دم گرم مدرس بود، آری زندگی و جهان با عینکهای گوناگون، گوناگون دیده می شود کتاب زندگی و کتاب طبیعت و کتاب جامعه در پیش چشم همه ی مردم باز است. اما آنان که سطور آن را می خوانند و می فهمند اندکند.(60)
استاد شهید مطهری می نویسد:
سید جمال شاگرد وفادارش عبده را به مطالعه ی فلسفه وادار می نمود، گویند عبده دو دستنویس از اشارات بوعلی به خط خود نوشته و یکی را به ستایش از استاد خویش سید جمال پایان برده است. ظاهراً در اثر همین تشویق سید بود که عبده به چاپ و نشر برخی کتب فلسفی پرداخت. نجات بوعلی و همچنین البصائر النصیریه ابن سهلان ساوجی و علی الظاهر قسمتی از منطق المشرقیین بوعلی را برای اولین بار چاپ و نشر کرد.(61)
خود عبده می گوید:
در همان حال که مردم در غفلت و محرومیت و بدبختی به سر می بردند یعنی نه نویسنده ای بود که آنان را بیدار کند و نه واعظی به هم می رسید که حرف حسابی به مردم بگوید، در این وضعیت امری اتفاق افتاد که در ابتدا کمتر مورد توجه قرار می گیرد اگرچه سنت الهی در همه زمانها و ادوار، برظهور اینگونه امری در چنان احوالی جریان داشته است، آن امر این بود که مردی غریب وارد مصر شد مردی آگاه و با خبر از دین، آشنا به احوال ملتها، مردی پر اطلاع و دارای فرهنگی وسیع و شجاع و پردل که معروف شده بود به سید جمال الدین افغانی اشتغل بالتدریس لبعض العلوم العقلیه و الفلسفه...مشغول تدریس برخی از علوم عقلی و فلسفه شد طلاب درس او را می نوشتند و معارف و علومی را که از او می آموختند، در ایام تعطیل به شهرها و آبادی های خویش می بردند و می پراکندند. کسانی که به دیدار او می آمدند نیز مطالب و آگاهیهایی را که از او فرا می گرفتند به میان اقوام و قبائل خویش می رسانند و نقل می دادند بدینگونه بود که شعور خفته اجتماع بیدار شد و عقول مردم از خواب درآمد و پرده غفلت و بی خبری او به پاره شدن گذاشت.(62)
احمد امین مصری درباره هشت سال اقامت سید جمال درمصر از اول محرم سال 1288 ه ق تا سال 1296 می نویسد:
8 سالی که از بهترین و با برکت ترین سالها بود برای مصر و برای همه شرق نه به این دلیل که سید توانست در این مدت، زیبائی و شکوه این سرزمین را زنده کند و سعادت و خوشبختی را به مردم آن ارزانی داد بلکه به این جهت که درهمین سالها بود که او بذرهائی در زمین افشاند که در نهان برای رشد و نمو آماده می گشت و برای روئیدن و شکوفه دادن پرورده می شد هر چه پس از این 8 سال اقامت سید جمال، در مصر پدیدار گشت یعنی عشق به آزادی جهاد در راه آن اینهمه از همان بذری بود که او افشاند، اگر چه در کنار آن عوامل دیگری به کمک آمد.(63)
احمد امین می گوید: فلسفه با فکر شیعی سازگارتر است تا فکر سنی!
بعد با تکیه برنقش سید جمال درگرایش اهل سنت به سوی فلسفه، چنین دلیل می آورد: در زمان فاطمیان که شیعه بودند و بر مصر حکومت می کردند فلسفه در مصر رواج داشت، رفتن فاطمیان و حلول روح سنی، فلسفه از مصر رخت بربست، در عصر اخیر سید که گرایش شیعی داشت به مصر آمد بار دیگر فلسفه در مصر رواج یافت.(64)
پروفسورها حامد الگار در توصیف اندیشه فلسفی سید می نویسد: نفوذ شیوه فلسفی ابن سینا از افکار و آثاریش لایح است و مؤید این دعوی آن است که در آن روزگار آموختن فلسفه در میان شیعیان بیش از سنیان رواج داشته است.(65)
شیخ عبده در درسهای سید جمال درمصر حاضر شد و تحت تأثیر افکار و اندیشه های او قرار گرفت و به فرهنگ و مکتب سید جمال پیوست. او نامورترین مرید سید و مشهورترین شاگرد او بود. هیچ کس به اندازه سید جمال الدین اسدآبادی در تحول روحی عبده مؤثر نبوده است روش سید جمال در تفسیر قرآن و احاطه اش بر تفسیر و ذوقش در مباحث عرفانی و فلسفی و اخلاق اجتماعی اسلام چشم عبده را به جهانی که الازهر از او پنهان نگاه می داشت گشود. در میان شاگردان سید، عبده از همه به او نزدیکتر است بود و با او احساس همدلی می کرد، اعتراف خود عبده به تأثیر سید جمال بر او، هرچند به گزافه آمیخته است، از اندازه دلبستگی او به سید در این دوره حکایت دارد می گوید: پدرم به من حیاتی بخشید که علی و محروس (دو برادرش که کشاورز بودند) در آن با من سهیم بودند. ولی سید جمال به من حیات بخشید که من در آن با محمد و ابراهیم و موسی و اولیاء و قدسیان شریکم.(66)
خردگرائی سید جمال در شاگردش عبده به شدت تأثیر گذاشت به گونه ای که هدف عبده در تألیف کتاب رسالة التوحید، آشکار کردن این مطلب است که چگونه توحید که در اصطلاح او همان علم کلام پیشینیان است، در آغاز تاریخ اسلام با معیارهای عقلی سازگار بوده است و بعدها به سبب اختلافات داخلی مسلمانان، فرقه بازی و تعصب و مبالغه پیروان عقل، دچار آشفتگی و بیخردی شده است. او می گوید: که قرآن نه تنها به ما می آموزد که چه چیزهایی را می توانیم و باید درباره خدا بدانیم بلکه در اثبات آنچه می آموزد دلیل و برهان می آورد و هیچ گاه از ما نمی خواهد که گفته های آن را صرف اینکه فرموده خداست بپذیریم، قرآن نه تنها آموزشهای خویش را اعلام می کند.
بلکه از مذاهب مخالفان نیز گزارش می دهد و با دلیل و حجت آنها را رد می کند و عقل را مخاطب قرار می دهد و فکر را به تلاش برمی انگیزد، قرآن نخستین کتاب مقدسی است که از زبان پیامبر خدا برادری و همبستگی عقل و دین را به شیوه ای آشکار و تأویل ناپذیر اعلام می دارد. بدین جهت در آغاز اسلام، مسلمانان به جز آنان که نه عقلی درست داشتند و نه دینی استوار، همگی پذیرفتند که پاره ای از قضایای دینی را تنها از اهل عقل می توان پذیرفت مانند علم به وجود خدا و توانائی او در فرستادن پیامبران و علم به آنچه به پیامبران وحی شده است. به همینگونه همداستان شدند که هرچند پاره ای از تعالیم دین از فهم آدمی برتر باشد. لیکن به هر حال چیزی که نزد عقل محال باشد در آنها نتوان یافت.(67)
عبده در این کتاب دنبال این دست که ثابت کند تعقل و تفقه، فریضه هر مسلمان مکلف است(68) و اسلام پشتیبان تعقل است و ایمان را به صورتی درست می داند که بر عقل استوار باشد.(69)

نقش سید جمال در طرح نهج البلاغه درون جامعه اهل سنت

سید جمال الدین، نهج البلاغه، مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) را به درون جوامع سنی مذهب برد و در آن محیط نهج البلاغه را زنده کرد دانشمند و نویسنده بزرگ و معروف مصر، شیخ محمدعبده، بوسیله سید جمال با نهج البلاغه آشنا شد.(70) بر نهج البلاغه شرح نوشت گرچه شرح او به نکته های لغوی مربوط می شود ولی پاره ای موارد، مطالبی را در توضیح رویدادهای تاریخی آورده که انصاف و بی طرفی او را نمایان می کند، شرح نهج البلاغه او سه جلد است برخلاف نظر برخی دانشمندان سنی مذهب خطبه شقشقیه را هم جزء خطبه های امام علی(ع) دانست.(71) در شرح خطبه شقشقیه، نکوهش علی را از کار شورایی که پس از درگذشت عمر، به وصیت او برای تعیین خلیفه تشکیل شده با نظر موافق تفسیر می کند.
عبده به تفسیر عبارتهای کوتاه امام علی «ع»در رابطه با شوری، به تفصیل شرح می دهد که چگونه بیشتر اعضای شورا از میان مخالفان علی(ع) برگزیده شدند و چگونه به زیان مسلمانان تمام شد. خلاصه شرح عبده چنین است:
اعضای شوری شش تن بودند، علی و عثمان و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص. طلحه با عثمان خویشاوندی داشت و از بنی تمیم نیز بود که در حق بنی هاشم دشمنی می ورزیدند، عبدالرحمن بن عوف و سعد نیز از بنی زهره بودند که علی بسیاری از بزرگان آنان را کشته بود، عمر وصیت کرده بود که جلسه شوری سه روز بیشتر طول نکشد و اگر روز چهارم فرارسید و مسلمانان خلیفه نداشتند، با هرکس که عبدالرحمن نامزد کند بیعت کنند. چنین نیز شد، و عبدالرحمن با عثمان بیعت کرد. مقداد بن اسود، عبدالرحمن را سرزنش کرد که چرا جانب علی را فروگذاشت حال آنکه علی پاسدار حق بود؟ بعد که آن فتنه ها در زمان عثمان برخاست مردم به عبدالرحمن می گفتند: اینها همه از دست تست.(72)
شیخ عبده جز شرح کامل نهج البلاغه در سه جلد، کتابی هم به عنوان «کلمات الامام»با مقدمه ای شامل تعریض عظیم از نهج البلاغه و کتاب دیگری به نام «مقتبس السیاسه»در شرح عهدنامه ی مالک اشتر و سیاست حکومتی امام علی بن ابیطالب(ع)نوشت شیخ محمد عبده تحت تأثیر ارتباط با سید جمال نهج البلاغه را به سراسر سرزمینهای اسلامی سرازیر کرد به طوری که تاکنون بارها نهج البلاغه در کشورهای اهل تسنن چاپ شده است و استادان و محققان اهل سنت آن را به صور گوناگون با حاشیه و شرح با حفاظ همان متن عربی و عین انتقادات و اعتراضاتی که از ناحیه امام بر دستگاه خلافت شده است چاپ کردند و این همه دنباله کار شیخ عبده است.(73)
تنها شرح نهج البلاغه شیخ محمدعبده یکبار با تحقیق استاد محمد محیی الدین عبدالحمید در قاهره و بار دیگر با تحقیق استاد عبدالعزیز سید الاهل در بیروت چاپ شده و بارها انتشارات دیگر همان کتاب را تجدید چاپ کرده اند.(74)
در ادامه همین حرکت است که دکتر صبحی صالح دانشمند بزرگ سنی مذهب و استاد دانشگاه بیروت نهج البلاغه را در دانشکده ادبیات به عنوان بهترین متن نثر فنی صدراسلام تدریس می کند و بار کار گسترده برای نهج البلاغه بیست فهرست ارزشمند، (فهرست الفاظ غریب و پیچیده نهج البلاغه و شرح و توضیح آن، فهرست موضوعی، فهرست آیات قرآنی، فهرست احادیث نبوی(ص)، فهرست عقائد دینی، فهرست احکام شرعی، فهرست عبادات شبیه به فلسفه و کلام، فهرست تعالیم و وصایای اجتماعی، فهرست ادعیه، فهرست ابیات شعری، فهرست وقائع تاریخی و...)
در بیش از 30 صفحه تنظیم نموده و به چاپ می رساند و بر نهج البلاغه مقدمه ای نوشته که در آن مقدمه اعتراف می کند در دوران خلفاء راشدین، علی بن ابیطالب شایستگی برای خلافت برمسلمین داشت و خلافت حق او بود اما برای حفظ اسلام و حفظ وحدت، با ایثار از این حق گذشت.(75)
او در بخشی از مقدمه چنین می نویسد:
عشق من به امام علی(ع) و براهل بیت طیبین طاهرین، و به هر مبارز مخلصی که پرچم اسلام را برافراشته می رساند، امروز و پس از پایان خدمتی که درباره نهج البلاغه به خاطر خدای کریم توانسته ام انجام بدهم- از من می خواهد که از همه مسلمانان درشرق و غرب جهان بخواهم که زیر پرچم وحدت گردهم آیند.(76)
وقتی شنید مرکز بررسیهای اسلام قم تصمیم گرفته نهج البلاغه او را چاپ کند و حاضراست حق التألیف هم به ایشان بپردازد، با خوشحالی از چاپ نهج البلاغه استقبال می کند و می گوید: نهج البلاغه مال من نیست متعلق به همه مسلمانان است و حق التألیف من هم همان نشر کتاب در سطح جهانی است من فقط افتخار این را یافته ام که با توفیق الهی بیست فهرست مفید و ارزشمند برآن بیافزایم که امیدوارم خداوند آن را قبول کند و عشق اهل بیت را بعنوان پاداش آن در قلب من جای دهد. و در نامه ای چنین می نویسد:
«انی بدوری- بوصفی محققا الکتاب و شارحاً له و ضابطاً لنصه- اری ان نهج البلاغه لامیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام یجب ان یطبع و ینشر و یوزع من جمیع انحاء العالم لیستفید منه الجیل المسلم الجدید». من به نوبه ی خود، بعنوان شارح و محقق و ضابط نص کتاب معتقدم که ضروری است نهج البلاغه امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام، در سراسر جهان چاپ و توزیع گردد تا نسل جدید مسلمان از آن بهره مند شوند.(77)
البته مرحوم دکتر صبحی صالح خود شیخ عبده را به خاطر پیشگامی درمعرض نهج البلاغه می ستاید، دربخشی از مقدمه می نویسد: برما لازم است که پیشگامی امام محمد عبده را در خدمت آشکار به فکر عربی اسلامی با نشر نهج البلاغه و شرح مختصر آن بزرگ بشماریم فضیلت انتشار این کتاب بزرگ که کسی از ادباء و متأدبین از آن آگاه نبوده(!!) به عبده برمی گردد برای عبده همین افتخار است که شرح نهج البلاغه او در شرق و غرب جهان بارها چاپ شده است.(78)
والسلام علی من یخدم الحق لذات الحق

پی‌نوشت‌ها:

1- به تحصیل سیدجمال در مشهد و اصفهان در کتابهای ذیل اشاره شده است.
× بیدارگران اقالیم قبله ص 79.
× تاریخ بیداری ایرانیان ص 61.
2- اسناد ومدارک درباره سیدجمال الدین اسدآبادی ص 45.
3- سند پیشین ص 206.
4- سند پیشین ص 45.
× تاکتیکهای انقلابی سیدجمال الدین اسدآبادی ص 10.
5- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 209.
× تاکتیکهای انقلابی سید جمال الدین اسدآبادی ص 10.
6- صفات الله جمالی. نوه خواهری سید جمال، دوبار این جریان را در کتاب اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی صفحات 46، 208 از زبان خود سید جمال خطاب به میرزا لطف الله جمالی خواهرزاده سید پدر صفات الله جمالی آورده است.
7-سید جمال خود می گوید تا آن وقت مکه بودم آقا سیدصادق به دست خود عمامه برسرم گذارد.
× اسناد و مدارک درباره سیدجمال الدین اسدآبادی، ص 46 و ص 209 و ص 210.
× تاکتیکهای انقلابی سیدجمال الدین اسدآبادی ص 11و ص 12 و ص13.
8- تاریخ بیداری ایرانیان ص 61.
× اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 210.
9- سیدجمال الدین اسدآبادی تألیف مدرسی چهاردهی انتشارات مجله ماه نو ص 46.
10- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 47 و ص 210.
× تاکتیک های مبارزاتی سیدجمال الدین اسدآبادی ص 14.
11- دوره ی کامل آشنائی با علوم اسلامی از استاد شهید مرتضی مطهری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم زمستان 1362 ص 262 و 263 و ص 308 و ص 309.
12- مبادی فقه و اصول تألیف دکتر علیرضا فیض مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه طهران دی ماه 1371 ص 67 و ص 396.
13- تاریخ بیداری ایرانیان مقدمه ص 78.
× اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی، صفات الله جمالی به نقل از پدر خویش میرزا لطف الله جمالی خواهرزاده سیدجمال ص 47 و ص 210.
× مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره ی جمال الدین مشهور به افغانی از اصغر مهدوی و ایرج افشار، طهران، انتشارات دانشگاه، 1342 ص 100 و ص 101.
× سیری در اندیشه سیاسی عرب از دکتر حمید عنایت ص 80.
× یادواره سیدجمال الدین اسدآبادی دفتر اول از محسن عدوان ص 19 و ص 55.
× نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر از استاد شهیدمرتضی مطهری ص 37.
× اعیان الشریعه ج 4 ص 208.
× انقلاب اسلامی و ریشه های آن از عباسعلی عمید زنجانی ص 254.
× نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت از حامد الگار ترجمه دکتر ابوالقاسم سری ص 270.
× تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ج 2 ص 32.
14- اعیان الشیعه قطع بزرگ ج 4 ص 208 به نقل از سیدصالح شهرستانی در مجله العرفان می نویسد: سیدصفدر پدر سید جمال اوائل سال 1266 بعد از پنج ماه مکث در طهران به همراه فرزندش به عراق سفر کردند و دوران شیخ مرتضی انصاری وارد نجف شدند شیخ انصاری برای سید جمال اهمیت قائل شد و سید صفدر دوماه در نجف ماند و سپس به اسدآباد برگشت و سیدجمال الدین چهارسال در نجف ماند در دو سال اول علوم ابتدائی و متوسط دینی و عربی وارد و سال آخر علوم عالی از قبیل تفسیر و حدیث و فقه و اصول و کلام و منطق و حکمت الهی و ریاضیات و طبیعیات و مقدمات پزشکی و تشریح و هیئت و نجوم و غیر اینها را فرا گرفت.
15- اعیان الشیعه ج4 ص 209.
16- سند پیشین ج6 ص 136. سیدمحسن امین می نویسد: آخوند ملاحسینقلی همدانی فقیه، اصولی، حکومی، اخلاقی از حکیمان عارفان اهل سلوک، مراقب، و حساب کننده نفس خویش دور از دنیا و اسباب و ریاستها بود. درصدد فتوی برنیامده و به زعامت و ریاست میرزاخت و دنبال آن نبود در فقه و اصول آنچه را قرار از دست و خویش شیخ مرتضی انصاری شنیده بود و آنچه خود با نبوغ ذاتی استخراج کرده بود خواند. با علم و اخلاق آشنا شد و هر روز صبح در منزلش ابتداء اخلاق درس می داد و بعد به تدریس فقه و اصول می پرداخت.
17- اعیان الشیعه ج6 ص 136.
18- اعیان الشیعه ج6 ص 136 می نویسد: و کان جارنا اول ورودنا الی النجف سنه 1308 و حضرنا درسه الاخلاقی ایاما قلیله و صدنا عن المداومه علیه استنفالنا بما هو اهم و مع ذلک فقد اسفنا علی عدم المداومه علی بای نحو کان، و انتفع بدرسه الاخلاقی خلق کثیر من فضلاء العرب و العجم ممن اراد الله بهم الخیر رأینا جمله منهم و وجدنا اثر ذلک فیهم.
19- نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر از استاد شهید مطهری ص 37 و ص 38.
× یادواره سیدجمال الدین اسدآبادی از محسن عدوان ص 19.
× تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ج 3 ص 32.
20- نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر ص 38.
× اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 43.
21- اعیان الشیعه ج6 ص 136.
22-اعیان الشیعه ج2 ص 472، می نویسد توفی فی 27 شوال سنه 1332 شیخنا و استاذنا قرانا علیه فی الفقه و الاصول فی النجف سطحا و استفدنا من علمه و اخلاقه کان عالما فاضلا ورعا تقیاً کاملاً مرتاضا مهذب النفوس من تلمذه میرزا حسینقلی الهمدانی النجفی المدفون بالحائر، الاخلاقی الشهیر تلمذه علیه فی علم الاخلاق و غیره و من تلمذه الشیخ ملاکاظم الخراسانی...وله مؤلفات فی الفقه والاصول و له کتب فی الفارسیه ارسلها الی اصدقائه فی الاخلاق جمعت و طبعت باسم تذکرة المتقین.
23- اعیان الشیعه ج 9 ص 344 می نویسد: ولد فی 14 من جمادی الثانیه سنه 1266 و توفی فی اوائل شعبان بمرکز الناصریه فی رجوعه من الشعیبه حینما خرج لجهادالانکلیز فی نهضته الشهیره و نقل الی النجف فدفن فی الصحن المطهر سنه 1333 تلمذ علی المولی حسینقلی همدانی فی الاخلاق و علی الشیخ محمدحسین الکاظمی فی الفقه و علی الشیخ محمدطه نجف و غیرهم له کتاب فی الفقه و کتاب فی الاصول و دیوان سفره مطبوع.
24- تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ج 2 ص 282.
25- نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر ص 38.
26- سند پیشین ص 33 و ص 37 و ص 38.
27- سند پیشین ص 32 و ص 33.
28- مجموعه آثار دکتر علی شریعتی ج4، بازگشت به خویشتن ص 41، پاورقی.
29- سند پیشین ص 301.
30- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 69 و ص 76.
× اعیان الشیعه ج 4 ص 214.
× نهضت روحانیون ایران. علی دوانی ج1 ص 83.
× نامه ها و اسناد سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی ص 94.
× تاریخ بیداری ایرانیان ص 69.
31- نامه ها و اسناد سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی ص 120.
32- سیری در اندیشه سیاسی عرب، از دکتر حمید عنایت ص 111 به نقل از عروة الوثقی.
33- مجموعه آثار مرحوم دکتر علی شریعتی ج5، من و اقبال ص 98.
34- نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر ص 85.
35- سند پیشین ص 26 و 27.
36- مجموعه آثار ج4، بازگشت به خویشتن ص 40.
37- سند پیشین ص 97 و 89 و 99.
38- مجموعه آثار ج5، ما و اقبال ص 80.
39- نامه ها و اسناد سیاسی سیدجمال الدین اسدآبادی ص 115 و ص 116.
40- سند پیشین ص 116.
41- سند پیشین ص 185.
42- رد نیچریه یا مادیگری تألیف سید جمال الدین اسدآبادی چاپ انتشار اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ص 80.
43- اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 158.
44- سند پیشین ص 155 و ص 156.
45- اعیان الشیعه ج4 ص 208- به نقل از شیخ محمدعبده.
× تاریخ بیداری ایرانیان ص 54.
46- بیدارگران اقالیم قبله ص 67.
47- مفخر شرق سید جمال الدین اسدآبادی ص 115.
× فیض الخاطر ج 5 ص 170.
48- مقدمه مصطفی عبدالرزاق برچاپ مجموعه مقالات العروة الوثقی، دارالکتاب العربی، بیروت لبنان چاپ اول ذوالحجه 1389 ق ص 21.
49- از حب تا نیما تألیف یحیی آرین پور ج 1 ص 381.
× تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ج2 ص 43.
50- اعیان الشیعه ج4 ص 210.
× سیدجمال الدین اسدآبادی از مرتضی مدرسی چهاردهی ص 107.
× اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین اسدآبادی ص 115.
51- اسناد و مدارک درباره سید سیدجمال الدین اسدآبادی ص 176.
52- نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت تألیف حامد الگار ترجمه دکتر ابوالقاسم سری ص 284.
53- سند پیشین ص 271.
54- سند پیشین ص 274 نقل از الفکر الاسلامی الحدیث و صلات بالاستعمار الغربی تألیف محمدالبهی ص 63.
55- اعیان الشیعه ج4 ص 208 نقل از سیدصالح شهرستانی درمجله العرفان.
× اعیان الشیعه ج4 ص 209 نقل از شیخ محمدعبده.
56- ردنیچریه یا مادیگری ص 78.
57- سند پیشین ص 78 و ص 79.
58- سند پیشین ص 79.
59- نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر ص 24 و ص 25.
60- بیدارگران اقالیم قبله ص 29.
× زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث ص 65.
61-نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر ص 25.
62- مقدمه ترجمه عربی روبرو نیچریه ص 28.
63- زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث ص 62.
64- نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر ص 25 نقل از ضحی الاسلام احمدامین ج 1 ص 190.
65-نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت ص 270.
66- سیری در اندیشه سیاسی عرب، دکترحمید عنایت ص 118.
×زعما ء الاصلاح فی العصر الحدیث ص 293.
67- سیری در اندیشه سیاسی عرب ص 131 نقل از رسالة التوحید شیخ محمدعبده چاپ محمدرشیدرضا، قاهره 1361 ه ق ص26.
68- رسالة التوحید شیخ محمدعبده ص 187.
69- سیری در اندیشه سیاسی عرب ص 137.
70- سیدجمال الدین اسدآبادی از مدرسی چهاردهی ص 160.
71- نهج البلاغه، ترجمه و شرح سید علینقی فیض الاسلام خطبه سه ص 46.
72-شرح نهج البلاغه شیخ محمد عبده ج1 ص 29 الی ص 32.
درعنوان این شرح در روی جلد چنین آمده است: نهج البلاغه و هو مجموع ما اختاره الشریف ابوالحسن محمد الرضی بن الحسن الموسوی من حکام امیرالمؤمنین ابن الحسن علی بن ابی طالب. شرحه الاستاذ الامام المرحوم الشیخ محمد عبده مفتی الدیار المصریه سابقا، حققه وزاد من شرحه زیادات هامة محمدمحیی الدین عبدالحمید مطبقه الاستقامه، قاهره.
73- بیدارگران اقالیم قبله ص 38 و ص 39.
74- نهج البلاغه دکتر صبحی صالح، دارالکتاب اللبنانی بیروت مقدمه به قلم دکترصبحی صالح ص 19.
75- سند پیشین ص 8 و ص 9.
76- سند پیشین ص 29 چنین می نویسد: نداء لامة الاسلام: ان حبی اللامام علی علیه السلام و لال البیت الطیبین الطاهرین و لکل مجاهد مخلص یرفع رایة الاسلام، یدعونی الیوم- و قد من الله علی بخدمة النهج ابتغاء وجهه الکریم- لمنا شدة المسلمین جمیعاً فی مشارق الارض و مغاربها الی الانضواء تحت لواء التوحید.
77- روزنامه اطلاعات، 65/9/25 مقاله شیخ صبحی صالح و شهید راه نهج البلاغه از سید هادی خسروشاهی ص 13 فتوکپی متن نامه به صورت کامل چاپ شده است.
78- عبارت عربی او چنین است، و ان علینا ان نکبر ماقدمه الامام محمدعبده من خدمه جلی للفکر العربی الاسلامی یوم نشر نهج البلاغه و شرحه بایجاز... فله یرقد العقل فی انتشار هذا الکتاب العظیم الذی بات لایجهله احد من الادباء و المتادبین و حسب الشیخ محمدعبده فخراً ان عشرات الطبعات التی نشرت شرقا و غربا ظلت الی عهده قریب تستند الی النص الذی اثبته، و تکتفی بالشرح الذی اقتبسه و انتقاه.

 

منبع:جواهری، محمدرضا؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط