قرآن کریم در این رابطه، داستان غدر، توطئه، خیانت و خباثت برادران یوسف علیه السلام و فرزندان یعقوب را نقل می کند تا شاهد مثالی باشد بر کینه، حسد و سیه دلی آنان نسبت به کسی که فضیلت بیش تری از آنان دارد، ولو این که این فرد، برادر آنها باشد: «اِذ قالُوا لَیُوسُفَ وَ اَخُوهُ اَحَبٌّ اِلَی اَبیناَ مِنّا وَ نحنُ عُصبَهٌ، اِنَّ اَبَانَا لَفی ضَلالٍ مُبینِ. اقتُلُوا یُوسُفَ اَو اطرَحُوهُ اَرضاً یَخلُ لَکُم وَجهُ ابیکُم وَ تَکونوا مِن بَعدِهِ قَوماً صالِحینَ. قالَ قائِلٌ مِنهُم: لا تَقتُلُوا یُوسُفَ وَ اَلقُوهُ فِی غَیابَتِ الجُبِّ یَلتَقِطهُ بَعضُ السَّیَّارَهِ، اِن کنتُم فَاعِلینَ»(1): «آن گاه برادران یوسف گفتند، هر آینه یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدرمان از ما محبوب تر هستند، حال آن که ما جمعی هستیم [قوی]، به راستی که پدرمان در گمراهی آشکاری است، باید یوسف را بکشید یا این که او را در سرزمین و دیاری دور از پدر رها کنید تا محبت پدر به شما معطوف شود. آن گاه پس از این کار می توانید مردمی صالح و شایسته شوید. آن گاه یکی از برادران یوسف گفت: اگر می خواهید علیه یوسف کاری کنید، یوسف را نکشید، بلکه او را به چاهی بیفکنید تا کاروانیان او را بیابند.»
امّا حضرت یعقوب علیه السلام پیشاپیش متوجه مکر و خدعه و کینه و نفرت فرزندانش نسبت به برادرشان یوسف شد، لذا به او سفارش کرد و او را از غدر و خیانت آنان برحذر داشت: «یَا بُنَیَّ لَا تَقصُص رُؤیاکَ عَلَی اِخوَتِکَ فَیَکِیدوُا لَکَ کَیداً، اِنَّ الشَّیطانَ لِلاِنسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ»(2): «پسرم! خوابت را برای برادرانت تعریف مکن که ممکن است برای تو توطئه کنند و شیطان هم دشمن آشکاری است برای انسان.» منظور از عبارت «فیکیدوا لک کیداً» این است که برای تو نیرنگی مخفیانه در نظر می گیرند تا تو را به قتل رسانند. و همین اتفاق هم-که یعقوب علیه السلام قبلاً پیش بینی کرده بود-رخ داد و برادران یوسف عملاً به یوسف علیه السلام خیانت کردند، و کید و نقشه خائنانه بسیار هولناکی را برای او تدارک دیدند؛ او را به چاهی افکندند، اما نزد پدرشان یعقوب علیه السلام ادعا کردند که گرگ او را دریده است!
نتیجه ای که از داستان یوسف علیه السلام و برادرانش می گیریم، این است که ساختار روانی شخصیت یهودی، در درون خود- از قدیمی ترین دورانهای تاریخی و حتی پیش از موسی و هارون-عوامل نیرنگ و خدعه و خیانت را دارد و به نظر می آید که این کجروی و پیچیدگی جزو لاینفک طبع و سرشت آنان بوده و هست؛ روحیه دشمنی و عداوت نسبت به انسانهای صالح، خیرخواهان و یکتاپرستان در وجود و سرشت آنان ریشه دوانده است، و به مرور زمان این روحیه کینه توزانه تحت فشار مقهوریت، ذلّت و بردگی دوران فرعون، در درونشان ماندگار شده است، تا آن جا که حتی به قتل انبیای خود دست یازیدند و به تحریک کتابهای آسمانی خویش پرداختند.
در فاصله بین حضرت ابراهیم و حضرت موسی علیه السلام، پیامبران هدایتگران زیادی ظهور کردند و در معرض آزار و اذیب و قتل و تبعید قرار گرفتند، لذا هیچ پیامبری از پیامبرانشان را نمی توان پیدا کرد که از اتهام، عیب و کارهای زشت آنان در امان مانده باشد! تاریخ می گوید که بنی اسرائیل هفتاد پیامبر را به قتل رساندند: «لَقَد اَخَذنَا مِیثاقَ بَنی اسرائیلَ وَ اَرسَلنا اِلَیهِم رُسُلاً، کُلَّما جَاءَهُم رَسُولٌ بِما لا تَهوی اَنفُسَهُم، فَریِقاً کَذَّبُوا وَ فَریقاً یَقتُلُونَ»(3): «ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی را به سوی آنها فرستادیم. هر رسولی که آمد، چون برخلاف هوای نفس آنها احکامی آورد، گروهی از این پیامبران را تکذیب کردند و گروهی را به قتل رساندند.» و نیز در همین رابطه قرآن کریم می فرماید: «اِنَّ الَّذینَ یَکفُروُنَ بِایاتِ اللهِ وَ یَقتُلُونَ النَّبینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ یَقتُلونَ الَّذینَ یَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ الناس، فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیمٍ»(4): «همانا کسانی که (یهود) به آیات خداوند کفر می ورزند و پیامبران را بدون حق می کشند، و نیز کسانی از مردم را که به قسط و عدل امر می کنند و به قتل می رسانند، آنان را به عذاب دردناکی [از سوی خدا] نوید بده.»
آن گاه نقش حضرت موسی علیه السلام با بنی اسرائیل فرا می رسد که آنها را بارها از قبل، در موارد زیادی، و در طول این هجرت طولانی آزمایش کرده و کاملاً به این مسئله پی برده است که این قوم اساساً اهل عذر و خیانت و بی وفایی به عهد و پیمان هستند، در حالی که موسی علیه السلام آنها را از سرزمین مصر خارج کرد و از ذلّت و اهانت نجات داد، به نام خدا و با قدرت او آنان را از خطر امواج دریا رها کرد. اما فرعون و سربازانش را برای آنان غرق کرد. تا این که قوم بنی اسرائیل به همراه حضرت موسی و هارون علیه السلام در مسیر خود به سوی سرزمین مقدس (فلسطین) به گروهی برخورد می کنند که مشغول عبادت بتهای خود بودند، لذا وقیحانه به موسی علیه السلام رو کردند و به او گفتند: «یا مُوسیَ اجعل لنا الهاً کما لهم آلهه»(5): «ای موسی! برای ما هم خدایی درست کن، مانند خدایانی که آنها دارند!» علاوه بر این، همین که موسی به میعاد با پروردگار خود رفت و اندک مدتی (چهل شبانه روز) از آنها دور و نسبت به آنان غایب شد. بلافاصله پس از آن که «سامری» گوساله طلایی خود را ساخت و صدایی از خود درمی آورد، بنی اسرائیل به او گرویدند و به عبادت و پرستش او مشغول شدند. باز موسی علیه السلام آنها را آزمود و در دل صحرا و از درون سنگ چشمه های آب گوارایی را برای آنها ایجاد کرد و غذای لذیذی (مَنّ و سَلوی) از آسمان برای آنها آورد، در حالی که آنها بهانه گیری کرده، از موسی علیه السلام باقالی، سیر، خیار، عدس و پیاز طلب کردند. آنان در واقع غذاهای معمولی را با غذای آسمانی معاوضه کردند!
و نیز موسی علیه السلام آنان را در ماجرای بقره (گاو) و کشتن آن آزمایش کرد، چون از آنان خواسته بود که به امر خدا آن را ذبح کند، اما آنان بهانه های واهی آورده و در اجرای دستورهای خدا کاهلی کردند: «فَذَبَحُوها وَ مَا کاَدوالاوا یَفعَلُونَ»(6): «بالاخره بنی اسرائیل آن گاو را به فرمان الهی کشتند، اما باز نزدیک بود نافرمانی کنند.» موسی علیه السلام پس از بازگشت از میقات باز هم آنها را آزمایش کرد و از آنها خواست با خدای خویش عهد و میثاق ببندند. اما آنان ابا و امتناع کردند، و در حالی که در شرف ورود به سرزمین موعود و سرزمین مقدس (فلسطین) بودند، به بهانه هایی متوسل شدند و حاضر نشدند به سرزمین موعود وارد شوند. (7)
رفتار توطئه آمیز و حیله گرانه بنی اسرائیل با پیامبران خدا این گونه بود که با آنها، در طول تاریخ خود، گاه با روش تکذیب و دشمنی، و گاه به شیوه آزار و قتل، عمل می کردند؛ چرا که تعالیم انبیا هیچ گونه هماهنگی و انسجام با هواهای نفسانی و اغراض شیطانی آنان نداشت، لذا هرگز نسبت به پیامبران حالت «تولّی» و تواضع و پیروی نداشتند، و هیچ نبی یا رسولی از دست آنان جان سالم به در نبرد، حتی عیسی بن مریم علیه السلام، زیرا وقتی پیام خدا را از آسمان برای بنی اسرائیل آورد تا از طغیان و تجاوز دست بردارند و راه و روش خود را اصلاح کنند، اما آنان با او چه کردند؟! رفتارشان با مسیح علیه السلام بهتر از عملکرد آنان با دیگر ابنای بنی اسرائیل نبود، تا آن جا که تحمّل و طاقت پذیرش او و رسالتش را نداشتند. از این رو نقشه و توطئه قتل و حذف او را طراحی کردند تا از او نجات یابند. اما خداوند تقدیر دیگری را رقم زده بود، لذا نقشه های مجرمانه آنها را نقش بر آب کرد و عیسی مسیح علیه السلام را از توطئه یک قتل حتمی نجات داد. پس آنان فرد دیگری را که شبیه او بود به صلیب کشیدند و کشتند: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَراللهُ، وَ اللهُ خَیرُ الماکِرینَ. اِذ قالَ اللهُ: یا عیسی اِنِّی مُتَوَفّیکَ وَ رافِعُکَ اِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَروا، وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبعُوکَ فَوقَ الَّذینَ کَفَرُوا اِلی یَومَ القیامَهِ، ثُمَّ اِلَیَّ مَرجِعُکُم فَاحکُم بَینَکُم فیما کُنتُم فیهِ تَختَلِفُونَ»: (8)«قوم یهود با خدا، از طریق حیله و نیرنگ وارد شدند، در مقابل خدا هم با آنها مکر کرد، و خدا بهترین مکر کنندگان است. آن گاه خداوند به عیسی گفت که من تو را قبض روح می کنم و به سوی خود بالا می برم، و تو را از معاشرت با کسانی که کفر ورزیدند، پاک و منزّه کردیم و پیروان تو را تا روز قیامت بالاتر و برتر از کافران کردیم. پس آن گاه بازگشت همه شما به سوی من است، سپس در بین شما و در مورد چیزهایی که در آن اختلاف داشتید، داوری خواهم کرد.» و نیز خداوند در قرآن کریم و در همین رابطه می فرماید: «وَ قَولِهِم اِنَّا قَتَلنَا المَسیحَ عیسَی بنَ مَریمَ رَسُولَ اللهِ! وَ مَا قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِن شُبِّهَ لَهُم. وَ اِنَّ الَّذینَ اختَلَفُوا فیهِ لَفی شکٍّ مِنهُ، ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ، اِلَّا اتِّباعَ الظَّنَّ، وَ ما لهم قَتَلُوهُ یَقیناً»: (9)«و این که گفتند که ما مسیح، عیسی بن مریم، رسول خدا را کشتیم، در حالی که او را نکشتند و به دار (صلیب) نیاویختند، بلکه امر بر آنها مشتبه شد، و همانا کسانی که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند، از روی شک و تردید بود، و هیچ علم و اطلاعی به او نداشتند، مگر پیروی از ظنّ و گمان، پس آنان مسیح را به طور قطع و یقین نکشتند.»
بی شک مسلمانان و دولت و حکومت اسلامی، از آغاز پیدایش آن در مدینه و تا امروز، از آتش فتنه گریها، خیانتها و زهر سمّی کینه توزیهای یهودیان در امان نمانده و بی وقفه به توطئه گری و دسیسه چینی مشغول بوده و هستند. آنان یک بار منافقان و بار دیگر مشرکان را برای ریشه کن کردن مسلمانان تحریک و تشویق می کردند، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به هنگام ورود به مدینه (یثرب) با آنان بر اساس مهر و نیکی رفتار کرد، و در مورد دیانت، حیات و اموالشان به آنها تضمین و امان داد و از آنها دعوت کرد که به این دین جدید درآیند. اما یهود همان یهود در طول تاریخ اند و همیشه خوبی و نیکی را با بدی و زشتی پاسخ می دهند، و در مقابل دوستی و محبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غدر، خیانت و خباثت را در پیش گرفتند، و به جای وفای به عهد و پیمان، ناجوانمردی و عهدشکنی را سرلوحه خود قرار دادند. از این رو، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پس از مشاهده این گونه اعمالشان، عهد و پیمان با آنها را رها کرد و با یهودیان جنگید و از اوّل از مدینه و سپس از شبه جزیره عربستان اخراجشان کرد.
از این گذشته، قوم یهود به خوبی می دانستند که محمد صلی الله علیه و آله و سلم حقاً پیامبر خداست و این دین واقعاً پیام و رسالت خدای عالمیان بر اهل زمین است، بلکه از مدتها قبل کاملاً علم و اطلاع داشتند که در آخرالزمان، پیامبری از میان عربها ظهور خواهد کرد و حتی آرزو داشتند که ای کاش این پیامبر از تبار بنی اسرائیل باشد. اما همین که ظهور کرد، نسبت به او دشمنی و عداوت را آغاز کردند و سدّ راه مستقیم او شدند، تا آن جا که آرزو کردند که ای کاش ایمان مسلمانان به کفر و اسلامشان به بت پرستی تبدیل می شد و سربازان سلحشور حقّ که در که در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می جنگند، اعوان و انصار شیطان شوند!: «وَدَّ کثیراً مِن اَهلِ الکِتابِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ ایمانِکُم کُفَّاراً حَسَداً مِن عِندِ انفُسِهِم، مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الحَقَّ فَاعفُوا وَ اصفَحُوا حَتَّی، یَاتِی َ اللهُ بِامرِهِ، اِنَّ اللهِ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»(10): «بسیاری از اهل کتاب [و یهودیان و...] آرزو دارند که ایمان شما را به فکر برگردانند، به خاطر آن رشک و حسدی که در سرشت آنان نهفته، پس از آن که حقّ بر آنها آشکار شد. پس اگر از جانب آنها به شما ستمی رسید، عفو و مُدارا کنید تا آن زمان که فرمان خدا (به جنگ و صلح) برسد. به درستی خداوند بر هرچیزی قادر و تواناست.»
4. غرور و فخرفروشی یهودیان بر تمامی بشریت
غرور، تکبّر، خودبزرگ بینی و نژادپرستی از صفات زشت و نکوهیده ای است که بنی اسرائیل در طول تاریخ به آنها متصف هستند؛ چرا که آنان به خود، به عنوان قلّه بشریت و سرآمد کل انسانها می نگرند، از این رو به ملتها و امّتهای غیریهود، با نگاه تحقیر و توهین آمیز نگاه می کنند. البته علت این نوع تصور و برداشت، به مضامین همین تورات تحریف شده و «تلمود» ساختگی برمی گردد.یهودیان در اثر آن تحریفاتی که در کتابهای الهی ایجاد کردند، بر این باور هستند که خداوند آنان را منحصراً در میان همه مردم جهان، در همه چیز، چه از نظر جسمانی یا نفسانی و یا از نظر عاقبت کار و سرنوشت، ممتاز و نمونه ساخته است، تا آن جا که معتقدند خداوند آنها را به صورت بشری و آدمی آفرید، به دلیل اینکه آنها استحقاق و شایستگی آن را داشتند. مطابق آنچه «تلمود» می گوید، در حالی که خداوند بقیه مردم جهان را صرفاً به این دلیل شبیه آدم آفریده که یهودیان به سهولت بتوانند آنان را به خدمت بگیرند و در نهایت اربابان و سروران عالم (یهودیان) بتوانند با غلامان و بردگان خود (ملل جهان) مأنوس و محشور شوند، وگرنه همه «آدمهای» روی زمین از تیره و تبار حیوانات و چهارپایان هستند که به صورت بشری درآمده اند. (11)!!
حال ممکن است کسی بگوید، پس چرا خداوند در قرآن نیز به آنها برتری بخشیده است، آن گاه که فرمود: «یا بَنی اسرائیل اذکُرُوا نِعمَتی الَّتی اَنعَمتَ عَلَیکُم، وَ اَنَّی فَضَّلتُکُم عَلَی العالَمینَ»(12):«ای بنی اسرائیل به یاد آورید نعمتهای مرا که بر شما ارزانی داشتم و من شما را بر مردم جهان برتری دادم.» البته آن چنان که استاد «عفیف طباره»، نویسنده کتاب «الیهود فی القرآن» می گوید، منظور از این «تفصیل» و برتری که قرآن در مورد آنان (یهود) مطرح می کند، این نبوده است که آنان از مؤمنان عامل و ملتزم به شریعت خدا برتر و بافضیلت تر هستند، بلکه مقصود آن است که آنان نسبت به فرعون و حاشیه و پیروان او که از بدترین و شرورترین انسانهای روی زمین بودند، برتر هستند، و این برتری از جانب خدای متعال صورت نگرفت، مگر به این خاطر که آنان مظلوم و مستضعف واقع شده بودند و فرعون و نظام حکومتی او ظالم و ستمگر، آن چنان که قرآن کریم در همین ارتباط می فرماید: «وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفُوا فِی الاَرضِ...»(13): «و ما اراده کرده ایم که بر مستضعفان زمین منّت گذاریم....»(14) و نیز قرآن کریم اشاره می کند که: «وَ تَمَّت کَلِمَهُ رَبِّکَ الحُسنَی عَلَی بَنی اسرائیلَ بِمَا صَبَروا...»(15): «... آن گاه نعمت و احسان خداوند بر بنی اسرائیل به حدّ کمال رسید، به پاداش صبر و تحمّلی که پیشه خود ساخته بودند.» بنابراین تفضیل و برتری قرآن کریم در ارتباط با بنی اسرائیل، این گونه نبود که ذات و سرشت یا طایفه و نژاد آنان را مورد ستایش قرار داده باشد، بلکه خدای متعال گاه قومی را بر قوم دیگر به خاطر اعمال نیک و کارهای شایسته آنها برتری می دهند، از این رو آیه کریمه، در بخش اوّل آن با این برتری و تفضیل، از آنها ستایش می کند، اما در بخش دوم آن، آنان را بر حذر می دارد که مبادا به خاطر این برتری مغرور شوند؛ چرا که هر کس به واسطه عملش مورد عقاب یا ثواب قرار می گیرد(16): «وَ اتَّقُوا یَوماً لاَ تَجزِی نَفسٌ عَن نَفسٍ شَیئاً وَ لا یُقبَلُ مِنها شَفاعَهً وَ لَا یُوخَذُ مِنها عَدلٌ وَ لا هُم یُنصَرونَ»(17): «و بترسید از روزی که هیچ جزا داده نشود شخصی به جای شخصی دیگر، و هیچ پذیرفته نشود از او شفاعت و وساطت شخص دیگر یا فدایی پذیرفته نشود از او شفاعت و وساطت شخص دیگر یا فدایی دیگر، و آنان هیچ فریادرسی نخواهند داشت.»
از این مطلب می فهمیم که بنی اسرائیل، در آن دوران که قرآن آنها را با صفت تفضیلی ذکر می کند، اخلاق و سلوک نیکو داشتند و جزء برترین بندگان خدا به شمار می آمدند، چه از نظر رفتار عملی و چه از نظر یکتاپرستی در عقیده، در مقایسه با دیگر ملتها و امّتهایی که غرق در بت پرستی، ستاره پرستی، درخت پرستی و آدم پرستی بودند، لذا این برتری در چنین موقعیت زمانی برای بنی اسرائیل ذکر شده، اما این پایداری و مقاومت و سلوک دوام چندانی پیدا نکرده؛ چرا که طبع و روحیه آنان با ناهنجاری، انحراف و سقوط سرشته شده است!
اگر واقعاً و به طور دائم و همیشگی بنی اسرائیل برکل بشریت برتری داشتند و خداوند آنان «مُفَضَّل» کرده بود- آن چنان که خود می پندارند-خداوند این گونه صریح و روشن آنان را مخاطب قرار نمی داد که بنی اسرائیل باید برحذر باشند و بترسند از اعمال خود، و این که هیچ کس شفیع آنها نخواهد شد و هیچ «فدیه ای» از آنان پذیرفته نمی شود که جایگزین گناهان آنها شود، که در نهایت بتوانند از عقوبت الهی نجات یابند.(18)
بنابراین قرآن کریم تقریر می کند که خداوند بنی اسرائیل را برگزید تا پیام و رسالت او را در جهان قدیم حمل کنند، لذا آنان را از دیگر مردم زمان خود برتر دانسته، زیرا آنان در جبهه «اسلام» بودند و دیگران در اردوگاه «کفر» قرار داشتند. بنابراین هیچ گاه این «تفضیل» به خاطر نژاد، خون، تبار یا رنگ پوست و نظیر آن که در جاهلیت رواج داشت، نبوده است، بلکه به خاطر موفق بودن در انجام «تکلیف» و در عین حال سرافراز بیرون آمدن از «آزمون» بوده است (19)، از این رو قرآن کریم، در دو آیه پشت سرهم موضع اختیار (انتخاب) آنان را با بلا (امتحان) توأم می کند: «وَ لَقَد اختَرناهُم عَلَی عِلمٍ عَلَی العالمینَ. وآتَینَاهم مِنَ الآیاتِ ما فیهِ بَلاءٌ مُبینٌ»(20): «و هر آینه ما آنان را بر اساس علم و دانش بر عالمیان برگزیدیم. و آیاتی را به آنها بخشیدم که در آنها امتحان روشنی بود.» مظنور از «بلاء مبین» در این آیه، همان نقمت آشکار، یا امتحان روشن به واسطه رفاه و دارایی یا عسرت و فقر (نعمت و نقمت) تا معلوم شود بندگان چگونه عمل خواهند کرد.(21)
بنابراین ملاک و معیار تفضیل و برتری امّتی بر امّت دیگر و قومی بر قوم دیگر، بر اساس تقوا و ایمان به خداوند، امر به معروف و نهی از منکر، و استمرار و عقیده توحیدی است، لذا وقتی بنی اسرائیل این خصال و معانی و تکالیف آسمانی را ترک کردند، عملاً از دایره «افضلیّت» و برتری خارج شدند و حتی مورد لعن و نفرین خدای متعال نیز قرار گرفتند: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن بَنی اسرائیلَ عَلی لِسانِ دَاوُدَ وَ عِیسَی ابنِ مَریمَ، ذلکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ کانُوا لا یتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلوهُ، لَبِئسَ ما کانُوا یَفعَلُونَ»(22): «کافران بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی بن مریم لعنت و نفرین شدند، به این دلیل که نافرمانی خدا را کردند و از حدود الهی تجاوز می کردند، و از کارهای زشت خود، دست برنمی داشتند. چقدر کارهای آنان زشت و ناپسند بود.» برخی از علما مفهوم «تفضیل» را به خاطر این می دانند که خداوند پیامبران زیادی را از میان بنی اسرائیل مبعوث کرده، اما مؤلّف کتاب این نظر را درست نمی داند، زیرا کثرت انبیا در میان یک امت از امّتها، نشان از کفر، عصیان، انحراف و تکذیب آنها دارد، و این همان چیزی است که بنی اسرائیل با پیامبرانشان کردند.
موضوع «تفضیل» و برگزیدگی را که بنی اسرائیل برای خود قایل است و منحصر به خود می داند، خداوند نیز نفی و انکار کرده است: «وَ قالَت الیَهوُدُ وَ النَّصاری نَحنُ اَبناءُ اللهِ وَ احِبَّاؤُهُ، فَلِمَ یُعَذِّّبکُمُ بِذُنُوبکُم، بَلَ اَنتُم بَشرٌ مِمَّن خَلَقَ، یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشاء وَ لِلِّهِ مُلکُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ ما بَینَهُما وَ اِلَیهِ المَصیرُ»(23):«قوم یهود و نصاری گفتند که ما پسران خدا و دوستان او هستیم، ای پیامبر بگو اگر چنین است، پس چرا شما را به واسطه گناهانتان عذاب می کند، بلکه شما نیز بشری هستید از آفریده های او، و خداوند هر که را بخواهد، می بخشد، و هر که بخواهد عذاب می کند، و آسمانها و زمین و هرآنچه بین آنهاست، همه ملک خداست و بازگشت همه به سوی او خواهد بود.» همین برهان کافی است بر نفی ادّعای «تفضیل» از جانب خدا، و همان طور که ملاحظه کردید، قرآن کریم به صراحت به آنها پاسخ می دهد و می گوید: ای یهودیان اگر شما واقعاً برتر از دیگران هستید- آن چنان که ادعا می کنید-پس چرا خداوند شما را به خاطر کارهای زشتتان مورد عقوبت قرار داد؟ علّت آن را قرآن کریم بیان فرموده که: «بَل انتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ» که خود جوابی است دندان شکن در ردّ نظریه تبعیض نژادی و ایده «ملّت برگزیده خدا»، لذا شما به دلیل همان سرکشی و عصیان همیشه آواره بوده و به خاطر اعمال سوء تان الگوی بسیار بدی برای انسانیت شده اید!
باز قرآن کریم در چندین جای دیگر، این ادّعای یهودیان را در ارتباط با قائل شدن به برتری در مقابل بقیه بشر، باطل کرده است: «قُل یا ایُّها الَّذینَ هادُوا اِن زَعَمتُم اَنَّکُم اَولیاءُ للهِ مِن دُونِ النَّاسِ، فَتَمَنَّوا المَوتَ اِن کُنتُم صادقینَ»(24): «بگو ای قوم یهود، اگر می پندارید که جدای از مردم شما از دوستان خدا و جزء اولیا الله هستید، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید.» و نیز در جای دیگر می فرماید:«قُل اِن کانَتِ الدَّارُ الاخِرَهُ عِندَ اللهِ خَالِصَهً مِن دُونِ النَّاسِ، فَتَمَنَّوا المَوتَ اِن کُنتُم صادِقینَ»(25): «(بگو ای پیامبر) اگر فکر می کنید که خانه آخرت، خالص و کامل، جدای از مردم، نزد خدا و متعلق به شماست، پس آرزوی مرگ کنید اگر راستگو هستید.»
خداوند در دو آیه بالا با یهودیان احتجاج می کند و آنان را در تنگنا و «حرج» قرار می دهد، و ادّعاهای دروغین آنها را برملا می کند، لذا به آنها می گوید که اگر واقعاً به خدا علاقه و ایمان دارید، پس آرزوی مرگ کنید تا زودتر به دیدار او بشتابید! چون شما مدّعی هستید که از اولیاء بوده و عالم آخرت و بهشت خدا هم مخصوص شماست!
یهودیان برای خود قائل به اصالت در نَسَب و برتری در حَسَب هستند و نسلشان امتداد نسل شریف انبیای الهی می دانند و خود را از ذریّه و سلاله ابراهیم و اسحاق می دانند، اما قرآن کریم این ادّعاها را باطل و بی اساس اعلام می کند، و مسئله وابستگی به نَسَب پیامبر را مرتبط با وابستگی به راه و روش و سنّت پیامبر می داند، لذا می فرماید: «... وَ باَرَکنا عَلَیهِ وَ عَلَی اِسحاقَ وَ مِن ذُرِّیَتِهِما مُحسِنٌ وَ ظَالِمٌ لِنَفسِهِ مُبینٌ»(26): «و ما بر ابراهیم و اسحاق، خیر و برکت به نفس خود ستم کرده اند.» همچنین فرمود: «وَ لَقَد اَرسَلنا نُوحاً وَ اِبراهیمَ وَ جَعَلنَا فی ذُرِّیَتِهمَا النُّبُوَّهَ وَ الکِتابَ، فَمِنهُم مُهتَدٍ وَ کَثیرٌ وَ کثیرٌ مِنهُم فَاسِقُونَ»(27): «هر آینه ما نوح و ابراهیم را به رسالت مبعوث کردیم و در ذریه و نسل آنان، نبوّت و کتاب آسمانی قرار دادیم، پس برخی از آنان ره یافته و هدایت شده هستند و بسیاری از آنان فاسق و فاجرند.»
این قاعده قرآنی حتی بر امّت اسلام هم که از بهترین امّتها هستند، صادق است. با این که خداوند آنان را به ختم نبوت و رسالت مفتخر کرد، امّا تفضیل و برتری امت اسلام را نیز مقرون به استقامت و پذیرش مسئولیتهای دعوت به توحید و امر به معروف و نهی از منکر می داند: «کُنتُم خَیرَ امَهٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ تَامُرونَ بِالمَعروُفَ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ تُؤمِنُونَ باللهِ»(28): «شما بهترین امّتی هستید که برای مردم ظاهر شدید، [چون] شما امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خداوند ایمان دارید.» از اینرو امت اسلام نیز هرگز به سطح و مرتبه کارهای خیر ارتقا پیدا نمی کند، مگر رسالتی را که بر دوش دارد، انجام دهد و به مرحله اجرا درآورد. امّا اگر این امّت به مسئولیت و مأموریت خود در راه دعوت توحید و یکتاپرستی و قیام به اصلاح، عمل نکرد، یقیناً چنین امّتی ارزش، موقعیت و منزلت خود را در مدار خیر از دست خواهد داد: «وَ لتَکُن مِنکُم اُمَّهٌ یَدعُونَ اِلَی الخَیرِ وَ یَامُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَر، وَ اُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ»(29): «و باید از شما [مسلمانان] امّتی به وجود آید که مردم را به خیر و نیکی دعوت کنند و به معروف امر و از منکر نهی کنند، و اینان به درستی رستگاران و هدایت یافتگان هستند.» از این رو وقتی امّت اسلام راه و روش نبوی و دستورهای قرآنی را رها کردند، هویت خود را نیز از دست دادند، و از آن اصالت رفیع و متعالی سقوط کردند و به آخر قافله پرتاب شدند. درنتیجه، امّتهای دیگر از هر طرف به جان او افتادند و بدترین ملتها، همچون امت یهود که از بدترین و شرورترین امّتها هستند، از هر سو به آنها حمله ور شدند.(30)
اتفاقاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین وضعی را پیشاپیش در تاریخ امّت اسلام پیش بینی کرده و فرمود: «ملتهای دیگر به جان شما مسلمانان خواهند افتاد، همان طور که درندگان گرسنه در پی شکار هستند. اصحاب گفتند یا رسول الله: آیا این اتفاق از کمی تعداد مسلمانان در آن روز خواهد بود؟ فرمود: نه، شما در آن روز زیاد خواهید بود، اما مانند کف، کفِ یک سیل، آن گاه خداوند ترس و مهابت را از سینه دشمنانتان برمی کند و در دل شما «وَهَن» قرار می دهد! عرض کردند: منظور از «وَهَن» چیست یا رسول الله؟ فرمود: عشق به دنیا و نفرت داشتن از مرگ».(31)
5. زیاده روی و افراط یهودیان در حبّ مال و اموال
گرایش به مادیان و حبّ دنیا، در طول قرون و اعصار متمادی بر بنی اسرائیل غالب آمد، تا آن جا که به این مسئله شهره عام و خاص شده، و همین امر آنان را از بقیه ملتها متمایز کرد؛ چرا که یهودیان مال و ثروت را غایب حیات و هستی می دانند که به واسطه آن دنیا به خوشبختی می رسد و بدون آن زندگی به شقاوت و بدبختی می گراید! ضمن این که یهودیان به این باور رسیده اند که مال و ثروت همان عنصر اساسی و کلیدی طلایی برای تحقق آرزوهای اجتماعی و بلندپروازی های سیاسی آنهاست. البته از نظر آنها «هدف، وسیله را توجیه می کند»، حال این وسیله یا وسایل، مهم نیست چقدر در تحقق آن منافع پایین، حقیر و رذیلانه باشد!از این رو، یهودیها در مسائل مادی و مالی به طغیانگری پرداختند و طلا و نقره، دینار و درهم را تقدیس کردند. اتفاقاً قرآن کریم این خصلت زشت را برای آنان به ثبت رسانده، آن گاه که گوساله ای را از طلا ساختند، سپس به عبادت و پرستش آن پرداختند، آن هم به انگیزه علاقه مفرط آنان به مادّیات و طلا و نیز به دلیل انحرافهای رفتاری و عقیدتی داشتند، از این رو قرآن کریم می فرماید: «وَ اتَّخَذَ قَومُ مُوسیَ مِن بَعدِهِ، مِن حُلّیِهِم عِجلاً جَسَداً، لَهُ خُوَارٌ، اَلَم یَرَوا اَنَّهُ لا یُکَلِّمَهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبیلاً، اتَّخَذوهُ و کانُوا ظالِمینَ»(32): «قوم موسی بعد از او [پس از رفتن به کوه طور] مجسمه گوساله ای را که صدا می کرد و از طلا و زیور آلات خود ساخته بودند، پرستش کردند. آیا ندیدند که آن مجسمه بی روح با آنان سخن نمی گوید و آنها را به راهی هدایت نمی کند؟! با این همه، او را معبود خود قرار دادند، لذا به ظلم و ستم آلوده شدند.» قوم بنی اسرائیل چه با شتاب و سرعت به انحراف افتادند و اصول ایمان و توحید را نادیده گرفتند، زیرا همین که حضرت موسی علیه السلام آنان را-برای میقات با پروردگارش-چهل روز ترک کرد و از میان آنها غایب شد، بلافاصله به خدای متعال شرکت ورزیدند، و چیزی نمانده بود که هارون پیامبر علیه السلام، برادر حضرت موسی علیه السلام را نیز به قتل رسانند!
و در مورد همین یهودیان، قرآن کریم گزارش می دهد که اینان طلا و نقره را نزد خود انباشته می کنند و... «وَ الَّذینَ یَکنِزُونَ الذَّهبِ وَ الفِضَّهَ وَ لا یُنفِقُونَهَا فِی سَبیلِ اللهِ، فَبَشِّرهُم بِعذابٍ اَلَیمٍ»(33): «و کسانی که (یهودیان) طلا و نقره را انباشته و ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، پس آنها را به عذاب دردناک الهی مژده دهید.» همچنین قرآن کریم از حالات روحی آنها نسبت به حبّ مال خبر می دهد که یهودیان از مال حرامی که به دست می آورند، لذّت می برند: «سَمّاعُونَ لِلکَذِبِ، اَکلُّونَ لِلسُّحتِ» و نیز: «وَ تَری کَثیراً مِنهُم یُسارِعُونَ فی الاِثمِ وَ العُدوانِ، وَ اَکلِهِم السُّحتِ لَبِئسَ ما کانُوا یَعلَمُونَ»(34): «آنان [یهودیان] جاسوسان دروغگو و مال حرام خور هستند.» و نیز: «و بسیاری از آنان [یهودیان] را بنگری که در گناه و ستمکاری و خوردن مال حرام شتاب می کنند، چه کار زشت و ناپسندی را پیشه خود ساخته اند!»
به هر حال خداوند به خاطر این که یهودیان به ظلم و ستم و تجاوز پرداختند و از راه راست خدا اعراض کردند و به رباخواری روی آوردند، و بر اموال مردم به باطل مستولی شدند، آنان را مجازات کردند و بر آنان بعضی چیزهایی که حلال و طیب بود، حرام کرد: «فَبِظُلمٍ مِنَ الَّذینَ هَادُوا حَرَّمنا عَلَیهِم طَیِّباتٍ اُحِلَّت لَهُم، وَ بِصَدِّهِم عَن سَبیلِ اللهِ کَثیراً، وَ اخَذِهِمُ الرِّبا وَ قَد نُهُوا عَنهُ وَ اَکلِهِم اَموالِ النَّاسِ بِالباطِلِ»(35): «پس به سبب ظلم و ستمی که یهودیان کردند و به خاطر این که بسیاری از مردم را از راه خدا منع کردند، ما نیز نعمتهای پاکیزه و حلال خود را بر آنها حرام کردیم، و نیز بدین علت که آنان ربا می گرفتند، در حالی که از آن نهی شده بودند، از آن رو که اموال مردم را به باطل می خوردند، لذا ما برای کافران از قوم یهود، عذاب دردناکی را مهیا کرده ایم.»##
بنابراین یهودیان به این دلایل که: اوّلاً- گناه و ظلمی را مرتکب شدند که مانع از آن شد تا مردم وارد دین خدا شوند. ثانیاً- به رباخواری روی آوردند، در حالی که از ان نهی و منع شده بودند. ثالثاً- مال حرام خوردند، مانند: رشوه و غِش کردن در معاملات و... و کم فروشی و احتکار و داد و ستدهای مالی؛ از این رو قرآن کریم با این بیان موجز و مختصر، از روح ماده پرست و طغیانگر یهودیان پرده برمی دارد، که اینان به خاطر همین مال پرستی، ربا را برای خود مباح کردند، و همین بس که بدانیم یهودیان امروز، همانهایی هستند که نظامهایی مالی جدد دنیا را بر پایه ربا تنظیم کرده اند.
معمولاً بنی اسرائیل به کثرت اموال و ثروتهای خود افتخار می کنند، لذا جسارت و گستاخی و کفر را به جایی رساندند که به خدای صفت «فقر» را نسبت می دهند، از این رو قرآن کریم می فرماید: «لَقَد سَمِعَ اللهُ قَولَ الَّذِینَ قَالُوا: اِنَّ اللهَ فَقیرٌ وَ نَحنُ اغنِیاءُ»(36): «خداوند کلام آنان [یهودیان] را شنیدند که گفتند: خدا فقیر است و ما ثروتمند هستیم!» از این رو قرآن کریم آنان را رسوا کرد و دروغ و افتراهای یهود را برملا ساخت و به عنوان انسانهای ظالم و ستمگر، مال حرام خور و مانع راه خدا معرفی کرد.(37)
6. قساوت و سنگدلی قوم یهود
قرآن کریم دلهای بنی اسرائیل را به سنگهای سفت و سخت تشبیه کرده است و به این اشاره دارد که از سنگهای کوه ها هم سخت تر است؛ چرا که سنگهای کوه ها معمولاً تحت تأثیر عوامل طبیعی مرتبط با هواشناسی و زمین شناسی و ... قرار می گیرند، آن گاه چشمه سارها و رودها از آن ها جاری می شوند، زمین ها را آبیاری می کنند و کشت و زرع به ارمغان می آورند: چرا که آب، رمز زندگی و مظهر حرکت و زیبایی است، بلکه سنگها گاهی در اثر زلزله ها و آتشفشانها، و به عنوان ترس و خشیت و استجابت امر خدای قادر متعال، فرو می ریزند. امّا قرآن کریم، قلب یهود را این گونه توصیف می کند: «ثُمَّ قَسَت قُلُوبِکُم مِن بَعدِ ذلِکَ، فَهِی کَالحِجارَهِ اَو اَشَدُّ قَسوَهً، وَ اِنَّ مِنَ الحِجارَهَ لَما یَتَفَجَّرُ مِنهُ الاَنهارُ وَ انَّ مِنهَا لَما یَشَّقَّقُ فَیَخرُجُ مِنهُ الماءَ وَ اِنَّ مِنها لَمَا یَهبِطُ مِن خَشیَهِ اللهِ وَ ما الله بِغافِلٍ عَمَّا تَعمَلُونَ»(38): «آن گاه دلهای شما [یهودیان] پس از آن، با قساوت و سخت همچون سنگ شده یا سخت تر و پرقساوت تر؛ چرا که پاره ای از سنگها، نهرهای آب از آنها بجوشد، و برخی دیگر از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید. و پاره ای دیگر از ترس و خشیت خدا فرود آیند، و خداوند از کردار شما [یهودیان] غافل نیست.» البته سنگدلی و قساوت بیش از حدّ آنان از غوطه ور شدن در کفر و عصیان، مال دوستی و دنیاپرستی است که همین قساوت قلب و دوری از رحمت خدا باعث شد که کار آنها به کشتن و اعدام انبیاء و از بین بردن افراد شایسته و صالح و هدایتگر از میان آنها منتهی شود!عفیف طباره (39) می گوید: منظور از تعبیر «قست قلوبهم» در آیه کریمه، یعنی عقل و وجدان آنها (بنی اسرائیل) قساوت پیدا کرده و تأثّرپذیری و حالت انفعال را از دست داده است، لذا دیگر هیچ حکمت، موعظه، عبرت، یا پند و اندرزها به درون سویدای قلب آنها وارد نمی شود و اثر نمی کند و آن را به انفعال درنمی آورد، لذا یهودیان بنی اسرائیل از آن والایی روح انسان، به مرتبه جمادات سفت و سخت، چون سنگ، بلکه از آن هم بدتر تنزّل کردند!
پینوشتها:
1- سوره یوسف/آیات 8-10.
2- سوره یوسف/ آیه 5.
3- سوره مائده/ آیه 70.
4- سوره آل عمران/ آیه 21.
5- سوره اعراف/ آیه 138.
6- سوره بقره/ آیه 71.
7- به کتاب «فی ضلال القرآن» سید قطب (مأخذ سابق)، ج6، ص 694.
8- سوره آل عمران، آیات 54 و 55.
9- سوره نساء: آیه 157.
10- سوره بقره/ آیه 109.
11- به کتاب «مکائد یهودیه عبرالتاریخ»، عبدالرحمن حسن حبنکه المیدانی دارالقلم، بیروت، 1974م، ص 12.
12- سوره بقره/ آیه 47.
13- سوره قصص/ آیه 5.
14- از منظر مفسران شیعه، این آیه و چندین آیه دیگر-حسب نقل و روایت معصومین علیه السلام در ارتباط با نهضت عظیم و جهانی آخرالزمان و مهدی موعود(عج) است(مترجم).
15- سوره اعراف/ آیه 137.
16- به کتاب «الیهود فی القرآن»، عفیف عبدالفتاح طباره (مأخذ سابق)، ص 43 مراجعه کنید.
17- سوره بقره/ آیه 48.
18- به کتاب «الیهود فی القرآن»، عفیف طباره (مأخذ سابق)، ص 43 مراجعه کنید.
19- به کتاب «اخلاق الیهود»، وفا صادق (مأخذ سابق)، ص 28.
20- سوره دخان/ آیات 32 و 33.
21- به کتاب «صفوه البیان لمعانی القرآن»، شیخ حسنین محمد مخلوف (سابق)، ص 632 (منظور از «علی العالمین» یعنی: بر مردم زمانه خود آنها.
22- سوره مائده / آیات 78 و 79.
23- سوره مائده / آیه 18.
24- سوره جمعه / آیه 6.
25- سوره بقره/ آیه 94.
26- سوره صافات/ آیه 113.
27- سوره حدید/ آیه 26.
28- سوره آل عمران/ آیه 110.
29- سوره آل عمران/ آیه 104.
30- در روایتی از «طبرانی» نقل شده که خداوند به یکی از فرشتگان امر کرد که فلان شهر بر سر مردمش زیر و رو کن. آن فرشته به خدای متعال گفت: فلان بنده صالح تو در آن سکونت دارد که حتی یک لحظه هم از اوامر تو نافرمانی نکرده است! فرمود: از هم او آغاز کن! چرا که چهره او حتی برای یک بار به خاطر من، از شدت خشم، سرخ نشد!
31- حدیث صحیحی است که در سنن احمد بن حنبل و ابوداود موجود است.
32- سوره اعراف/ آیه 148.
33- سوره توبه/ آیه 34.
34- سوره مائده/ آیات 42 و 62.
35- سوره نساء/ آیات 160 و 161.
36- سوره آل عمران/ آیه 181.
37- به کتاب «اخلاق الیهود و أثرها فی حیاتهم المعاصره»، وفاصادق (مأخذ سابق)، ص 44.
38- سوره بقره/ آیه 74.
39- به کتاب وی «الیهود فی القرآن» (مأخذ سابق)، ص 93 مراجعه کنید.
/ج