در متون روایی آمده است که: هر قیام و نهضتی پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) محکوم به شکست و هر پرچمی که پیش از پرچم آن حضرت برافراشته شود، صاحب آن طاغوت است و نباید گرد آن جمع شد. شیخ حرّ عاملی در وسایل الشیعه، کتاب جهاد بابی، بنام «باب حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم عج» باز کرده است.
بر این اساس مسلمانان و از جمله فقهاء نسبت به تشکیل حکومت هیچ وظیفه ندارند بلکه وظیفه شان ترک همکاری است و باید گوشه گیری کنند و نظاره احوال باشند تا حضرت مهدی (ع) ظهور کند، آنگاه به یاری او رفته و حکومتش را تقویت کنند.
این گونه روایات بنیان حکومت اسلامی قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) یعنی حکومت تحت قیادت ولی فقیه را زیر سؤال می برد، هیچ کس حق ندارد در غیبت امام معصوم(ع) و تا پیش از ظهور او اقدام به قیام و خروج و در نهایت تشکیل حکومت دهد.
به چند نمونه از این روایات اشاره می شود:
یکم -
حماد بن عیسی به صورت مرفوع از امام سجاد (ع) نقل می کند که فرمود:والله! لایخرج واحد منا قبل خروج القائم (عج) الا کان مثله مثل فرخ طار من و کره قبل آن یستوی جناحاه، فاخذه الصبیان فعبثوا به... (2)
همین مضمون با اندکی تفاوت از امام صادق توسط موکل بن هارون (3) و از امام باقر توسط ابی جارود (4) نقل شده است.
دوم-
امام صادق (ع) فرمود:کل رأیه ترفع قبل قیام القائم، فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله عزوجل. (5) و قرآن از همراهی طاغوت نهی کرده است. فاجتنبوا الطاغوت(6)
سوم-
امام صادق (ع) فرمود: یا سدیر الزم بیتک و کن حلساً من احلاسه و اسکن ما سکن اللیل والنهار، فاذا بلغک ان السفیانی قد خرج، فارحل الینا و لو علی رجلک... (7)چهارم-
امام صادق (ع) فرمود:ما خرج و لا یخرج منا اهل البیت الی قیام قائمنا احداً لیدفع ظلما أوینعش حقاً اصطلمته البلیه و کان قیامه زیاده فی مکروهنا و شیعتنا. (8)
از این گونه روایات می توان دو گونه پاسخ داد، یکی پاسخ اصولی و کلی و دیگری پاسخ موردی مربوط به هر یک از احادیث که خود پاسخ موردی نیز دو گونه می شود یکی از لحاظ سندی و دیگر از لحاظ دلالتی.
یکم - پاسخ اصولی و کلی
از عنوانی که شیخ حرّ عاملی به این گونه روایات داده است، معلوم می شود که ایشان نسبت به پذیرش و صحت این روایات نظر نداده است «باب حکم الخروج بالسیف قبل قیام القائم (عج) واگر نظر و فتوایی بر طبق این احادیث داشت می فرمود: « وجوب الخروج » یا « حرمه الخروج» چنان که در ابواب و بخش های دیگر وسائل الشیعه نظر و فتوا داده است. (9)عقل و نقل هم دست اند دراین که، هر قیامی از هر کسی هر چند علیه طاغوت و حکومت ظالم باشد، همیشه مورد تأیید نیست، بلکه نقل بر اساس عقل برای تأیید یک قیام، شرایط، ویژگی ها و مؤلفه های را تعریف می کند مانند: شایستگی و توانمندی رهبر قیام که مشروعیت و حقانیت الهی داشته باشد یعنی یا خودش پیامبر و امام باشد ویا اذن خاص یا عام از ناحیه آن ها داشته باشد، اصل قیامش بر اساس محاسبات دقیق باشد، اهداف انسانی و اسلامی داشته باشد و...
از همین روی امام صادق (ع) در پاسخ اصحاب که از حقانیت و لزوم حمایت قیام های علیه عباسیان سؤال می کردند فرمود: اگر کسی از آل پیامبر (ص) قیام کرد و شما را به کمک و یاری طلبید شما بنگرید که آن شخص هدفش از قیام چیست؟ و برای چه و به رهبری چه کسی قیام کرده و هر قیامی را به قیام زید بن علی بن الحسین (ع) مقایسه نکنید و نگویید قیام زید مورد تأیید بود پس هر قیامی مورد تأیید است که چرا که زید مردی عالم و صادق بوده و مردم را به خود دعوت نمی کرده بلکه به رضای از آل محمد دعوت می نمود، و اگر در این راه پیروز می شد به وعده اش وفا می کرد، حق را به امام معصوم واگذار می نمود و خود شخصاً داعیه ای نداشت. (10)
طبق این سخن امام، قیامی مورد تأیید است که از ویژگی های مشروعیت برخوردار باشد و برخی از ملاک های مشروعیت شخص رهبر و ماهیت قیام بیان شده است مانند علم و صداقت در رهبر و اذن و تأیید امام در ماهیت قیام، این تأیید امام یک قضیه موجبه جزئیه را ثابت می کند که نقیض سالبه کلیه است ( هر قیامی مقبول نیست) و ( برخی قیام ها مقبول است).
مسأله مهدویت که توسط پیامبر (ص) طرح و مورد پذیرش قطعی همه اصحاب و تابعین و دیگر مسلمانان بوده و است، در طول تاریخ اسلام، عده ای را بر آن داشته است که خود را مهدی موعود قلمداد کرده و در صدد تحکیم قدرت و بیعت گرفتن از مردم باشند اخبار متواتر و عقیده راسخ مهدویت، برخی را وسوسه می کرد تا با استفاده از این عقیده و این اسم به جاه طلبی های خویش بپردازند و ائمه معصومین (ع) برای نجات پیروان اهل بیت (ع) به آنان هشدار داده و مانع همکاری آنان با این گونه افراد می شدند، از این رو می توان ادعا کرد که مراد از روایاتی که مردم را از قیام و هواداری از برخی قیام ها منع می کند، مطلق قیام و همکاری با انقلابیون نیست بلکه مانع سوء استفاده کنندگان است، به ذکر یک نمونه از موارد سوء استفاده از جریان مهدویت و عکس العمل امام (ع) بسنده می شود:
مهدی عباسی را که یکی از خلفاء بنی عباس است به همین جهت، لقب مهدی داده اند. و یا محمد بن عبدالله بن الحسن، معروف به نفس زکیه، از اولاد حسن مثنی و فرزندان امام حسن مجتبی به نام مهدی موعود از مردم برای خود بیعت می گرفت، و حتی از حضرت صادق (ع) خواسته شد که با او به نام «مهدی آل محمد» بیعت نماید، و در رکاب او به جنگ علیه بنی امیه برخیزد، و حضرت صادق (ع) حاضر به بیعت با او نشد، و به همین جهت آن حضرت مورد خشم عبدالله بن حسن ( پدر محمد بن عبدالله) قرار گرفت و سخنان ناروایی به آن حضرت گفته است چنانکه در منابع آمده است: عبدالله بن حسن، مجلسی ترتیب داد و در آن بنی هاشم را برای بیعت با فرزندش محمد دعوت کرد و در آن مجلس سفاح و منصور دوانقی نیز حضور داشتند در آن مجلس عبدالله بن حسن خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی این چنین گفت: « همه می دانید که این پسرم محمد، همان مهدی موعود است، پس همگان با او بیعت کنیم». و سپس به سراغ امام صادق (ع) فرستاد و حضرت در آن مجلس حضور پیدا کرد و عبدالله بن حسن ابتدا به حضرت ( احترام شایانی نمود، و در کنار خویش جای داد و سپس اظهار کرد که: همه با فرزندم بیعت کرده اند شما نیز بیعت کنید، حضرت در جواب فرمود: اگر منظورتان این است که پسرت محمد، همان مهدی موعود آل محمد است و امروزه او باید آن قیام جهانی را آغاز نماید، صحیح نیست، چرا که نه پسرت آن مهدی موعود است و نه زمان آن مهدی فرا رسیده است. ولی اگر مقصود این است که می خواهید برای خدا غضب کنید و از باب امر به معروف و نهی از منکر قیام نمایید، مانعی ندارد من نیز با شما هستم ولی با پسرت محمد بیعت نمی کنم، بلکه خودت که پدرش هستی و شیخ قبیله مایی رهبری قیام را به عهده گیر، و من نیز با شما همکاری خواهم کرد. » (11)
حضرت قیام را به دو بخش تقسیم کرده و فرموده: « اگر به نام مهدی موعود است، صحیح نیست و من نیز همکاری نمی کنم، ولی اگر برای خدا غضب کرده و به خاطر امر به معروف و نهی از منکر باشد، من با شما همکاری می کنم و تو که شیخ ما هستی تو را رها نکرده و به پسرت رو نمی آورم». پس اگر قیام برای خدا و به قصد امر به معروف و نهی از منکر باشد محکوم نیست و از طرف ائمه مردود شناخته نشده است گر چه ممکن است به پیروزی نینجامد، ولی کمترین فائده ی آن شکستن هیمنه حکومت طاغوت و اتمام حجت بر خلق خدا، و بیدار باش به مؤمنین است که این حکومت، حکومت حقه نبوده و طاغوت از دستورات او لازم نیست.
هر چند در متون روایی قیام های بی حساب و کتاب، فاقد رهبریت شایسته، به ادعای مهدویت و... مردود اعلام شده و از شیعیان خواسته شده است که در هیچ کدام شرکت نجویند ولی در برابر، قیام ها و نهضت های حساب شده و تحت نظر فرمانده شایسته و... مورد تأیید قرارگرفته است.
قیام های زید بن علی، یحیی بن زید، شهید فخ و... . مورد رضایت و حمایت ائمه (ع) بوده است چون قیام آنان خدایی، پیروی از اهل بیت (ع) و به خاطر امر به معروف و نهی از منکر بوده است.
بهترین مؤید مشروعیت قیام علیه طاغوت و ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر پیش از ظهور، روایاتی است که ائمه (ع) آرزو می کردند که اگر یار و یاور می داشتند و شرایط مناسب می بود قیام می کردند و رهبری را بدست می گرفتند.
وقتی از امام سجاد (ع) راجع به وظیفه شیعیان درباره قیام مختار ثقفی سؤال شد فرمود: لو آن عبداً زنجیاً تعصب لنا اهل البیت، لوجب علی الناس موازوته. (12)
امام صادق (ع) در پاسخ سدیر صیرفی که چرا حضرت قیام نمی کند فرمود:
«والله یا سدیر لو کان لی شیعه بعدد هذه الجداء، ما وسعنی العقود، و نزلنا و صلینا فلما فرغنا من الصلاه عطفت علی الجداء فعددتها فاذا هی سبعه عشر. » (13)
همین پاسخ را امام صادق (ع) به سهل خراسانی داد که مدعی بود صد هزار شمشیر زن در خراسان آماده حمایت از حقوق اهل بیت (ع) است و لذا خواستار قیام عملی و رسمی امام (ع) بود، امام (ع) از سهل خواست وارد تنور آتش شود که او اجابت نتوانست در این میان هارون مکی وارد شد و خواست امام را اجابت کرد، امام (ع) از سهل پرسید مانند هارون در خراسان چند نفر دارید؟ سهل پاسخ گفت حتی یک نفر هم نیست امام (ع) فرمود: زمانی که پنج نفر یاور نداشته باشیم هرگز خروج نمی کنیم، ما بهتر از شما می دانیم که چه زمانی قیام کنیم. (14)
در روایتی امام صادق (ع) آرزو می کند که شخصی از آل محمد (ص) علیه ظالمان قیام کنند و نفقه و کمک های مالی آن برعهده امام (ع) باشد:
«لا زال انا و شیعتی بخیر ما خرج الخارجی من آل محمد (ص) و لوددت ان الخارجی من آل محمد (ص) خرج و علی نفقه عیاله». (15)
امام باقر (ع) از پرچمداری و قیام به رهبری یمانی تمجید و مردم را به همدلی و یاوری او تشویق می کند:
«لیس فی الرایات رأیه اهدی من رایه الیمانی هی رایه هدی؛ لانه یدعو الی صاحبکم. فاذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس، وکل مسلم، و اذا خروج الیمانی فانهض الیه، فان رایته رایه هدی. و لا یحل لمسلم آن یلتوی علیه. فمن فعل ذلک فهو من أهل النار؛ لانه یدعو الی الحق و الی طریق مستقیم. » (16)
و در جای دیگر می فرماید:
«کأنی بقوم قد خرجوا بالمشرق یطلبون الحق فلا یعطونه، ثم یطلبونه فلا یعطونه، فاذا رأوا ذلک، وضعوا سیوفهم علی عواتقهم، فیعطون ماسألوه، فلا یقبلونه حتی یقوموا، و لا یدفعونها الا الی صاحبکم. قتلا هم شهداء... »(17)
در یک روایت دیگر که مؤید مطلب پیشین است شخصی به نام عبدالکریم بن عتبه می گوید: در مکه در محضر امام صادق (ع) نشسته بودیم که ناگاه، عده ای از معتزله (18) وارد شده و گفتند: چون بنی امیه به جان هم افتاده، و ولید حاکم و خلیفه را کشته اند، ما تصمیم گرفته ایم که بر شخصی که دارای عقل و دین و منتسب به رسول خداست، یعنی محمد بن عبدالله بن احسن، بیعت کنیم، و بیعت کرده ایم. لذا اینکه از شما نیز که طرفداران بسیاری دارید تقاضا می کنیم که با او بیعت کنید.
حضرت در پاسخ آنان پس از حمد و ثنای الهی، از آنان پرسید که اگر شما قیام کرده و بر اهل کتاب یا بر مجوس و یا بر مشرکین و بت پرستان پیروز گردید با آنان چگونه رفتار خواهید کرد؟
آنان در پاسخ حضرت گفتند که چنین و چنان خواهیم کرد، و در پاسخشان همه ی کفار را یکسان به حساب آورده، گفته اند با همه یکسان برخورد خواهیم نمود.
حضرت فرمود: شما این احکام را از چه کسی آموخته اید؟ گفتند که مردم این چنین می گویند حضرت فرمود: از خدا بترسید کسی که می خواهد قیام کند و زمام امور مسلمین را در دست گیرد و مردم را به خود دعوت کند، باید داناترین مردم بوده، و در بین مردم اعلم از او نباشد و گرنه آن شخص هم خود گمراه بوده و هم باعث گمراهی و دردسر مردم خواهد بود. لذا از پدرش امام باقر (ع) آن هم از رسول خدا (ص) نقل کرد که این چنین فرمود: « مَن ضرَبَ الناسَ بِسَیفِهِ و دَعاهُم الی نَفسِهِ و فی المُسلِمینَ مَن هُوَ اعلَمُ مِنهُ فَهُوَ صالِ متکلفِ. »(19)
یعنی قیام و رهبری که بر اساس اعلمیت باشد مشروع و مقبول است این دو روایت به خوبی چهارچوب قیام های مورد تأیید امامان (ع) را روشن می کند مانند قیام زید بن علی و یحیی بن زید و حسین شهید فخ و قیام های مردود مانند قیام ابومسلم خراسانی، عباسیان، محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه و قیام ابراهیم بن عبدالله علیه منصور دوانقی و قیام زیدالنار برادر امام رضا( ع).
به فرض اگر روایتی یافت شود که به طور مطلق هرگونه قیام و تشکیل حکومت اسلامی را منع و غیر جایز برشمرد، پذیرش چنین روایتی با خطوط اصلی قرآن و سنت قطعی در تعارض و مردود است در قرآن و سنت دستورات فراوانی درباره ی جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، احیای کلمه دین، اقامه حدود الهی و... است که منحصر در سرزمین و زمان خاصی نیست. (20)
افزودن بر آن چه گذشت، روایات بسیاری بر فعالیت برخی قیام های قبل از ظهور مهدی (عج) دلالت می کند، در سنن ابن ماجه از رسول اکرم (ص) نقل شده که: مردمی از مشرق زمین قیام می کنند و زمینه را برای حکومت مهدوی (عج) فراهم می سازند (21) روایات درباره ی قیام اهل قم و. . .وارد شده است که حکایت از تایید قیام ها دارد.
دوم - پاسخ های موردی
پاسخ از روایت یکم-
الف- پاسخ دلالتی:
اولاً؛ این روایت در مقام خبر و گزارش از یک امری می باشد که واقع می شود و امام (ع) به عنوان خبر غیبی از پیش گزارش می دهد نه این که تکلیف امت یا بیان مشروعیت یا عدم مشروعیت قیام را بیان کند، می فرماید آن هدف نهایی که پیروزی بر اهل زمین و استقرار دولت موعود است با این قیام محقق نمی شود، هر چند ممکن است آثار مثبت و مطلوبی بر آن مترتب باشد. (22)می توان گفت در هر قیامی اگر شکست و عدم پیروزی قطعی باشد، قیام و انقلاب درست نیست چه در عصر غیبت امام باشد یا در عصر حضور ائمه (ع) و از آنجا که قرآن و روایات قیام علیه ظلم و برقراری حکومت اسلامی را وظیفه مسلمانان معرفی کرده است، انجام این واجب در هر زمان نسبت به هر امتی فرق می کند درست مانند فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر می شود که گاهی واجب است و گاهی حرام ( عدم تأثیر یا عدم قدرت و توانایی (23) پس وجوب یا حرکت قیام بستگی به ظهور یا غیبت امام (ع) ندارد.
ثانیاً؛ در روایت، « لایخرج واحد منا» آمده است یعنی خروج و قیام یک تن از ما و این ظهور در این معنی دارد که قیام به رهبری خود امام معصوم (ع) باشد، بنابراین روایت متعرض قیام های مردمی به رهبری مردان صالح و شایسته که بنام قیام قائم (ع) نباشد نیست.
بر این ادعا دو گواه وجود دارد؛
گواه نخست این که قیام های در طول تاریخ تحت قیادت محبان اهل بیت (ع) واقع شده که موفقیتهایی را به دنبال داشته است مانند قیام فاطمی ها در آفریقا، قیام علویان در یمن و شمال ایران و...
گواه دوم، این روایت در پاسخ به اصرار برخی از شیعیان می باید که همواره از امامان (ع) می خواستند تا برای گرفته حق خود قیام و اقدام کنند و ائمه (ع) بخار فقدان نیروی انسانی و تجهیزات جنگی، هرگونه قیام سراسری و نهایی را به ظهور حضرت قائم(ع) موکول می کردند. (24)
ب - پاسخ سندی:
در میان این روایات، حدیث صحیح و بدون اشکال سندی وجود ندارد، روایت حماد بن عیسی مرفوعه و زنجیره ی سند آن بریده شده است.روایت ربعی بن عبدالله بن الجارود از اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع) است و از نظر طبقه و سن و سال نمی تواند بدون واسطه ی از امام سجاد (ع) حدیث نقل کند. (25) مرحوم مجلسی از این روایت به عنوان «مرفوع» یاد کرده است. (26) مرفوع از اقسام مرسل است (27) در برخی منابع آمده است که ابن جارود، زیدی مذهب بوده است و دلیلی بر عدول وی به مذهب حق وجود ندارد. (28)
پاسخ از روایت دوم
الف - پاسخ دلالتی
اهتراز پرچم و دعوت مردم به قیام دو گونه است، یکی پرچم و دعوت حق طلبانه و با رضایت امامان (ع) که چنین قیام ها و دعوت های مورد تأیید امامان (ع) بوده است چنانکه شواهد فراوانی بیان شد، پس مراد از اهتراز پرچم ها و قیام ها که پرچمدارش طاغوت باشد این قسم نمی تواند باشد، اما قسم دوم دعوت و قیام باطل و در عرض و مقابل دعوت اهل بیت (ع) است که مراد حدیث همین دعوت ها است. (29) دعوت های که مردم را به سوی خود و بنام خود می خواندند، پرچم های ضلالت و گمراهی مانند قیام های بنی عباس، سادات حسنی، زید النار و...... « واصولاً طاغوت به کسی می گویند که در برابر خدا قرار گیرد، اگر شخصی قیام کند و مردم را به طاغوت و تبعیت خود فرا خواند طاغوت است، اما اگر مردم را دعوت به حق و امام حق کند طاغوت نخواهد بود. » (30) علم قیامی که در روایات، باطل اعلام شده است، علم قیام به نام حضرت مهدی است نه هر قیامی... قیام زید و امثال آن، در روایات، کاملا ً تأیید شده است. »(31)
امام باقر (ع) پرچم قیام یمانی را تأیید می کند و علت آن را چنین بیان می فرمایند: « لانه یدعو الی الحق و الی طریق مستقیم». (32) پس هر پرچمی علیه ظالم، پرچم طاغوت نیست.
ب - پاسخ سندی
هر چند علامه مجلسی این روایت را موثق می داند ولی سند آن به خاطر وجود حسین بن مختار که در وثاقت و ضعف او چند قول است، خالی از اشکال نیست.شیخ طوسی، تصریح به عدم وثاقت و واقفی بودن او کرده است. بر همین اساس: علامه حلی، او را ضعیف شمرده و مرحوم محقق حلی، در کتاب «المعتبر» روایت را آورده و سپس فرموده: « این روایت، ضعیف است؛ زیرا در سند آن، حسین بن مختار، واقع شده است ». جمع دیگری نیز مانند شیخ بهایی در کتاب مشرق الشمسین، او را ضعیف دانسته اند. ایشان، در ذیل روایت فرموده: «این روایت، قابل استدلال بر اثبات حرمت نیست، چون، در سند آن، حسین بن مختار است و او، واقفی مذهب است».
البته در مقابل، شماری از دانشمندان مانند ابن عقده و مرحوم خوئی حسین بن مختار را موثق می دانند. (33)
پاسخ از روایت سوم و چهارم.
از پاسخ های که به روایت یکم و دوم داده شد، عدم جواز از قیام علیه ظلم و تشکیل حکومت اسلامی)روایت سوم تصریح در بیان تکلیف شیعیانی را دارد که متحیر بودند در قیام های مجهول الهویه شرکت کنند یا نه ؟ لذا امام (ع) به سدیر دستور می دهد که ندای آسمانی ( علامت حقانیت قیام) را نشنیده ای خروج و حرکت نکن.
مطالعه ی شخصیت سدیر و دقت در شأن صدور روایت و جملاتی که در صدر و ذیل روایت آمده است، به خوبی نشان می دهد که این گونه روایات در خصوص افراد خاص و اوضاع خاصی صادر شده است و نمی توان از آن ها قانون و قاعده ی کلی و یا تکلیف همگانی را استخراج کرد.
در روایتی امام صادق (ع) پس از مطرح شدن نام و شخصیت سدیر فرمودند: « سدیر پیچیده شده به رنگ های است، شاید مراد امام این باشد که سدیر از ثبات شخصیتی و استقامت در راه و هدف برخوردار نیست. (34) و امام (ع) برای کنترل و مهار شدن او چنان سخن گفته است.
بازخوانی روایتی که چند صفحه پیش تر نقل شده می تواند گواهی خوبی بر مدعای بالا باشد.
سدیر می گوید:
«خدمت امام صادق (ع) رسیدم و به حضرت عرض کردم: « به خدا سوگند نشستن برای شما جایز نیست». حضرت فرمود: « چرا ای سدیر؟ ». عرض کردم: « به سبب اطرافیان و پیروان و یاورانی که دارید به خدا سوگند اگر امیرالمومنین(ع) به اندازه ی شما یاور داشت، دو قبیله تیم وعدی (قبیله ابوبکر و عمر) به خلافت وی طمع نمی ورزیدند. حضرت فرمودند: « تعداد آنان چقدر است؟» گفتم: « صد هزار» حضرت فرمودند: « صد هزار نفر؟!» گفتم: « بلی و بلکه دویست هزار» حضرت فرمودند: « دویست هزار نفر؟!» گفتم: « بلی و بلکه نصف دنیا»
حضرت سکوت فرمودند تا اینکه همراه امام (ع) به مکانی نزدیک مدینه رفتیم. در آن جا پسر بچه ای چند بزغاله را می چرانید. حضرت نگاهی کردند و فرمودند: « اگر من به اندازه ی این بزغاله ها شیعه داشتم سکوت و نشستن برایم جایز نبود».
سدیر می گوید: « از مرکب پیاده شدیم و نماز خواندیم پس از نماز، بزغاله ها را شمردم تعداد آن ها هفده رأس بود». (35)
روایت معلی بن خنیس گواهی دیگری است مبنی بر این که روایات منع قیام مربوط به موارد و مخاطبان خاص می شود نه این که یک حکم و قانون کلی مبنی بر منع و ردع هرگونه قیام قبل از ظهور را نتیجه بدهد؛
معلی می گوید: نامه سدیر و عده ای را نزد امام صادق (ع) بردم، در آن نامه آمده بود که ما پیش بینی کردیم که خلافت به شما منتقل می شود تا نظر شما چه باشد؟» حضرت فرمودند: « آه آه من، امام اینان نیستم آیا نمی دانند که سفیانی باید کشته شود. (36)
روشن است که امام صادق (ع) امام همه ی مسلمین است ولی امامی که آنان به دنبالش بودند یعنی امام قائمی که بساط حکومت ظالمان را پایان دهد آن امام هنوز وقت ظهورش نرسیده است.
افزون بر پاسخ دلالتی، این روایت مشکل سندی هم دارد، در سند این روایت فردی بنام عثمان بن عیسی است وی از بزرگان فرقه واقفیه بوده که پس از شهادت امام موسی کاظم (ع) در امامت ایشان متوقف شد و امامت امام رضا (ع) را نپذیرفت و اموالی را که به عنوان وکیل در اختیار داشت به امام رضا (ع) نپرداخت. (37)
روایت چهارم نیز اولاً تصریح دارد به «ولایخرج منا اهل البیت (ع)» یعنی قیامی که رهبر آن امام معصوم باشد و هر کاری به قیام های که توسط رهبران مؤید باشد ندارد، یعنی زمان قیام امام معصوم (ع) را تنها خود معصوم (ع) می داند؛ ثانیاً این روایت از عدم مشروعیت و حرام بودن قیام های ضد طاغوت سخن نمی گوید بلکه می فرماید هر قیامی رنج و سختی بدنبال دارد.
ثالثاً این روایت، در سند صحیفه سجادیه آمده است. متوکل بن هارون، راوی صحیفه سجادیه می گوید: یحیی بن زید بن علی، نوه امام زین العابدین (ع) را ملاقات کردم در حالی که متوجه خراسان بود. به او سلام کردم و او از حال پسر عموهایش در مدینه پرسید و خصوصاً از عمویش امام باقر (ع) سؤال مؤکد کرد. من او را از حال ایشان باخبر کردم و حزن آنان را بر پدرش زید بن علی (ع) به او گفتم. یحیی بن زید گفت: عمویم محمد بن علی الباقر (ع) نظرش این بود که پدرم زید، خروج نکند؛ آیا تو پسرعمویم، جعفر بن محمد (ع) را ملاقات کردی؟ گفتم: بله.
گفت: آیا شنیدی که درباره من چیزی بگوید؟ گفتم: بله. گفت: چه چیزی درباره من گفت؟ میل نداشتم بگویم ولی با اصرار یحیی گفتم: از ایشان شنیدم که درباره تو می گفت تو نیز مانند پدرت مقتول و مصلوب می شوی.
متوکل می گوید: یحیی بن زید پس از شنیدن خبر کشته شدنش، صحیفه سجادیه را که به املا، امام زین العابدین (ع) و خط پدرش، زید بود، به من داد و گفت: تا زمان مردنم آن را محافظت کن و سپس به دو پسر عمویم، محمد و ابراهیم، دو پسر عبدالله بن حسن بن حسن بن علی (ع) بده که آنان، دو قائمند پس از من در این امر ( نگهداری صحیفه).
متوکل می گوید: پس از قتل یحیی بن زید، به نزد امام صادق (ع) رفتم و گفتگویم را با یحیی خدمت ایشان عرض کردم. ایشان گریه کردند و حزنشان نسبت به یحیی بن زید زیاد شد و فرمودند: خدا رحمت کند پسر عمویم را و محلق کند او را به آباء و اجدادش... آنگاه فرمودند: « ما خرج و لایخرج... »
آنچه از این روایت و روایات مشابه آن استفاده می شود این است که اگر کسی پیش از قیام قائم (عج) قیام کند و داعیه امامت داشته باشد و مردم را به خود دعوت کند؛ محکوم به شکست است. تنها کسی که به خود دعوت می کند و داعیه امامت دارد و موفق می شود، وجود مبارک حضرت بقیه الله ( سلام الله علیه) است. علاوه بر این، اگر کسی قیام کند و امت را به خود دعوت نکند و داعیه امامت نداشته باشد، بلکه جامعه اسلامی را به امام زمان (عج) دعوت کند، ولی شرایط قیامش مهیا نباشد، آن نیز محکوم به شکست است.
اما اگر کسی مردم را به امام زمان دعوت کند - خواه خود، امام زمان باشد مانند حضرت حسین بن علی (ع) و خواه نباشد - و از سوی دیگر، « حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر» (38) باشد؛ یعنی شرایط قیامش مهیا باشد، چنین قائدی ممکن است حتی شهید بشود، ولی دین، با قیام و اقدام او پیشرفت می کند؛ مانند جریان سیدالشهداء (ع) که آن حضرت شهید شدند ولی دین خدا حفظ شد. شهادت، منافاتی با ضرورت قیام ندارد. وجود مبارک امام سجاد (ع) در دروازه شام، در پاسخ آن مرد که گفت: « من غلب» ؟؛ چه کسی پیروز شد؟ فرمود: « إذا أردت آن تعلم من غلب، و دخل وقت الصلوه فأذنّ ثم أقم»؛ (39) اگر بخواهی بدانی که چه کسی پیروز شد، وقت نماز، اذان و اقامه بگو تا ببینی نام چه کسی را بر زبان جاری می کنی. ما رفتیم این نام پیامبر و بلکه اصل اسلام را زنده کردیم و برگشتیم. بنابراین، شهادت و اسارت، نشانه شکست رهبر دینی نیست و شکست ظاهری، دلیل نادرستی یک قیام نمی تواند باشد.
اما از لحاظ سندی این دو روایت نیز همچون روایت یکم و دوم مبتلا به اشکال است. (40)
از پاسخ های سندی و دلالتی که به روایات موهم نهی قیام و تشکیل حکومت در عصر غیبت داده شد و نیز از ارایه و تقریر اصول عقلی و نقلی لزوم قیام علیه ظلم و فساد، پاسخ همه ی روایات و مواردی که بر منع و حرمت قیام قبل از ظهور اقامه شده اند، روشن می شود و نیازی به طرح و نقد تفصیلی آن ها نیست(41) و نیز پاسخ شبهاتی که ناشی از بدفهمی انتظار و علل غیبت ناشی شده است، روشن شد توضیح این که می گویند در عصر غیبت، ولایت ( حکومت) امام ملغی و متوقف یا منقطع نمی شود بلکه بخاطر عدم طاعت و تبعیت مردم از امام معصوم او غایب شده است و در نتیجه از حکومت و ظهور و رهبری سیاسی او محروم شده اند، از این روی شکل حکومت و جان فشانی در راه او بی فایده و اصولاً وظیفه مردم نیست بنابراین همانگونه که وجود و فواید او در پس پرده ی غیبت است حکومت و برکات دیگر او نیز نهان است، بر اساس این دیدگاه، رهبری جامعه تنها از آن امامی است که اکنون وجود ظاهری ندارد و با غیبتش، محرومیت، به عهده ی ستمگران و غاصبان منصب امامت خواهد بود. (42)
خلاصه؛ حکومت اسلامی حق امام است و رهبریت این حکومت حی و حاضر است با وجود این، نوبت به تصدی حکومت و یا تشکیل آن به دیگران نمی رسد.
پاسخ این شبهه در قالب یک مغالطه در دل شبهه نهفته است و آن مغالطه این است که عدم تبعیت و اطاعت مردم از امام معصوم که موجبات غیبت او را فراهم کرده است پس تبعیت و اطاعت از او موجبات ظهور و بدست گرفتن حکومت را فراهم می کند و شکی نیست که بهترین اعلام عملی تبعیت و اطاعت، همان تلاش برای اصلاح جامعه و تشکیل حکومت صالح و مقدماتی برای ظهور است.
آنچه ایده ی حکومت دینی و ولایت فقیه در عصر غیبت به دنبال آن است، حکومت اسلامی مقدماتی است و آنچه با ظهور و حضور امام معصوم محقق می شود حکومت اسلامی موعود ( ذی المقدمه) است.
پینوشتها:
1. باقی، در شناخت قاعدین زمان، 29 و 36.
2. کلینی، الکافی، ج 8 ص 264، حدیث 382؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15 ص 50، باب 13 حدیث 1: به خدا سوگند! احدی از ما، پیش از خروج حضرت قائم (عج) خروج نمی کند، مگر اینکه همانند جوجه پرنده ای باشد که پیش از آن بال و پر او ردیف شود، از لانه ی خود بیرون زده و پرواز کند، البته به زمین می افتد آن را گرفته و کودکان ابزار بازی و سرگرمی خود قرار می دهند.
3. مقدمه صحیفه سجادیه، شرح فیض الاسلام، ص 22.
4. محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج 2 حدیث 6.
5. کلینی، الروضه من الکافی، ج 8، ص 295، خروج القائم، حدیث 452؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه ج 15 ص 52، حدیث 6: هر پرچمی که یپش از قیام قائم (عج) به اهتراز در آید، پرچمدار آن طاغوت است که غیر خدا را بندگی می کند.
6. نمل/ 36.
7. حر عاملی، وسایل الشیع، ج 11 ص 36 ب 13 حدیث 3؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 303؛ معجم احادیث المهدی، 4/ 431: ای سدیر همچنان در خانه بمان و همان جا منزل کن، تا شب و روز ساکن است تو نیز ساکن منزلت باشد تا زمانی که سفیانی خروج کند آنگاه به سوی ما شتاب کن گرچه با پای پیاده باشی و...
8. ریاض السالکین، ج 1 ص 188؛ هیچ کسی از ما اهل بیت، برای دور کردن ظلمی یا گرفتن حقی، پیش از قیام قائم ما به پا نمی خیزد مگر آن که دچار مصیبت و بلا می شود، و به پا خاستن او سبب زیاد شدن رنج ما و شیعیان ما می شود.
9. طبسی، نهی از قیام در بوته نقد، ص 356.
10. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11 ص 28، باب 9 از ابواب جهاد العدو، حدیث 2: ان أتاکم ات منافانظروا علی ای شیء تخرجون و لا تقولوا خرج زید، فان زیداً کان عالماً و کان صدوقاً و لم یدعکم الی نفسه و انما دعاکم الی الرضا من آل محمد (ص) ولو ظهر لو فی بما دعاکم الیه.
11. شیخ مفید، الارشاد، ج 2 ص 190 تا 192؛ من اخبار امام صادق (ع) باب طرف من اخباره.
12. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 45 ص 365: اگر برده زنگی برای یاری ما، عصابه به پیشانی بست و آهنگ قیام کرد بر مردم کمک و یاری او واجب است.
13. کلینی، اصول کافی، جلد 2، باب قله ی عدد المومنین، حدیث 4: ای سدیر! اگر به عدد این گوسفندان برای من شیعه بود، نشستن و سکوت بر من روا نبود ( سدیر گوید) پیاده شدیم و نماز بجا آوردیم، پس از فراغت از نماز من به جانب گوسفندان رفتم و آنها را شماره کردم دیدم 17 عدد است.
14. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3 ص 362؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 47 ص 123.
15. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 15 ص 54: تا مادام که اشخاصی از اهل بیت (ع) بر ضد دستگاه حکومتی خروج و قیام کنند ما و شیعیان ما در خیر و سلامت هستیم ( از شرّحکومت) بسیار دوست دارم که اگر کسی از اهل بیت علیه حکومت خروج و قیام کند مصارف و مخارج او و عیالش بر عهده ی من باشد.
16. نعمانی، الغیبیه، ص 255، باب 14 ذیل حدیث 13: یعنی، در میان این قیام ها، قیامی هدایت کننده تر از پرچم یمانی نیست. آن پرچم، پرچم هدایت است؛ چون، مردم را به سوی حضرت قائم (عج) دعوت می کند. پس زمانی که یمانی قیام کرد. فروش سلاح به دیگران حرام است، حتماً، به سوی او بشتابید چون پرچم او پرچم هدایت است. و بر احدی سرپیچی و تخلف از او جایز نیست و هر کسی که تخلف کند. اهل جهنم است چون یمانی به سوی حق و راه مستقیم دعوت می کند.
17. همان، ص 273، باب 14، حدیث 50؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 243؛ سنن ابن ماجه ج 2، ص 1366: یعنی: گویا گروهی قومی را می بینم که از سمت مشرق قیام می کنند و حق را می طلبند ولی به آنان داده نمی شود دوباره درخواست حق می کنند ولی باز هم به آنان داده نمی شود چون وضع را این گونه ببینند دست به شمشیر اسلحه برده و قیام می کنند پس به آنان هر چند بخواهند داده می شود یعنی به خواسته آنان رسیدگی می شود ولی آنان نمی پذیرند و به قیام و نهضت خود ادامه می دهند و زمام امور را در دست گیرند و به جز حضرت مهدی نمی سپارند. کشته های اینان شهید هستند.
18. یکی از گروه های فکری و کلامی اهل سنت که در برابر گروه اشاعره به مباحث عقلی بها می دهند.
19. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 11 ص 28، باب 9ابواب جهاد العدو و ما یناسبه، حدیث 2: کسی که قیام به شمشیر کند ومردم را به خود دعوت کند ولی در میان مسلمانان کسی که آگاه تر از او باشد چنین کسی گمراه و زورگو است.
20. ر. ک: شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، جلد 15 و 16.
21. ابن ماجه، السنن، ج 2ص 1366 حدیث 4082.
22. طبسی، نهی از قیام در بوته نقد، ص 358.
23. ر. ک: حائری، ولایت الامر فی الغیبه، ص 62.
24. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 3 ص 363؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 47 ص 123: روایت مأمون رقی است که از ماجرای سهل خراسانی با امام صادق (ع) حکایت می کند، سهل اصرار به قیام امام داشت که امام از او خواست به تنور روشن داخل شود ولی او ترسید ولی هارون مکی اجابت کرد و امام از سهل پرسید: کم تجد بخراسان مثل هذ؟ چند نفر مانند هارون در خراسان دارید؟ سهل پاسخ داد حتی یک نفر هم نیست حضرت فرمود: اما انا لا نخرج فی زمان لانجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت( زمانی که پنج نفر یاور نداشته باشم قیام نمی کنیم... . ).
25. خوئی معجم رجال الحدیث، ج 8، ص 116.
26. طبسی، نهی از قیام در بوته نقد، 356، به نقل از؛ مرآه العقول، ج 26 ص 259.
27. طبسی: نهی از قیام در بوته نقد، 365.
28. خوئی، معجم رجال حدیث، ج 7، ص 321 و 326
29. همان، ص 365.
30. ر. ک: منتظری، ج 1 ص 237 و ص 243.
31. امام خمینی، صحیفه نور، ج 21 ص 14.
32. نعمانی، الغیبه، ص 362 باب 14 حدیث 13.
33. ر. ک: طبسی، نهی از قیام در بوته نقد، ص 361 تا 363.
34. مامقانی، تنقیح المقال، ج 2 ص 8.
35. کلینی، ح 2 ص 242؛ حدیث 4، باب قله عدد المومنین.
36. حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج 11 ص 37 باب 13 حدیث 8.
37. اردبیلی، جامع الرواه، ج 1 ص 534؛ خوئی، معجم رجال الحدیث، ج 12 ص 84 و 85.
38. نهج البلاغه، خطبه 3، بند 16.
39. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 177، ح 27.
40. طبسی، نهی از قیام در بوته نقد، ص 370.
41. برخی دیگر از مستندات موهم حرمت قیام قبل از ظهور و پاسخ از آن ها را ر. ک: مجله تخصصی انتظار، شماره 5 و 6و 7. و 12 ص 198.
42. ر. ک: مجله تخصصی انتظار، شماره 12، ص 295 تا 297 با تلخیص.
/ج