1- «کرامت ذاتی» و حیثیت طبیعی که همه انسانها مادامی که با اختیار خود به جهت ارتکاب به خیانت و جنایت بر خویشتن و بر دیگران آن کرامت را از خود سلب نکنند از این صفت شریف برخوردارند.
2- «کرامت ارزشی» که از به کار انداختن استعدادها و نیروهای مثبت در وجود آدمی و تکاپو در مسیر رشد و کمال و خیرات ناشی میگردد. این کرامت اکتسابی و اختیاری است که ارزش نهایی و عالی انسانها مربوط به همین کرامت است.
کرامت ذاتی
ما نخست به توضیح «کرامت ذاتی» و غیر اختیاری که خداوند برای همه انسانها عنایت فرموده است میپردازیم. آیات و روایات معتبری که بر این کرامت دلالت میکند متعدد است، و ما در این مورد به برخی از این دلایل اشاره میکنیم:آیه 70 از سوره اسراء، که همه دانشمندان و صاحبنظران برای اثبات «کرامت ذاتی» انسان به آن استناد میکنند:
وَ لَقد کَرّمنا بَنی آدم وَ حَمَلنَاهُم فِیِ البَرِّ وَ البَحر وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیّباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً (2)
و ما تحقیقاً فرزندان آدم را تکریم نمودیم و آنان را در خشکی و در دریا به حرکت درآوردیم و از مواد پاکیزه بر آنان روزی مقرر ساختیم و آنان را بر بسیاری از موجوداتی که آفریدیم برتری دادیم.
این آیه با کمال صراحت اثبات میکند که خداوند متعال فرزندان آدم (ع) را ذاتاً مورد تکریم قرار داده و آنان را بر مقداری فراوان از کاینات برتری داده است. به همین دلیل قاطع و صریح، افراد انسانی باید این کرامت و حیثیت را برای همدیگر به عنوان یک حق بشناسند و خود را در برابر آن حق مکلّف ببینند. منشاء این «کرامت ذاتی» عبارت است از رابطه بسیار مهم و با ارزش خداوندی با انسان که از آیه شریفه:
... وَ نَفَختُ فیهِ مِن رُوحِی... (3)
و در او (انسان) از روح خود دمیدیم
میباشد. و با این تکریم بسیار با عظمت او را شایسته سجده فرشتگان فرمود. و هم چنین منشاء این کرامت عبارت است از صفات و نیروها و استعدادهای بسیار با اهمیت که آدمی با به کار انداختن آنها و تکاپوی مخلصانه در مسیر «حیات معقول» به اتصاف به کرامت عالی ارزشی نائل میگردد.
از این آیه شریفه استفاده میشود که افراد انسانی به اضافه حق حیات، و تکلیف دیگران به مراعات آن، دارای حق «کرامت ذاتی» میباشند و مادامی که خود انسان آن کرامت و حیثیت را به جهت جنایت و خیانت بر خویشتن یا بر دیگران، از خود سلب نکند، دیگران مکلف به مراعات این حق میباشند، همانگونه که مکلف به مراعات حق حیات یکدیگر هستند.
تا اینجا همه ادیان حقّة الهی و عدهای قابل توجه از نظامهای حقوقی و مکتبهای اخلاقی اتفاق نظر دارند. یعنی این ادیان و نظامهای حقوقی و اخلاقی «کرامت ذاتی» را برای همه انسانها میپذیرند و همه آنها را به مراعات این حق مکلّف میدانند. ولی متأسفانه بعضی از نظامهای حقوقی دنیا و از آن جمله حقوق جهانی بشر ملل متحد در دوران معاصر، «کرامت انسانی» را در همین «کرامت ذاتی» منحصر نموده و از کرامت و حیثیت بالاتر که ما آن را «کرامت ارزشی» مینامیم سخنی به میان نمیآورند، و بدین وسیله حرکت کمالی انسانها را در مسیر «حیات معقول» متوقف میسازند. و این تخیل که مسائل حقوقی غیر از مسائل اخلاقی است (که داخل حوزه ارزشها است) همان است که اساس بلاتکلیفی بشریت در دوران معاصر مخصوصاً در این دوران را که در اویل قرن پانزدهم هجری و طلیعه قرن بیست و یکم میلادی به سر میبریم فراهم آورده و به قول دانشمندان آگاه که پول و مقام و شهرت تخدیرشان نکرده است:
کره زمین را از یک سیاره بسیار زیبا که همواره حیات انسانها را با طراوت و مطلوب مطلق در متن طبیعت مینمود، به موتور سوزانی مبدل کردند که با سرعت شگفتانگیزی به سوی خشکاندن ریشههای حیات بشری پیش میرود.
کرامت ارزش عالی
بالاتر از این «کرامت ذاتی» که همه انسانها دارا میباشند، کرامت ارزش عالی است که ملاک امتیاز را بر مبنای تقوا استوار مینماید.1- نمونهای از آیاتی که دلالت بر این ملاک دارد، آیه 13 از «سوره حجرات» است.
یا أَیّها النّاس إِنّا خَلقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ الله أَتقاکُم... (4)
ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را شعبهها و قبیلهها قرار دادیم تا با یکدیگر با تحصیل معرفت، زندگی هماهنگی داشته باشید، قطعاً با کرامتترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است.
توضیح: با توجه به اینکه اکثر اولاد آدم با داشتن آن همه نیروها و استعدادها و امتیازات، از مراعات حقوق انسانی، سر باز میزنند و منحرف میگردند و ظلوم و جهول و کنود (5) و هلوع (6) و ضعیف خوانده میشوند، معلوم میگردد که خداوند سبحان فقط زمینه ارزش و کرامت و شرافت را در انسان به وجود آورده است، یعنی همه نیروها و استعدادهای مثبت که خداوند به انسانها عنایت فرموده است، مقتضی ارزش شرف و حیثیت است که مقتضی به وجود آمدن حق کرامت برای آنان میباشد، نه اینکه در همه موقعیتها و شرایط، انسانها دارای شرف ذاتی و کرامت وجودی هستند، لذا اگر انسانی در صدد هواپرستی و خودکامگی و قدرتبازی و خود هدفی برآمده و آن نیروها و استعدادها را به سوی اهداف پلید خود توجیه و مورد بهرهبرداری قرار داد، قطعی است که چنین انسانی نه فقط حق کرامت و شرافت و احترام ذاتی ندارد، بلکه بدان جهت که مخلّ حیات و کرامت و آزادی دیگر انسانها میباشد، مجرم بوده و باید مؤاخذه و برای دفاع از حقوق حیات و کرامت و آزادی آنان مورد کیفر قرار بگیرد.
2- محمد بن جعفر العقبی نقل میکند که امیر المؤمنین (ع) خطبهای ایراد فرمود و در آن خطبه چنین فرمود:
أیّها النّاس أنّ آدم لَم یَلِد عَبداً وَ لا أمهً وَ أنّ النّاس کُلَّهُم أحراز وَلکِنّ الله خَوَّلَ بَعضَکُم بَعضاً فَمَن کان لَه بَلاءٌ فَصبِر فی الخَیر فََلا یَمُنَّ بِهِ عَلَی الله (7)
ای مردم، حضرت آدم (ع) نه بندهای تولید کرده و نه کنیزی، و همه مردم آزادند ولیکن خداوند تدبیر و اداره بعضی از شما را به بعضی دیگر سپرده است... .
در این روایت به اضافه اینکه عدم اصالت بردگی در اسلام ثابت شده است، کرامت عمومی انسانها را بر مبنای حرّیّت که آزادی و آزادگی است مطرح نموده است. در آیه 8 از سوره ممتحنه چنین آمده است:
لاَ یَنهاکُمُ الله عَن الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّین وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دیارِکُم أن تبرّوهم وَ تُقسِطوا إلیهم.... (8)
خداوند شما را از نیکوکاری و عدالت درباره کسانی که با شما نجنگیدهاند و شما را از وطنهایتان آواره نساختهاند، نهی نمیکند.
3- جملهای دستوری که امیر المؤمنین (ع) در فرمان مالک اشتر فرموده است، همان زمینه و اقضای اولیه کرامت و شرافت را متذکر میشود.
جمله دستوری چنین است:
وَ أشعر قَلبِکَ الرّحمَه لِلرَّعیّه وَ لا تَکُونَنَّ عَلَیهم سَبعاً ضاریاً تَغتَنِم أکلهم. فَإنّهم صِفنانِ إمّا أخٍ لَکَ فی الدّین أَو نَظیرٌ لَکَ فِی الخَلق
مالکا رحمت و مهربانی بر رعیت را به قلبت اشعار (وادار به دریافت حقیقی و مستقیم) کن. و مباش برای آنان درندهای خون آشام که خوردن آنان را غنیمت بشماری. زیرا همه آن مردم بر دو صنفند. یا در دین با تو برادرند و یا در خلقت شبیه تو میباشند.
و به هر حال مالکا، انسانها بالاتر از حق حیات، حق کرامت نیز دارند. و این حق اگر چه قابل نقل و اسقاط نیست، ولی یک امر غیر قابل سقوط و زوال هم نیست. بلکه این حق مشروط به برخورداری صحیح از همه نیروها و استعدادها و ابعاد مثبت هم که در انسان و جود دارد نمیباشد، یعنی حتی اگر کسی نتواند از آنها به طور صحیح بهرهبرداری نماید، اگر از آنها سوء استفاده به ضرر خود و دیگران نکند، باز از حق کرامت نسبی برخوردار میباشد.
4- مرحوم محدث قمی در «سفینه البحار» جلد 2 صفحه 54 و 55، روایتی را در کرامت انسانی چنین نقل میکند:
عَنِ الحُسین بنِ خالدٍ قال: قُلتُ لِلرّضا (ع): یَا بنَ رَسول الله ِإنَّ الناسَ یَروون أَنَّ رَسول الله (ع) قال: أنّ الله خَلَقَ آدم عَلی صورته. فَقال: قاتَلَهُم الله لَقَد حَذفُو أوّل الحَدیث. إنّ رَسول الله (ع) مَرَّ بِرَجُلَینِ یَتَسابّان، فَسمَع أَحَدَهُما یَقول لِصاحِبِه: قَبَّحَ الله وَجهَک وَ وَجه مَن یُشبِهُک؛ فقال: یا عَبدالله لا تَقُل هذا لأخیک فإنّ الله عزّوجلّ خَلَقَ آدَم عَلی صورته
حسین بن خالد میگوید: به حضرت امام رضا (ع) عرض کردم: ای پسر پیغمبر، مردم روایت میکنند که رسول خدا (ص) فرموده است: خدا آدم را به صورت خودش آفریده است. آیا این روایت صحیح است؟ امام رضا (ع) فرمودند: خدا بکشد آنان را، اوّلِ حدیث را حذف کردهاند. حدیث چنین است: پیامبر اکرم (ص) میگذشت و دو نفر به یکدیگر ناسزا میگفتند، یکی از آن دو به دیگری گفت: خدا روی تو و روی هر کسی را که شبیه به توست زشت کند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: ای بنده خدا این ناسزا را مگو زیرا خداوند عزوجل حضرت آدم (ع) را شبیه صورت او آفریده است.»
ملاحظه میشود که مجرد شباهت روی انسان به روی آدم البشر (ع) که در همه انسان وجود دارد، موجب ثبوت کرامت برای همه آنان میباشد.
5- امیر المؤمنین (ع) در وصیت خود به دو فرزند عزیزش دربارة قاتل خود، «ابن ملجم مرادی» (شقیترین اشقیای تاریخ)، فرموده است:
فرزندان من، اگر ابن ملجم را قصاص کردید، پس از قصاص- وَلَا تمُثّلوا بِالرّجل، فَإنّی سَمِعتُ رسول الله (ع) یقول: «إیّاکم و المثله ولو بالکَلب العَقور- بپرهیزید از مثله کردن؛ زیرا من از رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود: بپرهیزید از مثله کردن اگرچه سگ موذی باشد.» (9)
مُثله کردن عبارت است از قطع یک یا چند عضو از انسان پیش یا حتی پس از مرگ او که موجب اهانت برای وی بوده باشد. از این حکم قطعی هم روشن میشود که کرامت انسانی از دیدگاه اسلام حتی پس از مرگ و کشته شدن او (که از روی قصاص انجام شده است) ثابت است و هیچ کس حق اهانت بر «کرامت ذاتی» انسان را ندارد.
6- مسعده بن صدق عن ابی عبدالله (ع): إنّ أَمیرالمؤمین (ع) بَعَثَ ألی رَجُلٍ بِخَمسته أوساقٍ مِن تَمرِ البُغیعَه) وَ فِی نسخهٍ أخری ألبقیعه) وَ کان الرَّجُلٌ مِمَّن یُرجی نوافِله وَ رِفُدُه و کانَ لا یَسئَل عَلیّا (ع) وَ لا غَیر شَیئاً فَقال رَجلٌ لأمیرالمؤمنین (ع): وَ الله ما سَئَلَکَ فُلانٌ وَ لَقَد کان یَجزیه مِن الخَمسه أوساق وَسَقٌ واحدٌ. فَقال لَهُ أمیر المؤمنین (ع): لا کَثّر الله فی المؤمنین ضَربک، أَعطی أنا وَ تَبخَلُ أنت؟ وَ الله إِذا أنا لَم أُعط الّذی یَرجونی إلا مِن بَعد المَسأله ثُمّ أعطَیتُهُ مِن بَعدِ المَسئَلَهِ فَلَم أعطِه إلّا ثَمَن ما أخَذتُ مِنه وَ ذالک لأنّی عَرَّضتُهُ أن یَبذُل لی ماءَ وَجهِهِ الَّذی یَعفِرُهُ فِی التُّرابِ لِرَبّی وَ رَبّه عِندَ تَعبَّدِهِ لَه
مسعده بن صدقه از امام صادق (ع) نقل کرده است که امیرالمؤمنین (ع) پنج وَسَق خرما (هر وَسَق مساوی 60 صاع تقریباً و هر صاع مساوی 3 کیلوگرم) به مردی فرستاد و آن مرد از کسانی بود که جود و بخشش داشت و هرگز نه از امیرالمؤمنین (ع) و نه از کسی دیگر چیزی نمیخواست. مردی به آن حضرت گفت: سوگند به خدا، فلانی از تو سؤال نکرده بود وانگهی، یک وسق از پنج وسق کفایتش میکرد. حضرت فرمود: خدا مثل تو را در جامعه مؤمنین زیاد نکند. من میدهم و تو بخل میورزی؟ سوگند به خدا اگر من به او ندهم آنچه را که از من امید دارد (شخصاً یا از بیتالمال) مگر بعد از اینکه از من سؤال کند، در این صورت ندادهام به او مگر قیمت چیزی را که از او گرفتهام؛ زیرا در این صورت من او را در معرض دادن آبرو درآوردهام (یعنی او را مجبور کردهام که آبرویش را در برابر پنج وسق خرما بریزد) آن رویی که در موقع عبادت به خاک میمالد برای پروردگار من و پروردگار خودش. (10)
آیا میتوان برای اثبات کرامت و شرف انسانی، مطلبی بالاتر از این در نظر گرفت؟!
در خاتمه این مبحث یادآور میشویم که اگر حیات را یک پدیده طیبعی محض تلقی کنیم و نتوانیم یک امتیاز فوق طبیعی برای آن اثبات کنیم که موجب ارزشمند بودن آن باشد، نخواهیم توانست حقی برای حیات اثبات کنیم که دیگران مکلف به مراعات آن باشند. همچنان که نمیتوانیم برای انسان، کرامتی فوق طبیعی اثبات کنیم که حقی لازمالمراعات برای همه داشته باشد.
اگر فرد یا جامعهای حق کرامت دیگران را مراعات نکند آیا می تواند از حق کرامت برخوردار باشد؟
ممکن است بعضی اشخاص چنین اعتراض کنند که پاسخ منفی این مسأله به قدری واضح است که اصلاً نیازی به طرح مسألة مزبور وجود ندارد. این اشخاص باید توجه کنند همانگونه که در بالا توضیح دادیم؛ این مسأله یک قضیه بسیط نیست که پاسخش، آری یا نه باشد، بلکه دارای جهات و ابعادی است که با نظر به آن جهات و ابعاد، با قضایی مختلف روبرو خواهیم گشت. اگر چه در خلال مباحث گذشته، این مطلب به طور اجمالی پاسخ داده شده است، با این حل به جهت شدت اهمیت مسأله، بار دیگر آن را مشروحاً طرح و پاسخی را که به نظر میرسد متذکر میشویم.
عدم مراعات حق کرامت و احترام ذاتی و شرف و حیثیت ارزشی دیگر انسانها، ناشی از یک نوع علت نیست، لذا پاسخ مسأله بستگی به تعیین علت اهانت و تحقیر دیگر انسانها دارد.
1- اگر علت عدم اعتقاد به حق کرامت انسانها یا عدم مراعات آن، هواپرستی و خودکامگی و شهوتپرستی بوده باشد، ما بحث درباره این گونه اشخاص را پس از تمام شدن تحقیقات علمی درباره حیوانات شروع خواهیم کرد. زیرا اینان همانطور که خدا در قرآن فرموده است: پستتر از حیواناتند و نباید در مشاهدات و تحقیقات علمی جدول حیوانات را اشغال کنند. به اضافه اینکه با نظر به کرامتی که خداوند برای حیوانات عنایت فرموده است، ثبت اینگونه اشخاص در جدول حیوانات، خود اهانتی بر کرامت حیوانات محسوب میشود.
... أولئِکَ کَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلّ... . (11)
آنان مانند چهارپایانند، بلکه آنان گمراهترند.
2- اگر علت عدم مراعات حق کرامت دیگر انسانها، جهل به معنای انسان و شؤون و ارزشهای او بوده باشد- که به وجود آورنده کرامت و شرافت و حیثیت ذاتی در او است- و این جهل بسیط باشد (انسان و شؤون و ارزشهای او را نمیشناسد و میداند که آنها را نمیشناسد و لذا روی جهل خود مقاومت نمیورزد) تکلیف از چنین انسانی درباره حق کرامت انسانها ساقط یا به فعلیت نمیرسد؛ زیرا علم، شرط اصل تکلیف و یا شرط فعلیت آن است.
البته ادعای چنین جهلی از کسانی که با درجهای از تعلق و وجدان در جامعهای دارای فرهنگ انسانی زندگی نمایند، بسیار دور از واقعیت به نظر میرسد؛ زیرا هر انسان عاقل و با وجدان، تلخی بسیار شدید اهانت و تحقیر درباره شخصیت خود را میچشد و گاهی شدت این تلخی در حدی است که آدمی برای رها کردن گربیان خود از آن، یا برای گرفتن انتقام از اهانت کننده، از جان خود میگذرد. ولی این گونه جهل به کرامت و شرافت انسانی باعث سقوط حق کرامت انسانی خود جاهل نمیباشد. مگر اینکه از مراعات چنین حقی درباره او سوء استفاده نماید.
3- اگر علت عدم مراعات حق کرامت و شرف انسانی، جهل مرکب بوده باشد، به این معنی که در شناخت و ارزیابی انسان و کرامت و شرافت او خطا رفته و معتقد شده است که انسان حیوانی است خودخواه و از همه نیروها و استعدادهای خود فقط در مسیر خودمحوری بهرهبرداری مینماید، مانند: هابز و ماکیاولی و یقین دارد اعتقادی که به دست آورده است صددرصد صحیح است و دیگران به خطا رفتهاند. البته اگرچه ممکن است، جهل مرکب نیز مستند به قصور بوده باشد ولی این قصور در مغزهای ابتدایی قابل تصور است، نه آن مغزهای مقتدر که مدتی از زمان را در نظریه و عقیده خود اندیشه و تلاش کردهاند. و بدان جهت که اینگونه جاهلان دارای مغزهای بزرگ هستند که توانایی شناخت حقایق انسانی را با ابعاد مختلفش دارند ناگهان به چنین عقیده منحرفی نمیرسند بلکه از مراحلی عبور میکنند و در عبور از آن مراحل، بینایی خود را در طواف به دور خود تدریجاً از دست میدهند، اینان نخست کرامت و شرف و حیثیت ارزشی خود را تفسیر غلط نموده و آنان را نابود میسازند، سپس درباره دیگر انسانها حکم نابکارانه صادر مینمایند.آیا این ضد انسانها واقعاً از اهانت و تحقیر درباره خودشان احساس ناراحتی نمیکردند؟ اگر احساس ناراحتی نمیکردند، حتماً آن حقایق ارزش و کرامت نفس و شرف و حیثیت ارزشی را با کمال اختیار از خود دور کرده و فاقد آن شده بودند. آیا نظر و حکم این گونه بیماران (که بشریت را به بیماری بیگانگی از انسان مبتلا نمودهاند که منجر به بیماری دیگران به نام از خود بیگانگی گشته است)، درست مثل نظر و حکم دیوانگان درباره عقل و نفی آن از انسانها نمیباشد؟!
امروزه زندگی اکثر انسانها از هیچ اصل قانونی پیروی نمیکند. از یک طرف به علوم انسانی در بعضی دانشگاهها تحمیل میشود که بنویسد: اساسیترین عامل محرک انسان در همه شؤون و کیفیات زندگی همان غریزی جنسی است که با اینکه اشباع آن در همه انواع حیوانات تابع قانون است ولی در انسان هیچ شرطی و قانونی برای اشباع آن نباید وجود داشته باشد!! (هر کسی مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
همة اندیشهها و تعقلها و اکتشافات و احساسات هنری و علمی، فلسفی و قضایی، اداری و نظامی، ادبی و سیاسی و همچنین همه تجسمها و ارادهها و تخیلات آدمی تابع جریانات منعکس شرطی و غیر منعکس شرطی یا شرطی غیرمنعکس میباشد!! (هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
سنّت ازلی و ابدی عالم جانداران که نباید کوچکترین تفسیر و مقاومتی در برابر آن انجام داد، «انتخاب طبیعی» و غلبه قوی بر ضعیف است!! (هر کسی مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
همة حرکات و سکنات عضوی و فکری بشری بر مبنای منفعتجویی «یوتیلیتاریانیسم» است!! (و هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
برای فرار از نتایج ناگوار تصاعد هندسی افزایش جمعیت و تصاعد حسابی مواد معیشت که مالتوس گفته است یا باید جنگهای نابود کننده را به راه بیندازیم و یا ارتکاب اعمال قبیح را برای تقلیل نفوس بشر مباح بشماریم!! (هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
بالاخره برای اداره جوامع بشری جز روش ماکیاولی وجود ندارد !! (هر کس مخالف این نظریه سخنی بگوید ضد علم است!!)
همه ما می دانیم که در پر کردن مغزهای کاروانیان علوم انسانی، با امثال مطالب فوق، چه حماسهها و طمطراقها و ادعاهای دهان پر کن ولی توخالی به راه انداختهاند ولی از طرف دیگر، کرامت و شرف و حیثیت ارزشی و احترام ذاتی بشر مبنای وضع اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار میگیرد!!
آیا متفکران امروزی واقعاً این تناقض را نمیبینند!! یا اینکه آن را میبینند ولی چون قدرت عواملی که از آنان به عنوان «وسیله» بهرهبرداری میکنند، بالاتر از آن است که تناقضگویی و تضادبازی درباره انسانها توجه آنان را به خود جلب کند، لذا با جمله نابود کننده همه واقعیات (باری به هر جهت) خود را به نابینایی میزنند!!
ترتیب درجات انسانها در برخورداری از حق کرامت و شرف انسانی
اگر متفکری یا مکتبی ادعا کند که همه انسانها در برخورداری از حق کرامت و شرف انسانی یکسانند و هیچ یک تفاوتی با دیگری ندارد، قطعاً سخنی نامفهوم میگوید، آیا معقول است که علیبن ابیطالب (ع) با ابنملجم هواپرست و جنایتکار بزرگ تاریخ بدون تفاوت از حق کرامت و شرف انسانی برخوردار باشند؟آن کدامین نظام فکری است که موسی (ع) و عیسی (ع) و محمد (ع) را با فراعنه و طواغیت و مشرکان زرپرست و زورمدار و تزویرخوی، بدون تفاوت از حق کرامت و شرف انسانی برخوردار میداند؟!
به نظر میرسد هر نوع تفکر حقوقی و فرهنگی و سیاسی و اخلاقی درباره مساوی تلقی کردن همة اشقیاء و جلاّدان و دشمنان حق و حقیقت و سوداگران انسان و انسانیت درباره کرامت و شرف، صدمهای به کرامت و شرف انسانی است که به هیچ وجه قابل جبران و پوزش نخواهد بود. این تساوی را قرآن مجید با این آیه صریح که:
یا أَیّها النّاسُ إِنّا خَلقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعلناکُم شُعوبًَا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ الله أَتقاکُم... . (12)
ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروههایی و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را برای زندگی هماهنگ درک کنید، قطعاً با کرامتترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
به طور جدی نفی کرده است. در آغاز بحث گفتیم: با نظر به راهنمایی عقل و وجدان و منابع معتبر اسلامی، کرامت انسانی بر دو نوع است: «کرامت طبیعی انسانی» و «کرامت انسانی الهی».
1- «کرامت طبیعی انسانی» همان است که ما آن را «کرامت ذاتی» تعبیر نمودیم، یعنی خداوند متعال همه انسانها را بدون استثناء از آن نعمت بزرگ برخوردار فرموده است. آیه مبارکه 70 از سوره اسراء دلالت صریح بر این عنایت خداوندی دارد:
وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلنَاکُم فِی البَّرِ وَ البَحر وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّبات وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمّن خَلقنَا تَفضیلاً (13)
تحقیقاً ما فرزندن آدم را تکریم نمودیم و آنان را در خشکی و دریا به راه انداختیم و از مواد پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنان را به بسیاری از آنچه که آفریدیم برتری دادیم. (مگر کسانی که با ارتکاب به معاصی تباه کنند، کرامت انسانی خدادادی خود را محو بسازند.)
2- «کرامت انسانی الهی» عبارت است از آن شرف و حیثیت ارزشی که انسان، با کوشش اختیاری در مسیر تزکیه نفس و تحصیل معرفت و هستییابی و تقرّب به پروردگار متعال که شناخت و احترام به کرامت انسانی یکی از مقدمات ضروری آن است که به دست بیاورد. این همان کرامت عظمی است که خداوند سبحان در آیة 13 از سورة حجرات بیان فرموده است و همانطور که گفته شد، مشخص فرموده است. معنای تقوا عبارت است از: صیانت ذات در جاذبة کمال الهی.
قطعی است که هر یک از این دو نوع کرامت، دارای درجاتی مختلف است و ملاک اختلاف درجات با مقدار و کیفیت آگاهی از عظمت و ارزش وجود انسانی و به ثمر رسانیدن شخصیت الهی است که مدیریت وجود انسان را در جهانی معنیدار اداره مینماید.
اکنون میپردازیم به توضیح گروههای ششگانه انسانی که از دیدگاه اسلام با درجات مختلف از دو نوع کرامت (کرامت طبیعی انسانی و کرامت انسانی الهی) برخوردار میباشند.
یک- انسان طبیعی اولی که رشد شخصیتش به مرحلهای نرسیده است که ضرورت و شایستگیهای زندگی مستند به اصل و قانون را درک نماید و بپذیرد و بر مبنای آن زندگی کند. او از انسانیت فقط همان کالبد جسمانی را دارد و مغز ناشکفته و شخصیت در حالت بذری که در مزرعه وجودش کاشته شده است. این انسان با عوامل خارج از شخصیت ابتدایی و ناتوانش (با عوامل محیط طبیعی و اجتماعی و مقتضیات طبیعی بعد مادی) زندگی میکند.
دلیل اثبات کرامت برای این گروه از انسان، به اضافه آیه تکریم «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدم (14)»، و دیگر دلایل نقلی و عقلی، دستور قاطع و صریح امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر است که در فرمان معروف فرموده است:
وَ أشعر قَلبِک الرّحمَهَ اللرَّعِیّهَ وَ لا تَکوُنَنَّ عَلَیهِم سَبعاً ضارِیاً تَغتَنِم أَکلَهُم. فَأِنَّهُم صِنفانِ إِمّا أَخٌ لَکَ فِی الدّین أؤ نَظیرٌ لَکَ فِی الخَلق
مالکا، رحمت و مهربانی بر رعیت را به قلبت اشعار (وادار به دریافت حقیقی و مستقیم) کن. و برای آنان درندهای خونآشام مباش که خوردن آنان را غنیمت بشماری؛ زیرا همه آن مردم بر دو صنفند. یا در دین با تو برادرند و یا در خلقت شبیه تو میباشند.
هم چنین روایت بسیار معروف از پیامبر اسلام (ع) که فرمود:
أَلخَلقُ کُلُّهُم عِیالُ الله وَ أَحَبُّهُم إِلَیه أَنفَعُهُم لَهُم
همه مردم مانند دودمان خداوندی هستند و محبوبترین آنان نزد خداوند، سود بخش و سودمندترین آنان بر دودمان خداوندی است.
این همان کرامت طبیعی انسان است که مردم را دودمان خدا معرفی فرموده است.
دو- انسانی که با رشد نسبی شخصیت توانسته است دیگر انسانها را هم مانند خود درک کرده و زندگی خود را بر مبنای اصول و قوانینی قرار داده، و هماهنگی با زندگی دیگر انسانها را پذیرفته و لذایذ و آلام و بایستگیها و شایستگیهای آنان را با مقایسه با خویشتن به حساب آورده و برای مراعات حال آنان بر مبنای اصول و قوانین، در درون خود احساس تعهد مینماید. این دو گروه، از «کرامت طبیعی انسانی» برخوردارند. اگرچه گروه دوم از لحاظ شخصیت و تعهدی که برای عمل به مقداری اصول و قوانین پذیرفته است، کاملتر و در نتیجه از کرامت بیشتری برخوردار میباشد. دلیل افزایش کرامت انسانی این گروه بر کرامت گروه یکم، به اضافه حکم عقل به تلازم مقدار ارزش با کرامت، جمله معروف امام حسین (ع) در روز عاشورا به سپاهیان خودباخته و پلید عمربن سعد است که فرمود:
إِن لَم یَکُن لَکُم دینٌ وَ کَنتُم لا تَخافوُنَ المَعادَ فَکونوا أَحرارَاً فِی دُنیاکَم
اگر برای شما دینی نیست، (یعنی معتقد به دینی نیستید) و از معاد نمیترسید، اقلاً آزادگانی در دنیا باشید.
آن حضرت لزوم مراعات تعدهای عرفی و اجتماعی ثابت شده و در فرهنگ عمومی آن مردم را برای آنان گوشزد فرموده و تذکر میدهند که اگر هم پایبند دین نیستند و برای شما روز مجازاتی مطرح نیست، اقلاً اصل عدم تعدی در جنگ بر زنان و کودکان را که مورد قبول و تعهد همه شما است، مراعات نمایید. سرور شهیدان و قهرمان داستان بینظیر نینوا، این اشخاص را که تعهد به اصول و قوانینی دارند (اگرچه آن اصول و قوانین دینی نباشند) دارای حرمت و عملکنندگان به آن تعهد را «احرار» مینامند و قطعی است که تا انسان از درجه پست تمایلات و هواهای حیوانی خود بالاتر نرود، به مقام آزادگی که فقط با عمل به تعهدهای مفید زندگی تحقق پیدا میکند، نائل نگردد. هر اندازه که انسان در مسیر تعالی قرار بگیرد و به گروه دوم نزدیکتر شود، از کرامت بیشتری برخوردار میگردد، چنانکه هر اندازه گروه دوم در مسیر تعالی قرار بگیرد و به گروه سوم نزدیکتر شود از کرامت بیشتری بهرهور میگردد و هم چنین همة گروههای بعدی.
سه- انسانی که شخصیت او با وصول به رشد و کمال بیشتر توانسته است موجودیت خود را با استناد به آغاز و انجام معنیدار در جهان معنیدار تفسیر معقول نموده و معتقد شده است به اینکه وجود او از مبدئی توانا و دانا و بینیاز مطلق و مهربان به همه آفریدههایش، سرازیر گشته است و در این دنیا باید از اراده آن مبدأ که به وسیله عقل و وجدان برای مردم تبلیغ میشود و به نفع خود مردم است پیروی نماید و رهسپار هدف اعلای زندگی خود گردد (این هدف، وصول به حوزه اعلای کمال است) و این کمال، سعادت ابدی را نتیجه میدهد که تشرف به لقاء الله و رضوان الله و ایام الله میباشد. این گروه با اینکه نبوّت در معتقدات آنان به جهت عدم اطلاع، مطرح نشده است از نظر کرامت و شرف و حیثیت ارزشی فوق گروه اول و دوم است، زیرا این گروه با داشتن امتیازات آن دو گروه، توانسته است حیات و یا ذات (خود، من، شخصیت) خود را در این دنیا با نظر به مجموع هستی تفسیر و توجیه نماید. با توجیه مزبور، تلاش و تکاپوی اختیاری فراوانی برای وصول به هدف اعلای حیات خود مبذول بدارد که قطعاً نیازمند گذشت از لذایذ و خودخواهی است. و احتیاج به فداکاریها دارد.
چهار- انسانی که به اضافه معتقدات و رفتار متعهدانه که در بالا ذکر کردیم، از نمایندگان خدا در روی زمین که پیامبران نامیده میشوند، نیز تبعیت میکند. پیامبرانی که اراده خداوندی درباره خلقت هستی و انسان را به وسیلة روحی از خداوند دریافت میکنند و به انسانها تبلیغ مینمایند. این گروه از انسانها، امروزه به طور رسمی و شایع منحصر به چهار گروهند که پیروان ادیان ابراهیمی نامیده میشوند. یهود، مسیحی، مجوس (که در مکتب اسلام آنان را اهل کتاب مینامند)، و مسلمان. قطعی است که این گروه (اهل کتاب) اگر مطابق ادعای خود که انتساب به پیامبران الهی است، عمل کنند، (نه برای تشریفات و به دست آوردن امتیازات قانونی که هر یک از مکتبهای چهارگانه برای پیروان خود مقرر ساخته است) دارای کرامت و شرفی به جهت اعتقاد به مکتب الهی بیشتر از سه گروه گذشته میباشند؛ زیرا به جهت داشتن و پذیرش مکتبی که مستند به وحی خطاناپذیر است، برای تکاپوی اختیاری در مسیر جاذبه کمال، آمادهترند. این گروه درجهای بسیار مهم از کمال را به وسیله اطاعت از پیامبران به دست آوردهاند که مقتضی افزایش کرامت و شرف و حیثیت ارزشی آنان میباشد.
پنج- انسانی که اسلام را پذیرفته و به آن معتقد شده است. مقصود از اسلام همان دین الهی است که پیامبران عظام از حضرت نوح (ع) به این طرف، آن را از طرف خدا تبلیغ نمودهاند. این دین همان طور که از محتویات منابع اصلیش استفاده میشود، مخصوصاً با نظر به اعتبار قطعی که به فطرت و عقل سلیم در عقاید و احکام قایل شده است جامع همه امتیازات مذاهب اهل کتاب میباشد، لذا انسانی که معتقد به اسلام واقعی است، در حقیقت معتقد به همه انبیاء الهی و به دینی است که از حضرت نوح (ع) و حضرت ابراهیم خلیل (ع) و حضرت موسی بن عمران (ع) و حضرت عیسی بن مریم (ع) و حضرت محمد بن عبدالله (ص) میباشد.
این مطلب در آیه 13 از سوره شوری چنین آمده است:
شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وَصّی بِهِ نوحًا وَ الَّذی أوحینا إِلَیکَ وَ ما وَصَّینا بِهِ ابراهیم وَ موسی وَ عیسی أَن أَقیموا الدّین وَ لا تَتَفَرَّقوا فیه کَبُرَ عَلی المُشرکین مَا تدعُوهُم إِلیه اللهُ یَجتَبی إِلیهِ مَن یَشَاء وَ یَهدِی إِلَیهِ مَن یُنیب. (15)
برای شما مقرر داشته است از دین، آنچه را که به نوح توصیه کرده و آنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که به ابراهیم و موسی و عیسی توصیه نمودیم که دین را برپا دارید و در دین پراکنده نشوید، آنچه را که شما به سوی آن دعوت میکنید، به مشرکین بزرگ (سنگین) جلوه میکند. خداوند کسی را که بخواهد به سوی خود برمیگزیند و به سوی خود هدایت میکند هر کسی را که به او بازگشت نماید.
همچنانکه اگر کسی واقعاً به حضرت ابراهیم یا حضرت موسی یا حضرت عیسی معتقد باشد، قطعاً به محمدبنعبدالله (ع) نیز معتقد میباشد. افزایش کرامت و شرف و حیثیت ارزشی یک انسان مسلمان بر دیگران، بدان جهت است که همه ابعاد عقلانی و اندیشه و وجدان و فطرت و احساسات برین خود را به تکاپو واداشته و صحیحترین و عالیترین عقاید و احکام را از حیث پذیرش عقل و فطرت و وجدان و احساسات برین برای خود برگزیده است. در روایتی آمده است که اسحاق بن عمار میگوید: امام صادق (ع) به من فرمود:
یا أسحاقُ کَیفَ تَصنَعُ بَزَکوه مالِکَ إِذا حَضَرَت؟ قُلتُ یأتونی إلی المَنزِلَ فَأُعطِیهِم. فَقال لی: ما أَراک یا أِسحاق إِلاّ وَ قَد ذَلَّلتَ المؤمِنینَ وَ إیّاکَ، إیّاکَ، إِنَّ الله َتَعالی یَقول: مَن أَذَلَّ لی وَلیّاً فَقَد أَرصَدَلی بِالمُحارَبَه (16)
ای اسحاق، زکوه مالت را چگونه میپردازی؟ عرض کردم: میآیند منزل و زکوه مالم را به آنان (مؤمنین)میدهم.
فرمود: نمیبینم تو را مگر اینکه ذلیل کردی مؤمنین را، بپرهیز، بپرهیز، خداوند تعالی میفرماید: هر کس دوستی از دوستان مرا ذلیل کند، کمین جنگ برای من گرفته است.
ملاحظه میشود کرامت ارزشی (اکتسابی) چقدر با عظمت است که اهانت به چنین کرامتی مساوی است با محاربه با خدا.
شش- انسانهایی که اسلام را پذیرفته و رشد و کمال آنان به درجه تقوا رسیده است. مطابق آیه کریمه.
... إِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ الله أَتقاکُم... . (17)
با کرامتترین (شریفترین) شما در نزد خدا با تقواترین شماست.
عالیترین درجه کرامت، مخصوص انسانهای با تقوا است.
انسانهای با تقوا چه کسانی هستند؟
انسانهای با تقوا عبارتند از: کسانی که ذات (خود، من، شخصیت) خود را از آلودگیها وعوامل تباه کننده حفظ نموده، جوهر الهی ذات را بر همه ابعاد موجودیت خود مدیر قرار داده و در مسیر به ثمر رسانیدن ذات خود تکاپو مینمایند.
تعریفی که از این مفاهیم برای تقوا میتوان در نظر گرفت، همان صیانت ذات در جاذبه کمال الهی است. تقوا به این معنی که توصیف کردیم در همه گروههای پنجگانه (2، 3، 4، 5، 6) با درجات مختلف قابل وصول است. یعنی اگر هر انسانی در هر گروهی از گروههای پنجگانه قرار بگیرد، میتواند با تحصیل آگاهی به خویشتن و لزوم مهار کردن غرایز حیوانی، از تقوای انسانی برخوردار شود. بنابراین، پنج گروه میتوانند از «کرامت انسانی- الهی» با درجات مختلف بهرهور شوند. حق کرامت مانند دیگر اصول حقوق اساسی به معنای حکم است نه به معنای امتیاز، یا اختصاصی که قابل نقل و انتقال و اسقاط باشد، یعنی حق کرامت به معنای حق اصطلاحی (امتیاز یا اختصاص قابل نقل و انتقال و اسقاط) نیست، همانگونه که حق تعلیم وتربیت و آزادی و مساوات.
از دیدگاه اسلام، هیچ کس نباید امتیازی را که خداوند به عنوان کرامت و شرف و حیثیت ارزشی به او عنایت فرموده است نقل یا اسقاط کند. مثلاً کسی نمیتواند بگوید: من حق احترام خود را در برابر فلان مقدار پول یا کالا یا چیز دیگر به فلان شخص منتقل نمودم یا آن را ساقط کردم، و من پس از این نقل و انتقال حق احترام و کرامت و شرف ندارم هر کس هر اهانتی را برای من روا بدارد، مانعی نیست. از دیدگاه اسلام چنانکه دفاع از کرامت و شرف انسانی لازم است، همانطور ارشاد کسی که بر فرض بسیار بعید بخواهد از کرامت و شرف خود دست بردارد، واجب است.
هیچکس، کرامت و شرافت کس دیگری را مورد اهانت قرار نمیدهد مگر اینکه نخست کرامت و شرافت خود را از دست داده باشد.
در این مطلب بسیار با اهمیت دقت فرمایید، در این دنیا زندگی بدون کرامت و شرافت انسانی نه فقط زندگی انسانی نیست، بلکه حتی از زندگی حیوانی پستتر است، زیرا بدیهی است که انسان فاقد کرامت و شرافت به جهت داشتن نیروها و استعدادهای متنوع میتواند اقدام به تخریب و نابودی کرامت و شرف همه انسانها نماید و او میتواند برای اشباع خودخواهی هایش همه انسانها را به خاک و خون بکشد، در صورتی که حتی درندهترین حیوانات نیز قدرت آسیبزدن به کرامت و شرف انسانی را ندارد. نهایت امر، در صورت گرسنگی با اقتضای طبیعتی که دارد ممکن است آسیبی به جسم آدمی برساند (ولی نه از روی غرض و مرض و چهره ضد انسانی و لجاجت).
خلاصه، با مطالعات همه جانبه در وضع مغزی و روانی انسانها، به این نتیجه میرسیم که اگر کسی به اهمیت کرامت و شرف انسانی پی ببرد و خود از این سرمایة با عظمت انسانی برخوردار باشد، محال است که به کس دیگر اهانت بورزد و کرامت و شرف او را جریحهدار کند. بنابراین اگر اشخاصی در هر خانواده و هر جامعه و گروهی پیدا شوند که حق (یا به اصطلاح صحیحتر حکم) کرامت انسانی را مراعات نکنند، یقین است که خود آن اشخاص از کرامت و شرف بیبهره هستند.
تناقض غیر قابل حل و فصل مابین آزادی قلم و بیان به طور مطلق از یک طرف، و لزوم مراعات جدی کرامت و حیثیت انسانی به عنوان یک تکلیف قطعی در زندگی اجتماعی
هر نظام حقوقی که در صدد دفاع از آزادی قلم و بیان براید حتماً باید این قضیه را مورد دقت قرار بدهد که آزادی مطلق در بیان و قلم ممکن است موجب توهین به شرافت انسانها و مقدسات مقبول و معقول جوامع انسانی گردد. بدان جهت که ما آزادی قلم را مانند دیگر آزادیها به عنوان وسیلهای بسیار عالی و مناسب برای وصول به هدفهای والای انسانی میدانیم، لذا آزادی قلم را با کمال اهمیت حیاتی که به آزادی قائل هستیم مشروط به آن میدانیم که موجب اهانت و اخلال بر شرف و کرامت انسانها نباشد. این است دیدگاه اسلام دربارة آزادی که با اهمیّتترین نعمت خداوندی برای حرکت به سوی کمالات تلقی میشود. متأسفانه حقوق بشر از دیدگاه ملل متحد این نکته را درباره آزادی، مخصوصاً آزادی قلم و بیان مراعات ننموده است. این نظام حقوقی که یک محصول عالی از فرهنگهای حقوقی و سیاسی قرون و اعصار گذشته نامیده شده است، به تناقضی که ناشی از الزام همه انسانها به مراعات و حراست کرامت و حیثیت انسانها از یک طرف و تأکید جدی به آزادی قلم و بیان بدون کمترین محدودیت و با اصطلاح حقوقی با اطلاق بسیار گسترده از طرف دیگر منتهی گشته، اشاره نداشته است. اینجانب این مسأله را با بعضی از متخصصان حقوق مخصوصاً صاحبنظران حقوق بشر در کنفرانسی که در فیلیپین تشکیل شده بود در میان نهادم و آنها پاسخی که مطرح کردند جز تکرار مدعا که حتماً باید کرامت انسانها مختل نشود و مورد اهانت قرار نگیرد چیزی دربر نداشت. لذا امیدوارم که صاحبنظران حقوق و مخصوصاً متخصصان شرقی و غربی حقوق بشر، این مسأله را کاملاً جدی تلقی نموده و درصدد توضیح و اصلاح آن برآیند.توضیح این تناقض به قرار ذیل است:
اعلامیة حقوق بشر، اهمیت و لزوم مراعات حیثیت و کرامت بشری را در موارد زیر متذکر شده است:
1- پاراگراف اول از مقدمه که عوامل و انگیزههای وضع و تدوین حقوق بشر را مطرح میکند.
و عبارت چنین است: «از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقالناپذیر آنان، اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان تشکیل میدهد...»
2- ماده یکم- «تمام افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل و وجدان میباشند و باید نسبت به یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.»
3- ماده پنجم- «احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا بر خلاف انسانیت و شؤون بشری یا موهن باشد.»
4- ماده دوازدهم- «احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود، نباید مورد مداخلههای خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار بگیرد.»
5- ماده بیست و ششم، بند دوم- «آموزش و پرورش باید طوری هدایت شود که شخصیت انسانی هر کس را به حد کمال رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادیهای بشر را تقویت کند.»
از این موارد و جملات مقدمه به خوبی روشن میشود که حق کرامت و حیثیت و شرافت انسانی، از اساسیترین حقوق جهانی بشر است که صاحبنظران این حقوق اهمیت جدی به آن قائل شده و در موارد متعدد آن را تذکر دادهاند.
اکنون تأکید بر آزادی قلم و بیان را در حقوق بشر مورد بررسی قرار میدهیم و میبینیم که بدون هیچ قید و شرطی این آزادی را به عنوان یک حق مقرر داشته است.
در ماده نوزدهم از حقوق بشر چنین آمده است:
هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن با تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
حال این مسأله مطرح است که اگر حقوق بشر حق کرامت و حیثیت بشری را به عنوان یک حق اساسی مورد تأکید قرار داده و همه انسانهای جوامع را به مراعات آن مکلّف میداند، چگونه آن آزادی مطلق را برای قلم و بیان هر چیزی که بخواهد به عنوان عقیده و نظر و رأی ابراز و در جوامع انسانی منتشر بسازد، قائل گشته است اگر چه موجب شدیدترین اهانت بر عقاید و ایدئولوژیهای سایر مردم بوده باشد. و باید پرسید کسانی که از جهت قلم و بیان بیقید و شرط خود، یک نفر یا گروهی و حتی جامعهای را شدیداً مورد اهانت قرار دادند و وضع روانی و شخصیتی آنان را سخت جریحهدار کردند به کدامین مقام باید مراجعه نموده و دادخواهی نمایند؟
البته بررسی عقاید از دیدگاه علمی و فلسفی بدون اختلاط با غرضورزیها و اهانتها مسألة دیگری است که شاید کسی پیدا نشود که آن را اهانت تقلی نماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
1-متن حاضر، سخنرانی استاد محمد تقی جعفری در سمینار حقوق بشر دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است که در تاریخ 11 /7 /1369 با شرکت اساتید ایرانی و شش تن از اساتید حقوق آلمان برگزار شد.
2-سورة اسراء/ آیة 70.
3-سورة حجر/ آیة 29.
4-سورة حجرات/ آیه 13
5-کسی که به نعمتهای خداوندی کفران میورزد.
6-کسی که در مقابل خیر و شر شخصیت ثابت ندارد.
7-الوافی، المولی محسن الفیض الکاشانی، ج 14، ص 20.
8-سورة ممتحنه/ آیة 8.
9-نهج البلاغه، بخش دوم، شماره 47.
10-وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 2، ص 118، چاپ تهران.
11-سورة اعراف/ آیه 179.
12-سورة حجرات/ آیه 13.
13-سورة اسراء/ آیة 70.
14-سورة اسراء/ آیة 70.
15-سورة شوری/ آیة 13.
16-بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 20، ص 21.
17-سورةحجرات/ آیه 13.