اسطوره کیمیاگری

بازیابی معنا و هدفهای اصیل کیمیاگری، بیگمان خاصه مرهون ذکاوت و بصیرت تاریخ نگاری دوران معاصر است. تا چندی پیش، کیمیاگری را نطفه علم شیمی (protochimie) می پنداشتند، یعنی معرفتی ساده دلانه که به مرحله بلوغ
سه‌شنبه، 8 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسطوره کیمیاگری
اسطوره کیمیاگری*

نویسنده: میرچا الیاده
مترجم: جلال ستّاری



 
بازیابی معنا و هدفهای اصیل کیمیاگری، بیگمان خاصه مرهون ذکاوت و بصیرت تاریخ نگاری دوران معاصر است. تا چندی پیش، کیمیاگری را نطفه علم شیمی (protochimie) می پنداشتند، یعنی معرفتی ساده دلانه که به مرحله بلوغ علمی نرسیده ویا حتی ضد علم است و به مثابه توده ای از خرافه های ابلهانه بی ارتباط با فرهنگ.
نخستین مورّخان علوم، در متون کیمیاگری، جویای مشاهدات (کیمیاگران) درباره پدیده های شیمیایی و یا کشف الاسراری که ممکن بود در آن نوشته ها نهفته باشد، بودند. اما چنین اقدامی بدان می ماند که آثار بزرگ شاعرانه را به حسب صحّت تاریخی و مفاهیم اخلاقی و یا تضمّنات فلسفی شان، رده بندی کنیم و درباره شان به قضاوت بنشینیم. یقین است که کیمیاگران عملاً به پیشرفت علوم طبیعی کمک کرده اند، اما غیرمستقیم و این یاری، تنها، نتیجه ای از جمله نتایج توجه آنها به مواد معدنی و ماده زنده است، زیرا کیمیاگران، «تجربه کار» بودند و نه متفکّرانی انتزاعی و ادیبانی دفتر باره و پژوهشگر. معهذا تمایل شان «به تجربه»، به قلمرو طبیعی، محدود نمی شد. همان گونه که در کتابم Forgerons et alchimistes (1) اثبات کرده ام، کیمیاگران از تجربه با مواد کانی یا نباتی، هدف بلندپروازانه تری داشتند که همانا تغییر دادن کیفیت وجودی آن مواد بود.
تغییری که اخیراً در چشم انداز تاریخ نگاری حاصل آمده، به تنهایی، پدیده فرهنگی مهمی است، اما تحلیل این موضوع، ما را به جاهای بسیار دور خواهد برد و در اینجا فقط به ذکر این نکته بسنده می کنیم که برای آگاهی از این رویکرد نوین تاریخ نگاری، به عنوان مثال می توان به تحقیقات joseph Needham و Nathan sivin در باب کیمیاگری چینی(2) و paul kraus در باب کیمیاگری هلنیستی (4) و walter pagel و Allen G.Debus درباره رنسانس و دوران متأخر بر آن(5)، رجوع کرد. من چند کتاب ممتّع دیگر که اخیراً منتشر شده اند، مانند کتابی درباره John Dee و جز آن را نیز بر این آثار علاوه می کنم.
برای شناخت مقام کیمیاگری در متن و زمینه اصلیش، باید به یاد داشت که کیمیاگری در همه فرهنگ هایی که کیمیاگری را پذیرفته اند همواره با سنّتی باطنی یا «عرفانی» پیوندی تنگاتنگ دارد؛ در چین با تائوئیسم: در هند با یوگا و تانتریسم؛ در مصر پیش از دوران هلنیسم با گنوز؛ در سرزمین های اسلامی، با مکاتب عرفانی هرمتیسم* و باطنی گری؛ در غرب، در قرون میانه و رنسانس، با هرمتیسم و عرفان مسیحی و عرفان فرقه ها و طریقت ها و قبّالا. خلاصه آنکه، همه کیمیاگران متفق القولند که هنرشان، فنّی باطنی است که هدف هایش، همانند یا قابل قیاس با هدف های سنن بزرگ باطنی و «عرفانی» است.
من بعداً خصلت خاص بعضی اعمال کیمیاگری را بررسی خواهم کرد. حالیا می خواهم اهمیت حفظ سرّ یعنی انتقال باطنی آموزه ها و فنون کیمیاگری را خاطرنشان کنم. کهن ترین متن هلنیستی به نام physike kai Mystike (محتملاً از قرن دوم میلادی) تعریف می کند که چگونه این کتاب که در ستون معبدی مصری پنهان بود، کشف شد. در دیباچه رساله ای هندی در باب کیمیاگری کلاسیک، به نام Rasarnava آمده که الهه از شیوا سرّ و راز jivam-mukta شدن یعنی «موجودی رهیده و آزاد در زندگانی» را می پرسد. شیوا پاسخ می دهد که کمتر کسی این سرّ و راز را می شناسد، حتی خدایان نیز از آن بس اندک آگاهی دارند. مشهورترین کیمیاگر چینی به نام کوهونگ ko Hung (260-340)، بر اهمیت سرّ پوشی و رازداری اصرار می ورزد و می گوید: «سرّ شامل نسخه های اثربخش (تهیه و کاربرد مواد) می شود. موادی که به کار می روند، پیش پا افتاده اند، اما اگر رمزهای مربوط به آنها را ندانیم، نمی توانیم بشناسیمشان»(6) نامفهوم کردن عمدی متون کیمیاگری برای ناآشنایان، تقریباً امری عادی و پیش پا افتاده در ادبیات غرب پس از رنسانس است. در کتاب Rosarium philosophorum از قول نویسنده ای آمده: «تنها کسی که می داند چگونه باید حجر فلسفی را به دست آورد، سخنان مربوط به آنها را در می یابد(7)» و کتاب به خواننده هشدار می دهد که این مسائل را باید «به گونه ای اسرارآمیز» آموخت، همچنانکه شاعر، از قصه و تمثیل برای ادای مقصود، سود می جوید. خلاصه آنکه با «زبان و بیانی سرّی» سر و کار داریم. به اعتقاد بعضی نویسندگان، حتی کیمیاگران «سوگند می خورند که در کتابهای شان، سرّ ما را افشا نکنند(8)».
می دانیم که حفظ سرّ، قاعده ای عمومی در آغاز پیدایی تقریباً همه فنون و علوم است: سفالگری، نقب زدن برای فروپاشی، فلزگری، پزشکی و ریاضیات. اسناد و مدارک بسیار در باب آموزش سرّی روش ها و وسایل و ابزار و دستورالعمل ها، در چین و هند و خاور نزدیک باستانی و یونان، وجود دارد و حتی در دورانی نزدیک تر به ما، پزشکی چون جالینوس به یک تن از شاگردانش هشدار می دهد که وی باید دانش پزشکی را از استاد چنان بیاموزد که طالب رازآموزی با Telete در «اسرارالنوریس» آشنا می شود (9). در واقع با افشای اسرار فن یا حرفه یا علمی بر کسی، او را راز آموخته می کردند. معهذا در کیمیاگری آسیایی یا غربی، انتقال و تعلیم اسرار، جزء لاینفک مجموعه اساطیر گسترده تری است که می توان به شرح زیر تعریفش کرد: در آغاز، این اسرار به چند شخص افسانه ای می آموختند، اما بعدها آن اسرار را به دقت پنهان می داشتند. این دوران طولانی اخفاء اخیراًبه سرآمده است و دیگربار می توان اسرار را کشف کرد و به معنایشان پی برد، اما بدیهی است که تنها چند مرید برگزیده، پس از گذراندن دوران رازآموزی خاصی، مجاز به شناخت آن اسرارند.
مضمون اساطیری افشاء (سرّ) در آغاز که همان سرّ چندی بعد در روزگاری نامعلوم پنهان گشته و اخیراً مجدداً کشف و یا دوباره برملاء شده است، طی چهار قرن آخر پیش از میلاد، رواج و گسترش بسیار یافت. این مضمون، در هند و خاور نزدیک و مصر و نواحی مدیترانه نیز به چشم می خورد. «نوشته های» بسیار مربوط به این مضون در عصر هلنیستی، پدید آمده است، از تألیف پیرو افلاطون به نام Heraclides ponticus(300-310) گرفته تا کتابهای بشمار غیب آموز و آثار مکاشفه آمیز و کتیبه نگاری های دروغین یهود و corpus Hermeticus(10).
اسرار فاش شده در این متون، ممکن است با حوادث قریب الوقوع و سرانجام بخش تاریخ مرتبط باشند (و چنین است که در مورد آثار غیب آموز و مکاشفه آمیز) و یا آنکه آثار مزبور، مدّعی شناسان وسایل کمال یابی و دستیابی به «حکمت» و رستگاری و یا حتی بیمرگی اند.
نوشته های کیمیاگری متعلق به این مقوله دوم اند. آثار کیمیاگران چینی و هندی و اسلامی و اروپایی، به روش ها و تجارب و دستورها و نسخه هایی استناد می کنند که قادر به مداوای انسان ها و طولانی کردن بینهایت زندگی آدمی و نیز به کمال رساندن فلزات پست، یعنی تبدیل آنها به طلای کیمیاگری اند و بدینگونه می توانند بیمرگی را به انسان ارزانی دارند. شایان توجّه است که تحقّق صنع کیمیاگری، لزوم حفظ سرّ و پنهان کاری را نقض نمی کند. به زعم کوهونگ(11)، کیمیاگرانی که اکسیر را به دست می آورند و بیمرگ (hsien) می شوند، در جهان می گردند، اما مزیّت جاودانگی و بیمرگی شان را پنهان می دارند و تنها چند همکار کیمیاگر آنان را می شناسند. همچنین درهند، ادبیات کلانی به زبان سانسکریت و زبان مادری، در باب بعضی سیدهی (sidhis) های نامدار، یعنی یوگی-کیمیاگرانی که قرن های متمادی است که حیات دارند، اما به ندرت خود را می شناسانند، در دست است(12). همین باور در اروپای مرکزی و غربی نیز جاری و ساری است، بدین معنی که اعتقاد بر این بود که بعضی خفیه بینان (hermetiste) و کیمیاگران، عمر جاوید دارند (به عنوان مثال نیکلا فلامل n.Flamel و همسرش پرنل pernelle)، بی آنکه معاصرانشان آنها را بشناسند. در قرن 17، همین اسطوره مردم پسند، در باب گل خاجیان (Rose-croix) رواج داشت و در قرن بعد در باب کنت سن-ژرمن اسرارآمیز.
این باورهای اساطیری، در پی کشف مجدد وحی و شهود آغازین، پس از زمان درازی اخفاء که امروزه تنها چند راز آموخته متعهد و ملتزم به حفظ سرّ درباره کارهایشان، از آنها آگاهند، برای فهم و درک کیمیاگری، اهمیت کلانی دارد. مراحل صنع (opus) کیمیاگری، مراحل رازآموزی است، یعنی سلسله تجارب خاصی است با هدف تبدیل بنیانی موقعیت بشر. اما راز آموخته واصل، نمی تواند کیفیت نوین هستی اش را به گونه ای مناسب به زبان ناسوتی بیان کند و مجبور است که زبانی «سرّی» به کار برد. از سوی دیگر، طول عمر شگرف و«بیمرگی» «خاکی و زمینی» را نمی پذیرد، به همان دلایل که بودا، Bhikkus را از افشای «قدرت های اعجازآمیز» شان (سیدهی)، باز می داشت، زیرا چنین «قدرت های اعجازآمیزی» ممکن بود بیخبران و ناآگاهان را آشفته و مردم معصوم را گمراه کند(13). من در اینجا از ریشه های کیمیاگری سخن نمی گویم(14)، اما واضح است که هدفهای کیمیاگری، یعنی حصول سلامت و طول عمر و تبدیل فلزت پست به طلا و ساخت اکسیر بیمرگی، سابقه ای طولانی در شرق و غرب دارد و این سابقه یا پیش تاریخ، دارای ساختار اساطیری-دینی دقیقی است که پُرمعناست. در واقع، اساطیری بیشماری هست دالّ بر اینکه چشمه ای، درختی، گیاهی یا هر ماده دیگر، موهبت طول عمر و تجدید شباب و یا بیمرگی، ارزانی می دارند. از همین قماش است سوما (soma) در ودا، هئوم (hacma) در ایران، نوشابه خدایان (ambroisie) در یونان، و دیگدان افسانه ای قوم سلت حاوی مانده بیمرگی و یا چشمه آب حیات و گیاهان اعجازآمیز و میوه های جوانی بخش درختی که دسترسی بدان دشوار است. اینچنین در همه سنن کیمیاگری اما خاصه در کیمیاگری چینی، گیاهان و میوه های خاص در هنر طولانی کردن عمر و بازیابی جوانی ای جاوید، نقشی اساسی و مهمّ دارند.
پیوستگی میان شاکله کهن اساطیری-آئینی و جستجوی کیمیاگری حتی به گونه ای روشن تر در اقتباس و تفسیر مجدد تشریفات کاملاً شناخته بازگشت رمزی به اصل و ریشه ها، نمودار شده است. در هند کهن، صورت مثالی آئین رازآموزی (diksa)، بازسازی جزء به جزء رجعت به زهدان (regressus ad uterum) است. داوطلب را در کلبه ای که نمودگار رمزی زهدان است محبوس می کنند و وی در آن کلبه-زهدان، به جنین تبیدل می شود و وقتی که از کلبه بیرون می آید، می گویند شبیه جنینی است که از زهدان مادر خارج شده است و اعلام می دارند که «به جهان خدایان چشم گشوده (دوباره زاده شده) است»(15) و شایان توجه است که caraka بزرگترین خبره در طب هندی، برای درمان بیماران و خاصه برای دوباره جوان کردن سالخوردگان، چنین مداوایی توصیه می کند. بدینگونه که بیمار را در اطاقی تاریک حبس می کنند و این بدین معناست که به زهدان (مادر) باز می گردد (به عنوان مثال در ژانویه-فوریه 1938، پاندیت Mandan Mohan Mahaniya بدینگونه درمان شد. مطبوعات هند گزارش کردند که پاندیت در خروج از اطاق، شصت ساله می نمود).
بخشی از قانون آیورودا (Ayurveda) که به مبحث تجدید جوانی اختصاص یافته، راسایانا (rasayana)، به معنای تحت اللفظی یعنی «مجرای شیره اندام ها»، نام دارد(16). اما واژه راسایانا، اندک اندک، مُفید معنای «کیمیاگری» شد و واژه راسا، بعدها، به معنای «جیوه»، به کار رفت و بیرونی اشتباه می کند که آن را به معنای طلا دریافته است. بدینگونه، آئینی رازآموزانه یعنی بازگشت رمزی به زهدان و متعاقبش، ولادت در مرتبه روحانی برتری، در نظام طب سنتی هند، به مثابه فنی خاص برای تجدید شباب، جا گرفت. به علاوه، همین فن، بعدها به معنای «کیمیاگری» به کار رفت.
فن تائوئیستی «تنفّس جنینی» نیز متضمّن بازگشت به زهدان است، بدینسان که پیرو طریقت می کوشد تا از تنفس مداربسته خاص جنین، تقلید کند. حکیم تائوئیستی مشهوری هدف این تمرین یوگایی را چنین تعریف می کند: «با بازگشت به پایه و اصل، پیری زایل می شود، چون تا وضع و حالت جنین بازپس می رویم»(17) و متن تائوئیستی دیگری آن هدف را چنین بیان کرده است: «از اینرو بودا (Yon-lai Tathagata) با کرامت و بخشایش عظیمی که داشت، روش کار (کیمیاگرانه) با آتش را فاش کرد و به انسان دخول مجدّد در زهدان را برای تجدید طبیعت (حقیقی) و بهره بردن از قسمت مقدّر زندگی اش، آموخت (18)». این مضمون را کراراً در کیمیاگری غرب باز می یابیم. من از مثال های عدیده ای که در کتابم ذکر کرده ام، این جمله پاراسلز (paracelse) را یادآور می شوم: «کسی که خواهان ورود به ملکوت خداست، نخست باید جسماً در مادرش دخول کند و همانجا بمیرد». در رساله ای از قرن 18 می خوانیم: «اگر بار دوم زاده نشوم، به ملکوت آسمان نخواهم رسید. ازینرو می خواهم به بطن مادرم بازگردم تا تجدید حیات کنم (19)». همه این رمزها و آئین ها و فنون، بر یک نظر اساسی تکیه دارند و آن اینکه برای دوباره جوان شدن و طول عمر یافتن، ضرورةً باید به اصل، بازگشت و این چنین، زندگانی را مجدداً آغاز کرد. اما این نظر متضمّن امکان الغای زمان یعنی زمان گذشته و دقیقاً مسلتزم نوعی ضبطِ سیلان و جریان زمان است. می توان اندیشه ای تقریباً مشابه، در باورها و اعمال معدن کاوان و فلزگران قدیم، تشیخص داد. «مواد معدنی از قداست زمین-مادر بهره مندند. تقریباً از آغاز به این نظر باز می خوریم که کانی ها، در شکم زمین، می بالند، همانند جنین. هُنر فلزگری بدین گونه خصلتی مامائی می یابد. معدن کاو و فلزگر در گسترش جنین شناسی زیرخاکی، دست دارند و آهنگ رشد کانی ها شتاب می بخشند و با طبیعت در صُنعش، همکاری می کنند و یاریش می دهند تا زودتر بزاید». خلاصه آنکه انسان با فنونش، اندک اندک جایگزین زمان می شود و کارش، جانشین کار زمان(20).
ما به زودی از عواقب و نتایج چنین بینشی باز سخن خواهیم گفت. فلزگران به یاری آتش، معدنیات را از «کودکی»به «بزرگسالی» می رسانند و اندیشه ای که پایه و اساس چنین اعتقادی است این است که اگر به معدنیات، فرصت و مجال دهند، آنها در بطن مادرشان، زمین، به فلزات «ناب» بدل می شوند. حتی مهمتر از این، فلزات حقیقی به طلا تبدیل می شدند، اگر ممکن بود طی چندین میلیون سال، آزادانه «رشد» کنند. این باور در بسیاری از جوامع سنتی، رایج بود و در غرب اروپا تا انقلاب صنعتی، دوام و بقا داشت. در قرن دوم پیش از میلاد، کیمیاگران چینی، معتقد بودند که فلزات «پست» پس از گذشت سالیان دراز، به فلزات «شریف و کریم» تبدیل می شوند. برخی جماعات آسیایی جنوب شرقی نیز، بر همان باور بودند، «مثلاً مردم انام (Annamite) یقین دارند که طلای کانی، اندک اندک، طی قرون متمادی، در همان معدن، ساخته و پرداخته شده است چنانکه اگر معدن طلا را در زمان های بسیار دور می کاویدند، به جای طلا، مفرغ (bronze) می یافتند(21)».
آوردن مثال های دیگر بیهوده است. من به نقل قول کیمیاگری غربی از قرن 18 بسنده می کنم که می گوید: «اگر موانع خارجی بر سر راه تحقّق طرح ها و نقشه های طبیعت نبود، طبیعت همواره، همه تولیداتش را کامل می کرد... از اینرو ما باید فلزات ناکامل را به مثابه کودکانی (نارس) که پیش از وقت به دنیا آمده اند و موجوداتی عجیب الخلقه تلقی کنیم که به سبب منحرف شدن طبیعت از نقشه های اصلی اش و برخورد با نیروی مقاومتی که دست و پایش را می بندد و موانعی که او را از عمل کردن عادةً بنا به نظم و قاعده اش باز می دارند، پدید آمده اند... هم از اینروست که طبیعت ناگزیر به تولید چند فلز می شود، گرچه می خواهد فقط یک فلز تولید کند» و بنابراین تنها طلا «پسر مشروع اوست، زیرا فقط طلاست که فرآورده حقیقی (طبیعت) است (22)».
پس «نبالت» طلا در این است که میوه ای رسیده است؛ اما دیگر فلزات، «عامی» اند، چونکه خام اند. به سخنی دیگر، هدف غایی طبیعت، تکامل و «بالیدگی» تمام عیار قلمرو معدنیات و کانی هاست. تبدیل شدن طبیعی فلزات به طلا، ذاتی خمیره و سرشت آنهاست، زیرا طبیعت به کمال یابی گرایش دارد.
این ستایش باورنکردنی طلا ما را بر آن می دارد که لختی درباره اش درنگ کنیم. در باب انسان ابزارساز (Homo Faber)، اساطیر شگفت انگیزی وجود دارد و همه این اساطیر و افسانه ها و منظومه های حماسی، حکایت می کنند که چگونه نخستین انسان ها، فتح جهان طبیعی را قاطعانه آغاز کردند. اما طلا جزء اساطیر انسان ابزارساز نیست، بلکه رمزی و دینی، ارزشمند شد و نخستین فلزی بود که انسان ها به کار بردند گرچه با آن نمی توان ابزار و یا سلاح ساخت. در طول تاریخ، از نوآوری های فنی در کاربرد سنگ تا کار ساخت ابزار با مفرغ و سپس با آهن و سرانجام با پولاد، طلا هیچ نقشی نداشته است. به علاوه طلا فلزیست که استخراجش از استخراج هر فلز دیگری دشوارتر است چه در واقع برای به دست آوردن شش تا دوازده گرم طلا، باید یک تُن مواد معدنی کَند.
استخراج رسوبات یا نهشت های آبرفت، غالباً اسان تر اما به مراتب کم منفعت تر است. چون از هر متر مکعب شن، فقط چند سانتی گرام به دست می آید. استخراج نفت به غایت ساده تر و آسان تر است، معهذا از زمان فراعنه تا روزگار ما، انسان ها سرسختانه به جستجوی طلا پرداخته اند و ارزش رمزی و اصلی طلا به رغم قداست پیرایی تدریجی طبیعت وهستی انسان، هیچگاه زایل نشد.
برهماناها (Brahmanas) یعنی متون آئینی متاخر بر وداها که از قرن هشتم پیش از میلاد به تدریج تصنیف شده اند، به کرّات می گویند که «طلا، جاودانگی است». در نتیجه، توفیق در به دست آوردن اکسیری که فلزات را به طلای کیمیاگری تبدیل می کند، همانا به معنای بیمرگ شدن است، زیرا تبدّل فلزات، معادل رشدی اعجازآمیز است. به گفته کیمیاگر معروف آرنولد ویلانووایی (Arnold de villanova)«در طبیعت، ماده نابی وجود دارد که چون کشف شود و از دولت هنر (کیمیاگری) به کمال رسد، در تماس با همه اجسام تکامل نیافته، آنها را به خود (که ماده ناب کاملی است)، تبدیل می کند.» به سخنی دیگر، اکسیر (یا حجر فلسفی)، کار طبیعت را به اتمام می رساند و تکمیل می کند. به قول فراتر سیمون کولونیایی (Frater simone de colonia) در کتاب speculum minus alchimiae «این هنر به ما می آموزد که دارویی به نام اکسیر بسازیم که چون بر فلزات ناکامل ریخته شود، آنها را به کمال می رساند و تحقیقاً (اکسیر) به همین سبب، اختراع شده است (23)». بن جونسون (Ben Jonson)، این نظر را در نمایشنامه اش: کیمیاگر (پرده دوم، صحنه دوم) پرورانده است. یکی از شخصیت های نمایشنامه به نام سورلی (surly)، در قبول این نظر کیمیاگری تردید دارد که رشد فلزات شبیه جنین شناسی حیوانی است و همانند تخمی که سرانجام به جوجه تبدیل می شود، هر فلزی، پس از بالیدگی آرام و آهسته در دل زمین، عاقبت، طلا می گردد. زیرا (به گفته سورلی)«طبیعت این غایت را برای تخم، مقدّر داشته است و تخم، جوجه ای بالقوّه (in potentia) است» و ساتبل (subtle) به وی پاسخ می دهد: «ما درباره مس و دیگر فلزات نیز همان نظر را داریم و معتقدیم که اگر وقت و فرصت داشتند، طلا می شدند» و شخصیت دیگری به نام مامون (Mammon) اضافه می کند «و این همان چیزیست که به هنرمان واقعیّت می بخشد».
از سوی دیگر، اکسیر می تواند به ضرباهنگ زمانی اندام ها، یعنی به رشدشان شتاب بخشد. رمون لول (Raimon Lull) می نویسد: «در بهار، گرمای عظیم و اعجاب انگیز سنگ (فلسفی)، برای گیاهان حیات بخش است. اگر تو معادل یک ذرّه نمک، از سنگ (فلسفی) را در پوست گردویی (پر از) آب، حل کرده، بوته مو را با آن آبیاری کنی، بوته، در ماه مه انگور رسیده خواهد داد (24)». کیمیاگری چینی نیز چون کیمیاگری عرب و غربی، خواص درمانی اکسیر را که عالمگیر است می ستاید. کوهونگ، ko Hung بارها می گوید که اکسیر قادر است فلزات معمولی را «درمان» و به طلا تبدیل کند. روژه بیکن (R.Bacon) در تألیفش opus Majus، بی آنکه اصطلاح سنگ (فلسفی) یا اکسیر را به کار برد، از طبی یاد می کند که «ناخالصی ها و همه آلودگی ها و فسادی های پست ترین فلز را می زداید و می تواند همه ناپاکی های تن را بشوید و تن را از فاسد شدن محفوظ دارد، به قسمی که عمر آدمی چندین قرن طولانی تر شود». به گفته آرنولد ویلانووایی (Arnold de villanova) «حجر فلسفی، درمانبخش همه بیماری هاست... بیماری ای یکماهه را، یکروزه شفا می دهد و بیماری ای یکساله را، دوازده روزه، و بیماری ای طولانی تر را، یکماهه، و جوانی را به سالخوردگان باز می گرداند... (25)». چنین می نماید که سرّ اساسی صُنع کیمیاگری (opus alchimicum)، وابسته به قدرت کیمیاگر در سلطه و غلبه بر زمان انسانی و زمان کیهانی است.
در طبیعت می توان سه ضرباهنگ مهمّ زمانی تشخیص داد: زمان ارضی، زمان نباتی و حیوانی و زمان انسانی. به سخنی دیگر، طبیعت، سازمان آلی زنده عظیمی است که همه مؤلفه هایش-کانی ها، سنگ ها، گیاهان، جانوران و انسان ها-مولود آمیزش و رویش و زایش اند، معهذا آهنگ های زمانی انواع مختلف حیات، متفاوتند. کانی ها در چندین هزار سال به بالیدگی و پختگی می رسند، حال آنکه گیاهان در چند ماه، می رویند و میوه می دهند و می میرند. فرمان راندن بر زمان، مستلزم ضبط کردن آهنگ های مختلفش یعنی تغییر دادن ادوار زمانی است. همچنانکه پیشتر گفتیم، نخستین معدن کاوان و فلزگران معتقد بودند که می توانند رشد کانی ها را با آتش شتاب بخشند. کیمیاگران از آنان بلندپروازتر بودند که می خواستند فلزات معمولی را «درمان» کنند و با تبدیل کردنشان به فلزات کریم تر و سرانجام به طلا، بالیدگی شان شتاب بخشند، اما آنان از این حدّ نیز فراتر رفتند بدین معنی که می پنداشتند اکسیرشان، انسان ها را شفا می دهد و دوباره جوان می گرداند و عمرشان را بینهایت طولانی می کند و آنان بدینگونه بیمرگ می شوند. خلاصه آنکه در نظر کیمیاگران، زندگانی، مظهر زمان سازمانی آلی بود. اما مداخله ی کارساز کیمیاگر در ادوار طبیعی، متضمّن عنصر نوینی است که می توان آن را «آخرت شناختی» نامید.
صُنع (opus) کیمیاگری یعنی درمان و بالیدگی شتابان و به کمال رساندن مخلوقات طبیعت، نمودگار آخرت شناسی ای طبیعی است بدین معنی که کیمیاگر بر «پایان گرفتن همه واقعیت های شکوهمند» طبیعت، پیشی می گیرد.
می توان چنین اندیشه ای را با امید و آرزوهای تلار دوشاردن (Teilhard de chardin) که کیهان به یمن مسیح رهایی و نجات می یابد، یعنی ماده کیهانی به تفضّل دعا و نیایش همگانی، مبدّل می شود (تبدل مزاج پیدا می کند)، قیاس کرد.
چنانکه خواهیم دید، تقارنی اساسی میان الهیات خوشبینانه تلار دو شاردن و خاصه امیدش به معادی کیهانی که به یمن مسیح فرا می رسد و ایدئولوژی دینی کیمیاگری غرب در دورانی متأخر، وجود دارد.
اما پیش از طرح این مسائل، باید تاریخ گسترش کیمیاگری را در اروپای مرکزی و غربی، به اختصار بیاورم. ذوق و شوقی که بازیابی فلسفه نوافلاطونی و هرمتیسم (Hermetisme) دوران هلنیستی، در آغاز رنسانس ایتالیا برانگیخت، دو قرن ادامه یافت. امروزه می دانیم که آموزه های نو افلاطونی و باطنی (hermetique)، تأثیر ژرف و خلّاقی بر فلسفه و هنرها نهادند و در رشد و توسعه شیمی کیمیاگرانه و پزشکی و علوم طبیعی و تربیت و نظریه سیاست، نقشی عمده داشتند (26).
اما در آنچه که به کیمیاگری مربوط می شود، باید دانست که بعضی از این مفاد اساسی از قبیل رشد معدنیات و مبدّل شدن فلزات و اکسیر و لزوم حفظ سرّ، از قرون وسطی تا رنسانس و اصلاح دینی (رفرم)، رواج و تداول داشتند. دانشمندان قرن 17 به عنوان مثال، نه تنها در رشد فلزات تردید نکردند، بلکه می خواستند بدانند که آیا کیمیاگران می توانند به طبیعت یاری دهند یا نه و «کسانی که مدّعی این کمک رسانی اند، انسان هایی شریف اند یا گول و شیّاد (27)». هرمان بوئرهاو Herman Boerhaave (1664-1739) که نخستین شیمی دان بزرگ خردورز تلقّی می شود و به تجربه های عینی ای که کرده است مشهور است، هنوز به تبدّل مزاج فلزات اعتقاد داشت و خواهیم دید که کیمیاگری در انقلاب علمی ای که نیوتون برانگیخت، جای شامخی دارد. امّا کیمیاگری عرب و مغرب زمین سنتی در دوران قرون وسطی، تحت تأثیر مذهب نوافلاطونی و هرمتیسم، به مآخذ و مراجع بیشتر و گسترده تری استناد می کرد. الگوی نوافلاطونی که بر نقش واسطه های روحانی میان انسان و کیهان و الوهیّت اعظم تأکید دارد، جایگزین الگوی ارسطویی شد. از آن پس این باور کهن عالمگیر مشعر بر همکاری کیمیاگر با طبیعت، معنایی مسیح شناختی یافت. کیمیاگران آن زمان معتقد بودند که همان گونه که مسیح با مرگ و رستاخیزش، گناه بشر را کفارت کرده است، صنع کیمیاگری (opus alchimicum) نیز طبیعت را نجات می بخشد. هنریش کونرات (Heinrich kunrath)، نهان جوی (hermetiste)، قرن 16، حجر فلسفی را با عیسی مسیح، «پسر دنیای کبیر» برابر می کرد و معتقد بود که این کشفش، طبیعت حقیقی جهان صغیر را عیان خواهد ساخت، همان گونه که مسیح کلیت و تمامیت یعنی کمال را به دنیای صغیر که همانا انسان است، ارزانی داشت (28). ک. گ. یونگ برای این جنبه از کیمیاگری دوران رنسانس و دوران اصلاح دینی (رفرم)، اهمیت بسیار قائل بود و با دقت بسیار، تشابه میان مسیح و حجر فلسفی را بررسی و تحلیل کرد(29). در قرن 18، دوم پرنتی (Dom pernety) از طریقت قدیس بنوا (benedictim)، تفسیر کیمیاگرانه سرّ (Mysterium) مسیح را به زبانی موجز، چنین بیان می کرد(30): «اکسیر کیمیاگران، از نظر سازمانی انداموار، بخشی از روح کلی جهان است که در زمینی بکر، جسم پذیرفته است و باید از آن استخراج شود تا پس از فعل و انفعالاتی چند، به غایتش که همانا دوره کمال ثابت شکوهمند است، برسد. در نخستین مرحله آماده کردن اکسیر، به قول بازیل والانتن (Basile valentin)، شکنجه کردنش تا لحظه ایست که خونش جاری شود، اکسیر در این مرحله پوسیدگی، می میرد؛ و هنگامی که رنگ سفید در پی رنگ سیاه می آید، از ظلمات گور بیرون آمده، شکوهمند و نورانی، رستاخیز می کند و در این حال که اثیری شده به آسمان می رود و به گفته رمون لول Raimon Lulle از آنجا برای داوری در حق زندگان و مردگان و تعیین پادافره هر کس به حسب اعمالش، به زیر می آید». «مردگان» با بخشی ناپاک و فاسد از انسان که در آتش می سوزد و در عذاب جحیم یا عذاب النار (Gehenne) نابود می شود، تطبیق می کنند.
از رنسانس به بعد، کیمیاگری قدیم عملیّاتی (openationnelle) و تفاسیر متأخر عرفانی و مسیح شناختی اش، نقشی قاطع در استحاله فرهنگی خارق العاده ای داشتند که موجب پیروزی علوم طبیعی و انقلاب صنعتی شد. امید نجات انسان و طبیعت با عمل (opus) کیمیاگری، دنباله آرزوی حسرتمندانه نوسازی (Renovatio) بنیانی ای بود که مسیحیت مغرب زمین را از Giacchino da Fiore به بعد، وسوسه می کرد. این تجدید حیات، «رنسانس روحانی»، هدف اعلای مسیحیت است که در زندگانی دینی به حسب نهادهای مذهبی، به دلایل بسیار، اهمیتش را بیش از پیش از دست داد. الهام بخش نهضت های مردمی هزاره گرا در قرون وسطی و عصر رنسانس و الهیات غیب آموز و دیده وری ها و پنداره های عرفانی و گنوز نهان بین، همه، آرزوی حسرت آلود «رنسانس روحانی» و حقیقی و امید ندامت و پشیمانی (metanoia) همگان و دگرسانی (آن) امید (به امیدی دیگر) بود، و همین امید بود که منبع الهام چیزی شد که می توان آن را تفسیر شیمیایی عمل کیمیاگری (opus alchimicum) نامید. جان دی (john Dee) (متولّد در 1527)، کیمیاگر معروف و ریاضی دان و دانشمند مشهور در آفاق، به امپراطور رودولف دوم اطمینان می داد که سرّ تبدیل فلزات و اجسام را می داند و معتقد بود که قوای روحانی آزاد شده به یمن اعمال خفیه و خاصه کیمیاگرانه، می توانند جهان را دگرگون کنند(31). الیاس اشموله (Elias Ashmole) کیمیاگر انگلیسی، همانند بسیاری از معصرانش، اعتقاد داشت که کیمیاگری و ستاره بینی و جادو، نجات دهنده علوم زمانه وی اند. در واقع به زعم پیروان پاراسلز و وان هلموند van Helmond تنها با تحقیق در «فلسفه شیمیایی» (یعنی کیمیاگری جدید) یا «پزشکی حقیقی» می توان طبیعت را درک و فهم کرد(32) و کلید راز گشای زمین و آسمان، شیمی است نه ستاره شناسی؛ کیمیاگری (در آن روزگار) معنایی الهی داشت.
نظر به آنکه آفرینش، همانند فرایندی شمیایی تلقّی می شد، پدیده های زمینی و آسمانی را با واژگانی شیمیایی تفسیر می کردند؛ «فیلسوف شیمی دان» می توانست بر مبنای مناسبات میان عالم کبیر و عالم صغیر، اجسام زمینی و آسمانی را بیاموزد، چنانکه روبر فلود (Robert Fludd) بر مبنای قیاس گردش خون با حرکت مستدیر خورشید، گردش خون را به طریقی شیمیایی توصیف و تعریف کرد(33).
نهان بینان (Hermetiste) و «فلاسفه شیمی دان» بسان بسیاری از معاصرانشان، زمینه ایجاد تغییری اساسی در همه نهادهای دینی و اجتماعی و فرهنگی را فراهم می آوردند و چشم به راه ظهور آن دگرگونی بودند.
نخستین مرحله ضرور این نوسازی (renovatio) جهانی، رفرم (اصلاح) علم به طول کلّی بود و کتاب کوچکی به نام Fama Fraternitatis که بی نام مؤلف در 1614 منتشر شد، نهضت فکری چلیپائیان گل سرخی Rose-croix را برانگیخت که ندای تجدید و نو کردن معرفت را در داد.
شهرت داشت که بنیانگذار اسطوره ای طریقت، کریستیان روزانکرانتز christian Rosenkrantz، بر اسرار حقیقی طب و نیز همه علوم، وقوف کامل داشته است و کتابهای بسیاری نوشته که سرّی مانده و فقط گُل خاجیان بدان دسترسی دارند(34). این چنین است که در آغاز قرن 17 به فرایندی که کاملاً شناخته است، باز می خوریم و آن اینکه شخصیتی اساطیری، کشف و شهود اصلی یا آغازین را بر گروهی سرّی فاش می سازد و این چنین (آن مکاشفه) پس از آنکه قرن ها نهفته بوده، دوباره کشف می شود. همانگونه که در بسیاری متون چینی و تانترایی و هلنیستی می بینیم، (راز آشنایان) این کشف مجدد یا بازیابی را در سراسر جهان به مردم اعلام می دارند تا توجه کسانی را که صادقانه طالب حقیقت و رستگاری اند، جلب کنند، چون افشایش بر نااهلان (profane) ممنوع است. نویسنده فاما فراترنیتاتیس، در واقع از همه اهل علم اروپا می خواست که در هنر و صناعت شان تجدیدنظر کنند و برای شتاب بخشیدن به این اصلاح، به گل خاجیان بپیوندند. لبیک گفتن به این فراخوان، چنان گسترده بود که طی کمتر از ده سال، صدها کتاب و جزوه در باب این انجمن سرّی به چاپ رسید. در 1619 یوهان والنتن آندرائه (Johann valentin Andreae) که تصور می رود مؤلف فاما باشد، کتاب christianopolis را چاپ کرد که بی تردید بیکن در نگارش Nouvelle Atlantis از آن تأثیر پذیرفته است(35). آندرائه در کریستیانوپولیس، تأسیس انجمنی را با هدف ساخت و پرداخت روش معرفتی مبتنی بر «فلسفه شیمی» توصیه می کرد. مرکز تقحیقاتی این شهر آرمانی، آزمایشگاهی بود که در آن «آسمان و زمین به هم خواهند پیوست» و «اسرار الهی نهفته در زمین، کشف خواهند شد»(36).
از جمله هواخواهان فاما فراترنیتاتیس و گل خاجیان، روبر فلود، عضو کالج سلطنتی فیزیک دانان و قائل به کیمیاگری عرفانی بود. وی با بیانی قوی اظهار داشت که کسی که آگاهی استواری از علوم خفیه نداشته باشد، محال است که بتواند در فلسفه طبیعی، به معرفت غایی دست یابد. به زعم او، «طب حقیقی» پایه و اساس این فلسفه بود و می گفت شناخت ما از عالم صغیر، یعنی پیکر انسان، راهبرمان به شناخت ساختار عالم و به سوی خالق ماست؛ همچنین هر قدر در باب عالم بیشتر بدانیم، به همان اندازه در باب خود بیشتر خواهیم دانست(37).
برخی پژوهشهای متأخر، خاصه تحقیقات دلسوس (Delsus) و فرانس یتس (Frances yates)، نتایج این تحقیق در علوم طبیعی (تحقیق مبتنی بر «فلسفه شیمی» و علوم خفیه) را روشن تر کرده اند. توضیح اینکه اهمیتی که دانشمندان برای غوررسی در دستورالعمل های کیمیاگری، از راه تجربه در آزمایشگاه های مجهز، قائل شدند، سرانجام زمینه را برای پیدایی شیمی عقلائی فراهم آورد و نتیجه مبادله مستمر و منظم اطلاعات میان دانشمندان، تأسیس آکادمی ها و انجمن های علمی مختلف بود. معهذا اصحاب انقلاب علمی، همچنان، تحت تأثیر و نفوذ اسطوره «کیمیاگری حقیقی» بودند. روبر بویل Robert Boyle در رساله ای که به سال 1658 منتشر ساخت، گردش آزاد اسرار طب و کیمیاگری را توصیه می کرد(38) ولی نیوتن معتقد بود که افشای اسرار کیمیاگری خطرناک است و به دبیر انجمن سلطنتی نوشت که بویل باید «در این زمینه، مطلقاً رازدار و سرّپوش» باشد.(39)
نیوتن هرگز نتایج پژوهش ها و تجاربش را در کیمیاگری، به رغم موفقیت هایی که در پاره ای از آنها داشت، منتشر نکرد، اما پروفسور Dobbs در کتابش به نام: Fondements de l achimie newtonienne دستنویس های فراوان نیوتن در باب کیمیاگری را که تا سال 1940، نادیده مانده بود و مورد غفلت قرار گرفته بود، به خوبی تحلیل و بررسی کرده است(40). به زعم دوبس، نیوتن «همه آثار مربوط به کیمیاگری کهن را کاوید و این کار چه پیش از او و چه پس از وی، بیسابقه است»(ص 88). آنجه که نیوتن در این نوشته ها می جست، ساختارهای عالم صغیر بود تا آنرا با نظام های کیهان شناختی اش جفت و جور کند و حتی کشف نیروی ثقل یاجاذبه، خاطرش را کاملاً خرسند نمی کرد، اما به رغم تجارب پیگیرش از 1668 تا 1696، نتوانست انرژی ای را که حاکم بر کار اجسام کوچک است کشف کند و معهذا هنگامی که در 1679، 1680 بررسی دینامیک حرکت مداری (notion orbitale) را مجدّانه آغاز کرد، این تحقیق چیزی جز کاربرد اندیشه هایش در حوزه کشش شیمیایی کیهان نبود (41).
آنچنان که مک گیور (mac Guire) و راتونس (Rattons) معلوم داشته اند، نیوتن یقین داشت که در فجر زمان، «خداوند اسرار فلسفه طبیعی و دیانت حقیقی را به گزیدگانی چند آموخته بود، اما بعداً این معرفت از دست رفت و فقط پاره هایی از آن، دوباره به دست آمد که آنها را با افسانه ها و صورت بندی های اساطیری درآمیختند و یا در قالب آن گونه قصه ها و روایات گنجاندند تا از دید نااهلان، پوشیده بماند و تنها با تجربه می توان در دوران مدرن، دوباره کشفشان کرد(42)».
نیوتن بدین سبب عموماً به باطنی ترین بخشها و حصه ها توجه داشت بدین امید که اسرار حقیقی نهفته در آنها را کشف کند.
این نکته بسیار پرمعنی است که بنیانگذار فیزیک مکانیک مدرن، هرگز الهیات وحی و مکاشفه آغازین و خفیه را انکار نکرد و در رساله اش در باب علم نور و باصره (optique) نوشت: «تبدیل جسم به نور و بالعکس، موافق قوانین طبیعت است که گویی از چنین تبدیلی، خوشنود است(43)». به زعم پروفسور دوبس «اندیشه های نیوتن در باب کیمیاگری چنان استوار بود که وی هرگز در ارزش شان به طور کلّی، تردید نکرد و پس از 1675، همه همّ و غم و مشغله ذهنی اش، وقف پیوستن کیمیاگری به فلسفه مکانیک بود(44)»، و هنگامی که کتاب principia را به چاپ رساند، مخالفانش با خشونت و تندی گفتند که نیروهای نیوتن در واقع، نیروهای خفیه اند و دوبس تصدیق می کند که این انتقادها درست اند زیرا نیروهای نیوتن، بسیار به همدلی ها و ناسازی های سرّی ای که در نوشته های باطنی دوران رنسانس می یابیم، شباهت دارند. اما نیوتن به این قوا، پایگاهی وجودشناختی برابر با پایگاه وجودشناختی ماده و انرژی، بخشید. بنابراین با کمّی کردن این قوا، به فلاسفه علم مکانیک اجازه داد که از ساز و کار تخیلی تلاقی و برخورد (دو جسم با هم)، فراتر روند». پروفسور ریچارد وستفال Richard Westfall، در کتابش Force in Newtons physics، به این نتیجه می رسد که از پیوند سنّت نهان جویی و فلسفه مکانیک، علم جدید زاده شد، اما علم جدید با گسترش نمایانی که یافت، میراث نهان جویی اش را نادیده گرفت و یا طرد کرد(45). به بیانی دیگر، توفیق مکانیک نیوتنی، همانا انهدام آرمان علمی خاص نیوتن بود، زیرا در واقع نیوتن و معاصرانش، انقلاب علمی کاملاً متفاوتی را انتظار داشتند. مردانی با مشربهای بس مختلف چون پاراسلز و جان دی (John Dee) و کومانیوس (comenius) و آندرائه (J.v.Andrae) و آشموله (Ashmole) و فلود و نیوتن، با ادامه و بسط و گسترش امیدهای نوافلاطونیان دوران رنسانس و هدفشان که نجات و رهانیدن طبیعت بود، کیمیاگری را الگوی اقدام جاه طلبانه تری می پنداشتند که همانا تکامل انسان بنا به روش علمی جدیدی بود. به نظر آنان، چنین روشی، مسیحیت فرافرقه ای و فراطریقتی را به سنّت نهان جویی و علوم طبیعی: طب، ستاره شناسی و فیزیک مکانیک می پیوست. این ترکیب و تلفیق جاه طلبانه در واقع آفرینش دیانتی جدید بود قابل قیاس با ترکیب و تلفیق پیشین همه تبعات متافیزیکی مذاهب افلاطونی و ارسطویی و نوافلاطونی. پرداخت این معرفت جدید در قرن 17، نمودار بازپسین تلاش مذهبی اروپای مسیحی است. فیثاغورث و افلاطون در یونان باستان، نظام های دینی برای علم وضع کرده بودند، اما چنین نظامی به ویژه، خصیصه ممتاز فرهنگ چینی است که در آن، هنر و علم و فن آوری بدون تضمنات کیهان شناختی و اخلاقی و «وجودی»، غیرقابل فهم اند.
به عنوان نتیجه می توان گفت که کیمیاگری، پایان آخرین مرحله طرح بسیار کهنی است که زمانی که نخستین ابناء بشر، تغییر دادن طبیعت را وجهه همت خود قرار دادند، زاده شد. بنابراین مفهوم تبدیل پذیری ذات و گوهر در مذهب کیمیاگری، آخرین صورت بیان ایمان به توانایی انسان در دگرگون سازی طبیعت است که در روزگاری پدید آمده است که دیگر هیچ کس آن را به یاد ندارد. اسطوره کیمیاگری از اساطیر نادر خوشبینانه است، چون در واقع عمل کیمیاگرانه (opus alchimicum) تنها به تغییردادن و کامل کردن و یا تجدید حیات طبیعت، منحصر و محدود نمی شود، بلکه به هستی انسان کمال می بخشد، زیرا بدان سلامت و جوانی جاودان و حتی بیمرگی اعطاء می کند.
در چشم انداز تاریخ ادیان می توان گفت که انسان با کیمیاگری، کمال اصلیش را باز می یابد که فقدانش، الهام بخش بسیاری افسانه های تراژیک در سراسر جهان بوده است.
در نظر کیمیاگر، انسان، آفریننده است چون طبیعت را احیاء می کند و بر زمان چیره می شود و آفرینش الهی را به کمال می رساند. می توان این «آخرت شناسی طبیعی» را با الهیات تکامل گرا و نجات بخش و کیهانی تلاردوشاردن قیاس کرد که عموماً یکی از نوادر الهیات خوشبینانه مسیحی، تلقی می شود. یقیناً این مفهوم انسان همچون موجودی آفریننده با تخیلی پایان ناپذیر است که ماندگاری و بقاء آرمان های کیمیاگری را در ایدئولوژی قرن 19، توجیه می کند؛ آرمان هایی که در آن دوران، کاملاً عرفی و دنیوی شده بودند و بقاء شان در معرض خطر نابودی بود، زیرا کیمیاگری، خود، از بین رفته بود. اما پیروزی علوم تجربی، خواب و خیال ها و آرمان های کیمیا گری را نابود نکرده بود، بلکه ایدئولوژی نوین قرن 19، آنها را در اسطور پیشرفت پایان ناپذیر متبلور ساخته بود. این ایدئولوژی که علوم تجربی و پیشرفت های صنعت گری، تأیید و تصدیقش می کرد، خواب و خیالهای هزاران ساله کیمیاگران را از سر گرفت و بدان ها جهشی نو بخشید، گرچه همه، به نحوی قاطع، عرفی و دنیوی شده بودند(46). اسطوره کمال و نجات یابی طبیعت، به صورتی دیگر، در نقشه ها و طرحهای پرومته وار جوامع صنعتی که هدفشان، تغییر دادن طبیعت و به ویژه تبدیلش به «انرژی» است، دوام آورده است.
همچنین در قرن 19 است که انسان توانست جانشین زمان شود، چنانکه آرزویش برای شتاب بخشیدن به آهنگ طبیعی موجودات آلی و غیرآلی، در آغاز تحقق یافتن است؛ و محصولات ترکیبی کیمیاگری ارگانیک، امکان شتاب بخشیدن به زمان و حتی حذف و فسخ زمان را از راه تهیه موادی در آزمایشگاه و کارخانه، که طبیعت طی چندین سال فراهم می آورد، ثابت کرده اند و این چیزی جز «آفرینش حیات از راه ترکیب مواد» نیست، حتی اگر هنوز به صورت ساخت چند سلول ساده پروتوپلاسم است که چنانکه می دانیم، برترین آرزوی علم، از نیمه دوم قرن 19 تا امروزه روز بوده است.
انسان با غلبه بر طبیعت به کمک علوم فیزیک و شیمیایی، می توان رقیب طبیعت باشد، بی آنکه اسیر زمان گردد، زیرا از آن پس، علم و نیروی کار، کار طبیعت را انجام می دهند. انسان مدرن با تشخیص چیزی که اساسی ترین حصّه اوست یعنی هوش کاربردی و توانایی اش درکار، کنش استمرار زمان (دیرند) و نقش زمان را خود برعهده می گیرد. بیگمان انسان از آغاز، محکوم به کارکردن بوده است، اما کار در جوامع سنتی، ساحتی عبادی و دینی داشت که اینک در جوامع صنعتی مدرن، کاملاً عرفی و دنیوی شده است. انسان، نخستین بار در تاریخش، وظیفه و رسالت «بهتر و سریعتر کارکردن» از طبیعت را خود برعهده گرفته است، بی داشتن آن ساحت قدسی که موجب می شود کار در جوامع دیگر، قابل تحمل باشد.
این علما نیّت و دنیوی شدن بنیانی کار و تلاش آدمی، چنان نتایجی داشته است که می توان آنها را با اثرات مترتّب بر مهارکردن آتش و کشف کشاورزی قیاس کرد.
اما این سخنی دیگر است...(47)
میرچا الیاده 1976.

پی نوشت ها :

1. Forgerons et alchimistes (paris,1955).cf.aussi «The Forge and the curcible,A postscript»,History of Religions 8 (1968):74-88.
2. Joseph Needham,science and civilisation in china (cambridge,1954),vol.II et v,2(1974),Nathan sivin,chinese Alchemy,preliminary studies(cambridge,Mass,1968),cf.aussi History of Religions 10(1970): 178-82).
3. paul kraus,«jabir ibn Hayyan»: contribution a l historie des idees scientifiques dans l Islam,I-II Le Memories de l Institut d Egypte (Le caire 1942),pp. 1-214,(1943),pp.1-406,Henry corbin, "Livre du Glorieux" de Jabir ibh Hayyan iranien,Eranos jahrbuch 18(1950),47-114,cf,En islam I-IV,(paris,1971-72),index,vol.IVs.v: alchimie,alchimique.
4. cf.entre autres, «Gnosticism and lachemy»,Ambix 6(1957):86-101,«The Redemption Theme and Hellenistc Alchemy»,Ambix 7(1959): 42-76,«The ouroborus and the unity of Matter in Alchemy: A study in origins»,Ambix 10(1962): 83-96.
5. parmi les nombreux textes de walter pagel,cf.particulierment paracelsus: An introduction to philosophical Medicine in the Era of the Renaissance (Basel and New york,1958: trad.fr.paracelse,paris,1963),Das medizinische weltbild des paracelsus,seine zusammenhange miit Neuplatonismus und Gnosis( (wiesbaden,1962).cf.aussi Allen G.Debus,The English paracelsians (London,1965),The cemical Dream of the Renaissance (cambridge,1968),«The Alchemy and the Historian of science»,History of science 6(1967),128-38, chemical philosophers: chemical Medicine from paracelsus to van Helmont History of science 12(1947): 235-59.
6. ko Hung, pao-pu Tzu,chap.16,trad.Lu-ch iang wu et Tenney L.Davis proceedings of the American Academy of Arts and sciences 70(1935): 221-84
,cf.partie pp.262-63.
7. cite dans Forgerons,p.170.
8. zadith senior,cite dans Forgerons,p.170.
9. cf.De usu partium,7:14.
10. cf.Les textes cites et analyses par Martin Hengel,Judaism and Hellenism (philadelphia,1974),I,pp.211-43,II,pp.139-64.
11. pao-pu Tzu,ch.3,Trad,Eugene Feifel,Moumenta serica 6(1941): 113-211,partie,p.182 f.
12. cf.M.Eliade,yoga: Immortality and Freedom (New york,1958),pp.296-97 (Le yoga,ed.1972,pp.299-300).
13. cf.Eliade,yoga,p.179(Le yoga,pp.183-84).
14. cf.Eliade,«The Forge and the crucible: A postscript»,pp.77-78,n.sivin op.cit,pp.22-23,Robert pMulthau,The origins of chemistry (New york,1967),pp.82-83,et partic.J.Needham,science and civilisation in china v.2,pp.14 sq.
15. cf.M.Eliade,(Initiation,rites,societes secrets), 2 edition,paris,1976,pp. 118-119.
16. cf.Arion Rosu,«considerations sur une technique du rasayana ayurvedique»,Indo-Iranian Journal 17(1957): 1-29,partic,pp.4-5.
17. T ai-si k eou kiu («oral Formulas for Embryonic Breathing»),cite dans Forgerons et Alchimistes,p.129
18. Texte cite dans Forgerons,p.124.
19. Texte cite dans Forgerons,p.159.
20. cf.Forgerons,p.8.
21. cf.Forgerons,p.53.
22. Ibid.
23. Texte cite dans Forgerons,p.172-73.
24. cf.Forgerons,p.17.
25. Ibid
26. w.pagel,paracelsus,Frances yates,Giordano Bruno and the Hermetic Tradition (chicago,1965),idem,The Rosicrucian Enlightenment.
27. Betty J.Teeter Dobbs,The Foundation of Newton Alchemy,p.44
28. Ibid,p.54.
29. cf.partic,psychology and Alchemy,trad,de R.F.C.Hull,2 edition (princeton,1968),pp.345 sq.(«The Lapis-christ parallel»).
30. Dom A.J.pernety,Dictionnaire mytho-hermetique (paris,1758,reed collection «Arche» Milan,1969),p.349.
31. cf.peter French,john Dee,R.J.w.Evans,Rudolf II and his world,pp. 218-28.A propos de l influence de John Dee sur khunrath, cf.Frances yates,The Rosicrucian Enlightenment,pp. 37-38.
32. A.G.Debus,«Alchemy and the Historian of science»,p.134.
33. A.G.Debus,«The chemicla Dream of the Renissance»,pp.7,14-15.
34. Debus,«The chemical Dream».pp. 17-18,Fama Franternitatis est reedite dans The Rosicrucian Enlightenment,pp.238-51.une traduction francaise de Fama,de confessio Franteernitatis, R.C. (16-15) et de The chymical Marriage of christian Rosencreutz,De J.V.Andreae (1586-1654) a ete faite par Bernard Gorceix,La Bible des Rose-croix (paris,1970).
35. cf.Andrea,christianopolis,an Ideal state of the seventeenth century, traduit par Felix Emil Held,(New york and London,1916),cf.aussi yates,The Rosicrucian Enlightenments,pp. 145-46,Debus,The chemical Dram»,pp. 19-20,john warwick Montgomery,cross and crucible,Johann valentin Anrea (1586-1654),phoenix of the Theologians,I-II (La Haye,1973).
36. christianopolis (tr,Held),pp.196-97.
37. Robert Fludd,Apologia compendiaris Fraternitatem de Rosea cruce suspicionis et Infamiae Maculis Aspersam,veritatis quasi Fluctibus abluens et abstergens (Leiden,1616),pp.89-93,100-103,cite par Debus,op.cit.pp.22-23.
38. L essai a ete reedite avec un additif de Margaret e.Rowbottom,«The earliest published writhing of Robert Fludd», Annals of scinece 6(1950): 376-89.If ... the Elixir be a secret,That we owe wholly to our Makers Revelation,not our own industry,methinks we shoul not so much grudge to impart what we did not labour to acquire,since our saviours prescription in the like case was thes: Freely ye have received,freely give», etc,Rowbottom,p.384,La citation ci-dessus est reprise par Dobbs,The foundations of Newtons Alchemy,pp.68-69.
39. Des fragments de cette lettre a Henry oldenburg,du 26 avrill 1676 (Newton, correspondance,II,pp.1-3) sont cites par Dobbsop.cit,p.195.
40. L histoire des manuscrits alchimiques de Newton jusqua leur partielle redecouverte par John Maynard keynes en 1936-39 est relatee par Dobbs,p.6 sq.
41. Richard s.westfall,«Newton and Hermetic Tradition»,in scinece,Medicine and socity in the Renaissance.Essays to honor walter pagel,ed.par Allen G.Debus (New york,1972).vol.II,pp.183-98.pratic,pp.193-94,Dobbs,p.211.
42. Dobbs p.90,se referant a E.McGuire et p.M.Rattansi,Newton and the "pipes of pan",Notes and Records of the Royal society of London 21 (1966): 108-43.
43. Newton,opticks (London,1704,reprise de la 4 edition (1730): New york,1952),p.374,cite par Dobbs,p.231.
44. op.cit.p.230.
45. Richard s.westfall,Force in Newtons physics,The science of Dynamics in the seventeenth century (London et new york,1971),pp. 377-91,Dobbs,op.cit,p.211.
46. Eliade,Forgerons,pp.178-79.
47. cf.Forgerons,pp.182-85.
*L Herne,Mircea Eliade,1978
*Hermetisme، کیفیت موضوعی دشوار فهم. (م)

منبع: ستّاری، جلال، (1390) اسطوره و رمز در اندیشه‌ی میرچا الیاده: جهان اسطوره شناسی، جلد 6، تهران، نشر مرکز.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.