نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
1. ترس از تغییر
به نظر می رسد برخلاف ما انسانها، بیشتر حیوانات دایماً در حال زندگی می کنند. ما چون از گذشته و آینده آگاهیم، تغییر را درک می کنیم. بدین منظور باید بدانیم که بخشی از حال همان است که بوده است و بخشی از آن تفاوت دارد. بدون تازگی تنها تداوم و بدون تداوم تنها تازگی وجود خواهد داشت. با وجود هر دو اینهاست که شما تغییر را درک می کنید و واجد تاریخ می شوید. طیف دایماً در حال تغییر تازگی و تداوم در امور انسانی است که بیشتر جذابیت این موضوع را تبیین می کند.اگر هیچ گاه تغییری صورت نمی گرفت، مورخ از کار بیکار می شد. اما افراد کمی در گذشته به تغییرات روی خوش نشان می دادند زیرا تغییر عموماً تقبیح می شد. تغییر معمولاً موجب شورش اجتماعی می گردید. همان طور که در سال 1549 در جنوب
غربی انگلستان چنین شد. وقتی کتاب دعای کرانمر به انگلیسی منتشر شد، شورشیان اعلام کردند:
ما عشای ربانی به لاتین می خواهیم همان طور که قبلاً بود... ما خواهان مراسم جدید نیستیم، زیرا حاصلش چیزی جز از دست رفتن اساس کریسمس نیست (Fletcher, 1968, p. 135).
مردم کورنوال بدین دلیل مراسم عشای ربانی را به لاتین می خواستند که اصلاً انگلیسی نمی دانستند؛ این واقعیت به کنار که آنان لاتین را حتی کمتر می دانستند. دلیلش تنها خوگرفتن با گذشته بود. با این حال، افراد تحصیلکرده هم تفاوت چندانی نداشتند، زیرا آنان به آن گذشته طلایی چشم دوخته بودند که هم متون مقدس و هم ادبیات کلاسیک از آن برخاسته بود. از
قرن هفدهم بود که انسانها به تدریج تمدن جدید را مطابق با تمدن باستان دانستند و بنابراین به جای نگاه به گذشته ای پر از فساد و تباهی به آینده ای آکنده از پیشرفت توجه کردند (Bury, 1924, ch. IV).
بی شک این ترس عمیق از تغییر به ماقبل تاریخ باز می گردد. بسیاری از انسانهای اولیه در این اعتقاد که حرکت زمان سیر ادواری دارد و رویدادهای غیرمعمول مانند جنگلها و قحطیها خلاف قاعده و نظم اند، نوعی امنیت روانی می یافتند. محقق جدیدی درباره احساس «وحشت از تاریخ» ادعا می کند که:
انسانهای کهن در مقابل هر تازگی و برگشت ناپذیری ای که تاریخ مستلزم آن بود با نهایت قدرت از خودشان دفاع می کردند
(Eliade,1989,p.48).
بنابراین بسیار شگفت انگیز است که معدودی از انسانها در گذشته مشتاق آینده بودند. قابل توجه ترین این افراد، پیامبران عهد عتیق (و پیروانشان) هستند که امید فرا رسیدن «روز موعود» و ظهور مسیح را داشتند. شکل گیری مسیحیت این امیدها را به آینده ای بیرون از این جهان انتقال داد. اما سرتاسر قرون وسطی و بعد از آن عده ای از بدعت گزاران در انتظار هزاره سلطنت مسیح زیستند ـ عصری که در آن انسانیت هم زمان در کمال خیر و شادی خواهد بود (بنگرید به:Cohn, 1952,p. xiii. جهت مقایسه دیدگاهها در باب زمان، بنگرید به: Cohn, 1993). معروف ترین تعلیم کارل مارکس قرائت سکولار جدیدی از این هزاره گرایی است. من حیث المجموع، تجربه تاریخی ظاهراً نشان می دهد که به امید آینده ای موعود زندگی کردن از تأسف خوردن بر گذشته ای تباه شده به مراتب بی خردانه تر است.
2. گاهشماری (1) و تداوم (2)
واقعیت تداوم در مقابل تغییر، در اندازه گیری ما از زمان انعکاس می یابد. اگر نزد ما (آن گونه که نزد بیشتر حیوانات دیگر)جهان هر لحظه ای جدید به نظر می آمد، دیگر هیچ چیز برای اندازه گیری و هیچ رویدادی برای ثبت وجود نداشت. مصریانقدیم احتمالاً نخستین کسانی بودند که دوره های طولانی را ثبت کردند. آنان سالها را بر اساس سلطنت و سلسله های فراعنه شان از حدود 3000 سال قبل از میلاد مسیح حساب می کردند. نظامهای گاهشماری فراوانی از آن زمان به بعد پدید آمد، اما می توان آنها را در سه نوع جای داد. یکی مانند گاهشماری مصریان، که مبتنی بر حاکمان و خاندانهای سلطنتی است؛ دیگر، مانند رومیان، که مبنای آن رویدادی عظیم (در این مورد بنا نهادن شهر) است؛ سوم مانند مینها و تایلندیها، مبتنی است بر ادوار، به ترتیب ادوار 260 و 60 ساله. معروف ترین گاهشماریهای امروز ـ مسیحی، اسلامی و یهودی ـ از نوع دوم هستند. ارتباط برقرار کردن بین این نظامها دشوار بوده است، اما ورای همه آنها این عزم نهفته است که حال را نسبت به گذشته معین کنند (عکس این کار ـ گذشته را نسبت به حال معلوم ساختن ـ کار مورخ بوده است).
3. ضرباهنگهای تاریخ
تداوم، جنبه خاصی از کار مورخان فرانسوی معروف به مکتب آنال است (برای ملاحظه تأکیدی که مکتب آنال بر زمان دارد، بنگرید به: Stoianovich, 1976). گل سرسبد این مجموعه، کتاب دریای مدیترانه و جهان مدیترانه ای در عصر فیلیپ دوم، نوشته برودل (3) است که برای اولین بار (به زبان فرانسه) در 1949 منتشر شد. برودل در این کتاب، همانند نوشته هایبعدی اش از اهمیت رویدادها به نفع طول زمان کاست. وی داستان را در سه زمان بازگو می کند: زمان جغرافیایی، زمان اجتماعی و زمان فردی.
بسیاری از علایق انسانی در زمان جغرافیایی ـ «[زمان] ظهور تدریجی واقعیتهای ساختاری» ـ آن قدر آهسته تغییر کرده اند که تغییر تقریباً برای انسانها غیرقابل مشاهده است و جای تعجب نیست که باید نسبت به تاریخ دیدگاههای ادواری اتخاذ کرده باشند، در وهله بعد نظامهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اند که تغییراتشان در فاصله های کوتاه تری صورت می گیرد و می توان این تغییرات را بر حسب دهه ها و سده ها سنجید. وی آنها را بحرانها یا گرایشها می نامد. تنها در ربع آخر این اثر بزرگ و حجم است که وی رویدادها را مورد توجه قرار می دهد ـ اغتشاشهای سطحی، رگه های کف آلوده ای که بر پشت امواج سهمگین تاریخ سوارند (Braudel, 1975, pp. 20-3). از نظر برودل ضرباهنگهای بلند مدت اند که نیروهای شکل دهنده تاریخ اند. این مسئله را می توان این گونه تصویر کرد: هنگام قایق سواری، اهل خشکی از کوبش امواجی که قایق را پر از آب خواهد کرد و موجب غلتاندن و واژگون ساختن آن می شود به خوبی آگاه اند. قایقران به این امور اعتنا نمی کند؛ وی دل نگران امواج و جریانهای قوی و به طور بالقوه خطرناکی است که اهل خشکی از آنها غافل اند. از این روست که نیاز به ملاحظه طول مدت سیر حوادث وجود دارد.
اینکه حتی در یک مکان واحد، نه یک سلسله از رویدادهای تاریخی بلکه سلسله های بسیاری وجود دارند؛ اینکه پدیده های تاریخی در ادوار کوتاه، متوسط و بلند واقع می شوند و مانند الحان در فوگ باخ در هم می آمیزند و همدیگر را می پوشانند، بصیرتهایی بسیاری ارزشمندند. روایات [تاریخی] کهن، یک دسته رویدادها را در طول یک دوره زمانی به هم مرتبط می ساختند. برودل به درستی خاطر نشان می سازد که تاریخ با یک سرعت حرکت نمی کند بلکه با هزاران سرعت مختلف ـ همه در زمانی واحد ـ حرکت می کند.
پی نوشت ها :
1. Chronology
2. Continuity
3. Frnand Braudel؛ مورخ فرانسوی (1902 ـ 1985).