10) ورود عایشه و همراهان به بصره
هنگامی که عایشه و سپاهیان او به نزدیکی بصره رسیدند با ارسال پیامی به عثمان بن حنیف -والی بصره-اهل شهر را از قصد خود آگاه ساخته و از آنان طلب همراهی نمودند؛ عثمان نیز برای آگاهی بیشتر از کمّ و کیف قضیه، دو تن از مأموران خود به نامهای ابوالاسود دُئلی و عمران بن حصین را به نزد عایشه فرستاد تا با او صحبت کرده و در صورت امکان او را منصرف سازند. این دو نفر ضمن دیدار با عایشه با طلحه و زبیر نیز ملاقات کرده و بعد از صحبت مفصّل با آنان بدون نتیجه به بصره بازگشتند و عثمان را از تصمیم قطعی بیعت شکنان بر قیام مطلع ساختند. (1)10 -1) سخنان سران ناکثین
عایشه و همراهان او وارد بصره شدند و در مربد که یکی از میدانهای وسیع بصره بود توقف کردند، عثمان بن حنیف نیز سفیرانی را به آن جا فرستاد.هنگامی که مردم بصره از ورود لشکر عایشه به مربد مطلع شدند به اطراف آنان اجتماع کردند.
در این هنگام طلحه شروع به سخنرانی کرد و ضمن مدح عثمان و بیان فضایل او به بعضی از موارد که موجب طعن و انتقاد بر او بود اشاره کرد و اعلام نمود که برای خونخواهی خلیفه مقتول قیام نموده است؛ و به دنبال او زبیر نیز به سخنرانی پرداخت. (2)
ابن ابی الحدید می نویسد: «در این هنگام شخصی از اهل بصره به پا خاست و خطاب به آن دو گفت: آیا شما با علی علیه السلام بیعت نکردید؟ پس در چه چیزی با او بیعت کردید و حالا از چه رو آن عهد را می شکنید؟ آن دو در جواب گفتند: نه، ما بیعت نکردیم و بیعت احدی نیز بر گردن ما نیست؛ بلکه ما بر بیعت مجبور شدیم.» (3)
طبری می نویسد: «بعد از سخنان طلحه و زبیر، بین مردم اختلاف افتاد. گروهی اصحاب جمل را تأیید می کردند و گروهی نیز فریاد می زدند که این دو نفر فاجرند و قصد فریب دارند و جز باطل نمی گویند. اینها به اختیار خود بیعت کرده اند و حال چنین می گویند. و نزاع میان دو گروه بالا گرفت.»(4)
درگیری لفظی میان مردم بصره این مطلب را اثبات کرد که طلحه و زبیر در آن شهر حامیانی دارند.
طبری ادامه می دهد: به دنبال هیاهو، عایشه با صدای بلند حاضران را دعوت به سکوت نموده و گفت: مردم پیوسته از عمّال عثمان شکوه داشتند و مطالب را ما در میان می گذاشتند. ما در این مورد نگریستیم و او را فردی بی گناه و پرهیزگار و وفادار و گزارشگران را حیله گر و دروغگو یافتیم. بدکاران وقتی نیرومند شدند به خانه او هجوم بردند و خون حرام و مال حرام و شهر حرام را بدون دلیل و قصاص حلال دانستند. بدانید که بر شماست، و جز این روا نیست که قاتلان عثمان را بگیرید و حکم خدا را درباره آنان جای سازید. سپس این آیه را خواند:
«الم تر الی الذین اوتوا نصیباً من الکتاب یدعون الی کتاب الله لیحکم بینهم»(5)
طبری گزارش می کند که سخنان عایشه موجب ایجاد شکاف و دودستگی میان یاران ابن حنیف شد، به طوری که عده ای عایشه را تصدیق و گروه دیگر به تکذیب او پرداختند و هر یک دیگری را با خاک و شن مورد حمله قرار دادند. در این حال عایشه و همراهان او نیز مربد را ترک کرده و به منطقه ای به نام دبّاغین رفتند. (6)
ابن ابی الحدید سخنان عایشه را مفصل تر از آنچه طبری نقل کرده، آورده است. او می نویسد: «عایشه طی این سخنان صریحاً قریش را عامل اصلی قتل خلیفه معرفی می کند و ضمن دعوت همگان به خونخواهی او و کشتن قاتلان خلیفه بیان می دارد که لازم است یکی از آن چند نفر که عمر-خلیفه دوم-نامزد خلافت کرده بود با شورا به خلافت انتخاب شود و در عین حال کسانی که در قتل عثمان شرکت داشته اند (منظور او علی علیه السلام است) در این مسأله حق دخالت و نظر ندارند. (7)
10 -2) سخنان اعتراض آمیز بصریان
در مقابل سخنان مهیّج عایشه، تعدادی از افراد بصره به اعتراض و افشاگری پرداختند از آن جمله که طبری نیز آنرا نقل کرده جاریه بن قدامه از قبیله بنی سعد بود. او پس از فرود آمدن لشکر عایشه در منطقه دباغین، در برابر او قرار گرفته و گفت: «عایشه! به خدا سوگند کشتن عثمان برای ما آسان تر از خروج تو از خانه و نشستن بر این شتر ملعون است. عایشه تو از جانب خدا پرده حرمت و احترام داشتی، ولی با این عمل ارزش خود را بر باد دادی و خود را در معرض کشته شدن قرار دادی؛ زیرا کسی که جنگ با تو را روا داند، دیگر از ریختن خود تو ابا نخواهد کرد. عایشه! اگر به اختیار خود به اینجا آمده ای، به خانه خویش بازگردد و اگر به اکراه و اجبار آمده ای از مردم کمک بخواه.» (8)طبری ادامه می دهد: «پس از سخنان اعتراض آمیز جاریه بن قدامه نوجوانی دیگر از قبیله بنی سعد نیز به پاخاسته و در مقابل طلحه و زبیر قرار گرفت و گفت: ای زبیر! تو حواری پیامبر خدا بودی! ای طلحه! تو کسی بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سلم را با دست خود از آسیب دشمنان حفظ کردی، اکنون مادرتان را همراهتان می بینم! آیا زنان خود را نیز همراه آورده اید؟ آن دو در جواب گفتند: نه. او گفت: پس مرا با شما چه کار؟ این را گفت و از آنان کناره گرفت و در همان حال اشعاری به این مضمون سرود: (9)
زنان خویش را محفوظ داشته اید و همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سلم را به میدان جنگ کشاندید، این از کمال بی انصافی است.
او فرمان داشت که در خانه خویش بماند اما هوس بیابان گردی و تاختن با اسبان بر وی چیره شد.
او هدفی جز این ندارد که فرزندانش در مقابل او با تیر و نیزه و شمشیر جنگ کنند و کشته شوند.
به خاطر طلحه و زبیر احترام خویش را از بین برد. این است هدفهای پست و آرمانهای شوم آنها.» (10)
طبری می نویسد: به دنبال این اشعار جوانی از قبیله جهینه نزد محمد بن طلحه، که مردی زاهد به شمار می رفت آمد و از او سراغ قاتلان عثمان را گرفت. او گفت: خون عثمان در میان سه نفر است. یک سوم آن در گردن این بانوی شترسوار یعنی عایشه، قسمت دیگر در گردن صاحب این شتر سرخ مو یعنی طلحه است، و قسمتی دیگر نیز به گردن علی بن ابیطالب علیه السلام است. جوان از گفته محمد به خنده افتاد و گفت: به گمراهی نیافتم، و از آنان کناره گرفت تا به علی علیه السلام بپیوندد و شعری در این باب سرود به این مضمون: (11)
درباره قتل کسی که از دفن او در قبرستان مسلمانان جلوگیری نمودند از پسر طلحه پرسیدم.
در جوابم گفت: خون وی در گردن این سه نفر است: یکی زن کجاوه سوار و دومی مرد شترسوار سومی نیز علی بن ابیطالب علیه السلام است و اما ما، مردمی صحرانشین بودیم و در این امور دخالتی نداشتیم. در جواب وی گفتم: راست گفتی که کجاوه سوار و شتر سوار قاتل عثمانند ولی درباره علی علیه السلام به خطا رفتی و اشتباه نمودی. (12)
همچنین طبری نقل می کند که به دنبال سخنان طلحه در میان مردم بصره و تجلیل او از خلیفه مقتول مردم به او گفتند: «ای ابو محمد! نامه هایی که از تو درباره خلیفه به ما می رسید، مضمونی غیر از این داشت. تو ما را به قیام بر ضد او دعوت می کردی! در این هنگام زبیر از فرصت استفاده کرده و برای تبرئه خود گفت: ما آیا در این مورد نامه ای از من به شما رسیده است؟
به دنبال این سخنان مردی از قبیله عبدالقیس برخاسته و گفت: زبیر! خاموش باش تا من نیز سخن گویم. ابن زبیر به او گفت: تو را با سخن گفتن چه کار؟ ولی آن مرد اعتنایی نکرد و گفت:
«ای گروه مهاجران! شما نخستین کسانی بودید که دعوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پذیرفتید و این فضیلت شما بود، مردم نیز پس از شما به اسلام روی آوردند. وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سلم درگذشت با یکی از خودتان بیعت کردید و در این مورد از نظر ما مشورتی نخواستید، ولی ما به او رضایت دادیم و از شما پیروی کردیم، و خدا را در ایام خلافت او، مسلمانان را برکت داد.
آنگاه او درگذشت و یکی از شما را به خلافت گماشت. در این مورد نیز شما بدون مشورت ما، با او بیعت کردید، ما هم تسلیم شما گشتیم. چون او نیز درگذشت، امر خلافت را میان شش نفر قرار داد که شما باز هم بدون مشورت با ما عثمان را انتخاب کرده و با او بیعت کردید، سپس بدون مشورت ما بر وی اعتراض کرده و دست خود به خون او آلوده ساختید. پس از آن بدون مشورت با ما، با علی علیه السلام بیعت کردید. اینک چه اعتراضی بر او دارید که با وی جنگ کنیم؟ آیا او غنیمتی را به ناحق به کسی داده؟ یا عملی برخلاف حق انجام داده که به آن معترضید؟ اگر چنین نیست چرا با او جنگ کنیم؟ در این هنگام اطرافیان طلحه و زبیر به طرف او حمله بردند تا او را به قتل برسانند که قبیله آن مرد مانع این کار شد. اما روز بعد بر او تاختند او و نیز هفتاد نفر از قوم او را به قتل رساندند.» (13)
11) سقوط بصره به دست ناکثین
طبری گزارش می کند که هنگامی که کاروان ناکثین وارد بصره شد، عثمان بن حنیف نزد آنان رفته و گفت: سبب مخالفت شما با علی علیه السلام چیست؟ آنها گفتند: او کارهایی انجام داده که مورد اعتراض ماست! و علاوه بر این، او برای خلافت شایسته تر از ما نیست! عثمان در پاسخ آنان گفت: من از طرف علی علیه السلام فرماندار این شهر هستم و از خود اختیاری ندارم. مهلتی بدهید تا نامه ای برای او بنویسم و خواسته های شما را به آگاهی او برسانم. این پیشنهاد مورد قبول پیمان شکنان قرار گرفت. اما دو روز بیشتر از این توافق نگذشت که لشکر عایشه بر عثمان تاختند و او را به سختی مورد آزار و شکنجه قرار دادند به صورتی که تمام موهای سر او را کندند و سپس او را به زندان انداختند. (14)یعقوبی ماجرا را این گونه نقل کرده است: «هنگامی که لشکر عایشه به بصره رسیدند عثمان بن حنیف مانع ورود آنان به بصره شد. آنان گفتند که ما برای جنگ نیامده ایم بلکه برای صلح آمده ایم. پس آنها بین خود معاهده ای نوشتند که تا آمدن علی علیه السلام صبر کنند و این مدت هر دو طرف از سوی دیگری در امان باشند. سپس متفرق شدند.
به دنبال این توافق، عثمان و یاران او سلاح را بر زمین گذاشتند؛ ولی اصحاب عایشه ناجوانمردانه به آنان حمله کردند و عثمان را گرفته و موی ریش و سبیل و حتی مژه ها و گونه های او را کندند و بیت المال را نیز غارت کردند.» (15)
طبری می نویسد: «به دنبال ضرب و شتم عثمان و زندانی کردن او، صبح روز بعد عایشه پیامی را برای یاران خود فرستاد مبنی بر اینکه عثمان را رها کنند. هنگامی که حکیم بن جبله از وقایع شب قبل و کشتار مأموران دارالاماره و اسارت عثمان آگاه شد با گروه از قبیله عبدالقیس و بکر بن وائل درصدد انتقام از ناکثان برآمد. او ابتدا نزد عبدالله بن زبیر رفت و از او خواست تا به عهد و قراری که بین آنها جاری شده وفادار بماند و عثمان را آزاد کند و تا آمدن علی علیه السلام حکومت بصره همچنان در اختیار عثمان باشد. ابن زبیر از قبول پیشنهاد او خودداری کرد و به دنبال سخنانی که بین او و حکیم بن جبله رد و بدل شد، گفت که تا علی علیه السلام از خلافت خلع نشود؛ عثمان را رها نمی کنیم. به دنبال این ماجرا، حکیم به یاران خود گفت که من در مورد جنگ با اینان هیچ تردیدی ندارم، سپس به جنگ با آنان پرداخت. در این جنگ حکیم و هفتاد نفر از عبدالقیس کشته شدند و به این ترتیب بصره در تصرف کامل اصحاب عایشه قرار گرفت.» (16)
پس از کشته شدن حکیم بن جبله لشکریان عایشه تصمیم گرفتند که عثمان بن حنیف را نیز به قتل برسانند. عثمان که از این مسأله آگاه شد به آنان گوشزد کرد که در صورت کشته شدن او، برادرش سهل بن حنیف، والی مدینه از خاندان ناکثان در مدینه انتقام خواهد گرفت، لذا ناکثان از کشتن او صرف نظر کرده و او را آزاد ساختند.»
ابن ابی الحدید از قول ابن مخنف جریان درگیری بین سپاه عایشه و یاران عثمان بن حنیف و در نتیجه سقوط بصره را به گونه دیگری نقل کرده است. او می گوید: «بعد از سخنرانی طلحه و زبیر و عایشه در مربد، ناکثین به قصد تصرف دارالاماره به سوی مرکز شهر حرکت کردند ولی در آنجا با مقاومت شدید مردم بصره روبه رو شدند به صورتی که حتی زنان از پشت بام ها، ناکثان را با سنگ و کلوخ مورد حمله قرار دادند به این ترتیب لشکر عایشه تا محل قبرستان بنی مازن عقب نشینی کردند. به دنبال این شکست، عبدالله بن حکیم بن جبله با نامه هایی که قبلاً از طلحه و زبیر در مورد قتل عثمان دریافت کرده بود و آنان طی آن نامه ها از او در شورشی که علیه عثمان ایجاد شده بود استمداد نموده بودند، به نزد طلحه رفته و ضمن نشان دادن آن نامه ها به او گفت: طلحه! آیا مگر تو نبودی که ما را بر قتل عثمان تشویق می کردی؟
طلحه گفت: آری. عبدالله ادامه داد: چطور تا دیروز ما را به خلع عثمان و کشتن او دعوت می نمودی تا اینکه او را کشتید، ولی امروز ما را به خون خواهی او فرا می خوانی؟ پس سوگند به خودم که این خواسته شما نیست! تو جز این دنیا و مطامع آن خواسته دیگری نداری. چگونه است که تو دیروز بیعت با علی علیه السلام را با رضایت خود پذیرفتی، سپس آن را شکسته و آمده ای تا در این فتنه ما را نیز همراه خود سازی؟ طلحه در جواب گفت: علی علیه السلام پس از آنکه همه مردم با وی بیعت کردند مرا به بیعت خود خواند و من نیز از روی اکراه با او بیعت کردم، زیرا اگر این کار را نمی کردم کسانی که با او بودند بر من شورش می کردند.
روز دوم نیز دو لشکر در مقابل هم صف آرایی کردند. عثمان بن حنیف با عده ای از یاران خود نزد طلحه و زبیر رفت و سعی کرد تا با نصیحت، آنها را از تصمیم خود منصرف سازد ولی آنان در جواب گفتند: ما برای خونخواهی خلیفه به اینجا آمده ایم و تا هدف خود را عملی نسازیم از اینجا نخواهیم رفت. عثمان در جواب ضمن اشاره به اینکه اگر قرار باشد خلیفه خونخواهی داشته باشد جز فرزندان او کسی سزاوار این کار نیست تصریح کرد که این سخنان شما بهانه ای بیش نیست. او گفت: شما مقام خلافت و امارت را برای خود می خواستید ولی مردم به سوی علی علیه السلام سرازیر شدند و با او بیعت کردند، لذا آتش حسد و کینه در درون شما شعله ور گشت و شما را به پیمان شکنی و مخالفت با او وادار ساخت. پس از این سخنان عثمان، درگیری لفظی شدیدی بین دو طرف واقع شد و طلحه و زبیر زبان به فحاشی و ناسزاگویی گشودند تا جایی که نام مادر عثمان را به صورت شرم آوری بر زبان راندند. عثمان نگاهی به زبیر انداخت و گفت: به خدا سوگند اگر مادر تو صفیه نیز قرابت او با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبود پاسخ تو را می دادم. و نیز خطاب به طلحه گفت: ای پسر صعبه، حساب من با تو بالاتر از آن است که با سخن گفتن پایان پذیرد.
سپس گفت: خداوندا تو شاهد باش که من بر آنان اتمام حجت نمودم!
به دنبال این سخن جنگ شدیدی میان آنان واقع شد و در نهایت طرفین با امضای صلحنامه ای موقتاً به این جنگ خاتمه دادند، طی این صلحنامه اداره امور بصره تا آمدن امام علی علیه السلام مانند گذشته در اختیار عثمان بود و ناکثان نیز از آزادی و امنیت برخوردار بودند. اما طولی نمی کشد که آنان از این امنیت سوء استفاده کرده و عده ای از بصریان را به طور پنهانی و با وعده و وعید با خود همراه می سازند و در یک شب سرد و طوفانی به هنگام نماز صبح به عثمان حمله کرده و او نیز هفتاد تن از یاران او را اسیر نمودند.
آنان عثمان را با وضعیت رقّت باری مورد شکنجه قرار دادند و تمام موهای سر و صورت او را کندند. و به این گونه لشکریان عایشه بصره را به تصرّف خود درآوردند.» (17)
پینوشتها:
* پایان نامه دوره کارشناسی ارشد
1. تاریخ طبری، ج4، صص 461 و 462.
2. همان، ص 464.
3. شرح ابن ابی الحدید، ج9، ص 315.
4. تاریخ طبری، ج4، ص 464.
5. قرآن، آل عمران، 23.
6. تاریخ طبری، ج4، ص 464 و 465.
7. شرح ابن ابی الحدید، ج9، صص 315 و 316.
8. تاریخ طبری، ج4، ص 465، الکامل، ج3، ص 213.
9. همان مآخذ.
10. صنتم حلائلکم و قدمتم امکم
هذا لعمرک قله الانصاف
امرت بجز ذیولها فی بیتها
فهوت تشق الید بالایجاف
غرضاً یقاتل دونها ابنائها
بالنبل و الخطی و الاسیاف
هتکت بطلحه و الزبیر ستورها
هذا المخبر عنهم و الکافی
11. تاریخ طبری، ج4، ص 465؛ الکامل، ج3، ص 214.
12. سالت ابن طلحه عن هالک
بجوف المدینه لم یقبر
فقال ثلاثه رهط هم
اماتوا ابن عفان و استعبر
فثلث علی تلک فی حذرها
و ثلث علی راکب الاحمر
و ثلث علی بن ابی طالب
و نحن بدویه قرقر
فقلت صدقت علی الاولین
و اخطأت فی الثالث الازهر
13. تاریخ طبری، چ4، صص 469 و 470؛ الکامل، صص 216 و 217.
14. تاریخ طبری، ج4، ص 469.
15. تاریخ یعقوبی، ج1، ص 181.
16. تاریخ طبری، ج 4، ص 475؛ الکامل، ج3، ص 217.
17. شرح ابن ابی الحدید، ج9، صص 318 الی 321. و نیز بنگرید به نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج2، صص 115 الی 124.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.
/ج