$ ترجمه و اقتباس از: ابراهیم انصاری
1-بیوگرافی
کارل اگوست ویتفوگل یکی از جامعه شناسان جنجالی دهه های 1940 و 1950 است که مطالعات خود را در مورد آسیا و نهضتهای مارکسیستی انجام داد. وی تا سال 1931 یکی از شخصیتهای برجسته مارکسیسم بود. اما از سال 1931 به بعد مخصوصاً با انتشار کتاب «اقتصاد و جامعه چین» و در سال 1957 با انتشار کتاب «استبداد شرقی» به زبان انگلیسی، یکی از مخالفین سرسخت مارکسیسم به حساب میآید. آثار ویتفوگل از مهمترین افکار و عقاید روشنفکرانه و توسعه سیاسی قرن بیستم است و در سالهای جمهوری «وایمار» در آلمان و تا امروز در جامعه بورژوازی برای ویتفوگل اعتبار و حیثیت شایانی به بار آورده است.ویتفوگل در شهر ولتر دورف آلمان در سال 1896 متولد شد. همچنان که او به سن بلوغ میرسید پایه های امپراتوری آلمان هم رو به سستی مینهاد. در این زمان جنبش جوانان آلمانی فعالیت میکرد که ویتفوگل به آنها پیوست. در سال 1913 این جنبش در اثر تضادی که بین افراد آن بروز کرده بود به دو جبهه راست و چپ تقسیم شد. ویتفوگل به جناح چپ پیوست و در آغاز جنگ جهانی اول مخالفت خود را با جنگ نشان داد. اما دیری نگذشت که در سال 1917 به ارتش پیوست و در مرکز فرماندهی امرای برلین به پست نگهبانی منصوب شد. در همین سال به حزب دمکراتهای اجتماعی مستقل گروید. این حزب در آغاز جنگ از حزب دموکرات جدا شده بود و گرایشی به طرف بلشویکهای شوروی داشت که موافق رویه ای بلشویکی در آلمان بود.
در سال 1920 ویتفوگل همراه دوست جدیدش کارل کورچ از حزب مستقل دموکراتها جدا شدند و خود را بیشتر به کمونیستها نزدیک کردند تا دموکراتها. علاقه ای که در این زمان ویتفوگل نسبت به شرق پیدا کرده بود از بی اعتمادی درباره آینده غرب و علاقه شخصی که نسبت به ادیان شرق و «هر چه که چینی» بود ناشی میشد. در دو سال اول جنگ ویتفوگل در دانشگاههای لیپ زیک، مونیخ و برلین به تحصیل تاریخ فلسفه زیر نظر ویلهلم ونت، فلسفه آلمانی زیر نظر کارل لمپرشت، روانشناسی گشتالت زیر نظر ماکس ورتهایمر، جامعه شناسی زیر نظر آلفردویر کانت و تاریخ اقتصادی زیر نظر ریچارد ارهنبرگ پرداخت.
در تابستان 1925 در یک خانه کوچکی که بعداً به مؤسسه معروف تحقیقات اجتماعی و انتقادی فرانکفورت تبدیل شده ویتفوگل اولین اثر جامعه شناسی خود را در مورد چین به رشته تحریر درآورد. این مؤسسه که امروز بنام مکتب فرانکفورت در علوم اجتماعی معروف است با همکاری ویتفوگل، والتر بنجامین، گئورک لوکاج، تئودور آدرنو، اریک فروم، هربرت مارکوز، ماکس هورک هایمر و عده زیادی دیگر از طلاب علوم اجتماعی تأسیس شد. اما دیری نپائید که با روی کار آمدن نازیسم منحل شد و اعضاء آن مجبور به ترک آلمان و مهاجرت به انگلستان و آمریکا شدند. در میان آنها، آدرنو، مارکوز، فروم و ویتفوگل عازم آمریکا شدند. و به تدریس در دانشگاه های کلمبیا، برکلی، یل و مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی در نیویورک مشغول شدند.
ویتفوگل در تابستان 1925 که کتاب «اقتصاد و جامعه چین» را منتشر کرد نوشت: سال 1925 که اولین مبارزه گسترده مردم چین بر علیه تجاوزات بیگانه و امپریالیسم آغاز شد، نقطه عطفی است در تاریخ آسیای شرقی در واقع این سال برای ویتفوگل هم نقطه عطفی به حساب میآید. از این سال به بعد است که ویتفوگل فعالانه به بیداری و آگاهی جوامع شرق همت گماشت. ویتفوگل یکی از اعضای فعال انستیتو تحقیقات اجتماعی فرانکفورت بود که کار آکادمیکی را رها کرد و به مبارزه علنی علیه فاشیسم پرداخت. اوج این مبارزات در سالهای 33-1931 بود و پس از روی کار آمدن هیتلر در ژانویه 1933 چند ماهی در زندان و اردوگاه "جباری" به سر برد و پس از آزاد شدن جلاء وطن کرد و عازم آمریکا شد. ویتفوگل و همکارانش مؤسسه تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشگاه کلمبیا را در نیویورک بنا کردند. این موسسه که امروز دانشگاه مستقلی است به نام مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی، در علوم اجتماعی جائی پر ارج دارد.
برداشتهای متفاوتی که در مورد مفهوم «نظام تولید آسیائی (1)» مارکس در بهار سال 1962 در فرانسه شروع شده بود ناشی از کتاب «استبداد شرقی» ویتفوگل بود. دامنه این بحث که بنام جدل بزرگ معروف است از مرزهای فرانسه هم گذشت و به شوروی (برای بار دوم)، آلمان، ایتالیا، چین، ژاپن، انگلیس و دیگر کشورهایی که مارکسیسم در آنها یک نقش روشنفکرانه و سیاسی داشته است کشیده شد. تلاش چپیهای جدید آلمان در سالهای اخیر بر این بوده است که ریشه مفهوم «شیوه تولید آسیائی» را در آثار ویتفوگل زمان جمهوری وایمار (1933-1918) پیدا کند. ایشان معتقدند که آثار ویتفوگل دوره جمهوری وایمار قابل خواندن و توجه است. در حالی که یک گسیختگی بین دوره زندگانی سیاسی و اجتماعی ویتفوگل زمان وایمار و ویتفوگل در تبعید و یا به عبارت دیگر ویتفوگل «آمریکائی » وجود دارد. عده ای دیگر عقیده دارند یک توجه دقیق و موشکافانه در مجموع آثار ویتفوگل روشنگر این است که هماهنگی و یک پارچگی در تمام دوره زندگی او به چشم میخورد عده ای دیگر معتقدند که ویتفوگل یک نهاد و الگوئی در آسیا پیدا کرد که نقطه مقابل آن در غرب «جامعه مدنی» هگل و یا کلاً «جامعه بورژوازی» است.
هگل همانند ماکیاول و منتسکیو دو نوع ساخت قدرت اجتماعی در شرق و غرب ملاحظه کرد. او نوشت شرقیان در مقابل آلمانها «جامعه مدنی» بوجود نیاوردند. زیرا که آنها از لحاظ آگاهی و شناخت آزادی در تکامل تاریخی در مرحله پستتری بودند هگل نوشت: «شرق میدانست و تا امروز میداند که فقط یک نفر آزاد است، یونان باستان و روم معتقد بودند که عده ای آزادند، ولی آلمانیها میدانستند که همه آزادند».
ویتفوگل همچون پیش کسوتان خود معتقد است که اختلاف سیاسی در شرق و غرب مهمترین مسئله است. منتها ویتفوگل برخلاف هگل و مارکس اختلاف سیاسی شرق و غرب را در عوامل اجتماعی و اقتصادی ندید بلکه در عوامل جغرافیائی، طبیعی و فرهنگی جستجو کرد.
2- نظریه جامعه شناسی ویتفوگل
در سال 1923 و همزمان با انتشار کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» گئورک لوکاچ، کتاب «شناخت جامعه بورژوازی» ویتفوگل منتشر شد. لوکاچ که بعداً عضو انستیتو تحقیقات اجتماعی فرانکفورت شد، نقدی بر کتاب ویتفوگل نوشت. او معتقد بود که ویتفوگل فاقد یک دید واقعی، انتقادی و تاریخی است.لوکاچ و ویتفوگل هر کدام واقعیت تاریخ و جامعه را از زوایای مختلفی میبینند. چیزی که آنها را به دیدگاههای مختلفی وا میدارد، برداشتهائی است که هر کدام از مارکسیسم و فلسفه پوزیتیویسم (اثبات گرا) دارند. حتی در سالهای آخر عمرش (1970)، لوکاچ معتقد بود که ویتفوگل در تئوری و در عمل خیلی به پوزیتیویسم نزدیک است.
ویتفوگل در کتاب «علم یا شناخت جامعه بورژوازی» پوزیتیویسم را فلسفه جامعه بورژوازی» میداند و معتقد است که مارکسیسم مترقیترین عنصر پوزیتیویسم را گرفته است یعنی که جوهر و اساس تکامل تاریخی فقط بوسیله اصول ماتریالیسم تاریخی قابل شناخت است و این شناخت جدا از واقعیت نیست. البته مارکسیسم پوزیتیویسم نیست. اما ویتفوگل معتقد بود که پوزیتیویسم و انتقاد تجربی ناشی از پیشرفت دیالکتیکی بود که با کانت شروع شده بود. توسعه فلسفه تنها بوسیله دیالکتیک پوزیتیویسم میسر است. به عبارت دیگر به اعتقاد ویتفوگل مارکسیسم یعنی اجتماعی شدن فلسفه.
تحلیل ویتفوگل از جامعه بورژوازی به پی گیری از ماکس وبر (1920-1864) جامعه شناس شهیر آلمانی است که شهر را مرکز مطالعات خود مخصوصاً در رابطه با سرمایه داری قرار داد. در کتاب «تاریخ جامعه بورژوازی» در تحلیل از «روحیه سرمایه داری» ویتفوگل توسعه شهر را در رابطه با شیوه تولید میداند. او معتقد است که شیوه تولید است که خصلت توسعه شهر را تعیین میکند. به عبارتی دیگر کل جامعه بورژوازی را تحت تأثیر قرار میدهد. سرانجام ویتفوگل از بحث در مورد شهر به بحث در مورد شیوه تولید کشاورزی و جوامع بر اساس سیستم آبیاری کشیده شد. ویتفوگل برای اولین بار بوسیله وبر از جوامع بوروکراتیک بر اساس سیستم آبیاری مصنوعی در چین و هند آگاه شد. او از وبر آموخت که شهرها در چین و کلاً شرق در بیشتر قسمتها بوروکراتیک و سازمانی تمرکز یافته بودند که هیچ وقت آن استقلال سیاسی و نظامی که شهرهای اروپائی برخوردار بودند نداشتند.
تز ویتفوگل مخصوصاً در کتاب «استبداد شرقی» این است که اشکال عمده جوامع ماقبل صنعتی را نشان دهد. او از رژیمهای استبدادی که دیگران هم راجع به آن بحث کردهاند، سخن میگوید. ویتفوگل معتقد بود که این رژیمهای استبدادی ناشی از کارکرد و نتیجه ضروری سیستمهای وسیع آبیاری و شرایط فرهنگی و اجتماعی است. برای اینکه تأسیسات وسیع آبیاری بتوانند به تولید کشاورزی بپردازند احتیاج مبرمی به تحرک و نیروی کار و سازمان کار است. این فعالیتها تنها به وسیله نیروی تشکیلاتی و اجرائی متمرکز و با قدرت شدید است که میتواند صورت گیرد. در واقع بوروکراسی وسیله ئی ضروری است برای تولید کشاورزی. ویتفوگل معتقد بود قدرت دولتهائی که بر اساس سیستم آبیاری مصنوعی بنا شده، ناشی از سازمان و اجرای عملیات وسیع اقتصادی و عمومی است، نه بخاطر مالکیت خصوصی زمین و یا داشتن ارتش قوی. به اعتقاد ویتفوگل این قدرت، اجتناب ناپذیر است زیرا که کنترل و نگهداری و فعالیت شبکه های آبی در صورت داشتن نیروی قوی و متمرکز حکومت مرکزی میسر است. چنانکه میگوید: «اقتصاد بر پایه آبیاری مصنوعی پدیده لازمی است برای بوجود آمدن استبداد بوروکراتیکی». به عبارت دیگر کشاورزی بر پایه تأسیسات مصنوعی آبی منجر به یک نوع خاص از نظام قدرت مطلقه میشود. این نوع قدرت مطلق و همه گیر (توتالیتریسم) که بوسیله دولت اجرا میشود از هر نیروی دیگری در جامعه قویتر است. دولت بالاترین قدرت را دارد و جامعه در اختیار اوست و هر نوع دگرگونی، استقلال و انحرافاتی را مانع میشود. بطور خلاصه این نوع نظام توتالیتر دارای خصوصیات زیر است:
1-تسلط و کنترل تولید بوسیله دولت، بعبارت دیگر چون دولت همه امکانات را در اختیار خود دارد، هر نوع تولید وسیعی بدون دخالت او انجام نمیگیرد.
2- یک نوع پیچیده شبکه جاسوسی، نظارت سیاسی، نظارت جمعیتی و یک سیستم برقراری ارتباطات.
3- یک ارتش بزرگ، مجهز و تمرکز یافته و فقدان مراکز دیگر قدرت نظامی، به عبارت دیگر غیر مسلح بودن عامه مردم.
4- نیروی انسانی اجباری در خدمت دولت برای شبکه و تأسیسات آبیاری و کار روی زمین و غیره. مالیات سنگین و اجباری دولت و افزایش مدام آن.
5- هر نوع فعالیت اقتصادی با اجازه دولت انجام میگیرد. فقدان هر نوع آزادی تجاری و تولید مانوفاکتوری، دولت همچنان کنترل تجارت و تولید را در دست دارد، بازرگانان و مالکان تحت عنایت و خواسته دولت میتوانند فعالیت کنند. خلاصه اینکه هرنوع تولید شبه سرمایه داری وجود نخواهد داشت.
6- دولت شدیداً تمرکز یافته است و قدرت مطلقه خود را از طریق بکار بردن سنت و ایدئولوژی تثبیت میکند، مذهب زیر سلطه دولت است و هر نوع فعالیت مذهبی باید با اجازه دولت انجام گیرد. خلاصه اینکه هر نوع فعالیت اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی تحت اختیار دولت است.
با توجه به این خصوصیات است که ویتفوگل نظام این جوامع را «استبداد شرقی» مینامد. برای ویتفوگل وقتی دولتی تمرکز یافته است و هیچ نوع گروه اجتماعی دیگر یارای مقاومت با آن را نداشته باشد، نظامی مطلقه، هم گیر و توتالیتر است. ویتفوگل معتقد بود که بوروکراسی و طبقه حاکمه یکی و وابسته به یکدیگر هستند. هر نوع دست یابی به امور اجرائی منحصر به در اختیار داشتن بوروکراسی است. در چنین جامعه ئی کنترل و قوه اجرائی دولت یعنی انحصار واقعی قدرت اجتماعی (قدرت سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی بوسیله دولت و با در دست داشتن بوروکراسی انجام میگیرد.)
ویتفوگل نظریه خود را در مورد تمام شیوه های تولیدی قبل از سرمایه داری تعمیم میدهد. برای او «استبداد شرقی» یک نوع نظام اجتماعی است با دامنه و نفوذی گسترده و بیشترین نفوذ را تا قبل از سرمایه داری جدید دارا بوده است. حتی معتقد است که «استبداد» از جوامع آبی به جوامع غیر آبی سرایت کرده است. کشورهایی که از نظر ویتفوگل جزو جوامع آبی به حساب میآیند عبارتند از: مصر عهد باستان، بین النهرین، امپراتوری رم غربی، امپراتوری رم شرقی (بیزانس)، نظامات غرب، امپراتوری عثمانی قسمت مسلمان اسپانیا، هند، چین، ژاپن، امریکای مرکزی و جنوبی قبل از فتح، سرخپوستان پوابلو، جاگاو بالاخره هاوایی عهد قدیم (2).
3- انتقاد از نظریه ویتفوگل
افراد زیادی نظریه ویتفوگل را قابل قبول نمیدانند و معتقدند که این نوع نظام اجتماعی فقط در صفحات کتاب «استبداد شرقی» وجود دارد. این نظریه بیشتر جنبه ایدئولوژیکی، ذهنی و غیر واقعی دارد، تا اینکه کشور و یا کشورهائی با این نظام وجود داشته باشند و «شرق» خوانده شوند.برای هندس ویل هیرث در کتاب «شیوه های تولید ماقبل سرمایه داری» معتقدند که نظریه استبدادی و توتالیتریسم بیشتر جنبه سفسطه، جدلی و غیرعلمی دارد، این شیوه در غرب معمول است که استبداد را به «شرق» نسبت دهند. این اصطلاح به وضوح در کارهای منتسکیو و دیگران مشاهده میشود.
ادموند لیج با تحقیقی که در مورد آبیاری و نقاط خشک سیلان کرده معتقد است با اینکه هنوز تأسیسات آبیاری وجود دارند و مهم هستند، اما نمیتوان گفت که در گذشته دولت سینهالا، یک دولت استبدادی و براساس آبیاری بوده است. اکثر توده هائی که به عقیده ویتفوگل در بوروکراسی بودند و به حکومت خدمت میکردند، بودایی بودند و خدمت گذار کاهنان بودایی بودند و نه دولت حاکم.
ویتفوگل ادعا میکند که دنباله مارکس را در مورد «شیوه تولید آسیائی» گرفته است در حالیکه چنین نیست و نه تنها دنباله او را نگرفته است بلکه از راه او هم منحرف شده است. برای مارکس اساس تمایز شیوه تولید آسیائی با فئودالیسم و یا نظامهای دیگر در فقدان مالکیت خصوصی است. تولید کشاورزی بر اساس کمون (اشتراکی) و همگانی صورت میگیرد. مارکس از روابط اجتماعی در شیوه تولید سخن میگوید. در حالیکه ویتفوگل از تکنیک بخصوصی که بر اساس شبکه آبیاری است، صحبت میکند. مارکس تأکیدش بر روی شیوه و مناسبات تولید است و از شکافی که بین دولت و کمون است سخن میگوید که مختص آسیا هم نیست. در حالی که ویتفوگل تأکیدش بر روی شبکه آبیاری و بوروکراسی است. او بوروکراسی را با مفهوم طبقه حاکمه در جوامع آبی یکی میدانست. بنظر او نظامهای جدید که فاقد مالکیت خصوصی هستند (مثلا شوروی) از جهات بسیاری نزدیک به نظام «استبداد شرقی» میباشند.
منتقدین ویتفوگل عقیده دارند که او بخاطر تجربیات دوره استالین و تمایلات شخصی خود خواسته است ثابت کند که:
1-جامعه طبقاتی و نظام استبداد شرقی بر اساس مالکیت جمعی بوجود آمده است.
2- سوسیالیسم بر روی مالکیت جمعی و کارهای عمومی برپا میشود.
3- پس سوسیالیسم یکی از اشکال استبداد شرقی است و مأموران دولتی و حزبی طبقه تازه استثمارگران را تشکیل میدهند. (3)
بطور کلی ویتفوگل در اهمیت نقش آبیاری مصنوعی و اداره شبکه های وسیع آن بیش از حد تأکید ورزیده است. او عوامل مهم اجتماعی و اقتصادی را تا حد یک مسئله جغرافیائی و طبیعی تنزل میدهد و در حقیقت میخواهد چنین نتیجه گیری کند که: «چون منطقه جغرافیائی و عوارض آن ثابت و یا تقریباً ثابت است پس نظام آسیائی تولید نیز جاودانی است و کشورهای آسیائی به ثابت ماندن در یک چنین ساخت اقتصادی و اجتماعی محکومند و بالاخره انقلاب در شرق امری غیرممکن است» (4) بدین وسیله ویتفوگل توجیهی ظاهراً علمی و رنگآمیز از عوامل اجتماعی و اقتصادی شرق بیان میکند. بدین معنی میخواهد بگوید تغییر و تحول در شرق امری دشوار است و شرقیات به آسانی جوامع غرب نمیتوانند پایه و اساس «استبداد» را براندازند و به دموکراسی نایل آیند (5). برخلاف نظریه ویتفوگل امروز شناخت صحیح و علمی جامعه شناسی نشان میدهد که اوضاع و احوال اقلیمی و سرزمینی در پدید آوردن نهادهای اجتماعی و اقتصادی تأثیر بسزائی ندارد بلکه عوامل اجتماعی و اقتصادی بوده است که حتی عوامل جغرافیائی و طبیعی را هم تحت تأثیر خود قرار داده است.
حواشی:
1-برخی از علمای اقتصاد کلاسیک تمایزی بین جوامع فئودالی غرب و جوامع شرق میدیدند. از این عده آدام اسمیت، ریچارد جونز، جیمز هیل و استوارت میل از «نظام آسیائی» مالکیت ارضی و یا استبداد شرقی سخن میگویند، آنها به تأسیسات عظیم اداری برای بهره برداری از آب رودخانهها و بطور کلی سیستم مصنوعی آبیاری در چین، هند و مصر قدیم اشاره میکنند. آدام اسمیت بخاطر این خصوصیات، نظام اجتماعی و اقتصادی این جوامع را متمایز از نظام فئودالی غرب میدانست. مارکس با مطالعه آثار این دانشمندان در یادداشتهای مقدماتی کتاب «سرمایه»، نقد اقتصاد سیاسی و چند مقاله ئی که درباره چین و هند در روزنامه نیویورک تریبون در سال 1853 نوشت، اصطلاح شیوه تولید آسیائی را بکار برد. برای مارکس جوهر اصلی «شیوه تولید آسیائی» در فقدان مالکیت خصوصی و زمین است. بخاطر وجود أراضی خشک و کم آب، ایجاد شبکه های عظیم آبیاری و اداره امور آنها بدست دولت انجام میگیرد. در واقع عامل اجرای عملیات عظیم اقتصادی و عمومی دولت است، که حاکمیت سیاسی خود را به شکل «استبداد شرقی» اعمال میکند. البته مارکس این نوع شیوه تولید را مختص آسیا نمیدانست، بلکه آن را بعنوان تصویری از یک دوره خاص تاریخی مورد توجه قرار میداد. چنانکه از این نوع شیوه تولید در جاهای دیگر مثل مکزیک و پرو هم سخن میگوید. مارکس سعی کرد که تمایز این نوع تولید را با انواع دیگر نظامها مثل برده داری، فئودالی و غیره نشان دهد. این تلاش به خاطر نشان دادن ویژگیهای تاریخی و اقتصادی و اجتماعی جوامع است. غیر از فقدان مالکیت خصوصی، مارکس به روابط شهر و روستا در نظام تولید آسیائی که اختلاف اساسی با جوامع غربی داشت نیز اشاره کرد (احمد اشرف، مجله جهان نو سال 22، 1347).2- در کتاب تاریخ اجتماعی ایران جلد سوم نوشته محقق دانشمند مرتضی راوندی راجع به آبیاری و تولید کشاورزی آن، به اختصار عقائدی میخوانیم از جمله اینکه در ایران بخصوص در دوران بعد از اسلام نه تنها اقتصاد فئودالی حاکم بوده است بلکه در مواردی دخالت دولت در امر آبیاری سدبندی، حفر قنات و ایجاد شبکه جهت توزیع و تنظیم آب مشاهده شده است. حکومتهای طاهریان، سامانیان، آل بویه و مخصوصاً عضدالدوله دیلمی، دوره ایلخانان و صفویه اقداماتی در مورد امر آبیاری انجام دادهاند. راوندی معتقد است که: «در ایران با اندکی تسامح، وجود وجه تولید آسیائی را بطور نسبی و محدود میتوان پذیرفت، ولی هرگز نمیتوان قبول کرد که کلیه سلسلهها و حکومتهائی که در ایران قبل و بعد از اسلام روی کار آمدهاند، با بصیرت و دوراندیشی طبق نقشه معینی، برای مبارزه با قحطی و به منظور تأمین منافع و مصالح کشاورزان و اکثریت مردم، در مناطق خشک و کم آب، به کار دشوار سدبندی و حفر قنات و ایجاد شبکه جهت توزیع و تنظیم آب دست زدهاند». تاریخ اجتماعی ایران جلد سوم، چاپ دوم، ص 241.
3- «جامعه و قدرت» نوشته باقر مؤمنی و صادق انصاری، در کتاب «تاریخ پویا» گرد آورنده بهروز انام، انتشارات شباهنگ، 2536 ص، 107-106.
4- همان مقاله، ص 106.
5- اباذر ورداسبی، علل کندی و ناپیوستگی تکامل جامعه فئودالی ایران، انتشارات چاپار چاپ دوم، 2536 ص، 33-31.
کتابنامه
به انگلیسی
1.Martin Jan, The Dialectical imagination: A History of Frangfurt School and Institute of Social Research, Little and Brown, Boston 1973.
2. G.L. ulman, “Wittfogel’s Science of Society,” Telos, no. 24, summer 1975, pp. 80-114.
3. Max Weber, Economy and Society, Vol. 2.
4. Karl Wittfogel, Oriental Despotism, Yale University Press, 1957.
5. Barry Hindess and Paul Hirst, Pre-Capitalist Modes of production, Routledge & Kegan paul, London & Boston, 1975.
6. Ervand Abrahamian, “European Feudalism and Middle Eastern Despotism”, Science & Society, Jan. 1975. P. 123.
به فارسی
1-احمد اشرف، «نظام فئودالی یا آسیائی» مجله جهان نو سال 22، 1347.
2-ی. ورگا، «وجه تولید آسیائی»، مجله نو سال 24 و شهریور 1347.
3- مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران جلد سوم چاپ دوم، سال 2536، انتشارات امیرکبیر.
4- بهروز انام، گردآورنده، تاریخ پویا، انتشارات شباهنگ، سال 2536.
5- اباذر ورداسبی، علل کندی و ناپیوستگی تکامل جامعه فئودالی ایران، انتشارات چاپار چاپ دوم سال 2535.
6- محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئوالی، انتشارات جاویدان سال 2536.
/ج