چگونگی رسمیت یافتن تشیع توسط صفویان و پیامدهای آن (2)

بدون تردید رسمیت یافتن تشیع اثنی عشری در ایران از سوی صفویان که درآغازین سال های قرن دهم هجری انجام گرفت، یکی از مهم ترین نقاط عطف تاریخ ایران بوده است. اجرای چنین تصمیمی از جانب صفویان تأثیرات و
سه‌شنبه، 20 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگی رسمیت یافتن تشیع توسط صفویان و پیامدهای آن (2)
 چگونگی رسمیت یافتن تشیع توسط صفویان و پیامدهای آن(2)

نویسندگان: دکترمحمد امیر شیخ نوری / محمدعلی پرغو




 

نتایج و پیامدهای رسمیت یافتن تشیع به وسیله ی صفویان در ایران

بدون تردید رسمیت یافتن تشیع اثنی عشری در ایران از سوی صفویان که درآغازین سال های قرن دهم هجری انجام گرفت، یکی از مهم ترین نقاط عطف تاریخ ایران بوده است. اجرای چنین تصمیمی از جانب صفویان تأثیرات و پیامدهای دیرپا و شگرفی در ابعاد گوناگون زندگی ساکنان این مرز و بوم داشته است؛ به طوری که امروزه نیز می توان ردپای این تأثیرات را در حیات دینی، علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مردم ایران مشاهده کرد. با عنایت به اهمیت این مسئله، در این مبحث سعی خواهد شد برخی از آثار و نتایج آن، مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

الف) از میان رفتن وحدت مذهبی و تشدید اختلافات فرقه ای درجهان اسلام

شکل گیری دولت شیعه مذهب صفویه درایران، به معنی اعلام موجودیت یک مرکزیت جدید در شرق دنیای اسلامی بود که تأکید و اصرار تعصب آمیز بر مذهب تشیع و مخالفت شدید با مذهب تسنن، از ویژگیهای بارز آن بود. صفویان از همان آغاز اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی قلمرو خویش، سیاست های خشن و سرسختانه ای در قبال اهل تسنن به اجرا گذاشتند.
سب و لعن خلفای سه گانه به همراه کشتار، تعقیب و آزار سنی مذهبان ایران که با هدف وادار ساختن آنها به پذیرش مذهب شیعه انجام می گرفت، هرچند بیشتر به اوایل کار صفویان مربوط می شد و در دوره های بعد تا حد زیادی تعدیل گردید، لیکن تأثیرات بسیاری بدی بر روابط ایران با همسایگان سنی مذهب آن، یعنی امپراتوری عثمانی در مغرب و دولت ازبکان در مشرق به جا گذاشت.
قتل عام گسترده و تبعید اجباری شیعیان آناتولی از سوی سلاطین عثمانی و جنایات ازبکان در شهرهای خراسان، اگر چه بیشتر ناشی از انگیزه های سیاسی بود، ولی همواره به نام جهاد و مبارزه با کفر، الحاد، بدعت و رفض انجام می گرفت و این امر تا حد زیادی برآیند مستقیم سیاست های مذهبی افراطی و خشونت بار صفویان بود (پطروشفسکی، 1354، ص 397). جنگ های متعددی که میان صفویان با این دولت ها به وقوع می پیوست، همواره با رد و اتهامات فرقه ای همراه بود و این اتهامات مذهبی، همواره توجیه گر کشتار و غارت اموال مسلمانان شیعه و سنی بود. منابع این دوره، بارها از قتل عام شیعیان هرات، مشهد و دیگر شهرهای خراسان به دست ازبکان سخن به میان آورده اند (حسینی قمی، 1359، صص 125، 113و 193-194).
در پاسخی که علمای اهل تسنن ماوراءالنهر به اعتراض علمای شیعه در خراسان نسبت به اعمال عبدالله خان ازبک در قتل عام مردم مشهد داده بودند، به صراحت آمده است که شیعه با اصرار در سب و لعن سه خلیفه ی اول، شأن مسلمانی خویش را از دست داده است و از این رو، برای پادشاهان سنی مذهب اقامه جنگ با آنها و قتل عام و غارت اموالشان کاملاً مشروع است. درطول جنگ های صفویان با ازبکان، مردم مسلمان خراسان و ماوراءالنهر، همواره قربانی این کینه توزی ها و تعصبات مذهبی بودند؛ گاهی از سوی صفویان و به جرم همکاری با ازبکان سنی مذهب و گاه از سوی ازبکان و به جرم پذیرش مذهب رفض و اقرار و به سب و لعن صحابه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
در قلمرو عثمانی نیز وضع از این بهتر نبود. سلطان سلیم با حمایت معنوی علمای اهل تسنن و گرفتن فتاوی متعدد از آنها، ابتدا به کشتار و تبعید گسترده ی شیعیان آناتولی دست یازید و سپس با ادعای «غزای ملاحده قزلباش» و برانداختن ریشه ی کفر، بدعت و ارتداد، به ایران لشکر کشید و نتیجه ی آن جنگ چالدران و شکست شاه اسماعیل در سال 920 هجری بود که می توان آن را از خونین ترین جنگ های ایران و عثمانی دانست؛ به هر حال چنان که بارتولد نیز به درستی خاطرنشان کرده است، اقدام شاه اسماعیل در رسمیت بخشیدن به مذهب تشیع در ایران، علاوه برآنکه باعث تشدید بی سابقه ی اختلافات مسلمانان شیعه و سنی گشت، «وحدت مذهبی ممالک اسلامی را که تا آن دوران باقی مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه ی جغرافیایی را از وسط قطع کرد و به خطر انداخت» (بارتولد، 1373، ص 69).

ب) رویارویی اهل طریقت و اهل شریعت

اگر چه صفویان خود دارای خاستگاهی صوفیانه و طریقتی بودند و در گذار از مرحله ی طریقت به سلطنت، از نیروی صوفیانه ی قزلباش به شیوه ی بسنده ای بهره جستند و حتی پس از دستیابی به قدرت سیاسی نیز در پرتو دلاوری ها و جانبازی های صوفیانه ی قزلباش توانستند فرمانروایی خویش را بر سراسر ایران توسعه و تحکیم بخشند، لیکن آنها از همان آغاز دستیابی به قدرت سیاسی، به دلایلی چند، به تدریج در ماهیت صوفیانه ی خویش تجدید نظر کرده، گام هایی در جهت استحاله ی مفهوم طریقت صوفیانه و تلفیق آن با سلطنت دنیوی و به تبع آن تبدیل رابطه ی مرید و مرادی به رابطه ی «سلطان و رعیت» برداشتند (صفت گل، 1381، ص 540-541). این تجدید نظر «به صورت انتقال تدریجی مفهوم «مرشد کامل» به «پادشاه ایران» صورت گرفت که بنابر آن، نقش طریقتی رهبران خانقاه اردبیل که از راه یک نظام موروثی از پدر به فرزند منتقل می شد، کمرنگ گشته و جنبه های پادشاهی در مفهوم ساختار سیاسی برآن چیره شد» (همان، ص541).
گرایش به ایجاد چنین تحولی، از همان زمان شاه اسماعیل اول آغاز شد و در نزد جانشینان وی با شدت و حدت بیشتری - البته همراه با نوساناتی - استمرار یافت؛ به طوری که نهایتاً در اواخر عصر صفوی «آن جنبه های صوفیانه ای که با حرکت سیاسی صفویان همگام بود، ماهیت اصلی خویش را از دست داده بود» (همان).
در بررسی علل پیدایش گرایش های مخالف تصوف در جامعه ی صفوی، باید به نقش دو عامل سیاسی و مذهبی توجه داشت: از بعد سیاسی می توان گفت صفویان پس از ارتقاء به مقام شهریاری ایران، از یک سو به ناتوانی و ناکارآمدی آموزه های صوفیانه و رابطه ی مرید و مرادی برای اداره ی امور سیاسی و کشورداری پی بردند و به ناچار درصدد برآمدند با کنار گذاشتن تدریجی ساختار طریقتی حکومت خویش، ساختار کهن دیوان سالاری ایران را جایگزین آن نموده، آن را به خدمت اهداف سیاسی - مذهبی خویش در آورند؛ ولی از آنجا که صوفیان قزلباش قادر به ایفای چنین نقشی نبودند، فرمانروایان صفوی از همان آغاز تلاش کردند از عناصر ایرانی و به اصطلاح تاجیک برای اداره ی امور دیوانی، و از علمای شیعه برای اداره ی امور شرعی و مذهبی قلمرو خویش استفاده کنند؛ امری که نتیجه طبیعی آن، کاهش نفوذ و اقتدار صوفیان قزلباش در ساختار حکومتی صفویان بود» (همان، صص 432 و 596/ جعفریان، 1379، ج1، ص 517).
از سوی دیگر، کنش ها و تکاپوهای قزلباش که به هرحال نماد طریقت به شمار می رفتند. برای کسب قدرت سیاسی که به خصوص پس از عهد شاه اسماعیل اول به اشکال متعددی چون رقابت و در افتادن آنها با یکدیگر و یا با عناصر تاجیک و حتی خاندان سلطنتی به ظهور رسید، چندین بار حیات حکومت صفویان را با خطر جدی مواجه ساخت. این امر خیلی زود موجبات سلب اعتماد حاکمیت از آنها را فراهم نمود و پادشاهان صفوی را بر آن داشت برای مهار خودسری های صوفیان قزلباش و تحدید قدرت و نفوذ آنها، نیروهای جدیدی را در ساختار حکومتی خویش وارد کنند. چنین روندی که در زمان سلطنت شاه طهماسب به شکلی جدی آغاز گشته بود، در عصر شاه عباس اول (996-1036ق) به اوج خود رسید و نتیجه ی آن، زوال تدریجی قدرت و نفوذ صوفیان قزلباش بود (سیوری، 1374، ص 235).
از بعد مذهبی نیز از آن جا که صفویان برای ترویج و گسترش هرچه بیشتر تشیع در جامعه به همکاری علما و مبلغان شیعه مذهب نیاز داشتند، از همان آغاز در صدد جلب همکاری آنها برآمدند و چون تعداد علمای شیعه در ایران زیاد نبود، به ناچار دست نیاز به سوی فقها و علمای شیعه در سرزمین های عربی دراز کردند و تعداد زیادی از آنها را به ایران فراخواندند. این امر، فقها و علمای شیعه را درساختار حکومتی صفویان وارد نمود و دیری نپایید که در نتیجه ی حمایت همه جانبه پادشاهان صفوی از این علما و نیز تلاش خود آنها برای تربیت نسل جدیدی از علمای شیعه، جبهه ی جدید و قدرتمند دیگری که همان روحانیت شیعه باشد، در برابر اهل طریقت شکل گرفت (جعفریان، 1369، ص 101)؛ بدین ترتیب با قدرت یابی علما، درساختار حکومتی صفویان تضاد درونی به وجود آمد که در یک طرف آن اهل طریقت قرار داشتند و در طرف دیگر علما و فقهای شیعه بودند که «علاوه برداشتن زمینه ی اجتماعی و شرعی در فقه» از حمایت پادشاهان صفوی نیز برخوردار بودند. این امر، یعنی حمایت صفویان از اهل شریعت که به طور طبیعی اقتدار و نفوذ فزاینده ی آنها در دستگاه حاکم را در پی داشت و همسویی آن دو در مخالفت با اهل طریقت، سرانجام منجر به تضعیف مواضع متصوفه و عقب نشینی تصوف گردید (همان)؛ در واقع مخالفت و مواجهه اهل طریقت و اهل شریعت، اعم از شیعه و سنی، امری با سابقه و ریشه دار بود و در ادوار گذشته نیز جدال ها و رویارویی های متعددی میان متشرعین و اهل تصوف درمی گرفت و به تکفیر متصوفه از سوی متشرعین می انجامید؛ زیرا باطنی گری موجود در تصوف و تساهل و تسامحی که در میان متصوفه رایج بود و گاه به اباحی گری و بی قیدوبندی آنها به ظواهر شرع می انجامید، نمی توانست مورد قبول و پذیرش متشرعین واقع شود، و چنین مسائلی همواره مایه ی کشمکش این دو گروه بوده است.
علاوه براین موارد کلی، مخالفت برخی از علمای شیعه با متصوفه نیز دلایل خاص خود را داشت. هانری کربن معتقد است: «ملامت هایی که در تشیع به تصوف رفته است. گاهی به تشکیلات و نقش شیخ که نقش امام غایب را غصباً تصاحب کرده بود، نظر داشته و گاهی به شیفتگی [متصوفه] به لامذهبی که کاهلی جاهلانه و فسق و هرزه گی اخلاقی را تأیید می کرده و به امور دیگری از این قبیل ناظر بوده است»(کربن، 1352، ص44).
دکتر ذبیح الله صفا نیز در این باره می نویسد:«علت این دشمنی عالمان شیعه با صوفیان آن است که عالمان مذکور «ولایت» و راهبری خلق را خاص امام و در غیبت وی ویژه نواب او می دانند و حال آنکه صوفیان اقطاب و مشایخ خود را در زمره اولیاءالله درآورده، اطاعت از آنان را پنهان و آشکارا واجب می شمارند و به عالمان شرح که مدعی جانشینی پیامبر و ائمه دین اند وقعی نمی گذارند...» (صفا، 1362، ج5، ص 23-204).
همچنین عقاید غالیانه ی رایج در میان صوفیان قزلباش و این واقعیت که عرفا و متصوفه ی این دوره با وجود پایبندی به مذهب تشیع نمی توانستند نسبت به برخی مشایخ سنی مذهب تصوف نظیر غزالی، حلاج، مولوی، ابن عربی و... بی علاقه باشند، خود دلیل دیگری در تشدید مخالفت علمای شیعه با اهل طریقت در دوره ی مورد بحث بوده است (رویمر، 1366، ص 27)؛ به هر حال ستیزه جویی و جدال اهل طریقت و اهل شریعت که با حمایت پادشاهان صفوی از متشرعین شیعه همراه بود، در نیمه ی دوم حکومت صفویان به پیروزی کامل اهل شریعت انجامید. از آن پس علمای شیعه که بسیار قدرتمند شده بودند، صوفیان را به کفر، زندقه و الحاد متهم کرده، نه تنها اهل تصوف، بلکه علما، فقها و متفکرانی را که دارای مشرب عرفانی بودند، تحت فشار قرار دادند؛ به طوری که بسیاری از آنها مجبور شدند برای رفع اتهام صوفیگری از خویش، به تألیف رساله ها و کتاب هایی در رد صوفیگری بپردازند و حتی شخصیت بانفوذ و قدرتمندی چون محمدباقر مجلسی مجبور شد از خود و پدرش در برابر اتهامات صوفیگری دفاع کند (صفا، 1362، ج5، ص204-206).
درنتیجه ی چنین شرایطی، صوفیان به ویژه بخش قزلباشی آن، به نحو فزاینده ای تحت فشار قرار گرفتند و روز به روز به حاشیه رانده شدند؛ به طوری که در اواخر عصر صفوی آنها را فقط در مشاغل پست به کار می گماشتند. کمپفر که در زمان شاه سلیمان صفوی (1077-1105) درسال 1095ق به ایران سفر کرده است، درباره ی وضعیت دراویش صوفی این عصر می نویسد: «غالب این درویش های متکدی، در واقع آدم های بیکار و بی عاری هستند که از فرط تنبلی یا در اثر عدم کارآیی به درویشی گرویده اند»(کمپفر، 1350، ص 136-137). شاردن نیز در خصوص دشمنی متشرعین با اهل طریقت می نویسد: «متعصبان قشری و ظاهرنگر اسلام، صوفیان را به شرک و الحاد متهم می کنند و بر این پندارند که اهل تصوف به رستاخیز و روز شمار اعتقاد ندارند...» (شاردن، 1374، ج3، ص1044).
منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره30.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
تحقیر و اخراج یک متحد از کاخ سفید
play_arrow
تحقیر و اخراج یک متحد از کاخ سفید
زمان دقیق آغاز اجرای طرح کالابرگ الکترونیکی
play_arrow
زمان دقیق آغاز اجرای طرح کالابرگ الکترونیکی
خاطره علی فروتن از شکستن شیشه مدرسه
play_arrow
خاطره علی فروتن از شکستن شیشه مدرسه
کنایه قالیباف به مشاجره ترامپ و زلنسکی
play_arrow
کنایه قالیباف به مشاجره ترامپ و زلنسکی
خشم سربازان اوکراینی حاضر در خط مقدم نبرد در واکنش به سخنان جنجالی و تحقیرآمیز ترامپ
play_arrow
خشم سربازان اوکراینی حاضر در خط مقدم نبرد در واکنش به سخنان جنجالی و تحقیرآمیز ترامپ
یک گل فوق العاده زیبا و تکنیکی
play_arrow
یک گل فوق العاده زیبا و تکنیکی
آیت‌الله جوادی آملی: وظیفه ماست نظام امامت امت را حفظ کنیم و امام فعلی را جانشین امام عصر(عج) بدانیم
play_arrow
آیت‌الله جوادی آملی: وظیفه ماست نظام امامت امت را حفظ کنیم و امام فعلی را جانشین امام عصر(عج) بدانیم
موافقت شورای نگهبان با تعویق انتخابات شوراها
play_arrow
موافقت شورای نگهبان با تعویق انتخابات شوراها
همه جملات استاد خیابانی در دربی
play_arrow
همه جملات استاد خیابانی در دربی
تمجید اژه‌ای ازعملکرد سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
play_arrow
تمجید اژه‌ای ازعملکرد سازمان ثبت اسناد و املاک کشور
خطای شدید و ترسناک دروازه‌بان میلوال روی ماتتا ستاره کریستال پالاس
play_arrow
خطای شدید و ترسناک دروازه‌بان میلوال روی ماتتا ستاره کریستال پالاس
دستور مهم وزیر درباره تکلیف نوروزی
play_arrow
دستور مهم وزیر درباره تکلیف نوروزی
لحظۀ حملۀ تروریستی به ماموران پلیس راهور ریگانِ کرمان
play_arrow
لحظۀ حملۀ تروریستی به ماموران پلیس راهور ریگانِ کرمان
نماهنگ/ "روزه اولی" با نوای پویانفر
play_arrow
نماهنگ/ "روزه اولی" با نوای پویانفر
برپایی سفره سحری دسته‌جمعی در میان ویرانه‌ها در خان یونس
play_arrow
برپایی سفره سحری دسته‌جمعی در میان ویرانه‌ها در خان یونس