وظیفه حاکم در مواجهه با اطرافیان و نزدیکان

مسأله مهمی که در سلوک مدیریت از جایگاه حساس و دقیقی برخوردار است، بحث «اطرافیان» می باشد. مقصود از اطرافیان مدیر همه کسانی هستند که به شکلی با مدیران دوستی و ارتباط نزدیک دارند و می توانند به راحتی حرفشان...
سه‌شنبه، 27 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وظیفه حاکم در مواجهه با اطرافیان و نزدیکان
وظیفه حاکم در مواجهه با اطرافیان و نزدیکان

 

نویسنده: محمد حسن نبوی




 
مسأله مهمی که در سلوک مدیریت از جایگاه حساس و دقیقی برخوردار است، بحث «اطرافیان» می باشد. مقصود از اطرافیان مدیر همه کسانی هستند که به شکلی با مدیران دوستی و ارتباط نزدیک دارند و می توانند به راحتی حرفشان را به آنان بگویند و در جلسات خصوصی بنشینند و با یکدیگر رفت و آمد داشته باشند؛ از این رو گاهی معاونان و مسؤول دفتر مدیران از «اطرافیان» به حساب می آیند و گاهی راننده و آبدارچی و زمانی یک نیروی عادی دبیرخانه و زمانی افراد حراف پرچانه.
یکی از مسائل بسیار مهم مدیریت کنترل و نظارت براعمال و رفتار این افراد می باشد؛ امیرالمؤمنین درباره این افراد می فرماید:
ثم إن للوالی خاصةً و بطانةً فیهم استئثار و تطاول و قلة انصاف فی معاملةٍ فاحسم مادة اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال و لاتقطعن لاحد من حاشیتک و حامتک قطیعةً و لا یطمعن منک فی اعتقاد عقدة تضر بمن بلیها من الناس فی شرب او عمل مشترک یحملون مونته علی غیرهم فیکون مهنا ذلک لهم دونک و عیبه علیک فی الدنیا و الاخرة؛ (1)
سپس بدان برای زمامداران، خاصان و صاحبان اسراری است که خودخواه و دست درازند و در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمی کنند. ریشه ستم ایشان را با جدا کردن و دور ساختن موجبات آن صفات از بین ببر و به هیچ یک از اطرافیان و بستگان خود زمینی از اراضی مسلمانان وامگذار و نباید طمع کنند که قرار دادی به سود آنها منعقد نمایی که مایه ضرر سایر مردم باشد، خواه در آبیاری یا عمل مشترک دیگر که رنج آن را برعهده مردم دیگر نهند که در این صورت سودش برای آنها خواهد بود نه تو و عیب آن در دنیا و آخرت برتو خواهد بود.

اطرافیان و شکست مدیران

اگرگذر و نظری به تاریخ گذشتگان و دقتی در احوال مدیران زمان حاضر بشود، به خوبی معلوم می گردد که همیشه در طول تاریخ اطرافیان رؤسا و پادشاهان و مدیران از جایگاه ویژه و اهمیت بسیاری برخوردار بوده اند، به گونه ای که گاهی اطرافیان موجب پیروزی و موفقیت و آبرومندی فردی گشته اند و زمانی اطرافیان، مدیران و حاکمان را به خاک ذلت، زبونی و شکست نشانده و از آنها زشت ترین و پلیدترین چهره های تاریخ را ساخته اند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
یستدل علی ادبارالدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الأراذل و تأخیر الافاضل؛ (2)
چهار چیز دلیل شکست دولتها شمرده می شود: ضایع کردن مسائل اصولی، توجه نمودن به امور جزئی، مقدم داشتن افراد پست و عقب گذاشتن افراد با فضیلت.
اگر افراد نادان و حقیر و دون صفت اطراف مدیر جمع شوند و انسانهای با فضلیت و عاقل و با شخصیت طرد گردند، شکست مدیر حتمی است.

اطرافیان، مبین شخصیت مدیر

درباره ی انتخاب اطرافیان باید به حد کافی دقت و توجه شود، زیرا شخصیت و منش و کارایی و دلسوزی و احساس مسؤولیت آنان، همچنین صفات زشت و ناپسند آنها نشانگر و نمایانگر شخصیت و منش رفتار و خواست های مدیران است؛ از این رو در انتخاب اطرافیان باید کمال دقت مبذول گردد تا رفتار غلط آنان موجب آبروریزی نشود؛ در این باره امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
ثلاثة تدل علی عقول اربابها: الرسول و الکتاب و الهدیة؛ (3)
سه چیز از عقل صاحبان خود حکایت می کنند: فرستاده و نوشته و هدیه.
معمولاً مدیران برای انجام دادن امور و پیگیر کارهای خود عده ای را انتخاب می کنند که معمولاً فرستادگان مدیر به حساب می آیند این انتخابها براساس سلیقه و قدرت جذب مدیر انجام می شود، مثلاً افراد شوخ طبع، معمولاً اطرافیان خود را افرادی از این دست انتخاب می کنند و افراد جدی و خشک نیز معاونانی هم مشرب با خود برمی گزینند. مدیرانی که خود ضعیف هستند معمولاً نمی توانند افرادی قوی برای معاونت انتخاب کنند، چرا که هم افراد قوی زیر بار آنها نمی روند و هم خودشان مایل به انتخاب افراد قوی نیستند، زیرا دوست دارند افرادی گرد خود جمع کنند که هیچ گاه برای آنان به صورت خطر مطرح نشوند که زمانی جایشان را بگیرند یا با آنان مخالفت کنند.
با توجه به مسائل فوق غالباً اطرافیان مدیران کسانی هستند که با عقل و فکر و شخصیت آنان سازگارند؛ پس باید در انتخاب فرستادگان، نمایندگان و اطرافیان دقت شود که بر اثر بی توجهی شخصیت مدیر لکه دار نگردد.

اطرافیان ناباب

افرادی که گرد مدیران جمع می شوند، گاهی مفید و سودمند و در بسیاری از مواقع مضر و فتنه انگیز بوده، مشکلات فراوانی ایجاد می کنند. اکنون برای این که مدیران بتوانند افراد ناباب را شناسایی و از اطراف خود دور کنند، صفات و ویژگیهای آنها را از زبان روایات نقل می کنیم:

زبانبازی

عده ای از افراد هستند که زبانشان بهترین ابزار و کارآمدترین هنر آنان است. این افراد با سخنان گرم و نرم خود در مدت کوتاهی می توانند به رؤسا و بزرگان نزدیک شوند و کم کم به صورت خصوصی ترین افراد آنان در آیند و آنها را مانند جوجه ای ناتوان در زیر چرخ و دنده های زبان خویش نرم کنند و به هر شکلی که صلاح خودشان باشد، در آورند.
اینان از مخالفان سازمان برای مدیران خبر می برند و با زبانبازی و تعریف و تمجیدهای بیجا و قربان و صدقه خود را بهترین یار وفادار معرفی می کنند و هر کاری را که بخواهند انجام می دهند. این افراد، زبانبازان منافقی هستند که اگر برگرد مدیران جمع شدند، مفاسد بسیاری به وجود می آورند؛ گر چه شناخت این افراد گاهی کار بسیار مشکلی است، اما لازم است جهت شناسایی آنها اقدام نمود، سپس با قدرت و شجاعت طرد گردند.
در این جا جملاتی بسیار زیبا و گویا از معصومین (علیه السلام) جهت اطلاع بیشتر شما نقل می شود تا بتوانید این افراد را بشناسید و خود را از دام آنها برهانید. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مطالبی را به «محمد بن ابی بکر» زمانی که او را به فرمانداری مصر منصوب نمود، توصیه می کند و در ادامه، جملات ذیل را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می فرماید:
انی لا اخاف علی امتی مؤمناً و لا مشرکاً اما المؤمن من فیمنعه الله بایمانه، و اما المشرک فیقمعه الله بشرکه. ولکنی اخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون؛ (4)
من بر امتم نه از مؤمن می ترسم و نه از مشرک، چرا که خداوند مؤمن را با ایمانش باز می دارد و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود می سازد. لیکن من بر شما از دورویی می ترسم که در دل منافق و در به کارگیری زبان داناست آنچه شما می پسندید، می گوید و آنچه را که ناشایسته می دانید، عمل می کند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در توصیف این انسانهای منافق چنین می فرماید:
اوصیکم عباد الله بتقوی الله و احذرکم اهل النفاق، فإنهم الضالون المضلون و الزالون المزلون، یتلونون ألواناً و یفتنون افتناناً و یعمدونکم بکل عماد و یرصدونکم بکل مرصاد قلوبهم دویة و صفاحهم نفیة یمشون الخفاء و یدبون الضراء وصفهم دواء و ذکرهم شفاء و فعلهم الداء العیاء حسدة الرخاء و مؤکد و البلاء و مقنطو الرجاء لهم بکل طریق صریع و الی کل قلب شفیع و لکل شجو دموع یتقارضون الثناء و یتراقبون الجزاء: إن سالوا الحفوا و إن عذلوا کشفوا و إن حکموا اسرفوا؛ (5)
بندگان خدا شما را به تقوا و ترس از خدا سفارش می کنم و از منافقان بر حذر می دارم، زیرا آنها گمراه و گمراه کننده هستند، خطاکار و به خطا می اندازند، به رنگهای مختلف در می آیند و به قیافه ها و زبانهای متعدد خودنمایی می کنند، از هر وسیله ای برای فریفتن و در هم شکستن شما استفاده می کنند و در هر کمین گاهی به کمین شما می نشینند، باطن آنها بیمار و ظاهرشان آراسته است، مخفیانه حرکت می کنند، از بیراهه می روند، توصیف آنان به ظاهر دواست و گفتار آنان شفا، اما کردارشان دردی بی درمان است، بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند و بر وارد شدن سختی برآنها کوشش می کنند و امیدواران را مایوس می کنند، آنها در هر راهی کشته ای دارند و در هر دلی راهی و در هر مصیبتی اشک ساختگی می ریزند، مدح و تمجید را به یکدیگر قرض می دهند و انتظار پاداش و جزا می کشند، اگر چیزی بخواهند اصرار می ورزند و اگر ملامت کنند پرده دری می کنند و اگر سرپرستی به عهده شان گذارده شود، از حد تجاوز می کنند.
مدیران مسلمان باید مواظب افراد منافق و زبانبازی که توصیف آنها با زیبایی تمام گذشت باشند و بدانند گرچه گفتار گرم و امید بخش آنان آرام بخش و شفای دل قرار می گیرد، اما چون خطا و برخلاف حقیقت است، نابودی و هلاکت به دنبال خواهد داشت.
آنان به وسیله ی زبان همه مشکلات را حل شده و همه ی سختیها را غیر قابل توجه وانمود می کنند و همیشه سخنانی که مورد علاقه ی مدیران باشد، بر زبان می رانند و سعی می کنند همه چیز را بر وفق مراد نشان دهند تا بدین وسیله در دل مدیران جای گیرند و محبوب القلوب شوند، سپس به شیطنت و اهداف پلید خود بپردازند.
این جاست که مدیران باید با استمداد از خداوند، تملقهای آنها را بشناسند و قاطعانه طردشان کنند. برای کنترل این افراد یکی از بهترین عکس العملها آن است که به آنان بفهمانند که به رفتار منافقانه آنها پی برده اند و فریب آنها را نمی خورند.
بد نیست در این بخش روایتی هم در مورد عذاب انسانهای دور و منافق ذکر گردد بدان امید که این صفت زشت در بین افراد با ایمان راه پیدا نکند؛ از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که:
من لقی المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامة و له لسانان من نار؛ (6)
کسی که با مسلمانان به دو چهره و به دو زبان برخورد می کند، روز قیامت در حالی که دو زبان آتشین دارد، محشور می شود.

تملق

در مبحث پیشین گفته شد که از صفات ناپسند اطرافیان ناباب زبانبازی است. یکی از بهترین کاربردهای زبان برای این افراد، تملق وچاپلوسی است.
قبل از این که در مورد تملق مطالبی بیان گردد، بهتر است تعریف مشخصی از تملق ارائه شود:
اگر مدیری دارای صفت پسندیده ای بود و اطرافیان همان صفت را نقل کردند، کار بسیار صحیح و درستی است، اما اگر بیش از آنچه در وجود مدیر دیده می شود بیان گردد، تملق و چاپلوسی است و اگر کمتر از آنچه وجود دارد گفته شود، حسد است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
الثناء باکثر من الاستحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عی او حسد؛ (7)
ستایش بیش از استحقاق، تملق است و کمتر از استحقاق، درماندگی یا حسد است.
بعضی از افراد حسود اگر هزاران نیکی و رفتار ارزشمند از مدیران ببینند با این توجیه که من اهل تملق نیستم، دم نمی زنند، ولی اگر کوچکترین نقطه ضعفی دیدند، با آب و تاب نقل می کنند و تا می توانند آن را بزرگتر از آنچه هست جلوه می دهند، در حالی که باید خوبیها را در حدی که وجود دارد گفت تا افراد به کار خوب دلگرم شوند و از زشتیها و بدیها پرهیز کنند.
در مقابل، افراد چاپلوس اگر کار خوبی مشاهده کردند آن را چندین برابر آنچه هست، نشان می دهند و در مواقع بسیاری از خوبیهایی که وجود خارجی ندارد، تعریف و تمجید می کنند؛ این عمل یکی از رفتارهای زشت اطرافیان متملق است. به طور کلی همه انسانها دوست دارند خوب باشند و دیگران نیز خوبیهای آنان را بدانند تا آن جا که بسیاری از انسانها به کارهایی می پردازند که پس از مرگ نیز از آنان به نیکی یاد شود. این صفت از صفات خوب و ارزشمندی است که خداوند در وجود انسانها قرار داده تا آنان به پاکیها و خوبیها ترغیب و از زشتیها و بدنامیها پرهیز کنند؛ از این رو اگر کسی انتظار قدرشناسی از مردم داشته باشد و بخواهد که خدمات و خوبیهای او را بدانند و از او به بزرگی یاد کنند، هیچ گونه اشکالی ندارد، بلکه با فطرت انسان سازگار است، مگر در عبادتها که باید قصد قربت داشت و باید فقط برای خداوند انجام داد. اما اگرکسی به تعریف بیجا یا بیش از حد تمایل داشته باشد، در معرض خطر قرار گرفته و احتمال لغزش او فراوان است؛ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقة بما یعجبک منها و حب الاطراء، فإن ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون من احسان المحسنین؛ (8)
بپرهیز از خودپسندی و تکیه بر چیزی که تو را به خود پسندی وا دارد و پرهیز کن از آن که ثناخوانی بیش از حد را دوست داشته باشی، زیرا که این حالت مطمئن ترین فرصت برای شیطان است تا نیکی نیکوکاران را از بین ببرد.
پس از مدیران مسلمان باید مواظب باشند و علاقه به ثنا و تعریف و تمجید بیش از حد را در وجود خود نابود کنند؛ اگر انسان بتواند از همه تعریف و تمجیدها دل بشوید و به رضایت خداوند دل ببندد، به مرتبه بلندی از کمال و معرفت دست یافته است.

دروغ

گروهی دیگر از اطرافیان مدیر که مشکل می آفرینند افراد دروغگو می باشند، کسانی که به راحتی دروغ می گویند، مدیران را به خطا می افکنند و مسائل بسیاری را به وجود می آورند. گاهی در مورد پیشرفت امور و زمانی درباره مشکلات موجود یا در مورد جوکاری سازمان یا درباره کیفیت تلاش و کوشش نیروها و... دروغ می گویند و با سخنان خلاف واقع خود اطلاعات غلط به مدیر می دهند و او هم براساس این اطلاعات تصمیم گیری می کند؛ در نتیجه مدیر با تصمیمهای غلط به طرف پرتگاه سقوط داده می شود.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
لا تستعن بکذاب، ... فإن الکذاب یقرب لک البعید و یبعد لک القریب؛ (9)
از کسی که زیاد دروغ می گوید، طلب کمک مکن، زیرا او دور را نزد تو، نزدیک و نزدیک را به تو دور جلوه می دهد.
افراد دروغگو، هم در اطلاعاتی که به مدیر می دهند مسأله آفرینند و هم این که اگر از مدیر پیغام یا خبری ببرند و بخواهند به کسی پیامی برسانند، مشکل به وجود می آورند؛ آنان گاهی با یک دروغ و یک سخن نابجا تمام تدابیر و افکار و برنامه های مدیران را نقش بر آب می کنند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
کذب السفیر یولد الفساد و یقوت المراد و بیطل الحزم و ینقص العزم؛ (10)
دروغ فرستاده (و پیغامبر) مفسده تولید می کند و مقصود را از بین می برد و دقت در امور را باطل و تصمیم را فاسد می کند.
فرستاده دروغگو هم در رساندن پیام دروغ می گوید و هم در جوابی که می آورد با دروغ همه را به خطا می اندازد؛ از این رو مدیران باید از این افراد به شدت بپرهیزند، نه اطلاعاتی از آنان بگیرند و نه آن که پیغام و خبری به وسیله آنها برای کسی بفرستند.

خیانت

گروه دیگری که باید مدیران از دوستی و همنشینی با آنان اعراض کنند خائنان هستند. انسانهای خیانت پیشه اگر اطراف مدیر جمع شدند، او را لکه دار نموده، آبرویش را خواهند برد.

همنشینی با خائنان

مدیرام مسلمان باید از انسانهای خائن و سابقه دار و همچنین جلسات و اماکنی که سوء ظن مردم را برمی انگیزند، دوری کنند تا مورد اتهام قرار نگیرند. اگر کسی افراد خائن و جنایتکار را به عنوان دوست و همنشین خود انتخاب کرد باید بداند پس از مدت کوتاهی طبل بی آبرویی او به صدا در خواهد آمد و در این میدان هیچ کس به جز خود او مقصر نیست.
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که حضرت فرمود:
من دخل موضعاً من مواضع التهمة فاتهم فلایلو من الا نفسه؛ (11)
کسی که در جایی وارد شد که از مواضع تهمت بود و به او تهمت زدند، کسی جز خودش را ملامت نکند.
افرادی که با خائنین همنشین شده و با آنان رفت و آمد دارند، خودشان را در معرض تهمت قرار داده اند؛ زیرا در موقعیتی قرارگرفته اند که احتمال اتهام فراوان است.
این افراد نباید از حرفهای مردم بنالند، که چرا چیزی را ندیده می گویند و چرا تهمت می زنند چون خودشان زمینه ی اتهام را به وجود آورده اند.

هماهنگی با خائنان

اما اگر فردی پا را از همنشینی فراتر نهد، با خائنان به دوستی رفتار کند و در برابر مکر و عذر آنها بی تفاوت باشد، می توان او را خائن دانست، زیرا اگر افراد نادرست از جانب او احساس خطر نکنند، بلکه از این جهت خیالشان راحت باشد که هر خیانتی انجام دهند، مدیر هیچ گونه عکس العملی نشان نمی دهد، همین دلیل بر خیانت او خواهد بود.
امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
کفی بالمرء خیانة أن یکون أمینا للخونة؛ (12)
باری خیانتکار بودن شخص، همین بس که امین خائنان باشد.
نتیجه آن که مدیران نباید به هیچ وجه، تکیه گاه خائنان قرار گیرند، بلکه لازم است افرادی از این قبیل را از اطراف خویش دور سازند.

برکناری خائنان

در برخی از مواقع عزل و بر کناری افراد خائن از مسؤولیتها، لازم و ضروری است، مثلاً اگر مدیری در موقعیت نامناسبی مشغول به کار شد که افراد قبلی دارای رفتارهای ناپسند یا سوء استفاده و سوابق بدی هستند، مدیر جدید باید همه ی معاونان و کارگزاران نزدیک خود را که از خیانتهای رؤسای قبل اطلاع داشته و عکس العملی نشان نداده یا این که با آنها همدست بوده اند، از کار برکنار کنند و افراد خوش سابقه و مورد قبول را به جای آنان بگمارند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به مالک اشتر می نویسد:
إن شر ورزائک من کان للاشرار قبلک وزیراً و من شرکهم فی الاثام فلا یکونن لک بطانةً، فانهم اعوان الائمة و اخوان الظلمة و أنت واجد منهم خیرالخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم و لیس علیه مثل آصارهم و اوزارهم؛ (13)
بدترین وزرا کسانی هستند که وزیر زمامداران بد و اشرار قبل از تو بوده اند و کسی که با آنان در گناهانشان شریک بوده است؛ پس نباید این افراد از خواص و نزدیکان تو باشند. آنان یاور گناهکاران و برادر ستمکارانند، در حالی که تو از بین مردم جانشین خوبی برای آنها می یابی که از جهت رأی و نفوذ اجتماعی مثل آنها باشند، ولی بارگناه و معصیت آنها را نداشته باشند.
بعضی از مدیران می گویند چون کسی را برای مسؤولیتها نداریم، ناچار از افراد بد سابقه استفاده می کنیم، حال آن که در بسیاری از موارد اگر منصبها بدون مسؤول باشند، بهتر از انتصاب افرادی از این قبیل است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
فقد الرؤساء اهون من سیاسة السفل؛ (14)
نبودن رؤسا آسانتر از ریاست افراد پست می باشد.

خائنان موجب شکست

مسأله بسیار مهمی که باید به آن توجه داشت، آن است که افراد خیانتکاری که به این صفت زشت و رفتار ناپسند آلوده شده اند خود را به مدیران متصل نموده، با ترفندهای بسیار بهترین مقامها را به دست می آورند و هنگامی هم که به شخص مدیر رسیدند خیانتهای آنها متوقف نمی گردد، بلکه به مدیر نیز خیانت می کنند و او را به سقوط و شکست می کشانند؛ زمانی که وضعیت این چنین شد تدبیر و ژرف نگری و برنامه ریزیهای مدیر همه با شکست مواجه شده و به نتیجه ی مطلوب نخواهد رسید، زیرا حرکتها و برنامه های او به خاطر خیانت اطرافیان نزدیک بی نتیجه خواهد ماند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
من خانه وزیره بطل تدبیره؛ (15)
کسی که وزیرش به او خیانت کرد برنامه ها و تدابیرش از بین خواهد رفت.

نتیجه خیانت

در پایان این قسمت بد نیست روایتی هم درباره نتیجه خیانت نقل کنیم: از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که پدارنشان از پیامبر (علیه السلام) نقل نموده اند که آن حضرت چنین فرمود:
اربع لاتدخل بیتاً واحدة منها الا خرب و لم یعمر بالبرکة: الخیانة و السرقة و شرب الخمر و الزنا؛ (16)
چهار چیز است که هر یک از آنها داخل خانه ای نشود، مگر آن را ویران کند و آن خانه به برکت آباد نمی شود: خیانت و دزدی و شرابخواری و زنا.
افرادی که خیانت می کنند یا با پشتیبانی از خائنان به جمع خیانتکاران می پیوندند، باید بدانند که زندگی آنها نابسامان خواهد شد و هرگز روی آبادی و برکت را نخواهند دید.

اطرافیان خوب

در مباحث گذشته تا حدی ویژگیهای اطرافیان را شناختیم؛ اکنون به بررسی برخی از صفات ارزشمند اطرافیان خوب می پردازیم تا مدیران بتوانند با اطلاع از این ویژگیها افراد شایسته را انتخاب کنند و با به کارگیری آنها خدمتی بایسته و مفید ارائه دهند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نامه خود به «مالک اشتر» در توصیف این افراد چنین می فرماید:
ثم لیکن اثرهم عند اقولهم بمر الحق لک و اقلهم مساعدةً فیما یکون منک مما کره الله لاولیائه واقعاً ذلک من هواک حیث وقع و الصق باهل الورع و الصدق ثم رضهم علی أن لایطروک و لا یبجحوک بباطل لم تفعله، فإن کثرة الاطراء تحدث الزهو و تدنی من العزة؛ (17)
سپس باید برگزیده ترین مردم نزد تو افرادی باشند که سخن تلخ حق بیشتر به تو گویند و در آنچه خداوند برای اولیایش دوست نمی دارد، کمترین کمک را به تو بکنند، خواه موافق میل تو باشد یا نباشد و خود را به اهل ورع و راستی پیوند زن و آنان را طوری تربیت کن که ستایش بی حد از تو نکنند و تو را نسبت به ترک اعمال خلاف، تمجید نکنند، زیرا مدح و ستایش بیش از حد عجب و خود پسندی به بار می آورد و انسان را به کبر و غرور نزدیک می سازد.
در این نامه امیرالمؤمنین (علیه السلام) چند صفت بسیار اساسی و مهم اطرافیان را بیان داشته که لازم است در انتخاب افراد مورد توجه واقع شود:
1. این که اطرافیان مدیر انسانهایی صریح و حقگو باشند، به گونه ای که حرف حق را هر چند به مذاق مدیر خوش نباید به او بگویند و در کوران حوادث، راهنمایی راستگو در کنار او باشند. بدیهی است که مدیران هم باید سعی کنند تلخی سخنان حق آنان را تحمل کنند تا واقعیتها به خوبی به آنان انتقال یابد.
در خود یاد آوری است که گفتن سخنان تلخ به مدیر و آزار دادن او به خودی خود پسندیده نیست، بلکه زمانی این عمل ارزشمند است که حق گفته شود و در جهت صلاح مجموعه و سازمان باشد.
بعضی تصور می کنند کلمات تند و آزار دهنده به مدیر موجب افتخار است، از این رو گاهی با سخنان بی حساب خود مدیران را اذیت کرده و پس از آن با سربلندی برای دیگران تعریف می کنند و گاهی هم از گفتن سخنان خود هیچ هدفی ندارند؛ مگر آن که حرفی بزنند تا برای دیگران نقل کنند و بدین وسیله برای خود شخصیت کاذبی به وجود آورند.
2. این که اگر مدیر عمل خلافی انجام داد و یا بر ارتکاب عمل خطایی تصمیم گرفت، اطرافیان خوب باید وی را یاری نکنند، نه آن که مدیر هر عملی انجام داد با تعریف و تمجیدهای بیجا او را بر خطاکاریهایش تشویق کنند.
3. اطرافیان باید اهل ورع و پاکدامنی و خداترس باشند.
4. انسانهایی راستگو و صادق باشند.
5. در عین حال مدیر باید اطرافیان خود را تمرین دهد که تعریف و تمجید بیجا از او نکنند، زیرا ثناگویی بیش از حد اطرافیان، زمینه ساز خود پسندی و تکبر است، نه آن که مانند بعضی از مدیران با رفتار و کردار و گفتار و حرکات خود اطرافیان را به تعریف و تمجید بیش از حد ترغیب نمایند.
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، آن است که اگر اطرافیان مدیر برادرانه او را نصیحت نمودند، نباید به آنان بد گمان شود، با توجیه آن که آنها همه کارهای مرا زیر سؤال می برند، از پیشرفت من ناخشنودند، از روی حسد سخن می گویند، زیرا این عمل موجب شکست و سقوط مدیر خواهد شد؛ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
می فرماید:
من علامات الادبار سوء الظن بالنصیح؛ (18)
از علامتهای شکست، بدگمانی به نصیحت کننده است.
اگر فردی از روی دلسوزی پندی دارد، باید به سخن او توجه کرد و سخنش را به کار بست و از سوء ظن به او پرهیز نمود.

واسطه بین نیازمندان و مدیران

یکی از ویژگیهای ارزشمندی که اگر اطرافیان داشته باشند، بسیار بجا و کارساز است، آن است که سعی کنند نیازهای زیردستان را برای مدیران بازگو کنند و به افرادی که دستشان به مدیر نمی رسد کمک کنند.
بسیاری از افراد توانایی گفتن درد دل خود را به مسؤولان و افراد مافوق ندارند، اما بعضی دیگر به راحتی می توانند سخنان آنها را به اطلاع مدیران برسانند. اگر افرادی که اطراف مدیر جمع می شوند، سعی کنند حوایج و نیازهای نیروها را به خوبی منعکس نمایند و کمکهای لازم را دریافت دارند، می توانند خدمت بسیار بزرگی به زیر دستان کنند و جو دوستی و یکدلی را حاکم سازند و رضایت نیروها را حاصل کنند.
از این رو بسیار بجاست که مدیران مسلمان با افرادی که دارای خصلتهایی این چنین هستند، ارتباط بیشتری داشته، آنان را در این امر خدا پسندانه همراهی کنند.
در روایت جالبی پاداش این عمل چنین بیان گردیده است:
علی عن اخیه (علیه السلام) قال: من أبلغ سلطاناً حاجة من لایستطیع ابلاغها اثبت الله عز وجل قدمیه علی الصراط؛ (19)
کسی که برساند بر حاکم، حاجت کسی را که نمی تواند نیازش را به او برساند، خداوند پاهایش را بر صراط، ثابت خواهد کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، نامه 53.
2. غررالحکم، ج2، ص376.
3. غررالحکم، ج1، ص326.
4. نهج البلاغه، نامه 27.
5. نهج البلاغه، خطبه185.
6. بحارالانوار، ج72، ص304.
7. نهج البلاغه، به تحقیق صبحی صالح، حکمت347.
8. نهج البلاغه، نامه53.
9. بحارالانوار، ج75، ص230.
10. غررالحکم، ج2، ص115.
11. بحارالانوار، ج72، ص91.
12. بحارالانوار، ج75، ص364.
13. نهج البلاغه، نامه 53.
14. غررالحکم، ج2، ص59.
15. غررالحکم، ج2، ص170.
16. بحارالانوار، ج72، ص170.
17. نهج البلاغه، نامه 53.
18. تصنیف غررالحکم، ص226.
19. بحارالانوار، ج72، ص384.

منبع:نبوی، محمد حسن، (1382)، مدیریت اسلامی، قم، انتشارات بوستان کتاب قم، چاپ هفتم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط