نویسنده: رحمت الله صدیق سروستانی و دیگران
در طول تاریخ هزار ساله ی قرون وسطی تفکرات اجتماعی در اروپا رشد قابل ملاحظه ای نداشته است و از تنها چهره های مشخصی که تفکراتشان مورد بحث قرار می گیرد، می توان از آگوستین قدیس و توماس آکوئینیِ قدیس نام برد. البته اگوستین بیش از توماس آکوئینی مورد نظر بوده است و گمان بر این است که پس از دوره ی رومیان و در قرون وسطی تنها از اوست که به عنوان یک متفکر معروف مسیحی در اجتماعیات نام برده می شود.
آگوستین قدیس
آگوستین در سال 354 میلادی به دنیا آمد و در سال 430 میلادی وفات یافت. بنابراین، زندگی وی در قرون وسطی سپری نشده است. (1) اما نزدیکی دوران آگوستین به قرون وسطی و حاکمیت نسبی مباحث ایشان یا محوریت نسبی آنها در این دوران، موجب می شود که او از برجستگان این عصر محسوب شود. «آگوستین در سرتاسر زندگانیش به کار تحریر و تألیف اشتغال داشت و مجموعه آثار کتبی وی بسیار قطور و مفصل است. این آثار شامل وعظها، نامه ها، نوشته های متنازع فیه لاهوتی، تفسیرات بر کتاب مقدس، دفاع از مسیحیت و این قبیل مطالب هستند. از کتاب اعترافات که بگذریم- که فصول و بابهای مختلف آن در حالتی مخصوص به خود قرار دارند - کتاب شهر خدا بی گمان بزرگترین اثر آگوستین است. او نوشتن این کتاب را در سال 413، یعنی3 سال پس از انهدام روم به دست «آلاریک» آغاز کرد و غرضش از تألیف آن دفاع از مسیحیت در مقابل کسانی بود که پیدایش مذهب مسیح را مسئول سقوط روم می شمردند. اینان ادعا می کردند که مسیحیت باید مسئول تمام آن عواقب شوم و دردناک شمرده شود که نصیب امپراطوری روم گردیده است، زیرا تعالیم این مذهب رومیان را از خدایان و فضایل قدیمی شان غافل کرد و زوال این دو عامل نیرومند که امپراطوری روم را تا آن تاریخ از هر گزندی مصون نگاه داشته و عظمت باستانیش را حفظ کرده بود باعث نزول بلایا و بدبختیهای بعدی بر سر این امپراطوری گردید.
از این رو قسمت عمده ی مطالب فصلهای اول اثر آگوستین عبارت از حمله به خدایان قدیمی رومی است... ولی نوشتن کتاب شهر خدا سیزده سال طول کشید. قسمتهای مختلف این کتاب همگی یکجا با هم منتشر نشدند؛ بلکه سال به سال به صورت بخشهای مجزا، همچنانکه این بخشها تألیف و تکمیل می شدند، انتشار یافتند. موضوع کتاب بزودی چنان وسعت یافت که از حدود مقصد اصلی مؤلف تجاوز کرد. کتاب شهر خدا موضوعات زیادی را در بر گرفته است: رستاخیز جسم، زندگانی آخرت، وظایف یک بنده ی مسیحی در روابطش با مقامات کشوری. در این کتاب تفسیری نیز از تاریخ کلیه اعصار گذشته ی جهان در پرتو وحی مسیحایی و آیات انجیلی به خواننده تقدیم شده است. (2)
آگوستین در کتاب مزبور کوشیده است تا از همه ی تمدنهای قدیمی بحث کند و نظری کلی به تاریخ روم بیفکند. همه ی آن عقایدی که در قرون بعد در اروپا اهمیت یافتند و رکن حقوقی و اجتماعی جوامع مسیحی اروپا را تشکیل دادند از قبیل حقوق فطری، آزادی فطری بشر، مشروعیت بردگی، حقانیت سلطنت موروثی، منشأ قدرت، جبر قانونی دولت و غیر اینها، در این کتاب مورد بحث قرار گرفته اند.
موقعیت تاریخی آگوستین و نفوذ بسیار او در آبای کلیسا موجب شده است تا به طور کلی شهر خدا را پلی بین طرز فکر یونان و روم قدیم و طرز فکر آبای کلیسا بدانند. خصوصاً از این رو که حاوی ترکیب تمدن عهد عتیق و طرز فکر و تمدن مسیحی است و در عین حال نحوه تحول از اولی به دومی را می نمایاند. به همین دلیل شهر خدا مهمترین اثر قرون وسطی شمرده می شود که از ویژگی قابل ملاحظه ای برخوردار است.
توماس آکوئینیِ قدیس
«توماس آکوئینیِ قدیس در سال 1225 میلادی در نزدیکی ناپل به دنیا آمد و در آستانه پنجاه سالگی یعنی در سال 1274 از دنیا رفت. بنابراین تمام زندگیش در قرن سیزدهم میلادی سپری شد که هشتمین قرن از قرون وسطی است. با اینکه سنش به پنجاه نرسید، مصنفاتش از بیست مجلد بزرگ درگذشت. گفته ی او هم اکنون برای معتقدان به مذهب کاتولیک در مسائل فلسفی و الهی حجت است و نزد آنان مرتبه ای پیدا کرد که لقب پاک به او دادند و از اولیای دین مسیح شمردند.» (3)او مهمترین فرد مکتب اسکولاستیک است و تحت تأثیر استاد خود آلبرت مگنوز که به آلبرت کبیر مشهور است، فلسفه مشاء را در آمیزه ی فکری قرون وسطی وارد کرد.
«اندیشه ای که او به گنجینه ی افکار غرب افزود به صورت «تز» نبود؛ بلکه در شکل «سنتز» ارائه شد. آکویناس به حقیقت تمام آن اجزا و عناصر فکری را که قبلاً در وضعی مجزا وجود داشت به هم تلفیق کرد و در کنار هم قرار داد (یعنی در حقیقت حاصل جمعی از آنها را در اندیشه خویش فراهم آورد). به عبارت دیگر، خدمتی که وی برای فلسفه مغرب زمین انجام داد این بود که یک طرح کلی را بر پاره هایی که سابقاً به وضعی گسسته و از هم پاشیده وجود داشت، تحمیل کرد.» (4)
«فلسفه ارسطو- به عقیده آکویناس - متضمن حقیقت است، ولی این حقیقت تا آنجا کشف شده است که نیروی عقلانی بشر به تنهایی و بی آنکه از نیروی قویتر ایمان کمک بگیرد قادر به کشف آن بوده است. بنابراین، اندیشه های مسیحیت - بدان سان که در انجیل فاش شده - چیزهایی را که سابقاً در پرتو عقل انسانی فاش شده نابود نمی سازد، بلکه فقط آنها را تکمیل می کند.
به این ترتیب، در هر کدام از شعب و شاخه های فلسفه، آکویناس نوعی گل و ساروج - از اندیشه های مسیحی - بر روی یک خشت بنای یونانی می کشد. مثلاً او فلسفه ی ارسطو را درباره ی طبیعت می پذیرد و می گوید آنچه ارسطو در این باره گفته خطا نیست، ولی ناقص است؛ چونکه حکیم یونانی متوجه ی این مطلب که جهان طبیعت «کل جهان» و شامل بر همه «کون و مکان» نیست نشده و در نتیجه تشخیص نداده است که جهانی دگر (عالم رحمت) بر فراز جهان طبیعت قرار دارد. در زمینه ی اخلاقیات نیز نظر آکویناس عیناً همین است. وی اندیشه ارسطو را به شکل یک بیان حقیقی از روشی که انسان به وسیله آن به غایة المراد خود (خوشبختی) تواند رسید، قبول دارد؛ ولی نقص اندیشه فیلسوف یونانی را در این می بیند که وی نتوانسته است آن حقیقت مسیحی را دایر بر اینکه انسان قطع نظر از سعادت دنیوی، هدفی بزرگتر و فوق طبیعی - به نام سعادت و رستگاری اخروی - دارد، تشخیص دهد؛ در حالی که شأن سعادت دنیوی (به نظر آکویناس) نازلتر و پایینتر از شأن سعادت اخروی است، چنانکه می بینیم آکویناس هرگز این مطلب را انکار نمی کند که کسب سعادت دنیوی غایة المراد هر بشری در عرصه زندگی است، اما نکته ای که وی به این حقیقت انکارناپذیر می افزاید این است که این هدف را باید تابع و مادون هدفی بالا شمرد. آکویناس به هیچ وجه در صدد این نیست که اخلاقیات ارسطو را نیازمند بازنویسی و تجدیدنظر سازد، بلکه تنها اصلاحی که وی در این زمینه لازم می شمارد جا دادن اخلاقیات ارسطو در بطن مجموعه ای بزرگتر از اصول اخلاقی (اخلاقیات مسیحی) است.
همین اصل در افکار سیاسی آکویناس نیز تأثیر دارد. ارسطو چهارچوب جامعه ای را که به قصد تأمین شرایط زندگی خوب برای انسانها طرح شده است مشخص می سازد. اما او فقط به زندگی انسانی در فراخنای زمین می اندیشد در حالی که آکویناس چیزی بالاتر از این می بیند: از نظر آکویناس خوب زندگی کردن و تأمین وسایل این زندگی برای کسانی که پا به عرصه حیات می گذارند، به حقیقت هدفی است که اجتماع باید آن را تأمین کند و نظریه ی ارسطو درباره ی وسایلی که برای تأمین این هدف لازم است، نظریه ای صحیح است؛ اما خیر و سعادت ابدی انسان (که عرصه ی تحقق آن، دنیایی دیگر است) هدفی است به مراتب عالیتر؛ بنابراین، یک سازمان اجتماعی دیگر (یعنی کلیسا و مذهب) لازم است تا شرایطی را که برای نیل به هدف اخیر لازم است تأمین کند. روی این اصل، آکویناس نظر ارسطو را درباره ی جامعه می پذیرد؛ ولی عقیده دارد که مفهوم آن به همان سان که هست، یعنی به مفهوم یک جامعه ی دنیوی، باید درک شود. اما آن جامعه ی کامل انسانی که مورد نظر آکویناس است از ترکیب یک سازمان دنیوی با یک سازمان روحانی (که اولی تابع و فرمانبر دومی است) به وجود می آید.» (5)
بنابر آنچه گذشت می توان گفت: اساس بیانات اجتماعی آکویناس صرف نظر از جنبه های مذهبی آن، حاوی اموری بدیع نیست و در واقع تعمق در انظار مشّائین، خصوصاً ارسطو، تعمقی است در اساس گفته های ایشان. (6)
سفرنامه نویسان
در این دوران، در ارتباط و تماس با مشرق زمین سفرنامه های زیادی نوشته شد. هر چند سفرنامه نویسی مستقیماً در جهت تحقق تحقیقات اجتماعی صورت نگرفته است، اما طبعاً خالی از تحقیقات اجتماعی نیز نبوده است.صلیبیون، زائران بیت المقدس، روحانیون اشاعه دهنده ی مذهب مسیح (ع) و نیز بازرگانانی که به کشورهای مشرق زمین سفر می کردند، مشاهدات خود را به رشته ی تحریر درآوردند. از همه مهمتر مارکوپولو (1254-1323) است که چندین سال در کشورهای آسیایی به سر برد و همه ی امپراطوری مغولستان و چین آن روز را زیر پا گذاشت. وی پس از بازگشت به وطن خویش، سفرنامه ای به نام عجایب درباره ی چین، ترکستان، مغولستان و قسمتی از آسیای جنوب شرقی منتشر کرد.
مارکوپولو از سفرها و مشاهدات خود نکات و مطالب زنده ای فراهم آورد که شهرت بسزایی دارد. وی با نظری انتقادی - که برای عصر او از اهمیت ویژه ای برخوردار است- آنچه را که خود شاهد آن بوده از نقل قول دیگران متمایز ساخته است.
پی نوشت ها :
1- قرون وسطی از حدود قرن ششم میلاد آغاز می شود.
2-فاستر، مایکل ب.؛ خداوندان اندیشه ی سیاسی؛ ص 7 و 326.
برای آگاهی مستقیم از آراء وی ر.ک:
Great Books of the Western World; Vol, 18, Augustine, 1952, by Encyclopedia Britannica.
3- سیر حکمت در اروپا؛ ج 1، ص 71.
4- خداوندان اندیشه ی سیاسی؛ ص 413.
5- همان؛ ص 419 و 420.
6- این تذکر است که آشنایی آکویناس با فلسفه ی مشاء به برکت فرهنگ شکوفا و مترقی مسلمین بوده است؛ چه، ایشان پای منبرنشین «آلبرت کبیر» بود و از طریق او با این فلسفه آشنا شد و آلبرت آشناییهای خود را با فلسفه ی مشاء مرهون «ابن رشد»، «محمدبن زکریا» و خصوصاً «ابن سینا» ست (ر.ک.: سیر حکمت در اروپا؛ ج 1، ص 70 و 71).