از این رو از اصحاب تا پایان عهد عمر لب به نقل حدیث نگشودند.
«قرظه»گفته است بعد از آن که عمر از حدیث رسول خدا (ص) منع کرد، هیچ حدیثی از پیامبر (ص) را نقل نکردم و آن گاه که به او گفته می شد: حدیث کن ما را می گفت: عمر ما را از حدیث کردن منع کرده است: «فما حدثت بعده حدیثا عن رسول الله (ص) ... فقال: نهانا عمر. » (4)
این پای بندی و ترس از عمر تا آنجا بود که پسر عمر را به اعتراض واداشت و آن گاه که در مورد متعه حج بر خلاف پدرش، عمر، نظر داد، کسانی به او گفتند که با سنت پدرت مخالفت می کنی؟ فریاد زد که: می ترسم سنگی آسمانی بر شما فرود آید، رسول خدا (ص) متعه را انجام داد. آیا سنت پیامبر (ص) باید پیروی شود یا سنت عمر؟ لقد خشیت ان یقع علیکم حجارة من السماء قد فعلها رسول الله (ص) افسنة رسول الله (ص) تتبع ام سنة عمربن الخطاب) (5)
گرچه راه نشر احادیث پیامبر (ص) و تفسیر به روی اصحاب بسته شد اما راه نشر احادیث اسرائیلی بازگردید و اشخاصی چون «تمیم داری» و«کعب الاحبار» را برای نقل احادیث و خطابه آزاد گذاشتند.
عمر یک ساعت قبل از وقت نماز جمعه را به تمیم داری که قبل از مسلمان شدنش راهبی نصرانی بود اختصاص داد تا برای مردم در مسجد پیامبر (ص) سخن گوید، و عثمان دو ساعت را به وی اختصاص داد. و کعب الاحبار از چنان موقعیتی برخوردار گردید که عمر، عثمان و معاویه مسائل مربوط به خلقت، معاد، تفسیر قرآن و ... را از او سؤال می کردند.
و این گونه روایات اسرائیلی در بین مسلمانان رواج پیدا کرد و راویانی مثل انس بن مالک، ابو هریره، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، معاویه و امثالشان از این دو عالم یهودی و نصرانی به نقل روایت پرداختند.
و این جریان در طول خلافت عمر و عثمان و بعد در عهد معاویه و سایر خلفای بنی امیه تا خلافت بنی عباس امتداد پیدا کرد.
نتایج این رخداد، انتشار فرهنگ دینی اسرائیلی از قبیل اعتقاد به تجسیم، ارتکاب گناه از سوی پیامبران، و افکار خاص در باب مبدا و معاد بود. (6)
می توان با توجه به این مقدمه کوتاه: آفاتی که بر احادیث و تفسیر عارض گردید در سه امر خلاصه کرد:
1- ورود اسرائیلیات در تفسیر
2-وضع و جعل
3-ضعف و حذف اسانید. (7)
-اسرائیلیات:
اسرائیلیات جمع اسرائیلیه است، لفظی عِبری است و براساس یک افسانه به معنای غلبه برخدا، زیرا این اصطلاح از یک افسانه که در سفر تکوین آمده گرفته شده است، داستان در تورات چنین آمده است:«و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی می گرفت و چون او دید بر وی غلبه نمی یابد کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد-پس گفت مرا رها کن زیرا که فجر می شکافد گفت تا مرا برکت ندهی تو را رها نکنم-به وی گفت: نام تو چیست؟
گفت یعقوب-گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی-و یعقوب از او سؤال کرده گفت مرا از نام خود آگاه ساز گفت چرا اسم مرا می پرسی و او در آنجا برکت داد-و یعقوب آن مکان را فنیئیل نامیده (گفت) زیرا خدا را رو به رو دیدم و جانم رستگار شد.» (8)
بر این اساس یعقوب لقب «اسرائیل» می گیرد و به یهودیان «بنی اسرائیل» گفته می شود. البته آن چه در تورات آمده افسانه ای بیش نیست و قرآن یعقوب را پیامبر معرفی کرده و ظاهراً اسرائیل به معنای بنده خدا است. که در قرآن هم به عنوان لقب یعقوب ذکر شده است از جمله در سوره آل عمران، آیه93. و مراد از اسرائیلیات، اخبار، قصه ها، اسطوره ها و تاثیرات فرهنگی یهود و مسیحیان است و سپس به هر چیزی که از ناحیه اعداء اسلام وارد حوزه حدیث شده، مَجازاً اسرائیلیات گفته شده است زیرا غلبه آنها با داستان های یهودی بوده است. (9)
توجه به منقولات اسرائیلی قبل از اسلام رواج داشته و پاره ای از گزارش ها حاکی است که در عهد پیامبر (ص) نیز برخی از مسلمانان به این منقولات توجه می کرده و اگر مکتوباتی از آنان پیدا می کردند به عنوان منبع ارزشمند در اختیار می گرفتند تا آن که پیامبر (ص) از این کار منع فرموده و ناخشنودی خود را ابراز کردند.
و نمونه بارز این قضیه داستانی است که در مورد عمربن خطاب در کتاب های اهل سنت نقل شده است. (10) ولی جای شگفتی آن است که چرا خلیفه با این نهی صریحی که از پیامبر (ص) مشاهده کرده بود در عهد خود به تمیم داری و کعب الاحبار جهت قصه پردازی برای مسلمانان آزادی عمل داد و خود مسائل مربوط به مبداء، معاد، خلقت و تفسیر را از وی سؤال می کرد.
ابن کثیر در این مورد نوشته است: «... فانه (ای کعب الاحبار) لما اسلم فی الدوله العمریه جعل یحدث عمر رضی الله عنه عن کتبه قدیماً فربما استمع له عمر رضی الله عنه فترخص الناس فی استماع ما عنده و نقلوا ما عنده عنه غثها و سمینها و لیس لهذه الامة و الله اعلم حاجة الی حرف واحد مما عنده) (11) یعنی: کعب الاحبار چون در دوران دولت عمر، مسلمان شد، از کتاب های قدیمی خود برای عمر حدیث می کرد، پس مسلمانان، خود را در استماع از کعب الاحبار مجاز دانسته و آنچه از او شنیدند، درست و نادرست نقل کرده اند. و این امت-خدا داند-که نیازی به یک حرف هم از آنچه در نزد کعب بود نداشتند.
ابن خلدون، نیز اشخاصی مثل کعب الاحبار، وهب بن منبه، عبدالله بن سلام و امثال آنان را از کسانی دانسته که پس از مسلمان شدن، بر همان معارف و اسطوره های قبلی خود باقی مانده و آنها را در بین مسلمانان نشر دادند و در نتیجه کتاب های تفسیر از این گونه افسانه ها و مطالب لبریز گردید. (12)
-وضع و جعل حدیث:
یکی دیگر از آفات روایات تفسیری پیامبر (ص)، ائمه (ع)، اصحاب و تابعان است. در این باره آمده است: «و ترجع اسباب الضعف فی روایه التفسیر بالمأثور الی کثرة الوضع، و دخول الاسرائیلیات. اما الوضع فقد کان مصدره اهل البدع و الاهواء و الفرق و الاقوام الذی دخلوا فی الاسلام ظاهراً و هم یبطنون الکفر بقصد الکید له و تضلیل اهله، فوضعوا الروایات الباطله فی تفسیر القرآن لیصلوا الی اغراضهم، فکثرت الروایات، و ضمن مؤلفوا التفاسیر هذه الروایات فی کتبهم دون تحرّمهم لصحه اسانیدها، لان منجهم فی التألیف کان ایراد کل ما ورد من الروایات فی الآیه الواحده تارکین امر تمحیصها لثقافه القاری.» (13)یعنی: اسباب ضعف روایات تفسیری به فزونی وضع و جعل و وارد شدن اسرائیلیات در تفسیر قرآن، برگشت می کند. اما منشاء دروغ سازی و جعل روایات، صاحبان بدعت و هوی و هوس و فرقه ها و اقوامی بودند که به ظاهر اسلام آوردند و در باطن کفر خود را پنهان کرده بودند تا علیه اسلام حیله گری نمایند و مسلمانان را گمراه سازند. از این رو روایات باطلی را در تفسیر قرآن ساختند تا به اهداف خود برسند. در نتیجه روایات زیادی جمع شد و مفسران، تفاسیر خود را از این گونه روایات پر ساختند، بدون آن که در صحت اسناد آنها فکر کنند؛ زیرا روش آنان در تألیف، آوردن تمامی روایات منقوله در ذیل هر آیه بود و بررسی و نقد روایات و صحت و سقم آنها را به فکر خواننده و رشد فرهنگی او وا می گذاشتند.
و به قول ابن ابی الحدید: عصبیت باعث تولید احادیثی شد که هیچ اصلی برای آنها نیست: (و ولدت العصبیه احادیث لا اصل لها.) (14)
یک نگاه به کتاب های رجال شیعه و تسنن نشان می دهد که تعداد راویان ضعیف، کذاب و وضاع جلدهای بسیاری از این کتاب ها را به خود اختصاص داده است.
سید مرتضی اسامی تعدادی از جاعلان حدیث را در کتاب خود ذکر نموده است. (15)
همچنین علامه امینی (رحمه الله) اسامی تعداد زیادی از راویان جاعل و کذاب را در کتاب گرانسنگ خود ذکر کرده است. (16)
نیز اصحاب رجال و متخصصان این فن نوشته اند که: زنادقه چهارده هزار حدیث جعل کرده و به رسول خدا (ص) نسبت داده اند: «وضعت الزنادقه علی رسول الله (ص) اربعه عشر الف حدیث) (17)
-ضعف و حذف اسناد:
علاوه بر ضعف بسیاری از روایات تفسیری از ناحیه سند، اسناد و سلسله روایان بسیاری از آن ها نیز توسط مولفان یا کاتبان کتاب های تفسیری ماثور، حذف شده و بر مشکلات این روایات افزوده است.ذهبی می نویسد: گرچه وضع حدیث و اسرائیلیات خطر خود را داشتند اما اگر اسناد آنها حذف نمی شد، امکان تلافی با بررسی اسناد و شناخت آنها وجود می داشت ولی با کمال تاسف راه شناخت این خطر، با حذف اسناد از بین رفته است. (18)
ضعف سند و حذف اسناد، اختصاص به کتاب ها و منقولات تفسیری تسنن نداشته و متأسفانه در کتاب های تفسیری شیعه نیز راه یافته است.
کتاب های تفسیری محمد بن مسعود عیاشی، فرات ابراهیم کوفی و محمدبن عباس ماهیار که در اصل تفاسیر روایی مسند بوده مع الأسف توسط نسخه نویسان، اسناد آنها حذف شده و تبدیل به کتاب هایی مقطوع الاسناد گردیده است. (19)
کوتاه سخن علی رغم اهتمام پیامبر (ص) به تفسیر قرآن عوامل مختلفی موجب شده که روایات تفسیری آن حضرت و اوصیاءگرامش در هاله ای از ابهام و ضعف قرار گرفته و استفاده از آنها در تفسیر نیازمند به کارشناسی های مبسوط و خسته کننده رجالی باشد. و از طرفی بسیاری از این گونه روایات مورد سوءاستفاده دشمنان اسلام در جهت طعنه زدن و هجوم به مسلمانان قرار می گیرد.
-چه باید کرد؟
پر واضح است که تعداد بی شماری از احادیث صحیح که میراث تفسیری مسلمانان محسوب می شود، همچون گنجینه هایی ارزشمند در بین این منقولات وجود دارد، کشف این گنجینه ها و استخراج صحیح و درست آنها و گرد و غبار جعل و ناسره ها را از چهره این احادیث بر گرفتن، رسالتی سنگین بر دوش دانشمندان متعهد مسلمان گذارده است. برای راهیابی به این گنجینه ها مبنا و راهکار واحدی از سوی علما ابراز نشده است. می توان گفت: دو مبنا و راهکار، قابل بررسی و ملاحظه است.اول-راهکار بررسی اسناد و سلسله راویان:
یک مبنا و یا راهکار این است که طرق روایات تفسیری همچون روایات فقهی مورد بررسی قرار گرفته و اعتبار آن احراز گردد.«نعم یعتبر فی الخبر الموثوق به، و فی غیره من الطرق المعتبره أن یکون جامعاً لشرایط الحجیه، و منها ان لا یکون الخبر مقطوع الکذب، فان مقطوع الکذب لا یعقل ان یشمله دلیل الحجیه و التعبد... » (20)
نیز آیت الله سبحانی نوشته است: رجوع به علم رجال و بررسی احوال راویان اختصاص به روایات فقهی ندارد، بلکه همان گونه که فقیه راه دیگری برای شناخت صحیح از غیر صحیح، جز مراجعه به این علم ندارد، محدث و مورخ (و مفسر) چاره ای جز مراجعه به این دانش در قضایای تاریخی و حوادث خوشایند و ناخوشایند (که در روایات آمده) ندارد، زیرا دست دروغ سازی و جعل در قلمرو تاریخ و مناقب، بیشتر عمل کرده تا در روایات فقهی.
و خوشبختانه بخش زیادی از کتاب های تاریخی که در اعصار اولیه تألیف شده، مسند است نه مرسل، مثل تاریخ طبری و تفسیر او. طبری هم در قلمرو تاریخ و هم در قلمرو تفسیر اسناد روایات را آورده است، از این رو انسان می تواند با بررسی اسناد، روایات صحیح را از غیر صحیح تمیز و تشخیص دهد: «ان الرجوع الی علم الرجال لا یختص بمورد الروایات الفقهیه فکما ان الفقیه لا منتدح له عن الرجوع الی ذلک العلم لیمیز الصحیح عن الساقط، فهکذا المحدث و المورخ الاسلامیان یجب علیهما الرجوع الی علم الرجال فی القضایا التاریخیه و الحوادث المؤلمه او المسره.
فان یدالجعل و الوضع قد لعبت تحت الستار فی مجال التاریخ و المناقب اکثر منها فی مجال الروایات الفقهیه. و من حسن الحظ ان قسما کبیراً من التواریخ المولفه فی العصور الاولی مسنده لا مرسله، کتاریخ الطبری لابن جریر و تفسیره، فقد ذکر اسناد ما یرویه فی کلا المجالین و بذلک یقدر الانسان علی تمییز الصحیح عن الزائف... » (21)
به نظر می رسد که درباره این نظر چند ملاحظه وجود دارد که از این قرار است:
1-بسیاری از احادیث و روایات تفسیری فاقد سند است و یا بعداً از سوی کاتبان اسناد آنها حذف شده است، از این رو نمی توان گفت: تنها راهکار بررسی سندی است، زیرا این باعث می شود که این گونه احادیث را از حوزه معرفتی کنار گذاشته و به آنها بی اعتنایی شود، در صورتی که اطمینان داریم که در بین آنها روایات صادره از پیامبر (ص) و ائمه (ع) وجود دارد آیا می توان گفت: مثلاً دعای کمیل با آن مضامین بلند از غیر معصوم صادر شده است؟
و یا به صرف این که فاقد سند است مورد بی اعتنایی قرار گیرد؟ و چقدر از این قبیل وجود دارد.
2-صرف این که روایتی سند درستی دارد نمی توان گفت: پس این روایت صحیحی است و حتماً از معصوم صادر شده است، باید راهکارها و مبانی دیگر نیز مد نظر قرار گیرد زیرا جاعلان گاه برای حدیثی که می ساختند سند قابل اعتمادی هم درست می کردند و تعدادشان هم کم نیست و گاه دست به «دس» و «تدلیس» می زدند. (22) پس باید مبانی و راهکارهایی جست که وافی به تمام زوایای این قضیه باشد و احادیث مسند و غیر مسند را بتوان مورد اختبار قرار داد. مثلاً روایت «غرانیق» را مولفان سنی در منابع روایی زیادی نقل کرده اند و در برخی از کتاب های صحاح مفصل نقل شده و در صحیح بخاری (23) بعض از عبارات آن آمده و غالب مفسران بدون نقد آن را در تفاسیر خود (24) نقل کرده اند آیا می توان به صرف این که سند آن صحیح است و از طرق زیادی نقل شده است، مورد پذیرش قرارداد؟ و حال آنکه یقین داریم که مفاد آن مخالف عقل، شرع و اعتبار عقلائی است و همانگونه که بعضی از مفسران گفته اند این روایت از ساخته های زنادقه است، فخر رازی نوشته است: در مورد روایت غزانیق از«محمد بن اسحاق خزیمه سؤال شد، گفت: «هذا من وضع الزنادقه» (25) یعنی این قصه، از جعلیات و دروغ های زنادقه است.
دوم-مبنا در روایت تفسیری بررسی متون و مخوف بودن آنها به قرائن صدق است:
این مبنا برای سند ارزش چندانی قائل نیست، همین که روایت مخوف به قرائن صدق باشد یعنی: در اصل معتبری آمده باشد یا راوی آن معروف به کذب نباشد یا متن از سلامت و صلابت برخوردار باشد که باعث اطلاع و رفع شک گردد و مخالف عقل و نقل قطعی نباشد، کافی دانسته و ارسال در سند را مضر نمی دانند و از این رو مقایسه روایات تفسیری را به روایات فقهی درست ندانسته اند که در فقه، احکام و تکالیف مطرح است و در قلمرو فقه می توان به دلایل حجیت تعبدی تمسک کرد اما در قلمرو تفسیر و تاریخ دلایل حجیت تعبدی معنی ندارد زیرا میدان، میدان عمل نیست تا تعبد به آن شود بلکه قلمرو تفسیر و تاریخ، عقاید و دیدگاه است که اگر انسان به چیزی اطمینان پیدا کرد بدان معتقد می شود و نظر می دهد وگرنه توقف کرده و اظهار نظر نمی کند، آیت الله معرفت این نظر را ابراز کرده و در کتاب خود آن را پرورانده و استدلال کرده است. (26)همچنین علامه طباطبایی (رحمه الله) نوشته است: «ان روایات التفسیر اذا کانت آحاد الا حجیه لها الا ما واقف مضامین الآیات بقدر ما یوافقها علی ما بین فی فن الاصول فان الحجیه تدور مدار الآثار الشرعیه المترتبه فتخصر فی الاحکام الشرعیه و اما ماوراءها کالروایات الوارده فی القصص و التفسیر الخالی عن الحکم الشرعی فلا حجیه شرعیه فیها.
اما الحجیه العقلیه اعنی العقلائیه فلا مسرح لها بعد توافرالدس و الجعل فی الاخبار سیما اخبار التفسیر و القصص الا ما تقوم قرائن قطعیه یجوز التعویل علیها علی صحه متنه، و من ذالک موافقه متنه لظواهر الآیات الکریمه. فالذی یهم الباحث عن الروایات غیر الفقیه ان یبحث عن موافقها للکتاب فان وافقتها فهی الملاک لاعتبارها ولو کانت مع ذالک صحیحه السند فانما هی زینه زینت بها و ان لم توافق فلا قیمه لها فی سوق الاعتبار. و اما ترک البحث عن موافقه الکتاب، و التوغل فی البحث عن حال السند-الا ما کان للتوسل الی تحصیل القرائن -ثم الحکم باعتبار الروایه بصحه سندها ثم تحمیل ما یدل علیه متن الروایه علی الکتاب، و اتخاذه تبعا لذالک کما هود أب کثیر منهم فما لا سبیل الیه من جهه الدلیل. » (27)
مضمون سخن علامه (رحمه الله) این است که: روایات آحاد نه حجیت شرعی دارد و نه حجیت عقلائی؛ و فقط در فقه که دارای آثار شرعی است حجیت دارد. آنچه در روایات تفسیری مهم است بررسی متن و احراز موافقت آن با قرآن است؛ و درستی سند نقشی ندارد جز آن که ممکن است موجب تحصیل قرینه بر صحت متن شود بعد از آن که به کتاب خدا عرضه گردد.
سوم-راهکار جامع نگر:
به نظر می رسد در مورد روایات تفسیری اکتفا کردن به بررسی سندی راهکار درستی نیست؛ و از طرف دیگر اعتقاد به نداشتن سند هم درست نیست؛ زیرا مهم در موضوعات تفسیری و روایات آن؛ تحصیل اطمینان و «رکون نفس» است تا دیدگاه، نظر (و اعتقاد) حاصل گردد.در این راه باید از هر امری که بتواند به تحصیل اطمینان کمک کند؛ استفاده کرد مثلاً: 1-بررسی سندی در روایات مسنده؛
2-عرضه روایات بر قرآن جهت احراز موافقت و عدم مخالفت با آن؛
3-عدم مخالفت روایات تفسیری با حکم عقل و اعتبار عقلایی؛
4-عدم مخالفت آنها با سنت قطعی؛
5-عدم مخالفت آنها با تاریخ قطعی.
همه این امور می تواند موازینی باشد جهت سنجش روایات تفسیری و هر کدام از این راهها دارای نقش هستند. مثلاً در مورد بررسی سندی که برخی برای آن نقشی قائل نشده اند؛ باید گفت: چنین نیست که بی اثر باشد و نقش نداشته باشد زیرا علاوه بر این که می تواند قرینه برای تحصیل اطمینان محقق و مفسر شود؛ این گونه نیست که هر سخنی در صورتی که مخالف حکم عقل و قرآن نباشد را به معصوم نسبت داد زیرا سخن درست را هم در صورتی می توان به معصوم نسبت داد که صدور آن از ناحیه او احراز بشود و احراز این معنی امکان پذیر نیست جز با بررسی سندی.
از این رو می توان گفت که برای محقق رفتن همه این راهها ضروری و لازم است.
این بخش را با نقل کلامی از آیت الله خویی (رحمه الله) به پایان می بریم:
«یعتبر فی الموثوق به و فی غیره من الطرق المعتبره ان یکون جامع الشرائط الحجیه، و منها ان لا یکون الخبر مقطوع الکذب فان مقطوع الکذب لا یعقل ان یشمله دلیل الحجیه و التعبد، و علی ذالک فالاخبار التی تکون مخالفه للاجماع، او للسنه القطعیه، او الکتاب، او الحکم العقلی الصحیح لا تکون حجه قطعا... و لا فرق فی ذالک بین الآخبار المتکفله لبیان الحکم الشرعی و غیرها» (28) یعنی: روایت باید جامع شرایط حجیت باشد توضیح این که خبر نباید مقطوع الکذب باشد زیرا معقول نیست که دلیل حجیت و تعبد به خبر واحد شامل گزارشی که یقین به دروغ بودن آن داریم بشود؛ از این رو خبرهایی که مخالف اجماع یا سنت قطعی یا قرآن یا حکم عقل می باشند قطعاً حجت نیستند و در این مورد فرقی بین اخباری که در بردارنده حکم شرعی هستند و غیر آن ها نمی باشد.
پی نوشت ها :
1-علامه عسکری، معالم المدرسین، ج2، ص47.
2-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج12، ص93.
3-ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج5، ص159؛ همو، السیره النبویه، ج4، ص278.
4-ذهبی، تذکره الحفاظ، ج1، ص7؛ ابن حبان، المجروحین، ج1، ص36.
5-ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج5، ص159.
6-علامه عسکری، پیشین، ص47-51.
7-ذهبی، التفسیر و المفسرون ، ج1، ص157.
8-عهد عتیق، سفر پیدایش ، باب سی و دوم ، آیات 25-32.
9-اقباس از: معرفت ، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب ، ج2، ص79-81؛ ذهبی، پیشین.
10-احمد، المسند، ج3، ص387.
11-تفسیر القرآن العزیز، ج4، ص19.
12-مقدمه ابن خلدون، ص440.
13-ابن کثیر، تفسیر القرآن العزیز، ج1، ص18.
14-شرح نهج البلاغه، ج20، ص35.
15-الامالی، ج1، ص88-89.
16-الغدیر، ج5، ص297-357.
17-شهید ثانی، الدرایه، ص58، مامقانی ، مقباس الهدایه، ج1، ص413.
18-اقتباس از: ذهبی ، پیشین، ص202.
19-معرفت، پیشین، ج1، ص476.
20-آیت الله خویی (رحمه الله) البیان، ص399.
21-کلیات فی علم الرجال، ص490.
22-مراجعه شود به: بهبودی، محمد باقر، معرفه الحدیث، ص249-272.
23-بخاری، الصحیح، ج2، ص32: «قال قرأ النبی (ص) النجم بمکه فسجد فیها و سجد من معه. »
24-زمخشری، الکشاف، ج3، ص164.
25-تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب) ج23، ص50.
26-التفسیر و المفسرون، ج2، ص31-33.
27-المیزان، ج9، ص211-212.
28-البیان، ص399.