نویسنده: دکتر ژاله آموزگار
واژه پیمان باز مانده ترکیب may/ma/mai یا pati اوستا به معنی اندازه گرفتن است که در فارسی میانه به صورت payman به معنی «پیمانه» و paymanig به معنی «به اندازه»، «معتدل» و «میانه رو» است. چکیده اخلاق مزدیسنایی را می توان با واژه «پیمان» در مفهوم «اندازه نگاه داشتن» بیان کرد. عدول از پیمان یا فری بود (frebud) است در مفهوم «افراط» یا (abebud) در مفهوم «تفریط» که هر دو گناه به حساب می آید. هنرها (=فضایل)در میان این دو نقطه افراط و تفریط قرار می گیرند. این طرز تفکر را به طور کامل در فلسفه یونان می توان یافت.
در این نوشتار درباره نقش این تفکر مهم در اخلاق و فلسفه آیین مزدیسنایی سخنی به میان نمی آوریم. مفهوم مورد نظر ما کاربرد این واژه به معنی عهد و قرارداد است که در متنهای پهلوی به تنهایی یا به صورت «پیمان کردن» (= پیمان بستن) به دفعات به کار رفته است.
بر همه پیمانها مهر، ایزدنگاه دارنده پیمانها نظارت دارد. ایزدی که نامش نخستین بار در لوحی کهن متعلق به سده چهارده پ. م (که در بغاز کوی در سال 1907 به دست آمده است) ظاهر می شود. در این نوشته از او و از خدایان همراهش یاری می خواهند تا نگاه دارنده پیمانی باشند که میان «هیتی» ها و «میتانی»ها بسته شده است و مرز دو قلمرو را مشخص ساخته است.
مهر با هزار گوش و ده هزار چشم و با بازوانی بلند و توانا و با صف همیشه بیدار و با این مشخصه که خواب به چشمانش نمی آید، همراه با خورشید، خاوران تا باختران را در می نوردد تا بر همه پیمانها نظارت کند. او چشمانی دارد که در تاریکی نیز می بیند؛ همه پهنای هستی و مردمان آن را زیرنظر دارد تا کسی پیمان نشکند. او از گوشه آسمان می نگرد تا ببیند نخستین پیمان شکن کیست. (یشت 10)
این پیمان بستن از چه ارزش والایی در فرهنگ کهن ایران برخوردار است که بزرگترین و کهن ترین ایزد بر آن موکل شده است؟ آیا بستن پیمان عملی آیینی بوده که با تشریفات خاص برگزار می شد؟
بنابر باورهای کهن در «پیمان» نیروی سترگ و جادویی وجود دارد، همانند نیروی جادویی کلام مقدس (مانسر سپند). این نیرو برگرفته از نیروی نظم نیز هست که در باورهای هند و ایرانی جایگاهی ویژه دارد. چون در هر پیمانی نظمی وجود دارد و ایزد رته (Rta) برابر با ارته یا اشه (Arta/Asa) ایرانی ایزد توانایی است که در اساطیر ایران به صورت اردیبهشت، دومین امشاسپند، نمادی از نظم جهانی و اخلاقی است و قانون ایزدی را در این جهان نشان می دهد. نشانه های او را در سخن درست ادا شده، آیین خوب برگزار شده، گندم به سامان رشد کرده و غیره می توان یافت. این امشاسپند نه تنها نظم را در روی زمین برقرار می کند، بلکه نگران نظم دنیای مینوی و دوزخ نیز هست و مراقبت می کند که دیوان، بدکاران را بیش از آنچه سزایشان است تنبیه نکنند. (1)
ایزد مهر بر این نظم نیز نظارت دارد و دشمن آشتی ناپذیر پیمان شکنان است. این پیمان شکنی به نوعی بر هم زننده اشه یا نظم اخلاقی است؛ (2) چون پیمانها هستند که نظم جامعه را نگاه می دارند و عدول از پیمان آشفتگی در آیینها و روشهای منظم جامعه را در پی دارد. مهر بر هر پیمانی نظارت دارد. پیمان می تواند میان دو همکار، دو خویشاوند، دو همسایه، شاگرد و آموزگار، پدر و مادر، زن و مرد، داماد و پدرزن و غیره باشد.
برای حفظ این پیمانها باید در حضور آب یا آتش سوگند خورد. آن که پیمان را می شکند یا متهم به شکستن پیمان است، باید به آزمایش آتش یا آب یا ریختن فلز گداخته بر سینه و دیگر «ور»ها (=آزمایشهای آیینی) تن در دهد. (3) پیمان شکن گناهکار سراسر کشور را ویران می کند و در دوزخ با تحمل عذابی گران باید کفاره آن را بپردازد. پیمان چه با درستکاران بسته شود چه با نابکاران، هرگز نباید شکسته شود.
در مهر یشت خطاب به زردشت آمده است: «ای سپیتمان، مبادا که پیمان بشکنی، نه آن پیمانی را که با دروندی بسته ای، نه آن پیمانی را که با اشون 3 زیرا پیمان با هر دو درست است خواه با دروند خواه با اشون. مهر دارنده چراگاههای فراخ آن کس را که پیمان نشکند، اسبان تیزتک بخشد. ایزد آذر آن کس را که پیمان نشکند به راه راست رهنمون شود.
فروهرهای نیک، توانا و پاک راستان آن کس را که پیمان نشکند فرزندان آزاده بخشد و سر پیمان شکنان را از تن جدا سازد. »
در این پیمان چه نیروی جادویی و راز آمیز و پنهانی به ودیعه گذاشته شده است که هم اهوره مزدا و پیروان راستین او (اشونها) به آن وفادارند هم اهریمن بدکار؟ او نیز چون پیمان می بندد، توانایی آن را ندارد که از آن سر بتابد. این همان جوهر اصلی اسطوره آفرینش ایران باستان است. ما با اسطوره آفرینش در تاریخ اساطیری ایران آشنا هستیم. می دانیم که آفرینش بنا به باورهای ایران باستان در محدوده دوازده هزار سال اساطیری انجام می گیرد که آن را به چهار دوره سه هزار ساله می توان بخش کرد. از این چهار دوره، دو دوره نخستین، مینوی (یعنی معنوی و فراسویی) است و دو دوره بعد گیتی (یعنی مادی و جسمانی).
در سه هزار سال نخستین که هستی مینوی است و مکان و زمان وجود ندار و جهان فارغ از ماده و حرکت است از دو هستی سخن به میان می آید: یکی جهان متعلق به اورمزد که پر از نور است و زندگی و دانایی و زیبایی و مجموعه ای از هر آنچه ذهن می تواند در مورد خوبی بیندیشد. دیگری جهان متعلق به اهریمن که تاریک است و زشت و مظهر نابودی و نادانی و مجموعه ای از هرآنچه ذهن می تواند درباره بدی بیندیشد.
این دو دنیا می توانند جدا از هم به هستی خود ادامه دهند؛ اما اورمزد با دانایی مطلق خود از وجود اهریمن و دنیای بدی آگاه است و می داند که اگر چنین شود، بدی جاودانه می گردد. در این حالت نخستین، اورمزد قادر نیست که به هستی بدی پایان دهد؛ ولی او دارای نیروی ارزنده ای است که توانایی او را در درازمدت شکوفا خواهد کرد و آن «خرد» است. او با فرزانگی تصمیم می گیرد که اهریمن را به نبرد بکشاند و نیروی او را آرام آرام از میان بردارد. به دنبال چنین اندیشه ای، فروغی از دنیای روشنایی را به جهان تاریکی می فرستد.
آیا این فروغ نمادی از روشنی خرد و توانایی نیست؟ اهریمن بنابر طبیعت ویرانگرانه اش، چون نور را می بیند، با همه دیوان و همراهانش به جهان روشنی می تازد. اورمزد با درایتی خداوندگرانه، نخستین اهریمن را به آشتی می خواند چون میداند که او نخواهد پذیرفت، سپس پیشنهاد می کند که زمانی محدود برای جدال نیک و بد منظور گردد. پیمانی بسته می شود و زمانی معین برای واپسین نبرد تعیین می گردد. اهریمن بر آن گردن می نهد. بنابراین پیمان، آخرین نبرد میان نیکی وبدی نه هزار سال پس از یورش نخستین اهریمن خواهد بود. این پیمان هسته اصلی ادامه آفرینش است. در این نه هزار سال ایزد مهر و ایزد سروش، بر این پیمان هسته اصلی ادامه آفرینش است. در این نه هزار سال ایزد مهر و ایزد سروش بر این پیمان نظارت خواهند داشت و نیروی جادویی پیمان نخواهد گذاشت که حتی اهریمن از آن روی بتابد. پس از بسته شدن پیمان نظارت خواهند داشت و نیروی جادویی پیمان نخواهد گذاشت که حتی اهریمن از آن روی بتابد. پس از بسته شدن پیمان، اورمزد دعای اهورنور (Ahunawar) را بر زبان می آورد و جادوی این کلام، اهریمن را به بیهوشی فرو می برد. اورمزد به آفرینش پیش نمونه های جهان مادی می پردازد.
پس از گذشت سه هزار سال و در آغاز سه هزاره سوم، اهریمن به تحریک دیوان و دیوزنان از بیهوشی به در می آید و بار دیگر به جهان اهورایی می تازد. اورمزد جهان را به حرکت در می آورد. شش هزار سال این جهان صحنه نبرد نیکی و بدی خواهد بود. در درازنای این هزاره ها هر پدیده هماورد اهریمنی خود را از میان برخواهد داشت. آمدن زرتشت و سه موعود او در سه هزاره پایانی برای بهتر به ثمر رسیدن تلاشهای نیروهای نیکی است.
پایان دوازده هزار سال، که نه هزار سال از زمان پیمان بسته شده گذشته است، زمان به انجام رسیدن واپسین نبرد است. اندیشه خردگرانه اورمزد به بار نشسته است. همه یاران اهریمن از میان رفته اند. او شکست خورده به جهان تاریکی می گریزد، به گودالی فرو می افتد و فلز گداخته بر رویارو روان می گردد. (4)
اسطوره آفرینش
در روایت زروانی اسطوره آفرینش نیز مساله ی پیمان به گونه ای دیگر متجلی است. زروان - خدای زمان -بنابر باورهای زروانی، هزار سال نیایش به جای آورد تا صاحب فرزندی شود با ویژگی های آرمانی اورمزد، تا جهان را بیافریند. در پایان هزار سال، زروان در این که نیایش به ثمر برسد شک می کند. در همان هنگام نطفه اورمزد و اهریمن در بطن او بسته می شود. ثمره نیایش و صبر او اورمزد و میوه شک او اهریمن است. (5)در این اسطوره نیز اورمزد نماد دانایی، زندگی، زیبایی و همه پدیده های نیک است و اهریمن نماد نادانی، نابودی، زشتی و... است. زروان چون می دانست که اورمزد به دهانه زهدان نزدیک تر است، با خود پیمان بست که هر کدام از این دو فرزند زودتر زاده شود، فرمانروایی جهان را بدو بسپارد. اورمزد به دلیل دانایی مطلق خود از این تصمیم آگاه بود. شاید به پیروی از همان فلسفه پیشین، بخش کوچکی از این آگاهی را به اهریمن القا کرد و اهریمن کوشید پیش از اورمزد بیرون آید و چون به دهانه زهدان نزدیک تر بود، زهدان را درید و بیرون جست و خویشتن را با تیرگی و گندگی به زروان نشان داد. اورمزد پس از او زاده شد.
زروان بنا به پیمانی که بسته بود، فرمانروایی جهان را در این نه هزار سال به اهریمن سپرد. ولی زروان می دانست که اورمزد در پایان این دوران حاکمیت همیشگی جهان را به دست خواهد آورد؛ اما در هر حال پیمان شکستنی نبود. به عنوان مثال نمونه ای نیز از نیروی جادویی پیمان در اساطیر هند نقل می شود:
ویشنو یکی از ایزدان سه گانه آیین هندوست که قدمت آن به دوران ودایی باز می گردد و تنها خدای ودایی است که نامش در شمار خدایان سه گانه حفظ شده است. او بیست و چهار چهره دارد و در ده هیات گوناگون، در زمانهای مختلف به زمین باز می گردد. پنجمین بازگشت او به صورت «کوتوله» یا مرد کوتاه قامت است.
داستان چنین است: در روزگار کهن فرمانروایی به نام بالی که ضد خدایان بود، به نیروی ریاضت، حکومت سه جهان را به دست آورده بود. خدایان از قلمروهای خود رانده شده بودند و رایحه دل انگیز نیایشها دیگر به آنها نمی رسید. این خدایان دست به دامان ویشنو شدند و او برای یاری به آنها به صورت مرد کوتاه قامتی به عنوان فرزند دینمرد دانایی به دنیا آمد و وامنا (vamena) نامیده شد. سپس موبدی گشت و با هیات کوتاه قامت خود به نزد بالی رفت به او گفت که درخواستی دارد و در پاسخ پرسش بالی که: «خواهش تو چیست؟» گفت که مایل است فرمانروا به اندازه سه گام او زمینی بدو بخشد. بالی با نگاهش به قامت کوتاه او درخواستش را پذیرفت و به سخنی دیگر با او پیمان بست که این موبد کوتوله مالک سه گام در سرزمین او باشد.
چون این پیمان بسته شد، ناگهان وامنای کوچک که همان ویشنو بود، بالید و با گامی زمین و با گامی دیگر آسمان را در نوردید و چون برای گام سوم خود جایی نیافت، آن را بر سر بالی نهاد و او را به جهان زیرین فرو برد. بالی به تبعیت از قولی که داده بود و همچنین به دلیل نیروی جادویی پیمان، چاره ای جز قبول شکست نداشت!
در فرهنگ اساطیری و افسانه ای ایران نمونه های بسیار برای پیمان می توانیافت؛ ولی آنچه در این نوشتار و در مثالهای فوق مورد توجه است، گردن نهادن بر انجام دادن پیمان از سوی شخصیتهای اساطیری است که اخلاق آیینی آنان را به این موضوع هدایت نمی کند. شاید قدرت جادویی پیمان است که آنان را علی رغم میلشان به این راه می کشاند.
در این مبحث همچنین می توان به پیمان بسته شده میان افراسیاب و منوچهر در مورد مرز ایران و توران اشاره کرد: چنین روایت شده است که افراسیاب تورانی، منوچهر پیشدادی را در تبرستان محصور می کند و سرانجام هر دو خواهان آشتی می شوند و پیمان بر این می نهند که به اندازه یک تیر یاب از خاک از دست داده شده به سرزمین ایرانباز گردد.
آرش - پهلوان ایرانی- تیر و کمان ویژه ای برمی گیرد و همه توان خود را با نام سرزمین ایران به تیر می بخشد. این تیر سپیده دم رها می شود. ایزد باید به یاری او می آمد و در غروب در سرزمین بلخ در ناحیه ای به نام گوزگان بر درختی می نشیند.
این پهناوری را افراسیاب گمان نمی برد؛ اما چاره ای جز پذیرفتن ندارد. پیمان بسته شده است و نیروی جادویی آن بر سر اوست.
به مورد دیگری می توان اشاره کرد که بنابر آن مرز ایران و توران را به گونه ای دیگر مشخص می کردند: در کتاب دینکرد هفتم، فصل دو، بند 62 و در فصل چهارم کتاب گزیده های زاداسپرم، به گاو شگفت انگیزی اشاره می شود که می توانسته مرز ایران و توران را نشان دهد. میان فرمانروایان این دو قلمرو پیمانی بسته شده بود که هر بار اختلافی در مورد ایران و توران پیش آید، این گاو را بیاورند و بنابر آنچه او نشان بدهد، عمل کنند. چون روی بر تافتن از پیمان غیرممکن بود، به حیله ای گاو کشته می شود تا مورد پیمان از میان برود و دست درازی به مرزها ممکن گردد.
در شاهنامه با موارد بسیاری از پیمانهای بسته شده و ادا گردیده روبرو هستیم. از میان آنها می توان به پیمانی اشاره کرد که رستم در خان پنجم با اولاد می بندد که در ازای نشان دادن جای دیو سپید، او را به فرمانروایی مازندران بگمارد و این پیمان را به جای می آورد.
همچنین پیمانی که سام با پسرش زال در دامنه کوه البرز می بندد که هرگز کلامی سترگ بر پسر نگوید. سپس زال دال در گرو مهر رودابه، دخت مهراب کابلی می نهد. سام از این پیوند ناخشنود است، ولی هنگامی که زال پیمان او را به یادش می آورد، دیگر یارای مخالفت ندارد. به دنبال همین دلدادگی و پس از فرمانی که سام از منوچهر برای نبرد با مهراب دریافت می کند، سیندخت - مادر رودابه و همسر مهراب - به نزد سام می شنابد و پیش از دادن شناسایی او را وادار می کند که پیمانی سخت با او ببندد که گزندی به او و ارجمندان او نرساند و سپس پرده از راز بر می دارد و راه وصل زال و رودابه را هموار می کند.
موردی دیگر در داستان سیاوش است. همه ما با غمنامه سیاوش آشنا هستیم. تهمت و نامردمی ها او را به ترک دیار وامی دارد. فرماندهی سپاه را در جنگ با افراسیاب می پذیرد و در شرایط مناسب با او پیمان ترک نبرد می بندد؛ اما کیکاوس بی خبر از حرمت این پیمان، او را به عهد شکنی می خواند؛ اما سیاوش نمی پذیرد. او مرگ غم انگیزی خواهد داشت، اما لکه ننگ پیمان شکنی بر دامن پاکش نخواهد نشست.
در پایان اشاره ای می کنم به موردی از موارد نادر پیمان شکنی در شاهنامه. گشتاسب شاهنامه که چندان شخصیت مطلوبی نیست، یکی از پیمان شکنان است. او با اسفندیار پیمان می بندد که اگر خواهران را از بند برهاند، تخت شاهی را به او واگذار خواهد کرد و زمانی که اسفندیار راهی این سفر پرمخاطره است به او می گوید: «به باز آمدن، تخت، گاه تو باد!» اسفندیار هفت خان را می گذراند، خواهران را به همراه می آورد؛ اما گشتاسب به پیمان بسته شده نمی اندیشد تا جایی که اسفندیار گله این پیمان شکنی را پیش مادر می برد.
کتابنامه:
1- آموزگار، ژاله، 1370، «دوگانگی نیکی ها و بدی ها و برادران دروغنین نیکی ها در اخلاق زردشتی»، یکی قطره باران، جشن نامه استاد زریاب خویی، به کوشش احمد تفضلی، ص 659 تا 669.
2- آموزگار، ژاله - تفضلی، احمد، 1375، اسطوره زندگی زردشت، چاپ سوم، نشر چشمه تهران.
3- آموزگار، ژاله، 1376، تاریخ اساطیری ایران، چاپ دوم، انتشارات سمت، تهران.
4- بهار، مهرداد، 1369، ترجمه بندهشن، انتشارات توس، تهران.
5- بهار، مهرداد، 1375، پژوهشی در اساطیر ایران، انتشارات آگاه، تهران.
6- بویس، مری، 1376، تاریخ کیش زردشت، ترجمه همایون صنعتی زاده، جلد اول، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران.
7- بویس، مری، 1375، الف، تاریخ کیش زردشت، ترجمه همایون صنعتی زاده، جلد دوم، چاپ اول، انتشارات توس، تهران.
8- تفضلی، احمد، 1364، ترجمه مینوی خرد، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران.
9- ژینیو، فیلیپ، 1372، ارداویراف نامه (اردوایرازنامه)، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، انتشارات معین، تهران.
10- ورمازرن، مارتن، 1372، آیین میترا، ترجمه بزرگنادر زاد، نشر چشمه، تهران.
11- Bartholomae, ch. 1961, Altiranisches Worterbuch, Berlin
12- Boyce, M. 1979, Zoroastrians, Their Religious Beliefs and Practices, London.
13- Danielou, A, 1960, Le polytheisme hindou, Corea.
14- Gershevitch, I. , 1967, The Avestan Hymn to Mitra, Cambridge. ,.
15- Gignoux, ph-Tafazzoli, A, 1993, Anthologie de Zadspram, Paris.
16- Kaegi, A. 1972, The Rig Veda, India.
17- Mackenzie D. N. , 1971, A Concise pahlavi Dictionary, London.
18- De Menasce. J. P. , 1958, Une encyclopedie mazdeenne, le Delnkart, paris.
19- Nyberg, H. S. , 1974, A Manual of pahlavi, part II, Outto Harrassowitz, wiesbaden.
20- Shaked, s. , 1987, "Payman, An Iranian Idea in contact with Greek Thaugh and Islam", Studia Iranica V. Paris P. 217-240.
21- Schwartz, M. , 1989, "Pers. Saugand xurdan", Etudes Irano-Aryennes offertes a G. Lazard, paris.
22- Tafazzoli, A. 1989 " Aras, Encyclopeida Iranica III, p. 266-67.
پی نوشت ها :
1- بهار، 1369، ص 111.
2- بویس، 1376، ص 54؛ ص 261 و همچنین تک به: Boyce, 1979, p. 8,9
3- druvand یعنی شخص نابکار و نادرست / asavan یعنی شخص پارسا و درستکار
4- بهار، 1369، ص 145 به بعد.
5- بویس، 1376، ص 271 و بویس، 1375، ص 338.