آشنایی با ابوذر غفاری (4)

از میان اصحاب پیامبر بزرگ اسلام، کمتر کسی را می توان یافت که به پای ابوذر غفاری برسد و ویژگی های فراوان و به ظاهر گوناگون را با تفکر، آزاداندیشی، مجاهدت نفس و سخت کوشی به دست آورده باشد. بنابراین، او یکی از
يکشنبه، 15 ارديبهشت 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشنایی با ابوذر غفاری (4)
آشنایی با ابوذر غفاری(4)

نویسنده: سید رضی سیدنژاد




 

فضایل و ویژگی های ابوذر غفاری

از میان اصحاب پیامبر بزرگ اسلام، کمتر کسی را می توان یافت که به پای ابوذر غفاری برسد و ویژگی های فراوان و به ظاهر گوناگون را با تفکر، آزاداندیشی، مجاهدت نفس و سخت کوشی به دست آورده باشد. بنابراین، او یکی از شخصیت های نادر صدر اسلام است. بیان فضایل ابوذر در این نوشته نمی گنجد. شاید به همین دلیل است که منابع گوناگون تاریخی در باز گفتن فضایل این اسوه ی زهد، جهاد، عرفان و دانش، ناتوان می مانند و به این سخن بسنده می کنند: و مناقب ابی ذر کثیره.(1) اما اگر آب دریا را نتوان کشید، قطره ای از آن را می توان چشید. لذا به برخی از ویژگی های اخلاقی ابوذر اشاره می کنیم:

1. راست گویی

راست گویی، از مهم ترین ویژگی های اخلاقی ابوذر به شمار می آید که منابع گوناگون تاریخی، رجالی، حدیثی و تفسیری بر آن توافق دارند و از زبان پیامبر، او را الگوی راست گویی شمرده اند. پیامبر در حدیثی می فرماید: ابوذر صدّیق هذه الامه؛(2) «ابوذر، راست گوی این امت است». در جای دیگر نیز می فرماید: «زمین در خود ندیده کسی را، و آسمان سایه نیفکنده بر فردی که از ابوذر راست گوتر باشد».(3)
ابوذر غفاری حدیثی را از رسول خدا(ص) بازگو کرد. گروهی نپذیرفتند و وی را تکذیب کردند. او دل تنگ شد. نزد پیامبر رفت و عرض کرد: «مگر شما این مطلب را نفرموده اید؟» حضرت فرمود: «آری!» آن گاه حدیث معروف صداقت ابوذر را بازگفت. در این هنگام، امام علی(ع) به آن دو پیوست و پیامبر در ادامه ی حدیث، با اشاره به علی(ع)، چنین فرمود: «به جز این مرد که می آید؛ زیرا او همانا صدیق اکبر و فاروق اعظم است».(4)
پس از آنکه معاویه ابوذر را به دستور عثمان از شام به مدینه فرستاد، با وضعی تأثیرانگیز وارد شد؛ درحالی که ران های مبارکش بر اثر حرکت سریع شتر مجروح شده بود و نیروی ایستادن نداشت. همان طور که با حالی فگار بر عصا تکیه داده بود، دید مقداری مال در برابر عثمان قرار دارد و گروهی به طمع اینکه اموال را بین آنان قسمت کند، گرد او را گرفته اند.
ابوذر که چنین دید، پرسید: «این مال ها از کجاست؟»
عثمان گفت: «صدهزار درهم است که از اطراف فرستاده اند. منتظرم هرگاه دویست هزار درهم شد میان مسلمانان تقسیم کنم». ابوذر گفت: «صدهزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟» عثمان پاسخ داد: «صدهزار درهم». ابوذر گفت: «آیا به خاطر نداری شبی با هم خدمت پیغمبر رسیدیم. آن جناب افسرده بود و با ما سخن نگفت. صبحگاه که شرفیاب شدیم، شادمان و خندان بود. عرض کردم: "ای رسول خدا، سبب افسرده بودن دیشب و شادمانی امروز چیست؟"
حضرت فرمود: "چهار دینار از اموال مسلمانان نزد من مانده بود. می ترسیدم پیش از تقسیم، مرگ مرا دریابد. اکنون آن پول را قسمت کرده ام و از این روی شادمانم"».
عثمان به کعب الاحبار گفت: «چه زیان دارد پیشوایی مقداری از بیت المال را تقسیم کند و مقداری دیگر را نگاه دارد؟» کعب گفت: «اگر ساختمانی از خشت طلا و نقره بسازد بر او باکی نیست».
ابوذر عصای خود را بلند کرد و بر سر کعب فرود آورد گفت: «تو را چه رسد که در احکام مسلمانان دخالت کنی. تو راست می گویی یا خدا که در این آیه می فرماید:
وَالَّذینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّهَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذَابٍ ألیمٍ
* یَومَ یُحمَی عَلَیهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکوَی بِهَا جِبَاهُهُم وَجُنوبُهُم وَظُهُورُهُم هَذَا مَا کنَزتُم لأنفُسکم فَذُوقُوا مَا کنتُم تَکنِزوُنَ؛(5)
به آنان که طلا و نقره را می اندوزند و پنهان می کنند، از کیفری دردناک خبر بده. روزی که همان اندوخته ها را در آتش جهنم بگذارند و همانند آتشی سرخ کنند. پیشانی ای که بر تنگ دستان گره می زدند و پهلویی که از کمک به آنان تهی می کردند و پشتی که هنگام دیدن مستمندان بر آنان می گردانیدند، به وسیله ی همان پول های گداخته بسوزانند و داغ کنند. به آنان می گویند این همان اندوخته های شماست که می پنداشتید از اندوختن آن بهره می برید. اینک آنچه برای خود اندوختید بچشید.
عثمان به اطرافیان خود روی کرد و پرسید: «آیا هیچ یک از شما چنین حدیثی از پیامبر شنیده اید؟ همه برای خوشایند او گفتند: «ما چنین حدیثی از رسول خدا(ص) نشنیده ایم».
کسی را در پی امیر مؤمنان، علی(ع) فرستادند. عثمان به امام(ع) عرض کرد: «ای علی، ببین ابوذر چه دروغی بر پیغمبر می بندد و چنین حدیثی را نقل می کند که هیچ کس آن را نشنیده است؟»
امام علی(ع) فرمود: «ابوذر را به دروغ گویی نسبت مده. من از شخص رسول خدا(ص) شنیدم که درباره ی او فرمود: "سخن گویی را آسمان سایه نیفکنده و زمین برنداشته که راست گوتر از ابوذر باشد"».
همه ی کسانی که چند دقیقه پیش، ابوذر را تکذیب کرده بودند، گفتند: «ما نیز از پیغمبر این سخن را درباره ی او شنیده ایم. علی راست می گوید».
اشک های ابوذر جاری شد. پس به آنان روی کرد و گفت: «وای بر شما، برای استفاده کردن از این مال، گردن دراز کرده اید و مرا به دورغ گویی نسبت می دهید که با این پیری بر پیغمبر خدا(ص) دروغ می بندم. از آنان بپرسید: کدام یک از ما و شما بهتریم؟» عثمان گفت: «خیال می کنی تو از ما بهتری؟»
فرمود: «آری، چنین است؛ زیرا پس از رحلت رسول خدا(ص) تاکنون به همین یک جبه گذرانده ام و دین خود را به دنیا نفروخته ام. اما شما چه بدعت ها که در دین نگذاشتید و برای میل به مال دنیا دین خود را خراب کردید. در اموال خدا نیز چه تصرف های نابجا کردید. خداوند از شما بازخواست خواهد کرد، اما از من پرسش نمی کند».(6)
ابوذر حتی دروغ مصحلت آمیز نمی گفت، درحالی که گاه دروغ مصلحت آمیز جایز شمرده شده است. روایت می کنند: روزی ابوذر، پیامبراکرم(ص) را در گلیمی پیچیده، بر پشت گرفته بود و از راهی می گذشت. کفار که تصمیم داشتند رسول خدا(ص) را بکشند، در جست و جوی ایشان بودند. در این میان، ابوذر را دیدند و از او پرسیدند: «چه بر پشت داری؟»
گفت: «محمد را بر پشت گرفته ام». او با اینکه بنابر مصلحت نباید نام ایشان را می برد، با اتکا و پشتیبانی خدا، حقیقت را گفت و از دروغ پرهیز کرد.
کفار با خود گفتند: «او یار وفادار محمد است و هرگز وی را در معرض خطر و کشتن قرار نمی دهد. بی شک ما را مسخره می کند؛ زیرا اگر پیغمبر را بر پشت داشت، آشکارا نام او را نمی برد». با این خیال به راه خود ادامه داده، از ابوذر گذشتند. بدین ترتیب، برای همیشه نام ابوذر به راستی و راست گویی در تاریخ باقی ماند.(7)

2. دانش و حکمت

ابوذر پس از هجرت به مدینه، هم نشینی با پیامبر را برای دست یافتن به دانش اسلامی و حکمت دینی غنیمت شمرد. امام علی(ع) می فرمایند: ذلک رجل و عی علما عجز فیه الناس ثم او کافیه فلم یخرج شیئاً منه؛(8) «ابوذر مردی است که آن قدر دانش فراگرفت که مردم از درک و کسب آن ناتوان شدند، و در حفظ و ضبط دانش و حکمتش چنان کوشید که ذره ای از آن ضایع نشد».(9)
در روایت دیگری آمده است که امام علی(ع) فرمود: «ابوذر، پیمانه ای از دانش لبریز است که دانش خویش را پالایش داده و ذره ای از آن را ضایع نکرده است».(10)
در ادامه ی روایت آمده است: «ابوذر فضایل بسیار داشت و در دانش و حکمت، هم پایه ی ابن مسعود به شمار می آید».(11)
ابن شهر آشوب گزارش می کند: «نخستین کسی که در اسلام کتاب تصنیف کرد، حضرت علی بن ابی طالب(ع) است که قرآن را جمع، تنظیم و تفسیر کرد. سپس سلمان و پس از او ابوذر غفاری، اصبغ بن نباته و عبدالله بن رافع چنین کردند. پس از آن امام سجاد(ع) صحیفه ی سجادیه را تصنیف کرد».(12)

3. پارسایی

از ویژگی های چشمگیر ابوذر، کمترین استفاده ی او از دارایی های دنیاست. او نه تنها به دارایی های دیگران چشم طمع نداشت و در پی دست یافتن به بیت المال مسلمانان و عطایای حاکمان برنیامد، بلکه از دارایی های حلال خویش نیز کمترین مقدار را برمی داشت و باقی آن را در راه خدا به تنگ دستان می بخشید. ابوذر به این روش حتی در دوران تنگ دستی نیز ادامه داد.
آورده اند عثمان بن عفان، دویست دینار از اموال شخصی اش را به دو غلامش داد و گفت: «با این پول نزد ابوذر بروید و بگویید عثمان به تو سلام رساند و گفت: " این دینارها را بردار و در زندگی ات خرج کن"». ابوذر گفت: «آیا عثمان، مسلمان دیگری را نیز مثل من در بر لطف خویش قرار داده است؟» گفتند: «خیر». ابوذر گفت: «من یکی از مسلمانانم. مرا چنین نواخته و به دیگر مسلمانان توجه نکرده است؟ من به این تحفه نیاز ندارم.... من با ولایت علی بن ابی طالب و اولاد هدایت یافته اش از دیگران بی نیازم. این دینارها را به عثمان بازگردانید و بگویید ابوذر به این چیزها و آنچه نزد اوست، نیاز ندارد».(13)
در یکی از منابع چنین آمده است: و کانَ رزقُ ابی ذرِ اربعَ مئه دینارٍ؛(14) «همه ی هزینه ی ابوذر، چهارصد دینار بود».
امام علی(ع) پس از شنیدن خبر مرگ ابوذر فرمود: «حقارت دنیا در چشم ابوذر، او را در نظرم بزرگ و دوست داشتنی می کرد. او بنده ی شکم و در بند آرزوهای نایافته نبود. اگر به چیزی نیز می رسید، به تکاثر و بهره وری فراوان نمی پرداخت و بیشتر ایام را در خاموشی می گذراند...».(15)
ابوذر خود در جایی گفت: کانَ قُوتی علی عَهدِ رسولِ الله صاعاً مِنَ التَّمر فلست بزائد علیه حتی اُلقی اللهَ عَزوجل؛(16) «هزینه و خوراک من در زمان حیات رسول خدا یک صاع خرما بود. چیزی بر آن نیفزوده ام و بدین منوال می گذرانم تا با پروردگارم دیدار کنم».
این درحالی است که ابوذر می توانست مانند برخی اصحاب که به پایه ی او نمی رسیدند، زندگی اشرافی داشته باشد، ولی این تفاوت انسان های مکتبی و انسان های عادی است. آری، ابوذر انسانی مکتبی بود، نه انسانی عادی. در برخی جوانب، مواضع امام علی(ع) را تجسم می بخشید و این شگفت نیست؛ زیرا او شاگرد امیرمؤمنان، علی(ع) و از مخلص ترین یاران آن حضرت به شمار می آمد.(17)

4. شجاعت

از ویژگی های مثال زدنی ابوذر، شجاعت اوست. او پیش از اسلام آوردن، به شجاعت و جنگجویی در قبیله ی بنی غفار معروف بود. پس از مسلمان شدن نیز، نخستین فردی بود که اسلام خود را اظهار کرد و به تبیلغ علنی توحید پرداخت. همچنین شرکت فعالش در جنگ های گوناگون، از شجاعت او حکایت دارد. او مردی پرشور و شجاع بود که به تنهایی با مخالفان به رویارویی برمی خاست. خداوند، او را به نور اسلام هدایت کرد.(18)
وی این ویژگی را تا واپسین لحظه ی زندگی حفظ کرد. او تا هنگام رحلت رسول خدا(ص)، شجاعانه برای برپایی حاکمیت اسلام و آیین توحید کوشید. در دوران پس از پیامبر نیز، عمرش را در راه زنده ساختن حق و عدالت گذراند و از شکنجه، تطمیع، تهدید و تبعید نهراسید. او در این دوران، چنان که پیامبر فرمان داده بود، به قبضه ی شمشیر دست نبرد، ولی بارها آن را آرزو کرد و گفت: «ای کاش اجازه داشتیم و شمشیرها به دستمان بازمی گشت!»

5. فروتنی

ابوذر چنان فروتن بود که بر پایه ی برخی نقل ها، پیامبر او را به حضرت مسیح(ع) تشبیه کرد: وَمَن سَرَّه اَن یَنظُرَ الی تواضعِ عیسی بن مریم فَلیَنظُر الی ابی ذر؛(19) «هر کس دوست دارد فروتنی حضرت عیسی بن مریم(ع) را ببیند، به ابوذر بنگرد».
روزی ابوذر به بلال حبشی از سر شوخی و علاقه ای که به او داشت، گفت: یابن السّودا! بلال از این سخن افسرده شد و به پیامبر شکایت برد. ابوذر پس از آنکه از ناراحتی بلال آگاه شد، خود را به زمین انداخت و گفت: «صورتم را از خاک برنمی دارم، تا آنکه بلال پای خود را روی صورتم گذارد و بخشش خود را نشان دهد و راضی شود».(20) این داستان، نشان دهنده ی اوج فروتنی ابوذر است.

6. تفکر و اندیشیدن

ابوذر مردی خودجوش بود و با اندیشه و درایت اقدام می کرد. به همین سبب، دریافت که آیین پدرانش و مرام دودمان غفار، بر پایه ی درستی نیست. او همیشه در میان دریای افکار شناور بود. اندیشیدن ابوذر تا پایان عمر ادامه داشت. شخصی پس از فوت فرزند ابوذر، برای تسلیت به خانه ی وی رفت و از هسمر ابوذر پرسید: «عبادت شوهرت چگونه بود؟»
همسر ابوذر پاسخ داد: «بیشتر عبادت ابوذر تفکر بود. او همه ی روز را تنها نشسته بود و می اندیشید». از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: «بیشتر عبادت ابوذر، اندیشیدن و عبرت گرفتن بود».(21)

وعده ی بهشت به ابوذر

روزی رسول خدا(ص) با گروهی از اصحاب در مسجد قبا نشسته بود. پیامبر می دانست که ابوذر بر پایه ای از ایمان و درستی قرار دارد که در آخرت از بهشتیان است. اما می خواست اصحابش از مقام ابوذر بیشتر آگاهی یابند. پس به یکی از درهای مسجد اشاره کرد و فرمود: «نخستین کسی که در این ساعت از در وارد شود، اهل بهشت است». وقتی اصحاب این سخن را شنیدند، برخاستند تا از دیگران پیشی گیرند و مشمول وعده ی پیامبر شوند. رسول اکرم(ص) ادامه داد: «اینک گروهی از این در وارد می شوند. هر کس مرا به گذشتن آذرماه بشارت دهد، از اهالی بهشت است».
ابوذر با گروهی از آن در وارد شد. رسول خدا(ص) به آنان فرمود: «ما در کدام ماهیم؟» ابوذر پاسخ داد: «ماه آذر گذشت». پیامبر فرمود: «می دانستم که تو اهل بهشتی، ولی می خواستم اصحابم نیز بدانند. چگونه بهشتی نباشی، درحالی که تو را پس از من، به دلیل حجت و ولایتت به اهل بیتم از حرمم دور می کنند. آنگاه در غربت، تنها زندگی می کنی و تنها می میری. جماعتی سعادت می یابند که جنازه ی تو را کفن و دفن کنند و آن جماعت، همراهان من در بهشت اند».(22)

اشتیاق بهشت به ابوذر

از انس بن مالک روایت شده است که روزی رسول خدا فرمود: «بهشت، مشتاق چهار تن از امت من است». شُکوه رسول اکرم(ص) و اشتیاقی که از این خبر به من دست داد، موجب شد تا از حضرت درباره ی آنان نپرسم.
امیرمؤمنان، علی(ع) را در باغی یافتم که به آب کشیدن از چاه و آبیاری آن سرگرم بود. از ایشان پرسیدم: «رسول خدا(ص) فرمود که بهشت مشتاق چهار تن از امت من است. از شما می خواهم که از رسول گرامی اسلام درباره ی آن افراد بپرسید». امام علی(ع) به درخواستم چنین پاسخ گفت: «سوگند به خدا می پرسم، اگر من از جمله ی آن چهار تن باشم، خداوند را ستایش می کنم و اگر نباشم، از درگاهش میخواهم تا مرا از آنان قرار دهد».
آن گاه همراه آن حضرت نزد پیامبر رفتیم. دیدیم آن حضرت کنار دحیه ی کلبی به خواب رفته است. چون دحیه، علی(ع) را دید، برخاست. سلام کرد و گفت: «سر پسرعمویت را بر زانو بگیر! تو از من سزاوارتری». پیامبر پس از بیداری، سرش را در دامن علی(ع) دید. پس فرمود: «ای ابوالحسن، بی شک برای حاجتی نزد من آمده ای». علی(ع) گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد! چون نزدت آمدم، سرت را بر زانوی دحیه ی کلبی دیدم. او هنگامی که مرا دید، برخواست؛ سلام کرد و گفت: "سر مبارک پسرعمویت را در دامن بگیر. ای امیرمؤمنان، تو از من سزاوارتری"».
پیامبر فرمود: «ای علی، آیا او را نشناختی؟ او جبرئیل بود که تو را امیرمؤمنان خواند». آن گاه علی(ع) گفت: «ای رسول خدا! انس به من خبر داد که فرموده ای بهشت مشتاق دیدار چهارتن است. این افراد کیان اند؟»
رسول اکرم(ص) با دست به علی(ع) اشاره کرد و سه بار فرمود: «به خدا سوگند، تو نخستین ایشانی». علی(ع) پرسید: «سه تن دیگر کیستند؟» رسول خدا(ص) فرمود: «سلمان، ابوذر و مقداد».

ابوذر در کلام امیرمؤمنان(ع)

در خطبه ای از نهج البلاغه، سیمای یکی از مؤمنان راستین صدر اسلام از زبان امام علی(ع) ترسیم شده است. بسیاری از شارحان نهج البلاغه معتقدند که این شخصیت، ابوذرغفاری بوده است. این خطبه، جامع ترین و صادق ترین توصیف برای ابوذر غفاری است که مردم را به اسوه قرار دادن وی برای دست یافتن به فضایل دعوت می کند.
امام در توصیف این مؤمن راستین می فرماید:
در روزهای پیشین، برادری دینی داشتم که دنیا را خوار و بی مقدار می دید. از این روی، من او را بزرگ و ارجمند می دیدم. او برده ی شکم خوارگی و در بند آرزوهای نایافته نبود. اگر هم چیزی می یافت، بسیار از آن برنمی داشت. بیشتر ایام را به خاموشی می گذراند. هنگامی که به سخن می آمد، بر هر گوینده ای چیره می شد و با بحر مواج گفتارش، عطش پرسش کنندگان را فرومی نشاند. چون فروتنی پیش گرفته بود، دیگران او را ناتوان می پنداشتند. آن زمان که به جوشش و کوشش می آمد، همچون شیر ژیان و مار زهرآگین صحراها بود. تا نزد قاضی و دادگر نمی آمد، دلیل و برهان ارائه نمی کرد. به کاری که در مانند و مثالش، راه عذری می دید، از کسی بهانه جویی نمی کرد و نخست به عذرش گوش می داد. از دردی نمی نالید، مگر هنگامی که بهبود می یافت. به گفته ی خویش جامه ی عمل می پوشاند و از کردار مکروه خودداری می کرد. اگر سخنوری، به ظاهر بر وی چیره می شد، در سکوت و باطن از او شکست می خورد.
در شنیدن، حریص تر از گفتن بود. اگر گاهی دو حادثه رخ می داد، نخست می اندیشید که کدام یک به هوا و هوس نزدیکتر است و با آن مخالفت می کرد. بر شماست که این صفات را بیاموزید و به آنها عمل کنید و اگر در انجام همه ی آن صفات ناتوان بودید، بدانید رفته رفته آموختن آنها، بهتر از ترکشان است.(23)
امام علی(ع) در واپسین وداعش با ابوذر نیز، سخنان جان سوز و ارزشمندی بیان کرد.
حضرت خطاب به وی فرمود:
ای ابوذر، تو برای خشنودی پروردگار به خشم آمدی. پس به رحمت او امیدوار باش که چنین پریشانی ای را برای رضای او به جان خریدی. این مردم برای دنیای خویش از تو ترسیدند و تو نیز برای پایداری ایمان و آیینت چنین پریشان شدی. پس دنیا را که برای آن از تو ترسیدند، به خودشان واگذار و با دینت که برای آن ترسیدی، از این مردم بگریز.
اینان چه بسیار نیازمندند به آنچه تو آنان را از آن بازمی داری و تو چقدر از آنچه آنان تو را از آن باز می دارند، بی نیازی. به زودی، در فردای قیامت، آگاه می شوی که سود سرشار با کیست و چه کسی رنج و اشکش را پایانی نیست. اگر دریچه ی آسمان ها و زمین بر کسی تنگ و بسته شود، پروردگار برای کسی که از عقوبت خداوندی در پرهیز باشد، راه گریزی می گشاید.
ای ابوذر، تنها حق است که با تو انس دارد و باطل است که از تو می گریزد. اگر تو پذیرای دنیای آنان بودی، بی شک از محبت و مهر بی دریغشان برخوردار می شدی، و اگر حتی از این کهنه سرا اندکی برای خود می گزیدی، بی تردید، تو را ایمن می داشتند و از زهر چشم آنان آسوده بودی.(24)

ابوذر در رجعت

بنابر روایت های صحیح متواتری که بسیاری از علمای نامی در کتب معتبر و گاه مستقل درباره ی رجعت نگاشته اند، پس از ظهور حضرت صاحب الامر(عج)، بنابر اراده ی حکیمانه ی الهی، امامان معصوم و گروهی از کافران محض و مؤمنان خالص زنده می شوند.
یکی از آنان که در محضر جان جانان، امام زمان(عج) قرار می گیرد، یار و صحابی رسول خدا(ص)، ابوذر غفاری است.
مرحوم مجلسی(ره) می نویسد: «چون حضرت قائم(عج) ظهور کند، در پشت کوفه با 27 تن از مردگان که زنده شده اند همراه است. پانزده تن از قوم موسی که مردم را به سوی حق هدایت می کردند و عدالت می ورزیدند، و هفت تن از اصحاب کهف، و "یوشع بن نون" وصی حضرت موسی، و سلمان فارسی، ابوذر غفاری، ابودجانه ی انصاری، مقداد و مالک اشتر.
پس اینان یاوران و حکمرانان حضرت مهدی(عج) در شهرها خواهند بود».(25)

فرازهایی از سخنان و پندهای ابوذر

امام باقر(ع) می فرماید:
روزی ابوذر در برابر کعبه ایستاد و گفت: «من جندب بن جنان هستم». مردم اطرافش گرد آمدند، آن گاه ابوذر ادامه داد: «اگر یکی از شما قصد سفر داشته باشد، زاد و توشه ی مورد نیاز را تهیه می کند. آیا برای سفر طولانی و مهم آخرت توشه برداشته اید؟» مردی از میان جمع برخاست و گفت: «خداوند تو را رحمت کند! برای ما از توشه ی آخرت بگو».
ابوذر پاسخ داد: «روزه گرفتن در روزی بسیار گرم برای روزی که همگان برانگیخته می شوند و از قبر بیرون می آیند؛ زیارت خانه ی خدا برای دست یافتن به رضای خداوند و مقاصد بزرگ؛ خواندن دو رکعت نماز در تاریکی شب برای آسان شدن وحشت قبر.
کلامتان را به دو گونه تقسیم کنید: سخن نیکویی که بهتر است آن را بر زبان آورید و سخن بدی که سزاوار است آن را بر زبان نرانید. صدقه بر مسکین را از یاد نبرید تا خداوند، شما را به این وسیله نجات دهد.
دارایی دنیا را به دو بخش(دو درهم) تقسیم کن. یک درهم را که از راه حلال به دست آورده ای، برای مخارج خانواده بگذار و درهم دیگر را برای آخرت خویش در راه خداوند انفاق کن. درهم سوم سودی ندارد و سرانجام زیان خواهد آورد. پس در پی دست یافتن به آن مباش.
در دنیا به دو گونه سخن باور داشته باش: سخنی در راه طلب مال حلال و کلامی برای آخرت، و کلام خارج از این دو قسم سودی نمی بخشد، بلکه زیان می آورد. پس، از آن خودداری کن». ابوذر سپس ادامه داد: «مرا اندیشه ی روزی که دریافتنی نیست، کُشت».(26)
امام صادق(ع) می فرمایند: «مردی به ابوذر غفاری نوشت: "ای ابوذر، ما را به چیزی از دانش هدایت فرما".
ابوذر در پاسخ او نوشت: "دانش دریای بی کرانه است، ولی بدان که تا می توانی به دوست خود بدی و خیانت نکن". مرد که مراد ابوذر را درنیافته بود، گفت: "مگر می توانیم به کسی که دوست داریم، بدی کنیم؟" ابوذر پاسخ داد: "آری، دیده ام! نفس خودت محبوب ترین و نزدیک ترین نفوس به توست. اگر گناه کنی، به نفست بدی کرده ای"».(27)
امام صادق(ع) می فرمایند:
مردی نزد ابوذر غفاری آمد و پرسید: «چرا ما این همه از مرگ بیمناکیم؟»
ابوذر گفت: «زیرا دنیای خود را آباد و خانه ی آخرت خود را ویران کرده اید و دوست ندارید از محل آباد به محل ویران منتقل شوید». مرد گفت: «رفتن ما به خانه ی آخرت چگونه است؟» ابوذر گفت: «نیکوکار مانند مسافری دور از کاشانه است که پس از دوری از خانه اش به آنجا بازمی گردد، و گناهکار مثل برده ای است که از مولایش گریخته است و او را به مولایش بازمی گردانند». مرد پرسید: «حال ما نزد خدا چگونه است؟» ابوذر پاسخ داد: «اعمال خود را به قرآن کریم عرضه کنید که می فرماید: إِنَّ الأبرَارَ لَفِی نَعِیمٍ* وَ إِنَّ الفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ».(28) مرد گفت: «پس رحمت و فضل خداوند چه می شود؟» ابوذر گفت: «إِنَّ رَحمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِّنَ المُحسِنِینَ.(29)(30)
امام موسی کاظم(ع) می فرمایند: «هنگام مرگ ابوذر از او پرسیدند: "ثروتت چیست؟" گفت: "ثروت من کردارم است". گفتند: "مراد ما از ثروت، طلا و نقره بود". گفت: "هرگز صبح و شب نکردم، درحالی که خزانه و ذخیره ای از مال داشته باشم. از حبیبم رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: خزانه ی مرد، قبر اوست"».

دست پرورده ی ابوذر

یکی از دست پروردگان و تربیت شدگان ابوذر غفاری، غلام آن بزرگوار، «جون» است.
جون، نخست غلام «فضل بن عباس» بود. آن گاه امام علی(ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید تا در خدمت آن جناب باشد. او پس از شهادت ابوذر به مدینه آمد و در خدمت امام علی(ع) بود.
به نقل ابن عساکر، وی در جنگ صفین کنار امام علی(ع) با دشمن می جنگید و بر طایفه ی «کنده» و «ازد» ریاست یافت. پس از شهادت امام علی(ع) در خدمت امام حسن(ع) و پس از شهادت او، نزد امام حسین(ع) بود. وی در منزل امام زین العابدین(ع) نیز خدمت می کرد تا واقعه ی کربلا پیش آمد و در زمره ی یاران کم شمار امام حسین(ع) قرار گرفت.(31)
او در تعمیر سلاح چیره دست بود و مهارتی به سزا داشت. در کربلا نیز شمشیر امام حسین(ع) را تعمیر کرد و سپس همانند دیگر یاران گرامی اباعبدالله به حضور حضرت آمد و اجازه ی میدان خواست.
حضرت فرمود: «تو آن روز که با ما همراه شدی در پی عافیت و آسایش بودی. پس اکنون خود را در این راه به زحمت نیفکن. از سوی ما اجازه داری که اینجا را ترک کرده، پی زندگی ات بروی».
جون عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، من در ایام راحتی و آسایش بر سر سفره ی شما بوده ام و بهره های مادی و معنوی برده ام. اکنون که روز سختی و شدتتان است از شما دست بردارم؟ گرچه بدبویم و حسبم پست و رنگم سیاه است، اما شما را به خدا سوگند، مرا از بهشت محروم نفرما تا خوش بو و شریف و روسفید شوم. به خدا سوگند که هرگز از شما جدا نمی شوم تا خون سیاهم را با خون های پاکیزه ی شما درهم آمیزم».
امام حسین(ع) به وی اجازه داد. او نیز با مولایش وداع کرد و درحالی که رجز می خواند به میدان نبرد رفت و 25 تن را به خاک هلاکت افکند تا سرانجام شهد گوارای شهادت را نوشید.
سرور و سالار شهیدان بر بالینش آمد و برایش چنین دعا فرمود: «بارالها! جون را روسفید و بویش را نیکو کن و با نیکان محشور فرما و میان او و محمد(ص) و آلش آشنایی و دوستی بیفکن».
از امام باقر(ع) روایت شده است: «هنگامی که عشیره ی بنی اسد پس از چند روز برای دفن شهدا آمدند، جسد جون را یافتند که پس از گذشت ده روز، بوی مشک و عنبر می پراکند».(32)

پی نوشت ها :

1- جمال الدین ابی الحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج33، ص297.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص404؛ ابوجعفر محمد بن الحسن طوسی، الامالی، ص83.
3- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص405.
4- ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهاج الصادقین، ج3، ص69؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(شیخ صدوق)، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، ص179.
5- توبه(9)، 34، 35.
6- محمدباقر مجلسی، حیات القلوب، ج2، ص674.
7- موسی خسروی، پند تاریخ، ج1، ص244.
8- شهاب الدین احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج4، ص64؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج5، ص187؛ یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی مالکی، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج1، ص82.
9- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص430؛ عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب والسنه والادب، ج8، ص311؛ عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج1، ص235.
10- جمال الدین ابوالحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج33، ص297.
11- همان.
12- ابن شهر آشوب، معالم العلما، ص50.
13- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص399؛ عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج1، ص235.
14- جمال الدین ابوالحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج33، ص297.
15- یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالکی، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج1، ص254.
16- همان.
17- محمد محمدی اشتهاردی، ابوذر غفاری، شهید ربذه، ص39.
18- شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق ابراهیم الابیاری، ج2، ص55.
19- همان، ص59؛ محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج4، ص228.
20- محمد محمدی اشتهاردی، سیمای ابوذر غفاری، شهید ربذه، ص40.
21- محمد باقر مجلسی، حیات القلوب، ج2، ص924.
22- همو، بحارالانوار، ج22، ص424، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(شیخ صدوق)، علل الشرایع، تحقیق صادق حسن زاده، ص176؛ همو، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، ص62.
23- سید رضی(ره)، نهج البلاغه، حکمت 289.
24- همان، خطبه ی 128؛ عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب والسنه والادب، ج8، ص300، 301.
25- محمدباقر مجلسی، رجعت، ص113؛ همو، بحارالانوار، ج53، ص139- 144.
26- محمدبن محمد بن النعمان الشیح المفید، الامالی، ص237، 238؛ سید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، ج4، ص235؛ 236؛ ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن بابویه القمی(شیخ صدوق)، الخصال، ج1، ص40.
27- محمدباقر مجلسی، حیات القلوب، ج2، ص992؛ محمد تقی التستری، قاموس الرجال، ج2، ص732.
28- انفطار(83)، 13.
29- اعراف(7)، 56.
30- ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ج2، ص458.
31- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص23؛ عباس بن محمدرضا قمی، نفس المهموم، ص264.
32- عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج1، ص238؛ علی بن موسی سید بن طاووس، لهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه ی عباس عزیزی، ص47؛ ابن نمای حلی، مثیرالاحزان، ص47.
برخی «حره» یا «حریر» یا «حریره» را نیز غلام ابوذر غفاری دانسته اند که در کربلا به شهادت رسیده است. بعضی پدر جون را ابی ملک خوانده اند و گفته اند که نام او «حوی» بوده نه جون و به این صورت نیز، در مقتل الحسین، تألیف عبدالرزاق مقرم، ص304؛ قمقام زخار، تألیف فرهاد میرزامعتمدالدوله، ج2، ص489 و تنقیح المقال، تألیف عبدالله المامقانی، ج1، ص238 ذکر شده است.

منبع :سیدنژاد، سیدرضی؛ (1389)، اسوه های جاویدان: سیری در زندگانی اصحاب وفادار پیامبر اکرم(ص)، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.