چهار توصیه برای تحکیم دوستی

در این نوشتار چهار توصیه عنوان می شود که هر انسانی در پیوندش با مردم بدانها نیازمند است: اول: غنیمت شمردن اقبال مردم برای دوستی با آنها دوم: کوتاهی نکردن نسبت به دوستان قدیمی
يکشنبه، 12 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چهار توصیه برای تحکیم دوستی
 چهار توصیه برای تحکیم دوستی

نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر



 

 


در این نوشتار چهار توصیه عنوان می شود که هر انسانی در پیوندش با مردم بدانها نیازمند است:
اول:
غنیمت شمردن اقبال مردم برای دوستی با آنها
دوم:
کوتاهی نکردن نسبت به دوستان قدیمی
سوم:
تجدید پیوند در برابر قطع پیوند
چهارم:
یانجیگری میان دو دوست درگیر با در دست داشتن شاخه ای گل

1 غنیمت شمردن اقبال مردم

در زندگی مؤمن پس از ایمان به خدا هیچ چیز زیباتر و نیکوتر از دوستی نیست در روایتی از ائمه(ع) رسیده است که:« بنده، پس از ایمان چیزی گرانبهاتر از برادر دینی به دست نیاورده است».
چنین دوستی مقدسی در رسالت الهی از یک سو نیازمند توفیق است از سوی دیگر غنیمت شمردن چنین توفیقی و چنین دوستی ای پیوسته فراهم نمی شود و فرصتی است که همچون ابر می گذرد و بر انسان است که از فرصتهای خیر بهره برداری کند تا در نهایت پشیمان نگردد که در حدیث آمده: « از دست دادن فرصت موجب غم و اندوه است».
گاهی در مسافرت یا یک میهمانی یا برخورد با یک عابر یا در یک محل عمومی فرصت به دست آوردن یک دوست به انسان ارزانی می شود که نباید چنین فرصتی را از دست داد زیرا دیگر باز نخواهد گشت. دوست خوب همچون باران است و همیشه نمی بارد و استفاده از باران به هنگام بارش همچون غنیمت شمردن دوستان است به هنگام اقبال آنها.
اگر ما اقبال مردم را برای ایجاد دوستی با آنها غنیمت نشماریم در آینده برای برقراری دوستی با آنها باید تلاش بسیاری به کار بندیم و شاید که هرگز نتوانیم به دوستی با آنان دست یابیم.
برخی از مردم هنگامی که دیگران بدیشان تمایل می یابند از آنها می گریزند و افتخار می کنند که هرگاه کسی قصد نزدیکی به ایشان را داشته باشد از او می گریزند و بدین ترتیب فرصتی را برای خود ضایع می کنند که جبران شدنی نیست.
مردم معمولاً هنگامی به انسان روی می آورند که قلبهایشان نسبت به او تمایل یابد خواه در این کار آنها مصلحتی نهفته باشد یا نه و هنگامی که قلبها از انسانی ملالت می یابد مردم او را ترک می گویند.
گاهی انسان به مقام یا موقعیتی اجتماعی دست پیدا می کند و همین موجب می شود که مردم به او تمایل یابند، در این هنگام اگر او فرد با ذکاوتی باشد از این فرصت برای یافتن دوستان بیشتر برای خود حسن استفاده را می برد والا این فرصت را از دست خواهد داد و در زمانی به جستجوی دوست خواهد پرداخت که دیگر کسی به او میلی ندارد و در نتیجه دوستی نمی یابد.
حضرت علی(ع) می فرماید:« روی گرداندن تو از کسی که به تو روی می آورد کم بهره گی است و روی آوردن تو به کسی که از تو روی گردان است بی شخصیتی است»(1).
اگر انسانی یافت شود که به ما تمایل یافته است ما نیز نباید این فرصت را از دست دهیم زیرا روی گرداندن از او به معنای کاهش بهره و عدم توفیق است.
آری، اگر روی گرداندن ما از او برخاسته از فسق و فجور یا کفر او باشد چنین امری طبیعی، انسانی و اسلامی است اما روی گرداندن از برادر مؤمن نظیر چشم پوشی از مقامی بزرگ یا منزلتی اجتماعی یا نظایر آن است، و در برابر تمایل ما نسبت به کسی که گرایشی به ما ندارد موجب حقارت و بی شخصیتی ما خواهد شد پس چگونه باید به کسی نزدیک شویم که تمایلی به ما ندارد؟
انسان حکیم از اقبال مردم به او برای ایجاد دوستی حسن استفاده را می کند و نسبت به دوستی کسی که توجهی به او ندارد گرایش نشان نمی دهد. نزدیک به چهار میلیارد و ششصد میلیون نفر در زمین زندگی می کنند و ما می توانیم به جای کسی که از پذیرش ما سرباز می زند فرد دیگری را برگزینیم و می توانیم به نقاط دیگری برویم که هزاران نفر به دوستی ما مشتاقند و نباید خود را در دوستی شخصی محدود کنیم که تمایلی به ما ندارد چنانکه نباید تنها زندگی کنیم زیرا فردی پیدا می شود که دوستی ما را بپذیرد.
انسانی که می تواند همسر خود را تغییر دهد چگونه نمی تواند دوستی را که نسبت به او بی تمایل است به دوستی تبدیل کند که مشتاق به اوست.
پس صحیح نیست که انسان در راه دوستی ای غیرمقدس یعنی دوستی فردی که نسبت به او گرایشی ندارد خویش را به حقارت کشد.

2 کوتاهی نکردن نسبت به دوستان قدیمی

دوستی نیز همچون درخت است که قیمت آن در رشد و سابقه ثمردهی آن می باشد هرچیز نویی نیکوست مگر سه چیز که به قول شاعر عرب، کهنه آن مطلوب است: دوستی، سرکه و حمّام.
سرکه ای که قدیمی نباشد سرکه خوبی نیست و حمامی که جدیداً ساخته شده و هنوز معایبش مشخص نشده حمام مطلوبی نخواهد بود، دوست نیز چنین است و در طول دو روز نمی توان با دوستی هماهنگی یافت و این هماهنگی پس از سالها معاشرت حاصل می شود، و از همین رو دوستان دوران کودکی قیمت حقیقی خود را در زندگی دارند.
ارزش دوستی قدیم به این دلایل است:
اولاً دوست قدیمی به نسبت انسان، تاریخی است که بر دو پا راه می رود و هنگامی که انسان او را می بیند تاریخی را به خاطر می آورد که طی مدتی طولانی با او پشت سر گذاشته است، تاریخی آکنده از غم و شادی و از همین جاست که زندگی خود را بر جبین این دوست، نقش شده می یابد.
دوم آن که پیوند با دوست قدیمی پیوندی استوار است و عمق این پیوند به هنگام شدت و راحت ارزیابی شده است از همین رو می توان نیت یک دوست قدیمی را از خطوط چهره او خواند و به نظریاتش آگاهی یافت و دانست که به چه چیز تمایل دارد چنین دوستی برای انسان منطقه ای مکشوفه است که در آن هیچ گونه بیشه زار ناشناخته ای وجود ندارد که با پرهیز و هراس از زیر و بمهای صدایش عمق این بیشه زار را حدس زد بلکه به آسانی می توان دریافت چه زمان خشمگین است و کی آرام می گیرد و از چه چیز تنفر دارد؟
سوم آن که توافق با چنین دوستی توافقی عمیق و استوار است که هیچ گونه تردید و پیچیدگی بدان راه ندارد و همچون آفریده خدا فطری است.
بنابراین دلایل و نظایر آن، احادیث شریف اهمیت بسیاری برای پاس داشتن دوستان قدیمی قایل شده اند.
پیامبراکرم(ص) می فرماید: « خداوند استمرار برادری قدیمی را دوست می دارد پس آن را ادامه دهید» (2)، و حضرت علی(ع) می فرماید: « از هر چیز جدید آن را برگزین و از میان برادران قدیمی ترین ایشان را انتخاب کن»(3).
هرگاه تصمیم خریدن خانه، ماشین یا فرشی را داری جدیدترین آنها را خریداری کن اما در مورد دوستان، قدیمی ترین آنها را برگزین.
این بدان معنا نیست که دوستان جدیدی را به دست نیاوریم بلکه بدان معناست که باید دوستان قدیمی خود را حفظ کنیم و در کنار آن پیوندمان را با دوستان جدید ارزیابی کنیم تا ما در آنها و آنها در ما ذوب شوند و ما آنها و متقابلاً آنها ما را جذب کنند پس دوستی حقیقی دوستی سالهاست نه دوستی چند روزه.
حضرت علی(ع) می فرماید: «از نشانه های کرامت نفس است گریه بر روزهای از دست رفته و ناله و زاری بر دوری از وطن و حفظ دوستان قدیمی»(4)، گریه بر روزهای گذشته به جهت بهره نبردن به شکل صحیح از آن و زاری بر محلّ نشو و نما و محافظت از دوستان قدیمی از نشانه های مردانگی و کرامت نفس است.
به همین سبب است که در وصیت داود نبی به پسر خود سلیمان نبی آمده است که:«فرزندم دوست قدیمی خود را مادامی که راهش را از تو کج نکرده به دوستی که از او استفاده می کنی تبدیل مکن و وجود یک دشمن را اندک مشمار و وجود هزار دوست را زیاد مپندار»(5).
برخی از افراد امور را تنها در هنگام شکوفه کردن آن می خواهند و صبر نمی کنند تا این شکوفه بشکفد و دوستی را در اولین ملاقات می جویند بدون آن که بر مشاکل دوستی شکیبایی ورزند و به همین سبب خیلی زود خسته شده و دوستی را به دوست دیگر تبدیل می کنند تا آن که همگی را از دست می دهند. این عادت موجب از دست دادن دوستان و فراری دادن یاران می گردد و مادامی که دوستانمان محبت خود را برای ما حفظ کرده اند نباید از آنها خسته شد و باید تا می توانیم به شمار دوستان خود بیفزاییم چنانکه در حدیث آمده است: یک دشمن بسیار است و هزار دوست کم.
اسلام همان گونه که از ما می خواهد دوستان قدیمی را پاس داریم به حفظ دوستان پدرانمان نیز فرا می خواند. پیامبراکرم(ص) می فرماید:« با دوستان پدرانتان قطع رابطه نکنید که نورتان به خاموشی می گراید»(6). لا تقطع آوداء ابیک، فیطفأ نورک»
باید نزد دوستان پدرانمان برویم و به عنوان امتداد خط دوستی آنها با پدرانمان، با آنها ارتباط دوستی برقرار کنیم.
در حقیقت هنگامی که آدمی با دوستان پدر خود دوستی می ورزد با تاریخی پیوند برقرار می کند که پدرش قبلاً آن را آزموده است.
ارزش دوستی به استقامت در آن و ادامه دادن آن است.
همان گونه که اگر انسان نامه ای را تا نیمه بخواند و سپس آن را رها کند از آن سودی برنمی گیرد یا درسی را که آغاز می کند و در نیمه راه آن را ترک می کند و در نتیجه طرفی نمی بندد دوستی نیز اگر در نیمه راه رها گردد سودی از آن برنمی خیزد و ارزش دوستی در استمرار بخشیدن بدان است.
اسلام همان گونه که از ما می خواهد تا از دوستان قدیمی خود خسته نشویم به ما دستور می دهد تا با کسانی که در دوستی خسته می شوند ارتباط دوستی برقرار نکنیم.
امام صادق(ع) می فرماید:« به دوستی کسی که در دوستی تو خسته و مانده است اعتماد مکن زیرا هنگامی که بیش از هر زمان به او اعتماد داری رهایت می کند و هنگامی که بیش از هر زمان به او نزدیکی با تو قطع پیوند می کند». و نیز می فرماید:« برای انسان خسته و مانده نه علمی است نه دوستی و نه بهره ای در این دنیا».
زندگی و روابط اجتماعی و دوستیها براساس استقامت استوار است و کسی که نمی تواند بر آن شکیبایی ورزد نخواهد توانست دوستان بیشتری به دست آورد و آنها را افزایش دهد بلکه آنها را یکی پس از دیگری از دست خواهد داد.
امام صادق(ع) می فرماید:« خستگی، دوستی را به تباهی می کشاند». بنابراین در زمینه دوستی ما نیازمند آنیم که به این توصیه عمل کنیم: دوستان قدیمی را حفظ کنیم و در ایجاد دوستیهای جدید خسته و مانده نگردیم.

3 تجدید پیوند در برابر قطع پیوند

آیا اگر دیوار خانه شما ترک بردارد از آن چشم می پوشید؟ آیا اگر لباس شما چرکین شود آن را کنار می اندازید؟ بدون تردید انسان از چیزی که برای آن به زحمت می افتد یا پولی می پردازد چشم پوشی نمی کند.
در مورد دوستان نیز همانند امور مادی رفتار می کنیم و هرچه دوستمان نسبت به ما خطا کند البته مشروط بر آن که با شرع مقدس تعارض نیابد از او چشم نمی پوشیم ما باید در دوستیهایمان با مردم خود ساخته باشیم و آن قدر با قطع رابطه مبارزه کنیم تا سرانجام با آنها پیوند برقرار سازیم.
خودسازی در دوستی یعنی نادیده گرفتن اشتباهات دوستان و این که اصل منحرف نبودن این پیوند را برتر از هر چیزی بدانیم و در برابر سخن نابجا یا خطای دوست یا حتی جنایت او گذشت و عفو در پیش بگیریم، زیرا دوست بهایی دارد که در لحظه خشم یا تندی ارزیابی نمی شود بلکه باید آن را در تمام زندگی ارزشیابی کرد.
هنگامی که انسان از لغزشهای دوستانش چشم نمی پوشد تنها خسارت آنها را برگزیده است و آیا آسان است که انسان از دوستانش چشم بپوشد؟
حضرت علی(ع) می فرماید:« در شگفتم از کسی که بندگان را با پول خود می خرد اما آزادگان را با نیکی خود نمی خرد».
اگر دوست انسان از گروههایی باشد که دوستی با آنها پسندیده نیست بهتر آن است که از همان آغاز با آنها دوستی نکند اما درباره دوست خوب باید قطع رابطه را با پیوند بیشتر و کم لطفی را با لطف بیشتر پاسخ داد. حضرت علی(ع) می فرماید: « برادرت را با احسان و نیکی مؤاخذه کن و شرّش را با نیکی بدو بازگردان»(7)، و نیز می فرماید:« هرگاه برادرت با تو قطع پیوند کرد خود را بر ایجاد پیوند با او وادار»(8).
باید در برابر غرور درونی ایستاد زیرا نفس به عقب ننشستن تمایل دارد ولی ما این غرور و تکبر را با ایجاد پیوند با ایشان درهم می شکنیم. امام(ع) چنین می افزاید:« و هنگام خودداری او تو به او ببخش و هنگام دوری او تو به او نزدیک شو و هنگام سختگیری او تو به او نرمی نشان ده و گناه او را معذور دار تا آن جا که گویی بنده او هستی»(9) زیرا او معصوم نیست و گاهی تمایل می یابد از تو کناره گیرد ولی تو به او نزدیکی بجوی ممکن است او در برابر تو سختگیری کند ولی تو با او گرم باش.
و حتی اگر روزی نسبت به تو گناهی مرتکب شد عذری را پیدا کن تا بتوانی بدین وسیله گناه او را توجیه کنی.
این چیزی است که حضرت علی در رفتار ما نسبت به دوست مؤمن از ما طلب می کند:« تا آن جا که گویی بنده او هستی».
در این جا این سؤال پیش می آید که اگر باید در برابر دوستان و کسانی که می خواهیم آنها را جذب کنیم ذلیل باشیم پس این حدیث چه سرنوشتی می یابد که می فرماید:« خداوند همه چیز را به بنده مؤمن خود واگذاشته ولی به او اجازه نداده تا خود را ذلیل کند»(10). حضرت علی(ع) پاسخ این سؤال را چنین می فرماید:« ولی باید مراقب باشید که این کار را در غیر موضع آن به کار نبندید یا در برابر غیر اهل آن انجام ندهید»(11).
درباره فروتنی با دوستان ملاکها و حدودی در کار است. اولاً باید کسی را که در برابر او تواضع می کنی بشناسی، چنانکه قرآن می فرماید:« در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران، سرکش»(12).
و سپس باید دانست چه زمان و با چه کسی باید تواضع نشان داد زیرا گروهی از مردم تواضع انسان را ارج نمی نهند و چنین می پندارند که تواضع در برابر آنها بدین معناست که آنها پیوسته بر حقّند و برتر از مردمند، این جماعت شایستگی تواضع را ندارد.
یکی از دوستان این ماجرا را برای من نقل کرد که:
« یک بار که به اندونزی سفر کرده بودم به یکی از دوستان خود وارد شدم او در نخستین شب ورودم از من پرسید: آیا برایت شام بیاورم؟ و من با آن که گرسنه بودم از روی شرم و حیا پاسخ منفی دادم و آن مرد نیز سخن مرا پذیرفت و آن شب بدون شام و گرسنه خوابیدم. صبح روز بعد مقداری غذا برایم آورد که باز از روی شرم و حیا تنها مقدار کمی از آن را خوردم و میزبان من ظهر آن روز باقیمانده خوراک صبح را آورد و شام و صبح روز بعد نیز به همین ترتیب گذشت. روز بعد برای انجام کاری تصمیم به خروج از خانه گرفتم و می خواستم پس از انجام کار دوباره به خانه این مرد بازگردم زیرا او میزبان من بود. در این هنگام آن مرد از من پرسید: آیا ظهر برمی گردی؟ و من از روی شرم و تعارف پاسخ منفی دادم و بعد از ظهر آن روز به خانه بازگشتم ولی آن مرد در خانه نبود. به خانواده او گفتم: آیا می توانم داخل شوم؟ گفتند: خیر؟ صاحب خانه به ما چنین چیزی نگفته است، و بدین ترتیب به منزل شخص دیگری رفتم و در را کوبیدم و او در را باز کرد. گفتم: آمده ام تا احوالت را بپرسم و از وضع و حالت آگاهی یابم، چگونه ای؟ او در پاسخ گفت: خوب، و سپس از من پرسید که داخل می شوم یا نه و من نیز طبق معمول پاسخ منفی دادم و او نیز خداحافظی کرد و در را به روی من بست. در این لحظه تصمیم گرفتم به خانه اول باز گردم و از او بپرسم که این چه شیوه دوستی است؟ او در پاسخ با حالت انکار پرسید: کدام شیوه؟ گفتم: در شب اول از من پرسیدی که برایت شام بیاورم یا نه و من پاسخ منفی دادم و تو چیزی نیاوردی و در روز دوم اندکی غذا آوردی و من مقداری از آن را خوردم و تو نهار و شام مرا باقیمانده آن غذا دادی و در روز دوم از من پرسیدی که آیا ظهر برمی گردم یا نه؟ و من جواب منفی دادم و تو هم آن را جدی گرفتی، این چه شیوه ای است؟ وی گفت: این گونه امور در این جا عادی است، من از تو پرسیدم و تو خود جواب منفی دادی و از آن گذشته ما به قدر ظرفیت معده ات از تو پذیرایی کردیم. من به او گفتم: هنگامی که ما دوستی را به خانه مان می خوانیم او از ما سپاسگزاری می کند و در حالی که در اوج گرسنگی است خود را سیر نشان می دهد. دوستم گفت: این گونه تعارفات میان دوستان در این جا رایج نیست».
بنابراین باید دانست که کجا باید تعارف کرد و در برابر چه کسی و چگونه باید تواضع به خرج داد؟ گاهی در برابر کسی تواضع می کنیم که موجب فخرفروشی او به تو می شود و یا در برابر انسانی فروتنی می کنیم که موجب افزایش تکبر او می گردد. باید در برابر این گونه مردم تکبر به خرج داد نه تواضع و فروتنی. در حدیث آمده است که:« تکبر ورزیدن در برابر انسان متکبر عبادت است».
در دعای مکارم الاخلاق قطعه کاملی است که انسان را به روش والای رفتار با مردم راهنمایی می کند. امام زین العابدین(ع) می فرماید:
« پروردگارا مرا راهنمایی کن تا با کسی که نسبت به من حیله و نیرنگ به کار برده با نصیحت و خیرخواهی معارضه کنم و کسی را که از من دوری گزیده با نیکی پاداش دهم و به کسی که مرا محروم ساخته ببخشم و در برابر کسی که با من قطع پیوند کرده پیوند برقرار کنم و با کسی که غیبت مرا کرده با یاد نیک مخالفت ورزم و کار نیک را سپاس گویم و از بدی چشم پوشم».
حضرت علی(ع) می فرماید: « از برادرت اگرچه فرمانت نبرد فرمان بر و اگرچه از تو دوری کرد با او پیوند برقرار کن»(13)، و نیز می فرماید:« تحمل بدیهای برادر از جوانمردی است»(14).
معمولاً بدیهای دوست را کسی تحمل نمی کند مگر کسی که روحی بزرگ و اندیشه ای راسخ داشته باشد و به همین سبب انسان بزرگی را نمی بینیم مگر آن که نسبت به دوستانش فروتن است و انسان بزرگی را نمی بینیم مگر آن که به سبب فروتنی و خشوع، پایگاهش در میان مردم استوار می گردد.
اما کسانی که بدیهای دوستان خود را تحمل نمی کنند و پاسخ قطع رابطه را با قطع رابطه بیشتر می دهند، انسانهایی کوچکند.
ببینید چگونه هنگامی که میوه های یک درخت زیاد می شود سرخم می کند، و چگونه عظمت دریا در تواضع آن است و با همین تواضع توانسته گنجهایی را در خود جای دهد و اگرچه انسان توانسته مقداری از آن را کشف کند ولی مقدار بسیاری همچنان ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین ارزش افراد به خودسازی آنها در دوستی و التزام به اصل حفظ دوست است.
هرگاه بخواهیم بنا به دلایلی با دوست خود قطع رابطه کنیم نباید همه رشته های پیوند با او را بگسلیم بلکه باید دری را باز بگذاریم تا هنگامی که امور در مجرای خود قرار گرفت بتوانیم به سوی آنها باز گردیم.
حضرت علی(ع) می فرماید:« اگر خواستی با برادرت قطع رابطه کنی باقیمانده ای را بگذار که اگر روزی مسأله برای او روشن شد بتواند با تو ارتباط برقرار کند»(15).

4 میانجیگری میان دو دوست درگیر با در دست داشتن شاخه ای گل

دوستی فاقد عصمت است و گاهی اختلاف، مشاجره و قهر در میان دوستان رخ می نماید. در این جا ما چه نقشی داریم؟
معمولاً انسان در این گونه حالات سه موضع گیری دارد:
1- اهمیتی به مسأله نمی دهد و آن را از مسئولیتهای خود به شمار نمی آورد بلکه مسأله را رها می کند تا زمان خود، آن را حلّ کند.
این موضع گیری در میان برخی از مردم ناشی از بی مبالاتی و عدم درک احساسات دیگران است.
2- موضع گیری منافقانه: بدین معنا که انسان اختلاف میان دو دوست را عمیقتر می کند و نزد هریک از دو دوست نغمه اختلاف سر می دهد تا آن که دو دوست را به بن بست می کشاند این موضع گیری یک انسان دوروست.
3- به هریک شاخه ای از درخت زیتون می دهد و همه توانش را برای اصلاح اختلاف آن دو به کار می بندد و پیش هریک از آن دو سخنان نیکویی از دیگری نقل می کند تا این که آن دو را به نقطه تماس می رساند و یخهای دوری میان آن دو را آب می کند و آب را به مجرای آن باز می گرداند. این همان برخورد مطلوب اسلامی است.
حضرت علی(ع) در آخرین وصیت خود برای دو فرزندش حسن و حسین(ع) پیش از آن که از امور اساسی دین نظیر نماز، روزه، جهاد، حج و نظایر آن سخن بگوید می فرماید:« شما دو نفر و همه خانواده و فرزندان و هرکسی را که این نامه به او می رسد به تقوای خدا و نظم در امور وصیت می کنم. خدا را در اصلاح امورتان که من از جدتان رسول اکرم(ص) شنیدم که می فرمود اصلاح امور از یک سال نماز و روزه برتر است»(16).
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:« صدقه ای که خدا آن را دوست دارد اصلاح امور مردم است هرگاه به تباهی گرایید و نزدیک کردن ایشان به یکدیگر است هرگاه از هم دوری گزیدند»(17). و نیز می فرماید:« هر دروغی در روز قیامت مورد سؤال قرار می گیرد مگر در سه موضع: مردی که در جنگ نیرنگ می کند که در این صورت مسؤولیت دروغ از او برداشته شده است و مردی که میان دو نفر را اصلاح می کند و سخنانی را از قول یکی می زند که او نگفته است و مردی که به خانواده خود چیزی را وعده دهد و نمی خواهد آن وعده را انجام دهد».
امام سه موضع را مشخص می فرماید که می توان در آن دروغ گفت: نخست در جنگ، و این همان چیزی است که حضرت علی(ع) در جنگ خندق انجام داد هنگامی که عمرو بن عبدود به سوی حضرت آمد وی فرمود: دو نفر در برابر یک نفر و چون عمرو به پشت سر خود نگاه کرد تا ببیند چه کسی به یاری او آمده حضرت با شتاب ضربه ای به ران او زد و او بیهوش بر زمین افتاد.
دوم در اصلاح میان دو دست طرف دعوا، زیرا گریزی نیست مگر آن که سخنان گوارایی را از زبان آن دو- ولو به دروغ- بیان داریم.
و سوم هنگامی که فرد به خانواده اش چیزی را وعده دهد و نتواند آن را به انجام رساند.
دوستی این داستان را برایم نقل می کرد:
« اختلاف عمیقی میان پدر و عمویم ظهور کرد و موجب قطع رابطه میان آن دو شد و مدتی طولانی ادامه یافت. در این میان من احساس می کردم که هر دو به مصالحه تمایل دارند ولی هیچ کس میان آن دو وساطت نمی کرد. یک بار که پدرم برای زیارت اماکن مقدس به مسافرت رفته بود با خود اندیشیدم که هنگام بازگشت او، میان این دو آشتی برقرار کنم. به پدرم گفتم: شنیده ام که عمویم می خواهد برای عرض سلام پس از بازگشتتان از مسافرت به حضورتان برسد، و با این سخن پدرم شگفت زده شدم که: مقدمش گرامی باد. او برادر عزیز من است و میان من و او جز خیر نیست، و اضافه کرد که من مدتهاست منتظر اویم.
من بسرعت نزد عمویم رفتم و به او گفتم: پدرم از تو گله بسیار دارد و می گوید: آیا حق نیست پس از بازگشت از زیارت به دیدار او بروی؟ عمویم نیز همان احساساتی را اظهار کرد که پدرم نسبت به او اظهار می کرد. او گفت آری عزیزم، من منتظر فرصتی بوده ام تا خدمت او برسم و به خواست خدا همین امروز برای دیدارش خواهم آمد. و چند ساعت بیشتر نگذشته بود که پدر و عمویم یکدیگر را در آغوش کشیدند و اشک برادری از دیدگانشان جاری شد و هریک به دیگری می گفت: چرا در طول این مدت هیچ کس به فکر میانجیگری میان آن دو نیفتاده بود و سپس هر دو مرا در آغوش گرفتند و مبلغی را برای من مقرر کردند تا به پاداش این کار نیک به زیارت امام حسین(ع) مشرف شوم».
میان بسیاری از دوستان و حتی بسیاری از ملتها اختلافات پیش پاافتاده ای رخ می دهد و همین اختلافات اندک اندک به دوری میان آنان و سپس به قطع رابطه آنها تبدیل می شود و پس از آن که دو طرف تنبّه یافتند، به آشتی گرایش می یابند ولی طرف سومی یافت نمی شود تا در حلّ این نزاع به میانجیگری بپردازد و بدین ترتیب قطع پیوند در حالی ادامه پیدا می کند که هر دو طرف به مصالحه تمایل دارند. بنابراین باید این توصیه را در نظر داشت که هنگام ظهور اختلاف میان دو دوست حامل گل سرخ آشتی برای آن دو باشیم.

پی نوشت ها :

1-نهج البلاغه/ حکمت 451/ص 555
2-کنزالعمال/ص 54
3-غررالحکم
4-بحارالانوار/ج74/ص 260
5-بحارالانوار/ج71/ص 264
6-بحارالانوار/ج71/ص 187
7-نهج البلاغه/ حکمت 108/ص 501
8-نهج البلاغه/ نامه 31/ص 603
9-نهج البلاغه/ نامه 31/ص 403
10- مشکاة الانوار/ ص 245
11-نهج البلاغه/ نامه 31/ص 403
12-مائده/ 54
13-بحارالانوار/ج71/ص 212
14-غررالحکم
15-بحارالانوار/ج74/ص 168
16-نهج البلاغه/ نامه 47
17-بحارالانوار/ج83/ص 369

منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما