دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی (2)

همه مکتب های انسان شناسی لازم می بینند تا به خواسته ها، علائق، محدودیت ها و اهداف انسانی توجه کنند و به نیازهایی همچون آرامش، امید، رضایت خاطر، لذت بردن از زندگی، شکوفایی، کمال جویی و... پاسخ دهند. بزرگترین مکتب های
سه‌شنبه، 14 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی (2)
دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی )2(






 

1ــ کارکرد دکترین مهدویت از منظر انسان شناسی

همه مکتب های انسان شناسی لازم می بینند تا به خواسته ها، علائق، محدودیت ها و اهداف انسانی توجه کنند و به نیازهایی همچون آرامش، امید، رضایت خاطر، لذت بردن از زندگی، شکوفایی، کمال جویی و... پاسخ دهند. بزرگترین مکتب های انسان شناسی معاصر و روان شناسان برای پاسخ دادن و تأمین این نیازهای انسانی با ادیان اشتراک دارند و گاه به رقابت می پردازند. روان شناسان بزرگ برای پاسخ دادن به نیاز انسان ها و تحقق بهداشت روان از شیوه های متفاوتی استفاده می نمایند، زیگموند فروید از راه لذت جویی، آلفرد آدلر از راه قدرت جویی و یا ویکتوریا فرانکل از راه معناجویی در زندگی، بهداشت روان را قابل تحقق می دانستند یا حتی روان شناسان بزرگ در این مسیر گاه تحت تأثیر ادیان هندی به دنبال تکنیک هایی در جهت تحقق این امر بوده اند.
بزرگترین فیلسوفان و انسان شناسان اگزیستانسیالیست و دیگر اندیشمندان قرن بیستم کوشیدند تا به پرسش های زندگی پاسخ دهند و در این مسیر راهکارهایی را عرضه نموده اند، عده ای از آنان همچون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، کامو، کافکا و امثال آنها نگاهی الحادی به زندگی داشتند به طوری که کامو و کافکا زندگی را بدون غایت و پوچ می دانستند و یا فردی همچون سارتر زندگی را برآمده از شور و شوق کودکانه می دانست و با بی اعتمادی به حیات اخروی، مرگ را پایان راه و زندگی را تکرار مستمر تلقی می نمود.
کامو زندگی را تشبیه به تخته سنگی می کرد که به دست انسان دهند تا از پای کوه به بالای کوه ببرد اما پس از طی این راه آن را از کوه می غلتانند و دوباره از او می خواهند تا این کار را انجام دهد. کامو زندگی را به مانند تکرار پی در پی این عمل، امری تکراری، بی فایده و گریزناپذیر می دانست اما از انسان می خواهد که هیچگاه تسلیم نشود و این وضعیت را تحمل کند.
همچنین فردی مانند سارتر که تصویری منفی و ستیزه جویانه از خداوند و حتی عالم دارد، خدا را محدود کننده وجود انسان می داند و چون نمی تواند در ذهن خود میان وجود خداوند با اراده و اختیار بشر سازگاری ایجاد کند، از اینرو خداوند را برای تحقق اراده آزاد بشر به کنار می گذارد تا آزادی انسان به کمال برسد و محدود نشود. وی گمان می برد که وجود خداوند مخالف آزادی بشر می باشد و رابطه خداوند و انسان را همچون رابطه یک برده با ارباب می پندارد که وجود ارباب سلب کننده اراده و آزادی برده است.
این عده از انسان شناسان اگزیستانسیالیست و ملحد کوشیدند تا به پرسش های انسان خسته شده از جنگ جهانی دوم پاسخ دهند و او را که از جنگ، علم و کلیسا دلزده است به نیروهای درونی خویش متکی سازند، به طوری که این گرایش به قابلیت ها و توان های درونی در نگرش بسیاری از فیلسوفان، هنرمندان و متفکران پس از جنگ جهانی دیده می شود. این طیف به جهت تنفر از نهاد کلیسا، به خداوند هم پشت نمودند و رابطه خویش را با او و آسمان قطع نمودند. از اینرو تنها راه پیش روی این عده از اندیشمندان، این بود که انسان رها شده از جنگ را به زندگی امیدوار کنند و خواستند این کار را، بدون نگرش دینی و اخرویت اندیشی و با تکیه بر اراده و استعدادهای انسان انجام دهند.
عده ای دیگر از اندیشمندان اگزیستانسیالیست همچون کی یر کگور، کارل یاسپرس، گابریل مارسل و دیگر پیروان موحد این رویکرد انسان شناسانه برخلاف فیلسوفان پیشین در پاسخ به پرسش های انسان معاصر به جنبه های الوهی، متافیزیکی و ایمان روی آوردند و برخلاف سارتر که رابطه انسان را با خدا رابطه ارباب و برده و زورگویانه قلمداد می نمود، رابطه انسان و خدا را رابطه عاشق و معشوق و رابطه ایمانی دانستند. به مفاهیم فرامادی، وجود غایت در زندگی و ایمان درونی توجه نمودند و مخاطبان خویش را برای سعادتمندی به خداباوری، ایمان گروی و اهداف اخروی توصیه نمودند.
همچنین در میان ادیان، پاره ای از آنها در ساختار آموزه ای و نظام اخلاقی خویش به انسان شناسی نزدیک ترند و گاه نگاهی انسانی تر به مشکلات و دغدغه های انسان دارند، به عنوان مثال ادیان هندی می کوشند تا به پرسش های مهم زندگی پاسخ مثبت دهند. آئین بودا با طرح روش ها و راهکارهایی همچون تمرکز و مراقبه می خواهد انسان را از توهمات ذهنی و تردیدهای روحی نجات دهد و به آرامش و رهایی از اضطراب درونی برساند، حتی این مکتب الهام بخش بسیاری از فیلسوفان بزرگ همچون شوپنهاور، نیچه و هایدگر و روان شناسان نوین گردید. بی تردید این تأثیرپذیری فیلسوفان بزرگ و روان شناسان به جهت نیازی است که توده انسان ها از جنبه انسان شناسانه به راهکارهای ثمربخش در خود می بینند.
حال در اعتقادات اسلامی و در حوزه دکترین مهدویت این پرسش نیز وجود دارد که آیا آموزه مهدویت می تواند پاسخ یا راهکارهای راهبردی برای حل مسائل انسانی ارائه دهد؟ و حال که یکی از بزرگترین آرمان های ادیان ابراهیمی کمک در مسیر تحقق رشد و کمال انسان ها است و انبیاء آمده اند تا استعدادهای انسانی را شکوفا کنند و با آموزه های وحیانی و با حرمت نهادن به حریم و کرامت انسانی و رسمیت بخشیدن به تمامی ابعاد وجودی انسان او را احیاء نمایند، آیا نگرش مهدوی از جنبه انسان شناسانه راه حل و پاسخی را برای پرسش های وجودی و اصیل انسان ها ارائه نموده است یا خیر؟

انسان شناسی عصر جدید

نگاهی به وضعیت انسان شناسی معاصر بیانگر این است که علی رغم ادعای بشر معاصر که تصور می کند به رشد و توسعه در عرصه تمدن و فرهنگ دست یافته، در بسیاری از امور نسبت به انسان دوره جاهلیت هیچ تفاوتی پیدا نکرده است. به عنوان مثال در عصر پیامبر زنان را زنده به گور می کردند و برای جنس زن ارزش قائل نبودند و آنان را به منزله مال و ثروت خویش تلقی می نمودند، امروز هم زنان زنده به گور می شوند، با این فرق که در عصر جاهلیت، جسم آنان دفن می شد، اما امروزه روح زن دفن می شود و تحقیر می گردد، امروزه در عصر اینترنت و کامپیوتر که برای فروش اجناس و کالا، تبلیغات تجاری و لذت جویی، به جنسیت زن توجه می شود، چه تفاوتی میان عصر جاهلیت و عصر مدرن وجود دارد؟! به نظر می رسد با وجود اینکه امروزه جنبش زنان یا فمنیسم یکی از جنبش های عصر نوین تلقی می گردد و زنان گمان می برند که به آزادی و فرهیختگی رسیده اند، اما از تحقیر زنان کاسته نشده است و فضلیت و کرامت زن دغدغه اصلی انسان شناسی عصر مدرن نبوده و تنها به استیفای بخشی از حقوق زنان اکتفاء شده است.
از دیگر عناصر انسان شناسی در عصر حاضر اهمیت مرز جغرافیایی، زبان، نژاد، تاریخ و دیگر امور قراردادی و توافقی میان ملت ها است. این عناصر و شاخص ها در میان ملت ها به قدری بر احساسات، عواطف و افکار مردم تأثیر گذارده است که اگر فردی در دورترین نقطه یک کشور کشته شود و یا بر اثر جنگ یا بلایی طبیعی از دنیا رود، با او احساس همدردی خواهیم داشت، اما نسبت به کسی که در کشور دیگر و در بیرون از مرز جغرافیایی به یکی از این عوارض و بلایا دچار شود، این احساس همدردی را نسبت به او به طور شایسته ابراز نمی داریم. در تحلیل روان شناسانه از مسئله باید گفت، این امر به این جهت است که مرز جغرافیایی که صرفاً امری قراردادی است، مورد پذیرش ما قرار گرفته و ملاک قضاوت و داوری قرار داده شده است، به این خاطر ناخودآگاه، به همدردی با یک هم وطن می پردازیم اما با غیر هم وطن که شاید از جهت زبان، تاریخ و فرهنگ با ما سنخیت بیشتری هم داشته باشد، به جهت تفاوت در ملیت و مرز جغرافیایی، همدلانه رفتار نمی کنیم، به عنوان مثال یک ایرانی ممکن است به مهاجران افغانی و عراقی، همانهایی که یک زمان، سرزمین شان جزئی از ایران تلقی می شد، نگاه یک شهروند درجه دوم و مهاجر را داشته باشد، اما اگر فردی در دورترین نقطه کشور باشد، او را هم وطن تلقی کند. آیا وطن در انسان شناسی جدید به همان معنایی است که در فرهنگ دینی و انسان شناسی اسلامی بیان می شود؟! آیا ما پیرو پیامبری هستیم که میان انصار و مهاجر، پیوند اخوت و برادری ایجاد نمود؟! پیامبری که می خواست، برتری های عشیره ای، زبانی، و ملی را به فضلیت های دینی و انسانی تبدیل نماید و به جهت همین فضلیت های دینی و تقوایی، یک جوان را فرمانده جنگ می کند اما این منصب را به پاره ای از ریش سفیدان که در آن جنگ به دستور پیامبر باید شرکت می کردند، اعطاء نمی کند و آنگاه که دلیل انتخاب را از پیامبر اکرم می پرسند، ایشان جواب می دهد که اسامه حافظ قرآن و پارسا است. در واقع پیامبر صلوات الله علیه و آله، با این عمل فهماند که خویشاوندی و یا به تعبیر ابن خلدون «عصبیت» ملاک فضیلت و محور انسان شناسی اسلامی نیست بلکه نخبه گرایی و برتری به ارزش ها و فضیلت های انسانی و دینی است. هرچند پس از وفات پیامبر اکرم، آنان که به بلوغ فکری نرسیده بودند تا منطق موجود در سخن و رفتار پیامبر را بفهمند، این سنت را کنار نهاده و جامعه اسلامی را قرن های متمادی در جاهلیت و عقب ماندگی نگه داشتند، اما امروزه می بینیم، پس از قرن ها فاصله زمانی از سنت نبوی، در انسان شناسی قرون اخیر مفهوم فضیلت مداری و نخبه گرایی از جنبه تئوریک ــ نه عملی و کاربردی ــ رخ نشان داده و با ذائقه انسان ها و اندیشمندان علوم اجتماعی خود را سازگار نموده است.
تصور کنید اگر مردم همه دنیا و همه کشورها همچون یک ملت و جامعه تلقی می شدند و همه نسبت به یکدیگر همان احساس همدردی را می داشتند که نسبت به خانواده خویش دارند، چقدر نیکو بود! به عنوان نمونه گاه دیده می شود پس از پاره ای از حادثه های جهانی، همچون جنگ، زلزله و یا دیگر حوادث، پاره ای از انسان های دیگر جوامع و دیگر سرزمین ها بر اساس عواطف و احساسات فطری خود، به ابراز احساسات و همدردی می پردازند و تلاش می کنند تا به گونه ای رنج و آلام مردم آسیب دیده را کاهش دهند. در چنین حوادثی دیده می شود که چگونه احساس خودیت، مالکیت و ثروت در بعضی از انسان های پاک سرشت، کنار گذارده می شود و آنان در حد امکان به کمک همنوعان خود می پردازند.
با دیدن این صحنه ها به ذهن انسان خطور می کند که انسان ها در عصر جدید چگونه با ایجاد مرزبندیها، پیمان ها و قراردادهای متعدد سیاسی و اقتصادی و دیگر عوامل نژادی، زبانی و فرقه ای با دسته ها و گروههای گوناگون تقسیم شده و از هویت مشترک انسان و همدلی با دیگر هم نوعان خویش فاصله گرفته اند. براساس همین تقسیم بندیهای مذکور عده ای بخاطر خاک و سرزمین با دیگران می جنگند، دسته ای به جهت منافع اقتصادی و دسترسی به منابع مالی دیگر ملل لشکرکشی می کنند و یا به انحاء گوناگون به گونه ای در تعارض و جدال با یکدیگر هستند و جنگ هفتاد و دو ملت را راه انداخته اند. آیا این مرزبندیها و تفاوت های قراردادی که جزئی از انسان شناسی معاصر است، شایسته این می باشد که عده زیادی از انسانها محکوم به مرگ، فقر، بیماری و ستمدیدگی شوند؟!
همانطور که در ایام حج تمام تفاوت ها و ویژگی های مادی و دنیوی کنار گذاشته می شود و همه انسانها بدون توجه به صنف، نژاد و هویت اجتماعی در یک لباس، و با عمل واحد، به بندگی خداوند می پردازند، همچنین گاه در حوادث عمومی و فرامرزی دیده می شود که مردم از قالب و پوسته شخصی خویش بیرون آمده و هم دل و هماهنگ با مفاهیم دینی و انسانی رفتار می نمایند. انسان پس از مشاهده وحدت مردم در حوادث بزرگ ملی و جهانی که گروهها، طبقات و اقشار متفاوت به کمک هم نوعان خود می پردازند، احساس می کند که مردم هر چند در عصر غیبت به طور کامل با ویژگی های فرامکانی و فراملی عادت ننموده اند، اما تا حدی استعداد این را پیدا کرده اند تا فراتر از عناصر جاهلیت همچون مرز، نژاد، زبان و امثال آن به مقولات انسانی و دینی بنگرند.
سخنان پیشوایان دینی درباره عصر ظهور و درباره تشکیل حکومت مهدوی تداعی گر این است که پس از آمدن امام عصر (علیه السلام) و تصفیه نفوس، همه انسانها تبدیل به یک خانواده خواهند شد، هیچ گرسته و فقیری باقی نخواهد ماند و امنیت و آرامش روحی آنقدر زیاد خواهد شد که حتی زنان جامعه که آسیب پذیرتر هستند، احساس امنیت می کنند.
در عصر مهدوی هیچ فردی به خاطر مرز جغرافیایی، نژاد، زبان، رنگ پوست و دیگر عواملی که در انسان شناسی عصر جدید عامل تفکیک انسان ها و جوامع است، مورد تحقیر قرار نمی گیرد و همه انسانها با یکدیگر الفت و دوستی خواهند یافت و ملاک برتری بر اساس فضیلت های دینی و انسانی خواهد بود. در واقع همانطور که در یک واقعه انسانی گاه پاره ای از انسان ها به فطرت خویش عمل می نمایند و از هوای نفسانی خویش فاصله می گیرند، همچنین با تزکیه نفوس و با حضور انسان کامل یعنی امام مهدی (علیه السلام) در جامعه و قرار گرفتن در تحت تربیت او، همه عوامل برتری مادی و گذرا، نخ نما خواهد شد و همه کوشش خواهند نمود تا به جای عوامل زوال پذیری همچون کشور، ثروت، زیبایی، مقام اجتماعی و دیگر امور دنیوی به شاخص هایی همچون ایمان، قلب سلیم، عمل صالح و مقام قرب آراسته گردند. در آن دوره تنها ملاک انسان شناسی مهدوی و عامل تمایز و برتری میان انسان ها، مراتب پارسایی و تقوا خواهد بود و به درجات و مراتب زودگذر دنیوی هیچگاه توجه نخواهد شد.
بی تردید یکی از کارکردهای نگرش مهدوی به مثابه یک نظریه جهان شمول، در حوزه انسان شناسی است. مهمترین ویژگی ادیان و رسولان آسمانی این است که عهده دار هدایت انسان ها هستند و می کوشند تا انسان ها را به سرانجام نیکو برسانند و به دغدغه ها، پرسش ها و انتظارات آدمیان پاسخ دهند. در واقع همه انبیاء در قدم نخست خواهان این بودند تا انسان ها را به کمال برسانند و این امر کارکرد مشترک همه ادیان و انبیاء است. در بررسی این پرسش اساسی، موضوع را ذیل دو عنوان بررسی می کنیم:
1ــ1.کارکرد انسان شناسانه دکترین مهدویت قبل از عصر ظهور:
موقعی می توان یک تئوری و یا رویکرد را انسانی تلقی نمود که دارای کارکرد و ارزش انسانی باشد و برای مشکلات انسان راه حل ارائه دهد. حال این پرسش در حوزه مهدویت مطرح است که اعتقاد و باور به مسئله مهدویت در دوره غیبت کبرا و پیش از عصر ظهور چه کارکرد راهبردی برای مؤمنان دارد و چگونه می توان از این اعتقاد یا آموزه جهانی استفاده نمود؟
دکترین مهدویت بر اساس استراتژی انتظار، پیش از عصر ظهور، از سه ویژگی مهم برخوردار است که عبارتند از:
1.اصلاح نفس
2.امید به آینده
3.عامل سرزندگی، شادابی و کوشش افزون
جابر در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نقل کرده است: «من کذب بالمهدی، فقد کفر» (1) تکذیب مهدویت به مثابه کفر خوانده شده است. همچنین به مؤمنان گفته شده است که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» (2) عدم شناخت امام وقت و عدم شناخت مهدویت به مانند مرگ جاهلیت است. انسان منتظر همچون مادر چشم به راهی را می ماند که صبح بیدار می شود، خانه وجود را تطهیر و خانه تکانی نموده و در انتظار مهمان به سر می برد. همانطور که مادر خانه را پاکیزه نگه می دارد و کم ترین کثیفی را از بین می برد و به امید آمدن مهمان سرزنده و شاداب است، انسان منتظر نیز با کوشش بر پاکی درون به دنبال این است تا میان روح خویش و امام سنخیت ایجاد نماید. وی با امید به آینده مطلوب، وجد و شادابی درونی دارد و احساس یأس و ناامیدی را به خود راه نمی دهد. دکترین مهدویت پیش از عصر ظهور ارمغان آور تهذیب نفس انسان هایی است که به امام مهدی (ع) و جامعه آرمانی او عاشقانه می نگرند. برخلاف مدینه فاضله افلاطون که صرفاً یک تئوری و آرمان ذهنی و انتزاعی است و هیچ کوششی در جهت عملی شدن آن صورت نمی پذیرد و تقدسی در آن وجود ندارد، مهدویت در نزد پیروان آن از جنبه قدسی و دلبردگی برخوردار است و مؤمنان در جهت تحقق آن می کوشند و آن را امری شدنی و حتمی می دانند. انتظار مهدوی در عصر غیبت کارکردی انسانی و اخلاقی دارد و همراه با سازندگی است، بدین جهت است که در روایات، انتظار ظهور برترین عمل شمرده شده است.(3) انسان منتظر همیشه برای رسیدن به وضعیت مطلوب می کوشد و به آرمان ها و اهدافی می اندیشد که در فرهنگ مهدویت به او نوید داده شده است. بنابراین وی هیچگاه بدون هدف نیست و در رکورد و بطالت، عمر را سپری نمی کند.
از منظر مؤمنان اعتقاد مهدوی صرفاً یک تئوری نیست، بلکه فلسفه تاریخ و آرمانی قطعی الوقوع است. در فرهنگ دینی به مؤمنان توصیه شده است که آن را دور نپندارند و قریب الوقوع ببینند، از اینرو در طول تاریخ چه بسیار انسان هایی بوده اند که با اعتقاد به مسئله مهدویت، به تهذیب خویش پرداخته و تا آخر عمر به تطهیر نفس و پارسایی مشغول بوده و بر آستانه خانه دل نشسته و چشم به راه بوده اند و این درد فراق برای آنان گوارا و شیرین شده و بلکه گاه موجب ظهور خاص مهدوی برای آنان شده است. به تعبیر دیگر خداوند و پیشوایان دینی از آنان راضی بوده و آنان هم از خدا راضی بوده و سرانجام به رستگاری رسیده اند.(4)
بی تردید در طول تاریخ غیبت، مهدویت از جمله بزرگترین اعتقادات اسلامی است که تبدیل به یک فرهنگ گشته و در کنار فرهنگ عاشورا از عوامل سازندگی و شادابی دینی محسوب می گردد به طوری که در تاریخ شیعه بیشترین تجربه های معنوی، عرفانی و اخلاقی مرهون فرهنگ مهدوی و فرهنگ حسینی است که بررسی مصادیق آن خود پژوهشی مستقل را می طلبد.
بنابراین از جنبه انسان شناسانه دکترین مهدویت پیش از ظهور به رضایت و طیب خاطر، شادابی و آرامش درون، امید به زندگی و حیات بهتر، تحمل شدائد و سختی ها، منتهی می گردد. بیهوده نیست بعضی از روان شناسان معتقدند اعتقادات دینی موجب می شود تا مؤمنان در شکست ها، ناکامی ها و ناگواری ها از شکیبایی و تحمل بیشتری برخوردار باشند. از اینرو مسئله ای همچون مهدویت به دلیل اینکه در منابع دینی توجه خاصی به آن شده است، این کارکرد را دارد که به عنوان هدف، آرمان دینی و دورنمای زندگی بشر، حرکتی پیوسته، مستمر و جاودانه را در روح و شخصیت مؤمنان به وجود آورد.
2ــ1.کارکرد انسان شناسانه دکترین مهدویت پس از عصر ظهور: یکی از مهمترین انتظارات و خواسته های مؤمنان از عصر ظهور این است که پس از تحقق آن و ایجاد حکومت مهدوی، انسان تفاوت ماهوی با انسان پیش از جامعه مهدوی پیدا کند از این رو در اینجا این پرسش مطرح می گردد که انسان بعد از عصر ظهور در چه ویژگی هایی، از انسان پیش از ظهور جدا می گردد؟
بدیهی است، کوشش تمامی انبیاء و هدف تعالیم وحیانی، سامان دادن به وضعیت انسان و هدایت او است و این امر مهمترین آرمان ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی و حتی مکتب های بشری در طول تاریخ بوده است. در واقع همه اندیشمندان با هر گونه تفسیری که از کمال ارائه می دهند، در این ادعا با یکدیگر مشترک هستند که می خواهند انسان را به نجات و رستگاری برسانند، به همین جهت مفاهیمی همچون نجات، رستگاری، منجی گرایی، ملکوت خدا، تکامل و امثال آن برای همه انسان ها و مکاتب، مطلوب و دل نشین است. اگر بخواهیم برای مسئله تشکیل حکومت مهدوی و مفهوم انتظار مهمترین کارکرد را مطرح سازیم، بی تردید باید به تصحیح و آبادانی وجودی و هویتی انسان اشاره نمود و این امر در سرلوحه کارکردهای حکومت مهدوی قرار داده شده است. حتی تغییر وضعیت اجتماعی و تحقق جامعه عادلانه نیز به یک معنا برای رشد و کمال یابی انسان ها است، به طوری که اگر قرار باشد در جامعه ای عدالت، آزادی معقول، رفاه، امنیت، صلح و هم زیستی مسالمت آمیز باشد، اما این امور در خدمت انسان سازی نباشد، آن جامعه دارای وضعیت مطلوب نخواهد بود.
بنابر مقدمه پیشین باید گفت، مسئله مهدویت از جمله آموزه هایی است که در آن صریحاً به اهداف انسان شناسانه اشاره شده است، به طوری که در اعتقاد اسلامی، حکومت مهدوی پایانه و تجلی آخرین فرصت ادیان (بقیة الله) تلقی شده است، در واقع نهالی که حضرت آدم (علیه السلام)، آن را کاشت و یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر آن را آبیاری نمودند، در حکومت مهدوی به بار می نشیند. در سخن پیشوایان دین آمده است، خوشا به حال آنان که این زمان را درک کنند و اگر ما هم آن زمان را درک می کردیم، در یاری امام مهدی (علیه السلام) می کوشیدیم.(5) در حقیقت این گونه رغبت و شوق از جانب پیشوایان دین بدین جهت بوده که چشم انداز آرمانی همه انبیاء و امامان در حکومت مهدوی تحقق می یابد و از این دوره است که تکامل بشری شتاب می یابد و افراد برخلاف عصر پیش از ظهور از زمان تحقق این دوره تا انتهای تاریخ می توانند با کمترین کوشش و هزینه به رشد و کمال دست یابند، بنابراین بدیهی است که تمامی ادیان، رسولان و امامان نسبت به این عصر و این حکومت احساس خوبی داشته باشند و از آن به نیکی یاد کنند.
مهمترین تفاوت های انسان حکومت مهدوی با انسان پیش از آن را می توان در چهار ساحت بیان نمود:
الف)رابطه انسان با خداوند
ب)رابطه انسان با خویشتن
ج)رابطه انسان با جامعه
د)رابطه انسان با طبیعت
الف)رابطه انسان با خداوند: مهمترین ویژگی دکترین مهدویت در عصر ظهور که آن را از جوامع پیش از ظهور جدا می سازد، درک حضور خداوند و خدامحوری در زندگی انسان ها خواهد بود. به نظر می رسد مهمترین عنصر فراموش شده روزگار ما در عصر مدرن، خدامحوری است و هم اکنون در جوامعی که قانون، نهادینه شده و از منضبط ترین جوامع شمرده می شوند، این نظم و وفاداری به چارچوبه ها بر اساس قانونمندی است، نه بر اساس خشیت از خداوند. به همین سبب رعایت آموزه های اخلاقی لزوماً به جهت ایمان به غیب، دین ورزی و بندگی خداوند نیست، بلکه به جهت رعایت هنجارهای اجتماعی، قانون و جایگزینی نظارت بیرونی به جای نظارت الهی است. به طوری که اگر هم ارزش ها درونی شده اند بر اساس اطاعت پذیری دینی نیست بلکه به جهت کارکرد اجتماعی است. در ادبیات دینی اگر مؤمنی شراب نمی خورد نه به علت جریمه رانندگی یا قوانین اجتماعی است، بلکه وی در خلوت هم به جهت خدامحوری بودن زندگیش به این امر وفادار است و آن را امری ممنوع می داند، اما در جامعه مبتنی بر قوانین اجتماعی رعایت اخلاق به جهت دینداری نیست بلکه به جهت کارکردها، اهداف یا آسیب های اجتماعی است.
چون تصحیح رابطه انسان با خداوند موجب شادابی روحی انسان می گردد و او را غایت اندیش و اخرویت نگر می سازد و از پوچی، بیهودگی و زندگی عبوس می رهاند، از این رو پس از عصر ظهور، زندگی غالب مردم برخلاف پیش از ظهور معنادار می گردد و همانطور که عده ای اندک پیش از عصر ظهور به گوهر ایمان دست یافته اند و شاداب و سرخوش هستند و هیچگاه عمر را به بیهودگی سپری نمی سازند، پس از عصر ظهور این امر در غالب آدمیان تحقق می یابد و ارتباط با خدا عمومی خواهد شد.
امروزه پاره ای از دین پژوهان معتقدند که بیش از نود درصد مردم دارای رفتارهای دینی هستند (6) و به دنبال گونه ای از دین یا به تعبیر دیگر معنویت، اخلاق یا ارتباط متافیزیکی می باشند. اما با این حال این گرایش برخاسته از فطرت، یک دین ورزی حداقلی است که گاه با دیگر رفتارهای انسان مدرن نیز متعارض می باشد و کاملاً منطبق و سازگار با اهداف دینی نیست.
نباید میان دین گرایی جامعه شناسانه یا روان شناسانه (تفسیر بیرونی از دین) با دین گرایی ای که در متون مقدس همچون قرآن از آن یاد شده (تفسیر درونی از دین) بیامیزیم. از دیدگاه جامعه شناسان دین و روان شناسان دین، بیش از نود درصد مردم دیندار هستند و در کنار دیگر رفتارها همچون شغل، دانشگاه، ورزش، تفریح و مسافرت، وقتی را هم به رفتارهای دینی اختصاص می دهند و به خداوند و به موجودی متعالی یا مجموعه ای از باورها ایمان دارند و در سختی ها و دشواری ها بر او تکیه می کنند. دینداری غالب انسان های پیش از عصر ظهور تقریباً چنین وضعیتی دارد و ژرف، عمیق و همه جانبه نیست، با نگاهی اندک به جوامعی که وفادار به ادیان هستند، این امر هویدا و آشکار است که دینداری توده مردم آمیخته با امور غیردینی است و این مسئله از انسان ها و جوامع، هویتی متناقض نما به وجود آورده است.
اما بنا به تفکر مهدویت، انسان ها پس از عصر ظهور به دینداری کامل می رسند و برخلاف پیش از عصر ظهور که به تعبیر قرآن بیشتر مردم اهل فسق و گناه می باشند (7)، از گناه و فسق دوری می جویند و دینداری آنان یک دینداری حداقلی و گناه آلود نخواهد بود، زیرا بزرگترین مؤلفه جامعه مهدوی و انسان شناسی مهدوی تصحیح رابطه انسان و خداوند است و ارتباط حضوری و ملموس با خداوند هیچگاه با فسق جمع نمی گردد و این امر بر همه شؤون زندگی انسان عصر ظهور تأثیر ژرف و عمیق خواهد گذارد.
ب)رابطه انسان با خویشتن: پس از عصر ظهور، رابطه انسان با خود هم تغییر می کند و انسان صیقل یافته از آموزه های مهدوی به پاسخ پرسش های وجودی خویش می رسد و تحقق آرامش، رضایت از زندگی و امید به آینده، از انسان عصر مهدوی، فردی می سازد که عمل نمودنش به اخلاق و آداب دینی نه به جهت رفتار سازمانی و قوانین اجتماعی است، بلکه به جهت تعبدپذیری اوست. اعتقاد به جاودانگی و باور به حقانیت دین و تعالیم آن به جای تزلزل، اضطراب و نسبیت اندیشی در وجودش خواهد نشست و یقین ــ که به تعبیر امام معصوم به ویژه در عصر غیبت کمتر میان مردم وجود دارد، (8) ــ جای شک و تردیدهای معرفت شناسانه را خواهد گرفت به طوری که پس از عصر ظهور کمتر انسانی همچون عصر غیبت در آتش تردید خواهد سوخت و در این امر تردید خواهد داشت که چه چیزی گوهر دین است و چه چیزی برآمده از فهم دینی است.
ج)رابطه انسان با جامعه: هم زیستی مسالمت آمیز، امنیت خاطر، ظلم نکردن و ظلم ندیدن از دیگران و رضایت خاطر از مردم از بزرگترین دغدغه های اجتماعی بشر در طول تاریخ بوده است. در عصر مهدوی انسان ها متحول می شوند و عقلشان کامل خواهد شد.(9) امنیت خاطر در مردم به وجود خواهد آمد، مردم از دست و زبان یکدیگر در امان خواهند بود و توزیع ثروت عادلانه خواهد بود.(10) به جهت رشد تقوی و ایمان در تمام جهان، مردم از ظلم دیگران مصون خواهند بود و آنچه که در عصر غیبت ممکن است در یک خانواده، شهر یا کشور به ندرت دیده شود، پس از عصر ظهور در همه عالم دیده خواهد شد و جوامع بشری از تمامی آسیب ها، آفات و موانع هم زیستی، رهایی خواهند یافت، از اینرو می توان تصور نمود که با دکترین مهدویت در عصر ظهور، قرائتی جدید از عالم و آدم خواهیم داشت. حضرت علی (علیه السلام) در توصیف بیعت یاران حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ایشان ضمن سخنی می فرمایند: «با او بیعت می کنند تا دزدی نکنند، زنا نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، خون کسی را به ناحق نریزند، به آبروی کسی لطمه نزنند، به خانه کسی هجوم نبرند و....» (11)
انسان عصر مهدوی بر اساس شفقت بر هم نوعان و احسان به خلق فراتر از قوانین اجتماعی به وحدت انسانی با هم نوعان می رسد و همه را از جنس خود می بیند و منافع دیگران را همچون منافع خویش خواهد پنداشت و از منافعشان حمایت خواهد نمود.
د)رابطه انسان با طبیعت: با افزوده شدن علم و دانش بشری و کمال یافتن عقل انسان، بهره مندی و کنترل طبیعت به حد اعلی خواهد رسید و بحران محیط زیست که در عصر غیبت برآمده از افزون خواهی یا جهل ملل و آدمیان است و امروزه تبدیل به یک فاجعه شده، جای خود را به امنیت محیط زیست خواهد داد. با استقرار حکومت مهدوی، دلیلی برای مسابقه تسلیحاتی و تخریب محیط زیست به جهت منفعت شخصی وجود نخواهد داشت و همانطور که قوانین در یک کشور موجب می شود که مردم آن کشور برای حفظ سرزمین و محیط زیست خود قوانین ملی را اجرا کنند، در عصر ظهور تمامی جهان اینگونه خواهد شد و هیچگاه جهان و طبیعت تخریب نخواهد شد.

پی نوشت ها :

1.یوسف بن یحیی المقدسی الشافعی، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، ص 157، کامل سلیمان، روزگار رهایی، علی اکبر مهدی پور، چاپ دوم، نشر آفاق، تهران، 1407، ص 15.
2.سید بن طاووس، الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر، مؤسسه الوفاء، 1403، بیروت، ص 138/ اصول کافی، ابوجعفر محمد کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، س 1365، ج 1، ص 376 در کافی حدیث اینگونه ضبط شده است: «من مات و لایعرف امامه، مات میته جاهلیه/ کامل سلیمان، روزگار رهائی، ص 85. همچنین این حدیث فراوان در منابع اهل سنت نقل شده است. از جمله در شرح المقاصد سعد تفتازانی، ج 2، 275، صحیح مسلم، ج 6، ص 22، سنن بیهقی، ج 8، ص 156 و مسند احمد حنبل، ج 3، ص 446.
3.«انتظار الفرج من اعظم الاعمال» لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، مکتبه الصدر، تهران، ص 224/ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، س 1403، ج 52، ص 123.
4.«رضی الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظیم» (مائده، آیه 119).
5.امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: «أما إنی لو ادرکت ذلک لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الامر» به خدا سوگند من اگر روز را درک می کردم جانم را برای حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فدا می کردم. الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی، مؤسسه أعلمی، بیروت، 1403، ص 145/ روزگار رهایی، کامل سلیمان، ص 425/ همچنین حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که می فرمایند: «إن ادرکت قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نصرته». میرزا محمد تقی اصفهانی، مکیال المکارم، تحقیق سید علی عاشور، مؤسسه أعلمی للمطبوعات، بیروت، ج 2، ص 208.
6.میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، دفتر دوم، ص 85.
7.«إن کثیراً من الناس لفاسقون». سوره مائده، آیه 49.
8.ابو جعفر محمد کلینی، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، س 1365، ج 2، ص 51 (باب فصل الایمان) «ما قسم فی الناس شیء اقل من الیقین» در میان مردم چیزی کمتر از یقین قسمت نشده است.
9.اصول کافی، ج 1، ص 25/ سید محمد تقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، سید مهدی حائری قزوینی، چاپ دوم، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، س 1372، ج 1، ص 105 «إذا قام قائمنا وضع الله یده علی رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم ــ هر گاه قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سر بندگان قرار دهد، پس عقل هایشان جمع و بردباریشان کامل گردد».
10.محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب غیبت، سید احمد فهری زنجانی، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، س 1362، ص 277 «هنگامیکه قائم اهل بیت قیام کند، به طور مساوی قسمت می کند و در میان رعیت با داد رفتار می کند».
11.کامل سلیمان، روزگار رهایی، علی اکبر مهدی پور، چاپ دوم، نشر آفاق، تهران، 1307 (ه. ق)، ص 465/ لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 469/ سید بن طاووس، الملاحم و الفتن، ص 49 و 122/ علی یزدی حائزی، الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، مکتبه الرضی، قم، س 1404، ص 20.

منبع: دکترین مهدویت

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما