نویسنده: حجة الاسلام والمسلمین یوسف صدّیق عربانی گیلانی
در نهج البلاغه می خوانیم که حضرت علی علیه السلام فرمود: در گذشته برادری دینی داشتم (1) وَ کانَ یُعظِمُهُ فی عینی، او در چشم من بسیار بزرگ جلوه می کرد، صِغَرُ الدنیا فی عَینِهِ، چون دنیای حرام در پیش چشمانش بسیار کوچک و بی مقدار بود، و کانَ خارجاً من سُلطانِ بَطنه، یکی از خوبی هایش این بود که از شکم بارگی به دور بود، فَلا یَشتَهی ما لا یَجِدُ، پس آنچه را نمی یافت (و احساس می کرد به او نمی رسد) آرزوی آن را هم نمی نمود، وَ لا یُکثِرُ اِذا وَجَدَ، و به هر چه دست می یافت اهل زیاده روی و اسراف نبود، و کانَ اَکثَر دَهرِهِ صامتاً، فردی بود که در بیشتر ایام عمرش ساکت بود. (کم حرف می زد) فَاِن قالَ بَذَّ القائِلین، اگر هم لب به سخن می گشود، بر دیگر سخنوران برتری داشت، و نقع غلیل السائلین، (با سخنان خویش) تشنگی پرسش کنندگان را فرو می نشاند. و کان ضعیفاً مستضعفاً، او به ظاهر مردی ناتوان و مستضعف به نظر می رسید، فَاِن جاءَ الجِدَّ فَهُو لَیثَ غابٍ، اما در برخورد جدّی همچون شیر بیشه ی شجاعت بود و صَلِّ وادٍ، و مانند مار بیابانی به حرکت در می آمد، لا یُدلی بِحُجَّهٍ حَتی یاتی قاضیاً، تا پیش قاضی نمی رفت هیچگاه دلیلی مطرح نمی کرد و کانَ لا یَلومُ اَحَداً عَلی ما یَجِدُ العُذر فی مِثلِه، حَتی یَسمَعَ اعتِذارَهُ، و کسی را که عذری داشت مورد سرزنش قرار نمی داد تا آن که عذر او را می شنید، و کانَ لا یَشکُو وجَعاً اِلّا عِندَ بُرئِهِ، از درد شکوه نمی کرد مگر پس از تندرستی و بهبودی، و کانَ یَقُولُ ما یَفعَلُ و لا یَقُولُ ما لا یَفعَلُ، و آنچه عمل می کرد می گفت، و بدانچه عمل نمی کرد چیزی نمی گفت، و کانَ اِذا غُلِبَ عَلَی الکَلام لَم یُغلَب عَلی السّکُوتَ، و اگر در سخن گفتن بر او غلبه پیدا می کردند هیچگاه در سکوت مغلوب نمی گردید. و کانَ عَلی ما یَسمَعُ اَحرَصَ مِنهُ عَلی اَن یَتَکَلَّم؛ و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن حریص بود، و کانَ اِذا بَدَهَهُ اَمران یَنظُرُ ایُّهُما اقرَّبُ اِلی الهَوی فَیُخالِفُه. و اگر بر سر دوراهی دو کار قرار می گرفت نگاه می کرد کدامیک از آن دو با خواسته نفسش نزدیک تر است با آن مخالفت می کرد.
فَعَلیکمُ بِهذِهِ الخَلایِق فَالزِمُوها و تَنافَسُوا فیها فَاِن لَم تَستَطیعوُها فَاعلَموا اَنَّ اخذَ القَلیل خَیرٌ مِن ترک الکَثیر.(2)
پس بر شما باد به روی آوردن اینگونه از ارزش های اخلاقی (و به شما توصیه می کنم که) با یکدیگر در بدست آوردن آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید پس بدانید که بدست آوردن برخی از آن ارزش های اخلاقی بهتر از رها کردن همه آنها است.
قطعاً این دوست از هر جهت، دوست لایق و شایسته ای است که صفاتش می تواند برای همه ما به ویژه جوانان عزیز کشور ما الگو باشد. اینک صفات او را از لسان مولای ما می شماریم تا در یک نگاه بتوانیم همه صفات او را در حافظه خویش قرار دهیم.
1- دنیا در چشمش کوچک جلوه می کرد.
2- زمام امرش به دست شکمش نبود.
3- هیچگاه بیش از درآمدش آرزو نمی کرد.
4- اهل اسراف نبود.
5- بیشتر ایام عمرش را در سکوت به سر می برد، چرا که به قول علی علیه السلام: فَرُبَّ کَلِمَهٍ سَلَبَت نِعمَهً وَ جَلَبَت نِقمَهَ.(3) بسا کلمه ای که سلب نعمت کند، و مایه عذاب شود.
6- چون لب به سخن می گشود واقعاً استاد بود، مستدل سخن می گفت و تشنگان معرفت را از گفتارش سیراب می کرد.
7- در ظاهر ضعیف و ناتوان به نظر می رسید.
8- ولی درهنگام مبارزه چون شیر شجاعی بود.
9- گفتارش منطقی و اندیشمندانه بود، هیچگاه نزد قاضی بی دلیل سخن نمی گفت.
10- عذرپذیر و معتدل بود.
11- نوعاً از درد شکوه ای نداشت مگر پس از تندرستی راجع به آن سخن می گفت.
12- مرد عمل بود و تنها به سخن گفتن اکتفا نمی کرد.
13- به شنیدن حریص تر بود تا به سخن گفتن.
14- بر سر دو راهی ها که معمولاً انسان، طرفدار منفعت و دافع ضرر است و همواره خواهان جنبه ای می شود که سودش برای او بیشتر باشد او در چنین شرایطی وقتی می دید آنچه با خواسته نفسانی اش نزدیک تر است با آن مخالفت می کرد، در واقع می توان گفت که او کسی بود که همواره مهار نفسش در دستش بود، اینگونه بود که ممدوح مولایش واقع شد.
به قول حافظ « ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود»
از این جا روی سخنم با جوانان عزیز این مملکت اسلامی است.
جوانان! روی این صفات ارزشمند بیندیشید. آنگاه اگر پسندید که قطعاً می پسندید تلاش کنید تا خود را با این صفات پسندیده بیارایید هر چند در آغاز دشوار است که متخلق به این صفات نورانی شوید ولی چون نفس خود را کم کم عادت به این صفات دادید بعد کار بجایی خواهد رسید که ترک این صفات برای شما دشوار خواهد شد. امید است با اتّصاف به این صفت های پاکیزه شیعه ی راستین مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشید و ما نیز به دعای شما جوانان آنگونه باشیم که حضرت علی علیه السلام ترسیم فرموده است.
اَصدَقاؤکَ ثَلاثهُ، وَ اعدائُک ثَلاثَه: فَاصدِقاؤکَ:
صَدیقُکَ، و صَدیقُ صِدیقکَ و عَدُوٌّ عَدُوّک،
و اعداؤکَ: عَدوَّک، وَ عَدُوُّ صَدیقِک، و صَدیقُ عَدوَّکَ.(4)
دوستان تو سه گروهند و دشمنان تو نیز سه دسته اند؛
اما دوستانت: دوست تو، و دوستِ دوست تو، و دشمن دشمنِ تو است.
و امّا دشمنانت: پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.
همنشین بی خرد مباش، که کار زشت خود را برای تو زیبا جلوه داده، و دوست دارد که تو همانند او باشی.
زانکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمس کس افروخته
و نیز ضمن نامه ای که به یکی از دوستانش بنام حارث همدانی که از فقهای بزرگ شیعه بوده مرقوم فرموده در قسمتی از آن نامه این کلمات نورانی نوشته شده است:
وَایّاکَ وَ مُصاحَبَه الفُسّاق، فَانَّ الشَرَّ بالشَرّ مُلحَقٌ.(6)
از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شرّ به شرّ می پیوندد، راستی چه سخن زیبایی است این سخن، باز توجه جوانان عزیز را به این سخن پرمعنی جلب می کنم.
شما هر قدر انسان های فرهیخته و پاکیزه ای باشید توجه داشته باشید یا در دوستی با نااهلان و بدان تأثیر می گذارید و یا تأثیر می پذیرید. خالی از این دو حال نیست.
اگر تأثیرگذار باشید چه بهتر، قدمی بسیار بزرگ برداشته اید و انسان نااهلی را به سوی حقّ و فضیلت هدایت نموده اید و این از افتخارات شما خواهد بود و امّا اگر مغلوب او شوید و او در کار شما تأثیرگذار باشد فاتحه اخلاق نیک و فضیلت و پاکی خود را بخوانید و در نهایت فردی همچون او خواهید بود که این خسرانی جبران ناپذیر برای شما است، پس عقل و دین ایجاب می کند که اگر در خود توان مقابله با چنان افرادی را ندارید از همان آغاز قید دوستی و رفاقت با آنها را بزنید و خود را از چنگ آنها خلاص کنید و هشدار مولای متقیان علیه السلام را آویزه گوش خود قرار دهید که فرمود: جداً از رفاقت با نااهلان بپرهیزید.
از بس همصحبتی با جاهلان و نادانان مضرّ و خوارکننده است که در بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت علی علیه السلام بدان اشارت رفته است چنانچه در قسمتی از نامه معروفش به فرزند ارجمندش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام اشاره فرموده:
... وَ قَطیعهُ الجاهلِ تَعدِلُ صِلَهَ العاقِل.(7)
بریدن با جاهل، پیوستن با عاقل است. همین که از تیررس نادان دور باشیم این خود یک نوع برقراری پیوند با اهل عقل و خرد است.
البته قابل ذکر است که آدمی نمی تواند بدون دوست بسر ببرد لیکن این نباید بهانه شود که با هر کس طرح دوستی و رفاقت ببندیم بلی سزاوار است با کسی طرح دوستی ببندیم که از هر جهت شایسته دوستی و دارای شرافت و فضیلت باشد و به قول علی علیه السلام که فرمود:... وَ الصدیقُ مَن صَدَقَ غَیبَهُ.(8) دوست آن است که در نهان آیین دوستی را رعایت کند. قطعاً دوست ما اگر متدین باشد و با فضیلت و خردمند باشد همینطور است که امام علیه السلام فرموده است.
فَعَلیکمُ بِهذِهِ الخَلایِق فَالزِمُوها و تَنافَسُوا فیها فَاِن لَم تَستَطیعوُها فَاعلَموا اَنَّ اخذَ القَلیل خَیرٌ مِن ترک الکَثیر.(2)
پس بر شما باد به روی آوردن اینگونه از ارزش های اخلاقی (و به شما توصیه می کنم که) با یکدیگر در بدست آوردن آنها رقابت کنید، و اگر نتوانستید پس بدانید که بدست آوردن برخی از آن ارزش های اخلاقی بهتر از رها کردن همه آنها است.
صفات دوست حضرت علی علیه السلام در یک نگاه
جایی که حضرت امیرالمؤمنین از یکی از دوستان قدیمش اینگونه تعریف و تمجید می کند، و صفات برجسته اش را به عنوان صفات خوب و ارزشمند و قابل الگو برای دیگران معرفی می نماید پیدا است که اولاً آن دوست از کُمَلین رفقاء مولا علیه السلام است چه مولای متقیان علی علیه السلام با هر کسی رفاقت نمی کند و ثانیاً امامت و عصمت امام علیه السلام به او اجازه نمی دهد که از هر کس تمجید نموده، و صفات و اخلاق و رفتار هر کسی را به عنوان صفات برجسته و الگو معرفی نماید.قطعاً این دوست از هر جهت، دوست لایق و شایسته ای است که صفاتش می تواند برای همه ما به ویژه جوانان عزیز کشور ما الگو باشد. اینک صفات او را از لسان مولای ما می شماریم تا در یک نگاه بتوانیم همه صفات او را در حافظه خویش قرار دهیم.
1- دنیا در چشمش کوچک جلوه می کرد.
2- زمام امرش به دست شکمش نبود.
3- هیچگاه بیش از درآمدش آرزو نمی کرد.
4- اهل اسراف نبود.
5- بیشتر ایام عمرش را در سکوت به سر می برد، چرا که به قول علی علیه السلام: فَرُبَّ کَلِمَهٍ سَلَبَت نِعمَهً وَ جَلَبَت نِقمَهَ.(3) بسا کلمه ای که سلب نعمت کند، و مایه عذاب شود.
6- چون لب به سخن می گشود واقعاً استاد بود، مستدل سخن می گفت و تشنگان معرفت را از گفتارش سیراب می کرد.
7- در ظاهر ضعیف و ناتوان به نظر می رسید.
8- ولی درهنگام مبارزه چون شیر شجاعی بود.
9- گفتارش منطقی و اندیشمندانه بود، هیچگاه نزد قاضی بی دلیل سخن نمی گفت.
10- عذرپذیر و معتدل بود.
11- نوعاً از درد شکوه ای نداشت مگر پس از تندرستی راجع به آن سخن می گفت.
12- مرد عمل بود و تنها به سخن گفتن اکتفا نمی کرد.
13- به شنیدن حریص تر بود تا به سخن گفتن.
14- بر سر دو راهی ها که معمولاً انسان، طرفدار منفعت و دافع ضرر است و همواره خواهان جنبه ای می شود که سودش برای او بیشتر باشد او در چنین شرایطی وقتی می دید آنچه با خواسته نفسانی اش نزدیک تر است با آن مخالفت می کرد، در واقع می توان گفت که او کسی بود که همواره مهار نفسش در دستش بود، اینگونه بود که ممدوح مولایش واقع شد.
به قول حافظ « ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود»
از این جا روی سخنم با جوانان عزیز این مملکت اسلامی است.
جوانان! روی این صفات ارزشمند بیندیشید. آنگاه اگر پسندید که قطعاً می پسندید تلاش کنید تا خود را با این صفات پسندیده بیارایید هر چند در آغاز دشوار است که متخلق به این صفات نورانی شوید ولی چون نفس خود را کم کم عادت به این صفات دادید بعد کار بجایی خواهد رسید که ترک این صفات برای شما دشوار خواهد شد. امید است با اتّصاف به این صفت های پاکیزه شیعه ی راستین مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشید و ما نیز به دعای شما جوانان آنگونه باشیم که حضرت علی علیه السلام ترسیم فرموده است.
شناخت دوستان و دشمنان
گرچه توصیه های حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای تمام انسانها از هر قبیله و نژاد و در هر سن و سال و هر مسلک و دین قابل استفاده است ولی ما بیش از همه به جوانان مسلمان، خصوصاً جوانانی که آن امام مصعوم را دوست می دارند و به دوستی آن جناب مفتخرند سفارش می کنیم که این دستورالعمل های مولای متقیان علیه السلام را در شناخت دوستان و دشمنان مطالعه کنند و آن را در زندگانی خود به کار ببرند که قطعاً سعادتمند خواهند شد. البته با در نظر گرفتن نکات قبلی و تلفیق آن با کلمات زیر بهتر موفق خواهند شد. آن امام معصوم علیه السلام در شناخت دوستان و دشمنان فرموده اند:اَصدَقاؤکَ ثَلاثهُ، وَ اعدائُک ثَلاثَه: فَاصدِقاؤکَ:
صَدیقُکَ، و صَدیقُ صِدیقکَ و عَدُوٌّ عَدُوّک،
و اعداؤکَ: عَدوَّک، وَ عَدُوُّ صَدیقِک، و صَدیقُ عَدوَّکَ.(4)
دوستان تو سه گروهند و دشمنان تو نیز سه دسته اند؛
اما دوستانت: دوست تو، و دوستِ دوست تو، و دشمن دشمنِ تو است.
و امّا دشمنانت: پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.
هشدار!
حضرت علی علیه السالم در آئین دوست یابی هشدارهای پیاپی در گزینش دوست و انتخاب همنشین به پیروانش داده است. در حکمت نهچ البلاغه اش می خوانیم: لا تَحصَب المائِقَ فَانَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ فِعلَهُ وَ یَودُّ اَن تَکُونَ مِثلَهُ.(5)همنشین بی خرد مباش، که کار زشت خود را برای تو زیبا جلوه داده، و دوست دارد که تو همانند او باشی.
زانکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمس کس افروخته
و نیز ضمن نامه ای که به یکی از دوستانش بنام حارث همدانی که از فقهای بزرگ شیعه بوده مرقوم فرموده در قسمتی از آن نامه این کلمات نورانی نوشته شده است:
وَایّاکَ وَ مُصاحَبَه الفُسّاق، فَانَّ الشَرَّ بالشَرّ مُلحَقٌ.(6)
از همنشینی با فاسقان بپرهیز که شرّ به شرّ می پیوندد، راستی چه سخن زیبایی است این سخن، باز توجه جوانان عزیز را به این سخن پرمعنی جلب می کنم.
شما هر قدر انسان های فرهیخته و پاکیزه ای باشید توجه داشته باشید یا در دوستی با نااهلان و بدان تأثیر می گذارید و یا تأثیر می پذیرید. خالی از این دو حال نیست.
اگر تأثیرگذار باشید چه بهتر، قدمی بسیار بزرگ برداشته اید و انسان نااهلی را به سوی حقّ و فضیلت هدایت نموده اید و این از افتخارات شما خواهد بود و امّا اگر مغلوب او شوید و او در کار شما تأثیرگذار باشد فاتحه اخلاق نیک و فضیلت و پاکی خود را بخوانید و در نهایت فردی همچون او خواهید بود که این خسرانی جبران ناپذیر برای شما است، پس عقل و دین ایجاب می کند که اگر در خود توان مقابله با چنان افرادی را ندارید از همان آغاز قید دوستی و رفاقت با آنها را بزنید و خود را از چنگ آنها خلاص کنید و هشدار مولای متقیان علیه السلام را آویزه گوش خود قرار دهید که فرمود: جداً از رفاقت با نااهلان بپرهیزید.
از بس همصحبتی با جاهلان و نادانان مضرّ و خوارکننده است که در بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت علی علیه السلام بدان اشارت رفته است چنانچه در قسمتی از نامه معروفش به فرزند ارجمندش حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام اشاره فرموده:
... وَ قَطیعهُ الجاهلِ تَعدِلُ صِلَهَ العاقِل.(7)
بریدن با جاهل، پیوستن با عاقل است. همین که از تیررس نادان دور باشیم این خود یک نوع برقراری پیوند با اهل عقل و خرد است.
البته قابل ذکر است که آدمی نمی تواند بدون دوست بسر ببرد لیکن این نباید بهانه شود که با هر کس طرح دوستی و رفاقت ببندیم بلی سزاوار است با کسی طرح دوستی ببندیم که از هر جهت شایسته دوستی و دارای شرافت و فضیلت باشد و به قول علی علیه السلام که فرمود:... وَ الصدیقُ مَن صَدَقَ غَیبَهُ.(8) دوست آن است که در نهان آیین دوستی را رعایت کند. قطعاً دوست ما اگر متدین باشد و با فضیلت و خردمند باشد همینطور است که امام علیه السلام فرموده است.
پی نوشت ها :
1. برخی گفته اند: آن شخص ابوذر غفاری یا عثمان بن مظعون بود. نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی/699.
2. نهج البلاغه، حکمت 289.
3. نهج البلاغه، حکمت 381.
4. نهج البلاغه، حکمت 295.
5. نهج البلاغه، حکمت 293.
6. نهج البلاغه، نامه 69.
7. نهج البلاغه، نامه 31.
8. نهج البلاغه، نامه 31.