حلقهی واسط میان علما و مراجع
حوزهی علمیهی قم در سال 1341ه.ش.، با ندای حضرت امام خمینی(رحتاللهعلیه) به پاخاست و به همین دلیل شور دیگری در این مرکز علم، تقوا و جهاد پدید آمد. اما باید ندای قیام و مبارزه از حوزهی علمیهی قم، به سایر حوزههای علمیه و مجامع دینی نیز منتقل میشد. یکی از این حوزهها، حوزهی علمیهی مشهد بود که آیتالله خامنهای در این مورد نقش سازنده و عظیمی را ایفا کردند و ضمن فعالیتهایی که در قم داشتند، ارتباط خود را با سایر علما و طلاب مشهد تقویت نموده و با استفاده از ارتباط گیری با سایر علمای خراسان و دوستان طلبهشان، این کار را به پیش بردند.[1]در سال 1341ه.ش.، با مطرح شدن لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی مبارزهی سختی از سوی حوزههای علمیه به رهبری امام آغاز شد. رژیم با این لایحه، سعی در ضربه زدن به اسلام و تضعیف روحانیت و حوزههای علمیه و باز کردن بیشتر دست آمریکا و اسراییل در شئون مختلف مملکت، البته با طرح شعارهای عوام فریبانه داشت.
سرانجام اعتراض علما و طلاب حوزهی علمیهی قم به فاجعهی مدرسهی فیضیه و جنایت عمال رژیم منجر شد و بسیاری از طلاب این مدرسه توسط ایشان به شهادت رسیدند. در همین زمان امام خمینی(رحمتاللهعلیه) برای آگاه کردن مردم از جریانهای اتفاق افتاده، اقدامهای مؤثری انجام دادند از جمله اینکه نامههایی خطاب به علما و مردم نوشتند تا آنها را نسبت به توطئهی رژیم شاه آگاه سازند.[2]
در این میان نمیتوان به آسانی از نقش اثرساز آیتالله خامنهای گذشت. ذکر این واقعه از زبان خود ایشان جالب توجه است: «واقعاً وقتی انسان فکر میکند، میبیند برای اینکه مردم سراسر ایران فاجعهی فیضیه را بفهمند و به مبارزه کشیده شوند و هیجان پیدا کنند، هیچ راهی بهتر از برنامهای که امام طرح کرده و به اجرا درآورد، وجود نداشت. خود من از کسانی بودم که برای محرم، از سوی امام اعزام شدم و تأثیرش را نیز دیدم. امام از من خواستند که به مشهد بروم و یک پیام برای آقای میلانی و آقای قمی و پیام دیگری برای علمای مشهد ببرم.»[3]
در واقع ارتباط وسیع ایشان با علما و طلاب و اخلاق نیکو که از خصوصیات بارز شخصیتی آیتالله خامنهای است، عامل بسیار مهمی در ایجاد این حلقهی ارتباطی است. جالب است که این وجه شخصیتی ایشان مورد توجه امام هم قرار داشته و از آن به این شکل تمجید هم کردهاند: «ایشان را من سالهای طولانی میشناسم و در آن زمانی که اول نهضت بود ایشان وارد بود و به اطراف برای رساندن پیامها تشریف میبردند؛ و بعد از این هم که این انقلاب به اوج خودش رسید، ایشان حاضر واقعه بود همه جا، تا آخر و حالا هم هست. یک نعمت خدا به ما، این است که داده.»[4]
ایشان حتی در ایام تبعید در ایرانشهر نیز دست از فعالیتهای مجاهدانهی خود برنداشتند و به پایه گذاری وحدت بین شیعه و سنی در این شهر پرداختند و حتی علمای اهل سنت آن منطقه را هم نسبت به اهداف امام و انقلابیون آگاه ساختند. البته یکی دیگر از فعالیتهای ایشان برای تحقق هدف وحدت میان علمای شیعه و سنی، ترجمهی آثار علما اهل سنت مانند سید قطب به زبان فارسی است. در عین حال که ترجمهی این کتاب با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» به روحیهی ظلم ستیزی انقلابیون مسلمان کمک شایانی میکند؛ به ایجاد تعامل بین علمای شیعه و سنی منجر میشود.[5]
حلقهی واسط بین روشنفکران و انقلاب اسلامی
جریان روشنفکری به عنوان جریان غالب بدنهی فرهنگی در دوران پهلوی، بیشتر یا متمایل به غرب بود یا متمایل به شرق و دیگر اینکه بیشتر آنها مواضع دینی بسیار کم رنگی داشتند اما به واسطهی شخصیت ادبی- فرهنگی و ارتباط ایشان با افراد دانشگاهی، آیتالله خامنهای توانستند حلقهی واسطی بین این روشنفکران و نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(رحمتاللهعلیه) شوند.ادبا و انقلاب اسلامی
آشنایی مقام معظم رهبری از زمان نوجوانی با مقولهی ادبیات و شعر، باعث حضور ایشان در انجمنهای شعری و شرکت در جلسات نقد و مناظره با شاعران در شهر مشهد شد. همین آشنایی با بعضی از شاعران بزرگ و شرکت در جلسات تخصصی، رابطهی ایشان را با شعر از نگاه شوریدگی و علاقهمندی، به نگاه تخصصی بدل کرد و خیلی زود در انجمن «فردوسی» جایگاه خود را یافت. این همان مطلبی است که ایشان در خاطراتشان به آن اشاره فرمودهاند: «من در مقولههای سینمایی و هنرهای تجسمی و تصویری و امثال اینها ورود ندارم. یعنی یک مستمع عامی هستم. اما در مورد شعر و رمان نه، آدم عامی نیستم، از این آثاری که وجود دارد، زیاد خواندهام.»[6]همین حضور در این محافل باعث شد بعدها بین این دست از ادبا و روشنفکران با جریان نهضت، رابطه برقرار شود؛ به طوری که برخی از اعضای آن انجمن همچون «کمالپور، باقرزاده، محمدرضا شفیعی کدکنی، نعمت میرزاده، قهرمان، محمدرضا حکیمی، ذبیحالله صاحبکار» و بعدها «مهرداد اوستا» به جریان انقلاب متصل شدند.[7]
مقام معظم رهبری و روشنفکران دینی
مسئلهی حائز اهمیت دیگر ارتباط آیتالله خامنهای با برخی از رجال روشنفکر نظیر دکتر «علی شریعتی» و «جلال آل احمد» میباشد، به طوری که ایشان دکتر علی شریعتی را نه تنها از ورای کتابها و نوارهای سخنرانی بلکه به عنوان یک دوست و همراه میشناختند و بارها با یکدیگر در مشهد و تهران و در جریان مبارزات، گفتوگو و تبادل نظر داشتند.[8]حتی دفاع ایشان از دکتر علی شریعتی در عین نگاه نقادانه به آثار دکتر، از نقاط بسیار مهم و مؤثر در ایجاد تعادل میان مخالفان و موافقان آثار دکتر شریعتی در سالهای ابتدای انقلاب بود. ایشان در مصاحبه با روزنامهی جمهوری اسلامی، در تاریخ 4 تیر 1359ه.ش.، ص 12، دربارهی دکتر شریعتی میفرمایند:
«ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائی اصولی و بیانی تفکر اسلامی داشته باشد مثل توحید یا نبوت و یا مسائل دیگر ما این نباید موجب میشد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی بشناسیم... البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشهی مترقی اسلام را آن چنان که او فهمیده بود، فهمیده بودند. اما هیچکدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند در قالب واژهها و تغییراتی که برای نسل امروز ما و یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل میدادند، بیان کنند.»
مقام معظم رهبری و دانشگاهیان
و بالاخره ارتباط گستردهی ایشان با طیف دانشجویان، از مسائل مهمی است که نقش سازندهای در ارتباط این طیف با نهضت انقلاب اسلامی داشت. شخصیت علمی و خصوصیات اخلاقی آیتالله خامنهای باعث شده بود که به راحتی بتوانند با دانشجویان رابطه برقرار کنند. حجتالاسلام «عبدالرضا ایزدپناه» (سردبیر مجلهی حوزه) که افتخار شاگردی چندین سالهی مقام معظم رهبری را دارند، دربارهی فعالیتهای معظمله در زمان طاغوت میگویند:«آیتالله خامنهای به جهاد و مخالفت علیه طاغوت، شهرهی شهر[مشهد] بود. اطرافیان و مریدانشان، سیدجمال را در سیمای او میدیدند. در دانشگاه و بین روشنفکران، افتخار حوزهها بود و در حوزهی علمیه، بیدادگر و احیاگری غریب. وقتی به آن سالها بر میگردم و چهرهی او را در ذهنم میآورم، گویای شیری بود در قفس؛ با خشمی مقدس علیه طاغوت زمان با تمام فشار و محدودیتهایی که ساواک مشهد بر او وارد کرد، نتوانست از جهاد بازش دارد. سخنرانی او ممنوع بود؛ ولی او با ایجاد محفل درس تفسیر قرآن، نهج البلاغه و... طلاب و دانشگاهیان را با مایههای انقلابی و زندگی ساز اسلام آشنا میساخت...»[9]
در سندی از اسناد ساواک در خصوص نظر شهید مطهری دربارهی جذب دانشجویان توسط آیتالله خامنهای آمده است:«...سید علی خامنهای از نمونههای ارزندهای است که برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت کوتاه در مشهد کارهای پر ثمری را انجام داده که یکی از آنها جمع کردن جوانان روشنفکر و بیدار بوده و به همین جهت وی مورد توجه خمینی هم واقع شده و[امام] خمینی دستور داده که هواخواهان وی [آیت الله]خامنهای را حمایت کنند.»[10]
آیتالله خامنهای در ارتباط با قشر دانشجو علاوه بر آشنا کردن آنان با معارف اسلامی و حقایق دین و انگیزش روح جهاد و مبارزه با رژیم طاغوتی پهلوی، در اصلاح اخلاق و رفتار و دمیدن روح تقوا در آنان نیز تلاش گستردهای داشتند و در هر دو بعد موفق به تأثیرگذاری عمیق در مخاطبان خود شدند.[11]
در واقع به صراحت میتوان گفت که فعالیتهای علمی و تدریسی ایشان و سخنرانیهایی که در انجمنهای اسلامی دانشجویی و هیئتهای مذهبی نظیر انصارالحسین در تهران داشتند؛ همچنین طرح دیدگاههای انقلابی اسلام و لزوم مبارزه و جهاد و بیان مسائل روز در مجامع مختلف و ترجمهی کتابهایی نظیر صلح امام حسن(علیهالسلام) و مسلمانان در نهضت هندوستان و کتابهای دیگر در پرورش انقلابی جوانان کارساز بسیار مهم و کارساز بود.[12]
سخن آخر
معمولا شهره است که میان دانشگاهیان و طلبهها نقاط افتراق بسیاری وجود دارد. در واقع نوع نگرش و جهانبینی آنها در تقابل با مسائل متفاوت است. اگر این نکته را مفروض بپنداریم، تلاش حضرت آیتالله خامنهای در جذب این نیروهای متفاوت، در خور تحسین بسیار است. این نکته بیش از هر چیز بیانگر توان و قدرت مدیریتی ایشان است.در دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی، هدف و پیروی از امام امت آنچنان پررنگ بود که ایشان نیروهای متضاد را حول آن گرد میآورد. از یک سو دکتر شریعتی که بسیاری به اسلامشناسی او نقد داشتند، بخصوص که او بر آموزههای شیعه تأکید بسیار داشت، از سوی دیگر، روحانیون و شخصیتهای مطرح تشیع و مهمتر از همهی اینها گروههای اهل تسنن. تاریخ نشان داد این جذب حداکثر نیروها سرانجام به ثمر نشست.(*)
پی نوشت ها :
[1]. هادی قطبی، در سایهی خورشید، صص19-18.
[2]. مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، جرعه نوش کوثر، صص86-85.
[3]. همان، ص71.
[4]. صحیفهی امام، ج 17، صص 271 و 272.
[5]. مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، جرعه نوش کوثر، ص 102.
[6]. مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، خاطرات و حکایتها، ج5، ص33.
[7]. خاطرات و حکایتها – زندگینامهی مقام معظم رهبری-، مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، ص29 و مقالهی «آنکه دلبسته یاران خراسانی خویش است» نوشتهی مصطفی محدثی خراسانی، هفته نامهی پنجره، شمارهی 58، مورخ 13 شهریور 1389ه.ش.، ص 42
[8]. شعباعلی لامعی، شریعتی در آیینهی خاطرات، صص108-110.
[9]. جعفر حمزه، خاطرات سبز، ص12.
[10]. عالم جاودان-یاران امام به روایت اسناد ساواک-، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 455
[11]. خاطرات و حکایتها – زندگینامهی مقام معظم رهبری-، مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، ص 65
[12]. جرعه نوش کوثر، مؤسسهی فرهنگی قدر ولایت، ص 87