نویسنده: سید محمد مهدی زاده
شورش توده علیه مدرنیته
مدرنیسم، سنتی ادبی و زیبایی شناختی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که بیانگر نوعی بدبینی نسبت به مدرنیته و فناوری است. به عنوان مثال، نمایشنامه های برشت(1)، نمایشنامه هایی مدرنیستی در حمله به فاشیسم و حرص و آز سرمایه داری است. یکی از مدافعان کلیدی نقادیِ مدرنیستی، اف. آر. لیویس(2) است. نظریه ی مدرنیستیِ وی مبتنی بر فرض ظهور یک فرهنگ اقلیت نخبه بر ضد خطر سرگرمیِ توده وار و پیش پا افتاده است. مسئله ی مهم برای لیویس در جامعه ی توده وار، پایین آمدن معیار کیفیت زندگی و ذوق زیبایی شناسی بود. لیویس ویژگی اصلی قرن بیستم را «بحران فرهنگی یا تنزل فرهنگ عمومی» می دانست که به نظر او به ویژه در یکسان سازی، استانداردسازی و «تسطیح» فرهنگ تجلی می یابد.
او رمان، سینما، رادیو و تبلیغات را مکانیسم های اصلی فرهنگ توده وار می داند که به لذت طلبیِ کاذب، انفعال، تحریک عواطف پیش پا افتاده، توهم و خوش باوری در ذهن توده ها می انجامد. به ویژه تبلیغات عارضه ی اصلی بیماری فرهنگ مدرن به شمار می رود. تبلیغات، زبان و از آن طریق زندگی عاطفی و به طور کلی کیفیت زندگی را به پایین ترین سطح تنزل می دهد (بشیریه، 52:1379).
لیویس نسبت به پیامدهای تمدن مدرن بدبین بود و مدرنیته را عامل فروپاشی «نظم جاری» می دانست. او در کتاب تمدن توده وار و فرهنگ اقلیت(3) (1930) علیه فرهنگ توده وار موضع گرفت و آن را ثمره ی منفعت طلبی و جذب نازلترین وجوه مشترک میان توده مردم نامید. لیویس به ویژه نگران ورود کالاهای فرهنگیِ امریکایی نظیر فیلم های هالیوودی و رمان ارزان و عامه پسند بود.
حمله ی لیویس در تمام عمل متوجه چیزی بود که آن را شرور جامعه ی توده وار می دانست، چرا که از دید وی، پایین آمدن معیار کیفیت زندگی و ذوق زیبایی شناسی از ویژگی های بارز چنین جامعه ای است. او در تمام عمر به سینما ظنین بود، چرا که به زعم وی، سینما مستلزم تسلیم شدن به دلهره های عاطفی در محیط های مجذوب کننده است، به همین دلیل نیز متکی بر سوءاستفاده ی آگاهانه از واکنش های مبتذل است (جانسون، 113:1378).
به نظر لیویس، فرهنگ به معنای واقعی کلمه، همواره پرورده ی اقلیت هایی است که پاسدار سنت های ارزشمندند و فرهنگ بدون وجود آن ها، پایدار نمی ماند. به زعم وی، «تمدن» امروز به زیان «فرهنگ» پیش می رود. برای لیویس و پیروان او توصیف جامعه ی گذشته بیانگر همه چیزهایی است که در جامعه ی امروز از دست رفته است. امید آن ها برای تغییر جامعه و احیای زندگی فرهنگی که متضمن برخی از مزایای گذشته باشد وابسته به اقلیتی آگاه و گروهی فرهیخته است و نه وابسته به طرح هایی برای سازماندهی دوباره ی جامعه (جانسون، 118:1378).
لیویس با نگاهی زیبایی شناختی به فرهنگ و تفکیک فرهنگ توده و نخبه، مشخصه فرهنگ توده را اُفت معیارهای کیفیت زندگی، همسان سازی و دلهره های عاطفی مبتذل و راه مقابله با آن را اتکا بر فرهنگ اقلیت نخبه می داند:
در هر زمانی یک اقلیت خیلی کوچک وجود دارد که با بصیرت و روشن بینی، هنر و ادبیات مربوط به آن دوره را درک می کند. حیات و موفقیت این اقلیت در گرو بهره مندی از تجربیاتِ عالیِ انسانیِ گذشته است. کار ویژه ی آن ها حفظ شادابی و سرزندگیِ بخش های هوشمند و ظریف و در عین حال از بین رفتنیِ سنت است. برای لیویس، هدایت اخلاقی جامعه توسط یک گروه نخبه ی آموزش دیده، امری اساسی است (لیویس، 1930 به نقل از لافی، 41:2007).
پی نوشت ها :
1. B. Brecht
2. F. R. Leavis
3. Mass civilization and minority culture