نظریه ی ارتباطات و تحول تاریخی: رسانه و مدرنیته

نظریه ی ارتباطات و تحول تاریخی، معطوف به نظریه هایی است که با توجه به تحولات و فراز و فرودهای تاریخی در جامعه ی بشری و شکاف های ایجاد شده در تجربه ی معرفتی و معیشتیِ انسانِ قدیم و جدید، ارتباطات و رسانه ها را عامل
دوشنبه، 10 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظریه ی ارتباطات و تحول تاریخی: رسانه و مدرنیته
 نظریه ی ارتباطات و تحول تاریخی: رسانه و مدرنیته

نویسنده: سید محمد مهدی زاده




 

نظریه ی ارتباطات و تحول تاریخی، معطوف به نظریه هایی است که با توجه به تحولات و فراز و فرودهای تاریخی در جامعه ی بشری و شکاف های ایجاد شده در تجربه ی معرفتی و معیشتیِ انسانِ قدیم و جدید، ارتباطات و رسانه ها را عامل مؤثر در شکل گیری تجربه ها و صورت بندی های اجتماعی و فرهنگی و به ویژه ظهور و تکامل فرهنگ و جامعه ی جدید تحت عنوان مدرنیته و مدرنیسم می داند.
یکی از تقسیم بندی های رایج در ادبیات علوم اجتماعی، تفکیک و تمایز بین جوامع سنتی و مدرن یا به عبارتی، سنت و مدرنیته است. مدرنیته بر پیشرفت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فنّاورانه ای دلالت دارد که به عنوان مشخصه های انتقال از جوامع سنتی به تمدن مدرن شناخته می شود. در تعریف و ترسیم ویژگی های دوران مدرن و پیشامدرن، نظریه پردازانِ حوزه های مختلفِ سیاسی، اجتماعی و... هر یک شاخص هایی را ذکر کرده اند. یکی از این نظریه پردازان، دَن لافی(1) است که ویژگی های متمایز دوران مدرن و پیشامدرن را چنین برمی شمارد:

مدرنیته (جوامع مدرن)

پیشامدرن( جوامع سنتی)

سرمایه داری/ بازار

معیشت بخور و نمیر

صنعتی

کشاورزی

شهری

روستایی

علم

خرافه

بوروکراسی

اشراف سالاری

عقلانی

احساسی و عاطفی

قواعد حقوقی(قانون)

بربریسم (فقدان قانون)

فرهنگ

طبیعت

سواد

جامعه شفاهی

فردگرایی

اشتراکی و گروهی /قبیله ای


جدول 1. تمایزهای دوران مدرن و پیشامدرن
(لافی، 2007، 30)
اگر چه در توصیف و تبیین ویژگی های جوامع پیشامدرن و مدرن، معیارها و شاخص های متنوع معرفتی، معیشتی و تکنولوژیکی وجود دارد، اما یکی از مؤلفه های تأثیرگذار در فهم جهان مدرن، مفاهیم زمان و مکان و جداییِ این دو از یکدیگر است. «زمان و مکان» به لحاظ تاریخی به شکلی مستقیم با هم مرتبط بوده اند؛ «کِی»(2) تقریباً همواره با «کجا»(3) مرتبط بوده است و رویدادهای همزمان، متوالی و مقارن، به محلی بلافصل پیوند خورده بودند که افراد خود را در آن می یافتند. اما در جهان مدرن به ویژه از اواخر قرن بیستم، رابطه ی زمان و مکان دگرگون و زمان از مکان جدا شده است. زمان و مکان شدیداً فشرده شده اند. به گونه ای که زمان کوتاه تر و مکان کوچک تر شده است. رابرتسون(4) (1992) این وضعیت را فشردگی(5) جهان، هاروی(6) (1989) آن را فشردگی زمان- مکان و گیدنز(7) (1-1990) این فرایند را جدایی زمان از مکان(8) می نامد (مونژ، 764:1387).
گیدنز در کتاب پیامدهای مدرنیت، جدایی زمان و مکان را نیروی پویای مدرنیته و شرط وقوع فراگرد «از جاکندگی»(9) می داند. وی از جاکندگی را «کنده شدنِ» روابط اجتماعی از بافت های محلیِ تعامل و تجدید ساختار آن ها در گستره های نامعین زمانی- مکانی تعریف می کند. او رسانه های فنی را یکی از ساز و کارهای از جاکندگی می داند که به جداییِ روابط اجتماعی از بافت های محلی تعامل کمک کرده و سبب ساخت یابی مجدد آن ها در فاصله های غیرمعین فضا- زمان شده است.
استفاده از رسانه های فنی، با قادر ساختن افراد به ایجاد ارتباط در امتداد محدوده های طولانی زمان و مکان، به افراد امکان می دهد از مرزهای زمانی و مکانیِ خاص تعامل چهره به چهره فراتر بروند.
«در دوره های تاریخی اولیه، تجربه ی هم زمانی- یعنی وقوع رویدادها در یک زمان نیازمند مکانی خاص بود که افراد در آن جا به طور همزمان رویدادهایی را تجربه می کردند. «زمان مشابه» به «مکان مشابه» نیاز داشت. با جدا شدن زمان و مکان که با رسانه های فنی میسر شد، تجربه ی هم زمانی از شرط هم مکانی جدا شد. تجربه ی انجام همزمان رویدادها برخلاف این واقعیت که این رویدادها در محل هایی رخ می داد که از نظر مکانی از هم دور بودند، میسر شد. برخلافِ واقعی بودنِ «اینجا» و «هم اکنون»، حس و مفهومی از «هم اکنون» پدیدار شد که دیگر به محلی خاص محدود نیست. هم زمانی در مکان گسترش یافت و از نظر دیدگاه و بُرد، جهانی شد« (تامپسون، 8:1379-47).
گیدنز(1377) معتقد است جدایی فضا- زمان از مکان و دستیابی به دانش انتقادی درباره ی سنت، شرایطی را برای سرشتِ «بازاندیشانه ی مدرنیته» پدید آورد. باز اندیشی در نظر گیدنز، به معنیِ تغییر کنش انسانی در پرتو شناخت جدید و یک نیروی بنیادی در دوران مدرن است. او نقش رسانه های جدید را در این بازاندیشی بسیار اساسی می داند و معتقد است که بسط جهانی نهادهای مدرنیته، بدون جمع آمدنِ دانشی که رسانه ها ارائه می دهند، امکان پذیر نبود.
با این ملاحظات، رسانه های ارتباط جمعی را نباید صرفاً ضمیمه یا مکمل روابط اجتماعیِ از پیش موجود یا مجراهایی خنثی که کالاهای نمادین را انتقال می دهند، در نظر گرفت. بلکه به عکس، رسانه ها را باید تأثیرگذار بر شیوه های عمل و تعامل مردم با یکدیگر تلقی کرد. رسانه ها صرف نظر از اینکه چه محتوایی را انتقال می دهند، به صورت بندی های خاص فرهنگی، اجتماعی و سیاسی منجر می شوند. به عبارتی، شیوه ی انتقال فرهنگ بر محتوای آن فرهنگ تأثیر می گذارد. این ایده مرهونِ نظریه پردازانی چون هارولداینیس(10) و مارشال مک لوهان(11) است. اینیس و مک لوهان ظهور چاپ و شیوه ی ارتباط مکتوب را عاملی مهم در شکل گیری فرهنگ و جامعه ی مدرن می دانند.
یکی از موضوعات مورد مجادله، تاریخ شروع مدرنیته است. بعضی تاریخ مدرنیته را ظهور اندیشه ی روشنگری [به عنوان عصر عقل] در قرن هجدهم و برخی نیز شروع سرمایه داری در قرن شانزدهم می دانند. اما در خصوص مباحث مربوط به نظریه ی رسانه، ظهور مدرنیته حول و حوش نیمه ی دوم قرن پانزدهم میلادی یعنی اختراع و گسترش نخستین فناوریِ رسانه یا همان ماشین چاپ و مطبوعات چاپی است.
مارشال برمن(12) در کتاب تجربه ی مدرنیته(1384)، به سه مرحله ی مدرنیته اشاره می کند: نخست، آغاز قرن شانزدهم تا پایان قرن هجدهم که در آن مردم زندگی مدرن را تجربه می کنند آنان هنوز به درستی نمی دانند که چه بر سرشان آمده است و با بیم و امید،
واژگانِ مناسبِ وضعیت جدید خویش را در تاریکی جستجو می کنند و درک آنان از اجتماع مدرن نیز ناچیز است. مرحله ی دوم، عصر شروع انقلاب در دهه ی 1790 با انقلاب فرانسه و گذر به قرن نوزدهم است. عصری که عامه ی مردم به طور ناگهانی و دراماتیک به درون زندگی مدرن آمدند. همه ی آحاد مردم در این احساس شریکند که در عصری انقلابی زندگی می کنند، عصری که تمامی ابعاد شخصی، اجتماعی و سیاسیِ حیات بشری را دستخوش تغییر می کند. در مرحله ی سوم در قرن بیستم، جهانی شدن زندگی مدرن به ظهور مدرنیسم به عنوان شکل هنر رادیکال وصل شد.
مرحله ی دوم، به ویژه به خاطر رشد روزنامه های روزانه، تلگراف، تلفن و دیگر رسانه های جمعی که امکان برقراری ارتباط در گستره ی وسیع را امکان پذیر ساخته اند، اهمیت دارد. در سومین و آخرین مرحله، فرایند مدرنیزاسیون چنان گسترش می یابد که عملاً کل جهان را دربر می گیرد و فرهنگ جهانی و روبه رشد مدرنیسم در قلمرو هنر و اندیشه به پیروزی های چشمگیری دست می یابد (برمن، 16:1384).
گسترش وسیع مدرنیزاسیون تحت عنوان سرمایه داری صنعتی، منادیِ فرهنگ مدرنیسم بود. مدرنیسم همان مدرنیته نیست. مدرنیسم به ویژه اشاره ای است به هنر و نگارش جدید از 1890 تا 1940 میلادی. هنر، ادبیات و نقد مدرنیستی مبتنی بر این ایده است که ابتکار و خلاقیت فردی، مورد تهدیدِ محیط خصمانه ی سیاست های ظالمانه، اقتصادهای پیشرفته، فناوری و دیگر نیروهای اجتماعی ازجمله رسانه های جمعی است. تفکیک مفاهیم مدرنیته و مدرنیسم به ویژه در پرداختن نسبتِ رسانه و مدرنیته و توجه به سویه های مثبت و منفیِ آثار و پیامدهای رشد و گسترش رسانه ها ضروری است. نظریه ی رسانه ایِ مدرنیته بر نقش و پیامد مثبت رسانه ها بر ظهور و گسترش فرهنگ و جامعه ی مدرن و صورت بندی های فرهنگی و اجتماعی جدید تأکید می کند. در مقابل، نقد مدرنیستیِ رسانه بر آثار و پیامد منفیِ رسانه ها در شکل گیری فرهنگ و جامعه ی توده وار، گسستن پیوندهای سنتی گذشته و تنهایی و از خود بیگانگی فرد تأکید می کند. این نظریات، به فروپاشی جامعه ی سنتی بدبین، و نسبت به اوج گیری قدرت «توده ها» نگران هستند. بنابراین، رویکردهای مشمولِ نقد مدرنیستی رسانه، رسانه ها و ارتباطات جمعی را عامل فروپاشیِ نظم اجتماعی و زوال فرهنگی می دانند.

پی نوشت ها :

1. D. Laughey
2. When
3. Where
4. R. Roberson
5. Compression
6. D. Harvay
7. A. Giddens
8. Time-Space Distanciation
9. Disembedding
10. H. Innis
11. M. Mcluhan
12. M. Berman

منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما