چیستیِ نظریه: تعریف، نقش و اهمیت

نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند، زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها(1) صورت می گیرد. بدون ذهن مسلح به نظریه، قادر به درک علمی از جهان پیرامون خود نیستیم. نظریه به داده
دوشنبه، 10 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چیستیِ نظریه: تعریف، نقش و اهمیت
 چیستیِ نظریه: تعریف، نقش و اهمیت

نویسنده: سید محمد مهدی زاده




 

نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند، زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها(1) صورت می گیرد. بدون ذهن مسلح به نظریه، قادر به درک علمی از جهان پیرامون خود نیستیم. نظریه به داده ها و مشاهدات هر فرد نظم، ترتیب و میدان دید می دهد.
فرداینگلیس(2) نظریه را لذت تبدیل ماحصلِ صرف تجربه به الگوها و صورت بندی های دارای معنا، و هدف از نظریه پردازی را «درک کردن»(3) می داند. وی می نویسد: «نظریه پردازی یعنی گرد هم آوردن تکه ها و قطعات زیادی از تجارب و رویدادها به گونه ای که الگوی آن ها را مشاهده کنیم؛ و احتمالاً درکِ زنجیره ی علل یا به زبان دیگر، درک این که مردم برای آن چه انجام داده اند چه دلایلی دارند» (اینگلیس، 4:1377).
«نظریه را می توان نوعی عدسی به شمار آورد که وقتی از درون آن نگاه می کنیم، این امکان را فراهم می آورد تا آن چه را در جریان است، به روشنی مشاهده کنیم. یا ممکن است نظریه را چارچوبی به شمار آورد که موضوعات در درون آن به نظم آورده می شوند و بین عناصر و اجزا رابطه برقرار می شود. بدین ترتیب، نظریه وار صحبت کردن یعنی صحبت کردن با هدف درک چیزی. نظریه، خالق درک جدیدی است و بدین خاطر خالقِ نوع جدیدی از دانش است که به نوبه ی خود، اقدام جدید را امکان پذیر می سازد» (همان:6-5).
کوین ویلیامز(4) در تعریف نظریه می نویسد: «نظریه بخشی از کوشش محققان برای قابل فهم کردنِ رویدادهایی است که پیرامون آن ها جریان دارد. هدف نظریه، تشریح
و کمک به درک و تفسیر پدیده ها و ارائه ی رهنمودهایی است تا نشان دهد که چرا چنین پدیده هایی به شیوه هایی خاص اتفاق می افتد» (ویلیامز، 14:1386).
وی توسعه ی نظریه ها، مفاهیم و چشم اندازها را برای درک و فهم رسانه ها ضروری می داند. در تعریفی دیگر، استیفن لیتل جان(5) (1384) نظریه را تلاش در جهتِ توصیف، تبیین و تفسیر یک تجربه، پدیده و رویداد تعریف می کند.
لیتل جان دو کلیت را درباره ی نظریه ها مطرح می کند:
«اول این که تمام نظریه ها انتزاعی هستند. به این معنا که در هر نظریه بر موارد خاصی تأکید و سایر موارد نادیده انگاشته می شود. هیچ نظریه ای به طور کامل نشان دهنده ی واقعیت نیست. دوم این که تمام نظریه ها را باید همچون ساختاری درنظر گرفت که مردم پایه های آن را بنا کرده اند و خداوند دستی در آن ندارد. نظریه پردازی صرفاً کشف یک حقیقت پنهان نیست. نظریه ی، شیوه نگاه کردن یا دیدنِ واقعیات، سازماندهی و اداره ی آن هاست» (لیتل جان، 72:1384).
نظریه ها از دو اصل یا جزء «مفهوم»(6) و «توصیف و تبیین»(7) تشکیل می شوند. اولین و اساسی ترین جنبه ی یک نظریه، مفاهیم آن است. مفاهیم، بر ساخته های ذهنی دانشمندان برای فهم پذیریِ پدیده ها هستند. دانشمندان با ساختنِ مفاهیمی که به عنوان توضیحاتِ «مختصر شده ی» پدیده های جهان تجربی عمل می کنند، روند تحقیق و پژوهش را آغاز می کنند. هر رشته ی علمی مجموعه ای منحصر به فرد از مفاهیم ویژه ی خود است.
«پردازشِ مفهوم اساساً در وجود انسان هاست. تمام دنیای نمادین با تمام شناخته ها و ناشناخته های آن، از شکل گیری مفاهیم نشأت می گیرند. بنابراین یکی از اهداف نظریه، ارائه ی مفاهیم مفید و مناسب است» (لیتل جان، 4:1384-73).
«یک مفهوم، انتزاعی است که یک قسمت از واقعیت را توصیف می کند و یک نام کلی است برای نمونه های مشخصی از پدیده ای که توصیف می شود» (شومیکر، تانکارد و لاسورسا، 29:1387). مفاهیم ابزار کاوش و جستجو هستند و نقش های مهمی در علم دارند. اولین و مهمترین نقش مفاهیم، نقش ارتباطی است. بدون تفاهم درباره ی مجموعه ای از مفاهیم، «ارتباط بین ذهنی» امکان پذیر نیست. به یاد داشته باشیم که مفهوم، خودِ پدیده نیست، بلکه نمادی از پدیده است. در نظر گرفتن مفاهیم به عنوان پدیده ها ما را به خطای مادی انگاری می کشاند: خطاهایی که مفاهیم نظری را حقیقی در نظر می گیرند و نه نتایج تفکر انسانی. دومین نقش مفاهیم، ارائه دیدگاه (راهی برای نگریستن به پدیده های تجربی) است. مفهوم سازی علمی، به جهان ادراکات نظم و انسجامی می بخشد که پیش از مفهوم سازی امکانِ درک آن وجود نداشت.
سومین نقش مفاهیم، استفاده از آن ها برای طبقه بندی و تعمیم است. دانشمندان تجربه ها و مشاهدات خود را با مفاهیم طبقه بندی، سازماندهی و منظم می کنند و تعمیم می بخشند. چهارمین نقش مفاهیم آن است که آن ها در حکم اجزای نظریه ها هستند و در تبیین و پیش بینی ها کاربرد دارند. مفاهیم، عناصر کلیدی در هر نظریه اند؛ زیرا آن ها شکل و محتوای نظریه را تعیین می کنند. مفهوم سازی و ساخت نظریه با هم ارتباط نزدیکی دارند.
دومین جزء یا بخش نظریه ها، توصیف و تبیین است. توصیف و تبیین در مورد نظریه، فرایندی ورای نامیدن و تعریف محض متغیرهاست، و ترتیب روابط بین متغیرها را نشان می دهد. در تبیین وقایع، علت و دلیل وقوع پدیده ها توضیح داده می شود.
جولیا وود(8) (2000)، اهداف نظریه پردازی در حوزه ی علوم انسانی را «توصیف»، «تبیین»، «پیش بینی یا درک»(9) و «اصلاح یا تغییر»(10) پدیده های اجتماعی و انسانی بیان می کند. وی گام اول در شناخت و معرفی یک پدیده را توصیف آن پدیده می داند که الزاماً انعکاس بی طرفانه ی واقعیت عینی نیست، بلکه دارای بُعد ذهنی است.
تبیین، کوششی برای فهم چرایی و چگونگی رفتار و عملکرد پدیده ها و شناسایی روابط [علّی] بین آن هاست. سومین هدف نظریه پردازی، پیش بینی و کنترل است که پس از شناخت روابط قانونمند و علّی بین پدیده ها صورت می گیرد. پیش بینی و کنترل، عمدتاً هدفِ تجربه گرایان است؛ در مقابل، انسان گرایان علاقه ای به پیش بینی و کنترل ندارند، بلکه در صددِ درک و فهم [معنای] پدیده ها، افعال و کنش های انسانی هستند. برای این دسته از نظریه پردازان، یک نظریه ی خوب، نظریه ای است که درباره ی یک وضعیت، فرایند و پدیده ی خاص، فهم و بصیرت لازم را فراهم کند.
چهارمین هدف بعضی نظریه پردازان، تلاش مجدّانه برای ایجاد تغییرات اجتماعی مثبت و انجام اصلاحات از رهگذر نظریه های انتقادی است؛ نظریه هایی که با تأکید بر پیوند دانش و ارزش به توصیف و تفسیر بسنده نمی کنند و نقد و تغییر را رسالت و مسئولیت علم و عالِم می دانند.

نقشها و کاربردهای نظریه

اندیشمندان و پژوهشگرانِ عرصه ی علم و معرفت بر نقش و اهمیت نظریه در علم اتفاق نظر دارند و هر یک نقش هایی را برای آن برمی شمارند. لیتل جان نقش های هشتگانه ی زیر را برای نظریه برمی شمرد:
1. اولین نقش نظریه، تنظیم و خلاصه کردن دانش است. دنیا به صورت اطلاعات مجزا و پراکنده است و لذا افراد نیاز به تنظیم و ترکیب اطلاعات دارند. نظریه
یکی از راه های دست یافتن به روش تنظیم دانش است. یکی دیگر از مزایای این نقشِ نظریه، خدمات و کمک های نظریه به کل دانش است. محقق نیاز ندارد هر تحقیقی را از ابتدا شروع کند؛ چرا که دانش در مجموعه ای از نظریه ها ارائه شده است و محقق می تواند هر مطالعه ای را با آگاهی و دانش منظم از تعمیم های دانش پژوهان پیشین آغاز کند.
2. دومین نقش نظریه، تمرکز است. نظریه ها علاوه بر تنظیم اطلاعات، بر بعضی از متغیرها و روابط آن ها تأکید و بقیه ی موارد را خارج می کنند. بنابراین، نظریه ها همانند نقشه عمل می کنند.
3. سومین نقش نظریه، روشن کردن یا توضیح مشاهدات است: نظریه علائمی برای تفسیر، توضیح و درک پیچیدگی روابط انسان ارائه می دهد.
4. چهارمین نقش نظریه پیش بینی است. اکثر نظریه ها به نظریه پرداز امکان پیش بینی حوادث و رویدادها را می دهند.
5. پنجمین نقش نظریه، نقش کاوشگرانه ی آن است. این نقش نظریه در کمک به کشف مطالب به منظور کسب شناخت بیشتر و گسترش هر یک از نقش های دیگر آن بسیار مهم و حساس است.
6. نظریه ها نقش ارتباطیِ ضروری و لازمی دارند. نظریه چارچوبی برای ارتباطات و محل آزادی برای بحث، تبادل نظر و انتقاد فراهم می آورد.
7. هفتمین نقش نظریه، کنترل است. این نقش از پرسش های ارزشی حاصل می شود که در آن ها نظریه پرداز می کوشد تأثیر و خصوصیاتِ رفتاری خاص را مورد قضاوت و بررسی قرار دهد.
8. نقش نهایی نظریه، حالتِ زایشی آن است. این نقش به معنای استفاده از نظریه در جهت برخورد با زندگی فرهنگی حاکم و ایجاد راه های جدید زندگی و به معنیِ استفاده از نظریه برای رسیدن به تحول است. نقش زایشی در برگیرنده ی قدرت مبارزه با تصورات حاکم بر فرهنگ، طرح پرسش های اساسی در مورد زندگی اجتماعی موجود، تقویت روند بازنگری بدیهیات و ایجاد راه های جدید برای اَعمال اجتماعی است (لیتل جان، 9:1384-88).
اسکیدمور(11)، فواید و کاربردهای نظریه را به شرح زیر خلاصه می کند:
1. نظریه می تواند افکار جدیدی را در روند حل مسائل نظری برانگیزد.
2. نظریه ممکن است الگوهایی از موضوعات و مسائل مورد بحث ارائه دهد، به گونه ای که بتوان توصیفی جامع و طرح گونه از آن ها عرضه کرد.
3. تجزیه و تحلیل و نقد هر نظریه ممکن است به نظریات تازه ای منجر شود.
4. نظریه می تواند الهام بخش فرضیاتِ علمی تازه ای باشد (اسکیدمور، 1979 به نقل از توسلی، 29:1369).
لیتل جان علاوه بر برشمردن نقش های هشتگانه برای نظریه، چهار کاربرد نظریه را چنین بیان می کند:
1. نظریه ها به ما کمک می کنند تا ببینیم.
دنیای حوادث و رویدادها به شیوه های گوناگون قابل تجربه است. آن چه مهم است، چگونگی تجربه جهان است. آن چه را هنگام نگاه کردن می بینیم، به نظریه های ما بستگی دارد.
2. نظریه ها به ما کمک می کنند جستجو کنیم.
خواستِ ما برای دانستن بیشتر درباره جهان، یکی از دلایل معروف بودنِ زیاد نظریه هاست. نظریه ها نه تنها آن چه را می دانیم رمزگذاری می کنند، بلکه به ما اجازه می دهند که بیشتر یاد بگیریم.
3. نظریه ها به ما کمک می کنند انتقاد کنیم.
نظریه ها به ما قدرتِ نقد و ارزیابیِ وضعیت ها و شرایط نابسامان اجتماعی و فرهنگی را می دهند. چنان که نظریه های انتقادی با تعریف و ترسیم ارزش ها و حقایق راستین، واقعیت ها را به نقد می کشند.
4. نظریه ها به ما کمک می کنند عمل کنیم.
در شرایط اجتماعیِ مدرن، تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن، مبهم و پیچیده است. لذا مجبوریم برای تصمیم گیری در مورد چگونگی عمل کردن و نوع آن، قضاوت کنیم. نظریه ها گاهی اوقات به ما کلیدهایی برای چگونگی عمل کردن در مواجهه با وضعیت های مشکل را می دهند، زیرا افعال ما به وسیله نظریه ها هدایت می شود (لیتل جان، 802:1384-796).
در نسبتِ نظریه و تجربه باید گفت که نظریه ها کاملاً انتزاعی و فاقد زمینه در تجربیاتِ واقعی نیستند. تجربه بر نظریه تأثیر می گذارد و نظریه نیز به نوبه ی خود بر درک تجربیات فردی تأثیر دارد. تصور اکثر مردم این است که علم، مشاهده دقیق است. در این تصور، دانشمند با «واقعیت های ناب» سر و کار دارد که لاجرم معرفت تشکیک ناپذیر را به بار می آورد. در پوزیتیویسم، نظریه را مَخلَصِ داده ها بر می شمردند؛ ولی بسیاری از فیلسوفانِ معاصرِ علم با این تأکیدِ اصالت تجربی بر جنبه ی تجربی علم مخالفت کرده، نقش قاطع و مهم مفاهیم نظری را در پیشرفت علمی یادآور شده اند؛ یکی از دلایل عمده ی این مخالفت آن است که هیچ امر واقع تعبیر ناشده ای وجود ندارد. بهره ی تجربی علم شامل مشاهدات و اطلاعات (داده ها) و بهره ی تعبیری شامل مفاهیم، قوانین و نظریه هاست.
آزمون نهایی هر نظریه این است که درک ما از جهانی که در آن زندگی می کنیم تا چه حد گسترش می دهد. آزمون هر نظریه در عرصه ی ارتباطات و رسانه هم این است که درک ما را از نقش و تأثیر رسانه ها و ارتباطات در زندگی روزمره تا چه حد بسط می دهد. نظریه ی خوب کمک می کند تا دانش ما از رسانه های جمعی گسترش یابد (ویلیامز، 22:1386).
با شناخت انواع نظریه های رسانه و درک آن ها، امکان تفسیر رخدادها به شیوه هایی قابل انعطاف تر، سودمندتر و مشخص تر فراهم می آید.

پی نوشت ها :

1. Theories
2. F. Inglis
3. unederstanding
4. K. Williams
5. S. Little john
6. Concept
7. Description and Explanation
8. J. Wood
9. Predict of understanding
10. Refrom or change
11. S. Moore

منبع : مهدی زاده، سید محمد، (1389)؛ نظریه های رسانه: اندیشه های رایج و دیدگاه های انتقادی، تهران: نشر همشهری، چاپ اول 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما