نویسنده : عباسعلی رهبر
سؤال اصلی و فرضیه مقاله
تا چه حداصول بنیادین فرهنگ سیاسی شیعه می تواند باعث امحای عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی شود؟- درون مایه فرهنگ سیاسی شیعه با کاربرد عقل در فهم متون دینی و احترام بر آزادیهای سیاسی اجتماعی و مصلحت سنجی در اجرای قوانین شریعت راه نیل به توسعه سیاسی را هموار می کند.
مفروضات
- عقلانیت فزاینده به عنوان مهم ترین شاخص توسعه سیاسی قلمداد می گردد.- بین اخلاق اقتصادی مذاهب و توسعه و نوسازی چه در زمینه اقتصادی و چه در زمینهسیاسی ارتباطی مستقیم وجوددارد.
- باورها و اعتقادات دینی بخش عمده ای از فرهنگ است و فرهنگ نیز به نوبه خود
زمینه ساز تحول و نوگرایی است.
- دین اسلام مجموعه ای از اصول عقلی است و توسعه یافتگی را نیز بحث عقلی می داند.این گفتار شامل چهار بخش است: 1 - ویژگی های عمومی فرهنگ و توسعه سیاسی
2 - عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی 3 - اصول بنیادین فرهنگ سیاسی شیعه و نقش آن در امحای عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی بر پایه محور اصیل عقلانیت 4 - نتیجه گیری.
الف) فرهنگ و توسعه سیاسی
دربررسی پدیده توسعه نیافتگی بسیاری بر این عقیده اند که ریشه عقب ماندگیِسیاسی بسیاری از کشورها با فرهنگ سیاسی آن ها مرتبط است. بدین ترتیب که آن هاتوانسته اند در بررسی های تاریخی جوامع شاخص های فرهنگی توسعه و شاخص های ضد توسعه را شناسایی کنند.ویژگی های عمومی فرهنگ:
1) فراگرفتنی: فرهنگ، غریزی نیست و از راه توارث نیز به فرد منتقل نمی شود؛ به عبارت دیگر، فرهنگ از عادت ها و تجربیاتی تشکیل یافته است که افراد در طول حیاتخویش میآموزند.2) قابل انتقال: امور فرهنگی بر اثر تلاش و علاقه انسان ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
3) اجتماعی: عادت ها و تجربیاتی که فرهنگ را تشکیل می دهند جنبه انفرادیندارند. شرائط اجتماعی مانند جنگ ها، حوادث بزرگ طبیعی و تحولات سیاسی در تحول فرهنگی مؤثّر واقع می شوند.
4) پاسخ گوی نیازمندیهای اساسی حیات: فرهنگ چگونگی مقابله با حوادث و تحولات طبیعی و یا تغییرشکل طبیعت رابرای انطباق آن باخواسته های انسان را به او میآموزد.
5) پایدار: اگرچه تحول پذیری یکی از ویژگی های فرهنگ است ولی این تحول بهاندازه ای آرام و غیرمحسوس صورت می گیرد که به نظر می رسد جنبه "پایدار" و "دیرپا" بودن آن قویتر است.
6) مشخص کننده معیارها و ارزش ها: هر فرهنگ با توجه به مجموعه خصوصیات وموقعیت خود نسبت به مسائل و موضوعات مختلف موضع گیری، مرزبندی و درنتیجه ارزش گذاری می کند.
هر فرهنگ حاوی تعاریفی از مفاهیم اساسی موجود است و بر اساس آن نظامرفتاری، وضعیت زندگی فردی و اجتماعی را شکل می دهد.
[16]
گذری بر توسعه سیاسی
بحث توسعه سیاسی مقوله ای ویژه قرن بیستم است، اما می توان گفت که لوازم و ملزومات آن طی چندین قرن در گذر تحولات تاریخی، اجتماعی و سیاسی فراهم شده و الگوهای مطرح شده در این زمینه ماخوذ از غرب است؛ یعنی جریان فراگیری تحت عنوان رنسانس در قرن چهاردهم آغازشد که شاخصه های مهم آن فردگرایی، فهم جدید دینی و علم گرایی محسوب می شد. این حرکت اجتماعی - فرهنگی منجر به ورود عناصر جدیدی به منظومهفکری انسان شد و در عرصه اجتماع و سیاست، مفاهیم جدیدی چون حق حاکمیت، آزادی، حقآزادی و برابری مطرح شد که نشان ِتحول فرهنگ سیاسی سنتی به فرهنگ به اصطلاح دموکراتیک بود. رشد فرهنگ دنیاگرایی، شکل گیری مفهوم ملت، فردگرایی، تسامح و مدارای مذهبی و سیاسی به وجودآمدن مفهوم شهروندی، گسترش حوزه نفوذ آگاهی و انتخاب افراد نقش تازه ای برای فرد و نظام اجتماعی به بار آورد. البته به رغم تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در غرب، عمده نقاط جهان در نظم سنتی خود به حیات ادامه دادند که درواقع موانعی به لحاظ فرهنگی در سطح جامعه موجود بود که در مقابل تغییر مقاومت می کرد.در مورد شاخص های توسعه سیاسی می توان این دوازده اصل را بیان نمود:
[17]
1) فردگرایی مثبت باید تشویق گردد.
2) تفکر از زمینه های استقرایی قوی برخوردار باشد.
3) تفکر متاع عمومی و تخصص، متاع خاص باشد.
4) آموزش، مهم ترین رکن برنامه ریزی جامعه باشد.
5) عموم مردم، منطق و شیوه های کار جمعی را بیاموزند.
6) هویت عمومی جامعه فوق العاده قوی و مستحکم باشد.
7) علاقه به جامعه و به دنبال آن قانون پذیری در میان مردم بنیادی باشد.
8) منافع هیئت حاکمه با منافع و مصالح عمومی مردم هم سو باشد.
9) دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نباشد و نهادهای غیردولتی در نظام اجتماعی موثر و فعال باشند.
10) آرامش اقتصادی وجود داشته باشد.
11) تصمیم گیری مبتنی بر اصلاح نگری و اصلاح پذیری باشد.
12) انتخاب افراد بر اساس رقابت و لیاقت صورت گیرد.
مقصود تلفیق نظریه با اصول و ارزش های انسانی است به گونه ای که معنای تئوریکتوسعه سیاسی با آرمان های عام انسانی ادغام گردد و حرکت تکاملی جامعه را در مسیرتوسعه اجتماعی و اقتصادی و نهایتاً توسعه سیاسی جلوه گر سازد.
ب) عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی
عوامل فرهنگی تضعیف کننده توسعه سیاسی را می توان در موارد زیر مورد بحث وبررسی قرارداد:1) جزمیت:
این عامل مانع فرهنگ خلاق و پرورش ذهن مبتکر است. هر عقیده جازمی موجب می شود که مردم آگاهی ها و توانایی های خود را نادیده گیرند و آرامآرام از رفتار انسانی دوری گزینند در حالی که مردم باید باطناً خود را در اندیشه ها و اعتقاداتشان کاملاً آزاد احساس کنند و بر این باور باشند که هرگونه آموزش یا تأثیر خارجی، ساز و برگی است برای کمک به خود جهت بررسی اعتقاداتمان و تنهاابزاری که جامعه برای اصلاح افراد در اختیار دارد، آگاهی تکامل یافته باطنی آن هاست. این به منزله قطب نمایی است که حیات نقشه (دنیای واقعیات) را به روشنی و به گونه ای دقیق می نمایاند و بدین سبب توانایی تأثیر بر طریق توسعه را دارد.جزمیت ِدستگاه حاکمه نیز امکان استفاده مطلوب از نیروهای خلاق و سازنده اجتماع را به هدر می دهد و تاریخ بیان گر این واقعیت است که پیشرفت اجتماعی و توسعه سیاسی، محتاج همکاری مردم در امور دولتی است.
ذکر این مطلب ضروری است که اعطای امتیاز در وجوه متفاوت به سود طبقه و قشری خاص از سوی دولت، خواه ناخواه بر عدم تمایل مشارکت سیاسی سایر اقشار اثر می گذارد، بنابراین باید به نیروی مردم اهمیت داد، چراکه پیشرفت همه جانبه نظام سیاسی، بدون تشریک مساعی مردم معنا و مفهومی نخواهدداشت.
[18]
2) فقدان انگیزه موفقیت طلبی در مردم یک فرهنگ
تحولاتی چون رنسانس اروپایی، تفکر ملی گرایی، انقلاب صنعتی و دیگر تحولاتتأثیر چندانی در بعضی از ملل نگذاشته است. از ویژگی های بارز این ملل، اهمیت ندادن به وقت و زمان است.در مقابل، فقدان انگیزه موفقیت طلبی و اعتماد به نفس، دلبستگی به عوامل قهارطبیعت جایگزین شده است که تأثیر درجه اولش، انصراف از کار و استعفای از خود وانحراف به طرف تقدیر - البته به شکل منفی می باشد و برای فعالیت و فکر سهم و ارزشکم تری در زندگی قائل می شوند. درواقع رویارویی با مدرنیسم، تفکر ِ"کار -محور" (یاانگیزه موفقیت طلبی) به جای تفکر "مهر - محور" قرارمی گیرد.
3) اسطوره گرایی
اسطوره نوعی آفرینش ذهنی ابتدایی است؛ تعبیر و تأویلی است از رونـد طبیعی و بیش از آن که علمی باشد جادویی و آیینی است. درواقع عدم تکامل دانش بشری وناشناختگی پدیده ها و اشیای پیرامون، سبب می شود که سهم آدمی در زندگی کم انگاشته شود و عمل اجتماعی و طبیعی نسبت به عمل انسان وجه برتر یابد و آن را تابع خویش کند. از این رو، کاری را که آدمی در دوره های آگاهی، بر عهده خود می بیند در دوره های ناآگاهی بر عهده دیگران می نهد.
[19] به نظر "هابرماس" در جامعه توسعه نیافته هراسهای ناشی از رویدادهای طبیعی سهمگین بر زندگی فردی و اجتماعی غلبه دارد، تفسیر این پدیده ها به یاری اسطوره صورت گیرد که دنیای طبیعت و فرهنگ را درهم میآمیزد و به نیروهای طبیعی، قدرتی برتر از قدرت انسان ها نسبت می دهد. بنابراین، شناخت علمی پایگاه و منزلت استواری در تبین امور پیچیده جهان ندارد و جهان بینی ها اغلب بر اسطوره، جادو و برداشت متافیزیکی تکیه دارد و همین امر خود ضرورت تکوین اسطوره را قویتر و محسوس تر می کند.
[20]
درواقع اسطوره خود زاده آرزوهای پنهانی و آرمان های سرکوب شده اجتماعی است که در شرایط اختناق جان می گیرد و در درون ذهن ها رشد می کند، که اوج این مرحله را باید در افول پیشرفت و ترقی جامعه جست و جو کرد.
4) اصل و نسب
چهارمین زمینه ای که در این جا مورد نظر ماست، زمان می باشد. در جامعه توسعه یافته، ذهن افراد به حال و آینده بیش از گذشته توجه دارد. درحالی که در جوامع توسعه نیافته افراد بیش تر به گذشته علاقه مند می باشند و به آن افتخار می کنند. غافل از این که کسی را از فضل پدر حاصلی نیست و انسان باید مرد کار و همّت خود باشد و آدم شریف واقعی کسی است که بتواند با اطمینان بگوید دارای فرزند نیک سرشت و خردمند خواهد بود نه آن کسی که تنها به افتخار آباء و اجداد خود سر بلند کند.5) احساساتی بودن
مردم بیش تر کشورهای توسعه نیافته زود دست خوش هیجان شده، زود حکم صادر می کنند و در تصمیم گیریهای خود اغلب به صورت عجولانه عمل می کنند. در این جا چیزی به نام افکار عمومی مستقل وجودندارد بلکه فقط احساسات و شور سیاسی است نه شعور سیاسی. از همین رو سیاست مداران غالباً برای جلب، بسیج و به جنبش درآوردن مردم، به بهره برداری از احساسات خام، غرایز و عواطف و عقده های آنان رومیآورند و می کوشند به نحوی از انحا به این احساسات دامن بزنند و از آن به سود خویش بهره جویند و آن را در راستای اهداف خویش سمت وسو دهند.پینوشتها:
[16] . جواد منصوری، همان، ص7-10.
[17] . دکتر محمود سریع القلم، ص94-95.
[18] . حمید عنایت، شش گفتار درباره دین و جامعه (تهران، نشر موج، 1352) ص65.
[19] . محمد مختاری، اسطوره زال (تهران، آگه، 1369) ص33.
[20] . فخرالدین عظیمی، "عالمی و آدمی از نو"، مجله نگاه نو، شماره9 (مرداد و شهریور1371) ص19-20.
/ج