تعریف روان شناسی تربیتی
روانشناسی تربیتی عبارت است از: بررسی اصول و قواعد روانشناسی اجرای آنها درجریان های تربیتی. یکی از اموری که در روان شناسی تربیتی مورد بحث قرارمی گیرد نیازهای اساسی بدنی و روانی افراد است؛ مثل نیاز به وابستگی و تعلق به گروه(1)گاهی به روان شناسی تربیتی، روان شناسی پرورشی می گویند که شاخه ای از علم روان شناسی است و به مطالعه ی اعمال و اندیشه های افراد در ارتباط با مسائل آموزش وپرورش می پردازد و یافته های این علم را در اختیار مربیان و معلمان قرار می دهد.(2)
دوره ی نوجوانی از دیدگاه عالمان تربیتی
دانشمندان علوم تربیتی برای دوره ی نوجوانی تعاریف و نظریه های مختلفی ارائه نموده اند؟ از جمله:«استانلی هال»، از پیش قدمان روان شناسی ژنتیک در آمریکا، معتقد است که در مرحله ی نوجوانی، تکامل یافته ترین خصوصیات انسانی و اولین ویژگی های تمدن انسانی ظاهر می شود. به نظر او این دوره «تولد دوباره» نامیده می شود، چون نوجوان با شور و هیجان، احساسات متناقض، تحریکات فیزیوژیکی و عواطفی پرتنش همراه می شود.
«ارنولد گزل»، روان شناس رشد، بر خلاف نظر استادش «هال» معتقد است: نوجوان به طور کلی جهان را بهتر تحمل می نماید و احساس استقلال بیش تری می کند و بودن در کنار دوستانش را به هم نشینی با خانواده ترجیح می دهد. «فروید» نیز می گوید: دوران نوجوانی دورانی پرتلاطم است، زیرا تغییرات ناشی از بلوغ امیال جنسی نوجوان را تشدید می کند.
«پیاژه»، روان شناس سوییسی، آخرین و عالی ترین دوره ی رشد شناخت را با نوجوانی همراه می داند.
«اریکسن» از روان کاوان جدید آلمانی نیز دوره ی نوجوانی را دوره ی بحران هویت دانسته، زیرا نوجوان باید بداند و تصمیم بگیرد که او کیست و در زندگی آینده چه می خواهد.(3)
روان شناسان ژنتیک، کودک و نوجوان نیزمعتقدند: نوجوانان مرحله ی انتقال از دوران طفولیت به دوره ی بزرگسالی و همراه با تغییرات خاص بدنی، عاطفی و اجتماعی است و شخصی که دوران نوجوانی سالم و طبیعی نداشته باشد یقیناً در دوره ی بزرگسالی و سالمندی نیز زندگی سالم و موفقی نخواهد داشت.(4)
گروه دیگری از روان شناسان معتقدند: نوجوانی از دوره ی انتظار و شور و شوق بلوغ جنسی آغاز می گردد و با تمام شدن نگرانی ها و ناراحتی های آنان پایان می پذیرد.
گروه دیگری نوجوانی را برزخی میان نیاز و وابستگی به بزرگسالان و بی نیازی و وابستگی به خویشتن دانسته اند.
«روسو» فیلسوف اجتماعی فرانسوی، نوجوانی را در دوران اصول اخلاقی و زیباشناسی و تربیت اجتماعی می داند.(5)
نوجوانی از دیدگاه دانشمندان مسلمان علوم تربیتی
دانشمندان مسلمان علوم تربیتی در تقسیم بندی مراحل زندگی آنان، دوره ی نوجوانی را در ضمن دوران کودکی و جوانی قرار داده اند؛ گرچه به طور غیر مستقیم خصوصیات و ابعاد آن دوره را تبیین کرده اند.«مسکویه» تربیت را بر اساس مراحل رشد طبیعی آنان به سه مرحله تقسیم نموده که مرحله ی دوم آن نوجوانی است. وی معتقداست باید شوق به تحصیل کرامت و نیل به فضیلت هایی که قوه ی غضبیه زمینه ساز آن است را در نوجوان تقویت نمود و او را از همنشینی با افراد پست بازداشت و به کارهای نیک و همنشینی با نیکان واداشت. باید نوجوانان را بر پایه ی دستورات دینی تربیت نمود تا جانشان از رذایل پاک گردد و زمینه ی قبول فضایل در آنان فراهم شود. هم چنین باید آنها را به صفات نیک، از جمله راستگویی و احترام به دیگران، اطاعت از والدین و مربیان و رعایت آداب اجتماعی عادت داد و از محبت به مال و منال برحذر داشت.(6)
«سعدی» نیز مراحل تربیت را به سه دوره ی کودکی، جوانی و پیری تقسیم کرده است. از منظر وی، جوانی با عشق به هم تافته و آمیخته است و دوران جوانی را دوران خرمی، نشاط و قدرت و نوجوان را موجودی لطیف، حساس، هوس باز، متلوّن، پر توقع، بی وفا و اهل تفریح و بازی و خواهان پیوند، محبت، عشق و حماسه دانسته است. در حکایتی جوانی را چنین توصیف می کند: معجب، خیره سر، تیز، سبک پای، هردم هوسی پزد و هر لحظه رأیی زند و هر شب جایی بخسبد و هر روز یاری گیرد.(7)
«خواجه نصیرالدین طوسی» در مراحل تربیت رشد انسان، به پایان مرحله ی کودکی اشاره دارد و معتقد است باید در این مرحله آموزش های تکمیلی آغاز شود؛ زیرا این دوره برنامه ریزی آموزشی و تربیتی دقیقی را اقتضا می کند؛ از این رو با توجه به استعداد و علاقه ی فرد این برنامه ریزی می تواند واقع بینانه باشد. در صورتی که او به کسب علم علاقمند است در آغاز باید علم اخلاق را بیاموزد و سپس علوم حکمت نظری را فرا گیرد و آنچه را در مرحله ی قبل فرا گرفته تکمیل کند.
هم چنین در این مرحله لازم است او را با آداب معاشرت اجتماعی و عوامل سازگاری اجتماعی آشنا ساخت و از رفاه جویی، تنعّم و تجمل گرایی دور داشت. خواجه ی طوسی بر این باور است که تربیت پذیری کودکان و نوجوانان از جوانان و میانسالان بیش تر است.
خواجه، برنامه ی آموزشی و پرورشی کودک را بر اساس مراحل رشد طبیعی او تنظیم کرده و در این میان، دوره ی نوجوانی را مورد توجه قرار داده است و معتقد است چون از مرتبه ی کودکی بگذرد او را به فراگیری حکمت بخواند تا آنچه را به تقلید فراگرفته، برهان و مستدل سازد.
وی هم چنین برای ضمانت اجرای مسائل دینی در سنین جوانی و نوجوانی به سه امر توصیه کرده است:
1. تشویق و تنبیه؛ 2. ذکر جمیل پارسایان 3. صبر و بردباری.(8)
ارسطو نیز معتقد است نوجوانان آرزوهای بلندپروازانه ای دارند؛ زیرا هنوز به واسطه ی زندگی و محدودیت های آن متواضع نشده اند. تمام اشتباهات آنها به این دلیل است که می خواهند هر چیزی را به طور افراطی و با سرعت تمام انجام دهد. آنها فکر می کنند که همه چیز را می دانند و همیشه حق با آنهاست.(9)
تحولات و تغییراتی که در جنبه ی فکر و خرد ذهن نوجوان به چشم می خورد بسیار پردامنه است از جمله:
الف) هوش و استعداد: به عقیده ی بسیاری از روان شاسان، رشدِ هوشی تا این سن ادامه می یابد و به اوج تکامل خود می رسد. گروهی نیز معتقدند، تا پایان مرحله ی نوجوانی اوج می یابد و ازآن پس تا پایان عمر ثابت می ماند.
ب) خرد و ادراک: از جنبه ی عقلی، اگرچه برخی نوجوانان و جوانان فوق العاده اند، ولی اکثریت آنان در وضع و مرحله ای هستند که عقلشان به درستی شکفته نشده و بین خیر و شر و جنبه های مربوط به عاقبت امور را به خوبی نمی فهمند.
ج) فکر: فکر نوجوانان نو و جدید است، آن چنان که در بسیاری موارد می توانند مسائل جدیدی را عرضه کنند و در گزینش رأی، نظر خود را ابراز نمایند؛ ولی به هر حال طرز فکرشان، دست خوش تغییرات و دگرگونی هایی است و در مواضع گوناگون، مختلف است و هر روز در وضع خاصی است.
د) داوری و سازش: دراین دوران قضاوت ها تا حدود زیادی سطحی هستند؛ زیرا شتاب زده و مبتنی بر مشاهدات اند.
هـ) استدلال: با مختصر دانشی که از مدرسه و اجتماع یافته اند مغرور می شوند و با اتکا به آن درباره ی تخصصی ترین امور و مسائل اظهار نظر می کنند، بدون آنکه در آن مورد صاحب رأی و نظر باشند.
ی) ذهنگرایی: نوجوان با همه ی توجهی که به واقعیات و جریان های ظاهری دارد، فوق العاده ذهن گراست. اگر مسأله ای را به او بگویند قبول می کند بدون این که به واقعی و جدی بودن آن توجه نماید.
ک) ذوق و هنر: در این سنین، ذوق هنری نوجوان و جوان قوی است، و می تواند خالق هنری باشد.
ل ) روان: اولین مسأله درامرهدایت نوجوان وجوان، شناخت و آگاهی از مقتضیات سن اوست. این که دریابیم، او چه می گوید و چه می طلبد. در این دوران، تخیل و اوهام، به خصوص در دختران زیاد است، و به همین جهت جنبه های احساسی و عاطفی در آنان قوی تراست.(10)
اتومبیلی را در نظر بگیرید که در جاده ای آسفالت و عریض با سرعت در حال حرکت است. راننده پس از طی مسافتی بدون علائم هشداردهنده ی کافی، ناگهان در مقابل خود، جاده ای خاکی و پر از دست انداز و موانع را مشاهده می کند، بلافاصله ازسرعت خود می کاهد و با احتیاط کامل از آنها عبور می کند. سلامت سرنشینان و اتومبیل در گرو مشاهده ی دقیق، تنظیم سرعت، صبر و خویشتنداری راننده است.
حال در مسیر زندگی انسان، دوره ی نوجوانی، همان بخش خاکی و پردرد سر مسیر حرکت است و طبیعی است کسانی موفق می شوند دست در دست نوجوانان، این مسیر را به سلامت و با امید به آینده ای روشن طی نمایند که ضمن شناخت کامل، شکیبایی و تفاهم را پیشه سازند.
تعریف مورد نظر ما از دوره نوجوانی
با توجه به این که هدف ما از ارائه ی این تعریف یک تعریف منطقی که شامل حد و رسم شود نیست و بلکه تقریب ذهنی مراد است. تببین برخی روان شناسانی که دوره ی نوجوانی را به دو مرحله تقسیم می کنند به هدف ما نزدیک است. آنها مرحله ی نخست (13 - 15سالگی) را شامل ویژگی های بلوغ جنسی، رشد بدنی، عقلی و هوشی، اجتماعی، هیجانی، نیازها و جامعه ستیزی می دانند و مرحله ی دوم (16-19سالگی) را شامل ویژگی های رشد روانی، رفتارهای جنسی و تربیت و راهنمایی می دانند.(11)در حقیقت نوجوان به دنبال حقایقی می رود که برایش ناشناخته است و سعی می کند وجود، احساسات و افکار خود را بشناسد.
قید و بندهایی که بین نوجوان و والدینش بوده است سست می گردد و به اجتماع و محیط خانواده اش با نظر و عقیده ای مخصوص می نگرد. به نظر او تمام مسائل و مشکلات زندگی به آسانی قابل حل است و گرهی نیست که نتوان گشود. نوجوان پیوسته در جست و جوی یک اندیشه و فکر جدید است و به عواقب آن چندان توجهی ندارد. شاید از نظر روانکاوی بتوان این طور تعبیر کرد که افکار نوین،جانشین دستورهای والدینش شده است، بدین معنا که نوجوانی که عادت داشته از امر و نهی پدر و مادر اطاعت کند، اکنون به علت استقلال نقش و سستی در روابط او و خانواده به نحوی باید این خلأ را پر کند؛ بنابراین یک فکر جدید، اضطراب درونی او را کاهش می دهد و اعتماد به نفس اش را بیش تر می کند.(12)
تفاوت دوران کودکی و نوجوانی
برنامه ی زندگی کودک و حتی لباس و وسایل بازی او را خانواده انتخاب می کند؛ ولی نوجوان به علت رشد جسمی، عقلی، اجتماعی و اجتماعی که پیدا کرده سعی می کند به استقلال و آزادی بیش تری دست یابد و اجازه ندهد خانواده در همه ی امور برایش تصمیم بگیرند. گرچه نوجوان نیز مانند کودک دست خوش عواطف و احساعات می شود، ولی هیجانات عاطفی او شدیدتر، با دوام تر، عمیق و گسترده است. نوجوان برخی عواطف مثل خشم را بهتر کنترل می کند و به دنبال توجیه خشمش است، در حالی که کودک عواطف را بی تردید آشکار می سازد. ترس نوجوان قابل کنترل و پنهان کردن است. نوجوان برخلاف کودک به دل خوشی های لحظه ای دل نمی بندد. خردسال به راحتی با جنس مخالف بازی می کند اما کودک به علت تغییر نوع بازی، کمتر با جنس مخالف بازی می کند ولی از بازی با آنها لذت می برد، در حالی که در نوجوانی با تظاهر مبالغه آمیزی، می خواهد نشان دهد که از جنس مخالف خوشش نمی آید.روح نوجوان برای گذشته های اخلاقی و عواطف انسانی آمادگی بیشتری دارد.(13)
پی نوشت ها :
1. شریعتمداری، روان شناسی تربیتی ص 9.
2. علی اکبر سیف، روان شناسی تربیتی ص 1.
3. حسن احدی و همکاران، مفاهیم بنیادی در روان شناسی نوجوانان و جوانان، ص 15.
4. ر.ک: علی اکبر شعاری نژاد، نقش فعالیت های فوق برنامه در تربیت نوجوانان، ص45.
5.ر.ک. محمد پارسا، روان شناسی ر شد، ص215.
6. مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ص 55و68.
7. گلستان سعدی، باب 6، ص 150و154.
8. شیخ طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح مرادی و مینوی، ص 227.
9. اسماعیل بیابانگرد، روان شناس نوجوانان، ص19.
10. علی قائمی، شناخت، هدایت و تربیت نوجوانان و جوانان، ص 50.
11. محمدمنصور، روانشناسی ژنتیک، ص165.
12. اشرف حمیدی، تربیت سالم - انسان سالم. ص60.
13. زهرا معتمدی، رفتار با نوجوان، ص 18