نویسنده: دکتر همایون همتی
نوشتار حاضر، همان گونه که از عنوان آن پیداست، بر آن است تا به کوتاهی و فشردگی در باره ی معنای تجربه ی زیبایی شناختی و برخی ویژگی ها، آثار و پیامدهای آن به بحث بپردازد. قبل از طرح موضوع اصلی لازم است با خود دانش زیبایی شناسی یا زیباشناخت ( Aesthetics) به اجمال آشنا شویم. از دیر باز ونزد دانایان یونان زیبایی شناسی به عنوان مقوله ای فلسفی مورد بررسی وتحلیل های فلسفی عمیق قرار گرفته است. افلاطون در رساله ی "جمهوریت" و نیز در "تیمائوس" در باره ی هنر و زیبایی شناسی، به ویژه درمورد شعر، نقاشی، موسیقی، ادبیات وتئاتر سخن گفته است و تئوری معروف" محاکات"(Mimesis) از طبیعت را پیش نهاده است. ارسطو نیز با رویکردی تحلیلی وفیلسوفانه در آثار خود مثل "اخلاق نیکو ماخوس"، "فن شعر"، و بخش هایی از منطق به بررسی زیبایی شناختی پرداخته است. او همچون استاد خود، زیبایی را بیشتر بر پایه ی مفاهیمی همچون نظم، هماهنگی ( Harmony)، موزونیّت، تناسب، تقارن (Symmetry)، حتی اندازه گیری (Measures) وتعین، تعریف کرده است و در تشریح مطلب به نظم و اندازه گیری در دانش ریاضی اشاره کرده است. اکنون مجال طرح وتشریح این نظریات وداوری در باب آنها نیست. قصد ما تنها این است که بگوییم از دیرباز زیبایی شناسی، شاخه و شعبه ای از فلسفه بوده است و هنوز نیز در کتابهای درسی فلسفه می بینیم و می خوانیم که فلسفه پنج یا شش بخش عمده و اصلی دارد: سیاست (Politics)، اخلاق (Ethics)، متافیزیک (Metaphysics)، (هستی شناسی یا بحث از وجود)، منطق (logic)، وامروز دو موضوع مهم دیگر یعنی دین (Religion) و معرفت (Knowledge) را نیز به آن افزوده اند. هر چند گاه اخلاق و سیاست را در هم ادغام نموده و معرفت را نیز در ذیل مباحث مابعدالطبیعه گنجانده اند. بدین منوال" زیبایی شناسی" جزیی از "دانش فلسفه" به شمار آمده است. شاید از همین روست که گاه می بینیم آن را با "فلسفه ی هنر" معادل و مترادف می گیرند و گاه آن را دانشی می دانند در باره ی هنر و فلسفه ی هنر وگاه نیز در آثار مربوط به حوزه ی هنر پژوهی مشاهده می شود که "فلسفه ی هنر" را عامتر از "زیبایی شناسی" دانسته و زیبایی شناسی را یکی از بخش ها واجزای آن می دانند. تحلیل فنی و کارشناسانه ی رابطه ی این دو در حوصله ی نوشتار حاضر نیست و باید این بحث را در کتابهای فنی و مفصل این رشته پی گرفت که آیا" زیبایی شناسی" و "فلسفه هنر" دو نام برای یک دانش واحدند یا یکی اَعم از دیگری است واگر چنین است کدامیک اعم است و کدام اَخص. موضوع اصلی و محوری مقاله ی حاضر، بحث در باره ی "تجربه ی زیبایی شناختی" است که خود یکی از مسائل عمده ی دانش زیبایی شناسی و از بحث های کاملاً مطرح و جاری هنر پژوهی روزگار ماست.
پس از ظهور "دانش ادیان"(1) و به ویژه پیدایش دانش " فلسفه ی دین"(2) و "پدیدار شناسی دین"(3) ، مسئله " تجربه ی دینی" مورد توجه جدی محققان این رشته ها قرار گرفت. کتابهای فراوانی دراین خصوص نوشته شد و حجم عظیمی از آثار وادبیات مربوط به این رشته ها را به خود اختصاص داد. امروز در سراسر جهان در باره ی " تجربه ی دینی"، بحث های فراوان و متنوعی جریان دارد و فیلسوفان دین با سختکوشی وجدیت در سطح گسترده ای به نظریه پردازی در باب این مقوله ی مهم دانش دین شناسی پرداخته اند. ویلیام جیمز، شلایرماخر، رودلف اُتّو، جاناتان ادواردز: اَلستون، اَلوین پلنتینجا، اَنتونی کنی، نینیان اسمارت، جان هبک، ژراردوس فاندرلیو، پل دیویس، ویلیام وین رایت، بازیل میچل، کرامبی، آنتونی فلیو، پل تیلیشن، کارل بارت، ریچارد سوینبرن، گری گاتینگ، مارتین بوبر، خانم کارولین فرانکز دیویس، کیت وارد، کیث یندل، وینه پراودفوت، سیدنی هوک، استیون کتز وصدها فیلسوف، متکلم و دین پژوه نامدار دیگر در باره ی "تجربه دینی" معنا و خصوصیات آن سخن گفته واظهار نظر کرده اند.همراه با این فیلسوفان و متکلمان ادیان، عرفان پژوهان و روان شناسان دین نیز به تدوین ویژگی های "تجربه ی عرفانی" (Mystical experience) و مقایسه ی آن با ویژگی های "تجربه ی دینی" پرداخته اند و کوشیده اند تا به این پرسش پاسخ دهند که اولاً میان این دو تجربه شباهت و اشتراکی هست یا نه؟ دیگر اینکه منزلت معرفتی و شأن شناختاری ( Cognitive Status) این دو چگونه است؟ یعنی اینکه "تجربه ی دینی" و نیز " تجربه ی عرفانی" می توانند منشأ و منبع تولید معرفت باشند یا نه؟
درهنرپژوهی معاصر و آثار وادبیات مربوط به آن نیز، اصطلاح "تجربه ی زیبایی شناختی" (Aesthetic) را فراوان می بینیم، ولی متأسفانه باید گفت که کمتر توضیح و تبیین جامع، دقیق ، روشمند و مقایسه ای دراین زمینه سراغ داریم. مقصود، مقایسه ی "تجربه ی زیبایی شناختی" با "تجربه ی دینی" و "تجربه ی عرفانی" است . اندوهگنانه باید گفت که در زبان فارسی، حتی رساله و یا مقاله ای جامع و مدوّن، مستدل و مستند در این خصوص نمی توان یافت و این حکایت از فسفر نظریه پردازی درهمه ی عرصه های هنر پژوهی دارد. حتی می توان ادعا کرد هنوز معنای "تجربه" وجایگاه آن در زیباشناسی و مطالعات مربوط به"فلسفه ی هنر" به دقت مورد بحث قرار نگرفته است. البته در زبانهای اروپایی و به خصوص در زبان انگلیسی در باره ی "پدیدار شناسی هنر"، "فلسفه ی هنر"، "زیبایی شناسی فلسفی"، "زیبایی شناسی الهیاتی" و پدیدار شناسی "تجربه ی هنری"، بحث های مبسوطی صورت گرفته است ومنابع ، کتابها و مقاله های مفیدی در دسترس است. از زمان ظهور بائومگارتن تا امروز که پژوهش های پدیدارشناسی در باره ی هنر ومقولات مرتبط با آن دامنه ی وسیعی یافته، همواره در باره ی "تجربه ی زیبایی شناختی" نیز بحث شده است، ولی متأسفانه عمده ی این آثار هنوز به فارسی ترجمه و چاپ نشده است ومشکل ناآشنا بودن با زبانهای خارجی نیز هنوز گریبانگیر بسیاری از علاقه مندان پژوهش های هنری درجامعه ی ماست. شاید نظر به همین اهمیت محوری "تجربه" درهنر است که می بینیم فیلسوف معروف پراگماتیست آمریکایی، جان دیویی در مقاله ی ارزشمند خود تحت عنوان "هنر به مثابه تجربه"(4) به بحث در باره ی "تجربه ی هنری" ونقش تجربه در "فهم زیبا شناختی"(5) می پردازد.
فیلسوفان دین و دین پژوهان ضمن بررسی اوصاف و خصوصیات تجربه ی دینی، وجوه عام ومشترک همه ی تجربه های دینی را تدوین ودسته بندی کرده اند؛ برای مثال ویلیام جیمز فیلسوف عارف مشرب پراگماتیست امریکایی چهار ویژگی را برای تجربه های عرفانی بر شمرده است:
1. ذوقی بودن (Noetic Qualoity)، 2. بیان ناپذیر بودن (Ineffability)، 3. گذرا بودن ( Transiency) و 4. انفعالی بودن (Passivity). برخی محققان دیگر به مقایسه ی "تجربه ی دینی" با تجربه های حسی (Sensory) معمولی (Ordinary) و نیز "تجربه های عرفانی" پرداخته اند و به ویژگی هایی مثل: احساس وحدت (Unity)، احساس استعلاء(Transcendence)، ناگهانی بودن (Suddenness)، انفعال و پذیرندگی، و ثاقت وحجیت ذاتی ( Authoritativeness)، احساس روشن شدگی درون (Photism) ومانند اینها اشاره کرده اند. بایسته است که این کار در مورد "تجربه ی هنری" و "تجربه ی زیباشناختی"، نیز انجام گیرد واین وظیفه ی دشوار و سنگینی است که همت والای هنر پژوهان ارجمند این دیار را طلب می کندو البته نیازمند تحقیقات ومطالعات "میان رشته ای"(6) و چند رشته ای(7) است که خود در میان ما سخت مهجور افتاده است.
هنگامی که بحث از "تجربه" به میان می آید، همواره وهمه جا مقصود نوعی درک و دریافت (Consciousness) شهودی (Intuitive)، مستقیم و بی واسطه است که خود عین آگاهی از اُبژه یا متعلق چنین تجربه ای است . درک وجدانی غیر مفهومی وحتی نوعی" مواجهه ی وجودی" (Existential encounter) یا رویا رویی مستقیم و بی واسطه ی ( Immediate) با هر امری را "تجربه " ی آن امر می نامند. در زیبایی شناسی معاصر مباحثی در باره ی" تجربه ی زیبایی شناسی" مطرح شده است که گاه با ابهاماتی همراه است که در ترجمه های فارسی بعضی آثار هنری شاهد آن هستیم. برای مثال این مسئله که آیا مقصود از تجربه در بحث های هنری همان احساس ( Feeling) است یا احساس به اضافه ی آگاهی است؛ فعل است یا انفعال است، یعنی همان تفاوت معروف" تجربه کردن" و "تجربه شدن". زیرا گاهی در نوشته های اهل هنر می بینیم که این موارد با یکدیگر خلط شده است. وتحت عنوان "تجربه ی زیبایی شناختی" بحث از احساسات وعواطف ( Emotions) به میان می آید و اینکه آیا در آدمی گرایشی به زیبایی هست یا نه؟ آیا آدمی دارای عاطفه ی زیبایی شناختی هست یا نه؟ وگاه مقصود از "تجربه ی زیبایی شناختی" تأثیراتی ( Impressions) است که مشاهده ی زیبایی و آثار هنری یا زیبا بر ما می گذارند. گاهی هم مقصود تأثیر پذیری ما از مشاهده ی امور زیبا و یا واکنش ( Reaction) ما در قبال آنهاست و به درستی معلوم نیست مقصود از "تجربه" درکلام اهل هنر کدام یک از اینهاست. تأثیر نهادن بر امور و واقعیت هاست یا تأثیر پذیرفتن از آنهاست واگر این دومی است، آیا شامل هر گونه تأثیر پذیری از هر نوع واقعیتی است، یا نه، فقط شامل تأثیر پذیری آگاهانه و ارادی از پدیدارها و آثار زیباست . نیز این نکته باید روشن شود که مقصود از "زیبایی"(Beauty) معنای عام آن است که شامل زیبایی های طبیعی ( Natural) و زیبایی های بشر ساخته ( Man- Made) و مصنوع هم هست یافقط زیبایی های طبیعی است. آیا چیزی به نام "تجربه ی زیبایی شناختی مشترک" میان همه ی آدمیان وجود دارد که همگان درکی واحد وهمسان و سرشتین از زیبایی ها داشته باشند یا نه درک و تجربه ی زیبایی امری نسبی و متغیر است و بسته به احوال شخص واحد درموقعیت های گوناگون تفاوت می یابد و هر انسانی وهر جامعه ای درک و تجربه ای متفاوت از امور زشت و زیبا دارد وهیچ معیار مشترک، درک مشترک، وجه مشترک و تجربه ی مشترکی درکار نیست. این همان مسئله مهم و دشوار عینی بودن ( Objective) یا ذهنی بودن (Subjective) زیبایی است که به ویژه در فلسفه ی هیوم وکانت به تفصیل مطرح شده است.
دیگر پُرسش های مهمی که درباره ی "تجربه ی زیبایی شناختی" مطرح شده ، از این قبیل است که آیا تجربه ی زیبایی شناختی قابل صورتبندی مفهومی ( Conceptual Formulation) است؟ آیا تجربه ی زیبایی شناختی امری شخصی ( Personal)، خاص و منحصر به فرد(Sui generies) وتکرار ناپذیر است یا امری کلی ( Universal)، عام ، فراگیر و تکرار پذیر(Repeatable) است؟ آیا تجربه ی زیبای شناختی قابل توجیه عقلانی( Rational Justification) بوده و امری معرفت زاست. (Cognitive) یا فقط لذتبخش (Joyful) است و بُعد عقلانی( Rational) ندارد؟ آیا تجربه ی زیبایی شناختی قابل نقد وارزیابی ( Evaluation) هم هست یا فقط متکی به ذوق ( Taste) و سلیقه ی شخصی افراد است و قابلیت نقّادی و بررسی ندارد؟ آیا انسانها دارای احساس یا حس( Sense) زیبایی شناختی مشترکی هستند که از بدو تولد در ساختار وجودی آنها تعبیه گشته است یا نه؟ نقش تمثیل واستعاره ( Metaphor) در درک، تفسیر وتوجیه "آثار هنری" وامور زیبا چیست؟ زیبایی تراژیک یعنی چه و آیا ارسطو درست می گفت که این گونه زیبایی موجب کاتارسیس ( Katarsis) یا تطهیر و تصفیه و پالایش روح آدمی می شود و یا امری یأس آفرین و افسردگی زاست؟ "استقلال تجربه ی زیبایی شناختی" که کسانی مثل کروچه و کالینگوود از آن دفاع می کنند به چه معناست؟ حتی کسانی مثل ویتگنشتاین و برخی فیلسوفان تحلیلی پا را فراتر گذاشته، از مفهوم خودِ زیبایی و رابطه ی آن با لذت، خیر، کمال، نظم، تقارن، تناسب وهماهنگی پُرسش کرده اند. رابطه ی تجربه ی زیبا شناختی با اخلاق، دین، لذت، فایده، ذوق، علاقه، معنا، احساس و غایت چگونه است؟ اصلاً مفهوم "زیبا" چیست؟ و وقتی امری را به عنوان زیبا توصیف می کنیم، یعنی چه؟ آیا زیبا یعنی لذیذ، مفید، معنا دار، غایتمند، آرامش بخش، انگیزنده ، شادی آور، تخیلی و.. یا یعنی بیان احساس و گونه ای قضاوت فکری وعقلی، یا اینکه به گفته ی کانت تجربه ی امر زیبا اصلاً فارغ از مفاهیم ( Free of Concepts) است.
هنر پژوهان معاصر همچنین پرسیده اند که نقش دریافت کننده در تجربه ی زیبا شناختی چیست؟ آیا این نوع تجربه نیز مانند دو همتای دیگرش یعنی "تجربه ی دینی" و "تجربه ی عرفانی"، نیازمند تعبیر وتفسیر ( Interpretation) است یا نه؟ اُبژه یا متعلق زیبایی چیست؟ آیا فقط آثار هنری ( Art works) موضوع و متعلق تجربه ی زیبایی شناختی هستند؟ یا پدیدارهای خارجی و زیبایی های طبیعی که بشر آنها را نساخته است نیز می توانند متعلق چنین تجربه ای قرار گیرند؟ پُرسش مهم دیگری که موجب به کار گیری وسیع "پدیدار شناسی" در عرصه ی هنر شده است، در باره ی نسبت زیبایی با دریافت کننده ی زیبایی است یعنی اینکه آنچه زیباست واقعاً زیباست یا بر من به گونه ای زیبا پدیدار شده است؟ به دیگر سخن زیبایی در ذات اشیاست یا تنها با وجود یک شناساگر عقلمند وارزیابنده، زیبایی شکل می گیرد و درغیبت چنین شناساگری مطلقا از زیبایی نمی توان سخن گفت . اینجاست که بحث تمایز بین "اُبژه ی مادی" و "اُبژه ی مفهومی" مطرح می شود و لزوم به کارگیری پدیدار شناسی در هنر وفهم و تفسیر آن به خوبی نمایان می شود. بحث های پیچیده و دشواری در این زمینه وجود دارد که به منظور اجتناب از فزونی حجم مقاله از آنها در می گذریم.
اگر "تجربه ی زیبایی شناختی" را در قیاس با "تجربه دینی" و "تجربه ی عرفانی" مورد نظر قرار دهیم و از برخی کاربردها ومعانی دیگر این اصطلاح که در آثار هنر پژوهان به کار رفته آگاهانه اجتناب کنیم، می توان گفت که تجربه ی زیبایی شناختی نیز مثل آن دو یک دریافت شهودی بی واسطه، توأم با آگاهی و پروسه ای دو سویه یعنی ذهنی - عینی است که هم متکی به دریافت کننده و تجربه کننده است، هم متکی به بافت و زمینه (Context) و شرایط خاص روانی، فرهنگی، تربیتی، میزان آموزش و نیز گرایش ها وتمایلات شخص تجربه کننده است.
آنچه در اینجا به اختصار می توان گفت که البته حاصل مرور شتابان برخی آثار هنر پژوهی است و به هیچ وجه عرضه داشت کامل، فهرست جامع و استقرای تامّ نیست. این ویژگی هاست که: تجربه ی زیبایی شناختی، امری شهودی، لذت آور و آرامش بخش است. ایجاد نشاط و وجد و سرور، طراوت و سرزندگی می کند. البته گاه نیز می تواند غم انگیز یا دلسرد کننده باشد ولی معمولاً جذاب، هیبت ناک، آمیخته با احساس حضور، پُری و سرشاری، احساس شوق وشعف، احساس علوّ وعظمت، شکوه و والایی ( Sublime) و احساس ارزشمند بودن (Value) است. از دیگر خصوصیات تجربه ی زیبایی شناختی می توان به این موارد نیز اشاره کرده: معنادار بودن، تخیل انگیز بودن، مسبوق ومتکی به تداعی بودن، بی زمان بودن (Timelessness) و دیگر صفاتی که تشریح همه ی آنها فراتر از موضوع بحث و حجم این مقال است.
همان طور که بیشتر اشاره کردیم، تجربه ی زیبایی شناختی ترکیبی از شور (Passion) وعاطفه، درک (Cognitive) ومفهوم (فکر وحس) است وموجب انگیزش (Motivation) و واکنش در ما می شود و شاید همین ویژگی آخری باشد که گاه متکلمان ادیان و مبلغان دینی را واداشته تااز هنر برای تبلیغ و ترویج پیام دینی خود استفاده کنند واز طریق بیدار ساختن وتقویت عاطفه ی زیبایی شناختی انسانها، آنان را به انجام اموری یا ترک اموری دیگر وادار سازند که اگر هنر تأثیری نداشت، دین از آن بهره ای نمی گرفت.
شاید بتوان با فحص وتحقیق بیشتر بر موارد این فهرست افزود و به تکمیل آن پرداخت، ولی قصد نگارنده در اینجا تنها طرح اصل بحث وتوجه دادن اهالی هنر به این مقوله ی مهم و گرانقدر بود که سخت ذهن سوز و مردافکن است .ولی گریزی نیست، باید به این بحث ها بپردازیم.
دیدگاه های حکیمان وعارفان مسلمان در باره ی "جمال خداوند" و تجلی آن در سراسر هستی و آفاق وجود و "سریان جمال وحُسن" او درکل هستی و نیز تجارب زیباشناختی عارفان ما با روح لطیف و درک دقیقی که از زیبایی ها و "رازهای هستی" داشته اند و نیز مسئله ی "تشبیه وتنزیه" خداوند،" جمال و جلال" او، بحث خطیر"عشق"، "نظم هستی"، "وحدت وجود" و نظریه "تجلی" که همه صبغه ای هنری و زیباشناختی دارند و نیز اهمیت "تجربه" و "مواجهه ی وجودی" و فراتر از لفظ و مفهوم رفتن و سیر در ساحت های وجود، همه از مباحث لطیفی است که پیوندی استوار با هنر و زیبایی شناسی دارند که امید است در مقاله های جداگانه ای در آینده مطرح نموده و تقدیم طبع زیباپسند هنرشناسان وکاوشگران عرصه ی مطالعات هنری نماییم، لذا در اینجا به عمد از ذکر آنها اجتناب شد تا مستقلاً مورد بحث قرار گیرند و حق مطلب تا حدودی ادا شود.
پی نوشت ها :
1. Science of Religion
2. Philosophy of Religion
3. Phenomenology of Religion
4. Art as an Experience
5. Aesthetic Understanding
6. Interdisciplinary
7. Multidisciplinary