نویسنده: نیل پستمن
تکنولوژی محصول نگرشی است که وجود نظم و معنای تعالیبخش در آن انکار شده است و لذا کامپیوتر که امرزوه نقش اساسی و عظیمی در اداره جوامع انسانی دارد، نه تنها قادر به پاسخگویی معضلات جدی ما نمیباشد، بلکه عملاً باعث تشدید و تقویت ضعفهای معرفتی و اخلاقی بشر شده است. اشتغال به امر فراگیر و پرهیاهوی اطلاعات، باعث غفلت بشر از توجه به امور مهم و جهتبخش به حیات دنیوی گردیده است. پستمن در سخنرانی خود در جمع متخصصان کامپیوتر، سعی در متوجه ساختن آنها به چنین مشکلاتی دارد.
خیلی پیشتر، نمایشنامهنویس و فیلسوف اجتماعی سرشناس انگلیس، «جورج برنارد شاو» گفته بود که تمامی مشاغل، توطئهای علیه توده مردم هستند. منظور وی این بود که آن دسته افرادی که به صاحبان فن، فیزیکدانها، حقوقدانها، معلمان و دانشمندان مهم متصل هستند، با ابداع اصطلاحاتی که برای عموم مردم قابل فهم نیستند، موقعیت ویژه خودشان را حفظ میکنند. چنین شیوهای، دیگران را از درک این واقعیت که این شغل، هماکنون چه چیزی انجام میدهد و چرا، بازمیدارد و هم چنین اعضای این شغل را از بررسی و انتقاد دقیق مصون میدارد. به تعبیر دیگر، مشاغل، حصارهای ترسناکی از اصطلاحات قلمبه و سلمبهی تکنیکی پدید میآورند که ناظران بیرونی و جستوجوگر نمیتوانند واقعیت را ببینند.
برخلاف «جروج برنارد شاو»، من به خاطر این که خودم را اهل حرفه معلمی میدانم و به اندازه دیگران حرفهای قلمبه سلمبه تکنیکی میدانم، هیچ اعتراضی در مورد، مشاغل ندارم، ولی اگر گهگاهی هم اشخاص مهم که رموز حرفهی من را نیز درک نمیکنند، بتوانند وارد عمارت مرکزی آن شوند تا دیدگاههای مکتب ندیدهشان را بیان کنند، ممکن است بعضی مواقع، عقیده درستی را عرضه کنند و حتی متوجه مسائلی شوند که متخصصان به آنها توجه نکرده بودند.
من در مورد تکنولوژی کامپیوتر چیزی بیش از افراد معمولی نمیدانم ـ که آن هم چیز زیادی نیست ـ و درک اندکی از آن چیزی که برنامهریزان یا دانشمندان کامپیوتری را به هیجان میآورد، دارم و در بررسی ویژگیهای هرکدام از سخنرانیها در این کنفرانس، هر کدام را مبهمتر از دیگری یافتم، بنابراین واضح است که بنده در اینجا در حد یک بیگانه صلاحیت دارم.
فکر میکنم چیزی که شما در اینجا بدان نیاز دارید، صرفاً حضور یک فرد غریبه نمیباشد، بلکه حضور کسی است که دارای دیدگاهی باشد که برای اعضای مجموعه سودمند باشد. بدین علت است که بنده دعوت به این سخنرانی را پذیرفتم. تصور میکنم که من میتوانم مورد مهمی را در مورد این که تکنولوژی چه رفتاری با فرهنگ دارد و یا حتی معلوماتی در این باب که در چه مواردی تکنولوژی در حیطه فرهنگ عمل نمیکند، در اختیار شما قرار دهم. بسیاری از متخصصان در مورد مزایایی که کامپیوترها به همراه خواهند آورد، صحبت میکنند. به غیر از یک استثنا به نام جوزف، من اصلاً از هیچ کدام از آنها نشنیدهام که به طور جدی و جامع در مورد مضار تکنولوژی کامپیوتر که باعث قرار گرفتن بنده در موضع مخالف است، حرف بزند و این باعث حیرت من است که این حرفه در حال پنهان کردن بعضی از امور بسیار مهم میباشد. تکنولوژیهای جدید بعضی مواقع بیشتر از آنکه نابود کنند، خلق میکنند و بعضی مواقع به جای خلق کردن، ویران میکنند و هیچ وقت به صورت یک طرف نبوده است.
اختراع ماشین چاپ یک مثال برجسته است. [دستگاه] چاپ، ایده مدرن فردیت را گسترش داد، ولی نگرش قرون وسطایی و یکپارچگی اجتماعی را از بین برد. چاپ، نشر ادبی را رونق بخشید، ولی شعر را به صورت غیرمتعارف و نخبهگرایانهای از بیان معرفی کرد. [ماشین] چاپ باعث تحقق علم مدرن شد، ولی ماهیت شعور مذهبی را صرفاً به انجام خرافات تغییر داد. [دستگاه] چاپ همین طور که به رشد دولت ـ ملت کمک کرد، باعث شد که وطنپرستی را ـ اگرنه در قالب یک انگیزه مرگبار ولی حداقل نکبتبار ـ نمایش دهد.
به بیان دیگر، گرایش تکنولوژی جدید به این سمت است که یک بخش از مردم را مورد توجه قرار دهد و به گروههای دیگر آسیب وارد کنند. به عنوان مثال: احتمالاً در طی یک دوره طولانی، معلمان مدرسه با وجود تلویزیون [و اینترنت] مهجور واقع خواهند شد. به عبارت دیگر، تحولات تکنولوژیک همواره مورد یک سراسری برنده و بازنده خواهد داشت.
در خصوص تکنولوژی کامپیوتر، هیچ مناقشهای نیست که کامپیوتر باعث ازدیاد توان بخش عظیمی از سازمانها نظیر موسسات نظامی، شرکتهای هواپیمایی، بانکها و آژانسهای جمعآوری مالیات شده است. همچنین این مطلب، امروزه مسلم است که استفاده از کامپیوتر، امری اجتنابناپذیر برای انجام تحقیقات سطح پیشرفته فیزیک و سایر علوم طبیعی شده است، اما تکنولوژیک کامپیوتر تا چه حد برای تودههای مردم سودمند است؟ به غیر از کارگران صنایع فولاد، صاحبان مغازه، سبزیفروشها، معلمان، تعمیرکنندگان اتومبیل، نوازندگان موزیک، نانواها، بناها، دندانپزشکان و مشاغلی از این دست، مشاغل بسیاری وجود دارد که کامپیوتر هم اکنون بر آنها تحمیل شده است! امورات خصوصی امروزه مردم بیشتر در دسترس و تحت کنترل نهادهای قدرتمند قرار گرفته است. با استفاده از این تکنولوژی، آنها راحتتر، ردیابی و کنترل میشوند و بیشتر به عنوان سوژه مورد بررسی قرار میگیرند. به خاطر تصمیماتی که درنتیجه این بررسیها اتخاذ میشود، وضعیت آنها به طرز روزافزونی دچار پیچیدگی شده است و غالباً به اشیا صرفاً قابل شمارشی تقلیل یافتهاند که حضورشان توسط آگهیهای پستی پنهان شده است. آنان، اهداف آسان و قابل دسترسی برای آژانسهای تبلیغاتی و سازمانهای سیاسی هستند. در مدارس نیز به جای آموزش مطالب سودمند و قابل استفاده، به دانشآموزان میآموزند که براساس سیستمهای کامپیوتری عمل کنند.
در یک کلمه، به خاطر این که تقریباً هیچ تغییری در نوع نیازهای بازندگان رخ نمیدهد، آنها را بازنده میخوانم. از طرفی، برندگان، مثل بیشتر سخنرانان حاضر در این کنفرانس، بازندگان را تشویق خواهند کرد که با تکنولوژی کامپیوتر، مشتاق و علاقهمند باشند. این روش برندگان است و لذا آنها در بعضی مواقع، به بازندگان چنین میگویند که با وجود یک کامپیوتر شخصی، یک فرد معمولی میتواند دسته چکی را به نحو استادانهای تراز کند و روش بهتری را در برنامهها به اجرا بگذارد و لیست خرید منطقیتری را در خانه بدهند و خریدشان را در خانه انجام دهند و تمام اطلاعات مورد نیازشان را در منزل به دست آورند و لذا نهایتاً زندگی اجتماعی برای آنها غیرضروری میشود. آنها همچنین با بازندگان میگویند که زندگیشان با کارآمدی افزونتری پیش خواهد رفت، در حالی که به شکل محتاطانهای از گفتن این که بهایی که برای این کارآمدی میپردازند چقدر است، اجتناب میکنند.
در صورتی که بازندگان دچار شک و تردید شوند، برندگان آنان را با ارائه شاهکارهای فوقالعاده کامپیوتر بهتزده میکنند؛ ولی واقعیت این است که کامپیوتر نه تنها نقش برجستهای در زندگی آنان ندارد، بلکه صرفاً دارای یک نقش حاشیهای است. البته نهایتاً بازندگان دست از مقاومت خواهند کشید. بخشی از این حالتِ تسلیم، بدین علت است که آنها بر این اعتقادند که دانش تخصصی اساتید تکنولوژی کامپیوتر، صورتی از خردمندی میباشد. (البته خود اساتید این حوزه بدین امر معتقدند) نتیجه این میشود که یک سری سؤالات شفاف مطرح نخواهند شد، نظیر این که کامپیوتر، چه کسانی را قدرتمند خواهند کرد؟ و قدرت و آزادی چه افرادی را تضعیف میکند؟
من میتوانستم تمام این امور را به گونهای وانمود کنم که مثل یک توطئه از قبل طراحی شده به نظر برسد، بدین صورت که برندگان از قبل کاملاً بر این امر مطلع باشند که چه چیزهایی از دست خواهد رفت و چه کسانی برنده خواهند شد؟ ولی این بیانگر آن چه واقعیت دارد نمیباشد؛ چراکه برندگان نمیدانستند که الان دقیقاً درحال انجام دادن چه کاری هستند و این روند به کجا ختم خواهد شد؟
به عنوان یک مثال تاریخی: «جوهان گوتنبرگ» ـ که بنابر تمام نقلهای تاریخی، یک مسیحی متعصب بود و از شنیدن سخنان مارتین لوتر مرتد و منفور، هراسان بود ـ چنین اعلام کرد که دستگاه چاپ بزرگترین لطف الهی است، چراکه منجر به تکثیر و ترویج کتاب انجیل شده است. وی بر این اعتقاد بود که اختراعش زمینه رشد واتیکان رم را فراهم میکند، در حالی که فیالواقع، این امر سبب وقوع انقلابی شد که مرجعیت و انحصار کلیسا را [در تفسیر و تبیین کتاب مقدس] از بین برد.
این کاملاً به جاست که از خودمان بپرسیم: آیا مواردی وجود دارد که علیرغم خدماتی که تکنولوژی کامپیوتر برای ما فراهم کرده است، ما و اساتید کامپیوتر روزی از وجود این تکنولوژی ابراز تأسف کنیم؟ من بر این اعتقاد هستم که چنین مواردی وجود دارد. همان طور که عنوان سخنرانیام [روبه نیستی میرویم] حکایت از آن دارد، در فرصت باقیمانده، تلاش خواهم کرد که توضیح بدهم که چه امر نگرانکنندهای در مورد کامپیوتر وجود دارد و چرا؟ و امیدوارم که شما به اندازه کافی صراحت داشته باشید تا آنچه را که میخواهم ارائه کنم، مورد توجه دقیق قرار دهید. فکر میکنم که الان میتوانم بحثم را در این زمینه با ذکر تجربه کوچکی برای شما شروع کنم. برخی افراد هستند که چنین تجربهای را دغلکاری و استثمار قلمداد میکنند ولیکن من بر ذوق و قریحه شوخطبعیتان که باعث همراهی شما با من میشود تکیه میکنم. این تجربه به این شکل بود که روزی یکی از همکارانم را دیدم، چنین به نظر میرسید که او شماره نیویورک تایمز آن روز را ندارد. پرسیدم که آیا تایم امروز صبح را خوانده است؟ اگر پاسخ همکارم مثبت بود، آن روز امکان انجام این تجربه برایم وجود نداشت و اگر پاسخ وی منفی بود، آزمایش شروع میشد. گفتم: صفحه بیستوسه آن را ببین، در آن، مقاله جالبی در مورد مطالعهای که در دانشگاه هاروارد انجام شده است، چاپ کردهاند. پاسخ معمول وی این بود که واقعاً؟ موضوعش چیه؟ و گزینهای که من دراینجا مطرح کردم صرفاً متکی بر تصورات ذهنیام بود. توانستم چیزی شبیه این را بگویم: درواقع، آنها مطالعهای را انجام دادند تا بفهمند که مصرف چه غذاهایی بیشترین تأثیر را بر کاهش وزن دارد؟ نتیجه مطالعه این بوده است که مصرف شکلات خامهای، روزانه به میزان شش بار، آسانترین راه بهبود تعادل رژیم غذایی است. چراکه به نظر میرسد در نان خامهای، ماده غذایی مخصوص ـ به نام دیوکسین اکونومیکال وجود دارد که عملاً کالریها را با سرعت غیرقابل باوری مصرف میکند!
میخواهم نتیجهگیری کنم که به قول «اچ. ال منکش»: مزخرفترین عقاید ممکن را میتوان نزد دانشمندان معتقد بدان مشاهده کرد. گرچه چنین گفتهای بیشتر یک تهمت است تا توضیح یک واقعیت، ولی به هرحال با این که تجربیات من در مورد افراد معمولی انجام شد، تقریباً به نتیاج مشابهی رسیدم. نتیجه دیگری نیز توسط «جورج اورول» مطرح شده است. او گفته بود که انسانهای متوسط امروزی تقریباً به همان زودباوری انسانهای متوسط قرون وسطی هستند. در قرون وسطی، مردم به حاکمیت همه جانبه مذهبشان تحت هر شرایطی اعتقاد داشتند و امروزه ما هم به حاکمیت همه جانبه علم تحت هر شرایطی معتقد هستیم.
گرچه فکر میکنم، در مورد نکتهای که اورول مطرح کرده است، هنوز یک نتیجه بسیار مهمتر وجود دارد که میخواهم آن را موشکافانهتر بیان کنم. من بدین واقعیت رهنمون میشوم که جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، برای بیشتر ما غیرقابل فهم است. تقریباً هیچ حقیقتی ـ اعم از خیالی یا واقعی ـ که ما را برای مدت مدیدی به حیرت وادار کند، وجود ندارد؛ چراکه ما هیچ تصویر قابل فهم و منسجمی از جهان نداریم. ما همه چیز را میپذیریم، چرا که هیچ دلیل اجتماعی، سیاسی، تاریخی، متافیزیکی، منطقی و معنوی برای عدم پذیرش آن وجود ندارد. ما در جهانی زندگی میکنیم که بخش قابل توجهی از آن، هیچ درکی، حتی درک تکنولوژیک را، به ما عرضه نمیکند.
ممکن است بتوانم با این قیاس، اندکی به موضوع مورد علاقهام نزدیکتر شوم. اگر شما یک دسته ورق بازی دست نخورده را باز کنید و به ترتیب، کارتها را پشتورو کنید، شما به راحتی میتوانید نظرتان را در مورد نظم [طریقه چیدن] آنها بیان کنید و لذا اگر 9 بار پشت سر هم ورق تک خال بردارید، آن وقت شما انتظار دارید که کارت دهم هم تک خال باشد، اما اگر در عوض، پشت سر هم سه کارت خشت برای شما پیشامد کند، شما در مورد کیفیت مطلوب دسته ورقتان شک میکنید. ولی اگر من به شما دسته ورقی را بدهم که بیست بار مرتباً به هم زده شده است و شما یکی یکی کارتها را برگردانید، انتظار شما از این سه بار خشت به طور متوالی تکرار شود و یا ده بار تک خال بیاید، یکسان خواهد بود؛ چراکه شما هیچ مبنایی برای پذیرفتن یک نظم مفروض ندارید و هیچ دلیلی برای این که اظهار ناباوری کنید و یا حتی نسبت به این که چرا کارتها به صورت خاص تکرار میشود، تعجب کنید، ندارید. نکته این است که در جهان فاقد نظم معنوی و یا عقلانی، هر امری را میتوان قبول کرد، چرا که هیچ چیز قابل پیشبینی وجود ندارد، لذا نمیتوان از وقوع امری شگفتزده شد.
در حقیقت جورج اورول در مورد انسانهای قرون وسطی، قدری غیرمنصفانه برخورد کرده است. سیستم اعتقادی قرون وسطی تقریباً شبیه دستهی ورق آکبندی است که دارای یک نظم خاص و جهانبینی قابل فهمی میباشد که با اعتقاد به این که تمام فضائل و معارف از جانب خدا افاضه میشود، شروع میشود. چیزی که کشیشان در مورد عالم میگفتند از منطق الهیات آنها به دست آمده بود. آنها از مردم نمیخواستند که به یک سری عقاید مندرآوردی [سلیقهای] معتقد باشند.
اعتقاد به این که انجیل پیام وحیانی از سوی خدا میباشد و عالم محل سکونت ملائکه است، یک شعور کاملاً رضایتبخشی را ایجاد میکرد. مطمئن باشید که جهان قرون وسطایی رمزآلود و مملو از شگفتی بود، ولی چنین چیزی بدون وجود درکی از نظم ممکن نیست. ممکن بود که مردان و زنان معمولی به طور دقیق نتوانند چگونگی سازگار بودن واقعیات خشن زندگیشان را با طراحی باشکوه و خیرخواهانه عالم درک کنند، ولی آنها در این که چنین طرحی وجود دارد و عالمان دینی آنها به خوبی قادرند آن را با استنتاج از یک سری قواعد محدود، (اگرنه همیشه به صورت معقول)، ولی منسجم ارائه دهند.
موقعیتی که ما الان در آن به سر میبریم [با گذشته] تفاوت زیادی دارد و میبایست اعتراف کنم که غمانگیزتر و گیجکنندهتر و قطعاً مرموزتر میباشد. این وضعیت کمابیش شبیه کارتهای ورق بازی به هم خورده است که من بدان اشاره کردم. مفهوم منسجم و یکپارچهای از هستی که بتواند به عنوان مبنایی به کار گرفته شود تا بنای اعتقادی ما بر آن قرار گیرد، وجود ندارد و لذا به یک معنا، ما خامتر و مضطربتر از کسانی هستیم که در قرون وسطی به سر میبردند؛ چرا که ما به شکلی درآمدهایم که به هیچ چیز اعتقاد نداریم.
البته ما در ایجاد این وضعیت مقصر نیستیم. اگر بخواهم خردمندانه بگویم، میتوان گفت: «کوتاهی از جانب ما نبوده است بلکه تقصیر ستارگان است.» موقعی که گالیله تلسکوپش را به سمت آسمان نشانه گرفت و به کپلر این امکان را داد که به طور کامل به مشاهده بپردازد، آنها غیر از نقش و نگارهای هندسی و معادلات ریاضی، هیچ افسون و قدرت دیگری در آنجا ندیدند و خداوند را بیشتر یک استاد بزرگ ریاضیدان تصور کردند تا یک فیلسوف اخلاق. چنین کشفی، باعث ایجاد انگیزه و نیرو برای توسعه فیزیک شد و غیر از این که به الهیات آسیب وارد سازد، کار دیگری انجام نداد. قبل از گالیله و کپلر، اعتقاد به این که زمین مرکز عالم است و از این رو خداوند توجه ویژهای به امورات ما دارد، امری مستحسن بود؛ ولی بعداً که زمین به آوارهای تنها و واقع در یک کهکشان گمنام در گوشهای از جهان تبدیل شد، ما هم به حال خودمان رها شدیم. پس ممکن است خداوند اصلاً توجهی به ما نداشته باشد. جهان قابل فهم و نظاممند قرون وسطی، به خاطر اینکه مردم دیگر چهره یک دوست را در ستارگان نمیدیدند، به ورطه نابودی گذاشته بود. یک سری امور که روزگاری دوست ما بودند، به دشمن ما تبدیل شدند. اطلاعات منبعی بود که به ابنای بشر کمک میکرد تا مسائل خاص و ضروری محیط زیستشان را حل کنند. این کمابیش درست است که در قرون وسطی کمبود اطلاعات وجود داشت ولی این فقدان جدی باعث شده بود که اطلاعات موجود مهم و مفید باشد. از اواخر قرن پانزدهم که آهنگری به نام «گوتنبرگ»، اهل ماینز، دستگاه کهنه آب انگورگیری را به دستگاه چاپ تغییر داد، این وضعیت شروع به تغییر کرد و در نتیجه آن، چیزی که ما آن را انفجار اطلاعات مینامیم، آغاز شده بود. پنجاه سال پس از آن، در صد و ده شهر از شش کشور جهان دستگاه چاپ وجود داشت. پنجاه سال بعد، بیش از هشت میلیون کتاب چاپ شده بود و تقریباً تمام آنها از اطلاعاتی انباشته شده بود که قبلاً در دسترس انسانهای معمولی نبود.
هیچ چیز نمیتواند گمراهکنندهتر از این تفکر باشد که تکنولوژی کامپیوتر را شروعکننده عصر اطلاعات بدانیم. شروعکننده چنین عصری، دستگاه چاپ است و ما تاکنون از آن رهایی نداشتهایم؛ اما چیزی که به صورت یک جریان آزادیبخش شروع شده بود، طوفانی از آشوبها را به دنبال داشت.
اگر من به عنوان مثال کشور خودم را در نظر بگیرم، چنین وضعی مشهود است. در آمریکا، 000/260 تابلوی تبلیغاتی، 11520 روزنامه، 11556 نشریه ادواری، 27000 نمایندگی ویدئو کلوپ برای اجاره نوار ویدئو، 000/000/362 دستگاه تلویزیون و بیش از 000/000/400 رادیو وجود دارد. سالانه چهل هزار عنوان کتاب جدید منتشر میشود (در کل جهان 000/300 نسخه جدید) و روزانه چهلویک میلیون عکس در آمریکا گرفته میشود و متجاوز از شصت میلیارد آگهیهای پستی تبلیغاتی به صندوقهای پست ما ریخته میشود. همه چیز، از تلگراف و عکس قرن نوزدهم گرفته تا تراشههای سیلیکونی قرن بیستمی، هیاهوی اطلاعاتی را گسترش داده است. امروزه ابعاد گستردهای از اطلاعات پیش روی افراد معمولی ایجاد شده است که دیگر عملاً هیچ ارتباطی با حل معضلات آنان ندارد. رابطه بین اطلاعات و عملکردها قطع شده است. اطلاعات هماکنون به صورت کالایی درآمده است که هم مطالبه میشود و هم به فروش میرسد. یا به صورت شکلی از سرگرمی مورد استفاده قرار گرفته است و یا به صورت لباسی که پوشیده میشود تا منزلت فرد را ارتقا ببخشد. تکنولوژی همچون اسب افسارگسیختهای که در هیچ مسیر ویژهای هدایت نمیشود و هیچ هدف و کمالی را در نظر ندارد، به پیش میرود. ما از اطلاعات اشباع شده و در آن غرق شدهایم. هیچ کنترلی بر آن نداریم و نمیدانیم که با آن چه میبایست بکنیم. دو دلیل در مورد این سردرگمی وجود دارد. اول آنکه، همان گونه که قبلاً گفته بودم، ما هنوز یک مفهوم منسجم از خودمان، از جهان و از روابطمان با آن داریم. ما هنوز برخلاف قرون وسطی، نمیدانیم از کجا آمدهایم و به کجا میرویم و چرا؟ بدین علت است که ما نمیدانیم به چه اطلاعاتی نیاز داریم و کدام اطلاعات زائد است. دوم اینکه ما، تمام انرژی و استعدادمان را در راستای اختراع ماشینآلاتی قرار دادهایم که غیر از افزایش عرضه اطلاعات کار دیگری نمیکنند. در نتیجه، مقابله ما با اشباعشدگی اطلاعاتی بینتیجه مانده است. در حالی که سیستم ایمنی اطلاعات ما در حال اجرا است، ما نمیدانیم که چگونه آن را فیلترگذاری کنیم؛ و نمیدانیم که چگونه حجم آن را کاهش دهیم؛ و یا حتی چگونه از آن استفاده کنیم. ما از نوعی ایدز فرهنگی رنج میبریم.
حال، در چنین وضعیتی کامپیوتر عرضه میشود. همانگونه که میدانیم، کامپیوتر خصلت جهانشمولی دارد، نه صرفاً بدین خاطر که موارد استفاده آن تقریباً بینهایت متنوع میباشد، بلکه بدین علت که کامپیوترها عموماً در ساختار سایر ماشینآلات گنجانده شدهاند؛ لذا این کار ابلهانهای است که من علیه هر نوع استفاده قابل تصور از کامپیوتر هشدار بدهم. گرچه این امر قابل انکار نیست که بیشترین استفادههای مهم از کامپیوتر مربوط به اطلاعات میشود. هنگامی که مردم در مورد علوم اطلاعاتی صحبت میکنند، در حقیقت آنها مشغول صحبت از کامپیوترها میباشند که چگونه اطلاعات را ذخیره میکند؟ و چه طور آن را مجدداً بازخوانی و نظاممند میکند؟ در حقیقت، کامپیوتر پاسخی بدین سوالات است که چگونه من میتوانم اطلاعات بیشتری را سریعتر و در شکل قابل استفادهتری به دست آورم؟ به نظر میرسد که این سوالات، معقول هستند، ولی الان من میتوانم سوالات دیگری را برای شما مطرح کنم که به نظر من معقولتر میباشند. آیا عراق به خاطر کمبود اطلاعات، کویت را اشغال کرد؟ آیا علت مرگ کودکان قحطیزده اتیوپی، به خاطر کمبود اطلاعات است؟ آیا تداوم نژادپرستی در آفریقای جنوبی، به خاطر فقدان اطلاعات میباشد؟ آیا جنایتکاران ولگرد در خیابانهای نیویورکسیتی، به خاطر فقدان اطلاعات دست به جنایت میزنند؟
یا اجازه بدهید که سوالات خود را در سطح مسائل شخصی و خصوصی مطرح کنم. اگر شما و همسرتان متفقالقول از زندگی ناراضی هستید و رابطه زناشوییتان را در نهایت با طلاق خاتمه میبخشید، آیا چنین چیزی به خاطر کمبود اطلاعات، اتفاق میافتد؟ اگر فرزندتان بدرفتاری کند و باعث شرمندگی خانواده شما شود، این امر نتیجه فقدان اطلاعات است؟ اگر بعضی از اعضای خانواده شما دارای اختلال عصبی باشند، آیا این امر نتیجه فقدان اطلاعات میباشد؟
من معتقدم که شما اعتراف خواهید کرد که آن چه ما را رنج میدهد و در دو سطح شخصی و فرهنگی، زمینهساز بیشترین درد و مصیبت برای ما شده است، هیچ ارتباطی با چگونگی مرتب کردن اطلاعات که به وسیله کامپیوتر میسر شده است، ندارد. کامپیوتر و اطلاعات موجود در آن، نمیتوانند به هیچ کدام از دغدغههای بنیادین زندگی ما جواب داده و آن را معنیدار و انسانی کنند. کامپیوتر قادر به ارائه یک چارچوب اخلاقی نظامبخش نیست و نمیتواند به ما بگوید که چه سوالاتی ارزش پرسیدن دارند و غایت وجودی ما چیست و چرا با یکدیگر میجنگیم و چرا در زمانی که ما بیشترین نیاز را به حفظ وقار و متانت داریم، غالباً آن را از دست میدهیم. به یک تعبیر، کامپیوتر سرگرمی جذابی است که ما را از مواجهه با چیزهایی مانند خلأ معنوی معرفت نفس، ایدههای مفید در مورد گذشته و آینده که نیاز به رویارویی با آنها داریم، منحرف میسازد. آیا کسی میتواند کامپیوتر را نکوهش کند؟ البته که خیر. چراکه علیرغم تمام اینها، کامپیوتر یک ماشین است. هرچند که بعضاً یک منجی تکنولوژیکال به ما معرفی میشود.
عدهای میگویند که از طریق کامپیوتر، ما تحصیلات، مذهب و خط مشی سیاسی را بهبود میبخشیم و دانش خودمان و مهمتر از همه، خودمان را ارتقا میبخشیم. البه این حرف بیمعنا است و تنها افراد جوان یا جاهل و سادهاندیش میتوانند آن را باور کند. همان طور که گفتیم، کامپیوترها را نباید نکوهش کرد. همچنان که ما فیل را به خاطر اشتهای زیادش یا یک سنگ را به خاطر سخت بودنش یا ابر را به خاطر پوشاندن خورشید نکوهش نمیکنیم؛ چراکه این طبیعت آنهاست و ما چیزی غیر از این از آنها انتظار نداریم ولیکن کامپیوتر هم دارای طبیعت خاصی است. کامپیوتر یک دستورالعمل مشخص و یک پیام غیرقابل تردید دارد. پیام این است: «به وسیله اطلاعات هرچه بیشتر و عرضه هرچه آسانتر و انتقال هرچه سریعتر آن، ما راهحل مشکلاتمان را پیدا خواهیم کرد». لذا تمام جوانان باهوش، اعم از زن و مرد که به چنین مطلبی اعتقاد دارند، در پی ابداع چیزهای بدیعی هستند که برای کار کامپیوتر مناسب باشد و امیدوار هستند که ما با این روش، خردمندتر، برازندهتر و شریفتر بشویم. چه کسی میتواند آنان را سرزنش کند، متخصصین در این تکنولوژی شگفتآور، پرستیژ و قدرت را به دست میآورند و حتی برخی از آنها زبانزد همگان خواهند شد. بهشت موعود دست یافتنی میشود، متخصصان کامپیوتر شهریار هستند، ولی من بر این اعتقادم که همه اینها اتلاف گسترده و خطرناک استعداد و توان انسانی است. تصور کنید که اگر این استعداد و انرژی متوجه فلسفه، الهیات، هنر، ادبیات تخیلی یا تعلیم و تربیت بشود، چه چیزی به دست خواهد آمد. شاید بتوان فهمید که چرا جنگها، گرسنگی، بیخانمانی، بیماری اعصاب و خطرات دیگر وجود دارد.
دروضعیت کنونی، قابلیت تکنولوژی کامپیوتر، به ما در پروژه جنگ ستارگان کمک میکند و به سوالات ما در مورد جنگ هستهای پاسخ میدهد. این تکنولوژی، به ما هوش مصنوعی را هدیه میکند و به ما میگوید که راه خودشناسی از این مسیر است. این تکنولوژی، ارتباطات جهانی را به صورت لحظهای در اختیار ما میگذرد و درک متقابل را به گونهای که خود میخواهد، ترسیم میکند. همچنین واقعیت مجازی را به ما جای پاسخ به فقر معنوی قالب میکند. این روش یک دلال واقعیت و یک معتاد هروئینی به اطلاعات و یک فرد ابله تکنولوژیکال میباشد. سخن من همان است که «هنری دیوید تورو» به ما میگفت: «تمام اختراعات ما جز توسعه ابزارهایی در خدمت اهداف غیرمترقی نیست». همان گونه که «گوته» میگفت: «هر کس میبایست هر روز سعی کند اندکی آواز بشنود، یک شعر زیبا بخواند، یک منظره دلنشین ببیند، در صورتی که امکان داشته باشد اندکی با کلمات معقول سخن بگوید». یا به گفته سقراط: «زندگی تجربه نشده، ارزش زیستن ندارد».
و همان طور که میکائیل پیامبر به ما گفته بود: «آن چیزی که خداوند از شما انتظار دارد این است که منصفانه عمل کنید و عاشق گذشت و رحمت باشید و متواضعانه با خدای خودتان همراه شوید».
و اگر من وقت داشته باشم (گرچه شما همگی میدانید که بنده هنوز به طور کافی وقت دارم) این را میتوانستم به شما بگویم که آن چه کنفوسیوس، عیسی، یهودا، محمد [ص]، بودا، اسپینوزا و شکسپیر به ما گفتهاند، همگی مثل هماند که: هیچ گریزی از خودمان نداریم. معضلات انسانی همیشه یکسان بوده است و ما با پنهان ساختن خودمان در پناه جلال و جبروت تکنولوژیکی، نتوانستهایم هیچ کدام از مسائل بنیادین خودمان را حل کنیم. حتی معمولیترین شخصیتهای کارتونی نیز این را میدانند.
من میخواهم سخنانم را با ذکر مطلبی از پیر فرزانهای به نام «یوگو» به پایان برسانم. من کلمات وی را نزد تمام آرمانگرایان و ناجیهایهای تکنولوژیکالی که در اینجا حضور دارند به امانت میگذارم که گفت: «ما با دشمن مواجه شدهایم و آن دشمن خود ما هستیم».
منبع: www.mat.upm.es، برگرفته از سایت باشگاه اندیشه
خیلی پیشتر، نمایشنامهنویس و فیلسوف اجتماعی سرشناس انگلیس، «جورج برنارد شاو» گفته بود که تمامی مشاغل، توطئهای علیه توده مردم هستند. منظور وی این بود که آن دسته افرادی که به صاحبان فن، فیزیکدانها، حقوقدانها، معلمان و دانشمندان مهم متصل هستند، با ابداع اصطلاحاتی که برای عموم مردم قابل فهم نیستند، موقعیت ویژه خودشان را حفظ میکنند. چنین شیوهای، دیگران را از درک این واقعیت که این شغل، هماکنون چه چیزی انجام میدهد و چرا، بازمیدارد و هم چنین اعضای این شغل را از بررسی و انتقاد دقیق مصون میدارد. به تعبیر دیگر، مشاغل، حصارهای ترسناکی از اصطلاحات قلمبه و سلمبهی تکنیکی پدید میآورند که ناظران بیرونی و جستوجوگر نمیتوانند واقعیت را ببینند.
برخلاف «جروج برنارد شاو»، من به خاطر این که خودم را اهل حرفه معلمی میدانم و به اندازه دیگران حرفهای قلمبه سلمبه تکنیکی میدانم، هیچ اعتراضی در مورد، مشاغل ندارم، ولی اگر گهگاهی هم اشخاص مهم که رموز حرفهی من را نیز درک نمیکنند، بتوانند وارد عمارت مرکزی آن شوند تا دیدگاههای مکتب ندیدهشان را بیان کنند، ممکن است بعضی مواقع، عقیده درستی را عرضه کنند و حتی متوجه مسائلی شوند که متخصصان به آنها توجه نکرده بودند.
من در مورد تکنولوژی کامپیوتر چیزی بیش از افراد معمولی نمیدانم ـ که آن هم چیز زیادی نیست ـ و درک اندکی از آن چیزی که برنامهریزان یا دانشمندان کامپیوتری را به هیجان میآورد، دارم و در بررسی ویژگیهای هرکدام از سخنرانیها در این کنفرانس، هر کدام را مبهمتر از دیگری یافتم، بنابراین واضح است که بنده در اینجا در حد یک بیگانه صلاحیت دارم.
فکر میکنم چیزی که شما در اینجا بدان نیاز دارید، صرفاً حضور یک فرد غریبه نمیباشد، بلکه حضور کسی است که دارای دیدگاهی باشد که برای اعضای مجموعه سودمند باشد. بدین علت است که بنده دعوت به این سخنرانی را پذیرفتم. تصور میکنم که من میتوانم مورد مهمی را در مورد این که تکنولوژی چه رفتاری با فرهنگ دارد و یا حتی معلوماتی در این باب که در چه مواردی تکنولوژی در حیطه فرهنگ عمل نمیکند، در اختیار شما قرار دهم. بسیاری از متخصصان در مورد مزایایی که کامپیوترها به همراه خواهند آورد، صحبت میکنند. به غیر از یک استثنا به نام جوزف، من اصلاً از هیچ کدام از آنها نشنیدهام که به طور جدی و جامع در مورد مضار تکنولوژی کامپیوتر که باعث قرار گرفتن بنده در موضع مخالف است، حرف بزند و این باعث حیرت من است که این حرفه در حال پنهان کردن بعضی از امور بسیار مهم میباشد. تکنولوژیهای جدید بعضی مواقع بیشتر از آنکه نابود کنند، خلق میکنند و بعضی مواقع به جای خلق کردن، ویران میکنند و هیچ وقت به صورت یک طرف نبوده است.
اختراع ماشین چاپ یک مثال برجسته است. [دستگاه] چاپ، ایده مدرن فردیت را گسترش داد، ولی نگرش قرون وسطایی و یکپارچگی اجتماعی را از بین برد. چاپ، نشر ادبی را رونق بخشید، ولی شعر را به صورت غیرمتعارف و نخبهگرایانهای از بیان معرفی کرد. [ماشین] چاپ باعث تحقق علم مدرن شد، ولی ماهیت شعور مذهبی را صرفاً به انجام خرافات تغییر داد. [دستگاه] چاپ همین طور که به رشد دولت ـ ملت کمک کرد، باعث شد که وطنپرستی را ـ اگرنه در قالب یک انگیزه مرگبار ولی حداقل نکبتبار ـ نمایش دهد.
به بیان دیگر، گرایش تکنولوژی جدید به این سمت است که یک بخش از مردم را مورد توجه قرار دهد و به گروههای دیگر آسیب وارد کنند. به عنوان مثال: احتمالاً در طی یک دوره طولانی، معلمان مدرسه با وجود تلویزیون [و اینترنت] مهجور واقع خواهند شد. به عبارت دیگر، تحولات تکنولوژیک همواره مورد یک سراسری برنده و بازنده خواهد داشت.
در خصوص تکنولوژی کامپیوتر، هیچ مناقشهای نیست که کامپیوتر باعث ازدیاد توان بخش عظیمی از سازمانها نظیر موسسات نظامی، شرکتهای هواپیمایی، بانکها و آژانسهای جمعآوری مالیات شده است. همچنین این مطلب، امروزه مسلم است که استفاده از کامپیوتر، امری اجتنابناپذیر برای انجام تحقیقات سطح پیشرفته فیزیک و سایر علوم طبیعی شده است، اما تکنولوژیک کامپیوتر تا چه حد برای تودههای مردم سودمند است؟ به غیر از کارگران صنایع فولاد، صاحبان مغازه، سبزیفروشها، معلمان، تعمیرکنندگان اتومبیل، نوازندگان موزیک، نانواها، بناها، دندانپزشکان و مشاغلی از این دست، مشاغل بسیاری وجود دارد که کامپیوتر هم اکنون بر آنها تحمیل شده است! امورات خصوصی امروزه مردم بیشتر در دسترس و تحت کنترل نهادهای قدرتمند قرار گرفته است. با استفاده از این تکنولوژی، آنها راحتتر، ردیابی و کنترل میشوند و بیشتر به عنوان سوژه مورد بررسی قرار میگیرند. به خاطر تصمیماتی که درنتیجه این بررسیها اتخاذ میشود، وضعیت آنها به طرز روزافزونی دچار پیچیدگی شده است و غالباً به اشیا صرفاً قابل شمارشی تقلیل یافتهاند که حضورشان توسط آگهیهای پستی پنهان شده است. آنان، اهداف آسان و قابل دسترسی برای آژانسهای تبلیغاتی و سازمانهای سیاسی هستند. در مدارس نیز به جای آموزش مطالب سودمند و قابل استفاده، به دانشآموزان میآموزند که براساس سیستمهای کامپیوتری عمل کنند.
در یک کلمه، به خاطر این که تقریباً هیچ تغییری در نوع نیازهای بازندگان رخ نمیدهد، آنها را بازنده میخوانم. از طرفی، برندگان، مثل بیشتر سخنرانان حاضر در این کنفرانس، بازندگان را تشویق خواهند کرد که با تکنولوژی کامپیوتر، مشتاق و علاقهمند باشند. این روش برندگان است و لذا آنها در بعضی مواقع، به بازندگان چنین میگویند که با وجود یک کامپیوتر شخصی، یک فرد معمولی میتواند دسته چکی را به نحو استادانهای تراز کند و روش بهتری را در برنامهها به اجرا بگذارد و لیست خرید منطقیتری را در خانه بدهند و خریدشان را در خانه انجام دهند و تمام اطلاعات مورد نیازشان را در منزل به دست آورند و لذا نهایتاً زندگی اجتماعی برای آنها غیرضروری میشود. آنها همچنین با بازندگان میگویند که زندگیشان با کارآمدی افزونتری پیش خواهد رفت، در حالی که به شکل محتاطانهای از گفتن این که بهایی که برای این کارآمدی میپردازند چقدر است، اجتناب میکنند.
در صورتی که بازندگان دچار شک و تردید شوند، برندگان آنان را با ارائه شاهکارهای فوقالعاده کامپیوتر بهتزده میکنند؛ ولی واقعیت این است که کامپیوتر نه تنها نقش برجستهای در زندگی آنان ندارد، بلکه صرفاً دارای یک نقش حاشیهای است. البته نهایتاً بازندگان دست از مقاومت خواهند کشید. بخشی از این حالتِ تسلیم، بدین علت است که آنها بر این اعتقادند که دانش تخصصی اساتید تکنولوژی کامپیوتر، صورتی از خردمندی میباشد. (البته خود اساتید این حوزه بدین امر معتقدند) نتیجه این میشود که یک سری سؤالات شفاف مطرح نخواهند شد، نظیر این که کامپیوتر، چه کسانی را قدرتمند خواهند کرد؟ و قدرت و آزادی چه افرادی را تضعیف میکند؟
من میتوانستم تمام این امور را به گونهای وانمود کنم که مثل یک توطئه از قبل طراحی شده به نظر برسد، بدین صورت که برندگان از قبل کاملاً بر این امر مطلع باشند که چه چیزهایی از دست خواهد رفت و چه کسانی برنده خواهند شد؟ ولی این بیانگر آن چه واقعیت دارد نمیباشد؛ چراکه برندگان نمیدانستند که الان دقیقاً درحال انجام دادن چه کاری هستند و این روند به کجا ختم خواهد شد؟
به عنوان یک مثال تاریخی: «جوهان گوتنبرگ» ـ که بنابر تمام نقلهای تاریخی، یک مسیحی متعصب بود و از شنیدن سخنان مارتین لوتر مرتد و منفور، هراسان بود ـ چنین اعلام کرد که دستگاه چاپ بزرگترین لطف الهی است، چراکه منجر به تکثیر و ترویج کتاب انجیل شده است. وی بر این اعتقاد بود که اختراعش زمینه رشد واتیکان رم را فراهم میکند، در حالی که فیالواقع، این امر سبب وقوع انقلابی شد که مرجعیت و انحصار کلیسا را [در تفسیر و تبیین کتاب مقدس] از بین برد.
این کاملاً به جاست که از خودمان بپرسیم: آیا مواردی وجود دارد که علیرغم خدماتی که تکنولوژی کامپیوتر برای ما فراهم کرده است، ما و اساتید کامپیوتر روزی از وجود این تکنولوژی ابراز تأسف کنیم؟ من بر این اعتقاد هستم که چنین مواردی وجود دارد. همان طور که عنوان سخنرانیام [روبه نیستی میرویم] حکایت از آن دارد، در فرصت باقیمانده، تلاش خواهم کرد که توضیح بدهم که چه امر نگرانکنندهای در مورد کامپیوتر وجود دارد و چرا؟ و امیدوارم که شما به اندازه کافی صراحت داشته باشید تا آنچه را که میخواهم ارائه کنم، مورد توجه دقیق قرار دهید. فکر میکنم که الان میتوانم بحثم را در این زمینه با ذکر تجربه کوچکی برای شما شروع کنم. برخی افراد هستند که چنین تجربهای را دغلکاری و استثمار قلمداد میکنند ولیکن من بر ذوق و قریحه شوخطبعیتان که باعث همراهی شما با من میشود تکیه میکنم. این تجربه به این شکل بود که روزی یکی از همکارانم را دیدم، چنین به نظر میرسید که او شماره نیویورک تایمز آن روز را ندارد. پرسیدم که آیا تایم امروز صبح را خوانده است؟ اگر پاسخ همکارم مثبت بود، آن روز امکان انجام این تجربه برایم وجود نداشت و اگر پاسخ وی منفی بود، آزمایش شروع میشد. گفتم: صفحه بیستوسه آن را ببین، در آن، مقاله جالبی در مورد مطالعهای که در دانشگاه هاروارد انجام شده است، چاپ کردهاند. پاسخ معمول وی این بود که واقعاً؟ موضوعش چیه؟ و گزینهای که من دراینجا مطرح کردم صرفاً متکی بر تصورات ذهنیام بود. توانستم چیزی شبیه این را بگویم: درواقع، آنها مطالعهای را انجام دادند تا بفهمند که مصرف چه غذاهایی بیشترین تأثیر را بر کاهش وزن دارد؟ نتیجه مطالعه این بوده است که مصرف شکلات خامهای، روزانه به میزان شش بار، آسانترین راه بهبود تعادل رژیم غذایی است. چراکه به نظر میرسد در نان خامهای، ماده غذایی مخصوص ـ به نام دیوکسین اکونومیکال وجود دارد که عملاً کالریها را با سرعت غیرقابل باوری مصرف میکند!
میخواهم نتیجهگیری کنم که به قول «اچ. ال منکش»: مزخرفترین عقاید ممکن را میتوان نزد دانشمندان معتقد بدان مشاهده کرد. گرچه چنین گفتهای بیشتر یک تهمت است تا توضیح یک واقعیت، ولی به هرحال با این که تجربیات من در مورد افراد معمولی انجام شد، تقریباً به نتیاج مشابهی رسیدم. نتیجه دیگری نیز توسط «جورج اورول» مطرح شده است. او گفته بود که انسانهای متوسط امروزی تقریباً به همان زودباوری انسانهای متوسط قرون وسطی هستند. در قرون وسطی، مردم به حاکمیت همه جانبه مذهبشان تحت هر شرایطی اعتقاد داشتند و امروزه ما هم به حاکمیت همه جانبه علم تحت هر شرایطی معتقد هستیم.
گرچه فکر میکنم، در مورد نکتهای که اورول مطرح کرده است، هنوز یک نتیجه بسیار مهمتر وجود دارد که میخواهم آن را موشکافانهتر بیان کنم. من بدین واقعیت رهنمون میشوم که جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، برای بیشتر ما غیرقابل فهم است. تقریباً هیچ حقیقتی ـ اعم از خیالی یا واقعی ـ که ما را برای مدت مدیدی به حیرت وادار کند، وجود ندارد؛ چراکه ما هیچ تصویر قابل فهم و منسجمی از جهان نداریم. ما همه چیز را میپذیریم، چرا که هیچ دلیل اجتماعی، سیاسی، تاریخی، متافیزیکی، منطقی و معنوی برای عدم پذیرش آن وجود ندارد. ما در جهانی زندگی میکنیم که بخش قابل توجهی از آن، هیچ درکی، حتی درک تکنولوژیک را، به ما عرضه نمیکند.
ممکن است بتوانم با این قیاس، اندکی به موضوع مورد علاقهام نزدیکتر شوم. اگر شما یک دسته ورق بازی دست نخورده را باز کنید و به ترتیب، کارتها را پشتورو کنید، شما به راحتی میتوانید نظرتان را در مورد نظم [طریقه چیدن] آنها بیان کنید و لذا اگر 9 بار پشت سر هم ورق تک خال بردارید، آن وقت شما انتظار دارید که کارت دهم هم تک خال باشد، اما اگر در عوض، پشت سر هم سه کارت خشت برای شما پیشامد کند، شما در مورد کیفیت مطلوب دسته ورقتان شک میکنید. ولی اگر من به شما دسته ورقی را بدهم که بیست بار مرتباً به هم زده شده است و شما یکی یکی کارتها را برگردانید، انتظار شما از این سه بار خشت به طور متوالی تکرار شود و یا ده بار تک خال بیاید، یکسان خواهد بود؛ چراکه شما هیچ مبنایی برای پذیرفتن یک نظم مفروض ندارید و هیچ دلیلی برای این که اظهار ناباوری کنید و یا حتی نسبت به این که چرا کارتها به صورت خاص تکرار میشود، تعجب کنید، ندارید. نکته این است که در جهان فاقد نظم معنوی و یا عقلانی، هر امری را میتوان قبول کرد، چرا که هیچ چیز قابل پیشبینی وجود ندارد، لذا نمیتوان از وقوع امری شگفتزده شد.
در حقیقت جورج اورول در مورد انسانهای قرون وسطی، قدری غیرمنصفانه برخورد کرده است. سیستم اعتقادی قرون وسطی تقریباً شبیه دستهی ورق آکبندی است که دارای یک نظم خاص و جهانبینی قابل فهمی میباشد که با اعتقاد به این که تمام فضائل و معارف از جانب خدا افاضه میشود، شروع میشود. چیزی که کشیشان در مورد عالم میگفتند از منطق الهیات آنها به دست آمده بود. آنها از مردم نمیخواستند که به یک سری عقاید مندرآوردی [سلیقهای] معتقد باشند.
اعتقاد به این که انجیل پیام وحیانی از سوی خدا میباشد و عالم محل سکونت ملائکه است، یک شعور کاملاً رضایتبخشی را ایجاد میکرد. مطمئن باشید که جهان قرون وسطایی رمزآلود و مملو از شگفتی بود، ولی چنین چیزی بدون وجود درکی از نظم ممکن نیست. ممکن بود که مردان و زنان معمولی به طور دقیق نتوانند چگونگی سازگار بودن واقعیات خشن زندگیشان را با طراحی باشکوه و خیرخواهانه عالم درک کنند، ولی آنها در این که چنین طرحی وجود دارد و عالمان دینی آنها به خوبی قادرند آن را با استنتاج از یک سری قواعد محدود، (اگرنه همیشه به صورت معقول)، ولی منسجم ارائه دهند.
موقعیتی که ما الان در آن به سر میبریم [با گذشته] تفاوت زیادی دارد و میبایست اعتراف کنم که غمانگیزتر و گیجکنندهتر و قطعاً مرموزتر میباشد. این وضعیت کمابیش شبیه کارتهای ورق بازی به هم خورده است که من بدان اشاره کردم. مفهوم منسجم و یکپارچهای از هستی که بتواند به عنوان مبنایی به کار گرفته شود تا بنای اعتقادی ما بر آن قرار گیرد، وجود ندارد و لذا به یک معنا، ما خامتر و مضطربتر از کسانی هستیم که در قرون وسطی به سر میبردند؛ چرا که ما به شکلی درآمدهایم که به هیچ چیز اعتقاد نداریم.
البته ما در ایجاد این وضعیت مقصر نیستیم. اگر بخواهم خردمندانه بگویم، میتوان گفت: «کوتاهی از جانب ما نبوده است بلکه تقصیر ستارگان است.» موقعی که گالیله تلسکوپش را به سمت آسمان نشانه گرفت و به کپلر این امکان را داد که به طور کامل به مشاهده بپردازد، آنها غیر از نقش و نگارهای هندسی و معادلات ریاضی، هیچ افسون و قدرت دیگری در آنجا ندیدند و خداوند را بیشتر یک استاد بزرگ ریاضیدان تصور کردند تا یک فیلسوف اخلاق. چنین کشفی، باعث ایجاد انگیزه و نیرو برای توسعه فیزیک شد و غیر از این که به الهیات آسیب وارد سازد، کار دیگری انجام نداد. قبل از گالیله و کپلر، اعتقاد به این که زمین مرکز عالم است و از این رو خداوند توجه ویژهای به امورات ما دارد، امری مستحسن بود؛ ولی بعداً که زمین به آوارهای تنها و واقع در یک کهکشان گمنام در گوشهای از جهان تبدیل شد، ما هم به حال خودمان رها شدیم. پس ممکن است خداوند اصلاً توجهی به ما نداشته باشد. جهان قابل فهم و نظاممند قرون وسطی، به خاطر اینکه مردم دیگر چهره یک دوست را در ستارگان نمیدیدند، به ورطه نابودی گذاشته بود. یک سری امور که روزگاری دوست ما بودند، به دشمن ما تبدیل شدند. اطلاعات منبعی بود که به ابنای بشر کمک میکرد تا مسائل خاص و ضروری محیط زیستشان را حل کنند. این کمابیش درست است که در قرون وسطی کمبود اطلاعات وجود داشت ولی این فقدان جدی باعث شده بود که اطلاعات موجود مهم و مفید باشد. از اواخر قرن پانزدهم که آهنگری به نام «گوتنبرگ»، اهل ماینز، دستگاه کهنه آب انگورگیری را به دستگاه چاپ تغییر داد، این وضعیت شروع به تغییر کرد و در نتیجه آن، چیزی که ما آن را انفجار اطلاعات مینامیم، آغاز شده بود. پنجاه سال پس از آن، در صد و ده شهر از شش کشور جهان دستگاه چاپ وجود داشت. پنجاه سال بعد، بیش از هشت میلیون کتاب چاپ شده بود و تقریباً تمام آنها از اطلاعاتی انباشته شده بود که قبلاً در دسترس انسانهای معمولی نبود.
هیچ چیز نمیتواند گمراهکنندهتر از این تفکر باشد که تکنولوژی کامپیوتر را شروعکننده عصر اطلاعات بدانیم. شروعکننده چنین عصری، دستگاه چاپ است و ما تاکنون از آن رهایی نداشتهایم؛ اما چیزی که به صورت یک جریان آزادیبخش شروع شده بود، طوفانی از آشوبها را به دنبال داشت.
اگر من به عنوان مثال کشور خودم را در نظر بگیرم، چنین وضعی مشهود است. در آمریکا، 000/260 تابلوی تبلیغاتی، 11520 روزنامه، 11556 نشریه ادواری، 27000 نمایندگی ویدئو کلوپ برای اجاره نوار ویدئو، 000/000/362 دستگاه تلویزیون و بیش از 000/000/400 رادیو وجود دارد. سالانه چهل هزار عنوان کتاب جدید منتشر میشود (در کل جهان 000/300 نسخه جدید) و روزانه چهلویک میلیون عکس در آمریکا گرفته میشود و متجاوز از شصت میلیارد آگهیهای پستی تبلیغاتی به صندوقهای پست ما ریخته میشود. همه چیز، از تلگراف و عکس قرن نوزدهم گرفته تا تراشههای سیلیکونی قرن بیستمی، هیاهوی اطلاعاتی را گسترش داده است. امروزه ابعاد گستردهای از اطلاعات پیش روی افراد معمولی ایجاد شده است که دیگر عملاً هیچ ارتباطی با حل معضلات آنان ندارد. رابطه بین اطلاعات و عملکردها قطع شده است. اطلاعات هماکنون به صورت کالایی درآمده است که هم مطالبه میشود و هم به فروش میرسد. یا به صورت شکلی از سرگرمی مورد استفاده قرار گرفته است و یا به صورت لباسی که پوشیده میشود تا منزلت فرد را ارتقا ببخشد. تکنولوژی همچون اسب افسارگسیختهای که در هیچ مسیر ویژهای هدایت نمیشود و هیچ هدف و کمالی را در نظر ندارد، به پیش میرود. ما از اطلاعات اشباع شده و در آن غرق شدهایم. هیچ کنترلی بر آن نداریم و نمیدانیم که با آن چه میبایست بکنیم. دو دلیل در مورد این سردرگمی وجود دارد. اول آنکه، همان گونه که قبلاً گفته بودم، ما هنوز یک مفهوم منسجم از خودمان، از جهان و از روابطمان با آن داریم. ما هنوز برخلاف قرون وسطی، نمیدانیم از کجا آمدهایم و به کجا میرویم و چرا؟ بدین علت است که ما نمیدانیم به چه اطلاعاتی نیاز داریم و کدام اطلاعات زائد است. دوم اینکه ما، تمام انرژی و استعدادمان را در راستای اختراع ماشینآلاتی قرار دادهایم که غیر از افزایش عرضه اطلاعات کار دیگری نمیکنند. در نتیجه، مقابله ما با اشباعشدگی اطلاعاتی بینتیجه مانده است. در حالی که سیستم ایمنی اطلاعات ما در حال اجرا است، ما نمیدانیم که چگونه آن را فیلترگذاری کنیم؛ و نمیدانیم که چگونه حجم آن را کاهش دهیم؛ و یا حتی چگونه از آن استفاده کنیم. ما از نوعی ایدز فرهنگی رنج میبریم.
حال، در چنین وضعیتی کامپیوتر عرضه میشود. همانگونه که میدانیم، کامپیوتر خصلت جهانشمولی دارد، نه صرفاً بدین خاطر که موارد استفاده آن تقریباً بینهایت متنوع میباشد، بلکه بدین علت که کامپیوترها عموماً در ساختار سایر ماشینآلات گنجانده شدهاند؛ لذا این کار ابلهانهای است که من علیه هر نوع استفاده قابل تصور از کامپیوتر هشدار بدهم. گرچه این امر قابل انکار نیست که بیشترین استفادههای مهم از کامپیوتر مربوط به اطلاعات میشود. هنگامی که مردم در مورد علوم اطلاعاتی صحبت میکنند، در حقیقت آنها مشغول صحبت از کامپیوترها میباشند که چگونه اطلاعات را ذخیره میکند؟ و چه طور آن را مجدداً بازخوانی و نظاممند میکند؟ در حقیقت، کامپیوتر پاسخی بدین سوالات است که چگونه من میتوانم اطلاعات بیشتری را سریعتر و در شکل قابل استفادهتری به دست آورم؟ به نظر میرسد که این سوالات، معقول هستند، ولی الان من میتوانم سوالات دیگری را برای شما مطرح کنم که به نظر من معقولتر میباشند. آیا عراق به خاطر کمبود اطلاعات، کویت را اشغال کرد؟ آیا علت مرگ کودکان قحطیزده اتیوپی، به خاطر کمبود اطلاعات است؟ آیا تداوم نژادپرستی در آفریقای جنوبی، به خاطر فقدان اطلاعات میباشد؟ آیا جنایتکاران ولگرد در خیابانهای نیویورکسیتی، به خاطر فقدان اطلاعات دست به جنایت میزنند؟
یا اجازه بدهید که سوالات خود را در سطح مسائل شخصی و خصوصی مطرح کنم. اگر شما و همسرتان متفقالقول از زندگی ناراضی هستید و رابطه زناشوییتان را در نهایت با طلاق خاتمه میبخشید، آیا چنین چیزی به خاطر کمبود اطلاعات، اتفاق میافتد؟ اگر فرزندتان بدرفتاری کند و باعث شرمندگی خانواده شما شود، این امر نتیجه فقدان اطلاعات است؟ اگر بعضی از اعضای خانواده شما دارای اختلال عصبی باشند، آیا این امر نتیجه فقدان اطلاعات میباشد؟
من معتقدم که شما اعتراف خواهید کرد که آن چه ما را رنج میدهد و در دو سطح شخصی و فرهنگی، زمینهساز بیشترین درد و مصیبت برای ما شده است، هیچ ارتباطی با چگونگی مرتب کردن اطلاعات که به وسیله کامپیوتر میسر شده است، ندارد. کامپیوتر و اطلاعات موجود در آن، نمیتوانند به هیچ کدام از دغدغههای بنیادین زندگی ما جواب داده و آن را معنیدار و انسانی کنند. کامپیوتر قادر به ارائه یک چارچوب اخلاقی نظامبخش نیست و نمیتواند به ما بگوید که چه سوالاتی ارزش پرسیدن دارند و غایت وجودی ما چیست و چرا با یکدیگر میجنگیم و چرا در زمانی که ما بیشترین نیاز را به حفظ وقار و متانت داریم، غالباً آن را از دست میدهیم. به یک تعبیر، کامپیوتر سرگرمی جذابی است که ما را از مواجهه با چیزهایی مانند خلأ معنوی معرفت نفس، ایدههای مفید در مورد گذشته و آینده که نیاز به رویارویی با آنها داریم، منحرف میسازد. آیا کسی میتواند کامپیوتر را نکوهش کند؟ البته که خیر. چراکه علیرغم تمام اینها، کامپیوتر یک ماشین است. هرچند که بعضاً یک منجی تکنولوژیکال به ما معرفی میشود.
عدهای میگویند که از طریق کامپیوتر، ما تحصیلات، مذهب و خط مشی سیاسی را بهبود میبخشیم و دانش خودمان و مهمتر از همه، خودمان را ارتقا میبخشیم. البه این حرف بیمعنا است و تنها افراد جوان یا جاهل و سادهاندیش میتوانند آن را باور کند. همان طور که گفتیم، کامپیوترها را نباید نکوهش کرد. همچنان که ما فیل را به خاطر اشتهای زیادش یا یک سنگ را به خاطر سخت بودنش یا ابر را به خاطر پوشاندن خورشید نکوهش نمیکنیم؛ چراکه این طبیعت آنهاست و ما چیزی غیر از این از آنها انتظار نداریم ولیکن کامپیوتر هم دارای طبیعت خاصی است. کامپیوتر یک دستورالعمل مشخص و یک پیام غیرقابل تردید دارد. پیام این است: «به وسیله اطلاعات هرچه بیشتر و عرضه هرچه آسانتر و انتقال هرچه سریعتر آن، ما راهحل مشکلاتمان را پیدا خواهیم کرد». لذا تمام جوانان باهوش، اعم از زن و مرد که به چنین مطلبی اعتقاد دارند، در پی ابداع چیزهای بدیعی هستند که برای کار کامپیوتر مناسب باشد و امیدوار هستند که ما با این روش، خردمندتر، برازندهتر و شریفتر بشویم. چه کسی میتواند آنان را سرزنش کند، متخصصین در این تکنولوژی شگفتآور، پرستیژ و قدرت را به دست میآورند و حتی برخی از آنها زبانزد همگان خواهند شد. بهشت موعود دست یافتنی میشود، متخصصان کامپیوتر شهریار هستند، ولی من بر این اعتقادم که همه اینها اتلاف گسترده و خطرناک استعداد و توان انسانی است. تصور کنید که اگر این استعداد و انرژی متوجه فلسفه، الهیات، هنر، ادبیات تخیلی یا تعلیم و تربیت بشود، چه چیزی به دست خواهد آمد. شاید بتوان فهمید که چرا جنگها، گرسنگی، بیخانمانی، بیماری اعصاب و خطرات دیگر وجود دارد.
دروضعیت کنونی، قابلیت تکنولوژی کامپیوتر، به ما در پروژه جنگ ستارگان کمک میکند و به سوالات ما در مورد جنگ هستهای پاسخ میدهد. این تکنولوژی، به ما هوش مصنوعی را هدیه میکند و به ما میگوید که راه خودشناسی از این مسیر است. این تکنولوژی، ارتباطات جهانی را به صورت لحظهای در اختیار ما میگذرد و درک متقابل را به گونهای که خود میخواهد، ترسیم میکند. همچنین واقعیت مجازی را به ما جای پاسخ به فقر معنوی قالب میکند. این روش یک دلال واقعیت و یک معتاد هروئینی به اطلاعات و یک فرد ابله تکنولوژیکال میباشد. سخن من همان است که «هنری دیوید تورو» به ما میگفت: «تمام اختراعات ما جز توسعه ابزارهایی در خدمت اهداف غیرمترقی نیست». همان گونه که «گوته» میگفت: «هر کس میبایست هر روز سعی کند اندکی آواز بشنود، یک شعر زیبا بخواند، یک منظره دلنشین ببیند، در صورتی که امکان داشته باشد اندکی با کلمات معقول سخن بگوید». یا به گفته سقراط: «زندگی تجربه نشده، ارزش زیستن ندارد».
و همان طور که میکائیل پیامبر به ما گفته بود: «آن چیزی که خداوند از شما انتظار دارد این است که منصفانه عمل کنید و عاشق گذشت و رحمت باشید و متواضعانه با خدای خودتان همراه شوید».
و اگر من وقت داشته باشم (گرچه شما همگی میدانید که بنده هنوز به طور کافی وقت دارم) این را میتوانستم به شما بگویم که آن چه کنفوسیوس، عیسی، یهودا، محمد [ص]، بودا، اسپینوزا و شکسپیر به ما گفتهاند، همگی مثل هماند که: هیچ گریزی از خودمان نداریم. معضلات انسانی همیشه یکسان بوده است و ما با پنهان ساختن خودمان در پناه جلال و جبروت تکنولوژیکی، نتوانستهایم هیچ کدام از مسائل بنیادین خودمان را حل کنیم. حتی معمولیترین شخصیتهای کارتونی نیز این را میدانند.
من میخواهم سخنانم را با ذکر مطلبی از پیر فرزانهای به نام «یوگو» به پایان برسانم. من کلمات وی را نزد تمام آرمانگرایان و ناجیهایهای تکنولوژیکالی که در اینجا حضور دارند به امانت میگذارم که گفت: «ما با دشمن مواجه شدهایم و آن دشمن خود ما هستیم».
منبع: www.mat.upm.es، برگرفته از سایت باشگاه اندیشه
/ج