نویسنده: محمد کاوه
در آمریکا کلیه سیستم های اجتماعی از مطبوعات گرفته تا پلیس، دادگاه ها، دستگاه های قضایی، مؤسسات علمی، رفاهی، مشاغل آزاد و سایر بنیادها از خشونت مردها علیه زنان پشتیبانی می کنند. در این میان، دادگاه ها و قضات که همیشه جانب مردها را گرفته و به ندرت حقوق زن را رعایت می کنند، بالاترین صدمه را به زنان وارد می سازند. در این کشور روزانه 4 زن به علت ضرب و شتم و کتکی که از همسران خود می خورند جان خود را از دست می دهند و پلیس نه تنها از زنان حمایت نمی کند، بلکه در تجاوز، قتل و دستبرد به زن ها نیز شریک جرم است. البته در امریکا مراکزی برای زنان کتک خورده و پناه دادن به آن ها به وجود آمده است، ولی به هر حال زنان کتک خورده هیچ راه فراری از دست شوهران متجاوز خود ندارند. در گزارشی که توسط وزارت دادگستری امریکا منتشر شده، آمده است: «زنان جوان این کشور که در سنین دوره دبیرستان تا اواسط بیست سالگی قرار دارند در مقایسه با سایر زنان در دیگر گروه های سنی 3 برابر بیش تر در مقابل ضرب و شتم شوهران یا مردان دیگر آسیب پذیر هستند». این وزارتخانه بر اساس آماری که از سال 1999 تا 2004 به دست آورده است خاطر نشان می کند که قربانیان خشونت های خانگی در سنین 35 و 49 سال به احتمال زیاد جان خود را از دست می دهند(نظری، 1383: 43). در ایالات متحده امریکا، ضرب و شتم قتل و خودکشی جزء علل شایع مرگ هستند و روزانه ده ها هزار حمله خشونت بار در این کشور اتفاق می افتد. در کشورهای اروپایی نیز شیوع زن آزاری در 30 تا 35 درصد زندگی های مشترک گزارش شده است(انجمن جامعه شناسی ایران، 1383: 57و 79). هم چنین خشونت در بین کشورهای اسلامی نیز بسیار رایج و فراوان است. به طور مثال در کشور یمن آمارها نشان می دهند که خشونت علیه زنان در سراسر این جمهوری مسئله ای فراگیر بوده و شهر «عدن» بعد از «صنعا» بالاترین رقم خشونت علیه زنان را به خود اختصاص داده است؛ طوری که در سال 1997 میزان اعمال خشونت آمیز، قتل غیر عمد، قتل عمد و قطع عضو جنسی
دختران نسبت به سال 1996 به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. زنان اماراتی نیز با وجود ایفای نقش خویش در توسعه کشور، به علت وجود سنت های قبیله ای و حفظ بخشی از بافت سنتی، هنوز از حقوق واقعی و طبیعی خود محرومند و به آن ها با دید متفاوت نسبت به مردان نگاه می شود و از موقعیت های پایین تری نسبت به مردان برخوردارند، به طوری که احساس می شود شهروند درجه دو به حساب می آیند و از طرف جامعه فقط به آن ها این فرصت داده شده تا در زمینه بهداشت، آموزش و امور اجتماعی فعالیت کنند و مشاغل کلیدی از دسترس آن ها دور نگاه داشته می شود. اصلی ترین نوع خشونت علیه زنان در امارت، بدرفتاری شوهران در محیط خانه است. در کشور سودان، ختنه زنان یا قطع عضو جنسی مؤنث به ویژه در شمال این کشور بسیار رایج است. تحقیقات نشان می دهد که حدود 90 درصد دختران در این کشور ، تابع قطع عضو جنسی قرار گرفته اند و این اقدام پی آمدهایی هم چون: اختلالات ادراری، عفونت و حتی مرگ به همراه داشته است. فرج بندی که شدیدترین نوع قطع عضو جنسی است در کشور سودان متداول ترین نوع خشونت می باشد که بیشتر روی دختران 4 تا 7 سال انجام می شود. در پاکستان نیز خشونت نسبت به زنان به اشکال گوناگون در تمامی شهرها به چشم می خورد. در این کشور کتک زدن زنان امری رایج است و این پدیده حتی در میان طبقه تحصیل کرده و دارای بضاعت اقتصادی متداول می باشد. قتل های ناموسی و سوزاندن عروسان که از شدیدترین شیوه های خشونت خانوادگی می باشد هر سال جان صدها زن را در پاکستان می گیرد. زورگویی یکی از شیوه های خشونت علیه زنان می باشد که در کشور قرقیزستان از مشکلات جدی به شمار رفته و در آن جامعه گسترش یافته است. قاچاق زنان و تجاوز جنسی نیز در این کشور رو به افزایش می باشد. هم چنین در کشور تاجیکستان به علت پایین بودن جایگاه زنان در جامعه تاجیکی و این دید که زنان اعضای موقت خانواده به شمار می روند، برخی از زنان به خشونت علیه خودشان از جمله خودسوزی متوسل می شوند و به طور متوسط هر ماه تعداد 30 زن به علت سوختگی شدید به بیمارستان منتقل می شوند. خودکشی نیز در میان نوعروسان این کشور روند صعودی دارد. در ترکیه، بدرفتاری با زن تبدیل به یک مشکل جدی و گسترده شده است و ضرب و شتم یکی از رایج ترین انواع خشونت علیه زنان در ترکیه به شمار می رود(جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان، 1385: 226-200) متأسفانه در جامعه ایران نیز برخی موقعیت های اجتماعی و خانوادگی امکان به کارگیری خشونت را به افراد دارای موقعیت اجتماعی می دهد. این امکان هم از طریق قانون و هم از طریق نگرش های اجتماعی تقویت می شود. فرد عامل خشونت، خود را در انجام چنین رفتاری صاحب حق می بیند و قربانی خشونت نیز این رفتار را به طور طبیعی ناشی از موقعیت برتر در نظر می گیرد. در نتیجه به جای آن که در مورد غلط بودن رفتار خشن تأمل شود، قربانی به عنوان مقصر در نظر گرفته می شود؛ زیرا رفتاری مخالف میل فرد مقتدر انجام داده است. هم چنین در ایران استفاده از خشونت به ویژه اگر شدت خشونت زیاد نباشد، منعی به دنبال ندارد؛ بلکه بیش تر وسیله ای برای تربیت زن در نظر گرفته می شود. یکی از ویژگی های خشونت خانگی در ایران آن است که خشونت، رفتاری مجاز تلقی می شود؛ زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به یکدیگر وجود ندارد و بیش تر در مقوله تربیت جای می گیرد. یعنی خشونت یک امر طبیعی تلقی می شود؛ زیرا مردان دارای ویژگی های خاصی هستند و در مقابل مخالفت یا اعتراض دیگران به صورت طبیعی از رفتار خشن استفاده می کنند(انجمن جامعه شناسی ایران، 1383: 114و 115).
اقدامات پیشگیرانه بین المللی
در زمینه خشونت جنسی علیه زنان برخی از کشورها با وضع مجازات های سنگین قانونی، عملاً در جهت کاستن از میزان این گونه جرایم گام برداشته اند و اذیت و آزار جنسی در محیط کار و حتی آزارهای لفظی را نیز مشمول مجازات قرار داده اند. نکته مهم این است که پلیس و نیروهای مجری قانون نباید با قربانیان این نوع خشونت به عنوان متهم برخورد کنند و این امکان را برای زنان آسیب دیده فراهم کنند که آزادانه و با اطمینان از حمایت پلیس و مراجع قضایی به طرح شکایت خویش بپردازند. کشورهایی هم چون: قطر، لیبی، مراکش، تونس، مالزی و سوریه از جمله کشورهایی هستند که گام های مؤثری برداشته اند و با وضع قوانین مناسب و اجرای کارآمد آن از قربانیان خشونت جنسی حفاظت کرده و مجرمان را مورد تعقیب و مجازات قرار می دهند( جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان، 1385: 256). از طرفی دیگر، موضوعاتی از قبیل نابرابری جنسیتی و رفتار تبعیض آمیز و خشونت علیه زنان در اثر فشارهای فزاینده مدافعان حقوق بشر، توجه مجامع بین المللی را بیش از پیش به این موضوع جلب کرده و تلاش هایی در ارتباط با ریشه کنی این معضلات به عنوان یک مبارزه جهانی در جهت احقاق حقوق بشری زنان به چشم می خورد. موضوع خشونت علیه زنان چه در خانواده و جامعه و چه در بین دولت ها به ویژه در چند سال اخیر جایگاه خود را در دستور کار حقوق بشر پیدا کرده است. لذا جامعه بین المللی ضمن تبیین و تشریح موضوع، باارایه راه کارها و دست زدن به ابتکار عمل هایی در این خصوص گام برداشته و از دولت های عضو درخواست کرده است که راهبردهایی دراز مدت و کوتاه مدت در حمایت از قربانیان و هم چنین ممانعت از چنین خشونت هایی اتخاذ کنند. این ابتکار عمل را می توان در قالب کنوانسیون ها، کنفرانس ها و کنگره های بین المللی، هم چنین قطع نامه ها، توصیه نامه ها و اعلامیه های متعددی مشاهده کرد. برخی از این کنوانسیون ها، قطع نامه ها و توصیه نامه های بین المللی عبارتند از:*کنوانسیون رضایت در ازدواج و حداقل سن برای ازدواج و ثبت آن(1962).
*اولین کنفرانس جهانی زن(مکزیکوسییتی1975).
*کنوانسیون رفع اشکال تبعیض علیه زنان (1979).
*دومین کنفرانس جهانی زن(کپنهاگ1980).
*توصیه نامه شماره 3 کمیته رفع تبعیض علیه زنان (1987).
*قطع نامه شماره 24 شورای اقتصادی اجتماعی (1987).
*توصیه نامه شماره 12 کمیته رفع تبعیض علیه زنان (1989).
*قطع نامه شماره 1990/15 شورای اقتصادی اجتماعی(1990).
*توصیه نامه شماره 22کمیسیون مقام زن(1990).
*قطع نامه شماره 1991/18 شورای اقتصادی اجتماعی (1991) (مولاوردی، 1385: 378-295).
اما در ایران اقدامات مفیدی در حوزه های گوناگون انجام شده که برخی از آن ها به شرح زیر می باشند:
الف- اقدامات آموزشی، پژوهشی و فرهنگی
*انجام استفتائات و ملاقات با علمای مذهبی و طرح مسائل حقوقی اجتماعی زنان پیرامون مسائل عیوب منجر به فسخ نکاح و ارث زوجه، مسئله محدودیت زنان در طلاق، ضرب و شتم زوج نسبت به زوجه و مشروعیت یا عدم مشروعیت آن.*انجام تحقیقی با عنوان«شناسایی پدیده خشونت خانگی علیه زنان و بررسی علل و عوامل مؤثر بر آن در 5 استان کشور».
*برگزاری کارگاه های آموزشی در خصوص خشونت علیه زنان توسط سازمان های غیر دولتی زنان.
*برگزاری «همایش زن و حقوقی انسان» به منظور به چالش گذاشتن مسائل و مشکلات حقوقی زنان.
* فعال کردن و توسعه سازمان های غیر دولتی در خصوص بحث خشونت علیه زنان.
* ارایه طرح های پیشنهادی به دستگاه های اجرایی به منظور پیگیری، کنترل و حمایت از قربانیان خشونت.
*تغییر نگرش و تقویت بنیان خانواده در قالب طرح های پیشنهادی به سازمان صدا و سیما.
*تهیه مقالاتی در خصوص خشونت علیه زنان به منظور درج در جراید.
*طرح «بررسی علل و عوامل مؤثر بر فرار زنان از خانه».
*طرح «آموزش زوج های جوان».
ب- اقدامات حقوقی
*اجرای طرح بازنگری قانون مدنی.*اجرای طرح نظام جامع حقوقی و قضایی زنان.
*اجرای طرح آموزش حقوق به دختران دانش آموز با همکاری وزارت آموزش و پرورش.
*برقراری ارتباط با نمایندگان مجلس شورای اسلامی.
*برقراری ارتباط با کمیسیون حقوقی و قضایی مجمع تشخیص مصلحت نظام.
*تشکیل کمیسیون های تخصصی حقوقی برای بررسی مشکلات حقوقی زنان.
*تهیه و تدوین لایحه تأمین اجتماعی زنان خانه دار.
پ- اقدامات حمایتی و توانمند سازی
*ایجاد مراکز مداخله در بحران های اجتماعی و تأسیس 30 مرکز در 25 استان کشور توسط سازمان بهزیستی.*ایجاد خانه های سلامت و ایجاد 23 پایگاه در کشور در این رابطه.
* ایجاد و تقویت تعاونی های زنان در سطح ملی.
*تغییر و اصلاح نگرش جامعه نسبت به زنان از طریق اصلاح محتوای کتب درسی.
*تغییر و اصلاح نگرش و تقویت اعتماد به نفس در جامعه زنان روستایی.
*توسعه مشارکت زنان روستایی و عشایری.
*زمینه یابی افزایش فرصت های شغلی زنان با اولویت اشتغال خانگی و صنایع کوچک.
*گسترش مراکز مشاوره حقوقی و خانوادگی توسط سازمان های غیر دولتی زنان در استان های کشور (جمعیت حمایت از حقوق بشر زنان، 1385: 260-268).
نگاهی به برخی آمارها و تحقیقات انجام شده
گزارش بانک جهانی در مورد خشونت علیه زنان حاکی از آن است که:*در آمریکا هر 9 ثانیه 1 زن از طرف شریک زندگی خود مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
*در برخی از کشورهای آمریکای لاتین و خاورمیانه مردان به خاطر قتل همسران خود تحت عنوان اعاده حیثیت تبرئه می شوند.
* 20000 زن مسلمان در بوسنی در جنگ بالکان مورد تجاوز قرار گرفته اند.
*در هند روزانه 12 مرگ به خاطر فقدان جهیزیه اتفاق می افتد.
*سالانه حدود 8 تا 10 هزار دختر از تایلند برای روسپی گری به ژاپن آورده می شوند.
*بیش از 80 درصد پناهندگان جهان را زنان و کودکان تشکیل می دهند.
*قسمت اعظم 800 میلیون نفر بی سواد دنیا، زنان هستند.
*هر کجا مناقشه ای باشد زنان و دختران نخستین قربانیان هستند و خشونت علیه زنان به ویژه در خانه یک اپیدمی جهانی است و قاچاق زنان و دختران رو به افزایش است(همان، 11و 12).
*طبق گزارش سازمان ملل متحد(1995)، در بلژیک 25 درصد، ایالات متحده 28 درصد، نروژ25 درصد، زلاندنو17 درصد، کره 38 درصد، کلمبیا 20 درصد و در گینه نو 58 تا 67 درصد زنان از سوی شوهرانشان مورد آزار جسمی قرار گرفته اند. بر پایه این گزارش، فوت بیش از نیمی از مقتولان زن آمریکایی، کانادایی و بنگلادشی ناشی از خشونت همسرانشان بوده است. شیوع بدرفتاری نسبت به همسر در انگلستان39 تا 60 درصد، در نیجریه 81 درصد و در افریقای جنوبی 69 درصد برآورد شده است. در کشور شیلی نیز از هر 4 زن، 1 نفر خشونت جسمانی و از هر 3 زن، 1 نفر خشونت عاطفی را تجربه کرده است.
*بر پایه گزارش های اسکوبی و مک گایر(SCOBIE & MC GUIRE-1999) پرایس و بایرد(PRICE&BAIRD-1999)و نایس از هر 4 زن، 1 نفر در معرض خشونت است. نایاک، برین، مارتین و آبراهام (NAYAK,BYREN,MARTIN& ABRAHAM-2003) نیز اعلام کردند که تقریباً 33 درصد زنان جهان دست کم 1 بار خشونت را تجربه کرده اند (بلالی میبدی و حسنی، 1387: 301).
*این معضل مهم اجتماعی بر تمام مراحل زندگی زنان بالاخص دوران حاملگی سایه افکنده است و از شیوعی مابین 0/9 درصد تا 20 درصد در این دوران برخوردار است (بداغ آبادی، 1384: 41).
*20 درصد تماس های تلفنی با خط اورژانس اجتماعی کشور در سال 1388 مربوط به همسرآزاری بوده است(روزنامه جام جم، ش 2851: 17).
*مطالعات نشان می دهد که زنان 5 تا 8 برابر مردان توسط همسران خود آسیب می بینند.
*آمارها نشان می دهند که بالاترین موارد همسرکشی از نظر تعداد در تهران و کرج و سپس در استان های خراسان، آذربایجان شرقی و کرمانشاه رخ داده و کم ترین میزان همسر کشی نیز مربوط به استان های سیستان و بلوچستان، کردستان و هرمزگان بوده است. به نظر پژوهش گران، در استان هایی که امکان طلاق راحت تر وجود دارد و زنان می توانند تقاضای طلاق کنند، میزان همسر کشی نیز کم تر بوده است(حیدریان، 1383: 72و 73).
*نتایج یک تحقیق در مورد عواقب اقتصادی خشونت علیه زنان در ایالت بریتیش کلمبیا (1996) نشان داد که هزینه های تحمیلی ناشی از خشونت علیه زنان به مراکز خدماتی گوناگون در مجموع 385 میلیون دلار در سال است.
*بیات در پژوهش خود (1378) به این نتیجه رسید که سابقه اعتیاد، زندانی شدن و ارتکاب جرایم گوناگون در مردان ارتباط مستقیم با همسر آزاری داشته است. عوامل فرهنگی و تربیتی هم چون زندگی با اقوام همسر به شکل گسترده و سابقه خشونت در خانواده مرد در دوران کودکی نیز از عوامل زمینه ساز زن آزاری بوده اند.
*یافته های یک پژوهش (1387) نشان می دهد که میزان خشونت علیه زنان در میان مردان معتاد بیشتر از مردان غیر معتاد می باشد. همین پژوهش نشان داده است که بین میزان تحصیلات زنان، درآمد آنان، سن و نوع اعتیاد همسران و میزان خشونت اعمال شده نیز رابطه وجود دارد(نوابخش و قجاوند، 1387: 5-17).
*نتایج حاصل از یک مطالعه نشان داده است که 6 عامل: خصوصیات شخصیتی، عشق و علاقه، مهارت های ارتباطی، تعهد به زندگی، خصوصیات خانوادگی همسر و عدم پایبندی به اصول اخلاقی عمده ترین عوامل ایجاد درگیری میان همسران می باشد. هم چنین نتایج این تحقیق نشان داد که دو عامل کلی درگیری میان همسران، فرآیندها و محتواهای خانواده می باشد که در این میان عامل فرآیندها بطور عمده تری میان همسران ایجاد درگیری می کند(سامانی، 1386: 259-270).
*بر اساس تحقیقی که بر روی 180 زن آسیب دیده مراجعه کننده به پژشکی قانونی تهران صورت گرفت، چنین نتیجه گیری شد که یکی از دلایل مهم تکراری بودن زن آزاری آن است که از زنان قربانی معمولاً حفاظتی به عمل نمی آید. بیش از 40درصد زنان مورد مطالعه، پیش تر نیز مورد ضرب و شتم شوهران خود قرار گرفته و به بیمارستان رفته بودند.
*پژوهش دیگری که در مورد زنان مراجعه کننده به پژشکی قانونی استان مرکزی صورت گرفته است، نشان می دهد که 98/8 درصد این زنان، پیشینه صدمات قبلی را به دفعات داشته اند.
*هم چنین بر اساس پژوهشی که در 5 استان کشور صورت گرفت، مشخص شد که بیش از نیمی از زنان قربانی خشونت، به مدت طولانی در معرض خشونت همسر خود بوده اند و بیش از 50 درصد از آنان در اضطراب همیشگی و هراس از خشونت به سر می برند.
*بر اساس یافته های یک پژوهش دیگر که در 15 استان کشور صورت گرفته است، میزان همسرکشی در بین زنان شهرنشین ایران به طور قابل توجهی بالاتر از مردان است و بیش تر آن ها زنان خانه دار بوده و در سنین پایین ازدواج کرده اند.
*مطالعاتی که در استان های سیستان و بلوچستان، کردستان، بوشهر، گلستان و شهرستان اسلام شهر انجام شده است، نشان می دهد که حدود 78 درصد از این زنان با وجود داشتن فرزند، مورد خشونت همسر قرار گرفته اند و عمده ترین علت خشونت خانگی علیه زنان عبارتند از: مردسالاری و بینش های رایج در جامعه، ضعف قوانین و نظارت نظام های حمایتی خاص زنان، کمبود مراکز مشاوره و دادگاه های ویژه خشونت علیه زنان، عدم آشنایی زوجین نسبت به حقوق و تکالیف قانونی خود، نیازمندی اقتصادی زنان به مردان در تأمین مخارج زندگی، تفسیر نادرست از تعالیم و آموزه های دینی، ترویج عرف های نادرست و ضعف بنیان های مذهبی و ارزش های دینی و اخلاقی در مورد رفتار انسانی با زنان (حیدریان، 1383: 72-74).
*برخی مطالعات حاکی از آن است که خشونت خانگی با آسیب های روانی و مشکلات شخصی و ارتباطی عمده در زنان قربانی خشونت همراه است؛ برخی از این مختصات را می توان زمینه ساز مورد خشونت واقع شدن و برخی را پی آمد آن تلقی کرد(محمد خانی و آزاد مهر، 1386: 9). نتیجه یک مطالعه نشان می دهد مردانی که مرتکب خشونت خانگی و همسرآزاری می شوند، از آسیب شناسی روانی و مشکلات شخصی و ارتباطی بسیار بیشتری در مقایسه با مردانی که مرتکب خشونت نمی شوند رنج می برند(محمد خانی و همکاران، 1385: 6).
*نتایج یک تحقیق در تهران نشان داد که مردان، عواملی مانند: فقدان ارتباط کلامی و بهانه گیری همسرشان در خصوص فرزندان را عمدتاً مورد اختلاف می پنداشتند. در حالی که زنان عواملی مانند: کنترل بیش از حد همسر، بهانه گیری همسر در خصوص غذا و فقدان همکاری همسر در رسیدگی به امور منزل را عوامل مورد اختلاف گزارش کردند. علاوه بر این، نتایج حاکی از آن بود که ارتباط معناداری میان خشونت خانگی و عقاید و باورهای نادرست فرهنگی و نیز شاهد خشونت بودن در دوران کودکی وجود دارد(پورنقاش تهرانی، 1384: 23).
*در یک تحقیق دیگر در شهر تهران (1379) مشخص شد که 87/2 درصد از این زنان تحصیلات دیپلم یا پایین تر از آن داشتند. 68/7 درصد آن ها توسط آلت های ضرب و جرح مورد آزار قرار گرفته بودند و 58/7 درصد سابقه آزار و تنبیه بدنی فرزندان را از سوی همسرانشان ذکر کردند. هم چنین 40/1 درصد و 42/41 درصد از همسران آزار رسان به ترتیب از مشروبات الکلی و مواد مخدر استفاده می کردند. با نگاه کلی به نتایج این تحقیق، عواملی مانند: جوان بودن زوج ها، سطح تحصیلات پایین هر یک از زوج ها، خانه دار بودن، مصرف الکل و مواد مخدر توسط همسر آزار رسان از مهم ترین عوامل مربوط به همسر آزاری به شمار می آیند (آقاخانی و همکاران، 1381: 485).
*مطالعه دیگری نشان می دهد که مهم ترین عوامل خشونت در تهران، مشکلات اخلاقی و تربیتی (ویژگی های تربیتی خانوادگی فرد) با 79/2 درصد، مشکلات اقتصادی با 54/2 درصد، دخالت خانواده شوهر با 39/2 درصد، مشکلات جنسی 13/3 درصد و اختلاف فرهنگی و طبقاتی( سطح تحصیلات و امکانات رفاهی) با 10 درصد می باشد (عزیزیان و همکاران، 1382: 37).
* هم چنین نتایج یک بررسی دیگر در تهران نشان داد که از بین خشونت ها، خشونت روانی بیشتری هم بستگی را با تمایل به افکار خود کشی و آسیب رساندن به همسر دارد. زنان مورد خشونت قرار گرفته با آن که از حمایت های خانوادگی برخوردار بودند، باز هم تمایل به افکار خودکشی و آسیب رسانی به همسر داشتند. در زنانی که دارای تحصیلات دیپلم و بالاتر از لیسانس بودند تمایل به افکار خودکشی و آسیب رساندن به همسر نسبت به زنانی که دارای تحصیلات زیر دیپلم بودند کمتر بود(خسروی و خاقانی فرد، 1383: 99).
*نتایج یک مطالعه دیگر بر روی زنان تهرانی که تحت انواع خشونت خانگی قرار گرفته بودند نشان داد که 30 درصد آن ها تحت خشونت جسمی، 29 درصد خشونت روانی و 10 درصد خشونت جنسی بوده اند. مشت، لگد و سیلی زدن با بیش ترین فراوانی( 91 درصد) و هل دادن (80درصد) شایع ترین نوع خشونت جسمی گزارش شدند. تحقیر، توهین و یا ناسزا با فراوانی (93 درصد)و تهدید و ارعاب با (83 درصد) شایع ترین انواع خشونت های روانی اعمال شده بر علیه زنان بوده است. از لحاظ وضعیت سلامت روان، 34/1 درصد نمونه ها مشکوک به اختلال روانی اضطراب و افسردگی بودند. این میزان در افرادی که تحت خشونت خانگی قرار داشته اند 3/5 برابر افرادی بود که تحت خشونت خانگی نبوده اند. بررسی برخی عوامل مؤثر در ارتکاب خشونت علیه زنان نشان گر وجود ارتباط معنادار آماری بین اعتیاد همسر، وضعیت اقتصادی پایین و تعداد بیشتر فرزندان در خانواده می باشد(احمدی و همکاران، 1385: 35).
*باز هم یافته های یک تحقیق در تهران نشان می دهد که نوع روابط در خانواده، دارای نقش اساسی در تعیین میزان خشونت علیه زنان می باشد. هم چنین بین شیوه جامعه پذیری نقش های جنسیتی، سرمایه ها و منابع در دسترس زنان و شکل روابط در خانواده جهت یاب با خشونت علیه زنان رابطه معناداری وجود دارد. روابط گفتمانی و درآمد ماهانه به ترتیب به عنوان مهم ترین تبیین کننده های خشونت علیه زنان معرفی شده اند (اعظم زاده و دهقان فرد، 1385: 159).
*در یک مطالعه (1379) که بر روی 100 زن ساکن استان بوشهر که مورد خشونت خانگی واقع شده بودند صورت گرفت یافته ها نشان دادند که تمام زنان بررسی شده مورد هر سه نوع سوء رفتار عاطفی، جسمی و رفتارهای کنترل کننده قرار گرفته بودند. مدت سوء رفتار در بیش از نیمی از افراد بیشتر از دو سال بود. در مجموع 50/6 درصد از انواع سوء رفتارهای انجام شده در سطح «شدید و خیلی شدید» بود. سردرد(50 درصد)، بدرفتاری با فرزندان(39 درصد)، کناره گیری اجتماعی (38 درصد)، بی قراری(32 درصد) و کابوس دیدن (25 درصد) بیش ترین علایم مشکلات جسمی، رفتاری، اجتماعی و روحی آن ها را تشکیل می داد. ترس از دست دادن فرزند (23درصد)، ترس از آبرو(19 درصد) و عدم آگاهی (17درصد) نیز شایع ترین دلایل عدم افشاگری خشونت توسط زنان گزارش شد(خسروی زادگان و همکاران، 1386: 75).
*بر اساس نتایج حاصله از بررسی انواع خشونت نسبت به زنان اصفهانی (1382)، بیشترین فراوانی خشونت ها مربوط به خشونت کلامی روانی (34تا 62 درصد می باشد. خشونت های جنسی، اقتصادی و فیزیکی در مراتب بعدی گزارش شده است(5تا 53 درصد). این تحقیق بیانگر این نکته بود که توزیع فراوانی انواع خشونت ها متأثر از مرحله گذر فرهنگی -اجتماعی می باشد. به این معنا که شکل خشونت از فیزیکی به سایر اشکال آن در حال تغییر است. لذا می توان با ارتقای موقعیت و ارزش های انسانی زنان و مشارکت آنان در آگاه سازی مردان، گامی در جهت تحکیم مبانی خانواده برداشت(ملک افضلی و همکاران، 1383: 63).
*تحقیقات در ارومیه(1380) نیز نشان می دهد که 56 درصد زنان 17 تا 32 سال بیشترین خشونت را تجربه می کنند و 60 درصد زنانی که مورد خشونت مردان خود قرار می گیرند. دارای تحصیلات ابتدایی و 25 درصد آنان بی سواد می باشند. نتایج حاکی از آن است که بیشترین میزان خشونت به میزان 50 درصد از نوع جسمی و فیزیکی است و سپس خشونت روانی و مالی به ترتیب 25/7و 23/2 درصد را نشان می دهد. درصد بالای علت خشونت به اعتیاد مربوط می شود و در رتبه بعدی، علت خشونت به مسائل مالی- ارثی بر می گردد(عارفی، 1382: 101).
*یافته های یک بررسی در بابل (1380)نشان داد فراوانی خشونت خانگی 36 درصد است. هم چنین نوع جراحت ایجاد شده در زنان اغلب فیزیکی بوده است؛ اما 13 درصد قربانیان اعمال فشار و خشونت جنسی را در روابط جنسی عنوان کردند. شایع ترین محل های جراحت سرو گردن(22/3 درصد) و بعد از آن اندام ها(21/6 درصد)بود. بیشتر جراحات (54درصد)تنها از نوع ضرب بود؛ اما 41 درصد بیماران در مجموع(به طور انحصاری یا در ترکیب با ضرب) دچار جرح شده بودند. به 24 درصد زنان آسیب جدی و شدید وارد شده بود. مهم ترین ابزار آسیب، اجسام سخت (89/6 درصد) بودند. بیشترین علت خشونت علیه زنان به بیان قربانیان، اعتیاد (31/1 درصد) و مشکلات رفتاری(29درصد) بود (بختیاری و امیدبخش، 1382: 28).
*یافته های یک تحقیق بر روی زنان باردار شهرکرد(1382) حاکی از آن است که شیوع همسرآزاری در کل نمونه های مورد مطالعه برابر 67/5 درصد و شامل همسر آزاری جسمی (34/5 درصد)، همسر آزاری روحی (51/7درصد)و همسرآزاری جنسی(13/8 درصد) می باشد. هم چنین آسیب های شدید ناشی از همسر آزاری در بُعد جسمی برابر (17/44)درصد، در بُعد روحی و روانی برابر (12/56)درصد و در بعد جنسی برابر(0/4 )درصد است و سطح خشونت با سطح اقتصادی پایین، اعتیاد و بیکاری همسر، اولین حاملگی و طول مدت ازدواج ارتباط مستقیم دارد(صالحی و مهرعلیان، 1385: 72).
*در سبزوار نتایج یک بررسی نشان داد که 14/5 درصد زنان مورد پژوهش در دوران بارداری تحت خشونت جسمی از سوی همسرانشان قرار گرفته بودند. بین متغیرهای نسبت خویشاوندی با همسر، سابقه کیفری در همسر، احساس فرد نسبت به زندگی مشترک و روابط جنسی، شغل همسر، سعی به خودکشی، ابتلاء به عفونت در حاملگی، اِعمال محدودیت در خرید و مخارج منزل و معاشرت و داشتن منبع درآمد مستقل و هم چنین سن ازدواج، میزان تحصیلات، رتبه حاملگی، رتبه زایمان، تعداد بچه زنده و مدت زندگی مشترک با بروز خشونت رابطه آماری معناداری به دست آمد(بداغ آبادی، 1386: 71).
*پور افکاری (1383) و سادوک و سادوک(2003) به این نتیجه رسیدند که برخی مردها پس از دوره های رفتار خشن دچار پشیمانی و احساس گناه شده و بسیار مهربان می شوند که معمولاً تا دوره بعدی خشونت، همسر را امیدوارتر می کند. هم چنین در مواردی که تجاوز به عنف صورت می گیرد، تظاهرات و شدت آسیب قربانی بستگی به میزان خشونت عمل، آسیب پذیری قربانی و منابع حمایتی در دسترس او بعد از حمله دارد. از دیدگاه روان پویایی، تجاوز به عنف برای ابراز قدرت و خشم صورت می گیرد و نوعی پرخاشگری محسوب می شود. اکثراً مسائل جنسی به خدمت نیازهای غیر جنسی در می آید و به ندرت رابطه جنسی موضوع اصلی این عمل می باشد. احساس شرم، تحقیر، گم گشتگی، ترس، عصبانیت و در مواردی اختلال استرس پس از تجاوز جنسی، در این گونه زنان دیده می شود و ممکن است هراس از روابط جنسی مشروع بعد از ازدواج و تنفر از جنس مذکر را در پی داشته باشد (تاجری، 1385: 26 و 27).
*مطالعات در سمنان نشان می دهد که مهم ترین عوامل مستعد کننده خشونت علیه زنان، از طرف زنان عبارتند از: چشم و هم چشمی، حاضر جوابی، عدم تمکین در روابط جنسی با شوهر، غرغر کردن و ایرادگیری. از طرف مردان نیز بیکاری، اعتیاد، دهن بینی و دخالت اطرافیان، خود محوری، پیروی از الگوهای مردسالارانه، غرور و لجبازی و تعدد زوجات جزء مهم ترین عوامل می باشند (صابریان و همکاران، 1383: 30).
*در یک مطالعه بر روی معتادان شهر هفشجان استان چهار محال و بختیاری هم بستگی سطح درآمد با میزان خشونت تجربه شده معنادار بود(جلالی و همکاران، 1385: 5).
*بررسی میزان خشونت مردان علیه زنان در میان خانواده های ساکن در شهر اردبیل نشان می دهد که خشونت روانی در 55/5 درصد، از خشونت اجتماعی در 30 درصد و خشونت فیزیکی در 28/5 درصد خانواده ها وجود دارد. هم چنین خشونت مردان علیه زنان با برخی متغیرهای جمعیت شناختی چون تحصیلات بانوان، طبقه اجتماعی خانواده، میزان درآمد و سواد مردان و متغیرهای روان شناختی مانند: اضطراب، افسردگی جرأت ورزی زنان و مردان ارتباط دارد (نریمانی و آقا محمدیان، 1384: 107).
*یافته های یک پژوهش در سیستان و بلوچستان نیز حاکی از وجود رابطه میان خشونت شوهران با میزان تحصیلات، سابقه خشونت در خانواده و اعتیاد بود. زنان این استان با وجود نارضایتی از زندگی مشترک خود، به دلیل وابستگی اقتصادی به شوهر، ترس از دست دادن فرزندان و رعایت آداب و رسوم فرهنگی و سنتی، به زندگی با همسر آزارگر خود ادامه می دهند. هم چنین بسیاری از زنان خشونت دیده به دلیل آگاهی از واکنش های مرد سالارانه، از شکایت به مراجع قضایی و انتظامی خودداری می کنند(معظمی، 1383: 39).
منبع مقاله: کاوه، محمد، (1353) آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.