نویسنده: محمد کاوه
فرار که در زبان فرانسه(EVASION) و در انگلیسی(RUN A WAY) گفته می شود عبارت است از: «شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت در شرایط نامطلوب و یافتن اوقات بیشتر» (ایمان و افراسیابی، 1386: 109). اما اصطلاح های «فرار از مدرسه» و «مدرسه گریزی(TRUANCY)» و «هراس از مدرسه(SCHOOL PHOBIA)» که همگی از نظر ارتکاب عمل با هم وجه اشتراک دارند، حاکی از عدم حضور دانش آموز در مدرسه به صورت غیر موجه یا به عبارتی دیگر، شامل غیبت های مکرر از مدرسه به صورت غیر موجه است. با وجود این که این غیبت های غیر موجه معمولاً با واکنش و تذکرات مدرسه و خانواده توأم می شود؛ اما فرآیند عمل طوری است که غیبت های ساعتی، روزانه و هفتگی به غیبت های ماهانه تبدیل می شود و سپس یکی از اصطلاحات فوق را به خود اختصاص می دهد(اکبری، 1385: 290). بر همین اساس، به کسی که از مدرسه فرار می کند «مدرسه گریز» گفته می شود. به بیانی دقیق تر، مدرسه گریز کسی است که خانه را ترک می کند اما به مدرسه نمی رود و یا اگر رفت در آن جا نمی ماند(شکاری، 1383: 83).
دانشمندان برای اصطلاحات فوق تعاریف گوناگونی ارائه کرده اند. به طور مثال، تایرمن (TYERMAN) مدرسه گریز را فردی می داند که بدون اجازه والدین از مدرسه غایب می شود رینولدز(REYNOLDS) و مارگاتروید(MARGATROYD) کودکی را که به هر دلیل از مدرسه غیبت می کند به عنوان مدرسه گریز معرفی می کنند. استول(STOOL) نیز مدرسه گریزی را این طور تعریف کرده است: «غیبت از مدرسه بدون هیچ دلیل موجه» و گلزاری(1382) در تعریفی کامل تر معتقد است: «غیبت غیر موجه از مدرسه که معمولاً بدون آگاهی و رضایت پدر و مادر صورت می گیرد و ناشی از اضطراب شدید از حضور در مدرسه است را فرار از مدرسه می گویند». از نظر سلطانی (1381) مدرسه هراسی ترس اغراق آمیز از رفتن به مدرسه است که در میان دانش آموزان سنین مختلف دیده می شود، اما در 11و 12 سالگی به اوج خود می رسد و هر دو جنس به آن مبتلا می شوند که احتمالاً در دخترها کمی بیشتر از پسر ها و در تمام طبقات اجتماعی و با هر توانایی تحصیل مشاهده می شود. اما فرار از مدرسه این است که کودک به قصد مدرسه رفتن از منزل خارج می شود ولی به جاهای دیگری غیر از مدرسه می رود یا پس از ورود و گاهی پس از ماندن مختصری در مدرسه از آن جا بیرون می رود. هین و همکارانش (HEYNE ET AL-2004) نیز در این باره می گویند: «اولاً کودکی که مدرسه گریزی را نشان می دهد ممکن است به قصد رفتن به مدرسه روز خود را آغاز کند؛ اما تمامی روز را در جای دیگری به غیر از مدرسه سپری کند. از سوی دیگر، والدین کودکانی که از رفتن به مدرسه امتناع می کنند به خوبی از مشکل آگاه هستند و کودک اغلب در خانه باقی می ماند. ثانیاً در حالی که عدم حضور کودک مدرسه گریز معمولاً متناوب است، کودکی که از رفتن به مدرسه خوداری می کند ممکن است از مدرسه برای هفته ها یا ماه ها دور باشد. ثالثاً کودکی که از رفتن به مدرسه خودداری می کند، معمولاً دانش آموز بی تفاوتی است که مدرسه را دوست ندارد و اغلب معیار ضعیف انجام تکلیف را نشان می دهد. به علاوه، کودک مدرسه گریز بیشتر اوقات به عنوان اختلال سلوک تشخیص داده می شود؛ در حالی که خودداری از مدرسه به عنوان یک اختلال هیجانی(EMOTIONAL DUSORDER) مد نظر است» (ایمان و افراسیابی، 1386: 110و 111).
در طول دوران تحصیل، عده زیادی از دانش آموزان به خاطر روحیات و تفاوت های فردی مختلفی که دارند می توانند این دوران را با موفقیت به پایان رسانده و به اخذ مدرک تحصیلی نائل شوند. در این مسیر عده ای نیز به هر حال با تکرار پایه یا تکرار واحد دروس خاص موفق به ادامه تحصیل می شوند. اما تعداد معدودی از دانش آموزان ممکن است به علل مختلف در حین تحصیل با مشکلاتی مواجه شوند و این مشکلات مانعی در تحصیل آن ها ایجاد کند. لذا مجبور به ترک تحصیل در سنین بالاتر و فرار از مدرسه یا مدرسه گریزی در سنین پایین تر شوند. از نظر زمانی، اصطلاح «فرار از مدرسه» بعد از این که آموزش و پرورش در اواخر قرن نوزدهم اجباری شد، متداول شده است و شامل غیبت هایی که با اجازه مسئولان مدرسه صورت می گیرد، نمی شود. در حقیقت فرار از مدرسه یا غیبت از مدرسه نشانه وجود یک اختلال است که جامعه نیز ممکن است در بروز این اختلال شریک باشد(اکبری، 1385: 289، 290) و حتی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود(کِر، 1383: 253). صاحب نظران، این عمل را غفلت در انجام وظیفه و یک رفتار غیر اجتماعی و حتی ضد اجتماعی تلقی می کنند. از نظر ویژگی های شخصیتی، اگر چه مدرسه گریزها بیشتر کودکان کودن هستند؛ ولی آن ها معمولاً تنومند و ماجراجو به نظر می رسند و خواهان تغییر مداوم می باشند. هم چنین فاقد علایق استوار هستند و در خردسالی از روابط گرم و صمیمی بهره ای نبرده اند(شکاری، 1383: 83-88).
آموزش و پرورش هر جامعه بیانگر سطح فرهنگ و میزان توانایی مادی و معنوی آن جامعه است که هر گاه همگام با تحولات جهان پیشرفت کند می تواند به رفع نیازهای مادی و معنوی آن جامعه منجر شود. از این گذشته انتقال، میراث فرهنگی، شناخت بهتر استعدادها و علائق محصلان و ایجاد زمینه مناسب رشد و هدایت آن ها برای ادامه تحصیل در دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی و راهنمایی برای احراز شغل مناسب از وظایف آموزش و پرورش در هر جامعه است. ایران، جامعه ای جوان است و از این رو شناسایی مشکلات مربوط به آن ضروری احساس می شود، چرا که یکی از اهداف تعلیم و تربیت، پرورش انسان هایی سالم، همراه با بهداشت روانی و جسمانی است و حساسیت لازم نسبت به این موضوع یقیناً در سرنوشت آنان تأثیری به سزا خواهد داشت. اما مسائل و مشکلات متنوعی در ابعاد آموزشی و تربیتی گریبان گیر نظام آموزشی جوامع است. در این میان، مدرسه گریزی پدیده ای است که به سرعت افزایش یافته و به یکی از مشکلات عمده آموزش و پرورش مبدل شده است. اهمیت این موضوع زمانی بیشتر ملموس خواهد شد که چنین در نظر گرفته شود که تربیت صحیح نسل جوان سرمایه گذاری مطمئنی است که هر جامعه ای در راستای تعالی خود در آینده ای نه چندان دور به آن مبادرت می ورزد. مدرسه گریزی عموماً به عنوان عامل کلیدی خطرزا برای ترک تحصیل(DROPP OUT) و بزهکاری فرض می شود و اغلب منجر به سبکی از زندگی می شود که می تواند مشکلات جدی را در بزرگ سالی سبب شود. این عمل حاکی از این مسئله است که دانش آموز در خانه یا مدرسه، شخصیت مشکل زا دارد. پیشرفت تحصیلی ضعیف، تنها پی آمد منفی مدرسه گریزی نیست. به گمان کارون(CARRON)، نموروفسکی (NEMOROFSKY)، راک(ROCK) و کرنیس (KERNIS-1999) میزان بالای جرائم مرتبط با مدرسه، رفتار ناشایست و افزایش دخالت دادگاه های نوجوانی، در دانش آموزان مدرسه گریز دیده شده است. دانش آموزان در نظام آموزش و پرورش، اصلی ترین و مهم ترین عنصر محسوب می شوند. تمامی تمهیدات و پیش بینی ها در جریان برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها و تدارکات در این سیستم در نهایت به دانش آموزان منتهی می شود؛ زیرا آماده سازی و ایجاد صلاحیت های لازم در آن ها برای ورود به اجتماعی که خود سازنده آن خواهند بود هدف نهایی آموزش و پرورش است. بی گمان در این روند، هر قدر به مسائل دانش آموزان بیشتر توجه شود و مورد رسیدگی قرار گیرد، ساختار آتی اجتماع از استحکام بیشتری برخوردار خواهد شد. پدیده هایی چون مدرسه گریزی، فرار از خانه، هراس از مدرسه، ترک تحصیل و افت تحصیلی اگر چه به دانش آموزان مربوط است، ولی از مسائل مبتلا به نظام آموزشی نیز هست. هر یک از این پدیده ها علاوه بر داشتن تأثیر متقابل بر دیگری، نتایج و آثار ویژه خود را دارد و روش های برخورد و مقابله جداگانه ای را می طلبد در این میان پدیده فرار از مدرسه از جمله مشکلات مبتلابه مدارس و خانواده هاست که خود به دلیل عوارض و پی آمدهای اجتماعی، روانی و خانوادگی نیازمند بررسی ویژه ای است. این مشکل علاوه بر این که از نظر اقتصادی و مالی هزینه سنگینی را بر جامعه تحمیل می کند، مشکلات فراوانی نیز برای خانواده، جامعه و خود دانش آموز به بار می آورد؛ زیرا مدرسه گریزی مقدمه ای است برای ورود به گروه های ضد اجتماعی و بزهکار. کودکی که از رفتن به مدرسه خودداری می کند، به تباه کردن آینده خود پرداخته است. از تماس های خارج از خانه پرهیز می کند و آینده اش به نحوی رقم می خورد که می توان آن را «خودکشی اجتماعی» توصیف کرد. در واقع می توان گفت که فرار از مدرسه برای دانش آموز مسئله ای فردی، برای خانواده مسئله ای مربوط به روابط متقابل والدین و فرزند و برای مدرسه مسئله ای تربیتی است. هم چنین برای جامعه، موضوع و معضلی اجتماعی تلقی می شود. این مشکل دامنه وسیعی داشته و بسیاری از افراد و نهادها با آن درگیر و مواجه هستند و به این دلیل نیازمند بررسی است تا راه کارها و پیشنهادهایی برای حل این مشکل ارائه شود. در بحث از اهمیت و ضرورت مسئله، باید به پی آمدهای فردی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و روانی آن توجه کرد. این مشکل به عنوان سدی در مقابل بروز و شکوفایی استعداد دانش آموزان قرار می گیرد و هم چنین به گسترش رفتارهای نابهنجار کمک می کند. از آن جا که جامعه را افراد، ارتباطات و قوانین اجتماعی شکل می دهد، لذا جامعه سالم نیازمند افرادی بهنجار است. واگنر و همکارانش (WAGNER ET AL-2004) شش نکته عمده را عنوان کردند که سه نکته اول به پی آمدهای فرار از مدرسه برای دانش آموزان اشاره می کند و سه نکته بعدی شیوه مداخله و روش های موجود در ارتباط با مشکل فرار از مدرسه را نشان می دهد:
1ـ کودکانی که به طور دائم از مدرسه می گریزند، احتمال بیشتری وجود دارد که ترک تحصیل کنند. بنابراین آن ها از نظر اجتماعی و اقتصادی در زندگی آسیب پذیرترند.
2ـ فرار از مدرسه یک عامل خطرزا برای بزهکاری است.
3ـ سرو کله زدن با دانش آموزان مدرسه گریز زمان زیادی از معلمان می گیرد. مدرسه گریزان ممکن است محیط درون کلاس را همانند جو درون مدرسه به اغتشاش بکشانند.
4ـ فشار روانی یا بیماری های روانی از قبیل: هراس از مدرسه یا اضطراب جدایی، علت های احتمالی مدرسه گریزی است که نیازمند درمان بالینی می باشد.
5ـ مدرسه گریزی مداوم، به مشکلات ساختاری مدرسه اشاره می کند.
6ـ فرار از مدرسه می تواند ناشی از وجود مشکل درون خانواده باشد (ایمان و افراسیابی، 1386: 106و 107).
عوامل مؤثر بر فرار از مدرسه:
به طور کلی فرار از مدرسه با بزرگ تر شدن کودکان بیشتر جنبه ناسازگاری پیدا می کند. بسیاری از این کودکان به احتمال زیاد متعلق به خانواده های از هم گسیخته و یا دارای والدین و خواهران و برادران بزهکار هستند. تعدادی نیز در اثر تغییر مکرر مدرسه و یا رد شدن و تکرار کلاس، از مدرسه بیزار می شوند. این کودکان اغلب به علت رفتار ضد اجتماعی و پرخاشگرانه، دارای مشکلات انضباطی هستند. فرار از مدرسه حتی ممکن است صرفاً ناشی از ترس بیش از حد از مدرسه باشد که البته این نیز خود معلول شرایط نامساعد خانواده و مدرسه است(نوابی نژاد، 1381: 66). اما اغلب روان شناسان بر این عقیده هستند که فرار از مدرسه در واقع نشانه گریز از واقعیت و پناه بردن به چیز دیگری است تا از این راه از میزان اضطراب خود بکاهند. این واقعیت ها ممکن است به عدم توانایی در رقابت درسی در مدرسه، بی علاقگی و بی توجهی به درس، نفهمیدن درس، داشتن افکار مشغول در کلاس به خصوص هنگام درس و بحث باشد که مدرسه را برای فرد زجرآور می کند. اگر چه این گونه افراد جسمشان در کلاس است، ولی روح و فکرشان در جای دیگری است. لذا شرایط باعث می شود تا فرد نسبت به مقررات کلاس و مدرسه بی توجه و از آن منزجر شود. چنین افرادی پشت سر هم مردودی یا افتادن از واحدهای درسی را تجربه می کنند. به همین خاطر شرایط انتقال به مدارس دیگر یا اخراج برایشان به وجود می آید. از طرفی، معمولاً در این افراد شرایط ارتکاب اعمال بزهکارانه و ضد اجتماعی نیز وجود دارد که با رشد فرد به این موضوع بیشتر نمود پیدا می کند(اکبری، 1385: 290).در اغلب اوقات نیز امتناع از رفتن به مدرسه نشانه آن است که فرد قادر نیست خود را با دنیای خارج از خانه و وارد شدن به دنیای هم سالان به صورتی طبیعی و مستقل وفق دهد (کِر، 1383: 251). مطالعات مختلف به علل دیگری اشاره کرده اند. به طور مثال، یک مطالعه در ایران نشان می دهد که میزان انگیزش تحصیلی در دانش آموزان مدرسه گریز کمتر از دانش آموزانی است که سابقه فرار از مدرسه ندارند؛ که این یافته با نتایج مطالعات سومر و نِجِت(SOMER & NEGET- 1991)، موس(MOOS- 1991)، ارفان و همکاران (IRFAN ET AL-1993)، و رید(REID- 2004)، نیز هم سو می باشد. این دانشمندان به این نتیجه رسیدند که انگیزه پایین تحصیلی نقش مهمی در عدم حضور در مدرسه ایفا می کند و مدرسه گریزان نمرات ضعیفی در سازگاری کلی در مدرسه، ابعاد آموزشی و انگیزشی دارند؛ در حالی که دانش آموزان غیر مدرسه گریز در انگیزش پیشرفت نمرات بالایی را اخذ کرده اند. همین مطالعه نشان می دهد که عامل اثرگذار دیگر بر فرار از مدرسه، برخورد نادرست اولیای مدرسه با دانش آموزان، که این یافته نیز هم سو با یافته های گلیک پور(1377) است. او پی برد که دانش آموزان مدرسه گریز به علت ضعف تحصیلی و پایین بودن هوششان از حد متوسط، با برخورد نامناسب و منفی از سوی معلمان و سایر کارکنان مواجه می شوند. این یافته نیز با نتایج تحقیقات بیکر و همکاران (BAKER ET AL- 2001) که معتقد بودند مدرسه گریزی با تفاوت ایجاد شده در سبک یادگیری و تدریس، روابط ضعیف معلم- دانش آموز، انتظارات کم معلم و ناهماهنگی و انضباط مدرسه در ارتباط است، هم سو می باشد. از طرفی دیگر، روابط معیوب خانوادگی، زد و خورد اعضای خانواده، فقدان والدین و جدایی آن ها عامل مؤثر دیگری بر فرار از مدرسه تشخیص داده شده است. بررسی های مارگولین و امری (1982)، کرمی نوری(1370)، سعیدی(1372)، نوابی نژاد(1373)، گلیک پور(1377)، میلانی فر(1378) و صمدی(1380) نیز این مطلب را تأیید می کنند.
دیگر عامل مؤثر بر فرار از مدرسه، نگرش نسبت به تحصیل و مدرسه است که با نتایج به دست آمده از مطالعات آدنا(ADANA- 1987)، سومر و نجت (SOMMER & NEGET- 1991) و گلیک پور (1377) هم خوانی دارد. معاشرت با همسالان مدرسه گریز هم عامل مؤثر دیگری در فرار کودکان از مدرسه تشخیص داده شده که البته این یافته نیز با یافته های گلیک پور(1377)، زانگ(ZHANG-2003) و فرگوسن و همکارانش(FERGUSSON ET AL- 2004) هم سو است. هم چنین افت تحصیلی عامل مهم دیگری است که مطالعات کرمی نوری و مرادی(1370)، سعیدی (1372) و نوابی نژاد(1373) آن را تأیید کرده اند. عدم رسیدگی والدین به امور تحصیلی فرزندان هم از عوامل مؤثر عنوان شده که نتیجه تحقیقات گلیک پور(1377) و سیف و شعاع کاظمی(1382) نیز مؤید همین مطلب است(ایمان و افراسیابی، 1386: 118-120). بر طبق یکی از پژوهش هایی که در آمریکا صورت گرفته است، حدود 25 درصد دانش آموزان دبیرستانی قبل از فارغ التحصیل شدن ترک تحصیل می کنند؛ که تعداد افرادی که مدرسه را رها می کنند در بین سیاه پوستان و اسپانیولی تبارها دو برابر سفید پوستان است(کِر، 1383: 253).
البته باید به این نکته توجه داشت که علل فرار از مدرسه تقریباً با علل فرار از منزل مشابه است؛ با این تفاوت که چند نکته مختص مدرسه است که به آن ها به اختصار اشاره می شود:
الف- کودک مدرسه اش را دوست ندارد یا درس ها را به طور کامل نمی فهمد. هم چنین ممکن است حوصله نداشته باشد چند ساعت در کلاس بماند. از طرفی ممکن است قادر نباشد با هم کلاسی های خود رقابت کند؛ چون هر چه تلاش می کند به نتیجه ای نمی رسد. بنابراین فکر می کند که وقتش تلف می شود. از این رو به مدرسه نمی رود یا از مدرسه فرار می کند.
ب- ترس از تنبیه یا مسخره شدن و سرزنش در حضور دیگران یکی دیگر از عوامل فرار از مدرسه محسوب می شود.
پ- بی توجهی والدین نسبت به کودک یا نوجوان به طوری که مجبور شود با لباس های کهنه یا کفش های پاره به مدرسه برود از جمله موارد دیگر است.
ت- گاهی نیز به علت نیازهای خانواده کودک مجبور است کار کند و چون وقت درس خواندن ندارد به ناچار از مدرسه غیبت می کند.
ث- تحقیقات متعدد نشان داده است که عقب ماندگی ذهنی نیز با فرار از مدرسه رابطه مستقیم دارد.
آثار و پی آمدها:
فرار از مدرسه خواه ناخواه با دروغ گویی همراه است. بعضی از کودکان و نوجوانانی که از مدرسه فرار می کنند، ماهرانه دروغ می گویند و طوری وانمود می کنند که از مدرسه غیبت نداشته اند. بسیاری از این افراد نیز در جریان پرسه زدن در خیابان ها به علت گرسنگی از مغازه ها و اغذیه فروشی ها دزدی می کنند. دزدی های دسته جمعی و فحشا در این افراد به وفور مشاهده شده است. هم چنین به عقیده اریکسون، بین فرار از مدرسه با کشیدن سیگار، قمار بازی، استعمال مواد مخدر در پسران و در دختران ماندن در خیابان ها به مدت طولانی و تمایل به جنس مخالف رابطه مستقیم وجود دارد. از طرفی فرار از مدرسه بیش تر در کودکان مبتلا به اختلالات روانی، ضد اجتماعی، حالت اضطراب شدید و نظایر آن دیده می شود. در این حالت کودک از مدرسه فرار می کند و به منزل نمی رود. پدر و مادر او نیز از این موضوع اطلاعی ندارند. یعنی در حقیقت کودک از مدرسه و منزل می گریزد. این گونه کودکان با عمل خود مقررات مدرسه را زیر پا می گذارند و از قوانین متداول خانوادگی و اجتماعی پیروی نمی کنند. آن ها اکثراً بعد از فرار از مدرسه با افرادی نظیر خود و دیگر ولگردان به قمار و دزدی و رفتارهای سایکوپاتیک می پردازند؛ یا این که بدون هدف معین در خیابان ها پرسه می زنند. این کودکان اغلب به طور کم و بیش در تطابق و سازش خود با محیط های خانوادگی و تحصیلی مشکل دارند (شکاری، 1383: 84و 85). مطالعات فرقانی(1372) ثابت کرد که بین فرار از مدرسه با گرایش به دزدی، استعمال، سیگار و مواد مخدر، تجاوز، قمار کردن، مشروب خواری، اعمال منافی عفت، دروغ گویی، پرخاشگری و بالاخره تشکیل باندهای ضد اجتماعی ارتباط مستقیمی وجود دارد (اکبری، 1385: 296).مهم ترین اقدامات و راه کارهای پیشگیرانه و درمانی:
فرار از مدرسه مشکل کودکانی است که نمی خواهند مدرسه بروند و نقشه هایی طرح می کنند تا به جای مدرسه، کارهای دیگری انجام دهند. بدیهی است که این گونه افراد از نظر سازگاری در مدرسه دارای مشکلاتی هستند. بنابراین هر گاه فعالیت های مدرسه نیز به اندازه فعالیت های خارج از مدرسه جالب باشند، همه کودکان به مدرسه علاقه مند خواهند شد. مثلاً کودکی که در مدرسه خواسته ها و نیازهای او برآورده می شود، از نرفتن به مدرسه ناراحت می شود. بنابراین مشکل فرار از مدرسه را باید از دو زاویه مورد بررسی قرار داد. اول این که این مشکل نشانه ای از وجود اشکال در برنامه های مدرسه ای و دوم این که نشانه ای از ناسازگاری کودک است. لذا درمان آن نیز مستلزم اقدام در هر دو زمینه خواهد بود (نوابی نژاد، 1381: 66). در خصوص اِشکال در برنامه های مدرسه ای، اقدام هایی نظیر: تغییر برنامه های درسی، از بین بردن عیب و نقص تدریس، علاقمند کردن دانش آموزان برای پذیرش مسئولیت در کارهای مدرسه و تنظیم برنامه های درسی مطابق با نیاز و شرایط کودک و دخالت دادن دانش آموزان و دبیران در تنظیم و تهیه برنامه های درسی، ضروری به حساب می آیند(شکاری، 1383: 85). از طرفی، اگر چه آموزش و پرورش در مورد هر گونه تغییر در درآمد خانواده، تعداد خانوار، تحصیلات پدر در کوتاه مدت نمی تواند کاری انجام دهد و از لحاظ کارکرد شاید وظیفه ای متوجه او نباشند، ولی در دراز مدت می تواند از طریق برگزاری کلاس های آموزشی، والدین را نسبت به رعایت استانداردهاو تعادل در خانواده آگاه کند. هم چنین جلسات متعددی تشکیل دهد و موجب افزایش ارتباط خانه و مدرسه شود تا والدین از وضعیت فرزندانشان بیشتر آگاه شوند. در خصوص دانش آموزان مشکل دار در مدارس نیز نباید اجازه داد تا آن ها به عنوان افرادی شاخص و برچسب خورده معرفی شوند و در برخورد با آنان باید جانب احتیاط را رعایت کرد؛ ضمن آن که در بررسی مشکلات انضباطی نباید آنان را به عنوان افراد مطرح مورد بررسی قرار داد. از جمله اقدام های مؤثر دیگری که می توان برای جلوگیری و یا کاهش میزان فرار کودکان و نوجوانان از مدرسه انجام داد می توان به موارد زیر اشاره کرد:* صدا و سیما و مطبوعات در برنامه های آموزشی خود به مسائل نوجوانان بپردازند و متعاقب آن در فکر حل آن مسائل برآیند.
* حضور و غیاب دانش آموزان باید به طور مرتب و منظم صورت گیرد و عدم حضور دانش آموزان در مدرسه به اطلاع والدین رسانده شود.
* در انتخاب معلمان و مدیران باید دقت لازم صورت گرفته و با توجه به رشته تحصیلی و توان علمی انتخاب شوند.
* برای جبران ضعف تحصیلی دانش آموزان، کلاس های جبرانی و فوق العاده گذاشته شود.
* مشاوره خانوادگی برای این گونه دانش آموزان ترتیب داده شود(ایمان و افراسیابی، 1386: 121).
* اگر دانش آموزی دچار ترس از مدرسه است، باید به افراد مناسب مانند: مشاور راهنما، روان شناس، متخصص بهداشت روانی و یا مسئولان مدرسه اطلاع داده شود.
* کارکنان مدرسه مسئله کودک را هر چه سریع تر شناسایی کرده و در جهت حل آن، در مراحل آغازین اقدام کنند.
* مدرسه با کمک والدین، اقامت در مدرسه را در مقایسه با خانه مطلوب تر سازند(کِر، 1383: 252و 253).
* برگزاری گردش های دسته جمعی برای بازدید از مکان های علمی، فرهنگی و ترتیب دادن اردوهای مختلف تفریحی برای بازدید از زیارتگاه ها، موزه ها و آثار باستانی و مکان های دیدنی.
* تهیه و تنظیم کارنامه محرمانه برای هر یک از دانش آموزان به منظور آگاه شدن آموزگاران از وضعیت جسمانی و روانی آن ها.
* کمک و مساعدت مدرسه به خانواده هایی که خواهان ادامه تحصیل فرزندانشان هستند ولی بضاعت مالی کافی ندارند.
* آشنا شدن معلمان با خانواده های دانش آموزان برای کمک به آنان و آگاه شدن از شرایط حاکم بر فضای منزل.
* شناسایی به موقع کودکان عقب مانده ذهنی و معرفی سریع آن ها به مدارس یا مراکز مخصوص تعلیم و تربیت.
*بالا بردن آگاهی اولیای مدرسه در زمینه روان شناسی تربیتی و اصول و روش های برخورد با دانش آموزان.
* برانگیختن انگیزه دانش آموزان برای روی آوردن به درس و مدرسه و مطالعات جانبی دیگر.
* رسیدگی به امور تحصیلی و معاشرت های آنان با برقراری روابط عاطفی سالم در خانه.
* خودداری معلمان و مسئولان مدرسه از تهدید، تحقیر و ترساندن دانش آموزان.
* تقویت مراکز مشاوره و هسته های مشاوره ای مراکز بهداشت روانی.
* پرهیز از هر گونه تنبیه بدنی از طرف خانواده و مدرسه.
* آموزش خانواده ها و مراقبت از فرزندان.
* عدم تبعیض بین دانش آموزان (اکبری، 1385: 294).
منبع مقاله: کاوه، محمد، (1353) آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.