نفاق سبز و نظریه دستکش مخملی در دستی آهنین (2)

یافتن ضابطه آشکار برای ارزیابی فتنه‌هایی که از دل حماسه (22)خرداد (88)بروز کرد، دشوار است.خصوصا اگر بخواهیم این ضابطه را با ارزیابی مفاهیم متعلق به ادبیات اقلیت، که به وفور هم تولید می شود، به دست آوریم و خود را
يکشنبه، 3 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نفاق سبز و نظریه دستکش مخملی در دستی آهنین (2)
 نفاق سبز و نظریه دستکش مخملی در دستی آهنین (2)

نویسنده: دکتر مظفر نامدار(1)




 
جستارهایی پیرامون مبانی پروژه فتنه ها و شورش های مخملی در جمهوری اسلامی

گسست محتوا و بیان؛ بازی های جدید اقلیت علیه اکثریت

یافتن ضابطه آشکار برای ارزیابی فتنه‌هایی که از دل حماسه (22)خرداد (88)بروز کرد، دشوار است.خصوصا اگر بخواهیم این ضابطه را با ارزیابی مفاهیم متعلق به ادبیات اقلیت، که به وفور هم تولید می شود، به دست آوریم و خود را در حاشیه این ادبیات قرار دهیم؛ در این صورت نه تنها کار‌ایی زبان خود را برای فهم این فتنه‌ها از دست خواهیم داد، بلکه گرفتار القا های دروغین این ادبیات نیز خواهیم شد.
ما باید به سرعت، راه دیگری را در پیش گیریم یا بهتر بگویم، راهی دیگر بیافرینیم.اگر بخواهیم این فتنه ها، آشوب ها و جنبش های کاذب را تحلیل کنیم باید زبان تحلیلی متعلق به انقلاب را، با همه ضعف هایش برگزینیم و اگر این گزینش، بار‌ها دور‌تر از زبان اقلیت شد، چون راه به اعتدال می‌برد، می‌تواند کاربردی ناب و در امان از ناخالصی ‌های زبان اقلیت باشد.ابتدا باید بدانیم که چگونه ادبیات اقلیت را باید از زبان اکثریت ریشه کن کرد.
این ادبیات که از دو دهه پیش در درون جریانات سکولار منتسب به جمهوری اسلامی، شدیداً بر علیه انقلاب اسلامی استفاده می‌شود در حقیقت دارد اکثریت را از زبان خود اکثریت جدا می ‌کند و این زبان را به نفع ادبیات اقلیت مصادره می‌نماید.استفاده از نماد‌های انقلاب اسلامی مثل شیوه‌های مبارزه ملت مسلمان ایران با نظام سلطانی، در اوایل انقلاب با بکار‌گیری نماد‌های مذهبی، ملی و...شیوه جدیدی است که غرب‌گرایان برای خاموش کردن اکثریت برگزیدند.این زبان به شدت، بی‌ محتوا‌سازی نماد‌های انقلاب اسلامی مثل شعار الله‌اکبر، شعار نماز‌ جمعه و در آینده شعار‌های روز قدس، ماه رمضان، شعار‌های عاشورا و امثال این شعارها و شعائر را در سرلوحه اهداف سیاسی خود قرار داده است.
گسست میان محتوا و بیان، مهم ترین هدف اقلیت سیاسی در دو دهه اخیردر ایران است.بارزترین شکل استفاده از این شیوه را می‌توان در شعار‌های الله اکبر شبانه جریان اقلیت،‌ که نمادی از محتوای انقلاب اسلامی در سال (1357)است و یا در نماز جمعه که نماد دیگری از آرمان‌های انقلاب اسلامی است، مشاهده کرد.بی‌محتوا سازی این شعار‌ها که پایه‌های اصلی دوام جمهوری اسلامی ایران است بخشی از سیاست‌های جدید غرب برای تبدیل کردن انقلاب اسلامی به یک نظام استحاله شده است.
باوجود اینکه که در یک شکل متعارف، زبان و ادبیات در هر جامعه‌ای باید بی وطن شدن و بی هویت شدن انسان ها را جبران کند و این کار از طریق بازیابی در معانی انجام می شود اما در ادبیات اقلیت، زبان اخیرا به طرز عجیب و خطرناکی به جای اینکه ابزار معانی باشد ابزار بازی های سیاسی شده است و همچون معنایی مجازی بر تصویر‌ها، استعاره‌ها، نماد ها و شعایر تأثیر می‌گذارد.
تمایز‌گذاری و مکمل‌سازی زبان اقلیت در ایران عصر انقلاب اسلامی، از دهه (70)به این طرف، بیش از پیش مورد توجه نویسندگان ادبیات سیاسی و اجتماعی غرب‌گرای عصر جمهوری اسلامی قرار گرفت.این زبان، دیگر توجیه کننده عوامل اجتماعی، مناسبات ایدئولوژیکی و کانون‌های قدرت این جریان نیست بلکه یک اسطوره اطلاع‌رسانی برای اهداف پنهانی است که در پشت آن قرار دارد.این زبان تنها برای انتقال دستور‌ها، اعمال قدرت ومقاومت و همساز کردن کلامی خود با جامعه مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ کلامی که هیچ سنخیتی با ماهیت و محتوای اندیشه ندارد.
از دهه (70)به بعد کسانی دم از امام، اسلام ناب و آرمان های جمهوریت و اسلامیت نظام می زنند که در قلب و اعتقادات خود تمایلی به این ادبیات ندارند اما در زبان، خود را کشته ومرده انقلاب نشان می دهند و پیوسته ما را از خطر واهی حذف امام، یاران امام و اندیشه های امام می ترسانند.(30)سال بعد از انقلاب اسلامی، کسانی بر پشت بام ها شعار الله اکبر می‌دهند که اصلا اعتقادی به کار‌آمدی دین در حوزه اجتماعی ندارند.(30)سال پس از انقلاب اسلامی کسانی در نماز جمعه حاضر می‌شوند که در طول زندگی حتی برای یک بار در مقابل عظمت الهی گردن خم نکردند.بعد از دو دهه، کسانی از انحراف انقلاب اسلامی از قانون اساسی صحبت می کنند و خود را منجی انقلاب معرفی می نمایند که در دو دهه گذشته در مقابل سیل تهاجات فرهنگی لب فرو بسته و مشغول رتق وفتق امور دنیایی و مؤسسات به ظاهر فرهنگی اما در باطن تجاری خود بودند.بعد از سه دهه کسانی پشت سر روحانیت مخفی شده اند و دم از دفاع از فقه، اجتهاد ، روحانیت خط امام، حفظ حرمت مرجعیت، حمایت از حوزه و روحانیت انقلابی!!و اعتراض به آیت الله سازی میزنند که در تمام طول زندگی فکری و سیاسی خود لحظه ای از جدا کردن امور دین از دنیا و در انقباض قرار دادن دین، دست نکشیده اند!
اینها چه معنا دارد؟ آیا غیر از آن است که بگوییم جریانات نو ظهوری از منور‌الفکری سکولار در ایران برای پیشبرد آرمان‌های خود، زبان ارجاعی وسیاسی جدیدی را انتخاب کرده اند که شباهت‌های بی‌تردید با زبان اکثریت ملت ایران دارد و از این طریق در جستجوی موقعیت‌های بهتری در فضای ایران می‌گردد؟ این روش جدید به این جریان امکان می‌دهد که در موضع و انگیزه های فکری و سیاسی اقلیت، به زبان اکثریت سخن بگوید و خود را با مراکز قدرت ملی و اجتماعی و فرهنگی چند گانه همراه سازد و این مراکز قدرت را به سود خود مصادره کند.
اینکه چرا در چنین شرایطی مخالفان انقلاب اسلامی و امام خمینی به ادبیات سنتی و مذهبی ملت ایران بازگشته اند جای تأمل جدی دارد. یکی از دلایل اصلی این بازگشت را باید ناکارآمدی زبان غربگرایی در دو قرن اخیر دانست.این زبان در تمام این دوران از موقعیت اسطوره‌ای، دینی و فلسفی فرهنگ ایرانی بی‌بهره بود.سر سپردگان زبان و ادبیات مدرن در ایران در دو قرن گذشته بیش از اندازه از زمانه و اجتماع خود عقب مانده‌اند و این عقب افتادگی بزرگ ترین رمز ناکار‌آمدی آنها بود چراکه زبان غربی و زبان غربگرایی در ایران حتی از اجرای نقش‌های ساده فرهنگی نیز ناتوان است زیرا اشکال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ای که این زبان آموزش می دهد قدرت لازم را برای جذب جامعه دینی و فرهنگی ایران ندارد.
انقلاب اسلامی برای غرب و غربگرایان درسی بزرگی بود و به آنها آموخت که برای احیای این تفکر وارفته در ایران باید به احیای ادبیاتی بپردازند که مفاهیم آن در فضای فرهنگی ایران مهجورنباشند.این ادبیات مهجور تنها در بستر زبان و ادبیات اکثریت در ایران قابل باز‌آفرینی فرهنگی است.به همین دلیل، نزدیک به دو دهه است که این جریان‌ تلاش می‌کند با دینی و ملی ساختن واژه‌های مهجور غربی، ادبیات اکثریت را به نفع اقلیت مصادره کنند.این یعنی تاریخی درهم شده و وضعیتی کاملا سیاسی در کار فرهنگ، دانش و معرفت.
بگذارید به شرایط جنبش مشروطه برگردیم.از هم گسیختگی نظام قاجاری، زوال و انحطاط آن را شدت بخشید، همه جا ضرورت تغییر و دگرگونی برجسته شد و اشکال پیچیده و گوناگونی از باز‌تولید فرهنگی در قالب، شکل‌های باستانی، اسطوره‌ای، فرنگی، دینی و... مطرح گردید.نوشته‌های زیادی در این دوران حکایت از قالب‌های متضاد بازتولید فرهنگی در ایران دارد.در چنین بلوایی، اقلیت ناچیزی با استفاده از ادبیات اکثریت و ارزشی و قدسی کردن نهاد‌های جدید به صحنه آمد وبه رغم باور قلبی، به ادبیات اکثریت که ادبیاتی دینی و ملی بود، روی آورد و با همین روش نهضت عدالتخانه را مصادره کرد، نظام مشروطه سلطنتی را بر ملت ایران تحمیل نمود و به آرمان های خود رسید. در آن دوران بسیاری از عالمان دینی نیز فریب ظاهر این ادبیات را خوردند و برای حذف اصل دین و فرهنگ ملی به این جریان کمک کردند و شد آنچه که نباید می شد؛ به محض پیروزی و سرکوب عالمان آگاه و سوار شدن بر اوضاع دیگر نیازی به ادبیات اکثریت نبود.در این دوران بانک مقدس، مجلس مقدس، دارالشورای مقدس، قانون مقدس، وکیل مقدس به اسطوره‌ای نمادین تبدیل شد و برچسب خود را بر همه رفتار‌ها، حتی رفتار‌های شخصی و حتی بر بسیاری از کالا‌ها زد.پس از سیطره این جریان بر دستاوردهای یک جنبش اجتماعی بزرگ، ادبیات اکثریت که کمک بزرگی برای به قدرت رسیدن اقلیت بود به محاق برده شد و بی‌وطنی، بی‌فرهنگی، دین ستیزی و فرهنگ گریزی جایگزین ادبیات گذشته گردید؛ نخستین جوانه‌های پیدایی سلطانیسم و سکولاریسم در ایران از طریق همین همسازی‌های زبانی بود که سیطره خود را نزدیک به یک قرن به صورت رسمی بر ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ملت ایران تحمیل کرد.مرحوم شیخ فضل‌الله نوری از معدود متفکرانی بود که معنای زبان این اقلیت جدید را در پشت بیان آنها می‌دید و می‌دانست که این جنبش نوپا پیش از آنکه یک جنبش ملی و مذهبی باشد یک جنبش کولی مسلک و بی‌وطن سازنده فرنگی است که به تعبیر خودش از دیگ پلوی انگلیس برخاسته بود.
بعد از حماسه (22)خرداد (1388)آیا ملت ایران احساس نمی کند که دارد همان داستان در قالب های جدید تکرار می شود؟ به نظر می‌رسد ما از نظر شباهت تاریخی در چنین شرایطی قرار گرفته‌ایم.اگرچه جنبش کاذبی به نام جنبش سبز که بعد از این حماسه ظهور کرد؛ استعداد مقابله با آرمان‌های انقلاب اسلامی را ندارد و مانند جنبش کاذب دوم خرداد به بایگانی تاریخ سپرده خواهد شد اما این فتنه تفاوت صوری با فتنه‌های گذشته دارد.
مهم ترین وجه تفاوت فتنه‌ای که به نام جنبش سبز شهرت دارد و نوعی نفاق تازه و پیچیده در ایران است، مصادره زبان، نماد‌ها، شعائر و شعار‌های اکثریت ملت ایران به سود یک جریان اقلیت وارفته است.پس از انقلاب اسلامی ما تصور می‌کردیم که در مقابل عظمت زبان انقلاب، زبان غربگرایی، سکولاریسم و سلطانیسم در حال فراموش شدن و ایده‌هایش ایده‌هایی خوار می‌باشد که مردم با بدگمانی با آن روبرو می‌شوند.
وقتی زبان انقلاب اسلامی کارکرد‌های فرهنگی و ارجاعی خود را نشان داد بر ما یقین حاصل شد که برای همیشه از شر زبان ارتجاعی و زورمدارانه غربگرایان و سلطنت طلبان مستبد، خلاص شده ایم، لذا به اخطار‌های امام در خصوص این جریان توجه نکردیم، با وجود اینکه رابطه نوینی میان نظریه و عملکرد و میان محتوا و بیان در حال تجربه شدن بود اما از درک این رابطه غفلت کردیم.
غرب‌گرایان در انقلاب اسلامی فهمیده بودند که مردم برای کشف حقیقت، تجدد و ترقی دیگر احتیاجی به آنها ندارند زیرا همه چیز را بدون واسطه و بسیار بهتر از روشنفکران درک می‌کردند و در شعار‌های انقلاب اسلامی به خوبی قادر به بیان حقایق شدند.این زبان برای جریان منورالفکری غرب گرا بسیار عجیب بود زیرا تا آن زمان تصور می‌کردند رمز فهم زبان جامعه جدید فقط در دست آنهاست، ولی امام خمینی با روکردن به مردم و زبان و فرهنگ آنها نشان داد که نظامی از قدرت وجود دارد که برای باز‌تولید فرهنگی خود در عصر مدرن نیاز به زبان غربگرایان ندارد و این زبان را برای باز‌تولید، باطل می‌شمارد.قدرتی که در انقلاب اسلامی به گونه‌ای عمیق و زیر‌کانه وارد شبکه اجتماعی شد و مذهب، عامل آن بود.بنابراین، این تصور اسطوره‌ای که در قبال خود آگاهی و سخن‌پردازی در جامعه، مسئولیتی متوجه جریان روشنفکری است، به کلی از هم گسیخت.با انقلاب اسلامی، روشنفکری متوجه شد که نقش او دیگر این نیست که خود را جلوتراز توده‌ها، رازدان همه اسرار خلقت بداند و از این طریق، حقیقت سرکوب شده را به زعم خود برای دیگران بیان کند.از این تاریخ، نقش روشنفکری در ایران مبارزه بر علیه آن اشکالی از قدرت بود که در حوزه دانش، حقیقت، خود‌آگاهی، سیاست و فرهنگ در جستجوی عامل دیگری در فرهنگ و اصالت‌های ملی و دینی می‌گشت.مبارزه با انقلاب اسلامی که منشأ اصلی این اقتدار جدید بود، به گونه‌ای دیگر آغاز گردید.
بنابراین برای فهم ماهیت جنبش های کاذب اجتماعی در دو دهه گذشته باید بدانیم که زبان اقلیت سرچشمه ادبیات اقلیت نیست، بلکه ادبیات اقلیت چیزی است که یک اقلیت در دل زبان اکثریت می‌سازد.(2)
دومین مشخصه ادبیات اقلیت آن است که به همه چیز رنگ و انگ سیاسی می‌زند.فضای این ادبیات آن قدر بسته و مصلوب است که هر ماجرای شخصی و فردی را به ایجاد پیوندی فوری با سیاست ناگزیر می‌ کند و لاجرم ماجراهای فردی تبدیل به امری سیاسی، ضروری، گریزناپذیر و حیاتی جامعه می‌گردد.
در دیوانسالاری دولت مدرن که آثار آن از زمان مشروطه سلطنتی تاکنون بر روابط اجتماعی ما تأثیر داشته است، برخورد با آبدارچی و آبدار‌خانه یک اداره، فورا به سیاست پیوند می خورد و هر‌گونه جابه جایی حق و ناحق در قالب غلبه یک جریان سیاسی بر جریان سیاسی دیگر نشان داده می‌شود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ناچار با چنین ادبیاتی به شدت درگیر شدیم.در همین انتخابات دهم ریاست جمهوری تعویض سرایدار یک مدرسه در ادبیات زبان اقلیت به رئیس جمهور یک مملکت که برگزیده اکثریت است، نسبت داده می‌شود و به این تعویض‌های طبیعی و بدیهی، رنگ و انگ سیاسی زده می‌شود و در رسانه‌های ملی منتشر می‌گردد.در عصر حاکمیت و سیطره اقلیت‌ بر اکثریت‌، مسائل فردی مثل ازدواج، خانواده، دعواهای پدر و فرزندی، دعوا‌های زن و شوهری و امثال اینها با مسائل دیگری همراه می‌شوند که فردی نیستند، اما پس زمینه‌های لازم را برای ایجاد فضا‌های اجتماعی جهت غلبه ادبیات اقلیت بر اکثریت فراهم می‌سازد.به عنوان مثال در انتخابات دهم ریاست جمهوری اختلاف پدر داماد رئیس‌جمهور با پسر خود از طریق انتشار بیانیه عمومی، ابزار استفاده اقلیت علیه اکثریت می‌شود و این مسئله چنان قدرتمند است که به شکلی مطمئن و ضروری همه با هم در فضایی بزرگ تر مجموعه‌ای از تهاجمات اخلاقی اقلیت علیه اکثریت را فراهم می‌آورد.مسائل معمولی خانوادگی به اقتصاد، تجارت، سیاست، حقوق، نظام بوروکراسی و مردم‌سالاری و امثال اینها پیوند می‌خورد.
این حقیقت دارد که ما برای رسیدن به امنیت، عدالت، آزادی، عقلانیت و معنویت اغلب به چیزهایی می‌اندیشیم که ده‌ها سال هستی ما را به خود درگیر می‌کند ولی حتی به مرز‌های آن نیز نمی‌رسیم اما با یک مسئله کوچک خانوادگی یا با یک جابه جایی طبیعی در دل دیوانسالاری، خیلی زود‌تر از آنچه که فکر می‌کنیم به مرز سیاست می‌رسیم و این مرز را حتی قبل از رسیدن به آن هم می‌شناسیم. سومین مشخصه ادبیات اقلیت که در تاریخ معاصر ایران آن را به شدت تجربه کردیم این است که در آن همه چیز ارزش جمعی و اشتراکی می‌یابند.در واقع علت اصلی غلبه این خصلت آن است که چون استعداد در ادبیات اقلیت برای باز‌تولید فرهنگی در جامعه چندان زیاد نیست و این ادبیات برخلاف ادبیات ملی و دینی امکانی برای شیوه‌های بیان فردی ندارد که با بهره‌گیری از این استاد یا آن متفکر جامعه یا آن ادیب و این فیلسوف و آن حکیم و فقیه آرمان های خود را القا کند لذا از شیوه بیان جمعی استفاده می‌ کند.در اینجا کمیابی استعداد‌ برای اقلیت های سیاسی در ایران در واقع سودمند واقع می گردد و به چیزی غیر از ادبیات متفکران و اندیشمندان امکان ظهور می‌دهد.آنچه هر مؤلف به گونه‌ای فردی می‌گوید، پیشاپیش شکل‌دهنده کنش مشترک جمعی می‌شود.
بن‌بست او بن‌بست جامعه نمایش داده می‌شود و آرمان‌های شخصی را تحت عنوان آرمان‌های اجتماعی قالب نشان می دهند.عمل فردی به گونه‌ای حیرت‌انگیز سیاسی می‌شود حتی اگر اکثریت با او موافق نباشد.زمینه‌های سیاسی، هر‌گزاره شخصی از اقلیت را تبدیل به عمل جمعی می‌کند.ادبیات اقلیت خود را در نقش و کار‌کرد یک گزاره گروهی فعال و حتی انقلابی می‌یابد.اکثریت در اوج حاکمیت از طریق ادبیات گروه اقلیت، تبدیل به اکثریت‌های خاموش می‌شود و اقلیت در سایه اکثریت خاموش از فرهنگ، دین، هویت و اصالت‌ ملی باج‌خواهی می‌کند و اکثریت، برنده شرمنده می‌شود.
این داستان اعجاب‌انگیز سال هاست که در ایران عصر قاجاری، عصر پهلوی و حتی ایران عصر انقلاب اسلامی باز‌آفرینی سیاسی دارد و ما در حماسه (22)خرداد (1388)نمونه اعلای این ادبیات را در حاشیه ها و متن‌های جامعه خود دیدیم و نتوانستیم بر آن غلبه کنیم.
دستگاه ادبی گروه اقلیت در ایران، نه تنها در هیچ دوره‌ای از دوران معاصر، تقویت کننده فرهنگ و هویت ملی ، دینی و ماهیت انقلابی ملت ایران نبود بلکه به دلایل ایدئولوژیک و به این خاطر که خود را تنها دستگاه ادبی و سیاسی‌ای می‌دید که می‌تواند با جامعه مدرن، ارتباط کلامی برقرار سازد و کمبود‌های محیط خود را جبران کند، نزدیک به دو قرن ما را گرفتار وارفتگی‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود کرد.
هدف نهایی شیوه های مصادره ادبیات اکثریت توسط اقلیت چیزی جز کسب، حفظ و نشر قدرت نیست و این هدف در اوج خود از طریق ایجاد جنبش های کاذب اجتماعی تأمین می شود.از دو دهه پیش غرب احساس کرد که جنبش های کاذب اجتماعی کاربردی ترین شیوه برای به زانودرآوردن نظام های ایدئولوژیکی و انقلابی است.در بخش بعدی تلاش می کنیم ماهیت این جنبش های کاذب را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم.

پی نوشت ها :

1.استاد یار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و سر دبیر فصلنامه،
namdar@iranemoaser.ir
2.برای مطالعه بیشتر در این مورد نک:ژیل دلوز، فیلیکس گناری، ادبیات اقلیت چیست؟ ترجمه:بابک احمدی، نقل از:مجموعه سرگشتگی نشانه ها (نمونه هایی از نقد پسامدرن)، گزینش و ویرایش مانی حقیقی (تهران: مرکز، 1374)، ص 236-215.

منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.